متافیزیک لاست
«داستان لاست، نهتنها از نظر فیزیکی که از نظر متافیزیکی نیز یک مجموعه است»؛ مجموعهای که درصدد است تا افکار موردنظر را برای بیننده خود تبیین کند و برای این هدف به طرح سئوالات زنجیرهای می پردازد. متافیزیک لاست بی تردید با شخصیت های نام آشنایش رابطه ای تنگاتنگ دارد؛ شخصیت هایی که همنام و احتمالا همفکر فیلسوفان غرب، به ویژه فیلسوفان قرن هجدهم میلادی؛ یعنی فیلسوفان «عصر روشنگری» هستند. پرداختن به گزیده تفکرات این فلاسفه شاید کلید حل معماهای لاست و تفکر پشت صحنه آن باشد. این نوشتار به این فیلسوفان و ارتباطهای احتمالی آنها با لاست میپردازد.
لاست در مسیر طی شده خود تاکنون به معرفی چهره هایی پرداخته است که همنام برخی از قلاسفه بزرگ غرب هستند. این فلاسفه عمدتا فلاسفه قرن هجدهم هستند که در دنیای غرب به «عصر روشنگری» معروف شده است.
بازیگر فیلسوف
کیت آستین جان آستین
میخاییل باکونین میخاییل باکونین
جرمی بنتام جرمی بنتام
ادموند بورکه ادموند بورکه
بونه کارلایل تامس کارلایل
آنتونی کوپر آنتونی کوپر
دزموند دیوید هیوم دیوید هیوم
جان لاک جان لاک
دانیل روسو ژان ژاک روسو
جان آستین
جان آستین (1790-1859) پوزیتیویست حقوقی و در سنت استاد خود «جرمی بنتام» بود. وی فیلسوف حقوق بود و فهرست بلندی از آثار منتشرشده در زمینه فلسفه حقوق و فقه از خود به جای گذاشت. وی در دانشگاه کالج لندن، استاد فقه بود.
عصاره اعتقادات وی از قرار زیر است:
• قانون حکمی است که حکمروای حکمناشده- سلطان- صادر میکند.
• این قبیل احکام را تهدیدات حمایت میکنند.
• سلطان کسی است که عادتاً از وی اطاعت میکنند.
وی نظریه پوزیتیویسم حقوقی را نیز پدید آورد که اساساً حاکی از آن است که قانون نباید به داوریهای ارزشی اخلاقی وابسته باشد، در حالی که رئالیستهای حقوقی میگویند که قانون باید شامل متافیزیک یا ارزیابی اخلاقی متن حقوقی باشد. این مخالف نظر پوزیتیویستهای حقوقی است که معتقدند قانون را باید به صورت کاملاً تحتاللفظی در نظر گرفت.
میخائیل باکونین
میخائیل باکونین (1814-1876) فیلسوف انقلابی و آنارشیست معروف روس بود.
• وی نظامهای حکومتی را به هر نام و هر شکلی، که مظهر قدرت هستند؛ از جمله خدا یا سلطان، رد میکرد. باکونین مفهوم دینی «اختیار» را نفی میکرد، اما از تبیین ماتریالیستی پدیدههای طبیعی حمایت مینمود. به عنوان یک انقلابی به توانایی مردم به شکلدهی آزادانه جهان و جامعه اطراف خود ایمان داشت.
• باکونین معتقد بود که شکل صحیح سازمان اجتماعی انجمن آزاد میان افراد و میان جوامع است. بدینترتیب «آزادی همه برای آزادی من لازم است».
• باکونین منتقد مشهور «ژان ژاک روسو»؛ به ویژه نظرات روسو در باره ماهیت انسان و طبیعت، نیز بود.
جرمی بنتام
جرمی بنتام (1748-1832) فایدهگرا و فیلسوف پوزیتیویست حقوقی بود.
• بنتام مفهوم «حقوق حیوانات» را نیز مطرح ساخت؛ اما با مفهوم «حقوق طبیعی» مخالف بود. وی به جدایی کلیسا و دولت، حقوق برابر برای زنان، الغاء بردگی، الغا تنبیه جسمی (حتی برای کودکان)، تجارت آزاد، تنزیل و قانونی ساختن همجنسبازی اعتقاد داشت.
• وی طراح زندانی به نام «پانوپتیکون» نیز بود. طراحی پانوپتیکون مستلزم جداسازی زندانیان در سلولهایی بر روی دیواره بیرونی دایروی با ایستگاه نگهبانی در مرکز است. میگویند این طراحی برای آن بوده که با ایجاد توهم نظارت بر همه جا از سوی زندانبانان در زندانیان، در حالی که زندانیان حتی نمیتوانند زندانیان دیگر را ببینند، به زندانبانان قدرت بدهد.
• بنتام نیز مانند ژان ژاک روسو از بنیانگذاران انقلاب فرانسه بود. وی با رهبران انقلاب فرانسه، به ویژه «میرابو» ارتباط داشت، اما مبتنی بودن تفکر انقلابی آن زمان را بر «حقوق طبیعی» تقبیح میکرد. وی خشونتی را هم که با قدرت گرفتن ژاکوبنها در طول انقلاب فرانسه آغاز شد، محکوم میکرد.
• وی دانشگاه کالج لندن را بنیان گذاشت که نخستین دانشگاه انگلیسی بود که همه افراد را، صرف نظر از نژاد، اعتقاد یا ایدئولوژی سیاسی میپذیرفت. این بازتاب فلسفه بنتام بود و به انتصاب یکی از شاگردان خود، جان آستین، به عنوان نخستین استاد فقه در سال 1829 کمک کرد.
ادموند بورکه
ادموند بورکه (1729-17979) سیاستمدار ایرلندی، عضو پارلمان و رهبر ویگهای قدیمی بود.
• نظرات اصلی وی شامل دفاع از انقلاب آمریکا و دموکراسی نمایندگی، انتقاد از انقلاب فرانسه و تغییرات اجتماعی رادیکال بر مبنای نظریهای آزمودهنشده و حکم به عمومیت برخی از اصول اخلاقی بود که مقامات مستعمراتی بریتانیایی در هند نقض میکردند.
• دیدگاههای وی درباره اختیار تاحدی در این نقل قول از تأملات در باب انقلاب در فرانسه آمده است: «بهتر آن است که فضیلت و انسانیت را به جای کوشش برای تبدیل انسانها به ماشینها و ابزارهای صرف در دست نیکخواهی سیاسی، با محول کردن قسمت اعظم کار به اختیار حتی به بهای زیان رسیدن به هدف، گرامی بداریم».
تامس کارلایل
تامس کارلایل (1795-1881)، فیلسوف و نویسنده اسکاتلندی بود. کارلایل کتابی به نام «قهرمانان و پرستش قهرمان» نوشت که نقصهای بنیادی قهرمانان و چالشهایی را که باید با آنها روبرو میشدند مورد بحث قرارمیداد. این امر پاراداکس جالبی را در نام «بونه کارلایل» مطرح میسازد که نام وی را با نام «دانیل بونه» قهرمان مردمی و افسانهای آمریکایی همراه میسازد. در لاست بونه شخصیتی است که در طول زندگی تلاش میکرد تا به عنوان قهرمان شناخته شود (که موجب میگردد شانون به وی لقب «کاپیتان آمریکا»بدهد)، وی بارها در این امر موفق بود؛ و در حین انجام عملی قهرمانی درگذشت.
• «در همه جا روح انسانی میان نیمکرهای از نور و نیمکرهای از ظلمت ایستاده است؛ در میان محدودیتهای امپراتوریهای جاودانه جبر و اختیار».
آنتونی کوپر
آنتونی اشلی کوپر (1621-1683) سیاستمدار انگلیسی بود که استاد و حامی فیلسوف واقعی جان لاک بود.
• علاوه بر حمایت از وی در رابطهای تا حدی پدرانه، به دلیل آن که لاک فیلسوف زندگی وی را از خطر مرگ (عفونت کبد) نجات داد نیز وی را مشهور ساخته است. (در گمشده، لاک زندگی آنتونی کوپر را با پیوند کلیه نجات میدهد).
• آنتونی اشلی کوپر (1671-1713)، سومین «ارل شفتسبری» و نوه نخستین ارل، تشابهاتی هم با شخصیت نمایش دارد. این ارل شفتسبری یک فیلسوف اخلاق قرن هجدهمی بود که فرض میکرد مردم اساساً خوب هستند و اخلاق بخشی بنیادی (اگر نه فطری) از انسانیت است. فلسفه اخلاق ارل شفتسبری در تضاد مستقیم با اخلاق پدر لاک قرار دارد که نماینده فلسفه خودپرستی تامس هابز (و ساویر) است.
دیوید هیوم
دیوید هیوم (1711-1776) فیلسوف شکگرایی و شاید به میزانی کمتر طبیعتگرایی نیز بود.
• مانند دزموند، دیوید هیوم نیز اسکاتلندی بود.
• دیوید هیوم شدیداً تحت تأثیر جان لاک فیلسوف بود.
• از 1763 تا 1765، در پاریس منشی «لرد هرتفورد» بود و در آن جا با روسوی فیلسوف دوست شد و بعدها با وی مخالفت ورزید.
• بر خلاف دزموند، دیوید هیوم دیدگاههایی قوی بر علیه معجزات داشت و آنها را نقض قوانین طبیعت میدانست که در نتیجه احتمال وقوع آنها بسیار کم است.
• وی در باره دغدغه انساندوستانه (که شخصیتهایی مانند جک و دزموند آن را مجسم میسازند) و مخالفت آن با قوای خودپرستی (که شخصیتهایی مانند ساویر آن را مجسم میسازند) مطالبی نوشت.
• او نوشت که اختیار، در تناقضی عجیب، در واقع نیازمند جبر است، هرچند ظاهراً با آن در تضاد نیز هست.
• نظر وی آن بود که اختیار را میتوان با «حسی نادرست یا تجربهای ظاهری» (نقضی خفیف) تبیین کرد که با بسیاری از افعال ما به هنگامی که آنها را انجام میدهیم، همراه است. در صورت تفکر، درمییابیم که ضروری و کاملاً جبری بودهاند.
• هیوم «جبرگرای نرم» یا انطباقگرا است، یعنی معتقد است که تمام رویدادها به طور علّی معین میشوند. اما ما باز هم میتوانیم مسئولیت اخلاقی داشته باشیم (که در صورتی که جهان کاملاً به صورت علّی معین شود، طبعاً ناممکن است). مسئولیت اخلاقی نتیجه ارادهای است که رویداد را موجب میشود. اما اراده هم از نظر هیوم به اندازه هر چیز دیگری به طور علّی معین میشود. اگر اپیزود «درخشهایی در برابر چشمانت» از فلسفه هیوم در باره جبر و اختیار الهام گرفته بود، به شدت تغییر میکرد. آن چه در این اپیزود نمایش داده میشود به چیزی موسوم به سرنوشتگرایی نزدیکتر است که هیوم به نفع آن استدلال نمیکند.
• هیوم در رساله «در باره خودکشی» که پس از مرگش منتشر شد به شدت از این نکته حمایت کرد که این که مردم خود به زندگی خویش پایان دهند نه بر خلاف قوانین خدا است و نه بر علیه قوانین طبیعت. استدلال وی آن بود که مردم اختیار کامل بدنهای خود و آن چه را با این بدنها یا بر این بدنها انجام میدهند، دارند. ظاهراً دزموند با استفاده از این موضع بیخطر در سوان، از این حق بر خود به طریقی استفاده میکند که هیوم تصورش را نکرده بود؛ فدا کردن خویش.
• هیوم به دلیل بحث در باره مسئله استقرا نیز مشهور است. این نام با نقش دزموند نیز تناسب خوبی دارد، زیرا وی با استدلال استقرایی مجبور میگردد که به فشار دادن تکمه ادامه دهد.
• هیوم در باره علیت نیز شکاک بود. به زبان ساده، وی به معتقد بود «تقارن مداوم» قابل فهم و درک است، اما «ارتباط ضروری» یعنی این تصور که چیزی فراتر و بالاتر از تقارن وجود دارد که موجب میشود یک چیز به ناگزیر همراه با چیز دیگر باشد قابل درک و قابل فهم نیست. شایان ذکر است که هم استقرا و هم علیت مفاهیمی هستند که معمولاً در پیشبینی آینده به کار میروند و همان گونه که هیوم در باره این دو مفهوم شکاک بود، در مورد یقینی بودن معرفت به آینده نیز شکاک بود.
جان لاک
جان لاک (1632-1704) فیلسوف دوران روشنگری.
• لاک رابطه میان طبیعت و تمدن را مورد بحث قرار میداد و بعدها بر بنیانگذاران حکومتهای دموکراتیک تأثیر زیادی داشت. وی معتقد بود در وضعیت طبیعی تمام انسانها برای تنبیه متجاوزان از حق برابر برخوردارند؛ برای تضمیم داوری منصفانه برای همه، حکومتها برای مدیریت بهتر قوانین تشکیل شدهاند.
• این فلسفه متناسب با شخصیت لاک است که هم طبیعت و هم نیاز به ساماندهی برابریجویانه در میان بازماندگان را شامل میشود.
• اپیزود موسوم به «Tabula Rasa» اشارهای است به عبارت لاتینی به معنای لوح سفید، که نظریه فلسفی مهمی بود که ارسطو، تامس آکویناس و جان لاک فیلسوف از آن حمایت میکردند. این مفهوم از آن حکایت دارد که ذهن انسان مانند «لوحی تمیز که بر آن چیزی نوشته نشده است» به دنیا میآید و از این رو تمام معرفت انسانی فقط از تجربه انسانی حاصل میشود.
• دیدگاه دیگر وی این بود که حقیقت داشتن جبر اهمیتی ندارد. وی معتقد بود که وجه تعریفکننده رفتار ارادی آن است که افراد توانایی آن را دارند که تصمیمی را آن قدر به تعویق بیندازند تا در مورد پیامدهای انتخاب خود تعمق کنند. «در واقع، اراده معنایی جز قدرت یا توانایی ترجیح یا انتخاب ندارد».
• شخصیت لاک در اپیزود «درباره تحول...» نیز بر مفهوم لوح سفید تأکید میکند؛ آن جا که در مکالمهای با شانون میگوید «همه در این جزیره زندگی جدیدی پیدا میکنند، شانون. شاید وقت آن باشد که تو زندگی جدید خود را آغاز کنی».
• باید این نکته را نیز یادآوری کرد که مفهوم «لوح سفید» آن گونه که جان لاک آن را میفهمید، تأکید دارد که انسان «روح خود را مینویسد». این در تضاد با شخصیت لاک است که تصور میکرد «فرد منتخبی» است که سرنوشت، تقدیر و آیندهای را که برای شما نوشته شده در اختیار دارد.
• وی یکی از بنیانگذاران نظریه قرارداد اجتماعی بود که فرض میشد توافقی ناگفته میان افراد و تشکیلات حکومتی باشد (تا بر اساس آن از بخشی از آزادیهای طبیعی خود دست میکشند تا به زندگی منظم در جامعه و حقوق مدنی غیرطبیعی دست یابند، مانند موردی که جک نقش رهبری را در جزیره به عهده گرفت). لاک به ویژه به حق شورش در برابر جباریت معتقد بود، که ژولیت به جک میگوید انگیزه وی در رسوا کردن بن در نوار ویدئویی خود بوده است.
• وی در اثر عمده خود دو رساله درباره حکومت (1689) نظریه جامعه مدنی را که تحت حاکمیت قانون قرار دارد و در آن هدف دولت به تضمین و تأمین مالکیت خصوصی محدود شده است، مطرح ساخت. این به رفتار ساویر هنگامی که از ذخیره خود در برابر سرقت (بونه) و تقسیم (جک) دفاع میکند، مشروعیت میبخشد، هر چند هر دوی آنها ادعا میکنند که برای دستیابی به خیری بزرگتر اقدام میکنند.
• وی مدافع بردگی بود، زیرا چنان که در یادداشتی برای فرماندار ویرجینیا در سال 1679 نوشت، سیاهپوستان آفریقا در جنگی عادلانه شکست خورده بودند.
• در 1693، لاک رسالهای موسوم به تفکراتی در باره آموزش منتشر کرد که در آن به مراحلی که باید برای پرورش پسران طی کرد پرداخته بود. لاک که هدف وی به ویژه پسران نجیبزادگان بود، با نازپرورده ساختن و نوازش کودکان مخالفت میکرد. آنها را باید از داستانهای کودکانه دور نگه داشت، در معرض سختیها قرار داد، برای کارهای مفید آموزش داد، که حاصل آن عضوی کارآمد و مسئول برای جامعه است. این موضوعات در منازعات مربوط به تربیت کودکان در بخش 1 میان لاک و میشل بر سر آن چه میشل باید در جزیره انجام دهد و نباید انجام دهد، مشابههای آشکاری دارند.
• او از کار کودکان از سن سه سالگی نیز حمایت میکرد و در کل دشمن فقرا بود.
ژان ژاک روسو
ژان ژاک روسو (1712-1778) فیلسوف ژنو بود که تأثیر زیادی بر علم سیاست و جنبش اجتماعی داشت.
• بعدها در فتح گرانادا وی را مروج اندیشه «توحش شریف» دانستند که مدعی بود انسان در وضعیت طبیعی و وحشی معصوم و پاک به دنیا میآید تا این که جامعه و تمدن وی را فاسد کنند (هر چند روسو خود مستقیماً چنین اندیشهای را مطرح نساخته بود).
• شخصیت خود دانیل روسو را میتوان وحشیای شریف دانست که سالها در میان وحوش زندگی کرده و اکنون به بازماندگان در برابر دیگران کمک میکند.
• روسو انگیزه خود را برای کنجکاو ماندن در مورد جهان طبیعی که در آن سکونت دارد و نوسانات جهان اجتماعی که حس میکند از آن طرد شده، گرامی میدارد.
• بر خلاف روسو (ی نمایش) که دختر وی از او گرفته شد، روسو (ی فیلسوف) از ترزه لواسور پنج فرزند داشت؛ اما در اوایل زندگی آنها، با این ادعا که پدر بدی خواهد بود و بهتر است فرزندانش در یتیمخانه بزرگ شوند، آنها را رها کرد.
• روسو پس از روبرو شدن با انتقادات شدید، همراه با دیوید هیوم فیلسوف به بریتانیای کبیر پناهنده شد. اما بعدها دچار توهمات و ترسهای بسیار شدیدی شد و دچار این سوءظن گردید که هیوم و دیگران توطئههایی بر علیه وی طراحی کردهاند که بسیار مانند شخصیت روسوی نمایش است که در آغاز فکر میکرد چیزهایی مانند نجوا میشنود.
منبع: هفته نامه پنجره 1388 / شماره 15 ۱۳۸۸/۰۰/۰۰
مترجم : ابوالفضل حقیری قزوینی
نظر شما