جستجوی هنر در منظومه زیبایی
اساس هنر را چه مبتنی بر زیبایی تفسیر کنیم و یا با آن مخالف باشیم، هرگز نمی توانیم از آثار این عنصر خیال انگیز و شگفتی زا در هنر و پدیده هنری برکنار باشیم.زیبایی، اساس هنر باشد یانباشد، زیبایی را هرچه تعریف کنیم و به هرچه تعبیر کنیم، نهایتا از تأثیر و تأثرات امواج نیرومند آنچه زیبایش دانسته ایم، در امان نیستیم.
سعدیا دیدن زیبا نه حرام است ولی
یک نظر گر بنمایی دلت از کف برباید (سعدی )
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد ( علامه طباطبایی )
1ـ عشق و زیبایی، با یکدیگر قرین و همراه هستند، و هیچ یک بدون دیگری نمی تواند باشد. هرگاه زیبایی دیده شود، عشق و محبت قرین هم می شوند.
هرگز نمی توان زیبایی را ندید و عشق ورزید و هیچ گاه نمی توان زیبایی را دید و به آن عشق نورزید.
2ـ زیبایی، مراتب و اقسامی دارد. برخی را با چشم باید دید، بعضی را با گوش باید شنید، و بعضی دیگر را با حواس باید درک کرد. اما بعضی از اقسام زیبایی عظیم تر و بزرگ تر از آن است که با حواس ظاهری درک شوند. این نوع از زیبایی ها را که باید با جنبه های شهودی وجود دریافت.
3ـ خداوند سبحان، متعالی و نامحدود است و او همواره از آنچه که ما می دانیم و می شناسیم، فراتر است. ما اوصاف و اسماء او را می شناسیم. اوصافی چون کمال، زیبایی، علم و قدرت. ذات خدا هر یک از این کمالات را نامحدود می دارد؛ پس او زیبایی مطلق است و به این زیبایی علمی نامحدود دارد. بنابراین خداوند، عشق و محبت نامحدود و نامتناهی است.
4ـ اسماء و حسنات ذات الهی نامحدود و نامتناهی است و از یکدیگر و از ذات او جدا نمی باشند؛ در غیراین صورت همة آنها و از جمله ذات او محدود می شوند، پس خداوند ذاتی نیست که وصفی جدا به نام علم، زیبایی و یا محبت داشته باشد. خداوند متن زیبایی و عشق نامحدود است.
5ـ زیبایی و عشق نامحدود را با حواس نمی توان دید ودرک کرد، بلکه با اندیشه و تفکر می توان فهمید و به چشمِ دل نظرکرد. کسی که آن را نبیند، نمی تواند به آن عشق بورزد و ناتوان، هرگز عاشق نمی شود. چراکه عشق عین توانایی است ؛ و عاشق، اول دانا می شود وآن زمان که این دانایی به او بصیرت [1] می بخشد به دارایی می رسد. عقل، از هستی می گوید و عشق، از مستی. همین مستی ( خود را ندیدن و سراپا محو دیدار او شدن ) است که هنر آفرینی می کند.
6ـ کسی که هنوز چشم دل بر جمال الهی نگشوده است، زیبایی ذاتی او را نمی بیند. هنرمند وقتی به دیده دل بارش فیض الهی را از هر کران و در هر کران می بیند، عشق به او در ژرفای وجودش خانه می کند. او می بیند که در هر نفسی که آدمی فرو می برد، خداوند زندگی را به وی ارزانی می دارد و چون نفس را بیرون می دهد، نشاط و شادمانی را به ارمغان می آورد.پس در هر نفس دو نعمت الهی موجود است و آدمی با تفکر در نعمتهای فراوانی که از این طریق به او می رسد، محبت و عشق الهی را به تدریج در جان خود احساس می کند. و از آنجا که تفکر، وسیله فهم آن زیبایی نامحدود و راه وصال به آن محبت بی کران است، برترین عبادات می باشد.
7ـ امام حسین (علیه السلام) می فرمایند:
«عمیت عین لاتراک علیها رقیبا و عزت صفته لن تجعل له من لدیک نصیبا»
کور است چشمی که تو را نمی بیند و زیانکار است بنده ای که محبت تو را به دست نیاورده است.
انسانی که نظر به حُسن نامحدود الهی کند و زیبایی نامتناهی او را ببیند، در محبتی نامحدود مستغرق می شود. کسی که نتیجة زندگی او رسیدن به این محبت است، پیوسته سود برده و کسی که در زندگی به این محبت نرسیده باشد، هر آنچه به دست آورده باشد، باز هم زیانکار است.
8 ـ انسان کامل، همان انسانی است که قلب او ظرف محبت نامحدود الهی است. انسانی که از این عشق و محبت بهره می برد، زیبایی و عشق اصل و اصلی را در ظاهر و باطن وجود خود ارایه می دهد.
" ازمنظراسلام، زیبایی ذاتاًتجلی حقیقت کلی و جهانی است. هدف هنراسلامی، به طورکلی ایجاد فضایی است که بشررادرمسیرشناخت شأن ازلی خویش یاری دهد. پس از هرآنچه بتواند حتی به طورنسبی وموقت به صورت بت درآیدپرهیزمی کند. هیچ چیزنباید بین انسان و حضورخداوندفاصله اندازد." [2]
پی نوشت:
[1] - مجموعه اطلاعات وقتی بایکدیگر رابطه منطقی برقرارمی کنند،دانش راپدید می آورند ؛ اما رابطه منطقی میان دانش هاست که به وجودآورنده بصیرت (نگرش ) است.
[2] - بورکهارت، تیتوس ؛ نقطه ( جلداول )، به کوشش محمدرامین ضیاء
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : علیرضا باوندیان
نظر شما