سینمای مستند ایران، صنف و دولت
با روی کار آمدن مدیران جدید سینمایی و پیش از آنکه مدیر جدید مرکز گسترش سینمای مستند انتخاب شود، نگرانیهایی میان اغلب مستندسازان شکل گرفته بود؛ نگرانی از ایجاد شرایط بدتر و بستهتر از قبل و آمدن آدمهایی که همه چیز را براساس نگاه خودشان از نو بنا کنند. انجمن مستندسازان این نگرانی را به عنوان صنف در دل خود میدید و به جز نامه مشترکی که با انجمن تهیهکنندگان مستند به معاون سینمایی نوشت، در دیداری با مدیر جدید مرکز گسترش بهبیان نقطه نظر خود پرداخت. آن جلسه به هیچ نتیجه خاصی نرسید و مدیر جدید وعده داد در فاصله دو هفته با آمادگی اطلاعاتی بیشتر، جلسهای جدید برگزار شود و درباره جزئیات هر تعامل و تفاهم (احتمالی) صحبت کنیم. آن زمان هنوز به نیمه دیماه 88 نرسیده بودیم ولی انتظار انجمن برای خبر مرکز و جلسه بعدی همین طور ماند و ماند و ماند.
در این میان، نه فقط این بیخبری و بیتوجهی که ماجراهای دیگری هم رخ داد. نامه مشترک به معاون سینمایی همچنان بیجواب ماند و مدتها بعد در پاسخ به خبرنگاری که جویای آن شده بود این جواب داده شد که قرار نیست به هر نامهای پاسخ داده شود. این حرف نه از جانب روابط عمومی و ریاست دفتر و یکی از اطرافیان که از سوی شخص اول سینمای کشور به زبان آمده بود؛ در حالی که آن نامه «هر نامهای» نبود و خواستهها و نقطه نظرات دو صنف مهم را مطرح میکرد. پس از آن هم مدیر جدید مرکز در سخنانی «معنادار» اشاره کرد مستندسازان را در انجمن مستندسازان خلاصه نمیداند و مرکز گسترش با همه مستندسازان مراوده خواهد داشت. این سخن بهخودی خود خوب، اما هر شنوندهای را به فکر میانداخت که معنای پنهان این حرف، جز نادیده گرفتن صنف مهم مستندسازان چه میتواند باشد؟ چراکه پیش از این هم روابط مرکز و مستندسازان تنها به اعضای انجمن محدود نمیشد، ولی این مساله آنقدر عادی و بدیهی بود که نیازی به اعلام و تاکید نداشت.
آغاز نشستهایی با تعدادی مستندساز- آن هم با عنوان نشست تخصصی- نکته دیگری بود که در پس ظاهر مثبت و ایجاد ارتباط دوسویه میان مدیران جدید و مستندسازان، باز هم چیز دیگری را به ذهن متبادر میساخت؛ اینکه این ارتباط میان مرکز و اشخاص است و نه مرکز و صنف، و اینکه کمتر عضو شاخصی از میان اعضای انجمن به این جلسات دعوت میشد.
اغلب اعضای حاضر در این نشستها از میان آنهایی انتخاب میشدند که سال گذشته دور جشنواره «سینما حقیقت» را خط نکشیده بودند. درواقع گزینش از میان غیرمعترضان صورت میگرفت. بگذریم که چهرههای جوان و کمتر آشنا مخاطب حرفهای جدید میشدند و نسلهای قبلی تعدادشان در قیاس، بسیار کمتر بود.
تازهکاری و جوانی نه اینکه بد باشد ولی وقتی کفه ترازو را به این سمت سنگین میکند عجیب به نظر میرسد، تا جایی که مثلا در دیدار مدیر جدید با فیلمسازان زن، تعداد نامهای شاخص و آشنا آنقدر کم بود که جای خالی و عدم حضور چهرههای باسابقه، سوالبرانگیزیاش را بیشتر به رخ میکشید. این حق طبیعی دعوتکنندگان بود که هر کس را میخواهند دعوت کنند و اصلا بحثی در آن نیست، ولی آیا اینگونه دعوت معنای خاصی در نادیده گرفتن بخش عمده مستندسازان نداشت؟
اتفاق دیگر تمدید نشدن تفاهمنامهای بود که در زمان مدیریت سابق مرکز با انجمن مستندسازان امضا شده بود و براساس آن همکاریهای مشترکی صورت میگرفت؛ از جمله مشارکت مرکز گسترش در اموری مانند برگزاری کارگاههای آموزشی، نمایش فیلمهای مستند و... دردوره جدید قسط آخر تفاهمنامه پیشین پرداخت شد و تمام. حتی پیش از پایان آن هم بندهای آشکار و بینیاز از تفسیری مثل نمایش فیلمهای مرکز در برنامههای صنفی انجمن، در اجرا دچار مشکل شد و جز یک فیلم هیچ یک از تولیدات – حتی مشارکتی – مرکز اجازه نیافت در نمایشهای هفتگی انجمن مستندسازان روی پرده برود. این مشکل حتی با رایزنیهای مختلف و مذاکراتی که ابتدا نظر مثبت و قطعی مسؤولان مرکز را جلب میکرد هم به نتیجه نرسید، تا آنجا که نمایش دو فیلم، تنها چند ساعت پیش از اکران منتفی شد و مدیران مرکز هیچ نیازی به تعامل موقت برای نمایشی که قبلا اعلام شده بود و تماشاگرانش آمده بودند، حس نکردند. همه اینها در کنار هم، انجمن را به این نتیجه رساند که ظاهرا کشتی بان را سیاستی دیگر آمده و اساسا سیاست این است که صنف جدی گرفته نشود، پس هر تلاشی بینتیجه خواهد ماند. البته از آن سو هم خبر میرسید که مصاحبههای رئیس هیات مدیره انجمن در نقد سیاستهای مرکز، راه را بر هر تعامل و تفاهمی میبندد و این فضاسازی رسانهای اصلا آرامشی برای هیچ حرف و سخنی باقی نمیگذارد.
***
آنچه رسیدن اعضای هیات مدیره انجمن مستندسازان به این نتیجه و این نگاه را موجه جلوه میداد، سیاستهای کلان معاونت سینمایی بود و آنچه فراتر از مدیریت مرکز گسترش اتفاق میافتاد؛ به ویژه آنجا که معاون سینمایی رودربایستی و حفظ ظاهر چند ماهه را کنار گذاشت و به صراحت اعلام کرد میان معاونت و خانه سینما مشکل وجود دارد و این گونه نمیتوان کار کرد و آنها باید خودشان را عوض کنند. با توجه به اینکه خانه سینما چیزی نیست جز محل تجمع صنوف، این خودش آشکارترین پیام بود برای هر صنف و هر تشکلی در سینما.
***
در این بین دستورالعمل عجیب و محدودیتزای معاونت سینمایی درمورد حضور فیلمهای ایرانی در خارج از کشور هم وجهه دولتی و غیرصنفی مرکز گسترش را افزایش داد. پس از سالها حضور فیلمهای کوتاه و مستند در جشنوارهها و مجامع سینمایی جهان و افتخاری که آفریدهاند بدون اینکه مشکل خاص و نکته جدیدی پیش آمده باشد، این بخشنامه موجب حیرت و اعتراض فیلمسازان شد. اجرای این دستورالعمل از سوی معاونت سینمایی به مرکز گسترش سپرده شد و مرکز دولتی بار دیگر در مقابل مستندسازان مستقل قرار گرفت؛ چراکه این بار وجه نظارتی و به تعبیر سرراستترش سانسورگرانه پیدا کرده بود. البته مدیر مرکز در گفتوگویی اعلام کرد که جایی برای نگرانی فیلمسازان وجود ندارد و این دستورالعمل موجب محدودیت نمیشود و تنها نوعی ضابطهمندی ارسال فیلم به خارج از کشور است.
به هر حال این دستور عجیب تاکنون به مرحله اجرا نرسیده و بعید است با توجه به حجم بالای اعتراض سینماگران، جنبه عملی و عینی بهخود بگیرد؛ به ویژه که تعداد بسیار زیاد فیلمهایی که باید مورد بازبینی قرار گیرد و نیرو و بودجهای که باید صرف این امر شود، غیرعملی بودن آن را از همین ابتدا نشان میدهد. تاکنون هم رفتار مدیران مرکز بهگونهای بوده که حساسیت خاصی در این زمینه ایجاد نشود و اعتراض جدیدی شکل نگیرد. در واقع به نظر میرسد قرار نیست مدیران مرکز فیلمهای مستقل را با محدودیت جدیدی روبهرو سازند.
***
بعضی دوستان که دلشان بیشتر با سیاستهای ارشاد است، ریشه اختلاف را در تحریم جشنواره «سینما حقیقت» در سال گذشته میدانند و براساس منطق خود به معاونت سینمایی حق میدهند با صنوف به طور عام و با مستندسازان به صورت خاص، مشکل داشته باشد. این عده که به خوبی از نتایج نادیده گرفتن این جشنواره از سوی مستندسازان و به تبع آن تماشاگران آگاهند، اعتقاد دارند دولت حق دارد دلچرکین باشد و پاسخ آن ضربه مهم و جدی را بدهد. حتی یکی میگفت مثل این است که شما مشت زده باشید و توقع دوستی و مهربانی هم داشته باشید. در حالی که اصلا این طور نیست؛ چراکه آن تحریم سال قبل از جمع شدن اقدامهای فردی شکل گرفته بود و گذشته از بحث درستی یا نادرستی آن، هیچ ربطی به انجمن مستندسازان و یک صنف بهخصوص نداشت که حالا بخواهد از سوی یک مرکز دولتی به آن پاسخ داده شود. ضمن اینکه به سیاق جملهای که حالا دیگر کلیشهای به نظر میرسد و هر رئیسجمهور جدیدی به زبان میآورد، میتوان بر این باور نادرست خط کشید. هر رئیس دولتی در همان نخستین نطق خود تاکید میکند که فقط رئیسجمهور کسانی نیست که به او رای دادهاند، بلکه آماده خدمت به همه است. این واژه «همه»، تاکیدش و اصلا معنایش متوجه همان کسانی است که مخالف بودهاند.
پس اگر این اعتقاد ریشه در واقعیت داشته باشد و مدیران سینمایی معتقد به پاسخ اینچنینی باشند، نوع نگاهشان از پایه و اساس اشتباه است. البته به عنوان یک شهروند بسیار خوشبینم که اینگونه نیست و گمان نمیکنم این طرز فکر طرفداران زیادی میان مدیران داشته باشد.
***
سرانجام چند هفته پیش، بعد از آن وعده عملی نشده ابتدای دیماه سال قبل، مدیران مرکز گسترش به گفتوگو با هیاتمدیره انجمن مستندسازان نشستند. بنابر سنت ایرانی دید و بازدید، این نشست را میتوان بازدید مدیران مرکز دانست؛ چراکه این بار آنها به خانه سینما آمدند و ملاقات در دفتر انجمن برگزار شد.
این جلسه را میتوان نقطه عطف مهمی در مراوده مدیران جدید مرکز با انجمن مستندسازان دانست؛ جلسهای که طرفین با صراحت کامل حرفهای خود را رو به یکدیگر گفتند و تمام تلاش بر این بود که آنچه مشکل واقعی است و آنچه سوءتفاهم، همه و همه مورد بحث قرار گیرد. این نشست مفصل چندساعته اگرچه گاهی از سر صراحت به تندی هم کشید، خوبیاش در دو چیز بود؛ یکی اینکه آخرش به تفاهم و تعامل و تبادل و اینگونه امور رسید و دیگر اینکه چیزی در دل طرفین نماند و هر چه بود به زبان آمد. حاصل این دیدار که البته بخشی از آن به رایزنیهای چند روز قبل برمیگشت، دو گام مثبت و دو پیش قدمی ارزشمند مرکز گسترش بود؛ یکی مشارکت مالی در کارگاه آموزشی «از ایده تا متن» که توسط انجمن برگزار میشد و دیگر اختصاص بودجهای برای ساخت فیلم بعدی محمدرضا مقدسیان. وعده تهیهکنندگی فیلم جدید این مستندساز باسابقه در جلسه بزرگداشت او که توسط انجمن و سایت «و مستند» برگزار میشد اعلام شد، آن هم توسط خود مدیر مرکز که در مراسم حضور یافته بود.
این قدمهای رو به پیش و این آغاز تفاهم و تبادل در هر کجا که ریشه داشته باشد ارزشمند است و شایسته توجه؛ حتی اگر نوعی انجاموظیفه تلقی شود و بنا بر نظری، تنها بخش کوچکی باشد از کارهایی که مرکز باید انجام دهد. ولی بیتعارف و با درنظر داشتن شرایط موجود و تغییرات رخ داده در فضای کشور نباید به اینگونه «باید»ها – که میدانیم فقط روی کاغذ است – دل خوش کرد. از اینروست که این اقدام مرکز درخور توجه است.
در جایی از فیلم مستندی که مهرداد شیخان درباره نصرت کریمی ساخته، این هنرمند بزرگ به نکته مهمی اشاره میکند؛ به تفاوت دو مقوله که اغلب در جامعه ما اشتباه گرفته میشوند: سازش و سازگاری. سازگاری، وفق پیداکردن با شرایط است و با آنچه موجود است؛ بیآنکه بخواهی پا روی اعتقادات بگذاری و خودت را عوض کنی، ولی سازش اصلا با نادیده گرفتن اعتقاد عجین است و گریزی از آن نیست.
آنچه باید در رابطه میان انجمن مستندسازان سینمای ایران و مرکز گسترش سینمای مستند مورد توجه قرار گیرد، تکیه بر مقوله «سازگاری» است. هر دو طرف از تفاوت مواضع یکدیگر باخبرند و قرار هم نیست بیهوده از یکدلی و یکرنگی صحبت شود. این سو نظری وجود دارد و آن طرف هم طرز فکری که اتفاقا، خیلی هم به یکدیگر نزدیک نیست. حالا اگر در مسالهای مشترک و حتی در جایی که تعارضی نیست بتوان همکاری کرد و به تبادل رسید، چرا که نه؟
این اتفاق مثبت از آن چیزهایی ست که باید به آن دل خوش داشت؛ چراکه پای منافع یک صنف و کلیت سینمای مستند ایران در میان است، نه مدیران مرکز و هیات مدیره انجمن. ولی به همان شرط «سازگاری»، که اگر بنا به «سازش» باشد، نه دوامی در آن هست و نه ارزشی. تکلیف امر بیدوام و بیارزش هم پیشاپیش معین است.
منبع: سایت خبری فرارو ۱۳۸۹/۴/۲۴
نویسنده : ناصر صفاریان
نظر شما