موضوع : پژوهش | مقاله

پیش از هنر پس از هنر

انسان در مواجهه با اثر هنری
انسان معمولاً به استفاده از هنر از طریق قالب‌ها و صورت‌های مادی خو گرفته است؛ زیرا تقریباً راهی غیر از این وجود ندارد و بدیهی تصور می‌شود، اما در مواجهه با اثر هنری، ادراک مخاطب اثر هنری، مبهم و در فضایی از احساس، تفکر و تداعی اندیشه‌های پوشانده می‌شود؛ زیرا تصویر یا تجلی هنر، ترکیب عنصرهای عینی و ذهنی است. اما در این وحدت صوری عینی و ذهنی می‌توان محوری را یافت که فوق عینی است و ناظر به مهار کردن واقعیت، بررسی حقیقت و کشف قانون‌ها و انگاره‌های عینی میان آن دو اگرچه فردیت در ادراک اثر هنری تأثیری انکارناپذیر دارد، تنها بخشی از محتوای زیبایی‌شناسی و فکری اثر هنری را تشکیل می‌دهد. بخش عمده‌ی محتوای اثر هنری بر شالوده‌ی ذهنی ناپایدار مخاطب استوار نمی‌شود.

گستره‌ی اثر هنری
هر اندیشه‌ای را نمی‌توان در قالب هنری بیان کرد و حتی هر اندیشه‌ی هنری بالقوه‌ای در قالب زیبایی‌شناسی قرار نمی‌گیرد؛ با این حال منتقدان آثار هنری معمولاً آن‌ها را با معنی توصیف می‌کنند و اغلب نیز معنا و مفاهیمی را از اثر بازگو می‌کنند که گاه بر خود هنرمند پوشیده است و او نیز مشتاق به شنیدن و خواندن آن‌هاست. منتقدان گاه نیز اعتراف می‌کنند که مفاهیم اثر هنری، چیزی نیست که بتوان به‌وسیله‌ی کلمات آن‌را انتقال داد. از طرفی، در جهان معاصر فرض غالب بر این است که هنر از درجه‌ی شایان توجهی خودمختاری برخوردار است که گستره‌ی خاص خود را دارد و براساس ارزش‌ها و معیارهای خاص خود داوری می‌شود.
این واقعیت با تمایزی که میان زیبایی‌شناسی و اخلاق می‌توان قایل شد، درخور تأمل است. در گذشته و به‌ویژه در جهان باستان خودمختاری هنر مقبولیت نداشت بلکه فرض غالب این بود که هنرمندان و آثارشان منشاء تأثیر اخلاقی بر مخاطبان خودند و شاعران آموزگاران بشر به شمار می‌آمدند. کتاب «جمهور» افلاطون نیز حاوی نظریه‌های این فیلسوف درباره‌ی نقش ادبیات در آموزش رهبران آینده‌ی سیستم سیاسی آرمانی اوست و سعی می‌کند رابطه‌ای مستقیم میان محتوای اخلاقی اثر هنری و تأثیر اخلاقی آن ایجاد کند. او حتی قطعاتی از آثار هومر را که در آن قهرمانان شجاعت و عزت نفس خود را متجلی می‌سازند، تأیید می‌کند. زیرا از نظر او این بخش‌های اثر پرورش‌دهنده‌ی خصلت‌های والای انسانی‌اند. همچنین، از نظر افلاطون انگیزش تأثیر عاطفی هنر نه تنها بسیار حایز اهمیت است بلکه قرن‌ها بعد از او در نظر اندیشمندان دیگر نیز مورد تأکید و تأمل قرار می‌گیرد. تمام این حساسیت‌ها درباره‌ی هنر از آن‌روست که هنر و البته اثر هنری دارای تأثیر آنی و مستقیم و بدون واسطه بر عواطف مخاطبان خود است و این تأثیر عاطفی به هرحال دربرگیرنده‌ی جوهر اخلاقی است. برای نمونه، افلاطون و تولستوی براین‌باورند که نوع هنری که مخاطب با آن مواجه می‌شود. بر نوع باور انسانی او تأثیرگذار است؛ به‌طوری که نظارت طولانی و دیدن دایمی آثاری که در آن‌ها ویژگی‌های خاص از نظر اخلاقی و باور هستی‌شناسانه و حتی نوعی رنگ و موسیقی وجود دارد. آن موارد در اثر را به مخاطب انتقال می‌دهد. اثر هنری و خالق آن انسان‌ها براساس واکنش خود در برابر آثار هنری و شکل آن واکنش با یکدیگر متفاوت‌اند. در سال‌های گذشته، به‌ویژه در سده‌ی اخیر، هرگاه از رابطه‌ی هنر و اخلاق انسانی سخن به میان آمده، یا به تحجر محکوم شده است و یا به گرفتن موضع مارکسیستی متهم؛ در حالی‌که رفتار هنر اگر به منشاء خلق آن بازنگردد، دست‌کم حضور نوع نگاه هستی‌شناسانه و حتی منافع اقتصادی هدایتگران، مصرف‌کنندگان و عرضه‌کنندگان آن انکارناپذیر است.
مدرنیته‌ی معاصر، متأثر از آموزه‌های کاپیتالیسم جاری جهانی، هنر را آزاد و هنرمند را رها از هر قید و بندی معرفی می‌کند و بحث تمایلات ایدئولوژیکی، سیاسی و هرگونه گرایش‌های دیگری که فراتر از هنرمند و مخاطب واقعی آن باشند با نگاهی تحقیرآمیز مورد بررسی قرار می‌گیرند. آن‌شپرد (Anne Sheppard) بر این نکته تأکید می‌کند که «طرح هرگونه رابطه‌ی هنر و اخلاق، به نوعی نگرش‌های گمراه‌کننده‌ی مارکسیستی را در خود دارد؛ زیرا به طرح اخلاق در هنر نمی‌توان به درستی جدا از ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که مردم در آن‌ها زندگی می‌کنند نگریست». او همچنین معتقد است که این نگرش ساده‌انگارانه که هنر بازتاب واقعیات اجتماعی و اقتصادی است. هرچند ممکن است درباره‌ی فرم‌های واقع‌بینانه‌ی هنر مانند آثار قرون نوزدهم توضیحات عقلی خرسندکننده پیش‌رو بگذارد، نمی‌تواند در مورد هنرمندان رهیافتی راضی‌کننده داشته باشد.
همچنین در لابه‌لای نوشته‌هایی که عموماً از هرگونه تعهد، موضع‌گیری و جهت خودخواسته‌ی هنرمند و اثر هنری او انتقاد کرده‌اند و یا با دیده‌ی تحقیر به آن نگریسته‌اند وابستگی‌های مختلف قیودی، فرض شده است که هنرمند را از خلاقیت بازمی‌دارد. تری ایگلتن (Terry Eggleton) نیز در نوشته‌های خود درباره‌ی تحریک مخاطبان آثار ریچارد سن (S. Richardson) می‌نویسد: «البته که هنر باید بر زندگی اثر داشته باشد، اما نه این چنین ساده و مستقیم که آدمی را بهت‌زده کند.» و البته، توضیحی هم داده نمی‌شود که دیگر آثار هنری که در آن‌ها آموزه‌های مختلف فرهنگی و ایدئولوژیک وجود دارد نیز اتفاقاً ساده و مستقیم و یا با شیوه‌های دیگر خودآگاه یا ناخودآگاه مخاطبان خود را هدف قرار داده‌اند. آن‌شپرد در جای دیگری با اشاره به نظریه‌ی آرنولد که در آثار خود بر شعر غنایی، مضمون اخلاقی و تأثیر دینی تأکید می‌کند، با لحنی تحقیرآمیز می‌گوید: «این‌که آرنولد می‌خواهد به شعر نقش دین را بدهد، اکنون در نظر ما خواستی واپس‌گرایانه می‌نماید و ضعف‌های نظریه‌اش درباره‌ی دین کاملاً‌عیان است».
هنر در مقابل مخاطب با این حال، تأثیر آثار هنری بر نگرش‌های و ارزش‌های انسانی اغلب ظریف، غیرمستقیم و از طرفی با تفسیر، بازاندیشی و تعمق، درک‌پذیر است. در جهان معاصر ارزش زیبایی‌شناختی یک اثر معمولاً چنان است که از تأثیر احتمالی نامطلوب آن از نظر اخلاقی صرف‌نظر می‌شود؛ در حالی‌که هنر از این منظر که مخاطبان خود را از بینش تخیلی درباره‌ی محیط، جهان و دیگران برخوردار می‌کند و تخیل‌های آن‌ها را با واقعیت‌های زندگی آنان پیوند می‌دهد و یا تصور پیوند را برای آن‌ها واقعی جلوه می‌دهد از طریق القای نگرش‌ها و ارزش‌ها، الب به شیوه‌های غیرمستقیم و ظریف، تأثیر اخلاقی ایدئولوژیکی بسیار مؤثری در زندگی دارد. علت تأثیرگذاری هنر دقیقاً از همین‌جاست که سازندگان آثاری هنری، ظرافت و غیرمستقیم بودن و از همه مهم‌تر بهره‌گیری از فراغت و تکرار را سرلوحه‌ی کار خود قرار می‌دهند؛ و این دقیقاً‌همان نقاط در دست‌رس ذهن و روح بشری است. در واقع، ماهیت بازنمایی اثر هنری در صورتی به شایستگی درک خواهد شد که نقش «تخیل»، تأثیر پنهان، «فراغت» و «ناخودآگاه» در واکنش بیننده و مخاطب در برابر اثر هنری در نظر گرفته شود.
معمولاً از نخبگان و یا کسانی که در جایگاه نخبگان قرار گرفته‌اند، حتی سیاست‌گذاران هنری و فرهنگی که توقع از آنان از یک بیننده‌ی مخاطبِ جدیِ هنر بیشتر است با تأمل و تفحصی مبتنی بر عواطف بنیادینی که عوام به هنگام دیدن و مواجهه با آثار هنری تجربه می‌کنند، انتظار می‌رود فقط به دیدن ساده اکتفا نکنند. معمولاً نتیجه‌ی این تأمل و تعمق در اثر هنری ایجاد معنای بیشتر و در واقع خوانش تازه‌ای است که نه تنها برای مخاطبان عوام و حتی خود هنرمند بلکه در نهایت برای کل جریان فرهنگی هنری جامعه هدف مهم و بر آن تأثیرگذار است.


منبع: سایت پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی ۱۳۸۷/۰۳/۱۲
نویسنده : مرتضی گودرزی دیباج
 

نظر شما