یک کتاب سبک، پر از راز و رنج
شاید بتوان در یک تقسیمبندی شتابزده و نهچندان دقیق، آثار ادبی جهان را به دو بخش سبک و سنگین تقسیم کرد. ادبیات سبک که معمولا به غرب اختصاص دارد، ریتمی تند، طنزی زیرپوستی و نوعی لاقیدی و راحتی در نحوه روایت دارد. نمونههای اعلاء و برجستهاش هم کارهای ریچارد براتیگان، دونالد بارتلمی و چارلز بوکافسکی است؛ درست در نقطه مقابل، ادبیات سنگین که بیشتر در شرق تولید میشود و ریتمی کند، فضاهای عبوس و رکود و سکونی در شیوه روایت دارد. نمونههای شناخته شدهاش در ایران، کارهای شهریار مدنیپور و ابوتراب خسروی است و در جهان هم مثلا میلان کوندرا. احتمالا هزار و یک دلیل روانی، تاریخی، اجتماعی و... در شکلگیری این دو نوع ادبیات دخیل بودهاند اما میتوان با مصداقهای متعددی، این ماجرا را پیگرفت و به وضوح دید. با اینکه این بحث خیلی گسترده و پیچیده است، عجالتا پروندهاش را میبندیم و میآییم بهسراغ کتاب «پشت دیوارهای شهر» که خاطرات سیدسعید موسوی است از ایام وقوع جنگ در خرمشهر و مهاجرت و بازگشت دوبارهاش به شهر. این کتاب کوچک – از نظر قلم و تعداد صفحات – که بزرگ است – از نظر معنا و جهان – به ادبیات سبک تعلق دارد. یعنی همان ضربآهنگ سریع، سرخوشی در روایت و طنز پنهان که با ایجازی درخشان همراه است، بر تمام صفحات کتاب سایه انداخته است.
به گمان من، این اتفاق از دو جهت بسیار مهم و قابل توجه است. اول اینکه سیدسعید موسوی این کتاب را در کشور ایران نوشته است که عمده آثار داستانیاش به ادبیات سنگین تعلق دارد و کار او به نوعی در تقابلی جدی با کل فضای ادبی ما قرار میگیرد که عادت به عبوسی و سنگینی دارد. نکته دوم و مهمتر اینکه موسوی این ادبیات سبک و سرخوشانه را برای یکی از غمانگیزترین و جدیترین موضوعات بشری، برگزیده است؛ یعنی جنگ. او شهادت، ویرانی سرپناه، غربت و تلخکامیهای عمیق انسانی را با ریتمی بهشدت تند و با رندانگی غریبی توصیف کرده است، بیآنکه به دام فضای مسلط ادبیات ایران بیفتد و مرثیه و نوحه بسراید. از این منظر، «پشت دیوارهای شهر» یک استثناء بزرگ است.
از منظرهای دیگر، کتاب سیدسعید موسوی چند ویژگی مهم دارد. یکی نگاه شاعرانه اوست به آدمها، اتفاقات و اشیاء، اما این شاعرانگی به سنگینی کتاب منجر نشده، بلکه با همان سرخوشی و بیوزنی غریب او روایت شده است. دیگر آنکه این نگاه در هیچ کجای کتاب به «قضاوت» ختم نشده است؛ او در تقابل ساکنان سایر شهرها و دیگرانی که دچار جنگ نشدهاند، موضعی ایدئولوژیک نمیگیرد، در پی محکوم کردن کسی یا تفکر و چیزی نیست، بلکه با رندی از کنار همه چیز و همهکس میگذرد. همین هم باعث شده است که «پشت دیوارهای شهر» از شعار، بسیار دور و به زندگی، بسیار نزدیک باشد؛ یک زندگی واقعی با همه پستیها و بلندیهایش.
«پشت دیوارهای شهر» 140 صفحه است. چند صفحهای هم عکس دارد و کلا شده 155 صفحه. بیشتر صفحاتش هم فقط چند خط دارد؛ چند خطی که هرکدام یک خاطره از سیدسعید موسوی است اما هر توضیح و حرفی درباره هرکدام از آن چند خطها چه دشوار است.
دفتر ادبیات و هنر مقاومت انتشارات «سوره مهر» که کتاب را چاپ کرده است، اشارهای در اول آن نوشته که کمی کار را آسان میکند:
« این کتاب – پشت دیوارهای شهر – همه قلم هفدهسالگی سیدسعید موسوی است که ما را به روزهای دور میبرد. به روزهایی که تازه پای بمبها و خمپارههای عراقی به شهرش باز شده بود. شهری که بندر بود، زیبا بود و او با سوت کشتیهایش قد کشیده و بزرگ شده بود. سعید «پشت دیوارهای شهر» زندگیای را نقاشی میکند که آبهایش میسوزد، آسمانش زخمی است و پنجرهها و پردههایی برایش باقی نمانده است. در این نقاشی، جادههای غربت و هراس دوری از خرمشهر انتهایی ندارد.»
زنده یاد خسرو شکیبایی در فیلم خاطرهبرانگیر «هامون»، کتابی را به بیتا فرهی معرفی میکند و میگوید: «کتابی پر از راز و رنج و درد و عشق». من اول میخواهم بیهیچ آداب و ترتیبی، خواهش کنم که حتما «پشت دیوارهای شهر» را بخوانید. به همین سادگی و صراحت! بعد هم میخواهم بگویم انگار باید سالها میگذشته تا آن تعریف شکیبایی از کتابی که دربارهاش حرف میزند، درست بر «پشت دیوارهای شهر» منطبق شود؛ آخر «پشت دیوارهای شهر» هم کتابی است پر از راز و رنج و درد و عشق.
منبع: هفته نامه پنجره / 1388 / شماره 4 ۱۳۸۸/۰۰/۰۰
نویسنده : محسن فرجی
نظر شما