موضوع : پژوهش | مقاله

جایگاه اشعار رودکی در تاریخ معنویت

امروزه رازوارگی بسیاری از روایاتی که در زندگی بزرگانِ دینی و معنوی و به ویژه فلاسفه و عرفا پرتوافکنی می کند، بر کسی پوشیده نیست، و دستیابی به کنه راز هر یک از آن ها نیز مدام تأویل های جدیدی را نقب می زند. و آن، خود حکایت از طنینِ بی کرانگیِ ماهیتِ انسان در قاموسِ هستی دارد. آثار سترگ معنوی را می‌توان در پژواکِ ضربانِ روح انسانی در هستی بازجست، و به تحقیق که می توان نخستین بارقه های آن را در تاریخ ادبیات کشورمان، در اشعار رودکی بازشناخت.

معنویت در وجود انسان‌ها و در معناسازی‌های آنان در مواجهة با خدا یا هستی هویت یافته و آفریده می‌شود. در این اثر، نظریه ای جدید درباره ی تاریخ معنویت و جایگاه ادبیات در آن مطرح ساخته ایم. چرا که معنویت در هر عصری با خصایص آن دوره آفریده شده و متجلی گشته است. در این راه، با سیری اجمالی بر زبان و گستره ی مختص هر عهد که در آن آثار معنوی پر بار عرضه می شود، به عهد میانه خواهیم رسید که گستره اش \"ادبیات\" و زبان آن \"روایت\" است و پس از آن، نگاهی تطبیقی خواهیم داشت، به آثار مطرح معنوی در عهد میانه و همچنین آثار ادبی گوهربار در تاریخ ادب جهان و به خصوص ایران زمین. با این همه، کوشش ما تنها گامی کوچک در این راه باقی خواهد ماند.


مقدمه: معنویت در عهدهای مختلف

معنویت در وجود انسان‌ها و در معناسازی‌های آنان در مواجهة با خدا یا هستی هویت یافته و آفریده می‌شود. معنویت در هر عصری با خصایص آن دوره آفریده شده و متجلی گشته است. هر رهرویی برای ارتقاء تا سطح آفرینشگر آن، همواره ناگزیر است، بخشی از محتوا و روحِ معانی دوره‌های گذشته را «باز‌آفرینی» کند و علاوه بر آن، به «دگرآفرینیِ» مختص عصر خویش نیز بپردازد و معنویت تنها با چنین آفرینش مداومی است که امکان تکامل خویش را فراهم می‌سازد. از سویی دیگر، معنویت در هر دوره‌ای از زبان و گسترة مختص عصر خویش نیز بهره می‌برد که بدان ها خواهیم پرداخت.

معنویت مدفون در عهد عتیق

محتوای معنویت در عهد عتیق با زبان ادراک‌ها، احساسات و فرامین تحقق می‌یابد که به آفرینش افسانه و اسطوره می‌رسد. عهد عتیق‌ با توصیف‌ مشاهدات‌، احساسات‌ و فرامینی‌ که‌ از محرمات‌ و مقدرات‌ تا افسانه‌، اسطوره‌ و شعر را در برمی‌گرفت‌، به‌ گونه‌ای‌ مدفون‌، معنویت‌ درونش‌ را معرفی کرده و همزمان پس‌ می‌زد. معنویت عهد کهن آنگاه که از نگاه بگذرد، ادراک و احساس مشهود را می‌سازد و هنگامی که بخواهد توسط شاهدان توصیف گردد، به شعر و شور می‌زند و چون به گوش شنوندگان رسد، در اندیشه‌ها به سانِ افسانه و اسطوره نشسته و در ایمان و اراده به صورت احکام، محرمات و فرامین بروز یافته و در مواجهة با سنت و آداب و رسوم، به چهرة شریعت بیرون می‌آید. هنگامی که از محرمات و فرامین بهره می‌برد، از بازوی قدرت و اراده اعمال می‌شود؛ چرا که مسالة‌ این دوره (عهد عتیق)، وقاحت است. اصلی که به هیچ چیز گردن نمی‌نهد و تنها با قدرت لجام می خورد. اما نخستین قربانی‌ای که می گیرد، معصوم‌ترین پدیدة عهد عتیق، یعنی همان معنویت است! و از این روی است، معنویتی که در عهد عتیق به جای مانده، «مدفون» و «قربانی» است. به بیانی دیگر، آنچه در هستی، قربانی می‌شود و معنویت برای نجات آن آفریده می‌گردد، خود در متون کهن «دوباره قربانی» می‌شود. جهل، خرافه و مهمترین‌ آن‌ها، قدرت که در عهد عتیق به شکل «تحجر» و «تعصب» متجلی می‌شود، سهمگین‌ترین جلادان معنویت هستند؛ از این سبب، معنویت مدفون، عهد جدید را انتظار کشیده و فریاد می‌زند.

معنویت پندوارِ مصلوب در عهد جدید (عهد اخلاقیات)

عهد جدید (اخلاقیات) روح مدفون در عهد عتیق را کیمیاگری کرده و با زبان نقل قول ها. تفاسیر و پند و اندرز آن‌ها و با آفرینشی گسترده که از اخلاقیات و دیانت تا اشراق و عرفان را در بر می‌گیرد، معنویت را هویدا می‌ساخت. به‌ معنای‌ دیگر، زبان‌ عهد جدید برای‌ درک‌ معنوی‌، نقل‌ قول‌ها، تفاسیر و پند و اندرزی‌ است‌ که‌ معانی‌ مدفون‌ در عهد عتیق‌ را کشف‌ می‌کند و رازوارگی‌ نهفته‌ در آن‌ها را آشکار می‌سازد. مضمون‌ معنویت‌ در عهد جدید، هنگامی‌ که‌ از صافی‌ ذهنی‌ عموم‌ مردم‌ می‌گذرد، به‌ شکل ‌اخلاقیات‌ و دیانت‌ بیرون‌ می‌آید و زمانی‌ که‌ بر رهروان‌ خاص‌ آن‌ مشهود می‌گردد، به‌ سپهر اشراق‌ و عرفان‌ می‌زند. اما معنویتی که با خرافات و اوهام تنیده شده و در غبار تأویلِ عامة مردم که قادر به درک معانی عمیق آن نیستند، تحریف شده و با دانش و تفکر پذیرفته نشده است، بلکه کورکورانه و از روی ترس اطاعت شده باشد، نیاز به پیام‌آوری جدید دارد تا با نقب زدن به کنه آن، معانی و روح موجود در دیانت را مکشوف ساخته و بافته‌های جدید را به آن بیافزاید. از همین روست که تمامی منادیان عهد جدید در آغاز دعوت خویش با برچسب کفر مصلوب گشتند. چرا که معنویت هر عصری، از آن روی که از یک سوی باید تحریفات و خرافات وارده به متون عهد عتیق را از آن بزداید و از سویی دیگر، ناگزیر به تغییر برای نیل به کمال است، نیاز به دگرآفرینی دارد تا بر صورت و محتوای آن بیافزاید؛ آن هنگام است که با چهرة بدعت متجلی شده و با اتهام کفر مواجه می‌شود. پیام‌آور عهد جدید کسی است که رازوارگی‌های آن را آشکار ساخته و تأویل کند. آنان کسانی هستند که به «فریادِ دادخواهیِ معنویتِ قربانی شده» در عهد عتیق، پاسخ مثبت داده و برخاستند.

معنویت در عهد میانه، گویش با ادبیات

معنویت در عهد میانه، گویش با «ادبیات» را بر می‌گزیند و زبان ‌آن روایت و داستان است. آنجاست که با مضامین داستانی و شخصیت‌های روایی می‌توان ذوق معنوی را به ظهور رساند. به بیانی دیگر، آفرینش‌ گویای‌ معنویت‌ در عهد میانه‌، ادبیات‌ است‌ که‌ به‌ وسیلۀ‌‌ داستان‌ و روایت‌ تحقق‌ می‌یابد. ادبیات هنگامی که با فرم و محتوا در خدمت روح معنوی قرار می‌گیرد، دِین خویش را به آن ادا کرده است. «اشعار» یکی از اصلی‌ترین جویبارهایِ معنویِ عهد میانه برای سیرسازیِ انسانِ تشنة معنویت اند.

ذوق هنری در معنویتِ عهد رنسانس

معنویت در عهد رنسانس، خود را از طریق هنرها در روان انسانی و روح جمعی به جلوه در می‌آورد و با زیباشناسی بیان می‌کند. آن‌ از نقاشی‌، پیکرتراشی‌، معماری‌ و به‌ طور کلی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ گرفته‌ تا در نمایش‌ و بازی‌ به‌ ظهور می‌رسد و خلاصه‌ به‌ موسیقی‌ چنگ‌ می‌زند. چرا که انسان عهد رنسانس ترجیح می‌دهد، طیف وسیعی از رنگین‌کمانِ معنوی از طریق هنرها به جلوه درآیند، از این روی با نگاهی زیباشناسانه به معنویت می‌نگرد. آنجاست که دلربایی معنوی در هنرها، مجذوب می‌سازد و آن هنگام است که «هنر مقدّس به معنایِ حسیِ کلمه»، شکل می‌گیرد. در آغاز عهد رنسانس، معنویت در قالب نقاشی، پیکر تراشی و معماری خود را متجلی می‌سازد. معنویت از میانة رنسانس با آفرینش در گسترة نمایش و بازی شروع کرده و تا انتهای آن به ایفای نقش می‌پردازند. معنویت از میانة رنسانس به نواختن مشغول می‌شود و تا انتهای آن که به اوج می‌رسد، موسیقی را به کمال خود رسانده است.

روشنگری معنوی در عهد عقلانیت

عهد عقلانیت (عصر روشنگری) که پس از رنسانس شروع شده و تا عهد مدرن ادامه دارد، معنویت را با ابزار استدلال و پژوهش شناخته و با آفرینش در حوزه «علم و فلسفه» بیان می‌کند. عهد عقلانیت، با پیمایش دانش و منطق به معنویت می‌رسد و آن را با تولید فلسفه و علم تبیین می‌کند. چون روان و نگاه انسانی با روش کاویدن و پژوهیدن است که آن را دست یافتنی می‌سازد. در این‌ عهد، معنویت‌ با تکامل‌ خود در شناختی‌ آگاهانه‌ و گفتاری‌ سنجشگر است‌ که‌ موجودیت‌ می‌یابد و با عقل‌ و مشاهده‌ از دو سوی‌، آن‌ را تحقق‌ می‌بخشد که‌ به‌ اوج‌ فلسفه‌ و علم‌ می‌رسد. در این عصر است که معنویت در یکی از کامل‌ترین صور خود متجلی می‌شود. در آثار این دوره، معنویت با گفتارهای آگاهانه، تفکّر و تعقل می‌گردد و احساس مقدّس و «امر دینی و معنوی»، در «خود» به «آگاهی» می‌رسد.

معنویتِ عهد مدرن از سینما

در عهد مدرن، سینما تصویری دیگری از معنویت ارایه می‌دهد. دنیای معنوی عهد مدرن، نگاه از دریچة فیلم را برمی‌گزیند. از آن هنگام که روی پردة نقره‌ای به تصویر در می‌آید، تا آنجا که به نقد و تحلیل شکافته و بسته می‌شود. عهد مدرن، «مدیوم سینما» را برای تجلی معنویت بر می‌گزیند و از زبانِ «نقد و تحلیل» سخن می‌گوید. به بیان دیگر، در عهد مدرن فیلم‌ها عرصه‌هایِ بارزِ روی پرده آمدن معنویت، و نقدها و تحلیل‌ها، نمونه‌های به گفتار و نوشتار کشیدنِ روحِ آن‌هاست.

بین زبانیِ معنویِ عهد پسامدرن در رسانه

اما عهد پسامدرن که تنها پس از مدرن طلوع می‌کند، از چه زبان و آفرینشی بهره می‌برد؟ زبان گویای عهد پسامدرن، تمامی زبان‌های دوره‌های گذشته است، همچنان که مدیوم آن، حاصل تبلور تمامی عهدهای گذشته است. توصیف ادراکی و شهودی، پرسش و پاسخ و تفاسیر، داستان و روایت، زیباشناسی، سنجش و پژوهش و نقد و تجزیه و تحلیل، زبان‌هایی هستند که با آفرینش در افسانه، شعر، اسطوره، اخلاقیات، عرفان، ادبیات، هنر، نمایش، بازی، علم و فلسفه و سینما و مهمتر از همه «رسانه»، معنویت عهد پسامدرن را به گونه‌ای شکل بخشیدند که با فرو ریختن مرزهای پیشین آن‌ها، می‌توان از هر یک به دیگری رسید. تفاوت آن با دوره‌های گذشته در این است که آفرینش‌های دوره‌های گذشته در عصر پسامدرن به روی هم در گسترة جدیدی به نام رسانه پدید می‌آید و مهمتر از آن در عهد پسامدرن، مرزهای زبان‌های گذشته فرو می‌ریزد و آن‌ها به یک «بین زبانی» دست می‌یابند که از ترکیب و ریزشی متکثر و تو در تو آفریده شده و می‌آفرینند که در دوره‌های قبل سابقه نداشته است. منظور از پسامدرن نیز دوره‌ای است که تنها پس از مدرن آمده و به گونه‌ای اجتناب ناپذیر از آن تغذیه می‌کند. معنویت‌ پسامدرن‌ تنها با تکیه‌ بر دوره‌‌ مدرن‌ و پس‌ از آن‌ است‌ که‌ امکان‌ تولد زبانی‌ را می‌یابد که‌ از زایش‌ مرتبط به‌ هم‌ و فرو ریزندۀ‌‌ مرزهای‌ پیشین‌ آفریده‌ شده‌ باشد.

آثار بزرگ معنویِ عهد میانه

چنان که گذشت «ادبیات»، زبان گویای عهد میانه است. پس از مطالعه تمامی آثار معنوی که با جادویِ ادبیاتِ اساطیری به سراغ معنویت رفتند، می‌توان گفت که مهابهاراتا، رامایانا و بهاگاوات گیتا از هند، گوهربارترین‌شان هستند. آن ها برای قرن ها الهام دهندۀ شاعران، حماسه سرایان، نمایش نامه نویسان، عرفا و پژوهشگران بودند.(1) در میان این سه اثر نیز از منظر بلاغت، فصاحت و عمق معانی، سروده های بهاگاوات گیتا در اوج قرار دارد؛(2) انگار که فلسفهء اوپانیشادها را به گونه ای رازگونه و حماسی ساخته باشند.

اما ایران زمین، مهد گونه‌ای دیگر از ادبیات معنوی است؛ سرزمینی که کشتگاه آثار معنوی شگفت و ریشه‌دار در باغ معنویت بوده است. منطق‌الطیر و دیوان عطار، «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس» مولوی و غزلیات حافظ را می‌بایست، اوج سیلان معنوی در اشعار عهد میانه شمرد. اگر چه آثار اولیه آن را می‌توان در اشعار رودکی، خیام، سنایی غزنوی، باباطاهر و ابوسعید ابوالخیر در ابتدای عهد میانه یافت. معنویت در اشعار رودکی ساده و بی پیرایه، نزد خیام فلسفی و تیره، با باباطاهر ساده و صمیمی و در رکاب سنایی فاخر و نزد ابوالخیر صوفیانه می‌نمود.(3) عطار معنویت را عمیق در عین سادگی عرضه کرد(4) و مولانا عاشقانه و عارفانه به وجد رساند(5) و حافظ موجز در اوج معنوی عروج دارد.

اما کتب این عهد به مشرق زمین محدود نمی‌شوند و در برگیرندة آثار ادبی برجسته‌ای از تمدن مغرب زمین نیز هست. کتاب معنوی عهد میانه، اثر بزرگ و جاودانة کمدی الهی (دوزخ، برزخ و بهشت) از دانته است.(6) او در این اثر، گرچه دربارة بسیاری از مصادیق و اشخاص، اشتباهاتی فاحش می‌کند (که بسیاری از کتب معنوی نیز از اشتباهاتی از این دست، مبرا نیستند)، اما معیارهای مباحث کلی او صحیح است و با عطف به کتب دیگر، بزرگان ادیان را با ما همراه می‌سازد تا با دو بالِ «عقل» و «عشق»، از دوزخ گذشته، در برزخ وانمانده و به بهشت عروج کنیم.

مقایسه‌ای تطبیقی بین آثار معنویِ عهد میانه

با آن که کمدی الهیِ دانته از بزرگترین و گران‌بارترین آثار ادبی مغرب زمین است و از این منظر، بیش از چند نام نمی‌توان یافت که کنار دانته قرار گیرند، اما به اوج دیوان شمسِ مولوی و غزلیاتِ حافظ نمی‌رسد. کمدی‌ الهی‌ دانته‌ با تمامی‌ شکوه‌اش‌، چه‌ از حیث‌ معیارهای‌ شعری‌ به‌ غنای‌ آثار مولوی‌، حافظ و عطار نمی‌رسد (از این‌ روی‌ به‌ جای‌ تراژدی‌ عنوان‌ کمدی‌ گرفته‌ است‌) و چه‌ از منظر عمقِ‌ مضامینِ‌ معنوی‌ به‌ ژرفای‌ آن‌ آثار دست‌ نمی‌یابد، در حالی که اشعار حافظ، مولانا و عطار در اوجِ شعربودگی شان فوران می کنند. دانته نام کمدی را از این روی برای اثر خود برگزیده بود که اشعاری با اوج تراژدی را یدک نمی‌کشد، بلکه «زبان» و «فرم» آن در سطحی متوسط است تا غیرخواص نیز آن را دریابند.(7) در حالی که مثنوی معنوی و دیوان شمس، چه از منظر اَشکالِ شعری و قواعد کلاسیکِ آن، بسیار متنوع و برجسته‌اند و حتی ورای آن می‌روند و اوزان و ریتم‌هایی جدید به آن می‌افزایند و چه از دیدگاه فهمِ «ساختار» و «موسیقیِ» ابیات، کمتر شاعر و پژوهشگری را می‌توان یافت که به «فرم گریزی‌های کهن» و «فرم پردازی‌های جدید» مولانا دست یابد.(8) به خصوص دیوان شمس که در آن «وجد» و «حال» چون سیلان می‌کند به «سماع» و «رقص» می‌نشیند و رقص خود را می‌سراید تا «شعر» به «موسیقی» می‌رسد. شاید تنها از یک زاویه بتوان کمدی الهی دانته را بر آثار مولانا ارجحیت داد و آن هماهنگی است که بین روح کلی اثرش با هر شاخه از اشعارش هست، در حالی که در آثار مولوی، هم می‌توان ابیاتی یافت که خود را به کلیت اثر پیوند می‌زنند و هم اشعاری که تا حدی پراکنده‌گویی به نظر می‌رسند. در دیوان شمس گهگاه به نظر می‌رسد که اوزان و اسلوب متداول شعر توسط شاعر رها می‌شود، اما مولانا آگاهانه اسلوبی جدید به قواعد پیشین می‌افزاید. البته هستند مواردی که چنین نیستند و این آنجاست که او بین دو راهی «شور» و «شعر»، اولی را برگزیده است. شاید از این لحاظ، تنها حافظ است که هیچ قاعده‌ای برای وی دست و پاگیر نیست و او معنا را در «اوجِ فرم‌هایِ شعری‌اش» به تن می‌کند. با پیمایشِ معنویتِ نهشته در آثار مولوی و دانته در می‌یابیم که دانته با آن که در برخی از موارد، تصاویری را تفسیر می‌کند که با باورهای متداول دینیِ زمانه‌اش فاصله داشته است، ولی کلیت کمدی الهی، «مذهبی و دینی» است و عمدتاً با آن هاست که گام بر می دارد؛ در حالی که آثار مولوی، حافظ و عطار پیچیده‌ترین مضامین معنوی را متکثر تأویل می‌کنند. آن‌ها از شریعت و دیانت و حتی بعضاً طریقت نیز در می‌گذرند و به «اوج معنویت» چنگ می‌زنند. چنان که گذشت، دانته در کمدی الهی دربارة مصادیق و اشخاص بعضاً اشتباهاتی بزرگ و تکان دهنده دارد؛ نقصی که در کارهای مولانا به چشم نمی‌خورد. رودکی نیز با آن که اثری یگانه چون مثنوی معنوی یا کمدی الهی ندارد که بتوان به آن اثری معنوی به مثابه یک کل اطلاق کرد، اما در جای جای اشعارش می توان ردپای معنویتی ساده و تا حدی حکیمانه را کاوید و یافت.

آثاری که از رودکی متأثر بوده اند

به دقت و به یقین مشکل بتوان گفت که کدام آثار معنوی سترگ از اشعار و آثار رودکی متأثر بوده اند، اما بی شک بسیاری از شاعران بزرگ پس از رودکی اشعار او را خوانده و آگاهانه یا ناآگاهانه از آن ها بهره برده اند. مولانا در سرایشِ مثنوی و دیوان، سنایی غزنوی در حدیقه ‌الحقیقه و الهی نامه.(9) علاوه بر آن ها سعدی، خاقانی و نظامی گنجوی و عطار.(10)

کم و کیف اشعار معنوی رودکی؛ معنویتی ساده و گویا

رودکی در میان تمامی شاعران پارسی گوی (پس از اسلام)، نخستین کسی است که نامش در تاریخ ثبت شده است.(11) برخی اشعار او را در حد اشعار سنایی و معزّی ذکر کرده که نیاز به طبع بلند دارد.(12) رودکی شاعر پرکاری بود که برخی ابیات آنرا بیش از یک میلیون و برخی 700 هزار عنوان کرده‌اند که چیزی کمتر از هزار بیت از آنها باقی نمانده است.(13) پس از اسلام نخستین سلسله‌ای که توانست، ادبا، فرهیختگان، اندیشمندان، هنرمندان و .. را در دربار گردهم آورد و از آن ها حمایت کند، سامانیان بودند که فرهنگ و به خصوص ادب ایرانی را جانی دوباره بخشیدند و رودکی یکی از آن شاعران بود. اشعار رودکی با وجود برخورداری از معنویتی گویا و روشن همچون مثنوی و معنوی و دیوان مولانا، عرفانی نیست و برای درک معانی شان نیاز به داشتن دانشی عمیق با وجد و حالاتی دگرگونه نیست و با این همه از پختگی کافی برخوردار است. او از شاعرانی است که با سبک خراسانی معنویت را به زبانی ساده و گویا جاری ساخت. در قطعات سرآمد شاعران است و بسیاری از او الهام گرفته‌اند. (14) برخی ابداع رباعی را به رودکی نسبت می دهند.(15) رودکی کلیله و دمنه این اثر معنوی گرانبار را نیز با سرودن دوازده هزار بیت، به اثر معنوی منظوم بدل ساخت، که متاسفانه چیز زیادی از آن باقی نمانده است. (16)

برخی از قطعه های او از درس معنوی زندگی خبر می‌دهند:

زمــــــانـه پنــــد آزاد وار داد مــــرا

زمانه چون نگری سر به سر همه پنداست

به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری

بسا کـسا کــه به روز تـو آرزومـند است

زمـانه گفـت مرا: خشم خویـش دار نگاه

کرا زبان نه به بندست پا بی در بند است

برخلاف تصور رایج اشعار معنوی او ابیاتی نیست که از مذمت دنیا سخن می تازد، بلکه در نقطه مقابل‌آن، جایی که از تجارب، حکمت ها و پندهای زندگی گواهی می‌دهد:

این جهان را نگر به چشم خرد

نی بدان چشم کاندرو نگری

همچون دریاست وزنکو کاری

کشتی سـاز تـا بدان گذری

او گاه اشعارش را با چنگ به موسیقی پیوند می زند و در برخی از اشعارش نیز می‌توان دریافت که گوش نوازی ابیاتش از وزن و قافیه فراتر می رود، آنگاه که آواها به آواز می پیوندد و هجاها به موسیقی می رسد:

آمد برمــن، کــی؟ وقــت سحــر

ترسنده زکــه؟ زخصـم، خصمش کـه؟ پـدر

دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر

لب بُد؟ نه، چه بُد؟ عقیق، چون بُد؟ چو شکر

برخی از اشعار معنوی‌اش گزینش شده که به قرار ذیل‌اند. مثنوی کلیله و دمنه منظوم (بحر رمل):

هر که نامخت از گذشت روزگار

نیز ناموزد زهیچ آموزگار

مثنوی بحر متقارب:

جوان بودم و پنبه فخمیدمـی

چو فخمیده شد دانه بر چیدمی

به چشم دلت دید باید جهان

کـه چشم سر تـو نبیند نهـان

مثنوی بحر خفیف:

خویشتن دار باش و بی پرخاش

هیچ کس را مباش عاشق و غاش

تغزل‌های او نیز گاه بسیار تکان دهنده جلوه گر می‌شود:

بــوی جــوی مـولیان آیــد همی

یاد یار مهــربان آیــد همـی

ریـــگ آمــوی و درشتـی راه او

زیر پایم پــرنیان آیـد همـی

آب جیحون از نشاط روی دوست

خنگ مـا را تا میان آید همی

ای بخـارا شـاد بـاش و دیــرزی

میر زی تـو شادمان آید همی

میــر مــاه است و بخـارا آسمان

ماه سوی آسمــان آیـد همی

میر سـر و سـت و بخـارا بوستان

سر و سوی بوستان آیـد همی

آخرین و مــدح سود آیـد همـی

گربه گنج اندر زیان آید همی

در تک بیتی ها:

نیست فکری به غیر یار مرا

عشق شد در جهان فِیار مرا

ابیات منقول در ترجمان البلاغه رادویانی:

به نوبهاران ستای ابرگریان را

که از گریستن اوست این زمین خندان

از شاعرانی که مولانا از آن ها تأثیر پذیرفته، نخست از رودکی نام می برند.(17) بارزترین آن در مطلعی است که از معروف ترین بیت رودکی یاد می‌کند:

بوی باغ و گلستان آید همی

بوی یار مهربان آید همی

* کاوه احمدی علی آبادی: دکترای(phd) فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس آمریکا

فهرست منابع

(1)- شایگان‌، داریوش‌. ادیان‌ و مکتب‌های‌ فلسفی‌ هند، دو مجلد‌، انتشارات‌ امیرکبیر، تهران‌، 1356، صص‌ 234 ـ 248 و 787.

2-Humboldt. W.V, über die unter dem Namen Bhagavad Gitâ lekannte Episode des Mahâbhârata,Berlin, .

(3) ـ سلیم اختر، محمد «بررسی در اندیشه‌های حکیم سنایی غزنوی» مجله هنر و مردم، شماره 177 و 178، ص 91؛ عوفی، محمد. لباب الالباب، بر اساس نسخة پروفسور ادوارد براون، با مقدمه و تعلیقات علامه محمد قزوینی، انتشارات فخر رازی، تهران، 1361 ، ص252؛ خیام. رباعیات حکیم عمر خیام (دوزبانی)، با ترجمه به شعر انگلیسی از ادوارد فیتز جرالد، به کوشش یوسف جمشیدی پور، کتابفروشی فروغی، تهران، صص 12 و 20.

(4) ـ زرین کوب، عبدالحسین. جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیرکبیر، تهران: 1357، ص 251.

(5) ـ مولوی، جلال‌الدین. مثنوی معنوی، به اهتمام توفیق سبحانی، انتشارات روزنه، تهران: 1378، پیشگفتار صص 31- 35، به نقل از عبدالباقی گولپینارلی؛ شهیدی، جعفر. شرح مثنوی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1373؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان. شرح مثنوی شریف، 3 مجلد، چاپ هشتم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1375.

-Alighieri. Dante, The Divine Comedy,Wikipedia-the free encyclopedia.html

(7) ـ دانته آلیگیری. کمدی الهی؛ دوزخ، ترجمه شجاع الدین شفا، چاپ دوازدهم، انتشارات امیرکبیر، تهران: 1381، صص 32-33.

(8) ـ مولانا، جلال‌الدین محمد. گزیدة غزلیات شمس، با مقدمه و شرح لغات و ترکیبات و فهارس دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات کتاب‌های جیبی، چاپ پنجم، تهران:1363، پیشگفتار صص 21- 28.

(9) ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. تازیانه‌‌های سلوک، انتشارات آگاه، تهران: 1372، ص 9 به بعد؛ مثنوی معنوی، پیشگفتار ص 34.

(10) ـ مولوی، جلال‌الدین محمد. دیوان شمس تبریزی، نقد و تحقیق و فرهنگ لغات از عزیزالله کاسب، چاپ چهارم، انتشارات محمد، تهران: 1384، پیشگفتار صص 32 – 33.؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، مصیبت نامه، به اهتمام و تصحیح نورانی وصال، انتشارات زوّار، تهران: 1373، صص 237 ـ 239؛ نظامی گنجوی. اقبال نامه، به تصحیح و تحشیه حسن وحید دستگردی. انتشارات مطبوعاتی علمی، چاپ دوم، جلد 3، تهران: 1363، صص 55- 60.

(11) – رودکی، جعفر بن محمد، دیوان رودکی، شرح و توضیح منوچهر دانش پژوه، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران، 1383، ص 7.

(12) – نغمه‌گر حدیقة عرفان، گزیده اشعار سنائی، انتخاب و توضیح دکتر سید ضیاءالدین سجادی و دکتر جعفر شعار، انتشارات سخن، تهران، 1374، ص 17.

(13) – رودکی، جعفربن محمد. دیوان شعر رودکی، پژوهش و تصحیح و شرح جعفر شعار، نشر قطره، تهران، 1378، ص 5.

(14) – رودکی، جعفر بن محمد، دیوان رودکی، ص 17.

(15) – رودکی، جعفربن محمد. رودکی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفی علیشاه، تهران، 1368، دیباچه ص ز.

(16) – همانجا، دیباچه ص و – ز.

(17) – مولانا، جلال الدین محمد بلخی، دیوان شمس تبریزی، پیشگفتار ص سی و یک.

 

منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : کاوه احمدی علی آبادی

نظر شما