موضوع : پژوهش | مقاله

سنگ شدگی زیبایی شناختی مدرنیته

فردریک جیمسون و ژان بودریار، مرحله پست مدرن را یک حالت روان پارگی تازه زمان و فضا وصف کرده اند در صورتی که کریک اوئنز و کنت فرامپیون، آن را رویدادی می دانند که درست در آستانه سقوط حماسه و سیطره مدرنیسم اتفاق افتاده است
بیش از دو دهه از ظهور پست مدرنیسم می گذرد، اما هنوز پست مدرنیسم از بحث برانگیزترین مباحث ادبی، هنری و فلسفی جراید جهان به شمار می رود. با این وصف، در ایران چنانکه باید شناخته نشده است؛ چراکه بسیاری از شاعران و هنرمندان شیفته آن هستند و بدون چون و چرا آن را می پذیرند و عده ای دیگر به مخالفت با آن برمی خیزند و بدون در نظر گرفتن جوانب مثبت و سازنده آن، آن را طردمی کنند، بنابراین عدم آشنایی کافی با مولفه ها و مشخصه های پست مدرنیسم و تفسیرها و تاویلات مختلف از آن، موجب شده که هر دو گروه به بیراهه بروند.
اوکتاویو پاز با پست مدرنیسم مخالفت می کرد و می گفت: پست مدرنیسم به درد ما نمی خورد اما نکته اینجاست که مخالفانی چون پاز یا کلمنت گرین برگ (منتقد) با آگاهی و شناخت به مخالفت با این مکتب برمی خاستند، اما در ایران، برخی از شاعران و منتقدان بدون آگاهی و شناخت کافی با آن مخالفت می کنند و در مقابل آنها، عده ای دیگر که خود را بسیار نوپرداز و آوانگارد می دانند، داعیه پرچمداری آن را دارند!
پست مدرنیسم در این عمر کوتاهی که داشته بارها دستخوش تغییر و دگرگونی شده است و یکی از خصوصیات بارز آن نیز عدم قطعیت و تغییرپذیری است. پست مدرنیسم امروز با پست مدرنیسم 20 سال پیش تفاوت فاحشی دارد تا آنجا که دگرگونی های پی درپی، بی قانونی و تعریف ناپذیری آن، دامنه بحث را هر روز گسترده تر کرده است و کار را به جایی رسانده که برخی از منتقدان حتی نام مکتب را برای آن قائل نیستند و همین مسئله موجب ارائه تعاریف متعدد و مختلفی از سوی منتقدان و فلاسفه شده است.
فردریک جیمسون و ژان بودریار، مرحله پست مدرن را یک حالت روان پارگی تازه زمان و فضا وصف کرده اند. کریک اوئنز و کنت فرامپیون، آن را رویدادی می دانند که درست در آستانه سقوط حماسه و سیطره مدرنیسم اتفاق افتاده است. روزالیند کراوس و داگلاس کریمپ، پست مدرنیسم را گسست از قلمرو زیبایی شناسی مدرنیسم تعریف کرده اند و ادوارد سعید و گریگوری آلمر در آن به دیده مضمون فراانتقادی و سیاست تعبیر و تفسیر امروز نگاه می کنند.
(1) به طور کلی پست مدرنیسم را می توان به سه گروه عمده تقسیم کرد:
1. پست مدرنیسم تاریخی
2. پســــت مدرنیســـم روشنــگر و روشمند
3.پست مدرنیسم مثبت و حقیقی.

۱ - پست مدرنیسم تاریخی: به پایان مدرنیته اعتقاد دارد و بر آن است که انسان در جدال با معیارها و هنجارهای گذشته (مدرنیسم و سنت) در پی کشف جهان تازه ای است.

۲ - پست مدرنیسم روشنگر و روشمند: به واقعیت با شک و تردید می نگرد و نظریات سنتی دانش را زیر سئوال می برد. ضد واقعیت است و به همه چیز با دید بدبینانه می نگرد، اما در پی جایگزینی برای آنها نیست. هیچ اصلی را نمی پذیرد. با این حال، اگرچه بین واقعیت و ظاهر مدرنیته اختلاف می بیند، اما با شک و تردید، اشتراکاتی را در مدرنیسم و پست مدرنیسم قائل است.

۳ - پست مدرنیسم حقیقی و مثبت: (که مورد نظر ماست) برخلاف پست مدرنیسم روشمند، درصدد نفی نظریات و واقعیات نیست، بلکه همه چیز را از نو بازیافت می کند، از سنت گرفته تا محاوره و برای هر چیز جایگزینی در نظر می گیرد. پست مدرنیسم مثبت، بازگشت به تاریخ و گذشته (سنت) را تجویز می کند، اما هیچ گاه راه بازگشت کامل را نشان نمی دهد؛ چراکه به واپس گرایی تاریخی اعتقادی ندارد و اصل را بر تصادف می گذارد. چنانکه پیشتر گفتیم، پست مدرنیسم در طول عمر کوتاه خود بارها دچار دگرگونی و تحول شده و همین دگرگونی باعث بروز چهره های متفاوتی از آن شده است.

به بیان روشن تر، پست مدرنیسم گاه در جهت تخریب و ویرانی، عرض اندام کرده و به سودجویی و منفعت طلبی عده ای خاص انجامیده و ظلم و ستم بر انسان ها را دامن زده است و گاه در مقام سازندگی و اصلاحگری برآمده است. به عنوان مثال، پست مدرنیسمی که مارگارت تاچر و ریگان داعیه آن را داشتند و پست مدرنیسم راست نام گرفته است، برای آمریکای لاتین جز تجارت آزاد و رواج مواد مخدر و ترور فایده ای دربر نداشت! همچنین در کلمبیا موجب ترویج فرهنگ راک، پانک و ... شد، اما در مقابل، پست مدرنیسم چپ با آنچه پست مدرنیسم راست اشاعه می داد، به مبارزه برخاست و شیوه کارایی جهت نوسازی و احیای آرمان های فراموش شده بود. به عنوان مثال، پیشرفت زبان برزیل، حرکت های مترقی در ونزوئلا و ایجاد احزاب و گروه های فرهنگی، از نمونه های پست مدرنیسم چپ است. پست مدرنیسم راست، در کشورهای درحال توسعه و جهان سوم، بخصوص آسیای جنوب شرقی بر تقلب و تقلب سازی استوار است. در تایوان، سنگاپور و مالزی کالاهای تقلبی را چنان می سازند که تشخیص اصل از بدل حتی برای سازندگان اصلی آنها غیر ممکن است.( ۲)
موسیقی راک که شکل افراطی اش به موسیقی اسکیزوفرنیک منجر شده است، از پدیده های دیگر این نوع از پست مدرنیسم است. موسیقی راک موجب فساد در جامعه شد و قربانی های زیادی گرفت. مصرف مواد مخدر، خودکشی و کشتار در صحنه های موسیقی و ایجاد فضاها و آهنگ های وحشتناک از پیامدهای آن است. به عنوان نمونه، برخی از گروه های موسیقی راک مانند نیروانا و متالیکا به دلیل اینکه هنگام اجرای موسیقی، مواد مخدر مصرف می کردند، چنان از خود بیخود می شدند که با اسلحه به طرف تماشاچیان حمله می بردند. آنها پس از کشتن برخی از تماشاچیان دست به خودکشی می زدند. خودکشی کرت دونالد کوبین ترانه سرا و رهبر گروه نیروانا در سن 27 سالگی دلیلی بر این مدعاست.
بنابراین ثمره پست مدرنیسم تاچر و ریگان (راست) چیزی جز پوچی و وحشت و ترس و از خودبیگانگی و ترویج آثار مبتذل و مستهجن نبود و در مقابل آن، پست مدرنیسم سازنده توانست در جهت اصلاح ساختارها، مفاهیم و نیز بهبود و ترسیم آن گام بردارد و با رجعت به سنت و بازیافت آن آثاری زیبا ارائه دهد. به عبارت دیگر، پست مدرنیسم سازنده درصدد بیرون راندن مدرنیته از صحنه نیست، بلکه با شک و تردید در آن، روشنگر بسیاری از جوانب مدرنیته (و نیز سنت) است. ژان فرانسوا لیوتار - از پیشگامان و نظریه پردازان پست مدرنیسم - معتقد است: پست مدرنیسم گامی است در جهت احیای مدرنیسم و نه طرد آن . پست مدرنیسم در برخی از مولفه ها با مدرنیسم اشتراک دارد. به عنوان مثال، دادائیسم (1922-1915) که از مکاتب مدرنیسم شمرده می شود، در مولفه های خردســتیزی، تصــادف، حدس و گمان و استهزا با پست مدرنیسم اشتراک دارد. با این تفاوت که دادائیسم با هزل و استهزا، دردهای بشری را نشان می داد، اما هنر پست مدرن هرچند از طنز بهره می گیرد صرفا چنین هدفی را دنبال نمی کند؛ چراکه در پست مدرنیسم اصل بر دوگانگی، ایهام و چندوجهی بودن است.
در اینجا برای روشن شدن مبحث، مولفه ها و مشخصه های مدرنیسم و پست مدرنیسم را مرور می کنیم. شاخص های مدرنیسم:
1- فرم 2 - تمرکزگرایی 3 - نشانه گرا و بسته 4 - تک ساحتی و کلی نگر 5 - دارای طرح ۶ - اختلاف زمانی (تفکیک گذشته، حال و آینده) ۷ - معناشناسی 8 - مجاز 9 - نظم 10 - تفسیر ۱۱ - پارانویا (اختلال مشاعر که زائیده ترس است و نشانه اش اوهام و ابهت خیالی است).
شاخص های پست مدرنیسم:
1 - ضد فرم 2 - پراکندگی کلمات و محتوا (ساختارشکنی) ۳ - غیرنشانه گرا و باز 4- تکثرگرایی (پلورالیسم) 5 - اتفاق 6 - اشتراک زمانی 7 - تاویل متن (معناگریزی یا معناناپذیری) 8 - کنایه 9 - بی نظمی (آشنایی زدایی و هنجارگریزی) 10 - ضد توضیح و تفسیر 11 - اسکیزوفرنیا (روانپریشی)
پست مدرنیسم برخلاف مدرنیته - که بر خرد و منطق استوار است - کاملا پذیرای عقل نیست، چراکه به آن اعتقادی راسخ ندارد. پست مدرنیسم جادوگری و علم را برابر می داند و با شک و تردید در آنها می نگرد. به اعتقاد پست مدرن ها دانش تنها در تصورات آموخته خواهد شد. پست مدرنیسم افسانه را برتر از فلسفه می داند و روایت را بر نظریات علمی ترجیح می دهد. پست مدرن ها به زبان، بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت می دهند و از دیدگاه آنان بسیاری از علوم و هنر نوشتاری، زائیده زبان هستند. یکسان دانستن همه زبان ها، ملیت ها، قومیت ها و مکان ها موجب شده گستره پست مدرنیسم محدود به کشور یا قاره خاصی نباشد و سراسر جهان را دربرگیرد.
پست مدرن ها به رعایت فرم در شعر پایبند نیستند. متاسفانه اکثر آثاری که در ایران تحت عنوان پست مدرنیسم ارائه می شود، آمیزه ای است از مدرنیسم و پست مدرنیسم. شاعر امروز باید نیاز به ساختارشکنی را حس کند نه اینکه با در هم ریختن نحو جملات و مصراع های بی ربط، آثاری ارائه دهد و تئوری پست مدرن را به آنها سنجاق کند:
گریخت با صد که شکلکت
موی خرگوش تو را
پدید چه کنم با هیچ
این لالای هوشم برده تا هیس تو
بشنویم و ارغوانی
از روی تو که برود
روی تشویش صبح با حرف اول
دلتنگی پای کی
که به پا شد
استغفرالله سردرد تو را.
با شیب تندی بفرستم ته این
امان این ناخود من
وه! سر این کوچه بایست (3)
ببینید! شاعر، ساختارشکنی را با چرندبافی، سکته های زبانی و هذیان گویی اشتباه گرفته است!
ما هنوز از لحاظ فرهنگی، ادبی و هنری از مدرنیته عبور نکرده ایم و شرایط و مناسبات فرهنگی و ذهنیت های ادبی ما آمادگی پذیرش برخی از مولفه های پست مدرن را ندارد. بنابراین، تحمیل یک شیوه غربی به خوانندگان بدون آگاهی نسبت به شاخصه ها و مولفه های آن به نوعی عوام فریبی و غربزدگی است. باید هنگام آفرینش یک اثر هنری به شرایط اجتماعی و فرهنگی اجتماع نیز توجه داشت. شاعری موفق است که به شرایط، نیازها و مسیر فکری جامعه خود واقف باشد و اشعارش رنگ و بوی فرهنگ ایرانی داشته باشد. به عبارت دیگر، هریک از ما در قالب فرهنگی خاصی که باورها و رفتارهای ما را شامل می شود، رشد کرده ایم و این مجموعه باورها و هنجارها، خود محصول گذشت زمان و تغییر و تحولات تاریخی است که سنت نامیده می شود. طبیعتا سنت شرایطی را بر افراد تحمیل می کند(4). بنابراین شاعری ماندگار است که بتواند از فرهنگ جامعه خود در آثارش بدرستی استفاده کند، حال آنکه پست مدرنیسم نیز با سنت تضادی ندارد و بخوبی نیز از آن بهره می گیرد. شاعرانی که داعیه پرچمداری هنر پست مدرن را در ایران دارند، آثارشان هیچ گونه ارتباطی با سنت ندارد و به همین دلیل بیشتر به عبارات جداول کلمات متقاطع شباهت دارد! ما هیچ وقت نتوانسته ایم در یک مکتب آثاری ارائه دهیم، زیرا تئوری های وارداتی را بدون آنکه شرایط اجتماعی و فرهنگی آن کاملا مهیا شده باشد، یکجا وارد کرده ایم و آنهم به صورت غیر مستقیم توسط نویسندگان، مترجمان و برخی از روشنفکران مستفرنگ (غربزده)!
از دیگر خصیصه های مدرنیسم می توان به مطلق نگری و سیاه و سفید دیدن اشخاص و قضایا اشاره کرد. در مقابل، هنر پست مدرن بر نسبی بودن حقیقت و یکسان پنداری زبان، دوگانگی و ایهام و تشکیک و معناناپذیری استوار است، لذا تقسیم جهان به خوب و بد یا سیاه و سفید در آن رنگ می بازد.
پلورالیسم (چندباوری) و به اصطلاح تکثرگرایی، پست مدرنیسم را از مطلق نگری (قبول و نفی مطلق) باز می دارد و دست خواننده و شنونده را در چندوجهی دیدن متون و آثار بازمی گذارد. پست مدرنیسم چه در فلسفه و چه در هنر به ناتوانی انسان مدرن در تجربه و تعامل ناموفق با جهان و نیز پوچی و هرج و مرج واکنش سریع نشان می دهد. با این وصف، پست مدرنیسم در پی بی ارزش جلوه دادن مدرنیسم نیست و در موارد بسیار از مدرنیته نیز بخوبی بهره می گیرد، اما به هیچ عنوان مدرنیسم را سرمشق خود قرار نمی دهد.
به عبارت دیگر، پست مدرنیسم به معنای پایان مدرنیسم نیست، بلکه با رویکردی نقادانه تداوم بخش آن است. ترکیب پست مدرن (پسامدرن) به معنی بعد از مدرن مسئله را کاملا روشن می کند که مدرنیسم همزمان با پست مدرنیسم نیز می تواند به حیات خود ادامه دهد. پست مدرنیسم باآنچه در مدرنیته ارزش و اعتبار داشته اعم از خرد، علم، اخلاقیات و تاریخ به مبارزه برنمی خیزد، بلکه به آنها با شک و تردید می نگرد و مطلق انگاری او مطلق انگاری غیر تاریخی (با حدس و گمان) است.
یکی از خصوصیات پست مدرنیسم، انکار واقعیت است. پست مدرن ها زبانی را که راوی واقعیت های زندگی باشد، طرد می کنند. به زعم آنها، زبان طنز بهترین ابزار بیان احساسات و حالات و افکار است. شاعر پست مدرن در اشعارش از زمان حال به گذشته رجعت می کند و وقایع تاریخی را به شیوه ای بازگو می کند که گویی در حال وقوع است. سپس با برگشتی غیر تاریخی به آینده، حدسیاتی را نقل می کند.
پست مدرنیسم مروج چند زمانی (بی زمانی) در اثر هنری است و همه چیز را به تصادف وامی گذارد. شاعر این شیوه بیانی، هیچ چیز را به وضوح توضیح نمی دهد، چراکه معتقد است اثر هنری، خود باید توضیح و تفسیر را در ذهن خواننده و شنونده ایجاد کند. در پست مدرنیسم، سوژه ها و مفاهیم به عبارات و واژه ها تحمیل نمی شود و بر چندوجهی بودن آثار (پلورالیسم) تاکید شده است.
بر همین اساس است که رولان بارت، معنای اصلی و مرکزی را طرد می کند و بر تفسیرها، برداشت ها و قرائت های چندگانه از یک متن تاکید می ورزد و لیوتار به جای روایت بزرگ، افسانه و داستان های کوتاه را با اهداف محدود پیشنهاد می کند که در نهایت به عدم قبول مطلق و شک اندیشی در قواعد و هنجارها می انجامد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که پست مدرنیسم کاملا در مقابل مدرنیسم قرار ندارد، بلکه به نوعی تداوم و تکامل آن است. همچنین پست مدرنیسم واپسگرایی تاریخی را رد می کند، اما با رجعت به گذشته (تاریخ و سنت و مکاتب) سعی در بازآفرینی فضایی تازه دارد.
به جرات می توان گفت انسانی که در مدرنیسم به پوچی و نهیلیسم رسیده بود، یعنی انسانی که از خود بیگانه شده و به تمامی میراث گذشتگان پشت پا زده، اکنون با نگاهی تازه و به دور از جزم اندیشی و مطلق انگاری، سعی در بازگشت به گذشته پرافتخار خود دارد. علاوه بر اینها بحران مدرنیسم، باعث پدید آمدن پست مدرنیسم شده است، چراکه مدرنیته در ازدحام تکنیک و تکنولوژی، انسان را در دالان دهشت و نیست انگاری رها ساخته بود. به عنوان مثال، مکان هایی که به سبک معماری مدرنیته ساخته شده اند، موجب افزایش استرس، اضطراب، خودکشی و پوچی شده، زیرا معماری مدرن به جنبه های زیباشناسی و آرامبخش کلاسیسیسم بی اعتنا بوده است. یادآوری این نکته در اینجا ضروری به نظر می رسد: تا هنگامی که شاعران و هنرمندان، مکتب مدرنیسم را تجربه نکنند و با آثار و متون کلاسیک آشنایی نداشته باشند، نمی توانند اثری پست مدرن ارائه دهند. متاسفانه بسیاری از شاعران و نویسندگان جوان که ادعای شعر و داستان پست مدرن دارند، نه با ادبیات کهن آشنایی دارند و نه با موازین مکاتب مدرنیسم.
از عوامل دیگری که موجب رواج پست مدرنیسم شده است، عدم تحقق وعده های مدرنیسم است. اکثر وعده هایی که مدرنیسم در پی تحقق آن بود، به دلیل اینکه مدرنیسم دارای نگاهی بسته و تک ساحتی بود، به وقوع نپیوست و پست مدرنیسم توانست در بسیاری از جهات، آن وعده ها را محقق کند و جهان را از کلیشه های رایج دور سازد و تمامی موانع و واسطه ها را کنار بزند، زیرا مدرنیسم در عمل به کلیشه تبدیل شده بود و راه را برای نوآوری و مدرن بودن سد کرده بود. مدرنیسم به قواعد و قوانین گذشته در زمان پایبند است، یعنی به تفکیک گذشته، حال وآینده (تز و سنتز)، اما پست مدرنیسم جهان را بی واسطه می بیند و به اشتراک زمان (آنتی تز) اعتقاد دارد و همه کلیشه ها و قواعدی را که بر سر راه کشف و شهود قرار دارند، پس می زند.
پست مدرن ها به اجرای زبان بسیار اهمیت می دهند و شعر را تنها اجرای زبان می دانند. بنابراین می توان گفت فضای حاکم بر اشعار پست مدرنیسم (حقیقی و مثبت) به فضای شعر عرفانی ادبیات کلاسیک فارسی نزدیک است که نمونه بارز آن اشعار مولاناست.
مولانا عقل و استدلال را طرد می کند و آن را مانع ظهور و تجلی عشق می داند:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
و آنجا که اندیشه و خرد را مانع حصول به حقیقت (ذات باری تعالی) می داند، چنین می سراید:
می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا!
پیش آر نوشانوش را از بیخ برکن هوش را
آن عیش بی روپوش را از بند هستی برگشا
مولانا مانند پست مدرن ها از قواعد شعری بیزار است:
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
یا:
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود، پوست بود در خور مغز شعرا
پیشگامان مدرنیسم شعر را ویژه طبقه ای خاص می دانستند و اعتقاد داشتند که طبقه متوسط و پایین نباید و نمی تواند مخاطب قرار گیرد و علتش این بود که مدرنیسم در حوزه زیباشناسی به فردیت رسیده بود، یعنی تمامی معیارهایی را که مورد توجه عوام بود، طرد کرده و معیارهای شخصی را جایگزین آن می کرد. پست مدرنیسم نتیجه سنگ شدگی معیارهای زیباشناختی مدرنیته است. پست مدرنیسم به مسائل و قضایای اطراف خود با دیدی کلان می نگرد و با اصل قرار دادن معیارهای عام، با عامی ترین مردم ارتباط برقرار کرده است، زیرا ریشه در سنت دارد و در حقیقت، پلی است بین مدرنیته و سنت. با این تفاصیل، در شعر امروز ایران، با آنکه ارتباط با مخاطب اصل قرار گرفته است، اما شاعران فرامدرن (پست مدرن) به دلیل افراط در نحوگریزی و دوری از مفهوم و عاطفه و صرفا پرداختن به بازی ها و سکته های زبانی، ارتباط خود را نه تنها با عوام بلکه با خواص نیز از دست داده اند.
هرچند ساختارشکنی از خصوصیات بارز یک اثر پست مدرنیستی است و پست مدرنیسم مخالف ساختار و ارگانیک معمول و معهود است، اما اثر در نهایت به یک ارگانیک منحصر به فرد می رسد، یعنی از بی نظمی به نظم می رسد و شکل و فرم جدیدی را ارائه می کند. آشنایی زدایی و هنجارگریزی از نمونه های آشکار بی نظمی در پست مدرنیسم است. هنرمند پست مدرن ساختار را می شکند تا اثری خلق کند که متناسب با روح زمانه باشد، اما در ایران از ساختارشکنی هدف دیگری را دنبال می کنند. برخی از شاعران به گمان اینکه با مغلق بافی و غریب نویسی می توانند به عنوان شاعری آوانگارد و صاحب سبک معرفی شوند، دست به ساختارشکنی می زنند، زیرا اینها گمان می کنند که پست مدرنیسم مدرن تر از مدرنیسم است، حال آنکه پست مدرنیسم به گذشته و سنت به همان اندازه ای که از حال بهره می گیرد، نظر دارد.
مسئله دیگری که موجب به بیراهه رفتن برخی از جریان های شعر دو دهه اخیر شده است، نوآوری است. نوآوری از اصول اولیه هنر بخصوص شعر است، اما هرگونه نوآوری را (که بر مبنای اصول زیباشناختی و ... نباشد) نمی توان هنر به حساب آورد. متاسفانه شاعران فرامدرن بدون فراگیری، مطالعه، تحقیق در قواعد شعری، سبک ها و قالب ها و میراث گرانبهای ادبیات سنتی ایران، تنها با طرد شاعران متقدم (که مفاخر ادبی و فرهنگی ما به شمار می روند) و با تاسی از چند مولفه وارداتی، خود را سرآمد تمامی شاعران در طول اعصار می دانند و هرگونه صنعت و آرایه ای که در گذشته از مولفه های شعر شمرده می شد (مانند موسیقی، خیال، عاطفه، اندیشه، زبان و قافیه) را کنار می گذارند.در صورتی که پست مدرنیسم برحسب اتفاق از آرایه ها و صنایع شعری نیز سود می جوید و هرچند معتقد است که عدم کاربردهای زبانی می تواند موجب زیبایی زبان شود، اما آن را کاملا طرد نمی کند. به عنوان مثال، شاعر پست مدرن ممکن است از اوزان مختلف استفاده کند یا برحسب اتفاق چند قافیه سنتی را پشت سر هم بیاورد و تصاویر معقول و محسوس را در پس زمینه (فید اوت) شعرش قرار دهد.
مولفه های معناگریزی ، سپیدنویسی ، مرگ مولف ، استحاله ، ساختارشکنی ، آشـــنایی زدایـــــی و ... در غرب تعاریف مشخصی دارند و شاعر بنا به نیاز و شرایط فردی و اجتماعی از آنها استفاده می کند و به اصطلاح از ناخودآگاه شاعر برمی خیزد، اما در ایران برای آنکه شاعران از قافله تمدن (!) عقب نمانند، جملات و عبارات بی ربط را زیر هم می نویسند و تحت عناوین شعر ساختارشکن و چندآوایی و ... به چاپ می رسانند. وقتی می گوییم شعر پست مدرن ناظر به معناگریزی است، بدان معنا نیست که شعر باید بی معنی باشد، بلکه مقصود این است که شعر از یک معنای واحد به چند معنا قابل تاویل است، نه اینکه مانند بسیاری از شعرهای جریان های حرکت و پسانیمایی و شعرهای اجرایی رضا براهنی شعر از یک معنا به بی معنایی تنزل کند.
به عبارت دیگر، مقصود از معناگریزی (معناناپذیری) استفاده از کارکردها و عناصری در شعر است که خطور معنا را در ذهن به تاخیر اندازد و این مسئله نه تنها عیب شمرده نمی شود، بلکه بر لذت و ارزش هنری اثر نیز می افزاید. مانند بسیاری از اشعار جاودانه حافظ شیرازی (لسان الغیب) که دارای ایهام و دوگانگی است. (البته در اینجا غرض از این مثال، پست مدرن نامیدن حافظ نیست.)
مسئله دیگری که در بالا به آن اشاره کردیم، مسئله مرگ مولف است. مرگ مولف را می توان چنین تعریف کرد: تا زمانی که هنرمند - شاعر - اثری را خلق کرده، ولی انتشار نداده است، آن اثر متعلق به اوست، اما هنگامی که اثر منتشر شد، دیگر به آفریننده اثر تعلق ندارد، بلکه به وجود آورنده اثر نیز می تواند آن را مورد نقد و بازخوانی قرار دهد و تعبیرها، برداشت ها و تاویل های گوناگون نیز از طرف دیگران در مورد آن اثر مجاز خواهد بود.
چندآوایی ، از دیگر شاخصه های شعر امروز ایران است که به تاسی از مکتب پست مدرنیسم رایج شده است. اکثر شاعران فرامدرن در زمینه مولفه چندآوایی دچار خبط بزرگی شده اند و تصور آنها از چندصدایی، دیالوگ های متعدد و مختلف در شعر است، در صورتی که چندآوایی (پلی فونیک) به این مفهوم نیست و آثاری که منتشر شده است را می توان مولتی فونیک (هرج و مرج صدایی) نامید. بنابراین آنچه که در ایران طی یک دهه اخیر منتشر می شود، بیشتر ارائه صداهای مبهم و واضح در یک مکان مشخص است و اینگونه آثار بیشتر چندمخاطبی را در ذهن تداعی می کنند نه چندآوایی (پلی فونیک) را. خواننده نمی تواند با مفاهیم و صداها و بخصوص مفاهیم انتزاعی آن ارتباط برقرار کند. مانند این است که فردی با ضبط صوت، صداها را در یک مکان شلوغ ضبط کند؛ صداهایی که هیچگونه ارتباطی با هم ندارند. اما شعر چندآوایی که مکتب پست مدرنیسم مروج آن است، دارای انسجام و ارگانیک قابل قبولی است.
از جمله مسائلی که شاعران امروز به آن بی اعتنایند، عدم توجه به زیرساخت اثر است. آنها صرفا به ساختارشکنی و روساخت اثر توجه دارند و با درهم ریختن جملات و عبارات (نحوگریزی) و عدم رعایت فرم (ساختارشکنی) به زعم خود اثری پست مدرن ارائه می دهند، درحالی که تنها با پرداختن به روساخت و بازی های زبانی نمی توان اثری زیبا و دلنشین ارائه کرد، زیرا این ژرف ساخت است که با آن روساخت اثر هویت می یابد. باید بین ارکان شعر (چه مدرن و چه پست مدرن) ارتباط ارگانیک برقرار باشد. هرچند شعر پست مدرن از ارگانیک معمول می گریزد، اما در نهایت به یک ساختار واحد و منسجم می رسد.
در دهه های گذشته همزمان با نیما، بسیاری از شاعران نیز داعیه نوآوری داشتند. ابوالقاسم لاهوتی، تقی خان رفعت، جعفر خامنه ای و علی اکبر دهخدا تغییراتی در قافیه و قالب شعرها داده بودند. شمس کسمایی وزن را شکست و شاعرانی چون شین پرتو (دکتر تندرکیا) نیز شعرواره هایی ارائه کردند، اما با موفقیت و اقبال روبه رو نشد. حتی هوشنگ ایرانی نیز با شعر جیغ بنفش موجب سرزنش و بی اعتبار ساختن شعر نو شد و شعر مذکور بهانه ای شد تا بسیاری از سنت گرایان و کهنه پرستان، شعر نو را تخطئه کنند. از اینگونه بازی های زبانی نیز در دهه 50 رواج داشته است.
کیومرث منشی زاده که با آوردن فرمول های ریاضی در شعر، شعر ریاضی را به نام خود در تاریخ ادبیات معاصر ثبت کرد، در سال 1356 مجموعه ای منتشر کرد با نام سفرنامه مرد مالیخولیایی رنگ پریده . وی با این مجموعه نه تنها اعتباری کسب نکرد، بلکه اعتبار سابق خود را نیز در عرصه شعر از دست داد.
با مطالعه جریان ها و شعر شاعران معاصر طی 80 سال اخیر، می توان نمونه های فراوانی را دید که در شعر راه افراط را در پیش گرفتند، اما تیغ اجل تاریخ مهلتشان نداد و زود به دست فراموشی سپرده شدند.
پی نوشت ها در دفتر ماهنامه موجود است.


منبع: / ماهنامه / ویژه نامه ماه همشهری ۱۳۸۴/۰۰/۰۰
نویسنده : م. شادخواست
 

نظر شما