موضوع : پژوهش | مقاله

نقد و ضد نقد

بعد از جنگ جهانی اول و پس از شکسته شدن اعتقادات مذهبی و اخلاقی غرب که چند و چون آن در افکار نیچه متجلی شده است، ناگهان روشنفکران جامعه غربی خود را با دنیایی خالی و بی‌جاذبه روبرو دیدند. دنیایی که دیگر نه زندگی معنا می‌دهد و نه مرگ. نه جای امید مانده است و نه راهی برای نجات. و به دنبال آن، نسبیت جای مطلق را می‌گیرد. بنابراین چنین فضای دلهره‌انگیز فلسفی، بر جریانات هنری هم تاثیر می‌گذارد.
مارتین استلین، منتقد معاصری که بسیار خوش‌بینانه به تئاتر عبث نگاه می‌کند، معتقد است که تئاتر عبث شجاعانه می‌کوشد تا جای خالی معنویات گم‌شده را نشان دهد تا شاید جایگزینی برای آن‌ها پیدا شود. جالب آن که هنگامی که تئاتر عبث می‌کوشد فقدان غم‌انگیز این یقین متعالی را بیان کند، در تناقضی شگفت‌آور، خود نما‌یشگر نیاز و طلبی است که شبیه‌ترین چیز به یک نیاز و طلب مذهبی در عصر ماست.
ریشه این حرکت، مکتب اکسپرسیونیسم و سورئایسم است و با مکتب اصالت وجود یا وجود‌گرایی (Existentialist Rhilosorhy) رابطه بسیار نزدیکی دارد، زیرا ادبیات عبث‌نما برگرفته از درونمایه فلسفه اصالت وجود می‌باشد. فلاسفه وجودگرا عمدتا درباره وضع و شرایط انسان، زندگی و معنای آن، انسان و موضع، محل، خاصیت و قدرت او در جهان و رابطه مثبت یا منفی او با امور ماوراء‌الطبیعی، به تفکر پرداخته و نظریاتی ابراز داشته‌اند.
ژان‌ پل‌ سارتر (1980ـ1905) و آلبرکامو(1960ـ1913) نقش بسزایی در مکتب اصالت و جود داشته‌اند و به عقیده‌ی وجودگرایان، به ویژه هایدگر و سارتر، موجودیت یا وجود (Existence) بر ماهیت (Essence) تقدم دارد. به عبارت دیگر، انسان ابتدا موجود می‌شود، طرح خود را می‌ریزد، خودش را می‌سازد، آنگاه ماهیت انسانی به خودش می‌دهد. انسان دارای آزادی انتخاب است و با دست زدن به عمل یا امتناع از انجام عملی، ماهیت خاصی را به موجودیت خود اعطا می‌کند و همچنین انسان موجودی تنها و بیگانه در دنیایی وحشی و خشن است.
عبث‌گرایی در دراماتولوژی به صورت بیان بی‌معنایی و تصادف‌های مضحک زندگی جلوه کرده است که با روش های ناواقع‌گرایانه و شکل‌های نامتعارفی نمایش داده می‌شوند. نمایشنامه‌نویسان عبث‌گرا که توجه آن‌ها بیشتر بر جنبه‌های توجیه‌ناپذیر و ناعقلانی رفتار و تجربه انسانی متمرکز شده است، اغلب در نوشته‌های خود از ساختاری بی‌نظم، رویدادهای منطق‌گریز، آمیختگی شوخی و جدی با هم، طنز مسخره و زبان ناموازی با منظور استفاده کرده‌اند.
برخی مسائل زمینه‌ساز این جنبش بوده است از جمله دو جنگ عظیم جهانی و اضطراب آغاز جنگ سوم و رشد مادی و فرهنگی غرب که باعث تحولات عمیق و حیرت‌آوری در فکر و فلسفه و سازمان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی غرب شد. بعضی از شخصیت‌ها هم در این امر نقش بسیار زیادی ایفا کرده‌اند:
کارل‌مارکس (1838ـ1818) که منجر به پیدایش مکتب کمونیسم و سپس مارکسیسم ـ لنینیسم و مارکسیسم ـ استالینیسم در روسیه گردید. فردریک نیچه (1900ـ1884) فیلسوف آلمانی که باعث مرگ معنویت قدیمی و سنتی و مرگ اخلاقی شد از جمله دیگر شخصیت‌هاست.
شخصیت موثر دیگر چارلز داروین (1882ـ1809) زیست‌شناس انگلیسی بود که با نوشتن کتاب «منشا»، انواع تغییرات بنیادی در زیست‌شناسی و مخصوصا عقایدی مربوط به مشکل نخستین و تطور موجودات زنده، به ویژه انسان ایجاد کرد. چهارمین شخصیت یهودی اطریشی دکتر زیگموند فروید (1939ـ1856) بود که نظریه روانکاوی او مخصوصا سهم نیروی جنسی در شخصیت و رفتار فردی تصویر جدیدی از فرد و جامعه ترسیم کرده است. شخصیت دیگر یهودی آلمانی آلبرت اینشتاین (1955ـ1879) فیزیکدان بزرگ بود که بعد چهارم و مسئله نسبیت‌گرایی را در فیزیک و فلسفه تثبیت کرد. در زمینه‌های اجتماعی، پیشرفت علمی و فن‌شناسی موجب ثروت کلان و به نحوی در غرب باعث چپاول و تسلط بر ثروت ملل ضعیف گردید.
در عبث‌گرایی، نوعی هیچ‌گرایی (نیهیلیسم) در افکار و نویسندگان آن است که مانند هر نوع جریان هیچ‌انگاری ناگزیر به هرج و مرج طلبی (آنارشیسم) مبدل گردد. این هیچ انگاری از آن‌جا ناشی می شود که بسیاری از نویسندگان این گونه تئاتر در حمله به اصول و سنت‌های اجتماعی افراط کرده، تا جایی که کارشان به نفی و رد درون‌مایه‌ی همه‌ی نهادهای اجتماعی کشیده است.
تفاوت‌های تئاتر عبث‌نما با تئاتر کلاسیک، رومانتیک، رئالیست و ناتورالیست را در پیرنگ، شخصیت و زبان باید جستجو کرد.در پیرنگ (پی به معنای عناصر بنیاد، شالوده و پایه و رنگ به معنای طرح و نقش می‌باشد، لازم به ذکر است این نام از کتاب عناصر داستان، اثر جمال میرصادقی گرفته شده است) برخی از نمایش‌نامه‌ها گویی رویدادها را بازگو نمی‌کنند و داستانی ندارند و کاری انجام نمی‌گیرد و اتفاقی رخ نمی‌دهد و اگر هم اتفاقی رخ دهد کمرنگ و کم تحرک است و کارپرداخت آن درونی است. پایان پیرنگ، یا نقطه پایانی داستان، چون آغاز آن است.
آثار ساموئل بکت بهترین مثال برای اینگونه پیرنگ هستند. در برخی نمایش‌نامه‌های عبث‌نما، در پیرنگ میان رویدادها اصل توالی زمانی و اصل علیت مورد توجه و تاکید قرار نمی‌گیرند و زمان گم و محو یا ثابت است. زمان پیرنگ سیر منطقی نداشته بلکه دراختیار نویسنده است و او از زمان بهره‌ای نمایشی می‌برد.
در این گونه نمایش‌نامه‌ها، پیرنگ بر موضوع و فضا و لحن استوار نشده‌، بلکه این فضا و لحن و موضوع هستند که بر پیرنگ استوار شده‌اند، به همین دلیل مارتین اسلین معتقد است که در نمایش‌نامه‌های عبث‌گرا مهمترین عامل، لحن و فضای نمایشی است نه پیرنگ.
پس هنگام خواندن نمایش‌نامه‌های عبث‌گرا بیشتر باید پرسید، چه چیز اتفاق می‌افتد؟ نه این که چگونه دارد اتفاق می‌افتد.شخصیت‌های نمایشنامه‌های عبث‌نما اغلب به شکل کاریکاتور، عروسک و یا بازیگران سیرک طراحی می‌شوند.
این شخصیت‌ها تنها، مضطرب، حاشیه‌نشین، پر حرف، دو رو، خسته‌ کننده، درون‌گرا، بی‌هدف، کم‌ عقل، ناامید، کم عمل، رفاه طلب، با تمایلات جنسی مشکوک و غیر متعارف و در عین حال قربانیان کم تقصیر شرایط فلسفی، سیاسی و اجتماعی دوران خود هستند.
این شخصیت‌ها عمدتا مبین تمایلات احساسی، عاطفی و فلسفی نویسندگان از زندگی و معنای آن می‌باشند و به همین دلیل در پرداخت آن‌ها تخیل نقش عمده‌ای را ایفا می‌کند و از این جنبه با گونه‌های دیگر ادبیات نمایشی تفاوت دارند.
شـخـصـیـت‌هـای ایـن گـونـه نـمـایـش‌نـامـه‌هـا فاقد تشخیص طبقاتی و یا فاقد شعور آن هستند.
نویسندگان عبث‌گرا که بیشتر ناواقع‌گرا هستند، یا شخصیت‌های خود را از قشر بورژوازی یا خرده بورژوا انتخاب کرده یا آن که از مجموعه صفات بشری، کاریکاتوری خلق کرده‌اند که فقط نمایشگر مجموعه صفات است و ربطی به طبقه‌ی اجتماعی ندارد.برخی هم به ساختن شخصیت‌های تمثیلی و مثالی که نمایشگر نوع بشری است پرداخته‌اند. در این نوع بعد روانی و فلسفی بیشتر مورد بررسی قرار می‌گیرد نه بعد اقتصادی و طبقاتی.
زبان در نمایش‌نامه‌های عبث‌گرا، به عنوان وسیله تداعی‌ معانی، خلق ابهام، ایجاد سوء‌تفاهم، ایجاد وحشت، بیان دردهای ناگفتنی، اعتراض، قساوت، یا ابراز هیجان‌های سرکوب شده و دلهره‌آور است. برخی نیز بر مکث، سکوت، تپق و مجادلات ناتمام و بی‌منطق بیشتر تکیه کرده‌اند.

تاریخ انتشار در سایت: ۲۸ اسفند 
منبع: / سایت / باشگاه اندیشه ۱۳۸۱/۱۲/۲۸به نقل از: geocities.com
نویسنده : آرزو حسن‌زاده

نظر شما