مهمترین مبحث علمی نهج البلاغه در موضوع خداشناسی
خطبه 186 نهجالبلاغه، از خطبههای بسیار مبنایی در موضوع توحید و خدا شناسی میباشد. اهمیت این خطبه - و به تعبیری بهتر مشخصه بارز و مهم این خطبه - اصول علمی حاکم بر آن است که از ابتدا تا انتهای کلام امیر دانش و بیان حضرت علی (ع) موج میزند و دشوارترین موضوع را که شناخت آفریدگار جهان است در قالب واژهها و تعابیر و عبارات مختلف میریزد و تبیین میکند.
مشخصه دوم این خطبه شریف - که اوج مهارت حضرت علی (ع) را متجلی مینماید - مجمل و موجز بودن آن است که در موضوع مزبور امکان تحقق آن اندک است، زیرا مباحث مربوط به جهان بینی و هستی شناسی و به ویژه بخش مبدا شناسی آن، بدون تشریح و تفسیرهای گسترده امکان پذیر نمیباشد و از همین روست که هنر بزرگ امیر سخن در تبیین فشرده و مجمل مبانی علمی خداشناسی در این خطبه - که نظیر آن در نهجالبلاغه یافت نمیشود - به زیبایی عینیت مییابد.
امیر مومنان(ع) شرح خویش را با "نفی کیفیت" از خدا که محال دانستن ترکیب و تقسیم و حد و مرز در حضرت پروردگار است، آغاز میکند و با استمرار این تبیین علمی در طول خطبه، عقول را به حیرت و شگفتی در میآورد.
1 - شناساندن صحیح خداوند سبحان
کسی که کیفیتی برای خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده، و آن کس که همانندی برای او قرار داد به حقیقت خدا نرسیده است. کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید. آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد، خدا را بینیاز ندانسته است. هر جه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است، و آنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است. سازندهای غیر محتاج به ابزار، اندازه گیرندهای بی نیاز از فکر و اندیشه، و بی نیاز از یاری دیگران است. با زمانها همراه نبوده، و از ابزار و وسائل کمک نگرفته است. هستی او برتر از زمان، و وود او بر نیستی مقدم است، و ازلیت او را آغازی نیست. با پدید آوردن حواس، روشن میشود که حواسی ندارد، و با آفرینش اشیاء متضاد، ثابت میشود که دارای ضدی نیست، و با هماهنگ کردن اشیاء دانسته میشود که همانندی ندارد. خدایی که روشنی را با تاریکی، آشکار را با نهان، خشکی را با تری، گرمی را با سردی ضد هم قرار داد، و عناصر متضاد را با هم ترکیب و هماهنگ کرد، و بین موجودات ضدهم، وحدت ایجاد کرد، آنها را که با هم دور بودند نزیک کرد، و بین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.
خدایی که حدی ندارد، و با شماره محاسبه نمیگردد، که همانا ابزار و آلات، دلیل محدود بودن خویشند و به همانند خود اشاره میشوند. اینکه میگوییم موجودات از فلان زمان پدید آمدهاند پس قدیم نمیتوانند باشند و حادثند، و این که میگوییم حتما پدید آمدند، ازلی بودن آنها رد میشود، و اینکه میگوییم اگر چنین بودند کامل میشدند، پس در تمام جهات کامل نیستند.
خدا با خلق پدیدهها در برابر عقلها جلوه کرد، و از مشاهده چشمها برتر و والاتر است، و حرکت و سکون در او راه ندارد، زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید، چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟ یا خود از پدیدههای خویش اثر پذیرد؟
اگر چنین شود، ذاتش چون دیگر پدیدهها تغییر میکند، و اصل وجودش تجزیه میپذیرد، و دیگر ازلی نمیتواند باشد، و هنگامی که (به فرض محال) آغازی برای او تصور شود پس سرآمدی نیز خواهد داشت، و این آغاز و انجام، دلیل روشن نقص، و نقصان و ضعف دلیل مخلوق بودن، و نیاز به خالق دیگر داشتن است. پس نمیتواند آفریدگار همه هستی باشد، و از صفات پروردگار که "هیچ چیز در او موثر نیست، و نابودی و تغییر و پنهان شدن در او راه ندارد" خارج میشود.
2 - والاتر از صفات پدیده ها
خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد، و زداه نشده تا محدود به حدودی گردد، و برتر است از آن که پسرانی داشته باشد، و منزه است که با زنانی ازدواج کند. اندیشهها به او نمیرسند تا اندازهای برای خدا تصور کنند، و فکرهای تیزبین نمیتوانند او را درک کند، تا صورتی از او تصور نمایند، حواس از احساس کردن او عاجز و دستها از لمس کردن او ناتوان است و تغییر و دگرگونی در او راه ندارد، و گذشت زمان تاثیری در او نمیگذارد، گذران روز و شب او را سالخوره نسازد و روشنایی و تاریکی در او اثر ندارد. خدا با هیچ یک از اجزاء و جوارح و اعضاء و اندام، و نه با عرضی از اعراض، و نه با دگرگونیها و تجزیه، وصف نمیگردد. برای او اندازه و نهایتی وجود ندارد، و نیستی و سرآمدی نخواهد داشت، چیزی او را در خود نمیگنجاند که بالا و پایینش ببرد، و نه چیزی او را حمل میکند که کج یا راست نگهدارد، نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن، حرف میزند نه با زبان و کام و دهان، میشنود نه با سوراخهای گوش و عضو شنوایی، سخن میگوید نه با به کار گرفتن الفاظ در بیان، حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن، میخواهد نه با به کارگیری اندیشه، دوست دارد و خشنود میشود نه از راه دلسوزی، دشمن میدارد و به خشم میآید نه از روز رنج و نگرانی، به هر چه اراده کند، میفرماید "باش" پدید میآید نه با صوتی که در گوشها نشیند، و نه فریادی که شنیده شود، بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد میکند.
3 - شناخت قدرت پروردگار
پیش از او چیزی وجود نداشته و گر نه خدای دیگری میبود.
نمی شود گفت "خدا نبود و پدید آمد" که در آن صورت صفات پدیدهها پیدا میکند، و نمیشود گفت: "بین خدا و پدیدهها جدایی است" و "خدا بر پدیدهها برتری دارد" تا سازنده و ساخته شده همانند تصور شوند، و خالق و پدید آمده با یکدیگر تشبیه گردند.
مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید، و در آفرینش پدیدهها از هیچ کس یاری نگرفت، زمین را آفرید و آن را برپا نگهداشت بدون آن که مشغولش سازد، و در حرکت و بی قراری، آن را نظم و اعتدال بخشید، و بدون ستونی آن را به پاداشت، و بدون استوانهها بالایش برد، و از کجی و فرو ریختن نگهداشت و از سقوط و درهم شکافتن حفظ کرد، میخهای زمین را محکم، و کوههای آن را استوار، و چشمههایش را جاری، و درهها را ایجاد کرد. آنچه بنا کرده به سستی نگرایید، و آنچه را توانا کرد ناتوان نشد.
خدا با بزرگی و قدرت بر آفریدهها حاکم است، و با علم و آگاهی از باطن و درونشان با خبر است، و با جلال و عزت خود از همه برتر و بالاتر است، چیزی از فرمان او سرپیچی نمیکند، و چیزی قدرت مخالفت با او را ندارد تا بر او پیروز گردد، و شتابندهای از او توان گریختن ندارد که براو پیشی گیرد، و به صاحب سرمایهای نیاز ندارد تا او را روزی دهد.
همه در برابر او فروتنند، و در برابر عظمت او ذلیل و خوارند. از قدرت و حکومت او به سوی دیگری نمیتوان گریخت که از سود و زیانش در امان ماند. همتایی ندارد تا با او برابری کند، و او را همانندی نیست که شبیه او باشد. اوست نابود کننده پدیدهها پس از آفرینش، که گویا موجودی نبود.
4 - معاد و آفرینش دوباره پدیده ها
نابودی جهان پس از پدید آمدن، شگفت آورتر از آفرینش آغازین آن نیست. چگونه محال است در صورتی که اگر همه جانداران جهان، از پرندگان و چهار پایان، آنچه در آغل است و آنچه در بیابان سرگرم چرا ست، از تمام نژادها و جنس ها، درس نخوانده و انسانهای زیرک، گرد هم آیند تا پشهای را بیافرینند، توان پدید آوردن آن را ندارند، و راه پیدایش آن را نمیشناسند، که عقلهایشان سرگردان و در شناخت آن حیران میمانند، و نیروی آنها سست و به پایان میرسد، و رانده و درمانده باز میگردند، آنگاه اعتراف به شکست میکنند، و اقرار دارند که نمیتوانند پشهای بیافرینند و از نابود ساختش ناتوانند!
و همانا پس از نابودی جهان تنها خدای سبحان باقی میماند، تنهای تنها که چیز با او نیست، آنگونه که قبل از آفرینش جهان چیزی با او نبود، نه زمانی و نه مکان، بی وقت و بی زمان. در آن هنگام مهلتها به سرآید، سالها و ساعتها سپری شود و چیزی جز خدای یگانه قهار باقی نمیماند که بازگشت همه چیز به سوی اوست.
پدیدهها، چنان که در آغاز آفریده شدن قدرتی نداشتند، به هنگام نابودی نیز قدرت مخالفتی ندارند، زیرا اگر میتوانستند پایدار میماندند.
آفرینش چیزی برای خدا رنج آور نبوده و در آفرینش موجودات دچار فرسودگی و ناتوانی نشده است. موجودات را برای استحکام حکومتش نیافریده، و برای ترس از کمبود و نقصان پدید نیاورده است.
آفرینش مخلوقات نه برای یاری خواستن در برابر همتای بود که ممکن است بر او غلبه یابد، و نه برای پرهیز از دشمنی بود که به او هجوم آورد، و نه برای طولانی شدن دوران حکومت، و نه برای پیروز شدن بر شریک و همتایی مخالف، و نه برای رفع تنهایی، سپس همه موجودات را نابود میکند، نه برای خستگی از اداره آنها، و نه برای آسایش و استراحت، و نه به خاطر رنج و سنگینی که برای او داشتند، و نه برای طولانی شدن ملال آور زندگیشان، بلکه خداوند با لطف خود موجودات را اراده میفرماید، و با فرمان خود همه را برپا میدارد.
و باقدرت خود همه را استوار میکند. سپس بدون آن که نیازی داشته باشد بار دیگر همه را باز میگرداند، نه برای اینکه از آنها کمکی بگیرد، و نه برای رها شدن از تنهایی تا با آنها مانوس شود، و نه آن که تجربهای به دست آورد، و نه برای آن که از فقر و نیاز به توانگری رسد، و یا از ذلت و خواری به عزت و قدرت راه یابد.
منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۸۹/۵/۱۱
نظر شما