در غیبت و انتظار عالم قدسی و کودکی هنر(1)
مقاله حاضر برگرفته از کتاب حقیقت و هنر دینی نوشته محمد مددپور میباشد که توسط انتشارات سوره در سال 1385 منتشر شده است. بخش نخست این مقاله تقدیم می گردد.
آزادی و حقیقت در نظر هیدگر
هیدگر متفکر استثنایی عصر ما در آثار خویش، بویژه در رساله «پرسش در باب تکنیک» Gie Frage nach der technik دائماً متذکر میشود که آدمی به ساحت «تقدیر»(1) Geschick= Destining تعلّق دارد. اما این تعلّق آدمی به تقدیر، نه تنها آدمی را محکوم و مجبور و مضطر صرف نمیکند، بلکه در نظر هیدگر آدمی آنگاه «آزاد» میشود که به حریم «تقدیر» تعلّق داشته باشد. آزادی آدمی ربطی به اراده و اختیار آدمی ندارد. آزادی یعنی رهایی و گشودگی حقیقت. آزادی در انکشاف و آشکار شدن حقیقت تحقّق مییابد، و انسان آزاد آن هنگامی آزاد است که به طریق انکشاف حقیقت، تعلق داشته باشد، یعنی به انکشاف حقیقت پرداخته باشد ]نه آنکه آن را بپوشاند[. آزادی بدین معنی ناظر بر گشودگی و انکشاف حقیقت است.
هیدگر در مقاله «در باب ذات حقیقت» Vom Wesen de Warheit اختیار و آزادی را به معنی گشودگی و باز بودن وجود خاص انسانی، یعنی دازین Dasein به روی جهان میخواند. زیرا در این گشودگی اشیاء آنچنان و آنگونه که هستند، بدون حجاب تحریف هویدا و آشکار میشوند. بنابراین، «ذات حقیقت در آزادی است»، چه وجود حاضر و کون جامع انسان Dasein همانطور که میتواند بگذارد، که موجود آنچه هست و چنانچه هست، بنماید، میتواند هم نگذارد. اما این گذاشتن آشکار شدن شیء یا موجود، چنانکه هست و رفع حجاب کردن از آن، فینفسه و در عین حال، منع آشکار شدن موجود در کل یعنی وجود است.
گرچه کلام هیدگر پیچیده مینماید، بنحوی که بسیاری از جمله تئودورآدرنو گونترگراس و کارلپوپر را دچار پرخاشگری و خشونت زبانی نسبت به او میکند. اما به سخن ویلیام بارت و بریان مگی اگر همدلی و همسخنی با هیدگر حاصل شود، میتوان کلمات او را به آسانی درک کرد. سخن اساسی او این است که آزادی با حقیقت نسبت دارد. و انسان آزاد کسی است که مانع از انکشاف حقیقت اشیاء و عالم نمیشود. از اینجا انسان با آزادی خود، میتواند بگذارد اشیاء آنچنانکه هستند، بنمایند یا ننمایند.(2) در حقیقت وجود خویش را در برابر انکشاف باز نگهدارد، و به سخن نیچه به تأویل و تحریف ناروای آنها آلوده نشود.
حال پس از این مقدمات باید پرسید، چه نسبتی است میان هنرهای سنتی و آزادی، به این معنایی که در کلمات هدیگر آمده است؟ این آزادی چنانکه گفتیم ربطی به ارادة آزای فردی در برابر جبر علّی، یا اختیار و جبر ندارد، زیرا نکته آن است که اختیار و جبر علّی تعلق به حقیقیتی پیدا کند. این حقیقت است که ارادة انسان را تحت سیطرة خویش در میآورد، نه آنکه حقیقت ملک انسان باشد. انسان ندای وجود را میشنود، و حقیقت برایش انکشاف پیدا میکند. قابلیت و استعداد و آزادی انسان درآن است که چنان رویکردی وجود داشته باشد، که مانع از انکشاف حقیقت و پوشیدگی مظاهر آن نشود.
قدر مسلم هیدگر نظر خویش در باب نسبت حقیقت و آزادی را از کلمات قدیسان مسحی و انجیل و عرفای مسلمانی که بر متفکران مسیحی اثر داشتهاند برگرفته، و صورت خاص حکمت معنوی خویش به آن داده است، انجیل و دیگر کتب آسمانی میان آزادی، حقیقت، بیگناهی و معصومیت و رستگاری و نجات و وارستگی چونان حلقههای زنجیر پیوندی ذاتی میبیند، حضرت عیسی بروایت یوحنا به یهودیانی که به او گرویده بودند، میفرماید:«اگر مطابق تعالیم من عمل کنید، در واقع پیرو من خواهید بود، و حقیقت را خواهید شناخت، و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» (یوحنا، فصل هشتم، خط 32)
در فقرهای دیگر از انجیل لوقا، در باب توانگران و بستگی آنها به ثروت و دنیا، حضرت عیسی میگوید:«چه دشوار است ورود توانگران به پادشاهی خدا! رد شدن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است تا وارد شدن توانگری به پادشاهی و ملکوت خدا» (لوقا، 18، 24 و 25).
کودکی و حقیقت و ملکوت آسمانها
کودکی مظهر بی تعلقی و وارستگی و معصومیت و نجات است. متفکران معنوی کودکی را پایان محتوم تقدیر انسان میدانند. نیچه متفکر آلمانی در گفتار زرتشت، در باب «سه تبدّل روح» مراتبی را برای سیر و سلوک روح و جان آدمی قائل است، که آن را میتوان در حکم مبنایی برای وصف حال انسان تلقی کرد. روح انسانی بعد از طی مرحلة شتری و شیری سرانجام به ساحت کودکانه حیات خویش وارد میشود. شیر که ویران کننده است، با گفتن «نه مقدس» تأسیس آزادی میکند، و بنای آزادی خویش مینهد. او فراسوی نیک و بد میرود، و به آنچه وحی منزل پنداشته شده، نه میگوید، و آن را چونان خیالی واهی و ظلم میبیند. اکنون روح شیری انسان با عشق خویش آزادی را فراچنگ آورده است، امّا او نمیتواند مؤسس فضائل و ارزشهای معنوی جدید باشد، و انجام این را کودک قادر است. در اینجا روح شیری ویرانگر به صورت کودکی در میآید.
کودکی معصومی و فراموشی است، و مبدأیی نو، یک بازی بی غرضانه، یک چرخی خودکار و حرکتی اولیه و یک گلوی مقدّس. آری برای بازی آفرینش وجود، بله گویی مقدس ضروری است. کودک آن کسی که جهان او را از دست داد، بالاخره جهانی دیگر، از خود او را بازخواهد یافت.
بدین طریق روح در ساحت کودکی بایست با معصومیت خویش ارزشهای جدید را چون مبدأیی بنیاد نهد، و طرح افکند، و آن «هنر علم معصومانه پس فردایی موعود» است، که کودک در مقابله بله گویی مقدس، آن را ابداع میکند.
روایت نیچه گرچه اغلب نیست انگارانه مینماید، امّا بی نسبت با برخی فقرات انجیل و کتابهای مقدّس نیست. در آنجا که عیسی u روایت متی فرمود:«بگذارید کودکان نزد من بیایند، و مانع آنان نشوید، زیرا پادشاهی آسمانی به چنین کسانی تعلّق دارد.» یا در روایت مرقس و لوقا آمده «یقین بدانید که اگر کسی پادشاهی خدا را مانند کودک نپذیرد، هیچ وقت وارد آن نخواهد شد.»
به هر تقدیر کودکی افق انتظار انسان مضطر کنونی است، که دل از بهشت فانی آن کنده، و روی به عالمی ورای عالم کنونی مدرنیته دارد. امّا این نه افق انتظار انسان مختار تمدن رسمی غرب است. ادیان که کودکان را برکت خداوند، و به سخن پیامبر اسلام محمد مصطفی r گلی از گلهای بهشت تلقی میکنند، کودکان را به سبب حضور در عالم بیغرض و بیگناهی، نزدیکترین انسانها به ملکوت میبینند. آنها که حقیقت را حضوراً دریافتهاند، سیرشان آزادانه و در عالم قدسی است، بدون تصرّف و پرده کشیدن بر حقیقت. و این بزرگسالاناند که روح پاک و قدسی کودکان را به پلیدی و آلودگی میکشانند، و از حقیقت بیگانه میکنند.
نجمالدین رازی (دایه) در مرصاد العباد با تذکر بر این بیگانگی مینویسد: کودکان در آناتی به یاد عالم ملکوت و ارواح قبل از آمدن به دنیا میافتد، و دچار دلتنگی میشوند، و به حال سوگ و حزن و گریه میافتند. امّا بزرگان گرد او میآیند و میکوشند با اسباب و آلات بازی غفلتزا نسیان را بر تذکر او غالب کنند، و حجاب تذکر او نشوند. عقل بزرگسالان بر قلب کودکان سیطره پیدا میکند، چنانکه راه انکار شاعران و عارفان و حکمای اُنسی چونان جنونمندان و شهودیان عالم میپیمایند.
مبدأ اثر هنری
مبدأ و اصل و سرچشمه هنری از منظر تفکر هیدگر «انکشاف حقیقت» است، و حکمای اُنسی اسلامی نیز در طوری دیگر، که از مشکات نبوی پرتو میگیرد، به حقیقت انضمامی نبوی هنر اشاره کردهاند. هنر از این منظر عطاء و فیض از «یوتی الحکمه» است. بقول عطار نیشابوری:
به حکم روح گردون مینگارم
که من حکمت زیوتی الحکمه دارم
دعوی این همانی حقیقت هیدگر aletheia با حقیقت اسلام و حکمای اُنسی بی وجه است، اما تفکّر معنوی هیدگر معطوف به گذشت از مابعدالطبیعه و متافیزیک سوبژکتیو و خود بنیاد است، و میتواند معطوف به حقیقت اسلام باشد. از اینجا او تسلیم منطق فلسفهای رسمی نمیشود، بلکه میکوشد، به نحوی خود آگاهی نظری، نسبت به حقیقت موعود قدسی دست یابد. بازگشت به تفکر ماقبل سقراطی و کوشش برای درک معنی حقیقت در شعر حکمی پارمنیدس و هراکلیتوس و دیگر دانایان ماقبل متافیزیک و همسخنی با شاعران قدسی و حکیمان معنوی، دغدغه هیدگریِ عصر پایانی مدرنیته را نشان میدهد.
هیدگر دریافته بود – چونان نیچة جنونمند – که تاریخ فلسفه، تاریخ فراموشی وجود، و سیر نزولی تفکّر انسان از ساحت حضور و شهود حقیقت، به ساحت سوبژکتیو و نفسانی آن است، که موجب میشود در یک تأویل تاریخی دو هزار و پانصد ساله «وجود» در پس موجودات پنهان شود، و هر گاه نیز منکشف شده با قوة منطق و حضور بیگانه انسان پس زده شده، و در پس حجاب «موجود» نهان میشود. از اینجا او نیز چون هولدرلین شاعر منتظر فتوح قدس در انتظار تجلّی جدیدی از وجود است. او از مابعدالطبیعه رسمی میگذرد، اما به امر قدسی نمیرسد، بلکه در انتظار ظهور آن میماند. او خود را سخنگوی وجود میداند، و نه پاسخ دهنده به ندای قدس، که این تعلّق به شاعرانی چون هولدرلین دارد، که ندای وجود را شنیده و ساحت قدس برای آنان فتوح و گشایش حاصل کرده است.
شاعرانی چنین که در خدمت قدسیاناند، واسطه میان مردم و قدس میشوند، و رسالت خود را رسالت خود را رساندن فیض عالم قدس (ساحت الوهیت و خدا و قدسیان) به ایشان میدانند. این فیض در قلمرو ادبیات قابل طرح و بحث نیست. آنچه این گونه شاعران استثنایی که روزگاری زمین مشحون از آنها بود، از خدا و قدسیان و عالم غیب خبر میدهند، از سوی متفکران فقط قابل ایضاح و شرح نظری است، آنهم متفکرانی آمادهگر و حکیمانی منتظر که استعداد سخن گفتن از وجود را فراموش نکردهاند.
از این منظر هیدگر نسبت آزادی و حقیقت را باز میگوید. او شاعر و متفکری را در نظر میآورد که نه تنها مانع تجلّی و ظهور حقیقت نمیشود، بلکه طلب و تمنای آنها قرار گرفتن در ساحت قدس آزادی است. هنرمند و متفکر با آزادگی خویش با تأویل حقیقی حجابها را پس میزند تا حقیقت منکشف شود، و انسان را به روشنگاه وجود هدایت کند، و قرب و ولایت اصیل اولیای قدسی بازگردد.
هنرمند به واسطه حضور و استعدادش، مورد توجه هیدگر و فیلسوفان معنوی پست مدرن است. او که بیواسطه حقیقت را مینامد، و مجلای آن قرار میگیرد، کارش بحث و شرح با واسطه فیلسوفانه نیست. اثر هنری از اینجا متفاوت از اثر فلسفی است. اثر هنری به معنی اصیل به کل عالم تعلق دارد. خاص و عام مخاطب اثر هنری است. هنرمند در مقام ابداع هنری از حقیقت متجلی در دورة خویش صیانت میکند. اما اگر این حقیقت متجلی مقتضی غلبة حجاب و اصالت موجود دو هزار و پانصد ساله و تأویل محرّف و ناراستین متافیزیسینهای یونانی و یونانزده تا عصر مستور میشود، فلسفه و هنر نیز به حوزههای تخصصیِ تأملات عقلی Philosoply و تجربیات حسی Aestheties محدود میشوند.
ادامه دارد ...
نویسنده : محمد مددپور
نظر شما