موضوع : دانشنامه | ح

سید عارف حسین حسینی


تولد
پیشاور مرکز استان سرحد پاکستان است که، به کشور افغانستان، مرز دارد و در شمال غربی آن فرمانداری است به نام «پاراچنار» که حدود 200 کیلومتر از پیشاور فاصله دارد و در 10 کیلومتری پاراچنار روستای مرزی واقع شده است به نام «پیوار» در این روستای مرزی سه قبیله زندگی می کنند به نام های «غندی خیل»، «علی زائی» و «دویرزائی» که شهید سید عارف حسین حسینی از قبیله دویرزائی «پیوار» می باشد جمعیت شیعیان «پارا چنار» قریب به 200 هزار نفر می رسد.
در سال 1320 هجری شمسی، شهید حسینی، در یکی از خانواده های مذهبی و روحانی قبیله مذکور، دیده به جهان گشود.

تحصیل
از آنجایی که سید عارف حسین حسینی از بقایای سلسله مردان علم و کمال بود، مسیر پاک آن نیک مردان را پیمود. نخست تحت تعلیم و تربیت پدرش که سید فضل حسین میان بود، قرار گرفت و از سرچشمه تقوا و کمال وی سیراب گشت. با آماده شدن شرایط سنی وارد مدرسه ابتدائی و سپس راهنمائی گردید و با استعداد سرشاری که داشت، سریع مراتب تحصیل را پشت سر نهاد.
به عنوان شاگرد ممتاز، راهی دبیرستان پاراچنار گردید و در سال 1343 ش. دوره دبیرستان را با موفقیت به پایان رسانید، پس از اخذ دیپلم بر اساس رغبت زیادی که به فراگیری علوم آل محمد (ص) داشت وارد حوزه علمیه جعفریه پاراچنار شد و نزد استاد حاجی غلام جعفر لقمان، در مدت کوتاهی ادبیات عرب را فرا گرفت و به مرحله سطوح عالی رسید.
و جهت فراگیری بیشتر علوم دینی در سال 1346 راهی حوزه علمیه نجف اشرف گردید، همان ایام مصادف بود با تبعید حضرت امام (ره) و سلطه جائرانه سوسیال بعثی ها، در عراق که دشوارترین دوره در عمر حوزه علمیه نجف اشرف بود. و با وجود موانع متعدد و فقر اقتصادی، شهید عارف حسین حسینی (ره) نخست در مدرسه علمیه «بشریه» و سپس مدتی بعد در مدرسه علمیه دارالحکمه سکنی گزید.

اساتید
این شهید عالیقدر گامهای نخستین تعلیم و تربیت را نزد پدرش مرحوم سیّد فضل حسین میان بر داشت و سپس برای طی نمودن مدارج بالاتر علمی از محضر حاجی غلام جعفر لقمان ادبیات عرب را خواند و تا لمعه رساند و سپس راهی نجف اشرف شده و نزد اساتید:
- آیت اللّه سیّد اسداللّه مدنی: شرح لمعه را.
- سیّد مجتبی لنکرانی: رسایل را و نزد.
- آیت الله مرتضوی: مکاسب را تا خیارات خواند.
و در حوزه علمیه قم، قبل از انقلاب اسلامی نزد اساتید بزرگ، کتابها و درسهای ذیل را فرا گرفت.
- آیت اللّه شهید مرتضی مطهری: درس فلسفه.
- آیت اللّه فاضل لنکرانی: جلد اول کفایه.
- آیت اللّه جعفر سبحانی: جلد دوم کفایه.
- استاد ستوده: باقی مانده خیارات مکاسب.
- آیت اللّه محسن حرم پناهی: درس عقائد اسلامی.
- آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی: خارج اصول.
- آیت اللّه شیخ جواد تبریزی: خارج فقه و...و بهره فراوان کسب نمود.(1)

فعالیت های سیاسی
شهید سید عارف حسین حسینی (ره) در ایام اقامت در نجف اشرف در کنار مردان عمل و اسوه مبارزه قرار گرفت. اولین آشنایی ایشان با شخصیت محبوب امت اسلام، امام خمینی (ره) بود. این آشنایی آغاز تحول فکری و سیاسی در زندگی این شهید بود.
در اول برخورد با امام (ره) مجذوب گشته و تحت هدایت پیامبرگونه ایشان قرار گرفت در متن وقایع سیاسی وارد گردید. یکی از هم درسهای وی می گوید: «در عصر حاکمیت بعثی ها، از آنجایی که آیت اللّه العظمی حکیم (ره) با دیدگاه های حزب بعث مخالف و آنرا بعنوان نگرش انحرافی و مخالف تفکر دینی معرفی می کرد با واکنش دولت بعثی مواجه شده، ایشان را در کوفه، در محاصره قرار دادند و فعالیت وی را محدود ساختند. مردم عراق نیز از آیت اللّه العظمی حکیم (ره) پشتیبانی نکردند؛ روحانیت نجف تصمیم گرفتند که به دیدار ایشان از نجف به کوفه بروند.
من و شهید عارف حسین حسینی (ره) با اتوبوس شهری عازم کوفه و در کنار مسجد کوفه از اتوبوس پیاده شدیم. منزلی که آیت اللّه العظمی حکیم اقامت داشت در کنار فرات بود. و در مسیر ما کلانتری بود. نیروهای پلیس جلوی ما را گرفته و مانع از حرکت ما به طرف بیت معظم له، شدند. در این فرصت چند تن از طلاب «بصری» وارد درگیری با پلیس شدند، من و شهید عارف حسینی خود را به درون منزل ایشان رسانیدیم و پس از سخنرانی آیت اللّه العظمی حکیم از منزل خارج شدیم. همین که مقابل کلانتری رسیدیم، دیدیم پلیس با چوب هایی که در دست دارد، طلاب را می زند. شهید حسینی جلوتر از ما حرکت می کرد، و من پشت سر ایشان بودم، که ناگهان یکی از نیروهای پلیس دست دراز کرد تا عمامه مرا از سرم بردارد، شهید عارف حسین حسینی (ره) با مشت محکم به سینه او زد و نقش بر زمینش ساخت. تعدادی از مردم کوفه که در قهوه خانه نشسته بودند، با دیدن این صحنه بیرون آمده و به حمایت از نیروهای پلیس شتافتند و پنج نفر از آنها آمده، اطراف شهید حسینی (ره) را گرفته و او را با عبایش پیچیده، به داخل کلانتری بردند و زندانیش ساختند.»(2) و در مورد فعالیت های سیاسی شهید حسینی (ره) در عراق یکی از فرزندانش چنین می گوید: «به دلیل شرکت در فعالیت های انقلابی و شرکت در تظاهرات، در اعتراض به ظلمی که نسبت به آیت اللّه العظمی حکیم (ره) اعمال می شد، دستگیر و حدود یک ماه زندانی و سپس توسط بعثی های جابر از عراق اخراج گردید.» (3)
و پس از اخراج از عراق به پاکستان رفت و به فعالیت های علمی - سیاسی خود پرداخت و نفوذ گسترده در بین اقشار امت مسلمان پاکستان پیدا نمود. در سال 1353 دوباره جهت فراگیری بیشتر علوم اسلامی، راهی نجف اشرف شد و با ندادن اجازه ورود به کشور عراق، ناگزیر مقیم حوزه علمیه قم گردید و در کنار تحصیل به فعالیت های سیاسی نیز مشغول شد. ورود شهید حسینی (ره) به حوزه علمیه قم همزمان بود، با گسترش نهضت جهانی امام خمینی (ره) . این شهید هم خود در تظاهرات شرکت می کرد هم دیگر طلاب پاکستانی، ساکن حوزه علمیه قم را،ترغیب می نمود. و از اینرو طلاب غیر ایرانی، بخصوص طلاب پاکستانی، تحت مراقبت شدید ساواک قرار گرفتند. و به همین سبب شهید حسینی را پس از شناسایی، دستگیر و از ایران اخراج نمودند.
شهید سید عارف حسین حسینی (ره) پس از ورود به پاکستان بیکار نماند و برای بیداری توده های پاکستان چهره سفاک شاه ایران را معرفی کرد و از نهضت اسلامی امام خمینی (ره) که در حال پیروزی بود، حمایت نمود. در کتاب زندگینامه شهید حسینی، آمده است:
«شهید حسینی (ره) حضرت امام خمینی (ره) را، بعنوان ولیّ امر مسلمانان و رهبر جهان اسلام برای مسلمانان پاکستان معرفی کرد و علی رغم مخالفت ها، با قاطعیت تمام، راه خود را ادامه داد و همواره در پی نشر افکار بلند و انقلابی رهبر مستضعفان جهان، تلاش می کرد تا آنجا که به پشتیبانی از نهضت و انقلاب اسلامی ایران، راه پیمایی دویست کیلومتری را تدارک دید و به همراه چند هزار نفر از مردم «پاراچنار» بسوی «پیشاور» حرکت کرد. در پیشاور با تشکیل یک اجتماع عظیم، از حضرت امام امت و انقلاب اسلامی، اعلام حمایت کرد. این حرکت که در نوع خود، در تاریخ پاکستان بی نظیر بود، موجب آگاهی توده ها، نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی گردید.» (4)

زمینه سازی انقلاب اسلامی
این شهید برای شروع تحول فرهنگی - سیاسی در ساختار جامعه پاکستان اقدامات حساب شده ای را انجام داده و شیعیان پاکستان را از ماهیت حکومت نظامی ضیاء الحق آگاه ساخت. در این باره، آمده است که: «در ششم جولای 1986 ایشان اعلام کرد که: ما وارد سیاست خواهیم شد. زمانیکه ضیاء الحق، دیکتاتور معروف پاکستان بود، هیچ کس جرأت نمی کرد علیه ضیاء الحق قیام کند حتی «بی نظیر بوتو» که نخست وزیر بود، نمی توانست بر علیه او ابراز عقیده کند. شهید حسینی (ره) در اوایل رهبری علناً با حکومت ظالم ضیاء الحق مخالفت کرد. از طرف دولت پیشنهادهای زیادی برای مذاکره شد و می خواستند شهید حسینی راه سازش را در پیش گیرد اما شهید حسینی آنرا به هیچ وجه قبول نکرده در سال 1980 دولت قوانینی به تصویب رساند که در آن حقوق شیعیان تضییع شده بود و شیعیان را در اقلیت قرار داده بودند. آن زمان که رهبر شیعیان پاکستان مفتی جعفر حسینی (ره) بود اعلام کرد که همه شیعیان جهت اعتراض به این قانون، در «اسلام آباد» تجمع کنند. دولت اعتراض مردم را قبول نکرد و شیعیان به دبیرخانه (که نخست وزیری و مجلس سنا در آن واقع است.) حمله کردند و یکی از شیعیان در این راه شهید شد. و نتیجه آن (اعتراضات) به تصویب رسیدن قرار داد بین شیعیان و دولت بود.
یکی از محرّکین اصلی و از کسانی که در این جریان فعالیت زیادی داشت، شهید عارف حسینی بود و بعد از دستگیری مفتی جعفر حسینی (ره) شهید حسینی فعالیت خود را شدت بخشید.» (5) شهید عارف حسینی پس از انتخاب به رهبری، قلمرو فعالیت های انقلابی خود را گسترش داد.او محو مفاسد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را در پاکستان در یک حرکت بنیادی در بافت کلی جامعه پاکستان می دانست و از این جهت انقلاب اسلامی را در پاکستان تنها راه حل آن به حساب می آورد و چنین عقیده داشت:
«حل تمام این مشکلات از راه یک انقلاب اسلامی خواهد بود، مانند انقلاب اسلامی که در ایران بر پا شد و دشمن هم امروز به حقانیت آن اعتراف دارد، اکنون آمریکا با اینکه میلیونها دلار صرف کرده است در دل محرومان و مظلومان جهان جای ندارد و علی رغم همه مخالفتهای قدرتهای استکباری، دل محرومان و مظلومان جهان، مالامال از محبت به انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی (ره) است.»(6)
رابطه دوستانه شهید حسینی (ره) با رهبران جمهوری اسلامی حکایت از وفاداری وی نسبت به انقلاب اسلامی ایران دارد. در واقع علامه عارف حسین حسینی (ره) زبان گویای انقلاب اسلامی در شبه قاره هند بود.(6)

خدمات اجتماعی
این شهید عالی مقام، جهت گسترش معارف آل محمد (ص) مراکز آموزشی و عبادی زیادی را در شهرهای مختلف پاکستان بنا نهاده است و ما در این مجال کوتاه به چند مورد آن اشاره می کنیم:

دار المعارف اسلامیه:
در این کانون آموزشی، با برنامه های سنتی و جدید به پرورش فرزندان مسلمان می پرداخت، تدریس رشته های نو و پاسخگویی به نیاز جامعه بر اساس شرایط زندگی اجتماعی عصر، همانند اقتصاد، علوم سیاسی و آموزشهای اعتقادی جریان داشت. در کشوری که تقابل فرهنگی به صورت سیار و پر پیچ و خم رواج داشت، چنین حوزه های معارف دینی، نقش حساس و مؤثری ایفاء می کردند و با پاسداری از حریم مکتب، رسالت خویش را به انجام می رساندند. و پس از شهادت این عارف دلسوز اسلام، اسم این مرکز دینی - علمی تغییر یافته و اکنون بنام جامعه شهید عارف الحسین الحسینی (ره) خوانده می شود. با توجه به عدم امکانات اقتصادی لازم در مناطق شیعه نشین، این حوزه دینی، بسیار زیبا و به شیوه جدید ساخته شده و از امکانات لازم بر خوردار است. این حوزه علمیه در شهر پیشاور جامعه اهل البیت «انوار المدارس» در منطقه ای واقع شده است بنام (اورکزئی) که قبایل آزاد زندگی می کنند و تحت نظارت نماینده سیاسی دولت مرکزی اداره می شود. این مکان علمی نیاز طلاب همانند، خوابگاه، مدرس و مسکن مدرسین را بر طرف می سازد و مسجدی بسیار مجلل را در کنار این مدرسه ساخته است.

مساجد:
علامه شهید (ره) علاوه بر فعالیت های سیاسی به آباد سازی مراکز عبادی نیز می پرداخت. ایشان برای ایجاد مساجد در مناطق دور افتاده و محروم، برنامه ریزی وسیعی داشت و موفق شد در مناطق ایالت سرحد سند و بلوچستان این برنامه ها را پیاده کند، گرچه دشمنان اسلام به ایشان فرصت ندادند و او را از ملت گرفتند ولی او در مدت کوتاهی به ساخت و تأسیس مساجد متعددی موفق شد که عبارتند از:
- مسجدی در منطقه بنگش.
- مسجدی در منطقه کچی.
- مسجدی در ستر سام.
- مسجدی در شبلان واقع در منطقه «کرم».
- مسجدی در «پیوار» زادگاهش.
- مسجدی جامع در مرکز اورکزئی بنام کلایا.
- مسجدی در بخش علی زائی.
- مسجدی در سرازئی.
- مسجدی در اندخیل «اورکزئی».
- مسجد با شکوهی در قصبه در کرمان در چهار مایلی پاراچنار.
- در مناطق بلوچستان پاکستان، سه مسجد جامع تأسیس کرده است.
- مسجدی در آزاد کشمیر. امروز این مساجد مراکز اسلام شناسی هزاران تن از مسلمانان این مناطق بحساب می آید.

حسینیه:
در مؤمن آباد بنگش.
در منطقه سترسام و مناطق دیگر حسینیه های متعددی را بوجود آورده است.

درمانگاه:
در شهرستان پاراچنار و در حاشیه شهر درمانگاهی به نام «شفاخانه علمدار» به همت ایشان ساخته شد، در این درمانگاه علاوه بر وسایل درمانی و امکانات مورد نیاز بیماران، سی تخت برای بستری شدن بیماران می باشد. پزشکان ماهر با وسایل و ابزار پیشرفته به معالجه بیماران می پردازند.
در شهر کراچی: برای معالجه افراد فقیر و بی پول درمانگاهی به نام «العصر» به دستور مستقیم ایشان تأسیس گردید و هم اکنون در خدمت مردم محروم این شهر قرار دارد.» (7)

ویژگیهای اخلاقی
شهید عارف حسین حسینی (ره) علاوه بر برجستگی های علمی و سیاسی، از صفات اخلاقی خوبی برخوردار بود. و از همین جهت خیلی زود توانست در قلوب مسلمانان پاکستان جا نماید و خدمات شایسته ای را به انجام برساند و ما طبق این مبحث به مواردی از آن اشاره می نماییم:

تعبد:
تقیّد به برنامه های دینی و عبادی در هر شرایط در او ملموس بود؛ فرزندش چنین می گوید: «به اعتقاد من رمز موفقیت شهید عارف در حفظ اخلاص و تعبد ایشان بود. قبل از رهبری هم این خلق و خوی در ایشان بود، حفاظت و مداومت بر نماز شب ایشان قابل تحسین بود. گاه مسافرتهای طولانی داشت، مثلاً هفده ساعت در مسافرت بود، اما با این حال از نماز شب غافل نمی شد و در طول 24 ساعت شبانه روز 3 الی 4 ساعت خواب داشت و با آن خستگی زیاد، نماز شب را ترک نمی کرد. در همه حال در سفر و حضر بر اقامه نماز شب تأکید فراوان داشت. سجده های طولانی داشت و همچنین به دعای کمیل بسیار علاقمند بود و هر شب جمعه دعای کمیل می خواند.»(8)
یکی از دوستان دوران نجف شهید حسینی درباره روح تعبد ایشان اظهار می دارد: «در همان جوانی که با هم در حوزه علمیه نجف بودیم، تقوی و پرهیزکاری از سیمایش پیدا بود و هر گاه به زیارت قبر مولی الموحدین امام علی (ع) مشرف می شد و زیارت نامه می خواند، تا آخر زیارت نامه یکنواخت اشک می ریخت. چنان با هیجان و سوز دل بود، که اطرافیانش را نیز منقلب می ساخت.» (9)

تواضع:
شهید عارف حسین حسینی (ره) از نظر تواضع کم نظیر بود. چه قبل از انتخاب به رهبری و نیز پس از آن، برخوردش بسیار شایسته و با همه نزدیکان دوستانه بود و خود را بالاتر از اطرافیان به حساب نمی آورد. یکی از دوستان شهید درباره تواضع ایشان چنین می گوید: «دو قضیه از تواضع شهید عارف حسین حسینی (ره) به نظر من آمده است:
1 - یکی اینکه وقتی بنده در مدرسه ایشان (پیشاور) به عنوان مدرس اعزام شده بودم، گاهی بنده به عنوان امام جماعت، نماز جماعت می خواندم. ایشان هم گاهی که در پیشاور بودند و در حوزه علمیه حضور داشتند در نماز جماعت شرکت و به بنده اقتداء می کردند. با اینکه بنده یک طلبه کوچک و ایشان قائد ملت جعفریه کشور پاکستان بود.
2 - یک روز من و شهید حسینی (ره) در داخل مدرسه علمیه پیشاور قدم می زدیم، ایشان از من به عنوان مشاوره پرسید: آقای مهدوی! بفرمائید که بنده از طرف ایران دعوت شده ام چه بکنم، مسافرت بروم یا نه؟ شأن ایشان اجلّ از این بود که با طلبه کوچکی مثل بنده مشورت کند. بنده در جواب عرض کردم که: آقا، ما قابلیت این را نداریم که به جناب عالی نظر مشورت بدهیم. ایشان باز هم اصرار کردند لذا بنده مجبور شدم و عرض کردم: آقا، بنظر بنده جناب عالی مدرسه علمیه را فعّال کنید و خودتان مشغول تدریس شوید. و اصلاً از مدرسه خارج نشوید و فقط نماینده های خود را روانه کنید. در جواب گفتند: آقای مهدوی! شما درست فرمودی، ولی بنده مجبورم که به شهرها و روستاها بروم، چون اگر بنده نروم اختلافات میافتد. بنده مجبورم که اختلافات را حل کنم و بدون من اختلافات بعضی جاها حل نمی شود.» (10)
درد اجتماعی:
شهید حسینی خود را وقف خدمات اجتماعی کرده بود، با توجه به عدم امکانات لازم به بسیاری از مناطق محروم و شهرهای مرزی سفر می کرد، و به حل معضلات اقتصادی - فرهنگی توده های رنجدیده شیعه می پرداخت. او نه تنها در دوره رهبری این گونه بود، بلکه در ایام جوانی نیز خدمات اجتماعی اش را از کسی دریغ نمی کرد و در حد توان به حل آن اهتمام می ورزید. یکی از دوستان شهید حسینی در این باره چنین اظهار نظر می نماید: «در سال 1354 در حوزه علمیه قم بودم، همسرم مریض و در بیمارستان (نیکویی) بستری بود. شهید حسینی هم در قم بود. روزی در خیابان ارم (آیت اللّه مرعشی نجفی) مرا دید و از حال همسرم پرسید. من از اینکه رابطه آنچنانی با ایشان نداشتم مسئله مریضی همسرم را به او نگفته بودم، از سؤال او تعجب نمودم که چطور فهمیده است ؟
فردای آنروز بوسیله یکی از همدرسی هایم مقدار سیصد تومان برایم فرستاد تا خرج بیمارستان نمایم و همچنین برای بهبودی همسرم در بیمارستان نیاز به خون بود و لذا شهید حسینی (ره) دو نفر را فرستاد خون دادند. با همکاری آن شهید بزرگوار بود که همسرم نجات یافت.
شهید حسینی پس از رهبری هم روحیه خدمت به توده ها را از دست نداد چون خودش از بین قشر محروم برخاسته بود. درد مردمی داشت و مشکلات آنها را درک می نمود و از این رو به دورافتاده ترین مناطق کشور می رفت. مثلاً در دهات (سند) که فاقد امکانات مانند برق...بود می رفت و به مشکلات آنها می پرداخت، و حتی عبا را پهن می کرد و نماز جماعت می خواند.» (11)

اخلاق در خانه:
این شهید بزرگوار در خانه و با خانواده اش بسیار ساده و صمیمی بود و اخلاقش در روابط خانوادگی همانند اخلاق سیاسی و اجتماعی اش الگو بود. همسر شهید در رابطه با روش او در خانه و خصوصیت شخصی اش اظهار می دارد: «ما در زندگی با شهید هیچ مشکلی نداشتیم،
1 - او با اخلاق بسیار خوب با ما رفتار می کرد و می فرمود: موقعی که تمام خانواده را خوشحال می بینم خستگی ام از بین می رود.
2 - ایشان تمام پول و مخارج خانه را به دست من می داد و به من کاملاً اعتماد می کرد و همیشه می فرمود: من به شما اعتماد دارم و می دانم که امور خانه را بهتر از من می توانید اداره نمائید.
3 - همچنین ایشان برای پذیرایی هر چه بهتر از مهمانان تأکید می ورزید.
4 - ایشان با خویشان خود با نهایت عطوفت و رأفت رفتار می کرد و اگر از آنها کسی مریض می شد و یا در مصیبتی مبتلا می شد، هر کمکی که امکان داشت، به آنها می کرد و آنها را یاری می نمود. او از پول شخصی خود برای معالجه آنان اقدام می نمود و حتی در بعضی مواقع آنها را برای استراحت و گذراندن دوره معالجه یا نقاهت، به منزل خود می آورد.
5 - هر گاه درباره شهادت کسی خبری می شنید می فرمود: چقدر خوشبخت است که سعادت شهادت را یافته است. ایشان در تمام نمازهای خود از خدا می خواست که: خدایا! مرا از این سعادت محروم نفرما.
6 - و همچنین هر کجای جهان مصیبتی بر شیعیان وارد می شد، ایشان ناراحت می شد و گاه در آنروز غذا میل نمی کرد.
7 - در زندگی مبارک خود همیشه کمتر می خوابید، تقریباً بیشتر وقت شبها را به عبادت الهی اشتغال داشت. و بعد از خواندن نماز فجر کمی استراحت می کرد.
8 - به غذای لذیذ تمایل نداشت. البته درباره مهمانان خویش اینطور نبود. برای آنها با کمال اهتمام دعوت می کرد و غذاهای خصوصی و لذیذ، تهیه می کرد. (12)

اسلام گرایی:
شهید حسینی چه قبل از رهبری و یا بعد از آن مدافع سر سخت اسلام و ارزشهای آن بود و لحظه ای از سنگر پاسداری دین غافل نشد. در مجامع علمی و سخنرانی ها شالوده زندگی سالم را در سایه قرآن دانسته و عمل به آن را مایه سربلندی مسلمین می دانست. در این مورد چنین گفته است: «قرآن خاص ابدی سعادت بشری است و انسان را از ذلت و نکبت می رهاند.» و در موضوع قرآن و هدایت می گفت:
«قرآن فقط یک کتاب فقهی و تربیتی نیست، بلکه شامل اصول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، عدالتی، روحانی و مادی نیز می باشد. مسلمانان تا وقتی که به قرآن عمل می کردند، سر فراز و رستگار و با سعادت بودند، و از لحظه ای که از تعلیمات این کتاب آسمانی دوری جسته اند در معرض زوال و نابودی قرار گرفته اند. آن عظمت از دست رفته مسلمانان زمانی بر خواهد گشت که مسلمین راه های غلط و انحرافی را ترک کرده و به قرآن روی آورند و به تعلیمات آن عمل نمایند و قرآن را رهنمای خویش و چراغ زندگی خود قرار بدهند.»(13)
این شهید (ره) برای وحدت اسلامی زیاد زحمت کشید. با علماء اهل سنت پاکستان و سایر بلاد و مسلمانان رابطه ای صمیمی داشت. و قلمرو فعالیت های فرهنگی خود را تا شهرهای سنّی نشینی گسترش داده بود و با نفوذ کلام و نفس پاکی که داشت، خیلی ها را شیفته فرهنگ اهلبیت (ع) ساخت. فرزندش می گوید:
«در پاکستان منطقه ای است به نام (چارسده و دیز) که از مناطق صد در صد سنّی نشین هستند و تعصب عجیبی نسبت به شیعیان دارند، شهید حسینی در آنجا تبلیغات خود را شروع کرد و برای مردم آنجا کتاب می فرستاد و سخنرانی می کرد. مهمترین هدفی را که در این کار دنبال می کرد، این بود که اتحاد بین تسنّن و تشیّع محکمتر شود. بحمد اللّه در آنجا صدها نفر علاقمند به شیعه شدند و هم اکنون افراد دیگری هم که توسط شهید حسینی ؛ شیعه شدند، خود بخود فعالیت های مذهبی و تبلیغی دارند.»(14)
یکی از طلاب پاکستانی در این رابطه چنین می گوید: «در سال 1354 با هم مکه مشرف شدیم، در «منی » چادر بزرگ به پا شده بود و علماء پاکستانی که از اهل سنت بودند، در آنجا ساکن بودند. شهید عارف حسین حسینی (ره) دعای عرفه را خواندند، آنچنان جذاب و توأم با قلب شکسته بود که حتی برادران سنی اشک می ریختند وقتی به مکه آمدیم از شهید حسینی و همراهان دعوت کردند و در فضای بسیار دوستانه به گفتگو پرداختند.»(15)

استعمار ستیزی:
شهید حسینی (ره) در برابر دشمنان دین، از خود سازش نشان نمی داد و از مجامع سیاسی، با قاطعیت نظام استکباری را مورد حمله قرار می داد و سر چشمه مفاسد سیاسی و اقتصادی جهان را آمریکا معرفی می کرد و با وجود نفوذ گسترده استعمار آمریکایی در پاکستان، هراسی نداشت و این چنین جهان استعمار را مورد انتقاد قرار می داد: «برای ما تعجب آور نیست اگر می بینیم برای ایجاد اختلاف بین مسلمانان پاکستان مسجدی به نام (مسجد فیصل) در اسلام آباد ساختند و یا برای ایجاد اختلاف در بین مسلمانان پاکستان، دانشگاه هایی را بوجود آوردند. پس ما این منطق را درک می کنیم که تنها با این کارها منافع خود را دنبال می کنند، بخاطر منافع خودشان مسلمانان را به جان یکدیگر می اندازند، برای منافع خودشان مساجد و مدارس را به صورت سنگر در می آورند ولی ما این منطق را درک نمی کنیم آن که آل سعود به چه دلیل برای از بین بردن انقلاب نیکاراگوا به نهضت ضد انقلابی «کنترا» کمک های مالی می کند؟!
آمریکا که خود را جمهوری خواه و حکومت خود را جمهوری می انگارد، ببینید در «پاناما» به چه توطئه هایی که علیه پاناما دست نمی زند. «گرانادا» را ببینید که آمریکا چگونه بوسیله ارتش خود، حکومت آنجا را سرنگون و حکومتی مطابق خواسته های خود در آنجا بوجود آورد. این آمریکا که به «مسکو» رفته و حقوق بشر را به گورباچف، تدریس می کند. ما در رابطه با همین حقوق بشر می پرسیم: آقای «ریگان»! شما سخن از حقوق کدام بشر را مطرح می کنید؟ آیا فلسطینی ها بشر نیستند؟ آیا در لبنان بشر نیست؟ «ویتنامی ها» بشر نبودند ؟ در آفریقای جنوبی بشر نیست؟ آنهایی که در ایران در هواپیما و در حال سفر بودند، بشر نبودند؟ این کدام بشر است که آمریکا از آن دم می زند؟ این بشر همان بشری است که برای منافع آمریکا کار کند. چه این بشر، یهودی باشد و چه حکّام به اصطلاح مسلمان.» (16)

فرزندان
از شهید عارف حسین حسینی (ره) هفت فرزند باقی مانده است، دو دختر و پنج پسر که عبارتند از:
1 - سیّد محمد حسینی،تحصیل کرده
2 - حجة الاسلام و المسلمین سیّد علی حسینی
3 - سیّد حسین حسینی
4 - سیّد سجّاد حسینی
5 - سیّد حسن حسینی

شهادت
شهید حسینی (ره) شخصیت متعهدی بود که شجاعانه از حریم پاک مکتب دفاع و مانع بزرگ سر راه استعمار سیاسی - فرهنگی در پاکستان بود، همانا استعمارگران خارجی و سیاستمداران مستبد داخلی او را دشمن می دانستند و سعی بر نابودیش داشتند و در این فرصت کوتاه اشاره می شود به روندی که سرانجامش منجر به شهادت ایشان شد.
پس از تولّد کشور پاکستان و جدایی اش از شبه قاره هند، پاکستان کشوری بود فاقد سرمایه غنی و سالم فکری - سیاسی، و اعلام استقلال آنها ناشی از تنفّر از حاکمیت استبدادی هندوها بر مسلمانان بود. و به علت عدم آشنایی این کشور، با بینش دینی و معیارهای سالم اعتقادی، به مرور زمان به فقر اقتصادی - سیاسی و فرهنگی دچار گردید و در نتیجه مورد هجوم فرهنگ بیگانه قرار گرفت. و از همه زودتر مورد تهاجم فرهنگی غرب سرمایه داری و شرق سوسیالیستی واقع شد، این دو بلوک مبلّغ روابط آزاد جنسی، بی حجابی، مواد مخدر و برنامه های ضد دین بودند و در این میدان غربی ها بیشتر نفوذ خود را گستردند، رسانه های داخلی در راستای برنامه های استعماری و با تبلیغات زهرآگین خود اذهان را، نسبت به اسلام و شعایر ملی - مذهبی بدبین می ساختند. در چنین مقطع حساسی از حیات سیاسی - فرهنگی و اخلاقی پاکستان، وارد شدن شخصیتی همانند شهید حسینی (ره) در صحنه پیکار علیه تمام مظاهر تباهی فرهنگی - سیاسی، برای جامعه مسلمان پاکستان از موهبت های خدایی تلقی می شد و حضور امثال وی در میدان عمل سیاسی - فرهنگی برای استکبار جهانی و استبداد داخلی زنگ خطر بود و لذا استعمارگران با نوکران منطقه ای و حلقه به گوشان پاکستانی خود، او را به شهادت رسانده و قلوب محرومان را مجروح ساختند.

در سنگر شهادت
شهید سید عارف حسین حسینی (ره) شامگاه 13 مرداد ماه 1367 از زادگاهش پاراچنار به پیشاور آمده و شب را در مدرسه علمیه دارالمعارف ماند، قرار بود فردا صبح 14 مرداد برای شرکت در یک مصاحبه مطبوعاتی به لاهور سفر کند و پس از ختم مصاحبه در اجتماع مردم سخنرانی نماید و مسئله ای مهم درباره آینده موقعیت سیاسی کشور، اعلام کند و مردم از شهرهای دور و نزدیک گرد هم آمده بودند تا به سخنان رهبر عالیقدر خویش گوش فرا دهند.
شهید حسینی (ره) نماز صبح جمعه همان روز را اقامه و پس از بجا آوردن فریضه الهی جهت تجدید وضوء طرف وضوءخانه که طبقه دوم مدرسه علمیه دارالمعارف بود، می رود و پس از وضوء همان طوری که از پله ها پایین می آید، توسط جنایت کاران ناشناسی هدف گلوله ای قرار می گیرد که از تفنگ دارای « صداخفه کن» شلیک می شود و به محض اصابت گلوله ها با فریاد لا اله الّا اللّه، نقش بر زمین می گردد. یکی از شاهدان عینی می گوید:
«من هنوز علت زمین افتادن را متوجه نشده بودم و نزدیک شدم تا با کمک من ایشان از زمین برخیزد. لیکن وقتی که من ایشان را از زمین بلند کردم، دیدم که سینه و صورت ایشان هدف تیر قرار گرفته است.»(17)
طلاب مدرسه از این فاجعه اطلاع یافته و خود را در کنار بدن شهید حسینی (ره) می رسانند، فرزندان آن شهید، سیّد علی و سیّد محمد حسینی که در همان شب به همراه پدر از پاراچنار آمده بودند در هنگام حادثه، خود را به بالین جسد غرقه در خون پدر رسانده، اشک می ریختند.
بدن آغشته در خون ایشان را طرف بیمارستان حرکت دادند و پس از تحقیقات پزشکی در می یابند که گلوله ها سمی بود. و به قلبی که همواره در غم مظلومان می تپید، رسیده. پس از لحظه ای روحش به درجه رفیع شهادت نایل و به معبود می پیوندد. می رود تا درد و اندوه امت مظلوم شیعه و پیروان اهلبیت (ع) را به اجداد طاهرینش برساند.
از خبر ترور و شهادت این رهبر شهیر، شهر پیشاور را ماتم فرا گرفت، گریبانها دریده و سراسیمه به خیابانها ریختند. امت مسلمان و عاشق روحانیت و اسلام در لاهور که انتظار مقدمش را می کشیدند، نیز لباس ماتم به تن و در فراق رهبر دلسوز خویش، اشک می ریختند.
صبح جمعه همان روز «14 مرداد ماه 1367» خبر شهادت سیّد عارف حسین حسینی (ره) از تلویزیون پاکستان پخش و به گوش مسلمانان بخصوص شیعیان تحت ستم می رسد، از این مصیبت دلهای آنان شکسته و با چشم های اشک آلود به همدیگر تسلیت می گویند، و غم وارده بر یتیمان شهید حسینی (ره) وصف ناپذیر است. احساسات آنروز مردم پاراچنار را نمی توان در قالب بیان و قلم ریخت و به توصیف آن نشست .

غروب آفتاب پاراچنار
پیکره پاک شهید حسینی (ره) را به مدرسه دارالمعارف انتقال دادند، دوستان پیرامون جنازه اش تا صبح 15 مرداد، نوحه سرایی نمودند. هنگام طلوع آفتاب پیکرش را جانب پارک جناح (که داخل شهر پیشاور است.) حرکت دادند، دسته های عزادار و بخصوص دو فرزند یتیم آن شهید، در میان دریای جمعیت حرکت می کردند، هیجان و اندوه جمعیت قابل توصیف نیست. در جمع تشییع کنندگان، پس از آنکه جمعیت دعوت به سکوت شدند، فرزندش سیّد علی حسینی خطاب به مردم چنین گفت:« ای ملت! من مفتخرم به اینکه امروز فرزند یک شهید هستم، از شما خواهش می کنم تا زمانی که امام خمینی رهبر عظیم الشأن من و امید مسلمانان جهان، زنده است. شما احساس یتیمی نکنید ما تا ایشان زنده باشند، یتیم نیستیم.» (18)هیئت عالی رتبه ای از ایران اسلامی وارد پیشاور شد، تا در تشییع جنازه شهید حسینی (ره) شرکت جوید، پس از ورود هیئت مذکور پیکرش بر روی دوش عاشقان اهلبیت (ع) و با شرکت شخصیت های علمی، سیاسی و نظامی به پارک جناح انتقال یافت پس از اقامه نماز بر پیکر پاک آن شهید (ره) به امامت حضرت آیت اللّه جنتی، جنازه اش را با هلی کوپتر طرف زادگاهش (پاراچنار) حرکت دادند.
پرچم های سیاه بر بام خانه ها حکایت از عزای عمومی در شهر پاراچنار می نمود، تصاویر امام خمینی (ره) و شهید حسینی (ره) بدست یاران مصیبت دیده آن شهید (ره) حکایت از هم جهتی دو کشور مسلمان و همسنگری دو مرد اخلاص و عمل داشت. پیکرش را در حوزه علمیه «پاراچنار» بردند آن شب را نیز دفن نکردند، تا دوستان و شاگردانش پروانه وار گرد شمع وجودش بگردند و با اشک بدرقه اش کنند پس از اذان صبح در میان سیلی از جمعیت نالان، جانب زادگاه اصلی اش «پیوار» حرکت دادند و بدن ابرمرد پیکار و اسوه عمل را در درون خاک وطن و در کنار آرامگاه یکی از بزرگان که از اجداد آن شهید است، به خاک سپردند. او زیر خاک خوابید ولی آرمان بلندش را فرزندان و یارانش ادامه می دهند و سنگرش را خالی نمی گذارند.

پیام های تسلیت
پس از دریافت خبر شهادت علّامه سیّد عارف حسینی (ره) پیام های تسلیت از طرف شخصیتهای علمی - سیاسی جهان اسلام سرازیر شد که در اینجا به یکی از آن پیامها، بسنده می کنیم:
امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی: خدمت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام و ملت بزرگوار پاکستان - ایّدهم اللّه تعالی - پیام ها و تلگرافهای تبریک و تسلیت شما در رابطه با شهادت جناب حجة الاسلام آقای سید عارف حسین الحسینی، این یار وفادار اسلام و انقلاب و مدافع محرومان و مستضعفان و این فرزند راستین سیّد و سالار شهیدان حضرت ابی عبداللّه الحسین (ع) واصل گردید.
گرچه این حادثه بزرگ، قلوب مسلمانان و خصوصاً روحانیت متعهد اسلام را جریحه دار نمود، ولی مسئله ای دور از انتظار ما و ملتهای مظلوم جهان و خصوصاً ملت بزرگوار پاکستان، که خود طعم تلخ استعمار را چشیده است و با مبارزه و جهاد و شهادت، استقلال خویش را بدست آورده است، نبود.
درد آشنایان جوامع اسلامی، هم آنان که با محرومان و پا برهنگان میثاق خون بسته اند، باید توجه کنند که در آغاز راه مبارزه اند و برای شکستن سدهای استعمار و استثمار و رسیدن به اسلام ناب محمدی (ص) راه طولانی در پیش دارند و برای امثال علامه عارف حسین حسینی (ره) بشارتی بالاتر از این نبوده است که از محراب عبادت حق عروج خونین «ارجعی الی ربّک» خویش را نظاره کند و جرعه وصل یار را از شهد شهادت بیاشامد و شاهد وصول هزاران تشنه عدالت به سر چشمه نور گردد. (19)

پی نوشت ها
1 - مصاحبه با حجة الاسلام شیخ محمد علی فیاضی کشمیری (از هم درسهای شهید) توسط مؤلف.
2 - همان.
3 - مصاحبه با حجة الاسلام سید علی حسینی فرزند شهید، توسط مؤلف.
4 - زندگینامه شهید حسینی، ص 28 - 27.
5 - مصاحبه با حجة الاسلام سید علی حسینی، توسط علی باباجانی.
6 - پیام به مستضعفین: از زندگینامه شهید حسینی، ص .56
7 - زندگینامه شهید حسینی، ص 82 و 81.
8 - مصاحبه با سید علی حسینی، توسط علی باباجانی.
9 - مصاحبه با حجة الاسلام محمد علی فیاضی کشمیری (از همدوره ای شهید) توسط مؤلف.
10 - مصاحبه با شیخ علی ناصر مهدوی پاکستانی (مسئول حوزه علمیه قرآن و عترت قم) توسط مؤلف.
11 - مصاحبه با شیخ حسین شریفی پاکستانی«بلستانی» توسط مؤلف.
12 - مصاحبه با همسر شهید حسینی: نقل از زندگینامه شهید، ص .186
13 - از سخنرانی های شهید: تحت عنوان قرآن و هدایت. از زندگینامه شهید، ص .107
14 - مصاحبه با سید علی حسینی (فرزند شهید) توسط علی باباجانی.
15 - مصاحبه با شیخ حسین شریفی پاکستانی، توسط مؤلف.
16 - از زندگینامه شهید حسینی، ص .192
17 - سید جواد هادی (از نزدیکان شهید حسینی) نقل از زندگینامه شهید، ص .85
18 - همان، ص .89
19 - صحیفه نور، ج 19، ص 7 - 9 در تاریخ 1367/5/14
20 - زندگینامه شهید حسینی، ص 229 - .238

منبع: www.hawzah.net

نظر شما