موضوع : پژوهش | مقاله

گئورگ زیمل و فلسفه پول

این مقاله شرحى است کوتاه درباره پدیده پول و پیامدهاى جهانشمول و کلى آن در زندگى و فرهنگ. بخش اعظم مطالب زیر را مى توان به نحوى مبسوط و نظام مند در کتاب اصلى زیمل یعنى «فلسفه پول» یافت، که طبیعتاً هر نوع تاملى درباره پول نباید نسبت بدان بى تفاوت باشد. این کتاب که نظام مندترین اثر زیمل محسوب مى شود، سرشار از ایده هاى بدیع و مبتکرانه، مثال ها و مصادیق بى شمار، فکت هاى تاریخى فراوان و تحلیل هاى هوشمندانه زیباشناختى، فلسفى و جامعه شناختى است. اما خلاصه کردن یا شرح حتى گوشه اى از تاملات زیمل در یک صفحه روزنامه کارى عبث و احتمالاً گمراه کننده است. در اینجا بیشتر سعى بر آن است تا حداقل به مدد روش زیمل کم و بیش برخى وجوه یا سویه هاى کلى و جزیى پدیده، کالا، شى و نمادى چون پول را مورد بازاندیشى قرار دهیم. البته وقتى از لفظ عام و کلى روش سخن مى رانیم ناگزیر به اصول کلى آن نیز وفا داریم. در همین جا بد نیست اشاره کنیم که برخى از مفسران زیمل «فلسفه پول» را با کتاب اصلى دورکیم «تقسیم کار اجتماعى» قیاس کرده اند و یا حتى برخى آن را نوعى ترجمه مباحث «سرمایه» مارکس به زبان روانشناسى مى دانند. سواى صحت و سقم این تفاسیر مى توان قرینه هاى بسیارى از مباحث مارکس را به طور ضمنى در کتاب زیمل دید. دیوید فریزبى یکى از بهترین شارحان اندیشه زیمل نیز خاطرنشان کرده است که محتواى کتاب فلسفه پول براى آنانى که جویاى نوعى مارکسیسم مترقى بودند جذاب و گیرا از کار درآمد، یعنى شکلى از مارکسیسم که با نوعى چارچوب سفت و سخت زیربنا _ روبنا محدود نمى شد.۱ و علاوه بر این، متفکرین بزرگى چون بنیامین، لوکاچ، وبر، کراکائر و بسیارى دیگر هر یک به نوبه خود در حوزه نفوذ و تاثیر اندیشه هاى زیمل در این اثر قرار مى گیرند.
روش زیمل مبتنى است بر تفسیر امر کلى به میانجى امر جزیى، به نحوى که کلیت ساختارى زندگى مدرن از طریق رجوع به یک جزء، عنصر، تصویر، کنش، کالا و از این قبیل تحلیل و عیان مى شود. همین امر یعنى عطف توجه به کنش هاى متقابل چهره به چهره، میکروارگانیسم ها، حالات روانشناختى و خلاصه هر یک از اجزاى ظاهراً بى اهمیت زندگى مدرن، متفکرینى نظیر زیمل را از آنان که نقطه عزیمت تفکر خویش را مفاهیم کلى و انتزاعى قرار مى دهند ممتاز و متمایز مى کند. خود زیمل نیز روش خویش در «فلسفه پول» را با این عبارت تصریح مى کند: «وحدت این پژوهش ها در این امکان نهفته است که کلیت معناى حیات را مى توان در هر یک از جزئیات آن یافت.»۲ بر همین اساس، پدیده پول نیز در وهله اول به منزله ابژه اى کاملاً جزیى و محدود تعریف مى شود و سپس این پدیده جزیى به کلیت جامعه تسرى مى یابد. البته این شیوه در کلیه آثار زیمل مشهود است. آغاز پژوهش و تفکر با جزئیات ظاهراً بى اهمیت، تصادفى، گذرا و حادث که در نهایت همین جزئیات به کلید فهم واقعیت اجتماعى به منزله کلیت بدل مى شوند، واقعیتى که همواره خود را در هیئتى قطعه وار و تکه پاره (fragmentary) نشان مى دهد. به همین دلیل هیچ نقطه عزیمت ممتازى براى تفکر وجود ندارد و هر پدیده اى را مى توان ابژه تامل قرار داد. به قول کراکائر (یکى از شاگردان زیمل) از هر نقطه کلیت مى توان به نقطه دیگر آن رسید. هر پدیده اى در بطن خود حامل و پشتوانه پدیده اى دیگر است و هیچ چیزى را نمى توان پدیده اى مطلق و بى ارتباط با دیگر اشیا و امور دانست. اشیا و امور درهم تنیده اند و هر یک به میانجى یکدیگر و نیز به میانجى کلیت، نظمى نمادین را شکل مى دهند. انتخاب پول به عنوان نقطه عزیمت اثر عمده زیمل نیز صرفاً به دلیل مزیت هاى این ابژه به لحاظ جزیى و کلى و آن رابطه ویژه و منحصر به فردى است که این پدیده راز آمیخته با کلیت جامعه و افراد دارد.
پول پدیده اى تاریخى و جزیى است (و از دل شرایطى خاص برآمده است) که اثراتى انضمامى و عینى بر حیات درونى افراد به طور خاص و بر فرهنگ به طور عام مى گذارد. اما با توجه به روش زیمل پول را نمى توان فقط به منزله ابژه اى تاریخى و خاص و به منزله امرى تجربى درک کرد، زیرا روشى که تنها به همین زمینه منحصر و محدود شود از نظر او سر آخر به نوعى تلنبار کردن فکت هاى تجربى مى انجامد و به کلیت به منزله میانجى تجربیات و مشاهدات تاریخى و جزیى راه نمى برد. در متن این کلیت، پول از وضعیتى استثنایى بهره مند است. به زعم زیمل پول بهتر از هر پدیده اى مى تواند پرده از «جوهر درونى حیات» و «واقعیت اجتماعى سیال و در حرکت» بردارد. از یک سو پول پدیده اى جزیى و خاص است و از سوى دیگر خود کلى ترین و انتزاعى ترین شىء یا کالا محسوب مى شود. این کالاى نامتعین، بى شکل و انتزاعى از فرآیندهاى کار و تفکیک تولید مى شود و به همان فرآیندها تغییر مى یابد، آن هم بى آنکه در این فرآیند تغییر و تبدیل چیزى را از دست بدهد. یا به بیان دیگر پول همه چیز را به خود و خود را به همه چیز بدل مى سازد. حتى در اینجا مى توان از اصطلاح هگلى (کلیت انضمامى) سود جست، یعنى چیزى که هم تجلى و بیان امر خاص است و هم آنچه کلى است. پول در مقام کلیت انضمامى میانجى همه صور اقتصادى و غیراقتصادى حیات اجتماعى است و به تعبیر دیگر همه این صور حیات را تعین مازاد (overdetermination) مى بخشد. پول رنگ و بوى خود را به یکسان به همه امور حیات عطا کرده، راه خود را در میان همه ارزش ها، اهداف، فرآیندهاى اقتصادى و غیراقتصادى و اذهان همه آدمیان باز مى کند. با ارجاع به همین منطق «تعین مازاد» مى توان گفت که پول عملاً نشانگر خصلت گشوده و سیال کلیت یا جامعه است که در آن هیچ ابژه اى به ثبات، هویت و اینهمانى نمى رسد و این ابژه ها همواره در جریانى سیال غوطه ورند. در اینجا ما با کلیتى رابطه اى (relational) روبه روییم، یعنى نظامى از عناصر، ابژه ها و ارزش ها که از طریق تفاوت و ارتباطشان با یکدیگر منظومه یا صورت بندى همواره ناقص و ناکاملى را شکل مى دهند. در مورد هر کلیت نمادین وضع به همین منوال است. در واقع هیچ کلیت عقلانى، یکپارچه و ثابتى وجود ندارد و ما همواره با نظمى نمادین سروکار داریم که مستلزم تکثر و مازادى از معانى و نمادها است و هر یک از این معانى، نمادها و ارزش ها نیز با ارجاع به معانى و نمادهاى دیگر فهم مى شوند. در این میان، پول را مى توان نماد و تجلى روابط سیال میان این ارزش ها و نمادها و به واقع محل تلاقى این روابط دانست. بر این اساس زیمل نیز با بررسى ابژه اى چون پول بر آن است تا کارکرد (function) را جایگزین جوهر یا ذات (substance) و رابطه یا روابط را جایگزین خود اشیا سازد.۳ به زعم او پول «کارکردى ناب» و تجلى «شىء وارگى رابطه ناب میان اشیا» است، به نحوى که گویى همه اشیا، واقعیت، ارزش ها و ایماژهاى سیال در هیئت پول متصلب و منجمد مى شوند.
در اینجا براى درک بهتر خصلت کلى، انتزاعى، میانجیگرانه و در عین حال عینى پول لازم است تا به تبع خود زیمل به نظام مبادله اشاره اى کنیم. از جمله اصول و پیش شرط هاى مهم و اساسى در رویکرد زیمل درک و فهم اقتصاد بر مبناى روابط و نظام مبادله است، به نحوى که کلیت اقتصاد به نظام مبادله فرو کاسته مى شود. (اهمیت مبادله در نظریه زیمل در تقابل آن با تولید و نظام و روابط تولیدى مشخص مى شود.) اساساً مبادله انتزاعى ترین نوع کنش متقابل و تعامل محسوب مى شود، تا جایى که از نظر زیمل هر کنشى، «هر نوع مکالمه یا گفت وگو، هر نوع احساس یا تاثر (حتى اگر مورد انکار قرار گیرد)، هر نوع بازى، هر نگاهى به شخص دیگر»۴ را باید به منزله نوعى مبادله تلقى کرد. کلیت نمادین و انتزاعى مبادله که به نوعى برسازنده جامعه است مى تواند در قالب هر نوع کنشى شکلى عینى به خود بگیرد. اما فارق از دلالت ها و مصادیق بى شمارى که زیمل به مفهوم مبادله منتسب مى کند و هر یک از آنها معرف خصلت کلى و عینى مبادله است، در حوزه اقتصاد ما با نظامى از مبادله روبه روییم که در آن پول و کالاها بنا به قوانین خاص خود به جریان و گردش مى افتند. از جمله مهمترین کارکردهاى مبادله این است که ارزش کاملاً ذهنى ابژه را به ارزشى عینى بدل مى کند. مبادله قلمروى از ارزش ها را ایجاد مى کند که از امر ذهنى و شخصى مستقل است. حتى تقاضاى ما براى مصرف کالا نیز عملاً توسط ابژه مبادله شده تجلى مى یابد. به بیان دیگر حوزه گردش و مبادله عملاً بیرون و مستقل از فرد وجود دارند. در این نظام ابژه ها جایگزین یکدیگر مى شوند، مورد مبادله قرار مى گیرند، کمیت معینى از آنها در ازاى کمیت معین دیگر عرضه مى شود و ارزش مبادله آنها نیز با ارجاع به ابژه هاى دیگر تعیین مى گردد و اساساً در این نظام و کلیت نمادین است که ارزش یک ابژه و کالا عینیت مى یابد. در این میان پول نیز مستقل از تلاش ما براى تعریف ارزش و شرایط آن وجود دارد. در نظام مبادله پول تحقق خاص و جزیى آن عنصرى است که در همه ابژه هاى اقتصادى مشترک است. پول نماینده و نمایانگر «ارزش انتزاعى» یا «مبادله پذیر بودن» است، به نحوى که پول هم نماینده کلیت مبادله و هم خود جزیى از این کلیت است که تنها به میانجى عناصر آن هستى و عینیت مى یابد. با نظر به این خصلت دوگانه پول مى بینیم که از یک سو پول معیارى است براى روابط مبتنى بر ارزش کالاهاى مبادله شده و از سوى دیگر خود پول نیز با این کالاها مبادله مى شود و خود به کمیتى بدل مى شود که تابع اندازه گیرى است. اما در نهایت آنچه ارزش گذارى مى شود ابژه ها هستند نه خود پول، زیرا پول تجلى ارزش و تجسم بخش روابط این ابژه ها است. بنابراین پول در مقام معیار و وسیله مبادله وراى همه ابژه هاى منفرد و ارزشمند و مبادله شده قرار مى گیرد. پول قادر است تا هر گونه ارزش اقتصادى خاص و جزیى را جابه جا کند، زیرا موقعیت ممتاز پول به گونه اى است که با هیچ یک از این ارزش هاى خاص مرتبط نیست یعنى آنها تاثیرى در تعیین موقعیت پول ندارند. پول با این قدرت و محوریت عملاً سبب تداوم مبادلات و جریان حیات اقتصادى مى شود، تداومى که ما لاجرم هم در عرصه تولید و هم مصرف کالاها شاهد آن هستیم. با رجوع به مثال خود زیمل مى بینیم که ما با مصرف کالاها على الظاهر این زنجیره و چرخه متداوم و سیال را براى لحظه اى درهم مى شکنیم، لیکن نفس پرداخت پول براى کالاهاى مصرفى آن شکاف را که توسط مصرف ما ایجاد شده، پر و مسدود مى کند.
اما این وضعیت عملى، عینى و انتزاعى پول در جریان حیات اقتصادى فقط از طریق داشتن یک وضعیت یا جایگاه ایده آل در بیرون از این چرخه و جریان میسر مى شود. اگر پول نیز خود صرفاً یک ابژه خاص و جزیى بود هرگز نمى توانست این نقش توازن بخشى و میانجیگرى را ایفا و حفظ کند. ظاهراً از هم گسستن وحدت کیهانى و مرکززدایى از عالم به منزله یک نظام معنادار در دوران مدرن، خصلتى خداگونه به پول عطا کرده است، یعنى همان جزیى که بیرون از کلیت قرار گرفته و در عین حال بدان معنا و وحدت مى بخشد. جالب است اشاره کنیم که زیمل نیز بالاترین حد وحدت بخشى را به پول نسبت مى دهد و آن را با وحدت کیهانى در ذهنیت مذهبى شبیه مى داند. به زعم زیمل خصومت نگرش و ذهنیت مذهبى و دینى نسبت به پول نیز ناشى از همین شباهت و ناشى از آگاهى این ذهنیت از خطر رقابت میان علایق و منافع پولى و مذهبى است. درک این امر در جهان مرکز زدوده امروز کار دشوارى نیست. انقلاب کوپرنیک در عرصه نجوم این مرکززدایى را شکلى عینى بخشید و نظریات فلسفى از کانت به بعد به صور گوناگون آن را تئوریزه کردند. اما سواى این دستاوردهاى علمى و فلسفى، نفس تجربه مدرنیته این بى مرکز شدن زندگى و هستى بشر و پرتاب شدن در وضعیتى بى ثبات، حادث و سیال را به واقعیتى بدیهى بدل کرده است. هر یک از ما نیز این مرکززدایى را در متن تکثر بى پایان زندگى روزمره به نحوى تجربه مى کنیم. فرد با از دست دادن مرکزیت روح و روان خویش به درون گردابى از امیال متناقض، اهداف و وسایل، محرک ها و روابط گوناگون کشیده مى شود. به زعم زیمل نیز اساساً امورى از قبیل زندگى پرهیاهوى کلانشهر، شیفتگى آدمى براى سفر کردن، رقابت، پایبند نبودن به هیچ نوع ذائقه، سبک، عقیده، روابط شخصى و... همگى گواه این مرکززدایى روانند. اما جهان بى روح و بى مرکز مدرن در بطن خود حاوى پدیده ها و ساختارهایى کلى و وحدت بخش است که از امور خاص، جزیى، واحد و فردى فراتر مى روند. با توسل به روش زیمل یا به قول معروف «جامعه شناسى صورى» مى توان برخى از این امور کلى، انتزاعى و وحدت بخش را برشمرد و به وجه تشابه صورى پول با آنها اشاره کرد. به طور مثال، با مدنظر قرار دادن شباهت میان دین و پول که بعضاً تداعى شومى در ذهن ایجاد مى کند مى توان به درک قدرت فراگیر، کلى و انتزاعى پول نزدیک شد. دامنه این تشابهات بسیار گسترده است و چیزى بیش از یک قیاس کلى به نظر مى رسد و همان طور که ملاحظه کردیم حتى در ذهنیت و نگرش مذهبى نیز آگاهى از این شباهت به طور ضمنى نهفته است. به نحوى ملموس تر مى بینیم که پول با بسیارى از آن نیازها و عقده هاى روانشناختى اى گره مى خورد که آدمیان با توسل به دین و کارکردهاى آن سعى در ایجاد مصالحه میان روابط متضاد و آنتاگونیستى آنها مى کنند. در دوران پیشامدرن این نقش و قدرت بى همتاى دین شکلى عینى و صریح داشت و در واقع پیش از بسط و تحول عینى تقسیم کار و اقتصاد پولى قوام یافته در دوران مدرن و پیش از انتقال و فروکاستن مذهب به حوزه تنگ و محدود زندگى خصوصى افراد، دین در همه عرصه هاى حیات و در متن زندگى روزمره نیرویى وحدت بخش محسوب مى شد. ولى حتى امروزه نیز این کارکرد دین همچنان پابرجاست و به لحاظ صورى در زندگى افراد دین مدار نوعى محوریت را شکل مى دهد که به تجارب فرد معنا، جهت و مرکزیت مى بخشد. اصولاً بنا به استدلال زیمل ظهور و گسترش اقتصاد پولى با شرایط تاریخى خاصى که در آنها پایه هاى دین و امر مطلق سست شده، ارتباطى وثیق دارد و از نظر او در دوران مدرن دین و مذهب هاى خاص، تاریخى و انضمامى به نوعى حس و حال دینى (religiousity) بدل مى شوند. اما با این وجود، به طور کلى دین از جمله عوامل بر سازنده حیات و هستى است که وحدت و بنیان کل هستى و وجود را نشان مى دهد و در همان حال خود در زندگى عینى و تجربى یکى از علایق و منافع موجود در میان انبوه علایق و منافع آدمیان به شمار مى رود. افراد به یارى مذهب میان مفهوم ایده آل خویش از جهان و واقعیت عینى تکه پاره بیرونى آشتى برقرار مى کنند و به این واقعیت قطعه وار معنا و کلیت مى بخشند. در واقع مذهب با کل زندگى و تجارب فرد همتراز و یکى مى شود. به رغم اینکه مذهب جزیى از هستى یا وجود متکثر و ناسازگار است، در عین حال خود به آن هستى و وجودى بدل مى شود که در سطحى بالاتر نفس (self) و درون سوژه را اشغال مى کند. پول نیز به رغم محتواى کاملاً متفاوت از لحاظ صورى در خصوصیات فوق الذکر با دین و همچنین با نیروهاى کلى و وحدت بخش دیگر از قبیل دولت، متافیزیک، نفس، ایدئولوژى، قانون و... شبیه و واجد قرابت است.فى المثل با تسرى ویژگى هاى فوق به نیرویى همچون دولت مى توان فهمید که چگونه امرى جزیى که در کنار سایر نیروها رابطه اى آنتاگونیستى را شکل مى دهد، جایگاه امر کلى را اشغال کرده و کلیت را نمایندگى مى کند، به نحوى که همه شئون زندگى روزمره به میانجى دولت محقق مى شود. اما لازم به ذکر است که با وجود این تشابهات پول در قیاس با همه این نیروها از خصلتى ممتاز و متمایز برخوردار است. پول برخلاف کلیت هایى چون دین و دولت در نوعى نقطه بى اعتنایى یا بى تفاوتى نسبت به همه امور قرار گرفته است و با پدیده هاى دیگر رابطه اى آنتاگونیستى ندارد، هر چند خود مى تواند وسیله اى براى ایجاد آنتاگونیسم و تضاد باشد. به تعبیرى پول خنثى است و در آن هیچ رد و نشانى نمى توان یافت مبنى بر آنکه پول در جهت فلان هدف یا در خدمت فلان فرد و یا گروه قرار دارد. به طور مثال دولت که در جایگاه امر کلى قرار دارد بالاخره باید در رابطه آنتاگونیستى میان نیروها و احزاب سیاسى مختلف وارد ماجرا شود و از یکى از این نیروها جانبدارى و حمایت کند، ولى پولى که نسبت به همه این روابط از حالتى خنثى و بى تفاوت برخوردار است مى تواند به هر شکلى درآید و خود را در قالب هر نوع سبک زندگى، حالات روانشناختى و روابط گوناگون متجلى کند. پول در این مقام جزء انتزاعى ترین اشیا و امور و برى از هر نوع کیفیتى است. در قسمت اول کتاب زیمل در بخشى با عنوان رابطه میان کیفیت و کمیت زیمل به شرح موضوع کمیت پول مى پردازد و در واقع آن را بازنمایى انتزاعى شدن هر چه بیشتر تجربه ها و تفکر بشر مى داند. به طور مثال زیمل پول را بنا به سرشت و ماهیتش کامل ترین بازنمایى کننده و نماد نوعى گرایش شناختى (cognitive) در علوم مدرن مى داند، یعنى گرایش به تقلیل تعینات کیفى به تعینات کمى.۵ همین تجربه در علوم مدرن را مى توان به سایر حوزه هاى زندگى نیز تسرى داد، آن هم البته با قید این شرط که به هر حال کنش هاى بشرى با داشتن عناصر روانى و فیزیکى هنوز واجد رگه هایى از کیفیت اند و به قول زیمل «فقط متافیزیک مى تواند پدیده هایى را بسازد که به تمامى عارى از کیفیت اند.» اما در جهان تجربى به راستى این فقط پول است که به تمامى از قید کیفیت آزاد بوده و کیفیت آن تماماً در کمیتش خلاصه مى شود. بدین سان پول به قدرت و محوریتى رازآمیخته در حیات اقتصادى و غیراقتصادى بدل مى شود. اگر پول را با هر دلیل اخلاقى و غیراخلاقى فاقد این قدرت و محوریت بدانیم، یا آن را به وسیله اى صرف براى لذت بردن اشیا و امور خاص تقلیل دهیم و خلاصه آن را به حاشیه زندگى برانیم، آنگاه منکر قدرت و نفوذ عینى پول شده ایم. گرچه پول وسیله اى ناب است، اما همین وسیله ناب مى تواند به غایت یا هدفى فى نفسه و در خود (in itself) بدل شود و همین امر کافى است تا پول را پدیده اى چنین رازآمیخته و شبح گون سازد. به لحاظ عینى نمى توان تصور کرد که پول همراه با هنر، زیبایى، عشق، آرمان هاى اخلاقى و غیره در رده اهداف غایى زندگى جا دارد. پول با قدرت و نفوذ بى حد و مرز خود در زندگى مدرن مى تواند همه این اهداف را به وسیله بدل کند. در انواع و اقسام تیپ هاى شخصیتى اى که زیمل به تحلیل آنها مى پردازد، مى توان به وضوح این قدرت عینى را مشاهده کرد. براى مثال در تیپ شخصیتى خسیس پول به هدفى مطلق بدل مى شود، به نحوى که آن را حتى نمى توان به هیچ نوع لذت خاصى منتسب کرد. صرف حضور و وجود پول در زندگى خسیس مایه لذت او است، بى آنکه رابطه او با پول شکل یک لذت انضمامى را به خود بگیرد. در اینجا نکته مهم آن است که وقتى خسیس آگاهانه از استفاده کردن از پول به عنوان وسیله اى براى کسب هرگونه لذت خاص خوددارى مى کند، او میان وضعیت ذهنى خود و موقعیت عینى و عملى پول شکافى عمیق و پرناشدنى ایجاد مى کند. این جایگاه عینى و عملى پول در زندگى مدرن آن را با همه روابط، شخصیت ها و کنش ها گره مى زند و بنابراین گوناگون ترین و متضادترین تیپ هاى شخصیتى به یکسان تابع و وابسته به پولند.
جالب است که حتى در نمونه فقر زاهدانه و ریاضت کشى نیز پول به شیوه اى منفى (negative) خصلت نوعى علاقه و منفعت مستقل را به خود مى گیرد، یعنى در اینجا نیز پول کانون توجه و علاقه است اما مورد نفى قرار مى گیرد. در همه این موارد گویى قدرتى مرموز، هولناک، نفوذناپذیر و فراگیر در کار است که روان و اذهان همگان را اشغال مى کند.
براى همین است که اگر امیال و آرزوهاى ما وراى پول نرود، یا هدفى انضمامى کنش هاى ما را هدایت نکند، شکست و سرخوردگى ناشى از قدرت جادویى پول نیز خوفناک و عظیم خواهد بود. اشخاص ثروتمندى که زندگى شان دستخوش انواع و اقسام سرخوردگى ها، ناکامى ها و مشکلات است (کلیشه رایج فیلم ها و سریال ها) نمونه گویاى این وضعیت اند. هر تلاشى که صرفاً بر دستیابى به پول متمرکز شود دست آخر به چیزى کاملاً نامتعین و انتزاعى برمى خورد. وقتى پول به هدفى مطلق بدل شود یا آدمى آن را به مرتبه هدف مطلق ارتقا دهد، به مجرد حصول این هدف پول سرشت و ماهیتش به منزله یک وسیله صرف و ناب را عیان مى سازد.
حتى در این شعار کلیشه اى یعنى «پول خوشبختى نمى آورد» نیز حقیقتى نهفته است. اما بدل ساختن این جمله به پیامى اخلاقى یا درک آن به منزله زوال و فرهنگ و ارزش ها در دوران مدرن به واقع مبین کورى و غفلتى تام و تمام نسبت به خصلت عینى پول و اقتصاد پولى است. ما همگى به پول نیازمندیم و تلاش ما براى ادغام پول در جهان ذهنى یا دور زدن و گریختن از مانع پول همواره محکوم به شکست است.

منابع:
1. George Simmel, David Frisby, Routledge 2002, p.۱۱۱.
2. The Philosophy of Money, George Simmle, p.۵۵.
3. George Simmel, David Frisby, p.۱۰۰.
4. George Simmel, David Frisby,p.۹۹.
5. The Philosophy of Money, G.Simmel,p.۲۷۷.

منبع:  روزنامه  شرق ۱۳۸۴/۱۲/۰۳
نویسنده : جواد گنجى
 

نظر شما