موضوع : پژوهش | مقاله

آوینى، از پنجره نگاه شرقى‏


عصر صنعتى، برنامه‏ریزى ما را به هم زد، ازدحام مرکب‏هاى آهنین موجب شد تا با 20 دقیقه تأخیر به اتاق دکتر محمد مددپور در حوزه هنرى برسیم، برداشت شخصى ما از نگاه شرقى استاد این بود که اگر ضرورت تدریس در دانشگاه و دست‏یابى به آخرین کتب چاپ شده از سوى وى نبود باید امروز در جایى غیر از تهران به ملاقاتش مى‏شتافتیم. شاید در روستایى دورافتاده که معماریش ما را به سنت‏هاى پیشینه پدرانمان پیوند مى‏داد...
تألیف بیش از 40 عنوان کتاب در مدت 20 سال از تلاش خستگى‏ناپذیر وى خبر مى‏داد، در حالى که دانشجویان و صاحبان اندیشه در انتظار به گیشه آمدن کتاب هفت جلدى «آراى متفکران و سیر حکمت» ایشان هستند. ما در این ملاقات و گفت و گو درصدد آنیم تا از پنجره نگاه شرقى استاد، شهید آوینى را به تصویر کشیم، استاد مددپور یک جلد از کتاب «سیر و سلوک سینمایى» را به سینماى اشراقى و شهید آوینى اختصاص داده است.


با عرض سلام و تشکر از این که وقت خود را در اختیار نشریه پرسمان قرار دادید، فکر مى‏کنم براى شروع بحث، بهتر است واژه هنر را از نظر لغت و ریشه معنا کنید.
به گفته بزرگان - از نظر لغت و لفظ و اتیمولوژى(ریشه‏شناسى) یعنى حق‏شناسى؛ اتیموس در زبان یونانى هم معناى «ریشه» دارد و هم به معناى «حق» است و حق هم در اصطلاح عربى و اسلامى یعنى هستى، ظهور هستى و تحقق هستى - هنر در ادبیات فارسى شامل همه فضائل و کمالات انسانى است؛ یعنى به هر فردى که واجد کمالاتى بوده، هنرمند اطلاق گردیده است. ریشه اصلى کلمه هنر از زبان سانسکریت گرفته شده. در آن جا، به صورت «سُنَر» آمده و چون سینِ سانسکریت معمولاً در اوستایى تبدیل به «ها» مى‏شود، «سُنَر» تبدیل به «هنر» شده است؛ مانند اسورا که به اهورا تبدیل شده است. «سو» در زبان سانسکریت به معناى نیک و فضیلت است، به معناى کمال است و نَر به معناى مرد. ریشه هنر امروز به صنع و صنعت و تصویر و تجسم و تخیل و ابداع برمى‏گردد که همه این‏ها با ساختن در زبان فارسى هم ریشه‏اند، از ریشه «آر» یا «اَر» در زبان فارسى و سانسکریت گرفته شده است. این ریشه در زبان اروپایى هم رفته؛ مثلاً در زبان فرانسوى «بُذار» به معناى هنرهاى زیبا است و یا در زبان انگلیسى Fine art همان معناى هنرهاى زیبا را بیان مى‏کند. در زبان یونانى هم کلمه «آروته» یعنى فضیلت که با معناى هنر متناسب است.

بعد از تعریف هنر در مى‏یابیم که تمام هنرها مانند نقاشى و ادبیات و... در سینما جمع مى‏شود و سینما مجموعه‏اى است از همه این هنرها. آیا چنین تعریفى از سینما درست است و سینما چه رابطه‏اى با تکنولوژى دارد؟
سینما به عنوان واپسین هنر، هنر عصر تکنولوژى است؛ همان طور که تراژدى هنر اول و هنر بزرگ بوده. امروزه از شعر خبرى نیست و سینما جایگزین این هنرها شده است؛ هنرهاى امروز کمابیش در فضاى سینمایى سیر مى‏کنند. شعر مادر هنرها و منبع الهام همه هنرمندان بوده است. امروز سینما در واقع بنیاد و ذات و جوهر هنر را در خودش به نمایش مى‏گذارد و از این منظر شعر عصر مدرن و تکنولوژى است؛ در واقع، با تجسم شعر به وسیله تغییرات و گرافیک‏هاى کامپیوترى و special effect مى‏توان قدرت بشر را با سینما بروز و ظهوربخشید.
سینما براى خودش یک ساختار تکنولوژیک دارد و مقتضیات مخصوص به خود را دارا است؛ مثلاً اقتضاى کودکى این است که دائماً باید کهنه‏اش را عوض کرد؛ یا مقتضیات جوانى غفلت است. به هر حال، هر چیزى مقتضیات و لوازم خودش را دارد. ذات سینما هم تکنولوژى است. تکنولوژى هر روز مقتضیات خودش را بر جهان تحمیل مى‏کند. به رغم این که تکنولوژى توسط انسان خلق شده، این تکنولوژى است که بر انسان حکم مى‏راند. یکى از همین مقتضیاتى که تکنولوژى بر انسان تحمیل کرده ظهور سینما است یا به قولى سینما در دل تکنولوژى نهفته بوده است. هایدگر مى‏گوید: من در شعر پَرنیدس صداى انفجار هسته‏اى را مى‏شنوم. حالا نگاه این شعر چگونه بوده که 2500 - 2600 سال پیش زمینه ساز انفجار بمب هسته‏اى با تفکر فورد، انیشتین و بوهر و... شد. وقتى شما بذرى رامى کارید، نتیجه‏اش را هم خواهد داشت. سینما نه تنها جدا از عالم مدرن نیست بلکه تعیّن و تحقق آن است. همان طور که تفریح اقتضاى بیکارى و... است؛ همه این‏ها هم به پارادایم‏هاى تمدنى وابسته است که نامش را اومانیسم نهاده‏اند. سینما هم مانند جهانِ امروز بشر مدار است. بشر در سینما همه کاره است چه مستند، چه سینمایى و....

تعریفى که در ابتداى سخن از هنر ارائه شد، خیلى با اسلام و رویکرد اسلامى مبحث بسیار سازگار است؛ اما اگر این نکته را هم مد نظر قرار دهیم که به گفته شهید آوینى سینما ماهیتاً بیش‏تر با کفر سازگارى دارد تا اسلام؛ این گفته تا چه حد مى‏تواند مورد استناد قرار گیرد؟
ذات اومانیسم و رویکرد بشرمدارانه انسانى به تولد تکنولوژى در قرن هفدهم میلادى منجر گردید؛ امّا تفکر تکنیکى در قرن دوازدهم، سیزدهم متولد شد. تجارت ، تفکر و هنر تکنیکى؛ هنرى که اساس آن سیطره بر عالم و تصرف آن است. این همان امانیسم است که من مى‏خواهم به عنوان یک سوژه جهان را بگیرم و در تصرف خودم به میل خودم دربیاورم. اصلاً علوم امروز براى تصرف کردن است. در گذشته مسأله اصلى هماهنگى با طبیعت بود اما امروز، تصرف در طبیعت است؛ مثلاً بادگیرهاى یزد براساس هماهنگى با طبیعت ساخته شده اما امروزه کولر گازى به وجود آمده و در واقع طبیعت را تحت سلطه خویش درآورده است. سینما هم همین طور؛ یک هنر تکنولوژیکى است و این که بخواهید چیزى را که ذاتش تصرف است با عالم دیگر پیوند بزنید، عملى نیست؛ مثل مخلوط آب و روغن. اما پرسشى که به وجود مى‏آید این است که آیا مى‏توان پدیده سینما و عالَم اسلامى را به هم پیوند داد؟ که این را شهید آوینى تعبیر به سینماى اشراقى مى‏کرد. هماهنگ شدن با عالم یعنى همان چیزى که در تفکر اسلام مردم به آن دعوت شده‏اند. هماهنگى با حقیقت عالم که خود دو جلوه دارد: یک جلوه جمالى و دیگرى جلوه جلالى. یک جلوه شیطانى و قهرى است. خداوند گفته نروید سراغ آن ملک من است. الملک لله کسى حق ندارد شراکت کند در این ملک. اما ملک الاهى هم دو صورت دارد. قتل مکن، کشتار مکن، دزدى نکن، دروغ مگو. این‏ها هم به وجه حقیقى، به حق حقیقى، بر مى‏گردد. باطل‏هایى هستند که به آن‏ها مى‏گویند باطل‏هاى مضاف؛ اصلشان حقیقت است مثل شیطان. شیطان بى‏حقیقت نیست؛ اما حقیقت این است که بشر منع شده از روى آوردن به آن؛ والّا شیطان در برابر خداوند از عالم بندگى خارج نیست و تحت سیطره الاهى قرار دارد. ملک ملک خدا است. حالا سینمایى به وجود بیاید که با آن عالم اسلامى و دینى تناسب داشته باشد، این نیاز به همتى فوق العاده دارد. اگر من بخواهم از یک برکه آبراهى به سوى گلستان و باغ خودم باز کنم، باتوجه به شرایط زمین و...، زحمت و ریاضت مى‏خواهد. به هر حال، سینماى کنونى جهان یک هنر تصرفى است و به وجودآمدن آنچه مدنظر شهیدآوینى بود به یک همت عالى نیاز دارد که این در عالم کنونى بسیار استثنایى است.

همان طور که مشخص شد، سینما زاییده تکنولوژى است. بدون تعارف یک زمانى جهان اسلام در انزوا رفت و از تکنولوژى دورى گزید، بعد آهسته آهسته آمد و در حالى که هنوز هم به تکنولوژى نرسیده، مشغول مصرف تفاله‏هاى تکنولوژى غرب گردید. سینماى صادر شده از غرب به جهان اسلام همان چیزى که آن‏ها مى‏خواستند و ما هم همان را که مد نظر غربى‏ها بود دریافت و فیلمسازى و... را شروع کردیم. آیا چنین بحثى با واقعیت تطابق دارد؟
بله، سینماى جشنواره‏اى ما اکثراً در همین عوالم سیر مى‏کند و اصلاً هدف غربى‏ها و نگاهى که آن‏ها به سینماى ما دارند، چنین نگاهى است. فیلم‏هایى مانند بادکنک سفید، کیسه برنج، سفر به کیش و.... اگر یک نفر از ایران به اروپا سفر کند، به این مسأله پى مى‏برد که آن‏ها فکر مى‏کنند ما یا تروریست هستیم یا آدم کش و امثال آن. این در فیلم‏هاى هالیوود و سینماى غرب کاملاً مشهود است؛ حتى در تلویزیون خود ما این مطلب پیدا است؛ مثلاً فیلم «بدون دخترم هرگز» این خیانت را انجام مى‏دهد و ما هم در بعضى فیلم‏هاى خودمان مرتکب همان خیانت و یا بهتر بگویم جنایت مى‏شویم؛ فرهنگ ایرانى که در این‏گونه فیلم‏ها پخش مى‏شود یک سرزمین فلک‏زده، بدبخت، بیچاره، بى‏شخصیت و بى‏هویتى را ترسیم مى‏کند مانند فیلم‏هاى..... ببینید
این‏هایى که براى جشنواره‏ها فیلم مى‏سازند، نگاه خودشان هم به ایران نگاه منفى است. در واقع اصولاً این‏ها ضد مردم ما هستند و روحیه ضد مردمى دارند؛ چرا که مردم را پست و حقیر مى‏دانند. بنابراین فرضیه، باید مردم را ترک کرد. دموکراسى مدنظر این‏ها دموکراسى پوپولیستى یا پدر سالارانه یا دموکراسى توده‏اى است. مى‏گویند دموکراسى زمانى به وجود مى‏آید که احزاب شکل بگیرد؛ مردم اصلاً آدم نیستند و این نخبگان سیاسى هستند که سرنوشت مردم را تعیین مى‏کنند. فیلم مستى اسب‏ها از این‏گونه است. شما چند نفر از ایرانى‏ها را سراغ دارید که این فیلم را دیده باشند؛ شاید افرادى که تایتانیک و گلادیاتور را دیده‏اند بیش‏تر از تماشاگران چنین فیلم‏هایى باشند. به هرحال سینماى دنیا یک طرف قدرت و توانمندى و برترى غرب را نشان مى‏دهد و یک طرف توحش جهان سومى‏ها و عقب ماندگى‏ها آن‏ها را به معرض نمایش مى‏گذارد. حتى فیلم‏هایى که الان در تلویزیون نشان داده مى‏شود، غالباً همان تفکر را دارد. در جنایت‏هاى این فیلم‏ها، تروریست‏ها یا سیاه پوستند یا آدم‏هاى عقب مانده. تازه تروریست‏ها چه کسانى هستند یعنى مخالفین تروریستند؟ سینماى داخلى هم وجه غالبش همان تفکر است. خوب از این سینما نمى‏توان انتظار داشت تحت عنوان سینماى اسلامى و معنوى تحقق پیدا کند. اما آیا واقعاً تحقق چنین امرى ممکن است؟ جواب مثبت است؛ بله، به شرطى که انسان خودش را در آن عالم معنوى و در آن مسیر قرار دهد و این نیاز به همتى عظیم دارد که بیاید از این عالم خارج شود و داخل یک عالم غیر تکنیکى بشود و تکنیک را با آن عالم هماهنگ کند؛ این به کوشش فوق‏العاده نیاز دارد.

با توجه به ا ین که یک فیلمساز وقتى فیلم مى‏سازد، بالاخره نظراتش را به فیلمى که مى‏سازد القا خواهد کرد، به نظر شما، چرا شهید آوینى - به رغم این که شاید مى‏توانست فیلم سینمایى بسازد - دنبال مستندسازى رفت؟
نمى‏توانیم نفى یا اثبات کنیم که شهید آوینى مى‏توانست فیلم سینمایى یا داستانى بسازد؛ ولى تصور او این بود که فیلم مستند را مى‏توان تصرف کرد و بهتر است.
البته فیلم‏هاى داستانى را که نزدیک به عوالم مستند خودش بود، تأیید مى‏کرد. حال چرا این دولت، دولت مستعجل بود، نمى‏دانم. سؤال این جا است که چرا متأخرین نیامدند یا نتوانستند آوینى‏ها را بسط دهند. به هر حال، سینماى اسلامى که ما تعبیر مى‏کنیم یعنى انسان بتواند حقیقت را بدون این که در آن تصرف کند، نمایش بدهد. نظر شهید آوینى این بود که هنرمند در جایى قرار بگیرد که نور حقیقت در فِرِیم‏هاى فیلم او ظهور و بروز تمام پیدا کند؛ اما این فیلم سازى که تصرف در فیلم مى‏کند حتى در مستند آن، دیگر مستند نیست. ایشان در آینه جادو و مجموعه مقالات خویش مفاهیم مورد نظر را بیان کرده است.
در ایران یک چیزهایى هست که نماد مقاومت است مانند فلسطین. یک عده مى‏گویند: آقا این فلسطینى‏ها که اعتقاد درستى ندارند یا بدحجاب هستند و.... اما جواب این است که فلسطینى‏ها بالاخره نمادى از ستیز و مبارزه با ظلم هستند . همین خودش یک نقطه مثبت است. به هر حال، نوعى هنر اسلامى است.

از منظر آوینى، راه حل مبارزه با این مشکل چیست؟
راه حل شهید آوینى خودش است؛ یعنى همان طریقتى که او رفته نازل‏ترین صورتش همان مقاومت اسلامى در مقابل جهانى شدن و یهودى شدن و اومانیستى شدن جهان است، هر جا شما دیدید که گامى مى‏تواند به سوى بهشت باشد، باید آن را کمک کرد. به نظر من، اگر کسى یک جنایتى را به تصویر بکشد و در آن تصویر تصرف نکند، مى‏شود هنر اسلامى. اصلاً اسلام چیز پیچیده‏اى نیست؛ مثل آب خوردن است. کافى است طلب و تمناى نفسانى را کنار بگذاریم. حتى در دل تکنیک باید کوشش کرد این را به سوى حقیقت برد. مهار تکنیک به جوهره عظیم نیاز دارد. خود به خود با معنوى شدن انسانى، تکنولوژى هم دگرگون خواهد شد. مسأله معنوى شدن انسان است. مسأله این است که در گذر زمان باید با معنوى شدن انسان، تکنولوژى هم معنوى شود. این کار بزرگ با یک سال و دو سال درست نمى‏شود؛ با انسان‏هاى سبکبال هم نمى‏شود. کسانى را نیاز دارد که بر خلاف رودخانه جهانى شنا کنند. شهید آوینى چنین عالمى داشت. ما اکنون به هزاران آوینى نیاز داریم.

همان طور که اشاره کردید، گزینش راه آوینى و طى این مسیر چاره کار است. اما مخاطبان سینما عامه مردم هستند. آیا عامه مردم نمى‏توانند مشکلى در این زمینه به وجود بیاورند و مانع پیشرفت کار شوند؟
این سیر مخاطب خود را پیدا خواهد کرد. بالاخره یک اقلیتى پیدا مى‏شود که به این امر توجه کند. و این چیزى نیست که تصور کنید یک دفعه بیایید فیلم حقیقى بسازید و مردم هم بیایند طرفدار شما بشوند. این‏ها چیزهایى است که در عمل، در عالم واقع باید مشاهده شود. در این زمان، این عامه مردم هستند که اسطوره سازى مى‏کنند. فورد و هیچکاک برایشان اسطوره سازى نشده است و آدم‏هاى عادى‏اند؛ اما آوینى اسطوره سازى شده است.

ما تا زمانى که یک سرى متخصص به خارج اعزام نکردیم تا تکنیک خودروسازى را یاد بگیرند نتوانستیم در زمینه خودروسازى پیشرفت کنیم؛ حالا شاید پس از چند سال تلاش توانسته‏ایم یک خودروى ملى تولید کنیم. به نظر شما، آیا در سینما هم چنین چیزى یعنى اعزام افرادى براى کسب تخصص لازم است؟ آیا این با جو فرهنگى موجود در جامعه ما سازگارى دارد؟ البته کسانى هم که تا به حال رفته‏اند شاید به ورطه غیر اسلامى سقوط کرده‏اند؟
همان طور که گفتم، افرادى هستند که یک نفس قدسى به آن‏ها رسیده و یک مقاومت‏هایى در درونشان شکل گرفته است. بالاخره در جهان زحمات زیادى براى تکنولوژى کشیده شده است. به معرفت تکنیکى رسیدن هم به کوشش فراوانى نیاز دارد. بعد که مسلط شدید به تکنیک و به سینما رسیدید، یک گام دیگر نیاز است و آن بالاتر رفتن از عالم تکنولوژى است. اول باید به تکنولوژى مسلط شد و سپس از آن فاصله گرفت. کسى که با تکنیک آشنا نیست، نقدش هم موجه نیست. حالا مى‏شود این عالم را دور زد و این هم بدون کوشش میسر نیست. هر انسانى مى‏تواند به سهم خودش در تکوین و شکل‏گیرى نظام سینماى اسلامى نقشى مهم داشته باشد. در واقع چون اولیا غایب هستند نمى‏توان گفت دیگر کارى نمى‏شود انجام داد. ولى شناسان و کسانى که نشانه‏هایى از هنر و هنرمندى حقیقى را درک کرده‏اند وجود دارند. بالاخره یک طلب و تمنایى باید باشد؛ نشانه‏هایى از حرکت باید باشد و با این حرکت‏ها نتایجى هم حاصل خواهد شد.
شاید به نظر برسد هر چیز مستندى از قبیل سینماى مستند، نوشته مستند و... تاریخ مصرفى دارد و به زمان خودش مربوط مى‏شود؛ مثلاً به 10 سال قبل و پس از آن دیگر مصرف ندارد؛ نه جذابیتى براى شنیدن دارد و نه دیدن. نظر شما راجع به این موضوع چیست و به عنوان مصداق، آیا روایت فتح هم چنین مجموعه‏اى است؟
چون آوینى ساحت غیبى و قدسى جنگ را مى‏دید و یک اسطوره سازى براى جنگ کرده بود؛ این برنامه براى خانواده‏ها زنده بود و خودشان را در آن اثر مى‏دیدند. کارى که آوینى کرد این بود و آن قدر تفکرش اعتلا پیدا کرده بود که به چنین عوالم روحانى مى‏اندیشید؛ همان کارى که حافظ با ادبیات ما انجام مى‏دهد و در واقع آن شکل مادى شعر به روحانى اعتلا مى‏یابد و این خودش سیر و سلوک است و جهشى است براى رسیدن به آن ساحت معنوى و حقیقى. سینماى اشراقى و معنوى بدین‏گونه تحقق مى‏یابد؛ سینمایى که مبتنى بر حق بینى و حق‏شناسى باشد، چنین است. در این عالم علائم، نشانه‏ها و نمادهایى براى حرکت وجود دارد؛ حال این همت انسان است که چقدر بتواند خودش را اعتلا ببخشد.
اگر بخواهید شهید آ وینى را در چند جمله توصیف کنید، چه مى‏گویید.
ایشان انسانى بود که از عالم طبیعت کنده شده بود. به قول نظامى:
آن که مى تحقیق خورد در حرم کبریا / پاى طبیعت ببست دست به اسرار برد


منبع: ماهنامه پرسمان 1382  شماره 8، اردیبهشت ۱۳۸۲/۰۲
گفت و گو شونده : محمد مددپور

نظر شما