موضوع : پژوهش | مقاله

دیدگاه دین درباره نقاشى و مجسمه سازى

تردیدى نیست که هرگاه در موضوع نقاشى و مجسمه، به فتواى فقیهان مى نگریم، مى بینیم بیشتر بر حرام بودن تأکید دارند تا روا بودن، هر چند در مقدار تأکید و حدود سخت گیرى بر حرام بودن تفاوت دارند.
به عنوان مثال: نوویّ، از بزرگان مذهب شافعى، دایره حرام بودن را بسیار گسترده مى داند و چنین مى نویسد:
(فتواى پیروان شافعى و دیگر عالمان دینى این است: نقاشى چهره حیوان، بى چون و چرا حرام است؛ زیرا در روایات، وعده عذاب شدید الهى داده شده است. فرقى نمى کند که این نقاشى در وسیله مورد استفاده کشید شده باشد و یا فقط جنبه تزیینى داشته باشد و فرق نمى کند که نقاشى بر روى لباس، یا فرش، درهم، دینار، ظرف و دیوار و همانند اینها باشد. در هر صورت حرام است؛ چرا که به مفهوم همانندى با آفریدگارى خداوند است، لیکن نقاشى درخت و پالان شتر و جز اینها که جاندار نیستند، حرام نیست. این، نسبت به اصلِ صورتگرى و نقاشى.
اما استفاده از ابزار و چیزهایى که نقاشى چهره حیوان بر روى آنها انجام گرفته است، دو صورت دارد: اگر بر دیوار آویخته و یا در لباس کهنه و مانند آن باشد که استفاده نمى شوند، حرام است و اگر در فرشى که زیرپا گسترده مى شود و یا متکایى باشد که مورد استفاده قرار مى گیرند، حرام نیست. [حاصل فتواى ایشان: اگر به صورت تزیینات استفاده شود حرام است وگرنه حرام نیست] و آیا بودن نقاشى در منزل مانع ورود فرشتگان مى شود یا خیر، مطلب دیگرى است.
در تمام این موارد، فرقى بین نقاشى و مجسمه نیست.)
در پایان مى افزاید:
(این بود خلاصه فتواى ما در این موضوع و به همین مضمون تمام علما، صحابه و تابعان و پس از آنها، فتوا داده اند. فتواى ثورى، مالک، ابوحنیفه و دیگران نیز همین است.
شمارى از فقیهان گذشته، بین مجسمه و نقاشى فرق گذاشته و گفته اند:
(صورتگرى به گونه مجسمه که سایه مى اندازد حرام است، امّا نقاشى ساده، حرام نیست.)
این فتوا به نظر ما باطل است؛ زیرا پرده اى را که پیامبر منع کرد، فقط نقاشى داشت و کسى تردید ندارد که ناپسند بوده است و غیر از این روایت، احادیث دیگرى نیز، بر حرام بودن مطلق نقاشى دلالت مى کنند.
زهرى مى گوید:
(صورتگرى به طور مطلق حرام است. همچنین استفاده از چیزهایى که صورتگرى در آنها انجام شده و نیز وارد شدن به خانه اى که اینها در آن جا نگهدارى مى شوند، چه به صورت نقاشى بر روى لباس باشد و یا به صورت مجسمه و باز تفاوتى نیست که نقاشى بر روى دیوار و لباس و فرش باشد که مورد استفاده قرار مى گیرند و یا بر روى چیزهایى باشند که تنها جنبه تزیینى دارند. همگى حرام هستند.)
ظاهر احادیث بر این فتوا دلالت مى کنند، بویژه حدیث بالشت کوچک که مسلم، آن را نقل کرده است و این فتوا از قوت برخوردار است.)1
دیدید که نووى، با سخت گیرى در مورد صورتگرى جانداران فتوا داد و به نظر او فرق نمى کرد که صورتگى در لباس یا فرش، درهم، دینار، ظرف و دیوار و یاهمانند آنها باشد.2
اگر به این فتواى او عمل کنیم، باید بگوییم که براى هیچ هنرمندى جایز نیست که هیچ گونه از گونه هاى جانداران و انسان را براى هیچ هدفى از هدفهاى زندگى به تصویر کشد.
و نیز دیدید که او بر حرام بودن نگهدارى چیزهایى که دیگران بر روى آن تصویرگرى و نقاشى کرده اند نیز، سخت گیرى کرد و جایز ندانست، مگر به عنوان وسیله زندگى و مورد استفاده، چون فرشى که زیر پا پهن مى شود و همانند آن.
نتیجه کلام ایشان: نگهدارى ظرفهایى که نقاشى دارند به صورت تزیینات و آویختن تابلوى نقاشى بر دیوار و آنچه که همانند اینهاست، جایز نیست.و ملاحظه شد که وى خواست در ضمن بیان کند: آیا فرشتگان رحمت وارد منزلى مى شوند که نقاشى در آن نگهدارى مى شود، یا خیر؟
وى از فرق گذاردن بین مجسمه، عکس و نقاشى، دورى جست و در همه این موارد، شیوه منع و تحریم را در پیش گرفت.
و نیز نخواست به حدیثى بپردازد که بین مجسمه و نقاشى فرق گذاشته است؛ تا به باطل بودن آن نظر دهد و این حدیث را با روایت دیگر معارض بداند و به اعتبار آن رأى دهد.
از آنچه نووى بیان کرد روشن شد که شمارى از علما، بین مجسمه و نقاشى فرق گذارده اند (هر چند خود نپذیرفت) اینان، ساخت و نگهدارى مجسمه را حرام و عکس و نقاشى را جایز دانسته اند، چه بر روى لباس و غیر آن باشد و چه براى استفاده در امور زندگى، آویختن بر دیوار و... به کار رود.
شمارى از فقیهان این قدر سخت گیرى نداشته اند و به گونه جزئى اجازه داده اند، چون قاضى عیاض از فقهاى مالکیه که اسباب بازى کودکان دختر را جایز مى داند:
(مجسمه هایى که کودکان دختر با آن بازى مى کنند، چون عروسکهاى زیبایى که از گچ و پنبه و مانند آن ساخته شده است.)
او براى اثبات جواز، به این روایت استدلال کرده است:
(عایشه، وقتى با پیامبر ازدواج کرد کودک بود و اسباب بازى کوچکى از همین گونه داشت که او و همبازیهایش با آن بازى مى کردند.)
قرطبى در ذیل این حدیث مى نویسد:
(علما گفته اند این براى ضرورت است، زیرا کودکان دختر براى تربیت اولاد به آن نیاز دارند.)3
گروهى از علما، مجسمه را به طور مطلق جایز دانسته اند، تا چه رسد به عکس و نقاشى. براى اثبات جواز، به آیه شریفه اى استدلال کرده اند که داستان حضرت سلیمان را حکایت مى کند: (یعملون له مایشاء من محاریب وتماثیل و...)4
براى وى، هر چه مى خواست از بناهاى بلند و تندیسها و... مى ساختند.
و گویند تمثال عبارت است از هر شکلى که به صورت انسان، یا حیوان ساخته شود. و نیز گویند که حضرت سلیمان، انواع مجسمه ها: از شیشه، مس و سنگ و مرمر داشت.
برخى از اینها، مجسمه پیامبران گذشته و عالمان و صالحان بودند و بعضى مجسمه حیوانات. نقل شده، او بر تختى مى نشست استوار بر دو مجسمه که نیم تنه پایین آنها شیر و نیم تنه بالاى آنها خروس بود. هر گاه بر تخت بالا مى رفت، شیرها پاهاى خود را دراز مى کردند و هر گاه پایین مى آمد، خروسها بالهاى خود را مى گستردند.
پس اینها مجسمه هاى ساده اى نبودند، بلکه حرکت معینى داشتند.
این فتوا را مکى، در هدایه آورده و پیش از وى، نحاس نیز، چنین فتوایى داشته است.
همان گونه که به کار سلیمان استدلال کرده اند به کار مسیح نیز استناد جسته اند که قرآن، از زبان وى مى فرماید: (... انى اخلق لکم من الطّین کهیئة الطَّیر فأنفُخُ فیه فیکون طیراً باذن اـ...)5.
من براى شما از گِل چیزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم، به اذن خدا، پرنده اى مى شود.
این دیدگاه ها در تفسیر قرطبى آمده است. هر چند وى، روایاتى رانیز آورده که با اینها تعارض دارند و اشتباه آنها را هم روشن مى کند.6
حقیقت این است که هر فقیه و عالمى، در این موضوع، فتواى خاصى دارد که خود آن را پسندیده و روایاتى وجود دارد که هر کسى براى اثبات نظریه خود، به آنها استدلال کرده است.
روش ما در این موضوعِ اختلافى، آن است که به خدا و پیامبرش واگذاریم، تا به این کلام خدا عمل کرده باشیم: (فان تنازعتم فی شیءٍ فردُّوه الى اـ والرسول ان کنتم تؤمنون باـ والیوم الآخر ذلک خیر واحسن تأویلا.)7
هرگاه در امرى اختلاف پیدا کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، به خدا و پیامبر رجوع کنید. در این، خیر شماست و سرانجامى بهتر دارد.
پس لازم است دلایل مهمى که از کتاب و سنت بر این موضوع وارد شده، به بوته بررسى نهاده شود، تا حق روشن گردد. ابتدا روایات را مى آوریم که هم شمارشان زیاد است و هم گفت وگوهاى فراوانى درباره آنها صورت گرفته است، از جمله این روایات:

1. از عایشه نقل شده است: (أنها نصبت ستراً وفیه تصاویر. فدخل رسول اـ، صلّى اـ علیه وآله وسلم، فنزعه. قالت: فقطعتها وسادتین فکان یرتفق علیهما.)8
در خانه پرده اى آویخته شده بود که تصویرهایى داشت. پیامبر(ص) وارد شد و آن را کند. من پرده را پاره کردم و دو پشتى از آن ساختم و حضرت بر آنها تکیه مى کرد.
این حدیث را همگان پذیرفته اند. احمد بخش آخر حدیث را چنین نقل کرده است: (فقطعته مرفقتین فلعد رایته متکئاً على احداهما وفیها صورة.)9
من آن را پاره و به دو پشتى تبدیل کردم و پیامبر را مى دیدم که بر یکى تکیه مى کرد و عکس هم در آن بود.
در این حدیث، واژه تصویر، به صورت جمع آمده است. آیا مى توان از روى قطع گفت که پیامبر پرده را نپسندید و پاره کرد، فقط به این دلیل که نقاشى داشت؟
ما که نمى توانیم بپذیریم، زیرا خود حدیث مى گوید: (تصویر کامل در یکى از پشتیها بود و پیامبر(ص) بر آن تکیه مى کرد.)
اگر کندن و نپسندیدن به خاطر نقاشى بوده است، مى توان گفت: فتواى بر حرام بودن، مورد دارد. اگر روایت دلالت مى کرد که نقاشى پس از پاره شدن پرده، به طور کلى از بین رفت و یا به گونه اى قرار گرفت که از تصویر بودن خارج شد، حکم به حرام بودن پذیرفته است، لیکن حدیث مى گوید تصویر باقى بود و پیامبر(ص) بر آن تکیه مى کرد. پس باید عامل دیگرى را جست که چرا پیامبر(ص) پرده را کند و عایشه آن را به دو پشتى تبدیل کرد.
به نظر من، انگیزه واقعى آن بود که حضرت رفاه طلبى را دوست نداشت و نظر حضرت آن بود که منزلش از وسایل تزیینى و آسایش خالى باشد. نه آن که آراستن منزل و داشتن پرده و فرش و مانند آن براى مردم حرام باشد، بلکه جایگاه پیشوایى پیامبر چنین اقتضا مى کرد و سزاوار بود که از این وسائل استفاده نبرد.
بر این مطلب حدیث دیگرى که مسلم از عایشه نقل کرده دلالت مى کند.
او مى گوید: (کان لها ستر فیه تمثال طائر وکان الداخل اذا دخل استقبله. فقا ل رسول اـ، صلّى اـ علیه وآله وسلم، حولى هذا. فانى کلما دخلت فرأیته ذکرت الدنیا.)10
ما پرده اى داشتیم که عکس پرنده داشت. چنان آویخته شده بود که هرگاه کسى وارد مى شد، رو به روى آن قرار مى گرفت.
حضرت فرمود: آن را تغییر بده، چون هرگاه وارد مى شوم، دنیا به نظرم مى آید.
در حدیث دیگرى آمده: (انه کان لها ثوب فیه تصاویر ممدودة الى السهوة [ والسهوة بیت صغیر منحدر فى الارض قلبلاً شبیه بالمخدع] فکان النبی،صلّى الّه علیه وآله وسلم، یصلى الیه [اى انه کان تجاهه و هو یصلى مستقبلا القبلة] فقال أخریه عنى، قالت: فأخرته فجعلته وسادتین.)11
در منزل عایشه، پارچه اى بود داراى نقش و نگار و آویخته برگنجه اتاق که پیامبر به آن سوى نماز مى گزارد.
پیامبر(ص) فرمود: آن را از برابر من کنار بِنه.
عایشه گفت: آن را کنار زدم و سپس دو پشتى از آن ساختم.
قرطبى در شرح حدیث مى نویسد:
(شمارى از على گفته اند: برداشتن پرده و دستور آن حضرت به کنار نهادن لباس عکس دار، از باب ورع بوده است؛ زیرا جایگاه پیامبرى و رسالت، بلند است.)12
با این بیان روشن شد که اگر پیامبر(ص) پرده اى را نپسندید (چنانکه در حدیث مورد بحث آمده است) و یا به همسر خود دستور داد که محل پرده را که رو در روى منزل و رو به روى وارد شوندگان قرار داشت، تغییر دهد و یا فرمود: لباس نقش دار از جلو روى وى، به هنگام گزاردن نماز بردارد (چنانکه در دو حدیث اخیر آمده بود) عامل چه بوده است؟ همه اینها اعلام مى کند که سرّ قضیّه، کمال طلبى حضرت بوده است و همین انگیزه بود که دنیا را در نظر آن بزرگوار،ناپسند نمود و ازدل مشغولیها دورى جست.
پس این برخوردها، ارتباطى به نقاشى در این یا آن پرده ندارند.

2. ابوهریره مى گوید: (قال رسول اـ، صلّى اـ علیه وآله وسلم: (اتانى جبریل فقال: انى کنت اتیتک اللیلة فلم یمنعنى ان ادخل البیت الذی انت فیه الاّ أنه کان فیه تمثال رجل وکان فى البیت قرام ستر فیه تماثیل و کان فی البیت کلب. فمر برأس التمثال الذى فی الباب یقطع یصیر کهیئة الشجرة و امر بالستر یقطع فیجعل وسادتین منتبذتین توطان و امر بالکلب یخرج...)13
پیامبر فرمود: جبرئیل نازل شد و گفت: شب گذشته آمدم، به خاطر مجسمه مردى که در منزل شما بود، به نزدتان نیامدم.
در منزل پیامبر(ص) پارچه نازکى بود که مجسمه داشت و بچه سگى نیز آن جا بود. پیامبر(ص) دستور داد، سرمجسمه را بریدند و به شکل درخت درآمد و امر کرد پرده را تبدیل به تشک کردند که زیر پا نهاده مى شد. امر فرمود بچه سگ را بیرون کردند.
تمام آنچه که در این روایت یاد شده، آن که: جبرئیل(ع) از ورود به خانه اى که در آن، این چیزها بود، سرباز زد. امکان دارد کسى بگوید: آیا وارد شدن وى به خانه پیامبر(ص) براى آن بود که مجسمه، عکس و سگ را خوش نمى داشت؟ یا از آن جهت بود که گرایش به این چیزها، علاقه مندى به دنیا، رفاه طلبى و لهو به شمار مى آمد. در صورتى که از پیامبر(ص) خواسته شده بود: از هر چیزى که او را همانند گردن فرازان و مرفّهان و اهل لهو قرار مى دهد، دورى کند.
بله، حدیث صراحت دارد که جبرئیل به حضرت دستور داد: سرمجسمه را جدا سازد و پرده را تغییر دهد و سگ را بیرون کند، ولى به نظر ما، این دستور جز براى آن نبود که حالت رفاه طلبى راکه این چیزها، براى آن قرار داده شده بود، دگرگون سازد؛ زیرا پیامبر(ص) والاتر ازآن است که به مظاهر رفاه طلبى و برترى جویى بپردازد که شیوه و ویژه فرمانروایان و حاکمان دنیاست.
تردیدى نیست که فرق است، بین داشتن پرده اى که نقاشى دارد و دگرگون کردن آن به دو پشتى که مورد استفاده قرار مى گیرد و دیگر حکایت از زیادجویى و رفاه جویى ندارد.
همچنین برپا بودن مجسمه مردى که بیانگر شکلى از شکلهاى علاقه مندى و فزونى خواهى و تجمل پرستى است و نگهدارى بچه سگ، بدون هیچ نیازى، جز براى لهو ولعب نیست؛ زیرا نگهدارى سگ نگهبان و همانند آن جایز است و اشکالى ندارد. امّا نگهدارى سگ از سر لهو و تظاهر به برترى، برخاسته از علاقه مندى خاص است که اسلام آن را نمى پسندد و دوست ندارد که فرزندان امت، بر دوستى آن رشد کنند.
این مطلب را آنچه که امروز در برخى از خانه ها مشاهده مى کنیم، روشن مى کند که علاقه خاصى به نگهدارى سگ و همانند آن، چون: کرکس و گاهى به میمون دارند.
تمام اینها ازسر بیهودگى و تظاهر به مظاهر تجمل پرستى است و اسلام آن را روا نمى داند.
براى امت اسلام، جایز نیست بر این روش باشد، تا چه رسد به پیامبر(ص) که به طریق اولى، جایز نیست که در خانه وى، از این چیزها باشد.
به نظر من، این همان چیزى است که باید حدیث به آن تفسیر شود.
بدین جهت، این حدیث، ربطى به حرام بودن نقاشى و مجسمه و حرام نبودن آن ندارد.

3. از ابن عباس نقل شده است: (وجاء رجل فقال انى اصور هذه التصاویر فأفتنى فیها. فقال: سمعت رسول اـ، صلّى اـ علیه وآله وسلم، یقول: کل مصور فى النار یجعل له بکل صورة صورها نفساً تعذبه فى جهنم، فان کنت لابد فاعلاً فاجعل الشجر ومالانفس له.)14
شخصى آمد پیش من و گفت: من، این تصوریها را نقاشى مى کنم، نظر خود را درباره اینها ابراز بدار. گفتم: از رسول خدا شنیدم فرمود: هر تصویرگرى در آتش است. خداوند، در برابر هر تصویرى که تصویرگر کشیده، چیزى مى آفریند که او را در جهنّم عذاب دهد. پس اگر ناگزیرید که نقاشى کنید، درخت و آنچه روح ندارد،نقاشى کنید.
این حدیث نیز، مورد اتفاق است.
این روایت، مورد استناد کسى است که بین صورتگرى حیوان و درخت و همانند آن فرق مى گذارد. نهایت چیزى که در این حدیث وجود دارد، سخن ابن عباس است که از قول پیامبر نقل مى کند: (هر تصویرگرى در آتش است.)

4. همانند این حدیث، حدیثى است که از ابن عمر نقل شده است: (ان رسول اـ، صلّى اـ علیه وآله وسلم، قال: الذین یصنعون هذه الصور یعذّبون یوم القیامة یقال لهم أحیوا ما خلقتم.)15
رسول خدا(ص) فرمود: آنان که تصویرها رامى سازند، در روز قیامت عذاب مى شوند. به آنان گفته مى شود: آنچه را که ساخته اید، زنده کنید.
این حدیث، مورد پذیرش همگان است.
و روایت شده است از رسول خدا(ص) که فرمود: (من صور صورة عذبه اـ یوم القیامة حتى ینفخ فیها الروح و ما هو بنافخ.)16
کسى که صورتى رانقاشى کند، خداوند در روز قیامت او را عذاب مى دهد، تا به آن روح بدمد و نمى تواند روح بدمد.
این حدیث را بخارى، ترمذى ونسائى از ابن عباس نقل کرده اند.
امور زیر را در احادیث یاد شده، به بوته بررسى مى نهیم:

1. از حدیث ابن عباس و ابن عمر فهمیده مى شود که بحث در مورد تصویر معینى بوده است؛ زیرا شخصى مى گوید از ابن عباس پرسیدم: (من این نقاشیها را مى کشم در مورد آن براى من فتوا بدهید.) ابن عمر از پیامبر نقل مى کند: (کسانى که این تصویرها را نقاشى مى کنند.)
در این صورت، اینها تصویرهاى معینى بوده و کلام بر مبناى آن جارى شده و حکم بر آن استوار شده است. شاید تصویرهایى بوده با شعارهاى اعتقادى و مخالف اعتقاد مسلمانان چون (بت) که پرستیده مى شود. بر این مطلب حدیثى که از مسلم و غیر او نقل شده است، دلالت مى کند. پیامبر (در نوکى) را که عایشه داشت و تصویر اسبهاى بالدار در آن بود، پاره کرد و از آن دو بالشت ساخت.
(در نوک) بافته شده داراى کرک، همانند حوله که در صنعت بافندگى روى آن نقاشى مى شده است.
پس این روایت آخرى، از گونه مشخص نقاشى بحث مى کند که همانا اسب بالدار باشد. عادت به کشیدن فرشتگان بالدار معروف و رایج بوده است. این توصیف را از کتابهاى دینى گرفته بودند، همان طور که خداوند متعالى مى فرماید: (اولى اجنحة مثنى وثلاث ورباع)17
فرشتگان داراى بال: دو و سه و چهار.
به ذهن مى آید که تصویر اسب بالدار، شکل فرشتگان و بالهایشان را تلقى مى کند. پس گویا پیامبر جایز ندانست که بر موضوع فرشتگان بدون شناخت پرداخته شود، هر چند از دور. پس حضرت این نوع تصویرگرى را نپسندید.
در پى این مطالب، مى توانیم بگوییم که سزاوار است به تصویرهایى که قداست دارند، چون: پیامبر و فرشته و همانند اینها، از روى لذت نگاه نشود.

2. برخى از این احادیث، از تصویرگران و نقاشى به طور کلى سخن مى گویند، بعضى اشاره دارند که حرام بودن تصویر، مخصوص جانداران است و درپاره اى از روایات، نقاشى بر روى لباس و مانند آن را استثنا کرده است. پس مفهوم این احادیث بین عام و خاص، مجسمه و عکس و نقاشى دور مى زند.
واین امر، بعضى از علما را واداشت که با تأویل این احادیث، از تضاد و درگیرى به درآیند. از جمله، نظریه مهمى که در این موضوع دیدم، رأى ابوعلى فارسى است. او مى پذیرد که قدر متیقن در این احادیث و مانند آنها، حکم به عذاب صورتگر است. در وراى این قدر متیقن و مورد اتفاق، اخبار واحد دیگرى وجود دارد که یقین آور نیستند. به این قدر متیقن مشترک، مطلب دیگرى افزوده مى شود: به آنها دستور داده مى شود آنچه را که آفریدید زنده کنید.
اگر ما از آنچه که افزون بر قدر مشترک است، چشم بپوشیم براى ما جز این باقى نمى ماند که این روایات، از عذاب صورتگران خبر مى دهند.
مانند این روایت: (ان اشد الناس عذاباً یوم القیامه المصورون.)
عذاب صورتگران در قیامت، از همه شدیدتر است.
ابوعلى فارسى در این موضوع مى گوید
(مراد از تصویرگران که عذابشان در قیامت از همه سخت تر است (فرقه مجسّمه) اند. کسانى که مى گویند خداوند جسم است و خدا را به خلق تشبیه مى کنند. این فرقه، باصریح قرآن مخالفت کرده اند که مى فرماید: (چیزى همانند خداوند نیست.)، (کسى همتاى خداوند نیست).
این گروه، با این اعتقاد، مستحق عذاب سخت خداوند شده اند؛ چرا که اینان در امور اعتقادى، به خداوند افترا زده اند.
توحید، مهم ترین عقیده اى است که پیامبران آن را آورده اند، چون در ارتباط با ذات خداوند است. از این روى، فرقه مجسمه، به خاطر بزرگى گناهشان، مستحق شدیدترین عذاب الهى شده اند.
زیرا گمان نمى رود که مجرد ساختن مجسمه و نقاشى، به طور مطلق، در نزد شارع موجب شدیدترین عذاب اخروى گردد. آیا صورتگرى با گناه زنا، یا با کشتن فردى که خداوند آن را حرام کرده، برابر است؟ و جز اینها گناهان بزرگ دیگر؟)
اینک پس از این مقدمه شایسته است عین سخن وى را از کتاب( حجت) بیاوریم:
(...اما قول خداوند که فرمود: (سپس گوساله را قرار دادند)، (به خاطر قرار دادن شما گوساله را) (آن گوساله را قرار دادند و ستمگر بودند)، (قوم موسى در پى او از زیورهایشان گوساله مجسم قرار دادند)، اصل کلام در همه اینها، به این گونه است: (گوساله را خدا قرار دادند.) مفعول دوم جمله حذف شده است.
شاهد این مطلب آن است که جمله، یا به ظاهرش حمل مى شود، چون: (کمثل العنکبوت اتخذت...)18 و یامفعولى که حذف شده مورد نظر است. پس ما در این صورت، نمى توانیم کلام را بدون در نظر گرفتن مفعول محذوف، حمل به ظاهر کنیم. زیرا خداوند، که در این آیه شریفه مى فرماید: (ان الّذین اتخذوا العجل سَیَنالهم غضب من ربهم وذلّة فى الحیاة الدنیا.)19
آنان که گوساله را برگزیدند، به زودى به غضب پروردگارشان گرفتار خواهند شد و در زندگى این جهانى، به خوارى خواهند افتاد....
روشن است کسى که گوساله را بسازد، یا بتراشد و یا هرگونه کارى روى آن انجام دهد، سزاوار خشم خداوند و در نزد مسلمانان، مستحق وعده عذاب نمى شود. [پس باید پرستش گوساله منظور باشد.] اگر کسى بگوید: در حدیث آمده است: (صورتگران عذاب مى شوند.)، یا در پاره اى از روایات آمده است: (به آنان دستور داده مى شود: آنچه را آفریدید، زنده کنید.) مى گوییم: همان گونه که گفته شد، قدر متیقن آن، صورتگرانى عذاب مى شدند که خداوند را شبیه اجسام تصویر کرده اند.
افزون بر این، جز خبرهاى واحد، دلالت بر این مطلب ندارند که آنها هم علم آور نیستند و اجماع نیز، با اینها از بین مى رود.)
کلام ابوعلى فارسى پایان یافت، لکن از مواردى که ضرورت دارد مورد توجه قرار گیرد و یادآورى شود، این است که ایشان، جایز بودن ساختن و تراشیدن گوساله و... را مسلم گرفته و گفت:
(این کارها قطع نظر از هر مطلب دیگر، ممکن نیست که سبب خشم خداوند شود.)
هر گاه کسى در برابر ایشان قرار گیرد و اشکال کند که این حدیث را چه مى گویید: (ان اشد الناس عذابا یوم القیامه المصورون.)
صورتگران، در روز قیامت سخت ترین کیفر را دارند.
پاسخ او همان تأویلى است کهخود در عبارت فوق داده است. تردیدى نیست که این دیدگاه، درخور توجه است و جهان در موضوع صورتگرى به آن نزدیک مى شود. در جهان قرن چهاردهم زمینه آماده مى شود براى کسى که اطمینان ندارد به حرام بودن و یاناگزیر مى شود بسان ابوعلى فارسى، به توجیه روایات عذاب بپردازد.
تا این جا روشن شد که استنباط حکم حرمت از احادیث پیامبر(ص) امر قطعى و پایدار نیست، آن گونه که برخى بر این باورند و به سخت گیرى مى پردازند، بلکه موضوع بیش از این نیست که این دیدگاه، برداشتى است از روایات پیامبر(ص) و ما برداشت دیگرى داریم که با آن، ناسازگار است. بررسى آیات
اینک، پس از بررسى روایات، به آیات مى نگریم، تا ببینیم آیا در قرآن کریم، دلیل و یا شبه دلیل بر حرام بودن نقاشى و مجسمه وجود دارد، یا خیر؟

1. برخى کلمه (الانصاب) را در قول خداوند متعال که مى فرماید: (انّما الخمر و المیسر والانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه.)21
همانا شراب و قمار و بتها و گروبندى با تیرها، پلیدى و کار شیطان است، از آن اجتناب کنید. به (اوثان) تفسیر کرده اند. با این که این تفسیر، روشن ترین دیدگاه در تفسیر (الانصاب) نیست، بلکه روشن ترین تفسیر آن است که (انصاب) سنگهایى بوده که نصب مى کرده اند و بر آنها قربانى مى کرده اند.
هیچ کس مخالفت نکرده که بت گرفتن مجسمه و ساختن بت، ترویج شرک است و حرام بودن آن مورد اتفاق، لکن صحیح نیست که حکم به تحریم را بگسترانیم و همه گونه مجسمه را در زیر پوشش آن قرار دهیم، حتى آن مواردى که قصد ترویج بت پرستى نیست و این معنى از آن فهمیده نمى شود.

2. خداوند در سوره سبأ از سلیمان و آنچه را که به او داده بود، چنین خبر داده است: (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات اِعملوا ال داود شکراً وقلیل من عبادى الشکور.)22
براى وى هر چه مى خواست از بناهاى بلند و تندیسها و کاسه هایى چون حوض و دیگهاى محکم بر جاى، مى ساختند. اى خاندان داود براى سپاسگزارى کارى کنید و اندکى از بندگان من سپاسگزارند.
پیش از این، بیان کردیم که شمارى از عالمان، با استناد به همین آیه، ساخت تمام گونه هاى مجسمه و صورتگرى را جایز مى دانند. کسانى که آن را منع مى کنند، در تفسیر آیه مى گویند:
(حکم جواز صورتگرى، مربوط به شریعت دیگر، غیر از شریعت ما بوده است و در دین اسلام، صورتگرى حرام است.)
حق این است که نمى شود به همین آسانى، ازموضوع گذشت و به استناد روایاتى که شرح دادیم و نظر علما را درباره آن بررسى و تفسیر کردیم. بر حرام بودن حکم کرد.
سیاق آیه کریمه، که این مطلب را در مورد سلیمان بیان مى کند، دلالت دارد بر ستایش نعمتهاى الهى که براى او مقرر شده و شمارش جلوه هاى تمدن و ترقى صنعت، در عصر وى. آن گاه، این آیه، غرفه ها، مجسمه ها، کاسه ها و دیگها را یادآورى مى کند، همان گونه که پیش از این، از تسخیر باو سخن گفت: (ولسلیمن الرّیح غدوّها شهر و رواحها شهر.)
و باد را مسخّر سلیمان کردیم. بامدادان یک ماهه راه مى رفت و شبانگاه یک ماهه راه.
و پیش از این از نعمتهایى که به به داود،پدر سلیمان، بخشیده بود، سخن به میان آورد: (ولقد اتینا داود منّا فضلاً یاجبال اَوّبی معه والطَّیر والنّاله الحدید.)
داود را از سوى خود فضیلتى دادیم که: اى کوهها و اى پرندگان، با او هماواز شوید. و آهن را برایش نرم کردیم.
و تمام این سخنان را، با این یادآورى، پایان بخشید: (اعملوا ال داود شکراً وقلیل من عبادى الشکور.)
اى خاندان داود، براى سپاسگزارى، کارى کنید و اندکى از بندگان من، سپاسگزارند.
بسیار بعید مى نماد، چیزى را براى پیامبرى از پیامبران، مباح کند و آن را چنین مورد ستایش قرار دهد و از جمله نعمتهایى بر شمارد که سبب سپاس عملى مى شود و در پایان بگوید: اینها از امورى است که شریعت اسلام آنها را نسخ کرده! زیرا شریعت اسلام،نیامده مانند این موارد را نسخ کند.
اسلام آمد، تا بار سنگین و بندهایى که بر گذشتگان بود، از امت برگیرد. صورتگرى، از جمله بارسنگین و بندها نیست، تا بگوییم برداشته شده، بلکه از قبیل ترقى صنعت و هنر است. روشن است، مجسمه هایى که براى حضرت سلیمان ساخته مى شد،مجسمه هاى بت و شرک نبودند و گرنه، در هیچ دینى و در هیچ لحظه اى، جایز نمى شدند.

خلاصه کلام
دلالت این آیه، برجواز روشن تر است، تا بر حرمت. این، همانند است با آنچه که در قرآن، از حضرت عیسى(ع) حکایت شده است: (انى اخلق لکم من الطّین کهیئة الطّیر فانفخ فیه فیکون طیراً باذن اـ.)23
من براى شما، از گل، چیزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم، به اذن خدا، پرنده اى مى شود.
ایشان، پیامبر بزرگوار است و جایز مى داند که با اراده پروردگار بیافریند،مجسمه اى چون پرنده.
اگر این کار، از انسانها زشت بود، خداوند، به پیامبرى از پیامبرانش اجازه نمى داد که انجام دهد. گفته نشود که این معجزه است و در خور شخصیتى چون حضرت عیسى(ع)، زیرا، مى گوییم، ساختن گِل به صورت مجسمه پرنده، معجزه نبود، بلکه دمیدن و تبدیل مجسمه، با اجازه خداوند، به پرنده، معجزه بود.
هر کسى که به روش قرآن، در اثبات وجود خداوند و بزرگى او، بیندیشد، مى یابد که این روش، کمک مى کند به اندیشیدن درباره آنچه خداوند در آسمانها و زمین، بیافریده است و دقت آفرینشى که در گیاهان و جانداران و جمادات جلوه گر است.
خداوند دستور مى دهد: (قل انظروا ماذا فى السموات والارض.)24
بگو: بنگرید که چه چیزهایى در آسمانها و زمین است.
و مى فرماید: (قل سیروا فى الارض ثم انظروا.)25
بگو: در زمین بگردید و بنگرید.
چگونه خداوند از مردم مى خواهد که به شگفتیهاى آفریده ها و به آفرینش دقیق و استوار، که در همه آفریده ها، جلوه گر است، بیندیشند و بنگرند، تا به ایمان به خداوند و یگانگى او دست یابند و سپس، تصویرگران را از به تصویر کشیدن این چیزها، یا نقاش را از نقاشى و مجسمه سازان را از ساختن مجسمه آنها باز مى دارد؟
آیا تمام اینها، ستایش آفریدگارى خداوند و جلوه گر ساختن زیباییها، به قلم موى هنرمند و ابزار پیکرتراش نیست؟
آیا تمام اینها، با بیان شگفتیهاى آفرینش خداوند به وسیله شعر، که خود نیز هنر است، فرق مى کند؟ اینها جز گفت وگو با عاطفه و احساسات نیست که یا از راه شنوایى صورت مى گیرد، هرگاه شعر و نثرى بگویید، یا از راه تصویر حاصل مى شود، اگر نقاشى و مجسمه سازى و صورتگرى کنید و از راه چشم پدید مى آید، اگر در زمین سیر و درنگ کنید.

دیدگاه محمد عبده
ایشان مى گوید:
(این مردم، اشتیاق بسیار شدید در نگهدارى نقاشى دارند که بر روى کاغذ، یا پارچه نقاشى شده است.
در موزه آثار ملتهاى بزرگ، چیزهایى یافت مى شود که در نزد ملتهاى کوچک، چون صقلیها دیده نمى شود.
آنان، در مورد تاریخ نقاشیها و نقاشان، تحقیقات گسترده اى انجام مى دهند و در نگهدارى این آثار کمیاب، به رقابت مى پردازند، تاجایى که به عنوان مثال: یک قطعه از آثار نقاشى کوب رواییل، در برخى از موزه ها صدهزار قیمت دارد. شناخت واقعى قیمت اینها مهم نیست، آنچه اهمیت دارد، رقابت ملتها در مورد مانند این نقاشیهاست و به حساب آوردن نیکوترین آنها را از بهترین میراثى که گذشتگان براى آیندگان بر جاى نهاده اند.
وضعیت در مورد مجسمه نیز، همین گونه است. هر چه قدیمى تر باشد، ارزش بیشترى دارد.
دیده مى شود، مردم شوق وذوق بسیار شدید در مورد آنها دارند. آیا مى دانید چرا؟ اگر تو، عاملى را شناختى که گذشتگان تو شعر را حفظ و در دیوانها ضبط کردند و در نوشتن آن، بسیار کوشیدند، بویژه اشعار جاهلیّت و عنایتى که درصدر اسلام، به جمع آورى و تنظیم آن داشتند، مى توانى، بشناسى ودریابى که چرا مردم در حفظ آثارنقاشى و مجسمه این اندازه مى کوشند؛ زیراکه نقاشى، نوعى از شعر است که دیده مى شود و شنیده نمى شود و شعر، قسمتى ازنقاشى است که شنیده مى شود و دیده نمى شود.
این نقاشى و مجسمه ها، چگونگى زندگى افراد را در زمینه هاى گونه گون حفظ کرده است و بیانگر چگونگى جامعه ها، در موقعیّتهاى گونه گون است.
سزاوار است که ما آن را دیوان شکل زندگى و حالات بشر بدانیم؛ چرا که انسان و حیوان را در چگونگیهاى گوناگون: خوشحالى، خوشنودى، آرامش، تسلیم و... به تصویر مى کشند.
مى بینید که این معانى در الفاظ شبیه به هم گنجانیده شده اند و تشخیص یکى از دیگرى، براى شما آسان نیست، ولى به نقاشیهاى گوناگون نگاه مى اندازید و ببینید فرق آنها بسیار آشکار است.
به عنوان مثال: صورتگران، فردى را در حال جزع، فزع، خوف و خشیت نقاشى مى کنند، در صورتى که جزع و فزع، دو معناى جداى از هم دارند.
من هم این دو را در این جا نیاوردم تا خواسته باشم، هر دو را در یک خط بگنجانم، بلکه هر کدام، حقیقت جداى از دیگرى دارد.
براى ذهن شما، مشکلى ندارد که بتواند بین خوف و خشیت فرق نهد.
براى شما سخت است که بشناسى فزع در چه زمانى و جزع، در چه زمانى است. چگونگى که افراد، در این حالت، یا در آن حالت به خود مى گیرند، چگونه است. لیکن، هرگاه به نقاشى، که شعر ساکت است، نگاه مى اندازید، مى بینید که حقیقت براى شما روشن است. ذهن شما لذت مى برد، همان گونه که حس شما، با نگاه کردن لذت مى برد.
در این جا گفته مى شود که حفظ آثار هنرى، در حقیقت حفظ علم و دانایى و سپاسگزارى از کسانى است که این تکنیک را اختراع کردند.
اگر از این مطلب که بیان شد،چیزى فهمیدى که در این صورت، هدف من، همین بوده است و امّا اگر نفهمیدى، من بیشتر از این وقت ندارم که بفهمانم. لازم است به یکى از واژه شناسان، نقاشان و یا شاعران زبردست مراجعه کنید، تا آنچه براى تو پیچیده ا ست، شرح دهد، آن هم اگر در توانش باشد.)26

پى نوشتها
1. (صحیح مسلم)، شرح نووى، ج81/14 ـ 82.
2. مقریزى در رساله (نقود) مى نویسد:
(عمر، در هم و دینارهاى را سکه زد که نقش خر و رومیها را داشت. وى، هیچ تغییرى در نقاشى آن نداد، جز آن که در برخى کله (لا اله الاّ وحده، اللّه احد، محمد رسول اللّه) را افزود.
آیا مى دانید که نظر فقها در مورد این کار عمر چه بود؟
3.تفسیر (قرطبى)، ج275/14.
4. سوره (سبأ)، آیه 13.
5. سوره (آل عمران)، آیه 49.
6. (تفسیر قرطبى)، ج274/14.
7. سوره (نساء)، آیه 59.
8. (سنن نسائى)، ج214/8.
9. (مسند احمد)، ج241/6.
10. (سنن نسائى)، ج213/8؛ (مسند احمد)، ج241/6
11. (همان)، ج214/8، (همان)، ج172/6.
12. (تفسیر قرطبى)، ج274/14.
13. (مسند احمد)، ج305/2.
14. (همان)، ج308/1.
15. (صحیح بخارى)، 136/21.
16. همان) 140/.
17. سوره (فاطر)، آیه 1.
18. سوره (عنکبوت)، آیه 41.
19. سوره (اعراف)، آیه 152.
20. (صحیح بخارى)، ج134/21.
21. سوره (مائده)، آیه 90.
22. (سوره سبأ) آیه 13.
23. (سوره (آل عمران)، آیه 49.
24. سوره (یونس)، آیه 101.
25. سوره (روم)، آیه 42.
26. (تاریخ الأمام السید رشید رضا)، ج498/1.


منبع: / خبرگزاری / فارس ۱۳۸۵/۰۷/۱۲
نویسنده : عبدالمجید وافى

نظر شما