هنر راهی برای گریز از رنج اراده
ارادهای که مبدأ همه بدسگالیها و شرور نزد شوپنهاور است، منشأ همه رنجهاست. و آدمی قادر است با رهایی از چنگال حیاتِ مبتنی بر اراده نجات یابد. از نظر شوپنهاور دو طریق برای گریز از چنگال اراده وجود دارد: راهی پایدار و همیشگی و راهی ناپایدار و زودگذر. طریق نخست در گریز دائمی از ارادهی ویرانگر، پشت پا زدن به خواستهای دنیوی است. او این انکشاف و نظر را از عرفان شرقی و بودایی الهام گرفت. امّا طریق دوم که طریقی موقت و زودگذر است، در رویکرد هنری تجسّم و تحقّق میپذیرد. در این نگرش انسان نظارهگری مستقل و بیآلایش و بیغرض میشود. در چنین نظری فرد پدیدار زیبا را نه به مثابه شیئی هوسانگیز بلکه چون پدیداری زیباییشناسانه و هنری تلقّی و ارزیابی میکند. بدینترتیب برای مدتی از چنگال حواس و اراده رهایی مییابد.شوپنهاور میگوید در برابر زیبایی میتوان به تأملی فارغ از هوس و شهوت پرداخت، و پدیدارها را نه از سر اراده و هوس که از روی ذوق و عمق اندیشی مورد تأمل قرار داد. در اینجا او به وجههنظر افلاطون اشاره کرده میگوید، وقتی آدمی به پدیدارها با دیدگاهی افلاطونی بنگرد، دیگر بنده و ابزار خواست و اراده نخواهد بود. نگرش افلاطونی به آثار هنری واجد منش و صفتی کلی است و انسان را از ساحت جزئیت میرهاند. در حقیقت در پرتو ایدههای افلاطونی، ارادهی کور و ویرانگر به صورتی عقلانی و معقول تجلّی یافته، و خواست خود را بیواسطه در کسوت ایده تعیّن و تحقق میبخشد.
میتوان گفت روایت شوپنهاور از هنر بدین تعبیر دارای ممیزهای معرفتی است، چرا که شوپنهاور با بهرهگیری از ایدهی افلاطونی، ماهیت جزیی آثار هنری را رها کرده، و به کلیت آنها میپردازد. عالم احساس و اراده و ادراک، ساحتی جزیی است و آدمی از رهگذر خواست و ارادهی سرکوبگر و فاجعهآمیز به این ساحت قدم میگذارد. تنها از یک طریق میتوان از چنگال بهرهجویی، حقارت، درندهخویی و وحشگیری رهایی یافت، و آنهم از طریق سیر و نظر عمیق هنری است. او در اینجا میافزاید که نبوغ هنری ایدهها را دریافته و آنها را در اثر هنری باز میگوید. در حقیقت ایدههای افلاطونی آدمی را قادر میسازد از مرحله گذرا و دگرگونیپذیر رها شود، و به ساحت جاودانه هنری قدم نهد.
نکته اساسی در این باب، این است که آدمی با تعمّق و تأمّل عمیق هنری، از خواست و ارادهی اسیرکننده فراتر میرود و به سوژه فارغ از اراده و خواست ویرانگر میرسد. در اینجا شوپنهاور هنر را با «نبوغ» پیوند میزند، امّا به درستی ماهیت نبوغ را روشن نمیکند. او در پارهای از نوشتههای خود، نبوغ را نه تنها قدرت درک ایدهها میداند....
منبع: سایت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی ۱۳۸۷/۰۲/۱۵به نقل از: کتاب «آشنایی با آراء متفکران»، نوشته دکتر محمد مددپور
نویسنده : محمد مددپور
نظر شما