هنر مقدس و تعامل سنت های اسلامی و مسیحی
کتاب «مبانی هنر مسیحی» از مجموعه حکمت جاویدان انتشارات حکمت است که با همکاری موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منتشر شده و شامل آثاری در باب معرفی سنتگرایی، علوم سنتی، مابعدالطبیعه، هنر و دین است. در این مجموعه تا به حال چند اثر دیگر نیز از تیتوس بورکهارت، هنرشناس و اندیشمند سنتگرای سوئیسی ـ آلمانی معاصر منتشر شده است. از سلسله نشستهای گروه دین و اندیشه سرای اهل قلم، نشست نقد و بررسی کتاب مبانی هنر مسیحی با سخنرانی دکتر امیر نصری، مترجم کتاب و استادیار گروه فلسفه هنر دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر امیر مازیار، محقق و مدرس دانشگاه، دوشنبه 28 شهریور برگزار شد که اکنون خلاصهای از سخنان آنها از نظر شما میگذرد.
مازیار: زمینههای شکلگرایی سنتگرایی
جریانی در قرن بیستم میان برخی متفکران غربی به نام سنتگرایان شکل گرفت. اینها پیروان حکمت خالده یا به عبارات دیگر حکمت جاوید و فلسفه جاوید بودند که این جریان 3 متفکر برجسته به نامهای گنون، کوماراسامی و شوان دارد. در دهههای اول قرن بیستم و البته از نیمه دوم قرن بیستم با توجه به فضای جامعه غربی و مدرنیته حاکم بر غرب و انتقاداتی که این جریان نسبت به تفکر حاکم بر جامعه غربی داشت، رجوعی به تمدنهای سنتی کهن کردند که به زعم اینها دوران درخشان و طلایی زندگی بشر روی زمین محسوب میشود. این گروه خواستند نشان دهند اولا آنگونه که غرب متجدد فکر میکند، این تمدنهای سنتی جزو دوران طفول، خامی و... بشر نیستند و اینها تنها در مقدمات هنر و تمدن بشری قدم و قلم نزدند، بلکه این دورههای آغازین کهن تمدن بشری که در تمدنهای سنتی متجلی است، دوران درخشانی است از تمدن بشری که باید توجه بیشتری به اجزای تمدنی آنها کنیم.
آنها با توجه به این تذکر، جهان جدید و متجدد را نقد میکنند و خواستار بازگشت یک سری از ارزشها یا اشکال سنتی در جامعه جدید شدند، به این خاطر به این عده، سنتگرا گفتهاند، یعنی این عده توجه دارند به تمدنهای سنتی و ارزشهای آن را ارزشهای درستی میدانند که در آن جامعه برقرار بوده، البته تعریف خاصی از سنت و جامعه سنتی میکنند، چون بنده در شکلگیری این مجموعه کتابها نقش کوچکی داشتم، میتوانم بگویم در مجموعه سنتگرایان که در انتشارات حکمت تعریف شد و مجلدات متعددی از آن چاپ شده از جمله کتاب مبانی هنر مسیحی که اخیرا به چاپ رسیده، به قصد آشناسازی دقیق مخاطبان فرهیخته جامعه ما با این جریان، مجموعهای را تعریف کردند تا بتواند مخاطبان را با ابعاد گوناگون این اندیشه و این آدمها آشنا کند.
سنتگرایان در کشور ما شناخته شده هستند و از سالهای پیش افرادی بویژه دکتر سیدحسین نصر که توجه و تعلق خاطر فکری به سنتگرایان داشتند، از پیش از انقلاب اسلامی آثاری از این متفکران را ترجمه کردهاند و شاگردانی پرورش دادهاند که در این سنت کار کردهاند.
وقتی بخواهیم به هنر سنتگرایان بپردازیم، مشاهد میکنیم سنتگرایان یک دیدگاه جامع دارند، یعنی تنها به هنر اسلامی، بودایی، مسیحی، سرخپوستان، معاصر غرب و... نپرداختند، بلکه جمیع این هنرها را مورد بررسی قرار دادهاند و ما در مجموعه حکمت جاودان بهگونهای این مجموعه را تعریف کردهایم که بازنمای آن تعلق خاطر وسیع این افراد باشد.
با توجه به این ابعاد کتاب مبانی هنر مسیحی تیتوس بورکهارت انتخاب شد، البته خود بورکهارت کتابی به نام مبانی هنر مسیحی ندارد. یعنی این مجموعه مقالاتی که به این نام ترجمه شده، ترجمه مجموعه مقالاتی است از بورکهارت که شاگردان و علاقهمندان بورکهارت بعد از مرگ جمعآوری و چاپ کردند.
عدهای اعتقاد دارند هنر یک فرآیند آفرینش آزاد و خلاقانه است و این قیود بیرون هنری نمیتواند با آن همراه شود، اگر بخواهیم در این مورد صحبت کنیم که وصف اسلامی و مسیحی چگونه میتواند به هنر اضافه شود و یک پاسخ امروزی به این نقد امروزی دهیم باید بگویم امروزه انسان ناب، عقل ناب و آفرینش ناب وجود ندارد، یعنی این گونه نیست که ما چشم خود را باز کنیم و بگوییم هرچه تاکنون آموختهایم، فراموش میکنیم و یک دفترچه به دست میگیرم و با ابزارهای حسی خود و وسایل علمی شروع به ثبت و ضبط حقایق جهان و بعد به یک دانش ناب علمی بدون پیش فرض از عالم به دست آورم، امروز به طور تقریبی عموم انسانشناسان، هنرشناسان، فرهنگشناسان و... چنین دیدگاهی را یک دیدگاه خام میدانند.
هنردینی، جامعه دینی
علم، جغرافیا و تاریخ خاص خود را دارد و به یک تمدن و فرهنگ تعلق دارد و ویژگیهای فرهنگی، تاریخی، جامعهشناختی، سیاسی، اقتصادی و... در فرآیند کشف علمی دخالت دارد، به همین معنا هنر ناب هم نداریم، یعنی هنر به اصطلاح هایدگر عالمدار است، ما هنر بیعالم نداریم، یعنی این هنر متعلق به جهان، فرهنگ، تمدن، تاریخ و جغرافیایی است که در آن زاده شده است و نمیتواند فرض کرد انسانی در فرهنگ، تاریخ و جغرافیایی زندگی کند و بعد آفریدهای که آن فرد تولید میکند، هیچ نسبتی به این فرهنگ، تاریخ و جغرافیا نداشته باشد، بنابراین طبیعی است وقتی یک انسانی در یک فرهنگ دینی زندگی میکند، فرآوردههای علمی، عقلی و هنری آن فرد هم رنگ دینی به خود میگیرد.
مازیار: اگر فردی حتی دغدغههای دینی نیز نداشته باشد، اما وقتی در گفتمان دینی، جامعه، فرهنگ و پارادایم دینی زندگی میکند، فرآوردهای هم که تولید میکند ناخودآگاه رنگ آن را به خود خواهد گرفت و به این معنا فلسفه، هنر، علم اسلامی و مسیحی داریم.
اگر فردی حتی دغدغههای دینی نیز نداشته باشد، اما وقتی در گفتمان دینی، جامعه، فرهنگ و پارادایم دینی زندگی میکند، فرآوردهای هم که تولید میکند، ناخودآگاه رنگ آن را به خود خواهد گرفت و به این معنا فلسفه، هنر، علم اسلامی و مسیحی داریم. البته به این معنا نیست که ما امروزه میتوانیم در ساختار علوم دخل و تصرف کنیم و بگوییم نظریه گرانش را خارج میکنیم و جای آن یک نظریه اسلامی میگذاریم. بلکه مقصود این است که اولا به طرز ناخودآگاهی انسان تحت تأثیر عللی قرار دارد که جامعه، محیط، فرهنگ، تمدن و... به او تحمیل میکند و به فرآوردهای او رنگ خاصی میدهند.
نصری: هر هنر سنتی هنر مقدس نیست
ماجرای ترجمه کتاب مبانی هنر مسیحی به 5 سال پیش برمیگردد. با کمی دشواری متن اصلی کتاب را سفارش دادیم و ترجمه این کتاب آغاز شد. بسیار خوشحالم که به دنبال چاپ کتاب «مبانی هنر اسلامی» که سال 88 منتشر شد، کتاب مبانی هنر مسیحی نیز سال 90 منتشر شد.
دلیل چاپ کتاب مبانی هنر مسیحی این است که کاری که بنده انجام میدهم به هنر مسیحی ارتباط داشت و ما مبانی هنر مسیحی را نمیشناسیم و این مبانی ریشه در الهیات مسیحی و مابعدالطبیعه ـ که در قرون وسطی راجع به آن صحبت میکردند ـ دارد.
هنر مسیحی در این سالها از منظر ما بسیار مغفول واقع شده است. اگر ما بخواهیم در مورد هنر اسلامی و سنتی صحبت کنیم، ناگزیریم به هنر مسیحی هم بپردازیم، بویژه هنر مسیحی در دورهای که این کتاب به آن میپردازد، زیرا تعامل خیلی جدی میان هنر اسلامی و هنر مسیحی وجود دارد. از منظر تاریخ هنر، اما اگر بخواهیم فراتر از این منظر نگاه کنیم در مبانی هر کدام از این هنرها ما وجوه اشتراک بسیار جدی را میان هنر اسلامی و هنر مسیحی میتوانیم، مشاهده کنیم. این کتاب به طور مطلق به هنر مسیحی نمیپردازد، بلکه در واقع هنر قرون وسطی را مورد نظر دارد و بورکهارت آن را به عنوان هنر مسیحی به معنای هنر مقدس مسیحی نمیشناسد.
3 ساحت را شاید بتوانیم از هم تفکیک کنیم. یکی اینکه وقتی میگوییم هنر مسیحی مقصودمان هنری باشد که مسیحیان پدید آوردند یا وقتی میگوییم هنر اسلامی، منظورمان هنری باشد که مسلمانان پدید آوردهاند.، این تصوری ناقص از اصطلاحات هنر مسیحی و هنر اسلامی است، زیرا بسیاری از کسانی که هنر مسیحی را به وجود آوردهاند، اصلا مسیحی نبودند و بخشی از کسانی که آثار هنری اسلامی را پدید آوردند، اصلا مسلمان نبودند؛ به طور مثال مسیحیان بیزانس در ساختن فلان امارت مسلمانان دخیل بودند.
دوم اینکه ممکن است وقتی میگوییم هنر مسیحی این تلقی به ذهنمان آید که مقصود هنر سرزمینهای مسیحی است که باز این هم تعبیر ناقصی است، به این خاطر که بخشی از آثار هنرمندان مسیحی در سرزمینهایی پدید آمده که در جغرافیای مسیحی قرار نداشتند، اما تعبیر سومی وجود دارد که تصور میکنم بورکهارت نیز همین مراد را از هنر مسیحی داشته و آن هم این است که هنر مسیحی را هنری بدانیم بر مبنای آموزههای مسیحیت شکل گرفته است، حال این آموزهها، آموزههای الهی یا فلسفی یا شرعی است. به عنوان نمونه شمایلنگاری که بر مبنای این آموزهها پدید آمده است.
در هنر مسیحی قرون وسطی با رسالههای مفردهای سروکار داریم که این رسالهها به طور اختصاصی به هنر توجه دارند، اما در اسلام رسالهای به نام هنر را مشاهده نمیکنیم، مهمترین رسالهای که در بیزانس نوشته شده، 3 رسالهای است که یوحنا دمشقی مینویسد راجع به دفاع از شمایلهای مسیح و در این خصوص مبانی الهی مسیحیت را بیان میکند و بعد از تصاویر دفاع میکند.
سنتگرایان هنرها را به 3 مرتبه تقسیم میکنند، یکی هنر سنتی، دیگری هنر مقدس و در آخر هنر دینی. هر هنر سنتی هنر مقدس نیست، اما هنر مقدس باز برمیگردد به سنت و آن معنایی که سنتگران از آن مراد میکنند و این سنت را واحده در نظر میگیرند و این سنت واحده را دارای تجلیهای مختلف به صورتهای مختلف در ادیان مختلف عالم میدانند. به همین علت اگر در متون سنتگرایان نگاه کنید، مشاهده میکنیم یک نویسنده سنتگرا به ادیان و آموزههای اساسی این ادیان ارجاع میدهد.
از هنر دینی تا هنر مقدس
بحث هنر دینی با هنر مقدس و هنر سنتی متفاوت است. هنر دینی چیست؟ هنر دینی، هنری است که موضوع دینی دارد و آن زبان سنتی و مقدس را دیگر ندارد. زبان مقدس زبانی است که از سنت ناشی شده است، حالا این زبانی که هنر مقدس دارد، در ادیان مختلف فرق میکند، چون هنر از منظر بورکهارت اساسا صورت است. این صورتها چیست؟ این صورتها برگرفته از یک حقیقت واحد است و این صورتها تجلیهای آن حقیقت واحد است و یک تجلی آن را میتوانیم در هنر مسیحی مشاهده کنیم و یک تجلی دیگر را در هنر اسلامی میتوانیم ببینیم.
هنر فینفسه چیز مقدسی نمیتواند باشد، اما ما میتوانیم هنر مقدس داشته باشیم. همانگونه که هنر سنتی و هنر دینی داریم، هنر مقدس، هنری است که قیود متعددی دارد و این قیود برمیگردد به دینی که هنر از آن برخاسته و علاوه بر این آن سنتی که این هنر از آن سنت برخاسته است.
متفکران سنتگرا در سراسر آثار خود نمیخواستند تاریخنگاری هنر را ارائه دهند و تاریخنگاری و باستانشناسی را قبول ندارند و بصراحت آن را نقد میکنند و اساس مباحث آنها این بوده است مبانی مابعدالطبیعهای را که هر کدام از این هنرها داشتهاند، بیرون آورند و در مورد آن بحث کنند.
در کتاب مبانی هنر مسیحی، غیر از مقاله نقش نسخههای تذهیب شده در هنر مسیحی، بقیه مباحث کتاب به منابع مابعدالطبیعه ارجاع داده است. امروز در زبان عرفی و روزمره تفاوت زیادی مابین هنر مقدس و هنر دینی قائل نیستیم، در صورتی که از منظر یک نویسنده سنتگرا اصطلاح هنر دینی، اصطلاح مثبتی نیست، بلکه منفی است.
منبع: / روزنامه / جام جم ۱۳۹۰/۰۷/۰۷
نویسنده : سیدحسین امامی
نظر شما