موضوع : پژوهش | مقاله

برنامه ریزی بلندمدت اجتماعی و فرهنگی(1)

مقدمه
برنامه ریزى بلند مدت مستلزم نگاهى ژرف و جامع است تا با دیدن اهداف بلند مدت و راه هاى اساسى رسیدن به آن، زیربنایى ترین و بطنى ترین زیرساختها را در ساختار اجتماعى و فرهنگى جامعه شکل بخشیده و بستر عینى ترین و واقعى ترین تغییرات را در همه عرصه هاى توسعه پایدار قوام بخشد. این به معناى آن خواهد بود که برنامه ریزیهاى بلند مدت هرگز نباید در حد اهداف برنامه ریزیهاى میان مدتى که تاکنون در کشور ما صورت گرفته محدود باشد، بلکه باید علاوه بر توسعه کمّى شاخهاى فرهنگى که از ضروریات هر توسعه واقعى است، ریشه اى ترین متغیرها و زیربنایى ترین زیرساختها را در بخشهاى مختلف اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى متحول ساخته و مباحث آن عرصه را وارد مراحل و سطوح جدیدى سازد. به طورى که برنامه ریزیهاى بخشهاى مختلف میان مدت بتواند با استفاده از زیرساختهاى پدید آورده توسط آن وارد مرحله اى جدید شده و تحولات عینى آن را گسترش داده و به ترکیبات جدیدى از بخشهاى دیگر دست یابد. بنابراین در بخش اجتماعى و فرهنگى آمایش سرزمین برنامه هاى هر دو حوزه زیربنایى و روبنایى ارائه و مطرح مى شود.

نگاهی به وضعیت اجتماعی و فرهنگی موجود
هر گونه اظهارنظرى در مورد اوضاع اجتماعى و فرهنگى جامعه ما مستلزم سنجش شاخصهایى است که معیارهاى تحلیل در این حوزه ها قرار مى گیرند. بخش اجتماعى و فرهنگى با تعیین متغیرها و شاخصهاى اعتماد، اخلاق و وجدان کارى، مشارکت پذیرى، نظم پذیرى، هنجارپذیرى، مسئولیت پذیرى که به سرمایه هاى انسانى و اجتماعى برمى گردند، به تجزیه و تحلیل شرایط اجتماعى براى توسعه اجتماعى و فرهنگى مى پردازد.
در بررسى سرمایه هاى انسانى و اجتماعى، اخلاق کارى و وجدان کارى از جایگاهى ویژه برخوردارست. اخلاق کارى شامل عقاید، ارزشها، هنجارها و اعمال مربوط به انواع کار در یک جامعه مى شود که در شخصیت افراد یک جامعه تثبیت شده و در نهادهاى مختلف جامعه تولید و باز تولید مى شود. تحقیقات نشان مى دهد که در فرهنگ آرمانى جامعه ما بر وجدان کارى بسیار تأکید شده است، در حالى که عملاً در خانواده، محیط کار و جامعه اخلاق کارى بسیار نامطلوب و وجدان کارى بسیار ضعیف است و نیاز به برنامه ریزى بلندمدت جدى دارد.
یکى از اساسى ترین شاخصهاى سنجش سرمایه اجتماعى ارزیابى میزان اعتماد اجتماعى افراد یک جامعه است. به طورى که هر میزان بر اعتماد افراد به یکدیگر افزوده شود، تعاملات و تبادلات کارى و اجتماعى بیشتر خواد بود. وضع اعتماد اجتماعى و کارى در ایران بسیار تأسف بار است! جایى که اکنون در سطح جهان از مرحله اعتمادهاى تجارى و بین المللى در عرصه هاى کارى و معاملات پولى و اعتبارى گذشته و سخن از اعتمادهاى بنیادى و مشارکتى در کارهاى داوطلبانه و عام المنفعه است، در کشور ما هنوز در عرصه بازار و معاملات تجارى نه تنها اعتماد عمومى از بین رفته است، بلکه با عقب نشینى جدى، حتى اسناد اعتبارى چون چک و سفته نیز اعتبار خود را از دست داده اند، چه به جاى اعتماد عمومى و سرمایه هاى ذهنى و اجتماعى آن! نتایج بسیارى از تحقیقات حکایت از آن دارد که بى اعتماد در جامعه ما در حد بالایى است. در تحقیقى اعتماد اجتماعى افراد را نسبت به کل اعضاى جامعه و اعضاى خانواده سنجیده اند. نتایج بسیار نگران کننده است. پاسخها نشان داد که 67% از پاسخگویان کمترین اعتماد را به جامعه دارند و تنها 7% از بیشترین اعتماد برخوردارند. در اعتماد به بستگان نیز 32% از پاسخگویان کمترین اعتماد و 29% نیز بیشترین اعتماد را دارند و مابقى در بین این دو حد قرار دارند. چنین ارقامى از بى اعتمادى اجتماعى نشان از سرمایه هاى اجتماعى ضعیف در نیروى انسانى جامعه ما دارد که هر گونه تحولى در آن مستلزم سیاستگذاریها و برنامه ریزهایى عمیق و بلندمدت در جامعه ما دارد که متغیرهاى آن در برنامه هاى میان مدت دنبال شده و محقق گردند.
مشارکت پذیرى یکى از اصلى ترین متغیرهاى سرمایه هاى اجتماعى است. مشارکت مى تواند کارآیى و بهره ورى نیروى کار را افزایش دهد و ضایعات انسانى )احساس محرومیت، بدبختى، آوارگى، سرگردانى و اجبار( را به حداقل برساند. یافته هاى حدود 25 نظرسنجى و پژوهش معتبر طى سالهاى قبل و بعد از انقلاب نشان مى دهد: با افزایش تحصیلات، شهرنشینى، استفاده بیشتر از رسانه هاى جمعى میزان اعتماد به رسانه ها کمتر شده، از میزان مشارکت کاسته شده، بدبینى و توقع اضافه گردیده و به طور کلى با بى اعتمادى و بدبینى فزاینده نسبت به جامعه مواجه هستیم.
کنشهاى اختیارى و خودانگیخته بیش از آن که ناشى از قواعد و جبر بیرونى باشند، از اخلاق و هنجارها و قواعد حاکم بر آنها پیروى مى کنند. معیارها و قواعد اخلاقى، کنشها و تعهدات و مناسبات اجتماعى را تنظیم مى کند و با چنین الگویى امکان مشارکت و پیش بینى کنشها را فراهم مى سازند. به بیان دیگر این الزامات درونى و هنجارها و اعتمادهاى متقابل است که نظم پذیرى و مشارکت پذیرى را تعیین مى کند. در پیمایش ملى ارزشها و نگرشها که در سال 79 به بررسى و سنجش ارزشهاى اخلاقى در بین بیش از 16 هزار نفر از شهروندان در 28 استان کشور پرداخته نشان مى دهد که به طور کلى قواعد و ارزشهایى که تأمین کننده نظم اخلاقى در چهار حوزه اصلى فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست است با ضعف و تزلزل اساسى روبروست. عدم پایبندى مردم به این قواعد و اخلاقیات، مناسبات اجتماعى در حوزه هاى اساسى زندگى اجتماعى را مشکل و پیش بینى پذیرى رفتارها و نیز مشارکت در فعالیتها بر اساس انتظارات و توقعات متقابل را مختل مى کند. نتیجه این اختلال و نابسامانى نوعى هرج و مرج و بى نظمى اخلاقى است.
ارزش، باور پایدارى است که فرد با تکیه بر آن، یک شیوه خاص رفتار یا حالت غایى را که شخصى یا اجتماعى است، به یک شیوه رفتارى یا یک حالت غایى که در نقطه مقابل حالت برگزیده قرار دارد، ترجیح مى دهد. ارزش در حقیقت یک نوع درجه بندى، طبقه بندى، و امتیازبندى پدیده ها است از خوب تا بد، یا از مثبت تا منفى. به نظر مى رسد ارزشهاى مادیگرایانه، واقع گریز و غیراجتماعى در نسل 24 - 16 ساله در معرض رشد است. متأسفانه جوانان در مسیر تغییر ارزشهاى متعالى و معنوى به ارزشهاى مادى قرار دارند. همچنین پاره اى از صفات مانند دورویى، تقلب و بى اعتنایى به ضوابط از اهمیت ویژه اى در جامعه برخوردارست که باید در برنامه ریزیهاى اجتماعى و فرهنگى بدانها توجه کرد. تحلیلها نشان مى دهد در صورت ثابت ماندن شرایط اجتماعى - اقتصادى این احتمال وجود دارد که روند مذکور رو به گسترش گذارد. این موضوع هنگامى بحرانى تر جلوه مى کند که دریابیم حتى اندک تحقیقاتى نیز که شرایط بهترى را نشان مى دهد، شرایط حقیقى را محک نزده، بلکه نادانسته اوضاع آرمانى را از پاسخ دهندگان دریافت کرده اند. به بیان دیگر پاسخگویان به منظور اجتناب از مجازات اجتماعى یا گرفتن تأیید اجتماعى، سعى در خوب جلوه دادن خویش داشته اند. زیرا تحقیقات پیمایشى و نظر سنجى، آن هم در مواردى همانند ارزشها و اخلاقیات در کشورهاى جهان سوم با مشکلات زیادى در کسب آراى واقعى و دریافت داده هاى معتبر، از طریق پرسش مستقیم دارد. جالب اینجاست که تحقیق همان ارزشهاى پول، صداقت و ثروت را اینبار نه به شکلى مستقیم، بلکه به شکلى غیر مستقیم جویا شد. فرضاً به جاى این که از آنها سوال شود، آیا راستگویى و صداقت تا چه حد براى شما مهم است، از آنها پرسیده شد، فکر مى کنید هموطنان ما تا چه حد راستگو یا دو رو هستند. در روش نخست 92 تا 95 درصد صداقت و راستگویى را خیلى مهم ارزیابى کردند، در حالى که در روش غیرمستقیم، میزان پایبندى به آنها از 18 تا 29 درصد تقلیل یافت. چنین تفاوت فاحش 70 درصدى در آمار نشان از فاجعه اى دارد که تحلیلگران آمارى و متخصصین آسیبهاى اجتماعى به خوبى از آن آگاه اند!

مسائل و مشکلات

موانع مشارکت مردمى در توسعه
طى سالهاى اخیر دولتهاى جهان سوم به ابعاد انسانى توسعه بیشتر توجه کرده اند. اما با یک مطالعه دقیق در خواهیم یافت که آن بیشتر جنبه شعار داشته است تا عمل. در جامعه ما نیز نمود چنین تحول صورى اى بیشتر به چشم مى خورد. در تجربه توسعه در کشور ما، دولت آن گونه سرگرم مسائل و مشکلات داخلى و بوروکراسى و کارهاى روزمره ادارى است که در موفق ترین شکل خود، هنگامى که طراحان و برنامه ریزان را گرد مى آورند تا برنامه هایى کوتاه مدت و میان مدت تنظیم نماید، حضور مردم را تنها در دفاتر گزارشات مکتوب برنامه ها مى توان یافت! مدیران اجرایى نیز براى آن که گزارش عملکردى را به بالا دستان خود ارائه کنند، به این نتیجه مى رسند که مشارکت مردم، هم آنها را درگیر روزمرگى مى کند و هم براى مردم ما که چندان تجربه مشارکت نداشته اند، آنقدر دور از ذهن است که عملاً مشارکت را رها کرده و به دنبال مشکلات زندگىِ فردى خود مى روند.

مشکلات سرمایه هاى انسانى و اجتماعى در کشور ما
مسئله اساسى در استفاده از سرمایه هاى انسانى و اجتماعى، فعالیتهاى داوطلبانه فرهنگى، سازمانهاى غیردولتى و اوقات فراغت در جامعه ما آن است که نیروى کار و حتى فعال جامعه ما در کارهایى سازماندهى شده و تعریف شده با مشکل عدم سازمان پذیرى و بى برنامگى مواجه است، چه به جاى این که در اوقات فراغت یا فعالیتهاى اجتماعى به شکلى داوطلبانه به کارهاى فرهنگى و عام المنفع روى آورده که داوطلبانه و در عین حال سازمان یافته و هدفمند باشد. قضیه در مورد سازمان هاى غیر دولتى از این هم دشوارتر است. جایى که در جامعه سرمایه هاى انسانى از رده کارگران جزء تا مدیران عالى رتبه در فعالیتهاى اقتصادى در حال فرار از کارهاى سازمان یافته و تحت نظارت هستند، سازمان پذیرى در ابعاد اجتماعى و فرهنگى بسیار دور از دسترس تر است. این همان علت اساسى عدم موفقیت سازمانهاى غیردولتى در سالهاى کنونى در جامعه ماست. در یک نگاه کلى تر مى توان گفت مسئولیت پذیرى و آموزش پذیرى بسیار پایین در جامعه ما حکایت از ضعف بزرگ در سرمایه هاى انسانى و اجتماعى دارد است. چنین رفتارى یک عارضه زودگذر نیست، بلکه سالهاست که به رفتارى غالب در جامعه بدل شده است و نه تنها تغییر ناگهانى آن مقدور نیست، بلکه حتى با درنظر گرفتن راهکارهاى گذشته که با موفقیت توأم نبوده نیز دشوار، هزینه بر و وقت بر است و مستلزم برنامه ریزى بلندمدت و با نگاهى چندجانبه به ابعاد اجتماعى و فرهنگى است. سرمایه هاى انسانى و اجتماعى ما در عرصه هاى اجتماعى و فرهنگى همچون زمینى کویرى است که با وجود سرشار بودن از مواد کانى، براى تولید نیاز به برنامه ریزى بلندمدت براى احیاء دارد.

تفکر و کنش تقدیرگرایانه
تفکر سنتى در کشور ما مبتنى بر تقدیرگرایى است. بدین معنى که افراد سنتى بین اعمال خود و تحقق مطلوب اهداف و مقاصد مورد نظر ارتباطى نمى بینند، بلکه آن را حاصل قضا و قدر و دست تقدیر روزگار مى دانند. در حالى که برنامه ریزى و بهبود روشها، ارتباطى ضرورى به تفکرى دارد که مبتنى بر ارتباطى عقلایى بین اهداف و مقاصد با اعمال و روشها دارد. به بیان دیگر براى تحقق اهداف و اعمال برنامه ها ناگزیر به تفکرى عقلایى و معطوف به هدف است که ما بین اعمال و روشها با اهداف و مقاصد، نه تنها ارتباطى دیده، بلکه مدام آنها را ارزیابى نموده، اصلاح کرده و تکمیل نماید. از این روى اساسى ترین نکته براى تحقق هر برنامه اى در کشور ما توجه به این نحوه نگرش و رفتار و کوشش در جهت تغییر آن است.

تفکر و کنش معطوف به احساس به جاى معطوف به هدف
در مدیریت امروز بحث تفکر سازمانى و رفتار سازمانى از موضوعهایى است که ارتباط مستقیم بر توسعه از ابعاد خرد به سطوح کلان آن دارد. یکى از اصلى ترین عوامل شکل گیرى سازمانها و نهادهاى مدنى که جامعه را وارد مرحله صنعتى ساخته است، عملکرد سازمانهایى است که با تفکر معطوف به هدف، کنشهاى اعضاى خود را شکل بخشیده است. کنشهاى عقلایى بر خلاف سایر کنشهاى سنتى، ارزشى و احساسى به سوى هدف و مقصودى نشانه مى رود که اعمال انسانها و وسایلى که به کار مى روند، با اهداف و مقاصد ارتباطى تشخیص داده شده و از طریق آنها محقق مى گردند. از این روى با حسابگرى و گزینش راههاى مطلوبتر مى توان به نتایج مناسب تر و پربارترى نیز دست یافت. این نحوه تفکر که اعمال و ابزار را عوامل موثر بر نتایج و اهداف مى بیند، تفکرى عقلایى است که امکان توسعه را براى افراد مقدور مى سازد، زیرا آنها را به پیگیرى و اصلاح رفتارها و راهها و تعقیب هر چه بیشتر اهداف و نتایج از طریق آنها تهییج مى کند. اما جوامع شرقى عمدتاً بر مبناى کنش احساسى رفتار مى کنند تا کنش عقلایى. البته پس از آن که ژاپن و برخى دیگر از کشورهاى شرق دور، رفتارهاى سازمانى و عقلایى را در نهادها و سازمانهاى خود درونى ساختند، این تقسیم بندى مطلق بین شرق و غرب فرو ریخت، ولى تحقیقات نشان داد که علارغم این که در سازمانهاى دولتى و نهدهاى مدنى در جوامع شرقى که در راه توسعه موفق بوده اند، در کنشهاى غیر رسمى و سنتى هنوز کنشهاى احساسى تعیین کننده اند.

تفکر و کنش قمارگرایانه
نوع دیگرى از تفکر و کنش در جامعه ما متداول است که آن را بایست جانشینى براى تفکر تقدیرگرایانه در کنار تفکر معطوف به احساس دانست. در این نحوه تفکر هنگامى که همه چیز را از پیش تعریف شده نمى بیند، به جاى آن که برحسب تفکر معطوف به هدف، اعمال و کوششهاى انسانى را عاملى در موفقیت و نیل به نتایج ارزیابى کند، شانس و اقبال و اتفاق را به عنوان عامل اساسى شناخته و بر اساس آن رفتار مى کند. این امر هنگامى متداول مى شود که بر اساس تغییراتى ناگهانى و غیرقابل پیش بینى، تحولاتى تعیین کننده در شرایط زندگى و کارى افراد به وقوع بپیوندد و ارتقاء عملى شرایط زندگى و کار افراد رابطه معنادارى با عملکرد و تلاش آنها نشان ندهد، بلکه اتفاقى تحقق یافته باشد. در نتیجه افراد در چنین شرایطى علاوه بر ارضاء روانى از طریق کنش احساسى مى توانند به دستاوردهاى حاصل از تفکر قمارگرایانه خوش بین باشند. این نحوه تفکر و رفتار و در حقیقت الگوى پنهان، هنگامى که در افراد درونى شد مى تواند حتى عواقبى خطرناک تر از تقدیرگرایى پدید آورد. زیرا در کنش تقدیرگرایانه رفتارهاى سنتى همچنان عملکردى را به بار مى آورند، حتى اگر اصلاح و تقویت نشوند، ولى در تفکر قمارگرایانه لذتى که عاید کنشگر مى شود، دقیقاً لذتى است که به یک قمارباز در هنگام برد دست مى دهد. یکى از خطرناکترین آسیبهاى اجتماعى در جوامعى که این نوع الگوى پنهان در آنجا متداول مى شود، آن است که آنها دیگر حتى اگر از طریق کنش معطوف به هدف و با پشتکار و تلاش به نتایج ارزنده ترى نیز دست یابند، نمى توانند دل به ادامه آن دهند.

تفکر و کنش معطوف به قدرت به جاى کنش معطوف به پیشرفت
در جوامع جهان سوم نه تنها مسئله توسعه، بلکه هر پیشرفت و تحولى در اولویتهاى اساسى نه دولتها، بلکه حتى مردم و آحاد آن قرار ندارد، بلکه مسائل و نیازهاى دیگر است که در اولویت قرار مى گیرند. نیازها و اولویتهایى که برخى از آنها در کنش معطوف به احساس متجلى شده و در بخش مربوط بدان ذکرش رفت. اما نیازى دیگر هست که در قالب الگویى خاموش فرو رفته و انگیزشى بیش از پیشرفت را تهییج مى کند و آن نیاز به ابراز قدرت است. قدرتى که در سطح فردى سرکوب شده و در سطوح اجتماعى نیاز به بروز هر چه بیشتر مى یابد و از هر فرصتى براى تجلى خود سود مى جوید. کنش معطوف به قدرت با محور قرار دادن خود، سایر انگیزشها و به خصوص اهداف هر نوع ترقى و پیشرفتى را که مى بایست در قالب کنش معطوف به پیشرفت شکل گیرد، در اولویتهاى بعدى قرار مى دهد، تا خود که پیش از این مدام واپس زده شده اجازه ظهور یافته و ارضاء گردد.

آسیبهاى اجتماعى
مسائل اجتماعى جامعه، پدیده هایى اجتماعى اعم از شرایط ساختارى و الگوهاى کنشى هستند که در مسیر تحولات اجتماعى بر سر راه توسعه، یعنى بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب قرار مى گیرند و مانع تحقق اهداف و تهدیدکننده ارزشها و کمال مطلوبها مى شوند. عوامل خانوادگى، اجتماعى و فرهنگى و ساخت اقتصادى و اجتماعى جامعه در بروز انحرافات موثرند و کجروى و انحرافات را باید به دیده بیمارى که ناشى از عملکرد ناصحیح نظام اجتماعى است، نگریست و براى کاهش و حل آن باید زمینه هاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى را که سبب بروز انحرافات است از بین برد و به جاى اکتفا به مجزات کجروان به فکر درمان ریشه اى ان بود.
در سالهاى اخیر انواع آسیبهاى اجتماعى افزایش چشمگیرى نشان مى دهد. آمارهاى اعتیاد، طلاق، خودکشى، جرائم کیفرى، کودکان و زنان خیابانى، کودک آزارى، خانواده هاى بى سرپرست، علاوه بر ارتشاء، تجاوز، فرار دختران از خانه در حدى است که حالت یک معضل حاد اجتماعى را پیدا کرده است. از گذشته نیز مسائل اجتماعى همراه با مشکلات و معضلات اقتصادى و فرهنگى شرایطى را به وجود آورده است که برخى آن را آنومیک )شرایط آشفته و نابسامان( مى دانند. به بیان دیگر، بسیارى از تحلیلگران اجتماعى و آسیب شناسان عرصه اجتماع بر این باورند که وضعیت فعلىِ کشور ما نگران است و ما در وضعیتى بحرانى قرار داریم. جرائم، ناکارآمدى در عرصه هاى مختلف، از هم گسیختگى ساختار اجتماعى - شهرى، ضعف و افت سرمایه هاى اجتماعى حکایت از این بحران دارند.

آسیب هاى اجتماعىِ فرهنگ دورویى
بیش از بیست سال است که ما روش تبلیغى و کنترلى خود را به روى نسلهایى آزموده ایم، اکنون مدتى است که واکنشهاى نسل گذشته و نسل جدید به کنشهایمان و نتایج حاصل از آن را بررسى مى کنیم و تحقیقات نشان مى دهد، که نه تنها در این زمینه موفق نبوده ایم، بلکه در پاره اى از موارد، راههاى فرهنگى و تبلیغى را برگزیده ایم، که ما را در نیل به اهداف مان یارى نرسانیده است و در پاره اى از موارد نتایج عکس نیز داشته است. از این روى ضرورى است تا با یک بازنگرى و تجزیه و تحلیل دقیق، علل آن را شناخته و اشکالى را که عملاً واکنشهاى نسلها به سویشان هدایت شده است، شناخته و راههاى تصحیح آن را دریابیم.
اکنون تظاهر به تدین، پدیده اى اتفاقى در جامعه ما نیست و نتایج بسیارى از تحقیقات نشان مى دهد، آن به یکى از اصلى ترین معضلات اجتماعى غالب، یعنى فرهنگ دورویى در نزد بسیارى از اقشار جامعه بدل شده است. اکنون تا حدى دلایل چنین پدیده اى مشخص شده اند. نگاه متعصب و تنگ نظرانه در دین به اندک افرادى اجازه مى دهد تا به باور شخصى خود بتوانند الگویى را بپذیرند که یک فرد دینى باید از آن برخوردار باشد. از این روى با ملاکها و الگوهاى سطحى و سختگیرانه، عده زیادى از افراد جامعه بیرون از دایره تعریفِ انسان متدین قرار مى گیرند. آن امر موقعى حیاتى مى نماید که ملاکهاى شغلى و حقوق اجتماعى افراد موکول به پذیرش در قوالب فوق باشد. پدیده اى که در سالهاى گذشته تحت عنوان گزینش صورت مى گرفت و استخدام و بسیارى از حقوق دیگر، موکول به تأییدیه هاى آن بود. در نتیجه افراد به سبب ضرورتهاى زندگى و نیاز به شغل و تأمین مایحتاج زندگى خانواده خویش در یک دو راهى سخت قرار مى گرفتند. یا باید باورهاى دینى خویش را به تظاهر و دروغ آلوده نمى ساختند و کنار مى کشیدند و به فکر امرار معاش از شیوه هاى دیگر مى شدند (البته اگر قدرت چنین انتخابى داشتند) یا باید با تظاهر به باورها، رفتارها، به هنجارها و الگوهایى که از ایشان انتظار داشتند، تن مى دادند. این پدیده هنگامى که نهادینه شد موجب بروز بزرگترین آسیبهاى اجتماعى با از دست دادن بزرگترین سرمایه هاى انسانى شد. دورویى نهادینه شده در همه جا از درون به دینى ضربه زد که آن را وادار به تظاهر کرده بود. بى مسئولیتى، بى تعهدى، بى وجدانى و... از کوچکترین تاوانها و ملموس ترین نتایج این بحران براى جامعه بود. مهمتر از آن، روح هویت دینى که بخش بزرگى از ماهیت و قداستش را از طریق ارتباطى عارى از تظاهر و حتى چشم داشتهاى معامله گونه کسب مى کرد، بزرگترین ضربه را خورد. چرا که اکنون انسانهایى تنها به خاطر حفظ شغل و حقوق دیگر خود، به آن تظاهر مى کردند! این ملاکها نه تنها در سازمانها و نهادهاى دولتى، بلکه در اذهان عمومى و ملاکهاى برخى از متخصصین ما رسوخ کرد. بررسى ما نشان مى دهد بسیارى از تحقیقاتى که در این دوره شکل گرفتند، معرفهاى خود را بر طبق ظاهرى ترین معیارها براى تمیز انسان دینى و غیردینى و همچنین میزان دیندارى قرار دادند. در 113 تحقیقى که در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و در نمایه پژوهش ویژه جامعه شناسى دینى آمده است مى توان دریافت که از سطحى ترین متغیرها و ملاکها جهت شناخت دیندارى افراد و راههاى جذبشان به سوى دیندارى استفاده شده است. ملاکهایى چون خواندن نماز در انظار عمومى، تصدیق گفتارى دیندارى خود در مقابل پرسشگر، گذاشتن ریش، استفاده از پوششهایى هر چه تیره تر، گرفتن تسبیح در دست و تکرار برخى از واژه هایى که بیش از آن که ملاک مسلمان بودن باشد، مى توانست معیار عربى سخن گفتن باشد.

تهاجمات جدید فرهنگى
تهاجمات فرهنگى امروز با هویتى جدید شروع به تحقق و بازآفرینى کرده اند. اکنون از پس بى نظمى هاى جدید فرهنگى، اَشکال جدیدى از مقابله فرهنگها صورت بسته است. نبرد عظیم امروز بین "فرهنگ انسانى و عقلایى"، که همه فرهنگها و ادیان را محترم مى شمرد از یک سو و "فرهنگهایى که نابردبارى شدید اعتقاداتِ انحصارجویانه" را تحمیل مى کند، از سویى دیگر آغاز شده و جریان دارد. فرهنگ عقلایى در پى راه حلها و رویکردهایى براى تحقق و فوران حقوق انسانى، ملى، زیستى، اخلاقى، جنسى، قومى و دینى است که بینش نوینى از همزیستى را مى طلبد که خود به توافقهاى جدیدى مى انجامد. نهادهاى موجود را دوباره سازمان مى دهد و در برخى موارد نهادهاى تازه اى به وجود مى آورد. این فرهنگ حامى الگوهاى چند لایه اى از انواع هویتهاست که به هر شخصى امکان آن را مى دهد تا همزمان به عنوان یک انسان، شهروند یک دولت، با یک هویت جنسى، دلبسته به فرهنگى خاص یا چندین فرهنگ و صاحب اعتقادات دینى مشخص، جایگاه خود را در این دنیا سامانى دوباره دهد. در حالى که فرهنگ انحصارطلب درصدد یکرنگ ساختن و از میان برداشتن گوناگونى هاست و هویتهاى دیگر انسانى را قربانى مى سازد. هر سیاست فرهنگى با در پیش گرفتن هر یک از دو خصایص فوق، جایگاه خویش را در نبرد فرهنگها مشخص مى سازد.

محدودیتها و تنگناها

جایگاه پژوهش در سیاستگذاریها و برنامه ریزیها
در سیاستگذاریها و برنامه ریزیهاى کشور ما جایگاه تحقیقات در شکل گیریشان مشخص نیست و آنها عمدتاً بدون ارتباط با پژوهشها شکل گرفته یا تغییر مى کنند. حتى در معدود مواردى نیز که از پژوهشها در مطالعات ابتدایى بر برنامه ریزیها استفاده مى شود، نحوه گزینش، روش سنجش و قابلیت تعمیم تحلیل ها و نتایجشان مشخص نیست و به گونه اى سلیقه اى انجام مى شود. از این روى ضرورى است تا اولاً بهره جستن از پژوهشها در برنامه ریزیها از شکلى سلیقه اى به الگویى مشخص و ضابطه اى کلى و ضرورى بدل شود و ثانیاً مرکزى مسئولیت بررسى پژوهشها، روشهاى به کار رفته و قابلیتهاى تعمیم نتایجشان را بررسى و به شکلى تلفیقى در برنامه ریزیها و اصلاحیات آنها اعمال کنند.

رویکردهاى سنجش تغییرات فرهنگى
با یکى بررسى اجمالى بر تحقیقات انجام شده در زمینه تغییرات اجتماعى و فرهنگى مى توان دریافت که آنها بیشتر از دیدگاه دوگانه تعارضى و توافقى تأثیر پذیرفته اند تا تلفیقى. محققان بیشتر بر وجهى از پدیده ها و نادیده گرفتن وجه دیگر آنها تأکید کرده اند. این گونه تحقیق نسبت به تغییرات، نه به اشاعه دیدگاه نقد و بررسى، بلکه به اشاعه قضاوت ایدوئولوژیک و سیاسى مى انجامد. تحقیقات نشان مى دهد کسانى که بر حفظ وضع موجود و تأکید بر سنتهاى اجتماعى اصرار مى ورزند، بدون ارزیابى علمى به مقابله با نوآوریهاى اجتماعى و فرهنگى مى پردازند. در حالى که مدافعان تغییر بدون ارزیابى دقیقى از روند تغییرات اجتماعى و فرهنگى به عمل آورند، جامعه را در جریان ریسک انشقاق فرهنگى قرار مى دهند. همین شکاف در سطح سیاستگذاریها و برنامه ریزیها نیز دیده مى شود. از این روى ضرورى است تا در تحقیقات و برنامه ریزیها از نگاه قطبى و تعارضى - توافقى به تحلیل تلفیقى بر اساس همگرایى و پیوستارى دست یافت.

مشکلات عدم کنترل و ارزیابى برنامه ها
یکى از اصلى ترین علل عدم موفقیت اکثر برنامه هاى توسعه در کشور ما عدم پیش بینى و برخوردارى از مکانیسمى براى کنترل و ارزیابى آن در طى برنامه ها بوده است. بخش اجتماعى و فرهنگى تنها یکى از آن بخشهاست و حتى در بخش اقتصادى نیز ما بدون کنترل و ارزیابى برنامه ها را رها کرده و به امید پایان آن نشستیم. کنترل ارزیابى هر بخش از جمله اجتماعى و فرهنگى به وسیله سنجش معیارها، زیرساختها، متغیرها و شاخصهایى صورت مى گیرد که در تهیه برنامه لحاظ شده اند. تنها پس از کنترل و ارزیابى برنامه هاى اجتماعى و فرهنگى است که قادر به اصلاح و تعدیل آنها خواهیم بود.

ادامه دارد ...

منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : کاوه احمدی علی آبادی

نظر شما