موضوع : دانشنامه | ش

علی شریعتی

 


دکتر علی شریعتی در آذرماه 1312 در کاهک متولد شد. مادرش زنی روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی بود. سالهای کودکی را در کاهک گذراند. افراد خاصی در این دوران بر او تاثیر داشتند، از جمله: مادر، پدر، مادر بزرگ مادری و پدری و ملا زهرا (مکتب دار ده کاهک).
دکتر در سال 1319 -در سن هفت سالگی- در دبستان ابن یمین در مشهد، ثبت نام کرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید رضاخان و اشغال کشور توسط متفقین، پدر دکتر، خانواده را بار دیگر به کاهک فرستاد. دکتر پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به ابن یمین برمی گردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیت های استاد کم می شود. در این دوران تمام سرگرمی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در کتاب خانه پدر بود. دکتر در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان می رساند و وارد دانش سرای مقدماتی می شود. اما او قصد دارد تحصیلاتش را ادامه دهد.
در سال 31، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی که به تدریج از او روشنفکری مسوول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت.

آغاز کار آموزی
با گرفتن دیپلم از دانش سرای مقدماتی، دکتر در اداره فرهنگ استخدام شد. ضمن کار، در دبستان کاتب پور در کلاسهای شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم کامل ادبی گرفت. در همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. دکتر به تحصیل در رشته فیزیک هم ابراز علاقه می کرد، اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان بازداشت. دکتر در این مدت به نوشتن چهار جلد کتاب دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال 35، توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر و چند بار تجدید چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدایی آن زمان تدریس شد. در سال 34، با باز شدن دانشگاه علوم و ادبیات انسانی در مشهد، دکتر و چند نفر از دوستانشان برای ثبت نام در این دانشگاه اقدام کردند. ولی به دلیل شاغل بودن و کمبود جا تقاضای آنان رد شد. دکتر و دوستانشان همچنان به شرکت در این کلاسها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شرکت کنند. در این دوران دکتر به جز تدریس در دانشگاه طبع شعر نوی خود را می آزمود. هفته ای یک بار نیز در رادیو برنامه ادبی داشت و گه گاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ می کرد. در این دوران فعالیت های او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت ولی شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.

ازدواج
در تاریخ 24 تیرماه سال 47 با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسی هایش ازداوج کرد. دکتر در این دوران روزها تدریس می کرد و شبها را روی پایان نامه اش کار می کرد. زیرا می بایست سریع تر آن را به دانشکده تحویل می داد. موضوع تز او، ترجمه کتاب "در نقد و ادب" نوشته مندور (نویسنده مصری) بود. به هر حال دکتر سر موقع رساله اش را تحویل داد و در موعد مقرر از آن دفاع کرد و مورد تایید اساتید دانشکده قرار گرفت. بعد از مدتی به او اطلاع داده شد بورس دولتی شامل حال او شده است. پس به دلیل شناخت نسبی با زبان فرانسه و توصیه اساتید به فرانسه برای ادامه تحصیل مهاجرت کرد.

دوران اروپا
عطش دکتر به دانستن و ضرورتهای تردید ناپذیری که وی برای هر یک از شاخه های علوم انسانی قائل بود، وی را در انتخاب رشته مردد می کرد. ورود به فرانسه نه تنها این عطش را کم نکرد، بلکه بر آن افزود. ولی قبل از هر کاری باید جایی برای سکونت می یافت و زبان را به طور کامل می آموخت. به این ترتیب بعد از جست و جوی بسیار توانست اتاقی اجاره کند و در موسسه آموزش زبان فرانسه به خارجیان (آلیس-آلیانس) ثبت نام کند. پس روزها در آلیس زبان می خواند و شبها در اتاقش مطالعه می کرد و از دیدار با فارسی زبانان نیز خودداری می نمود. با این وجود تحصیل او در آلیس دیری نپایید. زیرا وی نمی توانست خود را در چارچوب خاصی مقید کند، پس با یک کتاب فرانسه و یک دیکشنری فرانسه به فارسی به کنج اتاقش پناه میبرد. وی کتاب "نیایش" نوشته الکسیس کارل را ترجمه می کرد.
فرانسه در آن سالها کشور پرآشوبی بود. بحران الجزائر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن. این بحران به دیگر کشورها نیز نفوذ کرده بود.

تحصیلات و اساتید
دکتر در آغاز تحصیلات، یعنی سال 38، در دانشگاه سوربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت. ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلی اش می تواند دکترایش را بگیرد. پس بعد از مشورت با اساتید، موضوع رساله اش را کتاب "تاریخ فضائل بلخ"، اثری مذهبی، نوشته صفی الدین قرار داد.
بعد از این ساعتها روی رساله اش کار می کرد. دامنه مطالعاتش بسیار گسترده بود. در واقع مطالعاتش گسترده تر از سطح دکترایش بود. ولی کارهای تحقیقاتی رساله اش کار جنبی برایش محسوب می شد. درسها و تحقیقات اصلی دکتر، بیشتر در دو مرکز علمی انجام می شد. یکی در کلژدوفرانس در زمینه جامعه شناسی و دیگری در مرکز تتبعات عالی در زمینه جامعه شناسی مذهبی.
دکتر در اروپا، به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیتهای سازمان های دانشجویی ایران در اروپا شرکت می کرد. در سالهای 40-41 در کنگره ها حضور فعال داشت. دکتر در این دوران در روزنامه های ایران آزاد، و نامه پارسی حضور فعال داشت. ولی به تدریج با پیشه گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنها شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد. در سال 41، دکتر با خواندن کتاب "دوزخیان روی زمین"، نوشته فرانس فانون با اندیشه های این نویسنده انقلابی آشنا شد و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن که به قلم ژان پل سارتر بود، استفاده کرد.
دکتر در سال (1963) از رساله خود در دانشگاه دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارغ التحصیل شد. از این به بعد با دانشجویان در چای خانه دیدار می کرد و با آنان در مورد مسائل بحث و گفت وگو می کرد. معمولا جلسات سیاسی هم در این محلها برگزار می شد. سال 43 بعد از اتمام تحصیلات و قطع شدن منبع مالی از سوی دولت، دکتر علیرغم خواسته درونی و پیشنهادات دوستان از راه زمینی به ایران برگشت. وی با دانستن اوضاع سیاسی - فرهنگی ایران بعد از سال 40 که به کسی چون او - با آن سابقه سیاسی - امکان تدریس در دانشگاه ها را نخواهند داد و نیز علیرغم اصرار دوستان هم فکرش مبنی بر تمدید اقامت در فرانسه یا آمریکا، برای تداوم جریان مبارزه در خارج از کشور، تصمیم گرفت که به ایران بازگردد. این بازگشت برای او، عمدتا جهت کسب شناخت عینی از متن و اعماق جامعه ایران و توده های مردم بود، همچنین استخراج و تصفیه منابع فرهنگی، جهت تجدید ساختمان مذهب.

از بازگشت تا دانشگاه
دکتر سال 43 به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به 2 سال پیش، ولی چون دکتر سال 41 از ایران از طریق مرزهای هوایی خارج و به فرانسه رفته بود، حکم معلق مانده بود. پس اینک لازم الاجرا بود. پس بعد از بازداشت به زندان غزل قلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت. بعد از مدتی با درجه چهار آموزگاری دوباره به اداره فرهنگ بازگشت. تقاضایی هم برای دانشگاه تهران فرستاد. تا مدتها تدریس کرد، تا بالاخره در سال 44، بار دیگر، از طریق یک آگهی برای استادیاری رشته تاریخ در تهران درخواست داد. در سر راه تدریس او مشکلات و کارشکنی های بسیاری بود. ولی در آخر به دلیل نیاز مبرم دانشگاه به استاد تاریخ، استادیاری او مورد قبول واقع شد و او در دانشگاه مشهد شروع به کار کرد. سال های 45-48 سال های نسبتا آرامی برای خانواده او بود. دکتر بود و کلاس های درسش و خانواده. تدریس در دانشکده ادبیات مشهد، نویسندگی و بقیه اوقات بودن با خانواده اش تمام کارهای او محسوب می شد.

دوران تدریس
از سال 45، دکتر به عنوان استادیار رشته تاریخ، در دانشکده مشهد، استخدام می شود. موضوعات اساسی تدریس اش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدن های غیر اسلامی بود. از همان آغاز، روش تدریس اش، برخوردش با مقررات متداول دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگران متمایز می کرد. بر خلاف رسم عموم اساتید از گفتن جزوه ثابت و از پیش تنظیم شده پرهیز می کرد. دکتر، مطالب درسی خود را که قبلا در ذهنش آماده کرده بود، بیان می کرد و شاگردانش سخنان او را ضبط می کردند. این نوارها به وسیله دانشجویان پیاده می شد و پس از تصحیح، به عنوان جزوه پخش می شد. از جمله، کتاب اسلام شناسی مشهد و کتاب تاریخ تمدن از همین جزوات هستند.
اغلب کلاس های او با بحث و گفت وگو شروع می شد. پیش می آمد دانشجویان بعد از شنیدن پاسخ های او بی اختیار دست می زدند. با دانشجویان بسیار مانوس، صمیمی و دوست بود. اگر وقتی پیدا می کرد با آنها در تریا چای می خورد و بحث می کرد. این بحث ها بیشتر بین دکتر و مخالفین اندیشه های او در می گرفت. کلاس های او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشته ها درس خود را تعطیل می کردند و به کلاس او می آمدند. جمعیت کلاس آن قدر زیاد بود که صندلی ها کافی نبود و دانشجویان روی زمین و طاقچه های کلاس، می نشستند. در گردش های علمی و تفریحی دانشجویان شرکت می کرد. او با شوخی هایشان، مشکلات روحی شان و عشق های پنهان میان دانشجویان آشنا بود. سال 47، کتاب "کویر" را چاپ کرد. حساسیت، دقت و عشقی که برای چاپ این کتاب به خرج داد، برای او، که در امور دیگر بی توجه و بی نظم بود، نشانگر اهمیت این کتاب برای او بود. (کویر نوشته های تنهایی اوست).
در فاصله سالهای تدریس اش، سخنرانی هایی در دانشگاه های دیگر ایراد می کرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلی تکنیک تهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیت ها سبب شد که مسوولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاس های وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. پس دکتر، با موافقت مسوولین دانشگاه، به بخش تحقیقات وزارت علوم در تهران، منتقل شد. به دلائل اداری دکتر به عنوان مامور به تهران اعزام شد و موضوعی برای تحقیق به او داده شد، تا روی آن کار کند. به هر حال عمر کوتاه تدریس دانشگاهی دکتر، به این شکل به پایان می رسد.

حسینیه ارشاد
این دوره از زندگی دکتر، بدون هیچ گفت وگویی پربارترین و درعین حال پردغدغه ترین دوران حیات اوست. او در این دوران، با سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، تحولی عظیم در جامعه به وجود آورد. این دوره از زندگی دکتر به دوران حسینیه ارشاد معروف است. حسینیه ارشاد در سال 46، توسط عده ای از شخصیت های ملی و مذهبی، بنیان گذاشته شده بود. هدف ارشاد طبق اساسنامه آن عبارت بود از تحقیق، تبلیغ و تعلیم مبانی اسلام.
از بدو تاسیس حسینیه ارشاد در تهران، از شخصیت هایی چون آیت لله مطهری دعوت می شد تا با آنان همکاری کنند. بعد از مدتی از طریق استاد شریعتی (پدر دکتر) که با ارشاد همکاری داشت، از دکتر دعوت می شود تا با آنان همکاری داشته باشد که این همکاری با ارائه دو مقاله با رویکرد جدید دینی از سوی دکتر آغاز می شود که تمجید استاد مطهری را در پی دارد. در سال های اول همکاری دکتر با ارشاد، به علت اشتغال در دانشکده ادبیات مشهد، ایراد سخنرانی های او مشروط به اجازه دانشکده بود، برای همین بیشتر سخنرانی ها در شب جمعه انجام می شد، تا دکتر بتواند روز شنبه سر کلاس درس حاضر باشد. پس از چندی در اوائل سال 48، برخی از هیات امنا خواستند که دکتر دیگر در ارشاد سخنرانی نکند. اما بعد از تشکیل جلسات و نشست هایی، دکتر باز هم در حسینیه سخنرانی کرد. هدف دکتر از همکاری با ارشاد، تلاش برای پیش برد اهداف اسلامی بود. در سخنرانی ها، مدیریت سیاسی کشور به شیوهای سمبلیک مورد تردید قرار می گرفت. در اواخر سال 48، حسینیه ارشاد، کاروان حجی به مکه اعزام می کند تا در پوشش اعزام این کاروان به مکه، با دانشجویان مبارز مقیم در اروپا، ارتباط برقرار کنند.
دکتر با وجود ممنوع الخروج بودن، با تلاش های بسیار، با کاروان همراه می شود. تا سال 50دکتر همراه با کاروان حسینیه، سه سفر به مکه رفت که نتیجه آن مجموعه سخنرانی های میعاد با ابراهیم و مجموعه سخنرانی ها تحت عنوان حج در مکه بود، که بعدها به عنوان کتابی مستقل منتشر شد. پس از بازگشت از آخرین سفر در راه برگشت به مصر رفت، که این سفر ره آورد زیادی داشت، از جمله کتاب آری این چنین بود برادر.
در سال های 49-50، دکتر بسیار پر کار بود. او می کوشید، ارشاد را از یک موسسه مذهبی به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال 50، شب و روزش را وقف این کار می کند، در حالی که در این ایام در وزارت علوم هم مشغول بود. به مرور زمان، حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، که باعث به وجود آمدن جوی یک دست تر و همفکرتر شد. با رفتن این افراد، پیشنهادهای جدید دکتر، قابل اجرا شد.
دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاس های دکتر شرکت می کردند. در ارشاد، کمیته مسوول ساماندهی جلسات و سخنرانی ها شد. به دکتر امکان داده شد که به کمیته های نقاشی و تحقیقات نیز بپردازد.
انتقادات پیرامون مقالات دکتر و استفاده از متون اهل تسنن در تدوین تاریخ اسلام و همچنین حضور زنان در جلسات، گذاشتن جلسات درسی برای دانشجویان دختر و مبلمان سالن و از این قبیل مسائل بود. این انتقادات از سویی و تهدیدهای ساواک از سوی دیگر هر روز او را بی حوصله تر می کرد و رنجش می داد. دیگر حوصله معاشرت با کسی را نداشت. در این زمان به غیر از درگیری های فکری، درگیری های شغلی هم داشت. عملا حکم تدریس او در دانشکده لغو شده بود و او کارمند وزارت علوم محسوب می شد. وزارت علوم هم، یک کار مشخص تحقیقاتی به او داده بود تا در خانه انجام دهد. از اواخر سال50 تا51، کار ارشاد سرعت غریبی پیدا کرده بود. دکتر در این دوران به فعال شدن بخش های هنری حساسیت خاصی نشان می داد.
دانشجویان هنر دوست را تشویق می کرد تا نمایشنامه ابوذر را که در دانشکده مشهد اجرا شده بود، بار دیگر اجرا کنند. بالاخره نمایش ابوذر در سال 51، درست یکی دوماه قبل از تعطیلی حسینیه، در زیر زمین ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد، تا حدی که در زمان اجرای نمایش بعد به نام "سربداران" در ارشاد، حسینیه برای همیشه بسته و تعطیل شد، درست در تاریخ 19/8/51.

آخرین زندان
از آبان ماه 51 تا تیر ماه 52، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود. از تعطیلی به بعد، متن سخنرانی های دکتر با اسم مستعار به چاپ می رسید. در تیرماه 52، دکتر در نیمه شب به خانه اش مراجعه کرد. بعد از جمع آوری لوازم شخصی اش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت 18 ماه به انفرادی رفت. شکنجه های او بیشتر روانی بود تا جسمی. در اوائل ملاقات در اتاقی خصوصی انجام می شد و بیشتر مواقع فردی ناظر بر این ملاقات ها بود. دکتر اجازه استفاده از سیگار را داشت ولی کتاب نه!! بعد از مدتی هم حکم بازنشستگی از وزارت فرهنگ به دستش رسید. در تمام مدت ساواک سعی می کرد دکتر را جلوی دوربین بیاورد و با او مصاحبه کند. ولی موفق نشد. دکتر در این مدت بسیار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نیز برخوردار. او با نیروی ایمان بالایی که داشت، توانست روزهای سخت را در آن سلول تنگ و تاریک تحمل کند. در این مدت خیلی از چهره های جهانی خواستار آزادی دکتر از زندان شدند. به هر حال دکتر بعد از 18 ماه انفرادی در شب عید سال54، به خانه برگشت و عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی یک سره تحت کنترل و نظارت ساواک بود. در واقع در پایان سال 53، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهم ترین فصل زندگی اجتماعی- سیاسی وی و آغاز فصلی نو در زندگی او بود. در تهران دکتر مکرر به سازمان امنیت احضار می شد، یا به در منزل اومی رفتند و با به هم زدن آرامش زندگیش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری خود ادامه می داد. به طور کلی، مطالبی برای نشریات دانشجویی خار ج از کشور می نوشت. در همان دوران بود که کتاب هایی برای کودکان نظیر کدو تنبل، نوشت.
در دوران خانه نشینی (دو سال آخر زندگی) فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد. در اواخر، بر شرکت فرزندانش در جلسات تاکید می کرد. بر روی فراگیری زبان خارجی اصرار زیادی می ورزید. در سال55، با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان، را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. بعد از رفتن فرزندش، خود نیز بر آن شد که نزد او برود و در آنجا به فعالیتها ادامه دهد. راه های زیادی برای خروج دکتر از مرزها وجود داشت. تدریس در دانشگاه الجزایر، خروج مخفی و گذرنامه با اسم مستعار و بعد از مدتی با کوشش فراوان، همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت را بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. چند روز بعد برای بلژیک بلیط گرفت. چون کشوری بود که نیاز به ویزا نداشت. از خانواده خداحافظی کرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در لندن شد. در روز حرکت بسیار نگران بود. سر را به زیر می انداخت تا کسی او را نشناسد. اگر کسی او را می شناخت، مانع خروج او می شدند. و به هر ترتیبی بود از کشور خارج شد. دکتر نامه ای به احسان از بلژیک نوشت و برنامه سفرش را به او اطلاع داد.
ساواک در تهران از طریق نامه ای که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او از کشور شده بود و دنبال رد او بود. دکتر بعد از مدتی به لندن، نزد یکی از اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت کرد. بدین ترتیب کسی از اقامت دوهفته ای او در لندن با خبر نشد. پس از یک هفته، دکتر تصمیم گرفت با ماشینی که خریده بود از طریق دریا به فرانسه برود. در فرانسه به دلیل جوابهای گنگ و نامفهوم دکتر، که می خواست محل اقامتش لو نرود، اداره مهاجرت به او مشکوک می شود. ولی به دلیل اصرارهای دکتر حرف او را مبنی بر اقامت در لندن در نزد یکی از اقوام قبول می کند.
این خطر هم رد می شود. بعد از این ماجرا، دکتر در روز 28 خرداد، متوجه می شود که از خروج همسرش و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. بسیار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن می رود و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا را به خانه می آورد. دکتر در آن شب اعتراف می کند که جلوگیری از خروج پوران و دخترش مونا می تواند او را به وطن بازگرداند، او می گوید که فصلی نو در زندگیش آغاز شده است. شب را همه در خانه می گذرانند و فردا صبح زمانی که نسرین، خواهر علی فکوهی، مهماندار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه پایین می آید، با جسد به پشت افتاده دکتر در آستانه در اتاقش روبه رو می شود. بینی اش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. چند ساعت بعد، از سفارت با فکوهی تماس می گیرند و خواستار جسد می شوند، در حالی که هنوز هیچ کس از مرگ دکتر با خبر نشده بود.
پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی و علت مرگ را ظاهرا انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند. و بالاخره در کنار مزار حضرت زینب (س) آرام گرفت!

آثار
1- درس تاریخ ادیان (از درس 1 تا درس 14
2- درس اسلام‌شناسی (1 و 2)
3- درس اسلام‌شناسی (3 و 4)
4- درس اسلام‌شناسی (5 و 6)
5- درس اسلام‌شناسی (7)
6- درس اسلام‌شناسی (8 و 9)
7- درس اسلام‌شناسی (10)
8- درس اسلام‌شناسی (11)
9- از کجا آغاز کنیم؟
10- فاطمه، فاطمه است
11- چه باید کرد؟
12- شهادت
13- آری، اینچنین بود برادر
14- تشیع علوی و تشیع صفوی (چاپ اول)
15- تشیع علوی و تشیع صفوی (چاپ دوم)
16- روش شناخت اسلام
17- امت و امامت
18- یکبار دیگر ابوذر (مقدمه نمایشنامه ابوذر)
19- نقش انقلابی یاد و یادآوران
20- حسین وارث آدم
21- مسئولیت شیعه بودن
22- فلسفه نیایش
23- انتظار مذهب اعتراض
24- یک، جلوش تا بی‌نهایت صفرها
25- پدر، مادر، ما متهمیم
26- علی، مکتب، وحدت و عدالت.
27- کنگره بزرگداشت اقبال
28- میزگرد پاسخ بسئولات و انتقادات (2 جلد)
29- فرهنگ و ایدئولوژی
30- حج
31- تشیع سرخ (مقدمه‌ای بر نمایش سربداران)
32- سیمای محمد
33- قاسطین، مارقین، ناکثین
34- فرهنگ و ایدئولوژی

منابع:
- روزنامه مردم سالاری 28/3/1388
- http://www.drshariati.org
منابع
کانون آرمان شریعتی

نظر شما