موضوع : پژوهش | مقاله

«کِشْ‌لُقمه» کجاش اشکال داره؟!

 عباس امام (مترجم )
می‌دانیم که در طول تاریخ حدوداً 80 ساله فعالیت‌های فرهنگستان زبان و ادب فارسی (در سه دوره نسبتاً مجزای فعالیت‌های آن) هزاران نوواژه فارسی در برابر واژه‌ها و اصطلاحات غیرفارسی ساخته و به گنجینه زبان فارسی اضافه شده و به نوعی باعث غنا و توانمندسازی آن شده‌اند. از سوی دیگر به علل گوناگون و از جمله نو بودن واژه‌های پیشنهادی و ناآشنایی کاربران فارسی زبان با برخی از آن نوواژه‌ها، هم عوام و گاه خواص، در مخالفت با این سیاست واژه‌گزینی فرهنگستان (و یا پیروان راهبردهای زبانی فرهنگستانی) لطیفه‌هایی برساخته‌اند. این لطیفه‌ها گاه صرفاً وسیله تمسخر و تحقیر بوده و گاه نیز بیانگر نکته یا نکاتی است قابل تأمل در زمینه چگونگی برخورد همه‌جانبه‌نگرتر با این رهیافت زبانی.
شاید هر کدام از ما لطیفه‌هایی از این دست شنیده باشیم که برخی افراد با لحنی تمسخر‌آمیز می‌گویند: بیایید فارسی را پاس بداریم و به جای "تلفن" بگوییم "دورگو"، به جای "پیتزا" بگوییم "‌کش‌لقمه" و مثلاً به جای "دایره" بگوییم "گردکی" و نظایر این‌ها. حتا گاهی اوقات این مثال‌های من درآوردی در قالب جملاتی خنده‌آور بازتاب می‌یابد مانند جمله "کوتاه‌ترین بازه میان دو هیچکی، یک بردار سیخکی است"! که منظور معادل جمله جاافتاده‌ای است در هندسه که می‌گوید:"نزدیک‌ترین فاصله بین دو نقطه، یک خط مستقیم است". مطمئنم هر یک از ما از این گونه طنزهای زبانی موارد زیادی را در برنامه‌های رادیویی، تلویزیونی، نشریات و گفت‌وگوهای عمومی به گوش خود شنیده‌ایم. امّا اگر قدری دقیق‌تر و عمیق‌تر به موضوع بنگریم خواهیم دید این مساله در حقیقت ریشه در مباحثی کلان‌تر و پیچیده‌تر دارد.
در یک تقسیم‌بندی کلی معمولاً معادل‌گزینی برای مفاهم نو به یکی از دو رویکرد "تجویزی" (prescriptive) و یا "عامیانه/مردمی" صورت می‌گیرد. براساس این رویکرد، ‌افراد یا نهادهای صاحب نظر زبانی (مانند زبانشناسان، ادیبان، شاعران، مترجمان و...) برای یک مفهوم، یک اصطلاح و یا یک پدیده جدید معادل خاصی در زبان خود وضع کرده و به کار می‌برند. طبعاً از آن پس اگر آن نوواژه مورد استقبال و کاربرد دیگران قرار گیرد می‌گویند رواج آن نوواژه به "تجویز" آن فرد یا نهاد خاص صورت گرفته است.

به عنوان مثال می‌دانیم در تاریخ کشور ما از دیرباز تا زمان معاصر واژه‌های بسیاری توسط شخصیت‌های برجسته‌ای مانند ابن ‌سینا، فارابی، ‌حافظ ، فردوسی و یا در دوره‌های جدیدتر توسط کسانی مانند داریوش آشوری، میرجلال‌الدین کزازی و دیگران برای نخستین بار برساخته شده و طبعاً شناسنامه پاره‌ای نوواژه‌های فارسی مهر این شخصیت‌ها را برخود دارند. همچنین نهادهای ایرانی مانند فرهنگستان زبان و ادب فارسی (در دوره‌های سه‌گانه تاریخ فعالیت‌های آن)، مؤسسه دهخدا، دفتر برنامه‌ریزی درسی و تألیف کتاب‌های آموزش و پرورش، نشر دانشگاهی، انتشارات سمت و پاره‌ای نهادهای انتشاراتی دیگر هر یک توانسته‌اند واژه‌های بسیاری را برای نخستین بار به فارسی برگردانند و به فارسی‌زبانان عرضه کنند و طبعاً کاربردهای احتمالی بعدی آن نوواژه‌ها در تاریخ رشد و تحول زبان فارسی با نام آن نهادها گره خورده است. این فرآیند در زبان‌شناسی اصطلاحاً با عنوان "سکّه‌زنی ( coinage) نو‌واژه‌ها" شناخته می‌شود.
اگر بخواهیم با جزییات بیشتری به تشریح رویکرد تجویزگرایانه بپردازیم می‌توانیم به عنوان نمونه از فرهنگستان زبان و ادب فارسی نام ببریم که با در پیش گرفتن رویکردی سامانمند و با احیای پاره‌ای ریشه‌ها، پیشوند‌ها و پسوندهای فارسی کهن و یا میانه موفق شده تا صدها نوواژه در زمینه‌های گوناگون وضع کرده و به جامعه عرضه کند؛ واژه‌هایی که امروزه بسیاری (و البته نه همه آنها) در گفت‌وگوها و یا نوشته‌های متخصصان و مردم عادی مورد استفاده قرار می‌گیرند. به عنوان مثال، به نمونه واژه‌های ستون اول زیر نگاه کنید که تا پیش از پیشنهاد آنها از طریق فرهنگستان معادل آنها در ستون دوم در زبان فارسی رایج بود:معادل پیشنهادی فرهنگستان واژه یا اصطلاح قدیمی‌تر
پزشکی: طب
زیست‌شناسی: علم الحیاة
بهداشت: حفظ الصحة
زمین‌شناسی: معرفة الارض
شهرداری: بلدیه
دادگستری: عدلیه
آتش‌نشانی: اطفاء حریق
نوشت‌افزار: لوازم‌التحریر
هواپیما: طیّاره
دانش‌سرا: دارالمعلمین
دانش‌آموز: محصل
سروان: سلطان
ستوان: وکیل
لشگر: فوج
کارآموز: انترن (انگلیسی)
دانشکده: لیسه (فرانسوی)
پرونده: دوسیه (فرانسوی)
این روند واژه‌سازی تجویزگرایانه فرهنگستانی همچنان ادامه دارد با این تفاوت که فرهنگستان زبان و ادب فارسی فعلی بر خلاف سیاست نخبه‌گرایانه فرهنگستان‌های اول (1320 1314) و دوّم (1349 1357 ) با انتشار خبرنامه‌ای ویژه نوواژه‌های پیشنهادی خود را (پیش از تصویب و ابلاغ رسمی به نهادهای دولتی) به اطلاع صاحب‌نظران و نیز مردم عادی می‌رساند و نظرات آنها را نیز جویا می‌شود.
در این رویکرد، مردم به صورت خودجوش و غیرسامانمند و بدون توجه به توصیه‌های صاحب‌نظران زبانی ادبی هر کدام در زمینه‌ای و براساس "ذوق و سلیقه" یا "تشخیص" فردی خویش برای یک مفهوم یا پدیده نو برابرنهادی برمی‌سازند . برخی واژه‌های رایج در فارسی امروز در حقیقت از این طریق وارد زبان ما شده‌اند. اگر بخواهیم به نمونه‌های عینی واژه‌هایی که براساس "رویکرد مردمی/عامیانه" در زبان فارسی پدیدار شده‌اند اشاره کنیم، می‌توانیم از مثال‌های زیر نام ببریم:
در میان افراد صنف مکانیک (نام قطعات و ابزارها): سگ‌دست، شغال‌دست، کلّه‌گاوی، آچار شلاقی، هزارخار.
در میان افراد صنف قناد (نام انواع شیرینی): ساق عروس و زبون‌ (دو نوع شیرینی)، شعر بزون در عربی (برابر واژه فارسی پشمک) و در اصل به معنای موی گربه.
در میان افراد صنف باغبان (نام گل و گیاه): زبون مادر شوهر، خرزهره، انگور ریش بابا، لوبیا چشم بلبلی، شمعدونی، پیچ امین‌الدوله، شیرین‌بیان، حسن یوسف، انگور لرکُش، کدو تنبل.
در میان کشتی‌گیرها (انواع فنون کشتی): بارانداز، فیتیله‌پیچ، درخت‌کَن، سروته یکی، بُزکِشْ.
از خوراکی‌ها (نام خوراکی‌ها): میرزاقاسمی، شیر (نوعی ماهی)، یتیمچه، بزباش، خورش بی پدر و مادر، تاس‌کبابی.
از حشرات، پرندگان و جانوران (نام حشرات و پرندگان): زنبورگاوی، حَسن چُلاقی (نوعی پرنده در شمال ایران)، قاصدک، دیدُمک (پرنده‌ای که تصور می‌شود مرتباً می‌گوید: "‌دیدم"،"دیدم") کاکایوسف، آفتاب‌پرست، اسحیر اللیل ‌( در عربی به معنای‌ تحت اللفظی "جادوگر شب" و در فارسی معادل "خفاش")، حیة‌ ام سلیمان (در عربی به معنای تحت‌اللفظی "مار مادر سلیمان" و در فارسی به معنای "سوسمار" یا "بُزمَجه").
البته این نامگذاری‌ها و نوواژه‌سازی‌های مردمی/عامیانه محدود به ساختن مقوله "اسم"‌ها نیست بلکه در موارد بسیاری "افعال"‌نیز به همین روال ساخته شده‌اند مانند "موش دووندان در کار کسی" (کارشکنی)، "سگ دو زدن" (تلاش بسیار زیاد)، "گربه رقصانی" (معطل کردن اشخاص)، "حلواحلواکردن کسی" (تحسین بیش از حد کسی) و "دست به سر کردن افراد/ مردم" (معطل کردن اشخاص). به این ترتیب، می‌بینیم عمده واژه‌هایی که به هر زبانی اضافه می‌شوند به یکی از دو روش پیش‌گفته وارد جریان اصلی زبان می‌شوند.
‌همچون تمامی دیگر امور انسانی نحوه به کارگیری هر یک از این دو روش می‌تواند به صورت‌های متفاوتی صورت گیرد. منظور این است که گاهی ممکن است رویکرد تجویزگرایانه به صورتی افراطی تفسیر و به کارگرفته شود و گاه عاقلانه‌تر و میانه‌روانه‌تر. همچنان که از رویکرد مردمی/عامیانه نیز یقیناً برداشت واحدی وجود ندارد و افراد و جریان‌های متفاوت ممکن است از این روش به صورت‌هایی مختلف در واژه‌سازی‌های خود استفاده کنند.
بهتر است این دو رویکرد را نه به صورت دو راهبرد مخالف یکدیگر بلکه به شکل دو شیوه برخورد متفاوت تلقی کنیم که لازم و ملزوم یکدیگر هستند و اتفاقاً در طول تاریخ همه زبان‌ها نیز این دو روش در کنار یکدیگر به نوواژه‌سازی در زبان‌ها و توانمندسازی آنها کمک کرده‌اند.
به طور معمول توده مردم در برابر نوآوری‌ها (و از جمله نوواژه‌ها) و کاربرد آنها مقاومت می‌کنند و به دلیل عادت به واژه‌ها و ساختارهای رایج تمایلی به کاربرد واژه‌های ابداعی از خود نشان نمی‌دهند. این امر نکته‌ای است که در مورد همه زبان‌ها و فرهنگ‌ها به اثبات رسیده است. به عنوان مثال، تا همین چند سال پیش توده مردم کشور ما در برابر کاربرد نوواژه فارسی "یارانه" در برابر واژه انگلیسی "سوبسید" شدیداً مقاومت می‌کردند و به شکل‌های مختلف این نوواژه یا ابداع‌کنندگان آن را مورد تمسخر قرار می‌دادند. این در حالی بود که تقریباً همگان می‌دانستند این نوواژه فارسی از سوی صاحب‌نظران زبان فارسی پیشنهاد شده است، امّا یک طرح اقتصادی همگانی دولت وقت در چند سال پیش با عنوان "پرداخت یارانه نقدی" به دلیل تحت تاثیر قرار دادن حیات اقتصادی اجتماعی اکثریت افراد جامعه و نیز طرح این برنامه در نهادهای حکومتی و رسانه‌های همگانی باعث شد تا گوش مردم به دلیل "بسامد کاربردی" این نوواژه به آن عادت کند به نحوی که امروزه حتا کم‌سوادترین افراد هم در دورافتاده‌ترین نقاط کشور "منتظر پرداخت یارانه‌ها" هستند.

او در همین زمینه افزود: شاید بر همین قیاس بتوان گفت مقاومت بسیاری از مردم در برابر استفاده از دو نوواژه فارسی "چرخبال/بالگرد" به عنوان معادل واژه انگلیسی "هلیکوپتر" نه به دلیل اطلاعات علمی و موضع‌گیری منطقی و زبانشناختی آنها بلکه ریشه در عادت‌های ریشه‌دار 70 سال کاربرد آن واژه توسط فارسی زبانان ایران دارد که احتمالاً ترک عادت را موجب مرض می‌دانند!؟ امّا اگر در همان مثلاً 80 سال پیش در زمان ورود اولیه پدیده‌ای به نام هلیکوپتر در ارتش ایران برای اشاره به آن یکی از واژه‌های دوگانه "چرخبال/ بالگرد" استفاده‌ می‌شد امروزه مردم به راحتی از آنها استفاده می‌کردند.

امام ادامه داد: اگر این استدلال را بپذیریم آن گاه می‌توان با قاطعیت زیادی تصور کرد که وقتی حدوداً 80 سال پیش واژه‌های "دادگستری" و "شهرداری" به عنوان معادل دو لغت جاافتاده و پرکاربرد آن زمان، یعنی "عدلیه" و "بلدیه" پیشهاد شدند، لابد بسیاری از مردم دو این نوواژه فارسی را مورد تمسخر و استهزا قرار داده‌اند، ولی بعدها به دلیل "بسامد کاربردی" آنها در سازمان‌های حکومتی و رسانه‌های همگانی این دو واژه راه خود را در ذهن و دل همگان پیدا کردند به نحوی که اگر امروزه کسی بالعکس عمل کند مورد ریشخند دیگران قرار خواهد گرفت.

این دکترای زبان انگلیسی دانشگاه با اشاره به این که نوواژه‌هایی که مطابق با ذوق و سلیقه عموم مردم جامعه باشند با استقبال بیشتری مواجه می‌شوند، توصیه کرد: در معادل‌سازی‌ها و برابر‌گزینی‌ها باید این نکته را در نظر داشت که چون عموم انسان‌ها راحت‌طلب هستند در نتیجه تمایل‌شان به پذیرش مثلاً نوواژه‌های یک بخشی بیشتر از تمایل به نوواژه‌های طولانی‌تر و چندبخشی است. شاید به همین دلیل باشد که در ایران هنوز که هنوز است فارسی‌زبان‌ها تمایلی به استفاده از نوواژه‌هایی مانند "کالابرگ" (در مقابل واژه خارجی "کوپن") و یا "قطار شهری" (در مقابل واژه خارجی‌"‌مترو") نشان نمی‌دهند. دلیل این امر بسیار ساده است . طبق توضیحات بالا، عموم مردم احساس می‌کنند بیان و ادای واژه دو بخشی "کوپن" راحت‌تر از "کالابرگ" سه بخشی و "مترو" دوبخشی راحت‌تر از "قطار شهری" پنج‌بخشی است. از این نظر شاید مشکل نوواژه‌ فارسی "کش‌لقمه" (و سایر نوواژه‌های مشابه آن) در همین چندبخشی بودن آن باشد نه در معنا و یا مفهوم تصویری آن که گمان نمی‌رود خیلی هم خنده‌آورتر از "زنبور گاوی"، "انگور ریش بابا"، "کلّه‌گاوی"، "سگ‌دست"، "حسن چلاقی" و یا "زبون مادرشوهر" باشد! البته نگارنده سند و مدرکی در اختیار ندارد که نشان دهد "فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران" سازنده نوواژه "کش‌لقمه" و پیشنهاددهنده کاربرد این نوواژه فارسی در برابر واژه انگلیسی "پیتزا" باشد، امّا حتا در صورت درستی این انتساب باز هم در صورت مساله تغییری ایجاد نمی‌شود.

او افزود: یک دلیل دیگر در توجیه دیدگاه نگارنده فرضیه معروف "نسبیت زبانی" (‌linguistic relativity) یا "نظریه ساپیر ورف" (Sapir -Whorf) است. براساس این فرضیه، افراد یا اقوام گوناگون هر کدام برداشت‌های متفاوتی از واقعیات یا جهان پیرامون خود دارند که این برداشت‌ها لزوماً با برداشت‌های افراد و اقوام دیگر یکی نیست. در زمینه واژه‌سازی برای مفاهیم و پدیده‌ها نیز می‌توان با استفاده از این فرضیه گفت برای نام‌گذاری هر پدیده نو هر کس ممکن است با در نظر گرفتن برخی ویژگی‌ها و چشم فروبستن بر پاره‌ای دیگر نامی برای آن برگزیند. این نکته به نوعی مصداق دو شعر فارسی است؛ یکی "هر کسی از ظن خود شد یار من..." و دیگری: "پیش چشمت داشتی شیشه کبود/ زان سبب عالم کبودت می‌نمود." به عبارت دیگر، واژه‌ها در هر زبانی به صورت قراردادی به وجود می‌آیند و به صورت قراردادی میان اهل زبان به کار گرفته می‌شوند.

وی توضیح داد: شاید ذکر یکی ‌دو مثال دیگر به درک بهتر موضوع کمک کند. در زبان انگلیسی حشره‌ای وجود دارد که با نامDragonfly شناخته می‌شود. معنای تحت‌اللفظی نام این حشره در انگلیسی "مگس اژدهاوار" است: (مگس = fly + اژدها = dragon) امّا همین حشره در فارسی با عنوان "سنجاقک" شناخته می‌شود و هیچ‌کس با قطع و یقین نمی‌تواند ادعا کند که چرا گویش‌وران بومی انگلیسی و فارسی یک حشره واحد را با دو تصور متفاوت نام‌گذاری کرده‌اند. جالب است بدانیم همین حشره در زبان مادری نگارنده این سطور (گویش دزفولی در استان خوزستان) با عنوان "کلّو عربی" (یعنی"ملخ عرب‌ها") شناخته می‌شود همچنان که هموطنان عرب خوزستان نیز برای اشاره به نام این حشره از واژه "لمبا" (برگرفته از صدای ظریف حرکات بال این حشره) استفاده می‌کنند و لرزبان‌ها به آن "دم دیکه" (به معنای چیزی که دم آن مانند دوک نخ‌ریسی است) می‌گویند. آیا به راستی می‌توان گفت کدام یک از این اقوام در نام‌گذاری خود از دقت بیشتری برخوردار بوده است؟

امام اضافه کرد: همچنین در زبان انگلیسی حشره دیگری وجود دارد که با نامLadybird به آن اشاره می‌کنند و معنای تحت‌اللفظی نام حشره به این قرار است: (پرنده خانم‌وار = پرنده = bird + خانم= lady) امّا ما ایرانی‌ها این حشره را با نام "کفش‌دوزک" می‌شناسیم. در این مورد نیز بعید است کسی با قاطعیت ادعا کند چرا یک حشره واحد در انگلیسی به صورت "پرنده‌ای یا حشره‌ای شبیه‌ خانم‌ها" و در زبان فارسی به شکل "کفش‌دوزی کوچک‌اندام" تصور شده است. باز جالب است بدانیم همین حشره در گویش دزفولی با نام "مرغ بی‌(بی) فاطمه زهرا" شناخته می‌شود، در بختیاری "‌عروس خدا" نامیده می‌شود، نزد هموطنان عرب خوزستانی با عنوان "حمامة السید" (کبوتر سید) شناخته می‌شود و در لری با عنوان "عسل روغون" (به معنای تحت‌اللفظی عسل روغن). بدیهی است در این مورد نیز از دیدگاه نسبیت زبانی هر کدام از گویش‌وران زبان‌ها یا گویش‌های فوق، به نسبت قوای شناختی حسّی و ذوق و سلیقه خویش نامی را برای این حشره برگزیده‌اند که ضرورتاً نافی تصورات اقوام دیگر و نام‌گذاری‌های متفاوت آنان نیست.

این استاد دانشگاه شهید چمران اهواز عنوان کرد: به راستی آیا کسی می‌تواند با منطق معمولی و رایج بگوید چرا پدیده‌ای را که انگلیسی‌زبان‌ها به صورت see – saw (به معنای تحت‌اللفظی"دیدن دید") تصور کرده‌اند و آن را با همین نام می‌شناسند ما ایرانی‌ها "الّا کلنگ"‌می‌نامیم و کدام تصور درست‌تری از این وسیله اسباب‌بازی ارائه کرده‌ایم؟ آیا اصولاً کسی می‌تواند توضیح دهد ریشه واژه "الاکلنگ"‌در فارسی کدام است؟ آیا کسی می‌تواند "منطقاً " توجیه کند که چرا انگلیسی زبان ماده خوراکی "ساندویچ تنوری سوسیس" را hotdog (یعنی "سگ داغ") می‌نامند!؟

او در بخش نتیجه‌گیری این سمینار اظهار کرد: در ابتدا با اشاره به پاره‌ای اشکالات و ایرادات گروه‌هایی از افراد جامعه فارسی‌زبان به برخی نوواژه‌های ابداعی فرهنگستان‌(های) زبان و ادب فارسی کوشیدیم با ارائه یک تقسیم‌بندی کلی دوگانه به دو رویکرد مجزا در زمینه نوواژه‌های بپردازیم و مثال‌هایی عینی و رایج‌ از هر دو رویکرد ارایه دهیم. سپس توضیح دادیم که نوواژه‌های گوناگون ساخته‌شده براساس این دو رویکرد هر کدام به نوعی وارد جریان اصلی زبان فارسی شده و به حیات خود ادامه می‌دهند. ضمناً بر این نکته تاکید شد که هر یک از این دو رهیافت نوواژه‌سازی می‌توانند به شکل‌های متفاوتی افراطی، میانه‌روانه و یا تفریطی تفسیر شوند ولی بهتر است بدانیم که این دو روش لزوما ضد یکدیگر نیستند بلکه می‌توانند لازم و ملزوم یکدیگر به حساب آیند. در ادامه نیز با نام بردن از برخی موانع اجتماعی روانی پیش روی کاربرد و رواج نوواژه‌ها نشان دادیم در بسیاری موارد مخالفت‌های برخی مردم با نوواژه‌های ابداعی فرهنگستان یا سایر پیروان گرایش‌های فرهنگستانی ریشه در عواملی به قرار زیر دارد: 1- عادات دیرپای زبانی مردم 2- تأخیر نهادهای نوواژه‌ساز در واژه‌آفرینی 3 - عدم همکاری لازم نهادهای رسانه‌یی (رادیو تلویزیون نشریات‌) و آموزش و پرورش 4- عدم رعایت پاره‌ای رهنمودهای ضروری در نوواژه‌سازی از سوی افراد یا نهادهای ذیربط. همچنین در پایان و با اشاره به فرضیه نسبیّت زبانی و ارائه مثال‌هایی مرتبط با این فرضیه از زبان‌ها و گویش‌های متفاوت ثابت کردیم واژه‌های ابداعی در هر زبان و گویش در سرتا سر جهان عمدتاً به صورت قراردادی ساخته شده و به همان ترتیب بین اهل آن زبان مورد استفاده قرار می‌گیرند. به همین دلیل توصیه شد بهتر است از سویی افراد و نهادهای ذیربط نوواژه‌سازی به این نکات و رهنمودها در نو‌واژه‌سازی‌های خود توجه کرده و از سوی دیگر نیز صاحب‌نظران و مردم نیز بهتر است با همکاری کردن با افراد و نهادهای ذیربط و با پرهیز از تمسخر و عیب‌جویی با بهره‌گیری هر چه بیشتر از این نوواژه‌ها در گونه‌های متفاوت کاربرد زبان فارسی به باروری هر چه بیشتر این زبان یاری رسانند.
•    سخنرانی در سمینار «کش لقمه کجاش ایراد داره»دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز

 

نظر شما