جهان در شاهنامه: عتابی به هستی
در بسیارى از مواضع شاهنامه، جهان مستقیماً مخاطب فردوسى است و خطاب او با جهان همواره عتابآلود و پرشکایت است. جهان از نگاه فردوسى جوهرى فریبنده و بیدادگر و ناپایدار دارد؛ «بد مهر و بد گوهر«است» و معلوم نیست از پروردگان خود که به تعبیر او در حقیقت بردگانى داغ بر دلاند چه مىخواهد. تأکید پیوسته فردوسى بر اصول مهمى چون دادگرى و نیکوکارى ظاهراً حاکى از این است که او بناى هستى را استوار بر بنیادى اخلاقى مىبیند و، با این حال، گاه با نگرشى بسیار بدبینانه و کلبىمسلک جهان را آشکارا عارى از هرگونه غرض و غایت اخلاقى در نظر مىآورد، چنانکه در ابیات ذیل مىبینیم:
چپ و راست هر سو بتابم همى
سر و پاى گیتى نیابم همى
یکى بد کند نیک پیش آیدش
جهان بنده و بخت خویش آیدش
یکى جز به نیکى زمین نسپرد
همى از نژندى فرو پژمرد
مدار ایچ تیمار با جان به هم
به گیتى مکن جان و دل را دژم
یکى دان ازو هرچه آید همى
که جاوید با تو نپاید همى
لیکن این نگرش بدبینانه به کار و کردار جهان فردوسى را به سوى یأس و کنارهگیرى از عرصه فعال زندگى سوق نمىدهد، بلکه برعکس، به تناسب روحیه حماسىاش، او را ترغیب مىکند که هرچه بیشتر زندگى را ارج نهد و تا مىتواند آن را به شادکامى و داد و دهش بگذراند. او جهان را «گندهپیرى» ستمگار مىبیند و به شیوهاى حماسى با آن مواجه مىشود؛ یعنى به جاى ترک دنیا و گریز از عرصه سود و زیان هستى، تصمیم مىگیرد به شادى روى آورد و، به تعبیر خودش، در باغ جهان برگ اندوه نبوید. الاهیات یکتاپرستانه او اتفاقاً در این مورد به یارىاش آمده و او را ترغیب کرده است که از هیبت هولانگیز جهان نهراسد و چون پهلوانى حماسى به نبرد با آن برخیزد:
چنین است کردار این گندهپیر
ستاند ز فرزند پستان شیر
چو پیوسته شد مهر دل بر جهان
به خاک اندر آرد همى ناگهان
ازو تو جز از شادمانى مجوى
به باغ جهان برگ انده مبوى
اگر تاج دارى وگر کفّ تنگ
نبینم همى روزگار درنگ
مرنجان روان کین سراى تو نیست
جز از تنگ تابوت جاى تو نیست
یکى را سرش برکشد تا به ماه
فراز آورد زان سپس زیر چاه
نهادن نباید به خوردن نشین
به اومید گنج جهانآفرین
از «شاهنامهی فردوسی»
از مجموعهی تاریخ و ادبیات ایران
محمد دهقانی
نشر نی
نظر شما