درباب سرچشمه اثر هنری
آبی بس عظیم از رود راین برگذشته و به دریا ریخته است، از آن هنگام که هایدگر برای جمعیتی قابل توجه نتایج نوظهور تلاش های فلسفی اش را در معرض ستایش نهاده است. این سخنرانی ریاست به سال 1933 و با عنوان «داعیه دانشگاه آلمانی» نمی تواند با بهترین حسن نیت هم به عنوان اظهار ماهوی تفکر وی ارزش گذاری شود. برای این منظور این سخنرانی، مïعسر است.
بسیاری کسان هم از این جهت به مقاله منتشره به تاریخ 17 نوامبر و منتشره از سوی مجمع دانشجویی دانشگاه اشاره می کنند. در واقع باید آشکارا به ستایش برخیزیم، اینکه هایدگر در حکومتی دموکراتیک این کلام را اخذ می کند و لااقل برای مدتی طولانی به عنوان یکی از رهبران کلام فلسفی در آلمان جدید اعتبار داشته است. ولی بسیاری هم این را یادآور می شوند، که هایدگر «وجود و زمان» را با «ستایش و به پاس دوستی» به ادموند هوسرل تقدیم داشته و اینکه وی Deutung (معنا) کانت را با خاطره ماکس شلر پیوند بخشیده است. اولی را به سال 1927 و دومی را به سال 1929. انسان ها علی القاعده قهرمان نیستند- و فلاسفه هم به همچنین، گرچه استثنا هایی وجود داشته باشد. از این رو به دشواری می توان این را طلب کرد که یک تن بر خلاف جریان رود شنا کند؛ بعضاً اما تکلیفی در برابر پیشینه یی خاص در برابر نظرگاه فلسفه برمی خیزد، که به واقع این فلسفه، نه یک دانش، بلکه روزگاری حکمت بوده است. آن کس که مقاله هایدگر را به طور زنده شنیده است (و البته کم نبوده اند این شنوندگان)، به دشواری تاب می آرد تا من محتوای آن را به زبان هایدگر دوباره ارائه دهم. اگر هم این زبان نزد شاعران شگفتی عظیمی را برانگیخته است، اغلب اما نیرومند، بازیگر، ژرف و فریبنده است، و این همه در آن مقامی است که توصیفی عریان از یافته ها را آن گونه که طلب می شود ادا می کند. اینکه هر برگردان و ترجمانی می تواند با بی دقتی ها مواجه باشد، امری روشن است. تقصیر این امر به طور یکجانبه بر گردن مترجم نیست. همچنین این اجازه را به خود نمی دهم تا بگویم به انطباق کلی دست یافته ام، و نیز مدعی نیستم که می توانم حتی شکوه یک بخش از این مقاله را، در غنای حقیقی آن با واگردان خویش عرضه دارم.
به هر جایی از زمین که بنگریم آثار هنری را می یابیم. این آثار برساخته های هنرمندان است. اما برخاسته بودن هنوز اثر بودن نیست زیرا اثر قرار است در واقع از خود خویش ناشی شود (در خود خویش آرام گیرد). این اثر، حیاتی وابسته به خالق خود را به یکباره آفریده است، و به واقع هنرمند در برابر اثر به یک اعتبار طلعت می یابد. آثار هنری از این جهت که هنرمندان آنها را ایجاد می کنند، نیستند بلکه چون آثار هنری ممکن هستند، می توانند ایجاد شوند. اشتغال علمی، تکنیکی و تجارتی با آثار هنری، فعالیت هنری است، که این آثار را صرفاً در برابر ایستایی بودن آنها دریافته و ارزش گذاری می کند. فلسفه برعکس از ذات اثر هنری پرسش می کند. در این پرسش بلافاصله هر فلسفه یی حرکت دایره وار خاصی را آشکار می دارد، که به طور یکدست مشخصه برای آن است، که مقام پرسشی فلسفی در پیش روی قرار دارد. آنچه، از آن پرسش می کنیم، می باید به گونه یی به پاسخ رسد. آنچه را می جوییم، می باید آن را دارا باشیم. هر دریافتی از شاخص های آثار هنری این را در پیش فرض می نهد، که از تمامیت داده های آثار هنری برمی خیزد. پرسش از آثار هنری، پرسش از آن بنیادی است، که اثر هنری را ممکن می سازد.
آثار هنری به نمایش در می آیند. هر برون نهادنی یک ارزانی است، که در آن در اثر هنری امری قدسی به فتوح می آید و نیز ستایشی گشوده می آید. پس اینکه یک اثر هنری در اثر بودن خود چه چیزی را به نمایش می نهد؟ این اثر عالمی را به فتوح می آرد، این اثر عالمی را نمایش می دهد، که در این اثنا «عالم» مجموعه یی از اشیا شمارش پذیر نیست، که با آنها هرروزه سر و کار داریم، بلکه پیوند یکسره حاکم بر دازاین ماست، که در آن هر چیز خود را پیوند می بخشد، چیزی که از طریق ما پیوند یافته است و «آنچه که به واسطه ما می باید اساسی باشد»، معنا می یابد. اثر هنری به طور فی نفسه ایجادی (بدین جا قرار گرفتن) herstellend است. اثر هنری چه چیزی را ایجاد می کند (چه را بدین جا قرار می دهد)؟ این اثر «زمین» را برمی نهد (به نمایش می گذارد) و ایجاد می کند (بدین جا قرار می دهد). در این اثر، امر محجوب آشکارپذیر می شود. محجوبیت با گشودگی در وحدتی به طلعت می آید. آنچه آشکارپذیر می شود، حقیقت است. اثر هنری، طریقی است، که در آن حقیقت «روی می دهد»، آن گونه که کنش خالق حکومت و کنش فیلسوف، شیوه هایی دیگرگون از آشکارپذیر شدن حقیقت هستند. هنر به مثابه در اثر قرار دادن حقیقت، یک سرچشمه است و از این رو یک سرآغاز است. این سرآغاز ناگهانی (intermittent) است. در سرآغاز، پایان و نیز طلوع یا غروب، در حجاب بوده است. اثر هنری هرگز در انطباق با زمان نیست، و در نهایت همواره برای زمان به مثابه بنیاد است، و این به محض آن است که اثر هنری، مقیاس زمان است. ربط بنیادین با اثر هنری، یک دانش است، دانش به جهت حقیقت.
در نهایت هایدگر دریافتی شگفت آور و استوار را از هگل عرضه می دارد، و از زیباشناسی وی که در آن برای اندیشه هگل این اظهار ارائه می شود، که یک زیباشناسی تازه در پایان هنر عظیم یک دوران ایجاد می شود. این پرسش، که آیا چنین نهایتی در مورد مغرب زمین مصداق می یابد یا نه، گشوده باقی است، بدان هنگام که هولدرلین نیز این کلمات بی سابقه و زیبا را ادا می کند؛ «دشوار ترک می گوید، آن کس که به قرب سرچشمه سکنی می گزیند، مقام را.»
منبع: روزنامه اعتماد ۱۳۸۷/۱۲/۰۴به نقل از: روزنامه نویه سورشر، به تاریخ 20 ژانویه 1936
مترجم : منوچهر اسدی
نویسنده : هانس بارث
نظر شما