نقد دو جانبه
1. جامعهشناسی دین و الهیات دو رشته تخصصیاند. پس در درجه نخست، پرسش از نسبت میان آنها پرسش از رابطه دو رشته تخصصی است در حوزه معارف انسانی (تعمدا نگفتهام علوم انسانی زیرا الهیات، یک رشته علمی، علم به معنای معرفتی تجربی نیست). برای اینکه بتوانیم رابطه میان دو رشته را مورد بحث قرار دهیم لازم است نقطه تلاقی آنها را مشخص سازیم.
2. نقطه تلاقی الهیات و جامعهشناسی دین موضوع مشترک آنها است: دین به معنای نظام نمادین معین و خاص به تعبیر ارنست کاسیرر در کتاب «فلسفه صورتهای سمبلیک»، در کنار دیگر نظامهای نمادین و دینداری به مثابه نحوه خاصی از زیستن و بودن در این جهان است.
الهیات عبارت است از مجموعه نظریههایی در باب دین بر مبنای پیش فرضهایی دینی برای نظامسازی از اعتقادات دینی و عقلانیسازی دین، موجهسازی باورهای دینی و پاسخ به پرسشها و مسائل عصری در باب دین و دفاع از مبانی اعتقادی و تقویت و تثبیت معقول حیات دینی.
جامعهشناسی دین نیز به نقش و تاثیر پدیدههای اجتماعی در شکلگیری نظامهای اعتقادی (به طور خاص دین) یا در فرآیند رشد و تحول نظامهای اعتقادی و نیز به تاثیر متقابل دین بر زندگی اجتماعی میپردازد.
بنابراین، جامعهشناسی دین هم به دین و هم به دینداری از منظر ویژه خود توجه دارد؛ همچنان که الهیات نیز با پردازش و یا تولید نظریههایی دینی بر دینداری معتقدان و مومنان(من میان اعتقاد و ایمان تمایز قائل میشوم: اولی امری شناختی و دومی امری وجودی و ابرازی expressive است) تاثیر مینهد.
3. اولین ربط میان این دو این است که جامعهشناسی دین فرآیند شکلگیری، آمد و شد، و تاثیرگذاری نظریههای الهیاتی را بر جامعه مورد بررسی جامعهشناختی قرار دهد. این بررسی ممکن است اعتبار پارهای از گزارهها یا نظریههای الهیاتی را زیر سوال ببرد یا بالعکس بیفزاید. در این جا الهیات خود موضوع جامعهشناسی دین است و از مباحث و نتیجهگیریهای آن متاثر میشود.
4. دوم اینکه، جامعهشناسی دین که مسبوق به تفکر انتقادی (در مقابل جزماندیشی و نه لزوما در مقابل اعتقادورزی) است ممکن است پارهای از باورهای غیرمنطقی و یا اسطورهای و یا ناهمخوان با یافتههای دیگر(یافتههای حوزههای دیگری که جامعهشناسی از آنها بهره میبرد) را در باورهای دینی بیابد و بدین ترتیب، با پارهای از نظریههای الهیاتی در بیفتد و از این راه در نظریههای الهیاتی تاثیر بگذارد.
5. سه دیگر آنکه، جامعهشناسی دین با نشان دادن پیامدهای منفی نوع خاصی از دینداری یا نقش منفی پدیده دینی معین میتواند محرک شکلگیری اصلاحات و تعدیلهایی در نظریههای الهیاتی و حتی شکلگیری گونههای جدیدی از الهیات شود، نظیر شکلگیری الهیات رهایی بخش در آمریکای لاتین، الهیات سیاسی در آلمان (به ویژه) و الهیات انتقادی در غرب (به طور کلی) که همگی از نقدهای مارکسیستی به دین متاثرند.
6. چهارم، نقد نظریههای جامعهشناختی دین از موضع الهیاتی میتواند موجبات تحول در جامعهشناسی دین را فراهم سازد و بدین ترتیب، نظریههای جامعهشناختی دین را در مسیرهای نوتری جهت دهد و به جامعهشناس دین یادآوری کند که برای فهم دقیقتر نظامهای اعتقادی دینی و فهم دینداری از نظر روششناختی ملزم است که به مطالعات الهیاتی بپردازد. هر نظریه جامعهشناختی درباره دین مستلزم فهمیدن دین از موضع دینداران است.
فهم جامعهشناس دین از دین بیتوجه به فهم دینداران از دین از نظر روششناسی جامعهشناسی خطا است. بنابراین، گفتن اینکه جامعهشناسی دین بینیاز از الهیات است خطا است زیرا فهم خود دیندارا ن از دین تا حدی متاثر از نظریههای الهیاتی است.
7. نتیجه: در بادی امر به نظر میرسد که جامعهشناسی کردن (sociologizing) دین و الهیاتی کردن(theologizing) دین فینفسه هیچ رابطهای با هم ندارند اما آن چه در عمل رخ میدهد بهرهگیری متقابل آنها از یکدیگر و نقد دوجانبه است.
تاریخ انتشار در سایت: ۲۸ دی ۱۳۸۵منبع: / سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : حسن محدثى
نظر شما