آراء هایدگر در مرگ اندیشی
مارتین هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی، مرگ اندیشی را یکی از عناصر اساسی وجود انسان میداند. او معتقد است که مرگ اندیشی، انسان را از غفلت و بیتوجهی به معنای زندگی بیدار میکند و به او کمک میکند تا زندگی اصیلی و معنادار داشته باشد.
هایدگر، انسان را «دازاین» (Dasein) مینامد و آن را به معنای «بودن در جهان» تعریف میکند. دازاین، موجودی است که به هستی خود آگاه است و در عین حال، با نیستی نیز مواجه است. مرگ، یکی از جلوههای نیستی است که دازاین را همواره تهدید میکند.
هایدگر معتقد است که دازاین، در مواجهه با مرگ، دچار اضطراب میشود. این اضطراب، ناشی از آگاهی دازاین از محدودیتهای خود و ناپایداری زندگی است. اضطراب، دازاین را به تفکر درباره مرگ و معنای زندگی وا میدارد.
هایدگر، مرگ اندیشی را به دو نوع تقسیم میکند:
مرگ اندیشی غیراصیل: این نوع مرگ اندیشی، ناشی از ترس از مرگ است. انسان در این حالت، تلاش میکند تا با فراموشی مرگ و تمرکز بر امور روزمره، از اضطراب خود فرار کند.
مرگ اندیشی اصیل: این نوع مرگ اندیشی، ناشی از پذیرش مرگ و مواجهه آگاهانه با آن است. انسان در این حالت، به معنای زندگی خود میاندیشد و تلاش میکند تا زندگی اصیلی و معنادار داشته باشد.
هایدگر معتقد است که مرگ اندیشی اصیل، به انسان کمک میکند تا:
از غفلت و بیتوجهی به معنای زندگی رهایی یابد.
مسئولیت زندگی خود را بر عهده بگیرد.
انتخابهای آگاهانه و معنادار داشته باشد.
زندگی خود را با ارزش و معنادار سازد.
در واقع، هایدگر معتقد است که مرگ اندیشی، انسان را به سوی زندگی اصیل و معنادار هدایت میکند.
مرگ اندیشی غیراصیل
هایدگر معتقد است که مرگ اندیشی غیراصیل، ناشی از ترس از مرگ است. انسان در این حالت، تلاش میکند تا با فراموشی مرگ و تمرکز بر امور روزمره، از اضطراب خود فرار کند.
انسان در این حالت، زندگی خود را به گونهای میگذراند که انگار مرگ وجود ندارد. او تلاش میکند تا از طریق مصرفگرایی، لذتجویی و مشغولیتهای روزمره، خود را از اضطراب مرگ دور کند.
این نوع مرگ اندیشی، منجر به زندگیای بیهدف و بیمعنا میشود. انسان در این حالت، مسئولیت زندگی خود را بر عهده نمیگیرد و انتخابهای آگاهانهای ندارد. او زندگی خود را به گونهای میگذراند که انگار دیگران برای او تصمیم میگیرند.
مرگ اندیشی اصیل
هایدگر معتقد است که مرگ اندیشی اصیل، ناشی از پذیرش مرگ و مواجهه آگاهانه با آن است. انسان در این حالت، به معنای زندگی خود میاندیشد و تلاش میکند تا زندگی اصیلی و معنادار داشته باشد.
انسان در این حالت، مرگ را به عنوان یک واقعیت پذیرفته است. او میداند که مرگ، پایان زندگی اوست، اما این پایان را به عنوان یک پایان مطلق نمیبیند.
این نوع مرگ اندیشی، منجر به زندگیای معنادار و ارزشمند میشود. انسان در این حالت، مسئولیت زندگی خود را بر عهده میگیرد و انتخابهای آگاهانهای دارد. او زندگی خود را به گونهای میگذراند که انگار معنا و هدفی برای آن قائل است.
هایدگر معتقد است که مرگ اندیشی اصیل، تنها راه برای رسیدن به زندگی اصیل و معنادار است.
نظر شما