موضوع : پژوهش | مقاله

ساعدی در یک نگاه

استبداد شبه مدرن پهلوی در دهه‌های 1340 و 1350 و به ویژه پس از انجام و تحقق فرآیند ویرانگر اصلاحات ارضی که به “انقلاب سفید” معروف شد و تقریباً انهدام و نابودی توان اقتصاد کشاورزی و خودکفایی ما را در پی داشت (البته آمریکا نیز از “انقلاب سفید” همین را می‌خواست، زیرا با نابودی کشاورزی و اقتصاد خود بسندة کلاسیک ایران، ممکلت ما با جمعیتی زیاد همچون دهانی باز، بدل به بازار مصرف گسترده‌ای برای تولیدات نظام سرمایه‌داری بین‌المللی می‌گردید) و با دگرگونی ساختارهای اقتصادی - اجتماعی کشور، بیش از پیش ‌زمینه را برای سیطرة تام و تمام نظام شبه‌مدرن فراهم ساخت. به ویژه سرکوب خونین قیام مردمی در 15 خرداد 1342 و شوک روحی ناشی از آن، برای شاه و آمریکا این فرصت را پدید آورد که مظاهر مختلف نظام غرب‌زدگی شبه‌مدرن را به گونه‌ای فراگیر بسط دهند.
ترویج فرهنگ شبه‌مدرن بیش از پیش مورد توجه رژیم قرار گرفت و قملروهایی چون ادبیات داستانی، موسیقی غرب‌زده و به اصطلاح پاپ، سینما و تئاتر و مطبوعات به عنوان عرصة ترکتازی مبلغان تجددگرائی سطحی در اختیار روشن‌فکران قرار داده شد. جریان روشن‌فکری رسمی دهة چهل و پنجاه ایران دارای دو شاخة کلی لائیک و التقاطیون به ظاهر دینی بود. شاخة لائیک شبه‌مدرن فکری ایران در سال‌های دهه چهل و پنجاه دارای 4 گرایش اصلی بود:
1.گرایش مارکسیست‌های توده‌ای که فراری بوده و در اروپای شرق و شوروی به سر می‌بردند و نیز طیف کم‌تعدادی از مارکسیست‌های مستقل از حزب توده که در داخل کشور چند عملیات پراکندة مسلحانه را علیه رژیم در سال‌های 55 - 1349 رهبری کردند و تدریجاً توسط ساواک شناسایی و به طور کامل متلاشی شدند. وزن و نفوذ اینها در جریان روشنفکری لائیک ایران بسیار اندک و محدود بوده است.
2.گرایش روشنفکری ناسیونالیست‌ سلطنت‌طلب که ارتباط مستقیم با دربار داشتند و افرادی چون ذبیح‌ا… صفا، شجاع‌الدین شفا، پرویز ناتل خانلری، مجتبی مینوی، رضازاده شفق و با تفاوت‌هایی احسان نراقی را در بر می‌گرفت. اینها اگرچه به لحاظ کمی ضعیف و در میان مردم فاقد نفوذ بودند اما از رانت‌های فوق‌العاده اگرچه دربار برخوردار می‌‌شدند و ایدئولوژیک رسمی رژیم بودند.
3.طیف روشنفکری ناسیونال - لیبرالیست که به طور غیرمستقیم و به‌ویژه از طریق زد و بند با بخش خصوصی سرمایه‌داری انحصاری ایران، از مواهب فوق‌االعاده‌ای غارت ثروت‌ها‌ی ممکلت بهره‌مند می‌شدند و در عین حال تا حدودی ژست‌ اپوزیسیون به خود می‌گرفتند و در مطبوعات و بازار نشر کتاب فعال بودند و شامل افرادی چون علی‌اصغر حاج‌سیدی جوادی، تکنوکرات‌هایی چون اللهیار صالح و سیاستمدارانی چون کریم سنجابی می‌گردید.
4.گرایش پر سروصدا و جنجالی روشنفکری لائیک ایران که اگرچه به طور مستقیم مدافع حکومت نبودند اما به عنوان مبلغین اصلی فرهنگ شبه‌مدرن (از طریق مطبوعات و ترجمه و تألیف کتب تئوریک و نیز جریان ادبیات داستانی) در خدمت تحکیم زیرساخت‌های فرهنگی رژیم شاه قرار داشتند و تقریباً بازار نشر کتاب کشور و تمامی مطبوعات (به ویژه در صحفه‌های فرهنگی و هنری و ادبی) و نیز سالن‌های اجرای نمایش و امکانات رادیو و تلویزیون در اختیار اینان قرار داشته و عرصة جولان‌ آنها بود. اینها به طور مستقیم و غیرمستقیم (چه از طریق حمایت‌های آشکار و پنهان مالی دفتر فرح پهلوی و چه از کانال‌ مراکزی چون “کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان” و “مؤسسه مطالعات اجتماعی” تحت ریاست احسان نراقی و هدایت‌شده توسط ساواک و چه از طریق حمایت‌های همه‌جانبة “رادیو تلویزیون ملی ایران” آن زمان) از رقم‌های چشم‌گیر درآمدی برخوردار بودند (فی‌المثل نگاه کنید به خاطرات “کیان کاتوزیان” و آنچه از وفور نعمت درآمد مطبوعات و … در آن سال‌ها می‌نویسند و یا حمایت‌های عجیب دفتر فرح پهلوی از امثال شاملو و شیروانلوو نیز درآمدهای استثنائی “ابراهیم گلستان” از کنسرسیوم نفت انگلیس و موارد عدیدة دیگر). این جماعت اگرچه ژست نیمه‌اپوزیسون داشتند اما چون به تحکیم مبانی فرهنگی رژیم شاه (یعنی ادب و فرهنگ شبه‌مدرن) کمک می‌کردند، مورد حمایت حکومت بودند و برخی نق‌زدن‌های کوتاه‌مدت و گاه و بیگاه آنها نیز اغلب توسط رژیم نادیده گرفته می‌شد. طیف رنگارنگی از نویسندگان و شاعران و روزنامه‌نگاران از “صادق چوبک” و “محمود دولت‌آبادی” و “هوشنگ گلشیری” گرفته تا “احمد شاملو” و “منوچهر آتشی” و “مسعود بهنود” و “جواد مجابی” در این گروه قرار داشتند. رژیم شاه از اینها واهمه‌ای نداشت زیرا می‌دانست اولاً اگرچه مبلغین رسمی ایدئولوژی “ناسیونالیسم شاهنشاهی” نیستند اما چون در رمان‌ها و نمایشنامه‌ها و مقالات خود به ترویج شبه‌مدرنیته می‌پردازند عملاً و همسو و بلکه در خدمت رژیم هستند، ثانیاً به خوبی آگاه بود که اغلب اینها افرادی به لحاظ روانی سرگردان و به لحاظ فکری نیست‌انگار و منفعل هستند و هیچ‌گاه انگیزه و توان مبارزه با رژیم را ندارند و اگر جایی در پای منقل یا در حالت سرمستی ناشی از الکلیسم شعاری می‌دهند، امری توخالی و بی‌بنیاد است و ثالثاً می‌دانست اینها تماماً از طرقی مثل رادیو و تلویزیون و مطبوعات و کانون پرورش فکری و جاهای دیگر وابستة به رژیم شاه و حمایت‌های مالی آن هستند و همسویی فرهنگی با غرب‌زدگی و تجددگرائی سطحی رژیم شاه نیز عامل مقوم مهم ارتباط رژیم با آنها بود. از این رو اگرچه برخی از این افراد گاه و بیگاه ژست اپوزیسیون‌مآبی می‌گرفتند اما نه هویدا و دربار و فرح پهلوی و نه خود این آقایان این ادعا را جدی نمی‌گرفتند و بلکه بخشی از سناریو همکاری با یکدیگر برای تعمیق نفوذ کلام این روشنفکران می‌دانستند و از این رو ارتباط ارگانیک خود را در مسیر ترویج غایات شبه‌مدرن حفظ کرده و تحکیم می‌بخشیدند.
به لحاظ ادبی در سال‌های دهة چهل و پنجاه این گروه روشن‌فکران لائیک مبلغ تجددگرایی سطحی و دارای ژست توخالی اپوزیسیون‌نمایی، دارای گرایش‌های مختلفی بود که می‌توان از آن میان به گرایش رئالیسم مقلد گورکی و شولوخوف (کسانی مثل “احمد محمود” و “محمود دولت‌آبادی”) و نیز گرایش مقلد فرمالیسم سورئال (بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری) و گرایش مهم از رمانیسم عاشقانه و بازاری (افرادی مثل “ر. اعتمادی”، “کورس بابائی” و “بهمن فرسی”) اشاره کرد.
“غلام‌حسین ساعدی” یکی از چهره‌های این طیف بود که به ویژه در دهة چهل و نیز تا حدود زیادی سال‌های دهة پنجاه بسیار فعال و پرآوازه بود و نوعی رئالیسم مضطرب وهم‌آلود توأم با سوررئالیسم بیمار را نمایندگی می‌کرد.

روایت کوتاهی از احوال و آثار ساعدی
غلام‌حسین ساعدی اهل تبریز و متولد سال 1314 بود. در نوجوانی به هواداری از حزب توده و فعالیت‌ در “سازمان جوانان فرقه دموکرات” پرداخت.
بعد از کودتاه چند ماهی بازداشت می‌شود. پس از آن به دانشکده پزشکی می‌رود و “روان‌پزشکی” می‌خواند یک گرایش مارکسیستی برای همیشه در آراء و آثار او می‌ماند و به سال 1339 اولین مجموعه داستان خود را به نام “شب‌نشینی باشکوه” منتشر کرد. اما با انتشار مجموعه چند داستان به هم پیوسته به نام “عزاداران بُیُل” به سال 1343 و سپس “دندیل” در سال 1345 و مجموعه آثار “واهمه‌های بی‌نام و نشان” به سال 1346 به اوج شهرت می‌رسد. آخرین اثر داستانی قبل از انقلاب او رمان “غریبه در شهر” است که به سال 1355 منتشر گردید. ساعدی پس از انقلاب به جمع ضدانقلابیون پیوست و به سال 1361 به فرانسه رفت و به سال 1364 بر اثر ابتلاء به خونریزی ناشی از الکلیسم افراطی در فرانسه درگذشت.
ساعدی،‌ فردی مذهب‌ستیز و ماتریالیست و تحت تأثیر شبه‌مدرنیتة بیمار بود. او به لحاظ فکری گرفتار نیست‌انگاری فعالِ خودویرانگر ناشی از غرب‌زدگی سطحی و به لحاظ روانی فردی سرگردان و منفعل و واداده و اسیر اوهام و کابوس اضطراب و مشکلات شخصیتی و جنسی بود و همة اینها کار او را به یک یأس‌گرایی و مرگ‌اندیشی بیمارگونه و انحطاط روانی - اخلاقی و الکلیسم مفرط و میل به خودکشی کشانده بود.
ساعدی در خصوص این اضطراب وهم‌آلود و کابوس مرگ‌اندیشی خود می‌گوید: “سایه این شبح، شبح مرگ، همیشه قدم به قدم با من بوده است” (1). ساعدی از کودکی با اوهامی بیمارگونه و فضاهای وهم‌آلود و اضطرابی رنج‌آور و “واهمه‌های بی‌نام و نشان” دست به گریبان بوده است (2) و این وجه بیماری روان و شخصیت او به خصوص به دلیل تعلق فکری او به ساحت شبه‌مدرنیتة بیمار و نیست‌انگاری غرب‌زده به مراتب تشدید می‌گردد و به طور تام و تمام بر او مستولی می‌شود.
ساعدی در آثار خود تجسم ادبیات سترون و سرگردانی است که اگرچه از وضع موجود ناخشنود و ناراضی است اما این ناخشنودی، یک اعتراض فعال آرمان‌گرایانه نیست، بلکه برخاسته از یک ناخشنودی بی‌حاصل منفعلانه و لذا سترون است. مجموعه داستان به‌هم پیوسته “عزاداران بیل”(3) حکایتی تمثیلی از روستایی است که مرگی محتوم و فاجعه‌بار بر آن سایه افکنده است. کتاب با صدای زنگ که خبر از مرگ دارد آغاز می‌شود و با فرار “اسلام” (یکی از پرسوناژهای اصلی داستان) و ویرانی “بیل” پایان می‌گیرد. مایه‌های ضد مذهبی همگی دارای شخصیت‌هایی تنگ‌نظر و خرافاتی و سرگردان و روان‌پریش و حتی خبیث و بزدل و به لحاظ جسمی اغلب شَل یا کور و جانورخور هستند. در این مجموعه داستان‌ها، صحنه‌های مربوط به عزاداری و اجرای مراسم مذهبی به صورتی تیره و مشمئزکننده تصویر می‌شود. نظیر همین توصیفات را می‌توان در داستان “گدا” از مجموعه “واهمه‌های بی‌نام و نشان” و یا داستان “زنبورک” دید.

بیان فهرست‌وار اصلی‌ترین ویژگی‌های آثار ساعدی
1.روح حاکم بر آثار او نیست‌انگارانه است ولی نیهیلیسم آثار وی از نوع نیهیلیسم پسامدرن و کافکایی نیست بلکه از جنس نیست‌انگاری واداده و سرخوردة شبه‌مدرن هدایت و تداوم آن است.
2.قالب اغلب آثار او رئالیستی است، هرچند در داستان‌هایی چون “سعادت‌نامه” و بخشی از داستان “دوبرادر” فضایی سوررئالیستی غالب می‌گردد.
3.رئالیسم ساعدی نوعی رئالیسم داعیه‌دار نقادی و ستیزه‌جویی و آرمان‌گرایی نیست بلکه نوعی رئالیسم وهم‌آلود مضطرب ناخشنود اما منفعل و تسلیم و واداده و شکست‌خورده است. دقیقاً به دلیل همین خصیصة سترون و منفعل این آثار است که رژیم شاه اگرچه از سیاه تصویر کردن اوضاع ایران تحت سیطرة خود خشنود نبود اما چون ادبیات منفعل ساعدی و نظایر آنها را خطری برای خود نمی‌دید، اجازه ترویج آن را می‌داد و بلکه آن را حمایت نیز می‌کرد، به خصوص که آثار ساعدی در تم شبه‌مدرن خود با فرهنگ رژیم شاه همانندی داشت.
4.روستا در آثار ساعدی، مکانی مرگ‌زده و اسیر بیماری‌های کشنده و گرفتار هراسی وهم‌آلود است و “شهر” امتداد روستا است که در فقر و کثافت غرق است و مظاهر بارز آن بیمارستان‌های کثیف و آشغال‌دانی‌هایی است که گدایان در آن پرسه می‌زنند.
5.اگرچه در آثار ساعدی خاکسترنشین‌ها و گدایان توصیف می‌شوند اما اینان تماماً افرادی به لحاظ روانی حقیر و تنگ‌نظر و مادی‌اندیش و ریاکار و حتی جنایت‌کار هستند که خودبه‌خود خواننده از آنها منزجر می‌گردد. در فرودستانی که ساعدی توصیف می‌کند نشانی از آرمان‌گرایی و رشادت و شجاعت و ایثار و روح مبارزه و تعهد وجود ندارد.
6.تکنیک در آثار ساعدی ضعیف است و به جای آن بیشتر از عنصر “حادثه” برای جذاب کردن داستان استفاده می‌شود.
7.آثار ساعدی اغلب دارای روحی ضدمذهبی هستند و مظاهر شئون و باورهای دینی در آنها به گونه‌ای صریح یا تمثیلی مورد تعرض و اهانت و استهزاء قرار گرفته است.
8.ادبیات ساعدی، اگرچه توصیف‌گر زشتی‌ها و ناخشنود است اما خواننده را در مرداب یأس و وهم‌ و مرگ‌اندیشی یک ناخشنودی منفعل، اسیر و سرگردان می‌سازد و در آن اثری از روح مبارزه و ستیزه و تعهد و مسئولیت دیده نمی‌شود. افق آثار او، نیهیلیسم غرب‌زدة شبه‌مدرن است و اگرچه از بن‌بست می‌گوید اما مخاطب را در امتداد کوچه بن‌بست، به تسلیم و پذیرش وضع موجود و یا سر در گریبان‌ خود فرو بردن و به دامن اوهام پناه بردن دعوت می‌کند و همین یأس‌انگاری منفعل آن است که در نهایت به نفع استبداد شبه‌مدرن پهلوی تمام می‌شده است و موجب گردیده که رژیم با توجه به وجه اشتراک مبنایی‌ای که با غرب‌زدگی شبه‌مدرن ساعدی و همفکران او داشت، زمینه را برای انتشار آثار آنها و ترویج آراء ایشان فراهم نماید.

پی‌نوشت:
1.جمشیدی، اسماعیل / گوهر مراد و مرگ خودخواسته / نشر علم / ص 43.
2.منبع پیشین / ص 45.
3.ساعدی، غلام‌حسین / عزاداران بیل / انتشارات آگاه / چاپ سال 1375 (چاپ اول: 1343)

منبع:  سایت  باشگاه اندیشه ۱۳۸۲/۰۳/۱۱به نقل از: ماهنامه ورا، شماره 11
نویسنده : شهریار زرشناس

نظر شما