موضوع : پژوهش | مقاله

ارزیابی اقوال و شبهات مطرح در حیلوله الهی (انفال/24)

نویسنده اول: محسن خوش فر، استادیار گروه حدیث جامعه المصطفی (ص) العالمیه، قم،
نویسنده دوم: محبوبه میرزایی-طلبه سطح 4-رشته تفسیر تطبیقی موسسه عالی فاطمه الزهراء اصفهان؛ مرکز پژوهشی مطالعات بین‌رشته‌ای علوم انسانی اسلامی فاطمه الزهراء
چکیده
یکی از آیات متشابه قرآن که در آن از حیلولت خداوند میان انسان و قلبش سخن گفته است و به سبب روایات ذیل آن، اختلاف شدیدی میان مفسران ایجاد کرده است فراز «...أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه ...؛انفال/۲۴» است. برخی از مفسران بدون توجه به قرینه‌های متصل و منفصل در آیه و با استناد به روایات، جبرگرا شده و ایمان و کفر انسان را درگرو اراده الهی می‌دانند. برخی با توجه به قرینه‌ها و با استناد به صدر آیه مبنی بر استجابت خدا و رسول و ذیل آیه که وعیدی برای بازگشت انسان به‌سوی خداوند است؛ اختیار انسان را در ایمان و کفر دخیل می‌دانند. نوشتار حاضر به روش تحلیلی و تطبیقی به بررسی محتوایی روایات و نظریه‌های مطرح مفسران فریقین در مورد «حیلوله» می‌پردازد. برخی آن را از صفات خدا مثل سلطه، حاکمیت و قدرت و برخی آن را در مورد رابطه انسان و خدا مانند قرب الهی و عالم بودن به انسان و برخی آن را کنایه از مرگ و انفصال دانسته‌اند. به نظر می‌رسد به عالم وجود و تکوین ارتباط دارد و مصداق آن حقیقت محمدیه است که بین انسان و قلب او قرار می‌گیرد و فیوضات الهی را به اذن خداوند به قلب منتقل می‌کند و دست تقاضای انسان که از آستین نیازمندی بیرون می‌آید با اختیار صفات جمالی یا جلالی را فرامی‌خواند که مناسب حال او است.
کلمات کلیدی: حول، قلب، حقیقت محمدیه، جبرواختیار، روایات تفسیریه و روایات مصداقیه.
مقدمه
بی‌تردید، روایات صحیح در فهم متون اسلامی به‌ویژه تفسیر قرآن از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. یکی از آیات متشابه قرآن که به سبب روایات ذیل آن بین مفسران اختلاف ایجاد کرده است؛ آیه «...أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه ...؛ /انفال/۲۴» ناظر بر حیلوله الهی است. مفسران آن را به معنای سلطه، حاکمیت و قدرت، قرب و علم الهی و یا کنایه از مرگ و انفصال دانسته‌اند که: تفسیر آن بر اساس مکتب‌های کلامی اسلامی متفاوت و شامل دو دیدگاه جبرگرا و غیر جبرگرا است. مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت با توجه به قرینه‌های متصل و منفصل معتقدند که آیه بر مجبور بودن انسان دلالت ندارد؛ اما برخی از مفسران اهل سنت با استناد به روایت «خداوند بین مؤمن و شرک و کفر و بین کافر و ایمان و اطاعت فاصله می‌شود و مانع می‌شود مؤمن گناه کند و یا کافر اطاعت کند» شقاوت و گمراهی انسان را درگرو اراده الهی می‌دانند و معتقدند که انسان بر قلب خود اختیار و احاطه‌ای ندارد؛ ازاین‌رو، تحقیق حاضر درصدد پاسخگویی به این سؤال است که: در ( انفال/24) حیلوله الهی چیست؟ آیا روایات ذیل آیه تمام معنا را ارائه نموده و از نوع تفسیریه است؟ و فراز مذکوره «...أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه ...؛ /انفال/۲۴» بر مجبور بودن انسان بر کفر و ایمان دلالت دارد؟ این نوشتار با روش تحلیلی، تطبیقی و با توجه به سیاق و بررسی محتوایی روایات ذیل آیه شریفه به دنبال یافتن پاسخی برای سؤال مطرح‌شده است. 
در رابطه با موضوع موردبحث کتاب مستقلی یافت نشد ولی تحقیقاتی صورت گرفته ازجمله مقاله «بررسی و تحلیل دیدگاه‌های مفسران درباره آیه «...أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه ...؛ /انفال/۲۴» است. غفار زاده، بهرامی، 1394، صص42ـ23/ در مقاله مذکور مراد از حیلوله، حیلوله مهر و قهر است.
با توجه به این‌که در رابطه با موضوع موردبحث، کتاب مستقلی یافت نشد ازاین‌رو در این تحقیق دیدگاه شماری از مفسران در تفسیر آیه بررسی می‌گردد که: هر یک بنا بر اینکه روایات ذیل آیه را تفسیریه لحاظ نموده‌اند؛ به نحوی سخن گفته‌اند: برخی آن را از صفات خدا مثل سلطه، حاکمیت و قدرت و برخی آن را در مورد رابطه انسان و خدا مانند قرب الهی و عالم بودن به انسان و برخی آن را کنایه از مرگ و انفصال دانسته‌اند. ازاین‌رو تحقیق جامع در مورد صحت‌وسقم دیدگاه‌ها ضروری است.
آنچه وجه تمایز تحقیق حاضر نسبت به تحقیق‌های پیشین است اینکه روایات ذیل « انفال/۲۴» مصداقیه معنا شود و بنا بر قاعده «اَلجَمعُ مَهما اَمکَن اَولَی مِنَ الطَرحِ» منافات بین دیدگاه مفسران در رابطه با معانی مذکوره برطرف گردد؛ تا ضمن رد دیدگاه جبرگرایان، دیدگاه متقابل نیز اثبات گردد.

1 ـ مفاهیم
1 ـ 1 ـ حول: این واژه در «اصل معنای انفصال و جدایی و تغیر را می‌رساند؛ ازاین‌رو وقتی «حَالَ‏ بَیْنِى وَ بَیْنَکَ ‏» گفته می‌شود انفصال چیزی از دیگرى و وقتی «‏ حَالَ‏ الشَّیْ‏ءُ یَحُولُ» گفته می‌شود تغیّر و دگرگونی (قرشی،1354، ‏2، 199) را در طبع و صفت می‌رساند.» (الفیومی،1405،1، 175) و از «مصادیق آن حالتی است که عارض انسان می‌شود و از ویژگی به خصوصیتی دیگر متحول می‌شود.» (مصطفوی،370،2،1340) «حیلوله به معناى حائل شدن در وسط دو چیز است.» (طباطبایی، 1417، ‏9، 59) و «قدرت بر تصرف است.» (بیات،204،1412)  در آیه شریفه حیلوله به معنای انفصال که دو چیز را از هم جدا کند نیست.
2 ـ 1ـ قلب: راغب می‌گوید: «قلب شى‏ء گرداندن و وارونه کردن از وجهى به وجهی مثل وارونه کردن لباس.» (مصطفوی،1340 ه، 9، 336) و «گرداندن انسان از طریقه‏اش است.» (قرشی،1377، ‏6، 24) قلب عضوى است معروف که خون را به رگ‌ها می‌رساند اما در این آیه مراد «عقل انسان و تصمیم اوست.» (الفیومی،1405ه،512،2/ ابن عاشور، قرن14،9، 77) و بیشتر در قرآن کریم استعمال آن «در چیزی است که آدمى به‌وسیله آن درک و حکم مى‏کند و به‌وسیله آن احکام عواطف باطنی‌اش را ظاهر و آشکار مى‏سازد مثلاً حب و بغض، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى‏دهد، پس در حقیقت قلب همان جان آدمى است که با قوا و عواطف باطنی به کارهاى حیاتى خود مى‏پردازد.» (مصطفوی،1340 ه، 9، 336/ طباطبایی،1417، ‏9، 59) و «از قلب اعمال خیر و شر صادر می‌شود.» (مغنیه،1424، ‏3، 467) بنابراین منظور از قلب در آیه حیلوله، آن قلب صنوبری که خون را به رگ‌ها می‌رساند نیست؛ بلکه روح و عقل و تصمیم انسان است.
3 ـ 1ـ حقیقت محمدیه «مظهر اسم جامع الهی است و آن اسم الهی که الله هست مربی حقیقت محمدیه است و از این اسم جامع، فیض و استمرار بر تمامی اسماء الهی جاری می‌شود.» (قیصری،111،1387) که «اسماء الهی را نودونه مورد بیان نموده‌اند.» (ارفع،7،1370) «حقیقت محمدیه با ربی که در آن ظاهر است (اسم جامع الهی یعنی الله) و رب همه ارباب هست، حائل بین انسان و قلب می‌شود و همه جنبه‌های عالم را تربیت می‌کند.» (قیصری،111،1387) 
4 ـ 1ـ جبرواختیار
1 ـ 4 ـ 1ـ جبر: به معنای «کبر و قهر و نفوذ قدرت به‌گونه‌ای که طرف، تحت نفوذ و حکم و سلطه باشد.» (مصطفوی،1340 ه،2، 55) و در مورد خداوند «افاده اقتدار و عظمت می‌کند.» (الفیومی،1405ه،153) و در اصطلاح «هر اختیار و اراده‌ای برای افعال انسان نفی می‌شود یعنی هیچ علتی جز خداوند وجود ندارد و همه ناشی از اراده و عادت الهی است و افراد بشر مقهور و محکوم اراده الهی بوده بدون اینکه از خود هیچ اراده داشته باشد.» (نصری،1392، 391/ محمدی،224،1377)
2 ـ 4 ـ1ـ  اختیار «برخلاف اضطرار است و انسان بااراده از بین دو یا چند امر آنچه در حقیقت خیر است را برمی‌گزیند.» (الفیومی،1405ه،28) یعنی «فاعل هم قادر بر انجام فعل و هم قادر بر ترک آن باشد؛ و انسان با علم حضوری درمی‌یابد که موجودی مختار است. وجود اختیار بدیهی است و هر انسانی آن را در خود احساس می‌کند.» (نصری، 1392، 391/ محمدی،223،1377)
5 ـ 1ـ روایات تفسیریه و روایات مصداقیه
1 ـ 5ـ  1ـ روایات تفسیریه «روایاتی که در مقام بیان معنای آیه است و کلمات مجمل و مبهم را شرح می‌دهد.» (رضایی اصفهانی،108،1392)
2 ـ 5 ـ 1ـ روایات مصداقیه «روایاتی که مصداق یا بعضی از مصادیق را بیان می‌کند که گاهی یکی از مصداق‌های آیه را بیان می‌کند ولی معنای آیه منحصر در آن مصداق نیست.» (رضایی اصفهانی،109،1392)
2 ـ دیدگاه‌های مفسران فریقین درباره حائل شدن خداوند بین انسان و قلب او
برخی از مفسران فریقین که تفسیر آنان روایی محض است بدون اجتهاد صرفاً به نقل احادیث اکتفا کرده‌اند. (قمى،1363 ،1، ‏271/ عیاشى ،1380 ،2 ‏،52/ عروسى حویزى،1415 ،2 ‏،142/ بحرانى،1416 ،2، ‏665/ فیض کاشانى،1415 ،2، 289/ فیض کاشانى،1418 ،1، ‏430/ قمى مشهدى،1368 ، ‏5، 317/ سبزوارى نجفى،1419 ،184/ و مفسرانی همچون: ابن ابى حاتم،1419 ، ‏5، 1681/ سیوطى،1404 ، ‏3 ،176/ ثعلبى نیشابورى،1422 ،4  ‏،343/ ابن جزى،1416 ، ج‏1، 324/  ابن جوزى،1422 ، ‏ 2، 201/ بغوى،1420 ، ‏2، 282/ ابن کثیر،1419 ، 4‏، 31)
برخی از مفسران در مورد آیه شریفه بدون توجه به سیاق آیه اجتهاد نموده‌اند و با استناد به روایاتی مانند: ««یَقُولُ یَحُولُ‏ بَیْنَ‏ الْمُؤْمِنِ‏ وَ مَعْصِیَتِهِ، الَّتِی تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ وَ یَحُولُ بَیْنَ الْکَافِرِ وَ بَیْنَ طَاعَتِهِ، أَنْ یَسْتَکْمِلَ بِهِ الْإِیمَانَ؛ خداوند بین مؤمن و گناهش، که او را به‌سوی آتش می‌کشد، حائل و فاصله می‌شود، و بین کافر و طاعتش که به آن، ایمان را کامل می‌کند حائل می‌گردد» بنابراین شقاوت و گمراهی انسان را درگرو اراده الهی می‌دانند و در تفسیر آیه گرایش به جبر پیداکرده این دیدگاه متعلق به مفسران اهل سنت ازجمله: (طبرى،1412 ، ‏9 ،143/ ابن کثیر،1419 ، ‏4، 31/ فخر رازى،1420 ، ‏15 ،473/ بیضاوى،1418 ، ‏3 ،55/ زحیلى،1418 ، ‏9 ،290/ قرطبى،1364 ، ‏7 ،391/ و خطیب ،بی تا ، ‏5 ،589) است. 
برخی از مفسران با توجه به قرینه‌های متصل و منفصل اجتهاد نموده‌اند و با استناد به صدر آیه مبنی بر استجابت خدا و رسول و ذیل آیه که وعیدی برای بازگشت انسان به‌سوی خداوند است؛ اختیار انسان را در ایمان و کفر دخیل می‌دانند. آنان معتقدند که «روایات ذیل آیه بر مجبور بودن انسان دلالت ندارد و معنی لغوی حول که تغیر شیء و انفصال است درباره ذات حق‌تعالی ممکن نیست، بنابراین حیلولیت را به معنای مجازی گرفته و بر این باورند که «حیلوله» به معنای عالم بودن، مرگ یا جنون، سلطه و حاکمیت و قدرت الهی و به معنای قرب و نهایت قرب الهی به انسان است.» این دیدگاه متعلق به مفسران شیعه مانند: (شیخ طوسی،بیتا ، ‏5، 102/ طبرسی،1372 ،4، ‏820/ ابوالفتوح رازی، 1408، ‏9، 94/ فضل‌الله،1419 ،21‏،179/ صادقى تهرانى،1365 ،3، ‏114/ طباطبایی،1417 ، ‏9، 59/ جوادی آملی ،1393، 32، 288) و برخی از مفسران اهل سنت مانند: (ابن عاشور،قرن 14 ،9، ‏70/ قرطبى،1364 ،7 ‏،391/ مراغى،قرن 14 ، 9‏، 188/ زمخشری،1407 ،2، 210/ و آلوسی،1415 ، ‏5 ،179/ مظهرى،1412 ،6، ‏567) است.
1 ـ 2ـ حیلوله به معنای سلطه، حاکمیت و قدرت الهی 
برخی از مفسران شیعه با لحاظ اختیار انسان  بر این باورند که «حیلولیت بر مالکیت و سلطه حقیقی خداوند بر انسان اشاره می‌کند.» (طبرسی،1372 ،821،4/ فضل‌الله،1419 ، ‏2، 179) و «قلب در قبضه قدرت خداوند قرار دارد.» (ابن عطیه اندلسى،1422 ، 2‏،515/ مراغى،قرن14 ، ‏9، 188/ مکارم شیرازى،1421 ، ‏17،23/ مغنیه،1424 ، 3‏،722/ عاملى،1360 ،4، ‏482) و «خدای تعالی ازاین‌رو که مالک حقیقی تمام موجودات و ازجمله انسان است، از خود انسان به انسان و قوایی که او به‌ظاهر مالک آن‌هاست، نزدیک‌تر است؛ چراکه هر چه را که انسان دارد خداوند به او تملیک کرده، پس او میان وی و مایملکش حائل و رابط است و در آن‌ها به هر صورت که بخواهد تصرف می‌کند ازملک خود و تصرفاتش هر مقدار که بخواهد به خود انسان واگذار مى‏نماید و به او تملیک مى‏کند.» (طباطبایی،1417 ، ‏9، 59) و این واگذاری و تملیک دلالت بر اختیار انسان دارد «پس خداى تعالى میان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است، بین او و قلبش، بین او و گوشش، بین او و چشمش، بین او و بدنش و بین او و جانش و در آن‌ها هم به نحو ایجاد تصرف مى‏کند.» (همان،59/) و «بندگان را از شقاوت به سعادت رهبری می‌کند.» (حقى بروسوى،بی تا، ‏3   ،332 / بروجردى،1416 ،3 ‏،32)
برخی نیز با استناد به روایت «هُوَ أَنْ یَشْتَهِیَ الشَّیْ‏ءَ بِسَمْعِهِ‏ وَ بَصَرِهِ‏ وَ لِسَانِهِ‏ وَ یَدِهِ‏ أَمَا إِنْ هُوَ غَشِیَ شَیْئاً بِمَا یَشْتَهِی فَإِنَّهُ لَا یَأْتِیهِ إِلَّا وَ قَلْبُهُ مُنْکِرٌ لَا یَقْبَلُ الَّذِی یَأْتِی یَعْرِفُ أَنَّ الْحَقَّ لَیْسَ فِیهِ» بر این باورند که انسان به انجام بسیارى از کارها از راه شنیدن و دیدن و گفتن و دست، رغبت و تمایل بسیار دارد و باوجوداین تمایل، از انجام آن‌ها خوددارى می‌کند، بدان سبب که دل او به انجام آن کارها خشنود نیست و آن‌ها را نمی‌پذیرد، چراکه می‌داند در این کارها حق جود ندارد. (عیاشى،1380 ،2 ‏،52/ فیض کاشانى،1418 ،1، ‏430/ طباطبایی،1417، ‏9، 80/ مظهرى،1412 ،6، ‏567/ عروسى حویزى،1415 ،‏ 2، 142/ بحرانى،1416 ، ‏2، 665/ صادقى تهرانى،1365 ، 12، 172) 
برخی نیز با استناد به روایت «قَالَ: یَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ لَا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ أَنَّ الْحَقَّ بَاطِلٌ أَبَداً، وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ أَنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ أَبَداً» بر این باورند که: خداوند مانع می‌شود از اینکه بنده حق را باطل بداند و باطل را حق بداند.» (عروسى حویزى،1415 ،2،‏142/ بحرانى،1416 ، ‏2، 665/ طوسى،قرن5 ، ‏102،5/ فیض کاشانى،1415 ،  289،2/ مدرسى،1419  ،‏4 36/ فیض کاشانى،1418 ، ‏1 ،430/ کاشانى،1336 ، ‏4 ،187/ حسینى شاه‌عبدالعظیمی،1363 ، ‏4 ،320/ سید کریمى حسینى ،1382 ،179/‏ بروجردى،1416 ، ‏3 ،32/ هاشمى رفسنجانى،1386 ، ‏6 ،337) و یا به معنای «دگرگونی قلب است خداوند مقلب‌القلوب است مى‏تواند دل‌ها را از حالى به حال دیگرى برگرداند.» (طبرسى،1372 ، ‏4 ،82/ فیض کاشانى،1415 ، ‏2 ،289/ صادقى تهرانى،1365 ، ‏12، 172) که همانا این «یاری از طرف خداوند است.» (کرمى حویزى، 1402 ، ‏4، 18)
برخی از مفسران بدون لحاظ اختیار انسان با استناد به روایت« یحول بین المرء و عقله، فلا یدری ما یعمل»‏ بر این باورند که حیلوله «کنایه از مالکیت و سلطه حقیقتی و کامل خداوند بر قلب انسان است و قلب در قبضه مطلق خداوند قرار دارد.» (طبرى،1412، ‏9 ،143/ بیضاوى،1418 ،‏3 ،55/ خطیب،بی تا ، ‏5 ،589/ ابن جزى،1416 ،‏1، 324/ زحیلى،1418 ، ‏9 ،290) طبری بهترین قول به صواب را این‌گونه بیان می‌کند: «خداوند مالک به بندگانش است و اگر بخواهد بین بندگان و قلوبشان به‌گونه‌ای حائل می‌شود که حتی صاحب قلب قادر به تعقل نیست تا چیزی از ایمان و کفر را درک کند مگر به اذن و مشیت الهی و هیچ راهی برای بنده در درک آنچه خدا او را منع کرده نیست؛ یعنی خداوند بین مؤمن و شرک و کفر و بین کافر و ایمان و اطاعت فاصله می‌شود و مانع می‌شود مؤمن گناه کند و یا کافر اطاعت کند.» (طبری،1412 ،9، ‏144/ میبدى،1371، ‏4 ،29)
برخی نیز بر این باورند که مراد از مالک قلب بنده بودن یعنی «خداوند اراده بنده را از بین می‌برد و مقاصدش را تغییر می‌دهد و بین عبد و کفر حائل می‌شود اگر سعادت او را بخواهد و بین عبد و ایمان فاصله می‌شود اگر شقاوتش را بخواهد.» (طبرى،1412 ، ‏9  ،143/ ابن ابى حاتم،1419 ، ‏5، 1681/ فخر رازى،1420 ، ‏15 ،473/ سیوطى،1404 ، ‏3 ،176/ بیضاوى،1418 ، ‏3 ،55/ ثعلبى نیشابورى،1422 ، ‏4 ،343/ زحیلى،1418 ، ‏9 ،290/ بغوى،1420 ، ‏2 ، 282 / ابن جوزى،1422 ، ‏2 ،201/ قرطبى،1364 ، ‏7 ،391 / خطیب،بی تا ، ‏5 ،   589 / و «خوف مؤمن به امن و ظن ظفر کافران را به ترس تبدیل می‌کند.» ثعلبى نیشابورى،1422 ، ‏4 ،343/ بغوى،1420 ، ‏2 ،282/ ابن جوزى،1422 ، ‏2 ،201/ قرطبى،1364 ، ‏7 ،391)
برخی از مفسران با دلیل عقلی اثبات می‌کنند احوال قلبی اعم از عقیده، انگیزه و اراده است و فاعل عقیده، انگیزه و اراده فقط خداوند است و با استناد به این روایت «همانا قلب بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد که آن را هرگونه که بخواهد تصرف می‌کند.» بر این باورند که مراد از حیلوله الهی این است که «خداوند بین انسان کافر و اطاعت و بین انسان مطیع و معصیت حائل می‌شود پس خوشبختی انسان درگرو اراده خداست همان‌گونه که شقاوت و گمراهی درگرو اراده او است.» (مظهرى،1412 ، ‏6 ،567) و برخی از مفسران بر این باورند که مراد از حیلوله الهی این است که «خداوند بین انسان و قلب او جدایی می‌اندازد بنابراین ایمان و کفر او فقط به اذن خداست.» (میبدی،1371 ،30،4)
2ـ 2 ـ حیلوله به معنای عالم بودن و قرب الهی 
برخی از مفسران با لحاظ اختیار انسان و با استناد به روایت «انّه قریب من قلبه فیما یضمر، فلا یخفى علیه سرّ و لا اظهار و نحن اقرب إلیه من حبل الورید» بی‌گمان، او نزدیک به قلب آدمى است در آنچه در نهان دارد، نه رازى بر او پوشیده است و نه آشکارى و ما به او از خود انسان به او نزدیک‌تریم.»  بر این باورند که «آنچه را که انسان آشکار می‌کند و همچنین به معصیتی که بنده در قلب خود پنهان می‌کند؛ خداوند به‌واسطه نزدیکی به آن عالم است.» (طوسى،قرن5، 102،5/ صادقى تهرانى،1365، ‏12، 171/ ابن عطیه اندلسى،1422، 2، 51/ مظهرى،1412، ‏6، 567/ حقى بروسوى،بی تا، ‏3  ،  332/  نخجوانى،1999م، ‏1، 285/ ابن عاشور،قرن14، ‏9، 70) زیرا «چیزی که حدفاصل دو چیز قرار می‌گیرد به آن دو چیز نزدیک‌تر از دیگری است؛ چراکه او به هر دو متصل، ولی آن دو از یکدیگر جدا می‌باشند. لازمه این قرب، علم خداوند به همه اعمال و رفتار و حتی نیات آشکار و پنهان انسان است. در این تحلیل معنای این آیه همانند آیه «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید» است.» (سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی،1495،3،1412/ مکارم شیرازى،504،20،1421) 
برخی از مفسران نیز بر این باورند «از باب مجازمرسل مرکب در لازمه‌ی معنای حیلوله، قرب استعمال شده است.» (آلوسی،179،5،1415) و «حائل بودن تمثیلی برای عالم بودن است و بنده قادر بر پنهان کردن چیزی در قلبش نیست مگر اینکه خدا  به آن عالم باشد؛ و خداوند مالک فکر انسان است.» (فضل‌الله،179،21،1419) و قادر است که «ترس ایشان را مبدل به امنیت و آرامش نموده و میان ایشان و آن اوهام و خیالاتى که باعث ترس ایشان است حائل گردد». (طوسی،قرن102،5،5/ طبرسی،1372،821،4/ ابوالفتوح رازی،94،9،1408/ ابن عاشور،بیتا ،70،9/ ثعلبى نیشابورى،1422، 4، 343/ بغوى،1420، ‏2، 282/ ابن جوزى،1422،‏2، 201/ قرطبى،1364، ‏7، 391)
 برخی از مفسران بدون لحاظ اختیار انسان با استناد به آیه شریفه «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» حول را «تمثیلی برای نهایت نزدیکی خداوند به عبد می‌داند و یا خداوند بر مکنونات قلبی که صاحب آن از آن غافل است؛ مطلع است و یا اینکه انسان قلب را خالص کند و جلا دهد قبل از آنکه بین انسان و قلب به‌واسطه مرگ فاصله بیفتد.» (فخر رازى،1420 ،473،15/ بیضاوی،1418 ، ‏3، 55/ سیوطى،1404 ، ‏3 ،176/ ابن ابى حاتم،1419 ، ‏5، 168/خطیب،بی تا ، ‏5 ،589)
3 ـ 2ـ حیلوله به معنای نهایت قرب الهی 
برخی از مفسران با لحاظ اختیار انسان بر این باورند که «حیلوله به معنای نهایت قرب الهی است.» (کاشانى،1336، ‏4،187/ جوادی آملی،1393، 32، 288/ مکارم شیرازى،1421، ‏17،23/ صادقى تهرانى،1365 ‏،114،3/ آلوسى،179،5،1415 ‏/ مظهرى،567،6،1412/ حقى بروسوى،قرن12، ‏3  ،  332 ) آن‌گونه که علم خدا بین عمل و عقل شخص حائل می‌شود به‌گونه‌ای که شدید الاتصال به هر دو طرف است؛ پس خداوند از اراده و نیت شخص قبل از اینکه به منصه ظهور و عمل برسد، آگاه است.» (ابن عاشور،بیتا، 70،9)
آیه الله جوادی بر این باور است که «نزدیکی خداوند به انسان انواع و اقسامی دارد که این فقره از آیه شریفه یک قسم خاصی از آن‌ها بیان می‌کند که آن نهایت قرب الهی به انسان است و آیات قرآن درزمینهٔ نزدیک بودن خدا به انسان به چهار دسته تقسیم می‌شود. دسته‌ اول آیاتی است که دلالت بر اصل قرب می‌کند: «فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاع؛ من نزدیکم! دعاى دعاکننده را، به هنگامی‌که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم؛ بقره،186» دسته دوم آیاتی است که دلالت می‌کند بر اینکه خدا به انسان از دیگران نزدیک‌تر است: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ؛ و ما از شما به او نزدیک‌تریم ولى نمی‌بینید؛ واقعه،85»دسته سوم آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه خدا از رگ حیات انسان نیز به او نزدیک‌تر است: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید؛ و ما به او از رگ گردن انسان که عامل حیات اوست، به قلبش نزدیک‌تریم؛ ق،16» دسته چهارم آیاتی است که می‌گوید خداوند به انسان از خود انسان هم نزدیک‌تر است: «أَنَّ اللَّهَ یحَولُ بَینْ‏ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه؛ انفال،24» بنابراین حائل شدن خداوند بین انسان و قلب او را می‌توانیم به معنای حاکمیت و سلطه خداوند بر انسان و یا به معنای نهایت قرب و نزدیکی خدا به بنده‌اش بدانیم و هر دو معنا به‌نوعی تبیین‌کننده نوع رابطه خداوند با بندگانش است.» (جوادی آملی،1393، 32، 288)
جوادی آملی در چگونگی اینکه خدای سبحان به انسان از خود انسان نزدیک‌تر است می‌فرماید: «با دلیل عقلی که مطابق با آیه و ادله نقلی دیگر  نمی‌توان از ظاهر آیه که می‌فرماید: خدا بین انسان و خودش فاصله می‌اندازد، دست برداشت؛ زیرا در قلمرو هستی تنها یک موجود صمد ( ؛توحید/)و آن‌هم خدای سبحان است که: بین او و حقیقت وی هیچ تفاوتی و میان او و صفاتش هیچ فاصله‌ای نیست؛ با توجه به اینکه انسان موجود صمدی و درون پر نیست؛ بلکه او مانند سایر موجودات امکانی اجوف و میان‌تهی است و میان ذات انسان و صفات او فاصله است؛ خداوند با پر کردن این جای خالی، بین انسان و قلب او حائل می‌شود و حضور دارد؛ حضور خداوند یعنی حضور اراده و قدرت خداوند است؛ پس بین انسان و خود انسان، احاطه هستی حق فاصله است.»  (جوادی آملی،www.un.nahad.ir،ص3)
با توجه به اینکه قلب انسان حقیقتی است که نمایانگر واقعیت اوست پس قدرت و علم و اراده همان موجود صمد بین انسان و پایگاه فکری و پایگاه تصمیم‌گیری و بینش و گرایش و عقل نظری و عقل عملی او و به‌عبارتی‌دیگر بین انسان و خود انسان فاصله می‌شود؛ زیرا قدرت خدا بین انسان و ذات و صفات و افعال او حائل می‌شود درنتیجه اگر خدا بخواهد از توجه انسان به خودش منع نماید، توفیق شناخت نفس خویش را از خود او سلب می‌کند. (جوادی آملی، 138،1381)
جوادی آملی می‌فرماید: مراد خداوند از «...أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه ...؛ /انفال/۲۴» ممکن است تهدیدی از طرف خداوند به  مؤمنان باشد؛ ازاین‌رو می‌گوید: ای مؤمنان شما دعوت خدا و رسول را اجابت کنید و اگر نپذیرید او احاطه علمی بر انسان دارد و همه حقایق مخفی و آشکار شمارا می‌داند و عالم غیب و شهود است و گریزی از احاطه علمی او نیست؛ مانند «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید؛ق/16» که یک نوع تهدید محسوب می‌شود. و یا شاید خداوند می‌خواهد یک حقیقت دیگر را بیان کند؛ ازاین‌رو می‌گوید ای مؤمنان شما دعوت خدا و رسول را اجابت کنید زیرا او نزدیک‌ترین موجود به انسان است و حتی از خود انسان هم به انسان نزدیک‌تر است. انسان‌ها همان‌گونه که به خویشتن خویش علم حضوری دارند با تمام وجود و با علم حضوری خدا را می‌یابند و با تمام وجود او را حس می‌کنند حتی علم حضوری آنان نسبت به خدا بالاتر و قوی‌تر است؛ ازاین‌رو عذری برای عدم پذیرش دعوت او نیست.(غفار زاده، بهرامی،1394،صص42ـ23)
4 ـ 2ـ «حیلوله» به معنای مرگ یا زوال عقل
برخی از مفسران با لحاظ اختیار انسان بر این باورند که «خداوند به‌واسطه مرگ یا زوال عقل بین انسان و قلب جدایی می‌اندازد و آن‌ها را برمی‌انگیزد تا قبل از فاصله انداختن توبه کنند.» (طوسى،بی تا ، ‏5 ،102/ طبرسی،1372 ،821،4/ ابوالفتوح رازی،1408 ،94،9) و یا خداوند فقط «به‌واسطه مرگ بین انسان و قلب جدایی می‌اندازد و حیلوله کنایه از مرگ است یعنی قبل از مرگ توبه کنند.» (طبرسى،1372 ، ‏4 ،820/ سبزوارى نجفى،1419 ،184/ ابن عطیه اندلسى،1422 ، ‏2 ،515/ زمخشرى،1407 ، ‏2 ،210/ مظهرى،1412 ، ‏6 ،567/ ثعالبى،1418 ، ‏3 ،125/ مراغى،قرن 14 ، ‏9، 188/ طیب،1378 ،6، ‏100) و اسناد «حول به الله مجاز عقلی است زیرا خداوند منزه از مکان است و یحول یا به صفت علم خدا تعلق دارد یا به صفت قدرت که خداوند آنچه را انسان تصمیم انجام آن را دارد تقویت می‌کند.» (ابن عاشور،قرن14 ،70،9)
برخی از مفسران بدون لحاظ اختیار انسان بر این باورند که حیلوله «کنایه از زوال عقل است یعنی «یحول بین المرء و عقله» و خداوند به‌واسطه زوال عقل بین انسان و قلب جدایی می‌اندازد و انسان نمی‌داند چه‌کاری انجام می‌دهد.» (زحیلى،1418 ، ‏9 ،290/ بغوى،1420 ، ‏2 ،282/ ابن ابى حاتم،1419 ، ‏5، 168/ ابن جوزى،1422 ، ‏2 ،201/ قرطبى،1364 ، ‏7 ،391)  برخی از مفسران بر این باورند که «حیلوله کنایه از مرگ است و خداوند به‌واسطه مرگ بین انسان و قلب جدایی می‌اندازد یعنی قبل از مرگ توبه کنند.» (بیضاوى،1418، ‏3 ،55/ ابن جزى،1416 ،1 ،324 / ابن جوزى،1422 ، ‏2 ،201/ قرطبى،1364 ، ‏7 ،391/ میبدى،1371 ، ‏4 ،29/ فخر رازى،1420 ،473،15)
3ـ ارزیابی دیدگاه مفسران در واژه حیلوله
اولاً: بر اساس سخنان لغت پژوهان حیلوله به معنای تسلط و مالکیت و قدرت استعمال نشده و اگر حیلوله کنایه از مالکیت و سلطه حقیقی خداوند بر انسان باشد به معنای حقیقی آن اشاره نشده است. اگر لفظی مجاز یا کنایی باشد باید قرینه داشته باشد درصورتی‌که در آیه قرینه‌ای برای کنایی بودن نیست. همچنین آیه درصدد بیان این مطلب نیست که زمام امور دل‌ها به دست خدا است و اگر حیلوله کنایه از فاصله به‌واسطه مرگ یا زوال عقل باشد الفاظ ظاهری آیه دلالت بر مرگ و جنون ندارد. 
 ثانیاً: با توجه به صدر آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ انفال/24» مراد از «حیلوله قهر و جبر نیست بلکه حیلوله وعظ و منع است». (ابوالفتوح رازی،1408 ،94،9/ عروسى حویزى،1415 ،‏2 ،142/ بحرانى،1416 ، ‏2 ،665/ مغنیه،1424 ، ‏9، 93/ هاشمى رفسنجانى،1386 ، ‏6 ،337/ مظهری،1412 ، ‏6 ،567/ ابن جوزى،1422 ، ‏2 ،201) که به‌واسطه خلیفه الهی (حقیقت محمدیه) به اذن خداوند به مردم ابلاغ می‌شود و «آنچه موردنیاز بندگان در هدایت به‌سوی کمال باشد در دستورات تشریعى وضع‌شده و در قوانین نیز همان‌گونه که به بندگان دستور رعایت قسط و عدل را داده‏، خود نیز به قسط و عدل حکم کرده و هیچ نوع ظلمى روا نداشته است.» (جمعی از نویسندگان، بی تا، 39) همچنین ذیل آیه «وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ انفال/24» ضمن آنکه بشارت است برای کسانی که هدایت را پذیرفته و در اجراى عملى آن مى‏کوشند نیز تهدیدی است برای کسانی که در برابر هدایت ایستاده، موضع‏گیرى مى‏کنند.
بنا بر صدر و ذیل آیه، مراد از روایت «خداوند بین مؤمن و شرک و کفر و بین کافر و ایمان و اطاعت فاصله می‌شود و مانع می‌شود مؤمن گناه کند و یا کافر اطاعت کند» این است  که پس از رسیدن هدایت تشریعى به بندگان، گروهى با اختیار هدایت را پذیرفته و در اجراى عملى آن مى‏کوشند، که خداوند آنان را در طى مسیر هدایت یارى مى‏کند و به‌عبارت‌دیگر بر هدایتشان مى‏افزاید «ویژگی آشکار انسان، اختیار اوست که از یکسو به مسئولیت او می‌انجامد و از سوی دیگر زمینه‌ی کرامت اکتسابی او را فراهم می‌کند و این اختیار بر پایه‌ی دانش و قدرت بناشده است، هم شناخت برای انتخاب لازم است و هم قدرت آنچه اختیار کرده است.» (مصباح یزدی،1373 ، 41) اما عده‏اى دیگر در برابر آن هدایت ایستاده، موضع‏گیرى مى‏کنند؛ خداوند آنان را به خود واگذاشته تا به راه باطلشان ادامه دهند و از حق بیشتر فاصله گیرند. این همان مجازات آنان است که خود سبب آن شده‏اند. 
ثالثاً: با توجه به اینکه روایات در فهم متون اسلامی به‌ویژه تفسیر قرآن از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و مفسران با استناد به روایات، معانی مذکوره را برای حیلوله ذکر نموده‌اند؛ اما همه مفسران روایات ذیل آیه را تفسیریه لحاظ کرده‌اند درحالی‌که اگر روایات مصداقیه معنا شود و معانی مذکوره مصادیقی از صفات و اسماء الهی یا حقیقت محمدیه باشد منافاتی بین دیدگاه مفسران نیست اما منحصر در این معانی هم نیست زیرا «اسماء الهی را نودونه مورد بیان نموده‌اند.» (رک، ارفع،1370،7) و حیلوله به معنای سلطه (یا محیط)، حاکمیت (یا حاکم) و قدرت الهی(یا قدیر)، قرب و نهایت قرب الهی(یا قریب) و عالم بودن به انسان (یا علیم) و یا کنایه از مرگ (یا ممیت) و انفصال، مصادیقی از صفات و اسماء الهی یا حقیقت محمدیه است. درواقع حقیقت محمدیه حائل بین انسان و قلب می‌شود و «همه جنبه‌های عالم را تربیت می‌کند.» (قیصری،111،1387) که این «ربوبیت برای پیامبر اسلام مطرح می‌شود و از جهت حقانیت وجود اوست و از جهت بشریتش نیست. ازآنجاکه این حقیقت مشتمل بر دو جهت الوهیت و عبودیت است تصرف در عالم برای او بنا بر تبعیت است نه بر اصالت که این تصرف همان جانشینی است.» (همان،112) ازنظر «موحد تصرف در عالم در طول تصرف خدا است نه در عرض آن یعنی ازنظر موحد همه‌چیز در این نظام در همه‌جا و هرلحظه با اذن خدا تحقق می‌یابد و تأثیر می‌گذارد هیچ‌چیز در این نظام از خود هیچ استقلالی ندارد.» (نجار زادگان،بی‌تا،39)
رابعاً: خداوند نفرمود «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَایمانه» ویا « أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وکفره» بلکه فرمود: «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» و الفاظ ظاهری آیه دلالت بر معانی مذکوره ندارد؛ بلکه دلایل عقلی و نقلی اختیار به‌قدری زیاد است که مجالی برای سخن گفتن از جبر نیست. برداشت جبرگرایانه از آیه و روایات با نص صریح قرآن در تعارض است و ازنظر عقلی این نظریه با قواعد فلسفی مخالف است «این نظریه موجب نفی نظام اسباب و مسببات، یعنی نفی قانون علیت و معلولیت می‌شود.» (نصری،1392 ،391) همچنین اعتقاد به جبر مستلزم هرگونه بی‌بندوباری اخلاقی بوده و هرکسی به بهانه اینکه سرنوشت او جبری است، دست به هر گناهی می‌زند و می‌گوید: از روز ازل گلیم بخت مرا سیاه بافتند و اگر ما خوب یا بدیم از ناحیه‌ی خودمان نیست؛ بلکه خواست خداوند است؛ اما با توجه به آموزه‌های دینی، انسان در این میان ابزار بی‌اراده فعل خداوند نیست که هر وقت خدا بخواهد به او توفیق امور خیر را بدهد یا اینکه سلب توفیق خیر از او کند. اگر جبری هم باشد جبر تشریعی است که ناشی از کردار و رفتار انسان‌ها است و جبر تکوینی نیست.
   البته جبرگرایان  در اثبات نظریه خود به برخی از روایات استناد می‌کنند که در منابع شیعی هم نقل‌شده با این تفاوت که شیعیان برداشت جبر گونه از این ‌روایات را ندارند مانند حدیث گران‌سنگ «اگر خداوند برای بنده‌ای اراده خیر کند نقطه‌ای از نور در قلب او ایجاد می‌کند و گوش‌های قلبش را باز می‌کند و ملکی بر آن می‌گمارد تا قلب او را محکم کند و اگر برای بنده‌ای اراده سوء کند در قلب او نقطه سیاهی ایجاد می‌کند و گوش‌های قلبش را مسدود می‌کند و شیطان را بر او وکیل می‌کند تا او را به ضلالت بیندازد.» (کلینی، بی‌تا،234،1) روایت در مقام این است که انسان تأثیرپذیر است و خداوند مؤثر است. در توضیح آن علامه شعرانی می‌فرماید: «خداوند قلب را خلق کرد و تعدادی صفات نورانی را در آن قرارداد اگر میل به‌حق پیدا کند خداوند در قلب او نور ایمان را حادث می‌کند و به او توفیق می‌دهد و مراد از نقطه نورانی ایمان و فضایل است و اگر به باطل میل پیدا کند خداوند در قلبش ظلمت کفر را حادث می‌کند و از او سلب توفیق می‌کند و این همان نقطه سیاه است.» (شعرانی،1384 ،87،5)
در یک جمع‌بندی در مورد نقش اختیار در هدایت و ضلالت انسان، می‌توان گفت: اختیار به این معنی است که «موجود عالم و آگاه، از میان شقوق و راه‌های قابل‌تصور انجام دادن کاری، راهی را که متضمن مصلحت است برگزیند و در اثر تبعیت از هدایت اولیه، خود را شایسته دریافت هدایت‌ها ویژه از ناحیه خداوند بنماید و یا با نپذیرفتن هدایت اولیه، خود را از هدایت‌های ویژه پاداشی محروم نموده و سبب شود تا خداوند اورا به خود واگذاشته و در ضلالت و گمراهی سقوط نماید.» (جمعی از نویسندگان، بیتا، 1، 82)
4 ـ نظریه پیشنهادی
  نظریه پیشنهادی بد نبال آن است تا بتواند معنایی وسیع‌تر و همه‌جانبه‌تر ازآنچه مفسران و اصحاب لغت بیان کرده‌اند را ارائه کند. با توجه به اینکه اهل معرفت در آموزه‌های خود مراتبی در ساختار هستی می‌شناسند و بر آن تأکیددارند که از بالا به پایین فراگیرتر است یعنی هرچه به سمت بالا می‌رویم به دامنه وسعت دست می‌یابیم (اطلاق) و هرچه به سیر نزولی گام برمی‌داریم به محدودیت (تقیید) می‌رسیم؛ می‌توان بنابراین آیه شریفه، تحول را این‌گونه تعریف کرد: مقام احدیت که به‌گونه‌ای رابطه تنگاتنگ با حقیقت محمدیه (ص) دارد و همه عرصه واحدیت و اسماء الله را شامل می‌شود قبل از آن‌که موجودی اعلام موجودیت کند و هم‌زمان با موجود، در رتبه پیشین قرار دارد، لذا همین مقام است که رمز عبور موجودات از بالاترین رتبه تا پایین‌ترین حد که همان هیولا باشد قرارگرفته است.
 ناگفته نماند که با توجه به آیات و روایات به نظر می‌رسد مراد از حیلوله، حقیقت محمدیه یا مقام صفات و اسما الهی است که بین انسان و قلب انسان قرار می‌گیرد و فیوضات الهی را به اذن خداوند به قلب منتقل می‌کند و «همه جنبه‌های عالم را تربیت می‌کند.» (قیصری،1387  ،111) و دست تقاضای موجودات که از آستین نیازمندی بیرون می‌آید، صفاتی را فرامی‌خواند که مناسب حال آن‌ها باشد که جلال یا جمالی خواهند بود اما این تقاضا به اصل محول بودن پرتوهای او یا همان ذات بشر هیچ‌گونه آسیبی نمی‌زند؛ که این ربوبیت برای پیامبر اسلام مطرح می‌شود و از جهت حقانیت وجود اوست و از جهت بشریتش نیست. ازآنجاکه این حقیقت مشتمل بر دو جهت الوهیت و عبودیت است تصرف در عالم برای او بنا بر تبعیت است نه بر اصالت که این تصرف همان جانشینی است. (همان،112) ازنظر موحد تصرف در عالم در طول تصرف خدا است نه در عرض آن یعنی ازنظر موحد همه‌چیز در این نظام در همه‌جا و هرلحظه با اذن خدا تحقق می‌یابد و تأثیر می‌گذارد هیچ‌چیز در این نظام از خود هیچ استقلالی ندارد. (نجار زادگان،بی‌تا،39) 
نتیجه
پژوهش حاضر به‌منظور بررسی (آیه /34/انفال) انجام گرفت. یافته‌ای که از پژوهش حاضر به دست آمد این بود که مفسران فریقین با لحاظ تفسیریه بودن روایات، حیلوله را به معنای سلطه (یا محیط)، حاکمیت (یاحاکم) و قدرت الهی (یا قدیر)، قرب و نهایت قرب الهی (یا قریب) و عالم بودن به انسان (یا علیم) و یا کنایه از مرگ (یا ممیت) و انفصال، تفسیر نمودند.
همچنین در این تحقیق به دست آمد که: روایات ذیل «انفال/۲۴» مصداقیه و معانی مذکوره در روایات، مصادیقی از صفات و اسماء الهی یا حقیقت محمدیه است و نه‌تنها منحصر در این معانی مذکوره در روایات نیست؛ بلکه بنا بر قاعده «اَلجَمعُ مَهما اَمکَن اَولَی مِنَ الطَرحِ» منافاتی بین دیدگاه مفسران در رابطه با معانی مذکوره نیست؛ زیرا اسماء الهی را نودونه مورد بیان نموده‌اند و در دعای جوشن کبیر از هزار اسم و صفت الهی یادشده است. درنتیجه حیلوله الهی به عالم وجود و تکوین ارتباط دارد و مصداق آن حقیقت محمدیه است که بین انسان و قلب او قرار می‌گیرد و فیوضات الهی را به اذن خداوند به قلب منتقل می‌کند و دست تقاضای انسان که از آستین نیازمندی بیرون می‌آید با اختیار، صفات جمالی یا جلالی را که مناسب حال او است، فرامی‌خواند.
همچنین از صدر آیه ـ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ؛ انفال/24» مبنی بر اجابت الله و رسولش و ذیل آیه «وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ انفال/24» ضمن بشارت برای کسانی که هدایت را پذیرفته‌اند نیز تهدیدی برای کسانی که در برابر هدایت ایستاده‌اند؛ ـ محقق شد که: برداشت جبرگرایانه از آیه و روایات با نص صریح قرآن و سیاق آیه مذکور در تعارض است.
فهرست منابع
*منابع
*قرآن
آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم‏، بیروت‏، دارالکتب العلمیه، چاپ اول،1415.
ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز،1419 ق.
ابن جزى، محمد بن احمد، التسهیل لعلوم التنزیل‏، بیروت، دار الارقم بن ابی الارقم،1416 ق.
ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت، موسسه التاریخ‏، ق 14.
ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، بیروت‏، دارالکتب العلمیه‏، 1422 ق‏.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم‏، بیروت‏، دار الکتب العلمیة،1419 ق‏.
ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، زاد المسیر فى علم التفسیر، بیروت‏، دار الکتاب العربی‏،1422 ق.
ابوالفتوح رازى، حسین بن على‏، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، استان قدس،1408 ه ق.
ارفع،کاظم،اسماءالحسنی،بی جا،فیض کاشانی،1370ش.
الفیومی،احمد،المصباح المنیر،قم،دارالهجره،1405ه ق.
بحرانى، هاشم بن سلیمان، البرهان فى تفسیر القرآن‏، تهران، بنیاد بعثت‏،1416 ق‏.
بروجردى، سید حسین، تفسیر الصراط المستقیم‏، قم، موسسه انصاریان،1416 ق‏.
بغوى، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن‏، بیروت‏، داراحیاء التراث العربى،1420 ق.
بلاغى نجفى، محمد جواد، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن‏، قم‏، بنیاد بعثت‏، 1420 ق‏.
بیات،بیت الله،الفروق اللغویه،قم،نشراسلامی،1412ه ق.
بیضاوى، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل‏، بیروت،1418 ه ق.
ثعالبى، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن‏، بیروت‏، داراحیاء التراث العربى،1418 ق.
ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن‏، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی، 1422 ق.
جمعی از نویسندگان، هدایت در قرآن،قم، سپاه پاسداران،بی تا.
جوادی آملی،تسنیم،قم،اسراء،1393ش.
ــــــــــ ، صورت و سیرت انسان در قرآن، غلامعلی امین دین، قم، اسراء، چاپ ۲ ،۱۳۸۱ش.
حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشرى‏، تهران، انتشارات میقات‏،1363 ش‏.
حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان‏، بیروت، دارالفکر، بی تا.
خطیب، عبدالکریم‏، التفسیر القرآنى للقرآن‏، بیروت، دار الفکر العربی‏، بی تا.
رضایی اصفهانی، محمد علی، منطق تفسیر قرآن 2، قم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی،1392 ش.
زحیلى، وهبة بن مصطفى، التفسیر المنیر فى العقیدة و الشریعة و المنهج‏، بیروت، دار الفکر المعاصر 1418 ق‏.
زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏، بیروت‏، دار الکتاب العربی‏، 1407 ق‏.
سبزوارى نجفى، محمد بن حبیب الله، ارشاد الاذهان الى تفسیر القرآن، بیروت،‏ دار التعارف للمطبوعات‏، 1419 ق‏.
سید کریمى حسینى، سید عباس، تفسیر علیین، قم‏، انتشارات اسوه،1382 ش.‏
سیوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بکر، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم‏، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى‏، 1404 ق.
شیخ طوسی، التبیان فى تفسیر القرآن‏، بیروت‏، دار احیاء التراث العربى‏،بی تا.
شعرانی، ابوالحسن، تعلیق بر شرح محمد صالح مازندرانی بر اصول کافی کلینی، تهران، المکتبه الاسلامیه،1384 ق.
صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن‏، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى،1365 ش.
طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی مدرسین حوزه علمیه، 1417 ق.
طبرسی، فضل، مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372.
طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، بیروت‏، دار المعرفه،‏1412
طیب، سید عبد الحسین‏، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام‏،1378ش.
عاملى، ابراهیم‏، تفسیر عاملى‏، تهران‏، انتشارات صدوق،1360 ش‏.
عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، نور الثقلین، قم، اسماعیلیان،1415 ه ق.
عیاشى، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تهران‏، چاپخانه علمیه‏، 1380 ق‏.
فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 10، بیروت، ناشر داراحیاء التراث العربی، 1420 ه ق.
فضل الله، سید محمد حسین‏، تفسیر من وحى القرآن‏، بیروت‏، دار الملاک للطباعة و النشر،1419 ق.
فیض کاشانى، ملا محسن، الأصفى فى تفسیرالقرآن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى،1418.
فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، تهران، ‏ انتشارات الصدر،1415 ق.
قرشی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1371.
قرشى، سید على اکبر، تفسیر احسن الحدیث‏، تهران، بنیاد بعثت،1377 ش‏.
قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن‏، تهران، انتشارات ناصر خسرو،1364 ش‏.
 قمی، القمی، قم، دارالکتاب،1363ش.
   قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب‏، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى،1368 ش.
قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، سید حسین موسوی، تهران، حکمت، 1387ش.
کاشانى، ملا فتح الله‏، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین‏، تهران، کتابفروشى محمد حسن علمى،1336 ش‏.
کرمى حویزى محمد، التفسیر لکتاب الله المنیر، قم‏، چاپخانه علمیه،1402 ق‏.
کلینی، ابی جعفر محمد، اصول کافی، ج 3، جواد مصطفوی، تهران، فرهنگ اهل‌بیت، بی‌تا.
محمدی،علی،شرح کشف المراد،قم،دارالفکر،1377ش.
مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى، بیروت،‏ داراحیاء التراث العربى‏،بی تا.
مدرسى، سید محمد تقى، من هدى القرآن‏، تهران‏، دار محبى الحسین‏، 1419 ق‏.
مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، ناشر مؤسسه درراه حق، 1373ش.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، بیروت- لندن- قاهره، دارالکتب العلمیه،1340 ه ق.
مظهرى، محمد ثناءالله، التفسیر المظهرى‏، پاکستان، مکتبة رشدیه، 1412 ق.
مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران،‏ دار الکتب الإسلامیة،1424 ق‏.
مکارم شیرازى، ناصر، الأمثل فى تفسیر کتاب الله المنزل،‏ قم‏، مدرسه امام على بن ابى طالب‏، 1421 ق‏.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1374ش.
میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار وعده الابرار، ج 2، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371ش.
نجارزادگان، فتح الله، دوازده نکته در بررسی و ارزیابی ادله توسل، شفاعت، تبرک و زیارت، بی جا، بی تا.
نخجوانى، نعمت الله بن محمود، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیة، مصر، دار رکابى للنشر،1999 م.
نصری، عبدالله، فصل‌نامه حکمت و فلسفه، مقاله 4 دوره 9 شماره 36، ص 82-71، دانشگاه علامه طباطبائی، 1392ش.
هاشمى رفسنجانى، اکبر، تفسیر راهنما، قم‏، بوستان کتاب،1386 ش‏.
مقاله
غفارزاده، بهرامی، «بررسی و تحلیل دیدگاه های مفسران در باره آیه «...أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه ...؛ /انفال/۲۴» است. فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات تفسیری،شماره:23، 1394،
سایت
69) www.islmquest.net دوشنبه 12 شهریور 1397 ص 34-35.
70(. www.ghadeer.org دوشنبه 12 شهریور 1397 رسایل توحیدی.
71) ،www.un.nahad.ir،ص3/ 
 

نظر شما