همینگوی - لوطی گری یا پاشاگرایی ؟
این مطلب توسط نویسنده برای باشگاه اندیشه ارسال شده است
نام بعضی از آثار همینگوی نویسنده آمریکایی مرا بیاد جیره بندی و کمبود آب در دوران شباب می اندازد
بعد از اینکه ویلیام دارسی ، پدر قرارداد استخراج نفت در جنوب همراه انگلیسی ها ایالت نفت خیز جنوب را ترک کرد ، امریکائیها در لباس جهانگشایان نو اداره شهر و تقسیم آب را زیر نظر گرفتند . هر روز در گرمای غالبا چهل درجه تابستان حدود ساعت چهار بعدازظهر بمد ت یکساعت شیرهای آب جیره بندی شده در محلات باز میشدند . زنان و دختران رنج کشیده محلات ، گدار شاه ، گدار لندن ، سیی برنج ، ده فوتی ، و عرب کمری همراه سطل های حلبی بسوی شیرهای آب می شتافتند تا جیره آب لازم را حمل کنند . گاهی بر اثر بی نظمی و ترس از قطع شدن زودرس آب ، بین انها دعوا و اختلاف پیش می آمد و با سطل و آب کش های فلزی همدیگر را مجروح و خونین میکردند ، و ما نوجوانان بی خیال به سبب فرار از گرما ، ساعتی بعد به تنها کتابخانه شهر که گویا بازمانده فرهنگی فرنگیها بود می رفتیم . از جمله کتابهایی که در قفسه لرزان چوبی کتابخانه جلب نظر میکرد ، برف های کلیمانجارو ، و پیرمرد و دریا بودند . هنوز صحنه جنگ و مرافعه و خونین شدن زنان به علت آب را فراموش نکرده بودیم که کلمات برف و دریای همینگوی ما را دچار رمانتیک سفر و جهانگردی به دور دنیا می نمود .
ارنست همینگوی در سال 1899 در آمریکا بدنیا آمد و در سال 1962 به سبب الکلی شدن و گویا یک بیماری علاج ناپذیر دیگری خودکشی کرد . پدرش پزشک و مادرش خواننده اپرا بود . او همچون بعضی از هم نسلهای ما یکی از نویسندگان و نمایندگان ، نسل برباد رفته ، بود ، نسلی که به سبب شکوفایی اقتصاد و پیشرفت علم و صنعت در اوایل قرن بیستم آمریکا انتظار رفاه و آسایش داشت ، ولی به علت وقوع دو جنگ جهانی و بحرانهای اقتصادی دچار فقر و سرخوردگی و آوارگی شد . همینگوی میگوید ، شغل و وظیفه نویسنده آن است که حقیقت را بگوید و واقعیت را توصیف کند . او با توصیف جزء به معرفی کل می پردازد و با معرفی فرد ، به وضعیت و شرایط نسلی اشاره میکند . به گفته کارشناسان امور ادبی ، هیچکس به اندازه او سایر نویسندگان بعد از خود را در زمینه سبک ساده و کوتاه نویسی ادبی در جهان تحت تاثیر قرار نداد . اهمیت نویسندگی او را گاهی مهمتر از نقش کافکا و چخوف در ادبیات جهان میدانند . او در پاریس بعنوان یکی از افراد ، نسل بر باد رفته ، با مادر آوانگارد ، یعنی خانم گرترود اشتاین ، آشنا شد و به محافل ادبی هنری آوانگارد و غیر رسمی راه پیدا نمود . در جنگ داخلی اسپانیا ، جنگ جهانی اول و دوم شرکت نمود ، چند بار زخمی شد و سایه مرگ را در چند قدمی خود دید . او در جوانی عضو صلیب سرخ آمریکا و پرستار بیمارستان بود . از جمله سرگرمیهای او ، شرکت در مسابقات بکس ، شکار حیوانات قوی هیکل در افریقا ، و صید ماهی های چند متری در اقیانوس ها بود . او بوی عرق خود و سایرهمراهان را در حین شکار و ماجراجویی و کار و کوشش احساس نمود .از جمله سرگرمیها و شغل های او که بعدها موجب انتقاد بخشی از جنبش زنان عدالتخواه از او گردید . در جنگ داخلی اسپانیا او بطرفداری از جمهموریخواهان در مقابل فاشیست های پیرو فرانکو پرداخت . او در سال 1938 نمایشنامه ، ستون پنجم دشمن ، را نیز در رابطه با جنگ داخلی اسپانیا نوشت
کتاب ، پیرمرد و دریای ، او یکی از پرفروش ترین کتابهای قرن شد ، طبق گزارش مطبوعات در مدت دو روز پنج میلیون از آن کتاب بفروش رفت . هیچکدام از کتابهای نویسندگان ادبیات مدرن قرن گذشته موفق به فروش با این رقم نشد . او در سال 1954 جایزه نوبل را در رابطه با این کتاب دریافت کرد .همینگوی در دوره روزنامه گاری در جوانی آموخت که نویسنده باید ساده ، کوتاه ، مسقیم و بدون ابراز احساسات و حاشیه پردازی بنویسد . برف های کلیمانجارو ، و ناقوس ها برای که بصدا در می ایند ؟ ، از جمله مشهورترین آثار او هستند . صاحب نظران مدعی هستند که تنها موضوع آثار او پرداختن به مسئله مرگ و مبارزه با پیشدستی های آن است . عده ای هم او را نویسنده ای اخلاقگرا میدانند چون در آثار او انسان با آخرین سند و مدرک هستی و زندگی یعنی مرگ آشنا میشود . او مرگ و مبارزه با آنرا مرتب به یاد انسان می اندازد تا او غافلگیر نشود و از کرده خود پشیمان گردد
بخشی از منتقدین چپ ، مخالفت او با جنگ را از موضعی فردگرایانه و نیهلیستی میدانند و او را از آخرین انسانگرایان دوره بورژوازی ترقی خواه میدانند .اعتراض و مخالفت او در رمان ، در سرزمین دیگر ، رانیز عکس العملی فردگرایانه و نومیدانه میدانند . اگزیستنسیالیست ها همچون سارتر ، او را از خویشان فکری خود به شمار می آورند .موافقین آثار او میگویند ، او نویسنده ای است که هیچگاه خواننده را مایوس نمی کند ، یعنی تمام آثارش حد اقل ارزش یکبار خواندن را دارند . جویس مینویسد ، او حاضر است زندگی و سرنوشت قهرمانان داستانش را دنبال و تجربه کند . لویز میگوید ، او یک هنرمند واقعی است ، چون زندگی ، تنها وطنش بود . کلاوس مان ، استیل و روش و سبک نوشتن او را اغراق آمیز وحی گونه میداند،چون او ساده ،روشن ، مستقیم و گاهی خشن و بیرحم و بدون همدردی با خواننده یا قربانی داستان مینویسد . همینگوی به ادعای خود سعی کرد در تمام آثارش پایبند به توصیف واقعیت بماند .به نظر عده ای ، شجاعت و مقاومت قهرمانان آثار او در شرایط سخت ، نسل هایی از انسانها را خارج از اشتغال به ادبیات تحت تاثیر قرار دادند . همینگوی میگوید ، کسی در زندگی و مشکلات آن موفق میشود که شجاع ، فعال ، مقاوم ، امیدوار ، و دارای اصول و معیارهای اخلاقی باشد .
اشتفان اسپندر مینویسد که قهرمانان آثارش برای ژستهای پهلوانی ، ادمهای منفعل و ضعیفی هستند . نورمن میلر ، همینگوی را شخصا آدمی ترسو و بز دل میداند . گروهی میگویند ، ظرافت و لطافت رمانتیک را او در لباس و پوسته ای خشن و قوی بخورد خواننده جویای قهرمانی ، میدهد . آلدوس هوکسلر یاد آوری میکند که او طبق فرهنگ مد روز آنزمان خود را عمدا به ساده لوحی و حماقت میزند . ویرجینیا وولف در سال 1928 نوشت ، همینگوی در ادا و اطوار مدرن است ولی در جهان بینی ، نویسنده ای سنت گرا و طرفدار نظام پدرسالاری است ، سیستمی که خالق نمونه های مرد ماچو ایتالیایی در غرب و پاشا زاده های ترک در شرق بود . گروهی از زنان داغ دیده بعد از جنگ مینویسند ، ما به علت قربانی شدن مردهایمان ، کارهای مهمتری داشتیم تا مثل او به شکار کرگدن ها در آفریقا برویم ، عملی که آخرین استعمارگرایان اروپایی و نوچه هایشان برای سرگرمی و تفریح در آفریقا و آسیا انجام میدادند .
هانس تراکسلر از زبان گروهی از زنان خواننده آثار همینگوی می سراید ، آی ارنست !/ قهرمان همه وزنهای سنگین ورزشی / شیفته زنان بلوند لهجه دار / و گاوهای سیاه جنگی نر / و بیشمار جانوران غول پیکر / میشد از تو / عمیقا و قلبا / تنفر داشت . شوینیست های آمریکایی هم سالها از چاپ و نشر بعضی از داستانهای او در مجلات ادبی به علت خطرهای ضد میهن پرستی جلوگیری نمودند.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : آرام بختیاری
نظر شما