شناخت ترجمه به مثابه نهاد اجتماعی
هدف من از این متن توضیح و تدوین ترجمه به مثابه یک نهاد اجتماعی و توجه به ضرورت قرار گرفتن شناخت این نهاد در دستور کارگفتمان مطالعات علوم اجتماعی در ایران است.
برای رسیدن به درک جامعهشناسانه از پدیده ترجمه در ایران ما مستلزم بررسی ابعاد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پدیده ترجمه هستیم. مسلما منظور من از تحلیل ترجمه توجه به وجوه متنی آن نیست بلکه بیشتر بستر و بافت اجتماعی و سیاسیای که ترجمه در آن تولید، مصرف و معنا میشود موردنظر است. در این یادداشت سعی خواهم کرد که توضیح دهم، ترجمه به مثابه یک نهاد اجتماعی، چه ویژگیهایی دارد و اینکه چرا باید به مطالعه آن پرداخت. همچنین در همین ابتدا لازم است که بین دو موضوع تفکیک قائل شوم؛ ترجمه برای علوم اجتماعی و ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی. هدف من در این متن بیشتر، همانطور که گفتم توجه به ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی است. البته تبیین مبانی نظری ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی موضوع گستردهای است که نمیتوان آن را در این مختصر توضیح داد. علاوه بر این تلاش من معطوف به ترجمه در متن اجتماعی جامعه ایران است نه تبیین کلی ترجمه از منظر علوم اجتماعی. به عنوان آخرین نکته مقدماتی لازم است بگویم که این متن ابتدا در یک گفتوگوی تلفنی بین اینجانب و گزارشگر انجمن جامعهشناسی ایران شکل گرفت و سپس گفتوگوی مذکور بهصورت متن حاضر آماده شد. از اینرو طبعا از پراکندگی مقتضای گفتوگو بیشتر متاثر است تا انسجام مقاله تالیفی.
ترجمه یکی از بخشهای مهم فرآیند کلی تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران، طی حداقل یک قرن اخیر بوده است و مترجمان در حوزههای مختلف علم و فرهنگ در سالهای گذشته فعالیتهایی برای ارتقا و کمک به توسعه روند امروزیشدن جامعه ایران داشتهاند. منظور من از امروزی شدن یا مدرنشدن این است که ما بتوانیم تحولاتی که در حوزه علم، فلسفه، هنر و نوآوریها و تحولات روزآمد در زندگی اجتماعی، مثل شکلگیری موسسات و نهادهای اجتماعی مدرن، مانند پارلمان، بیمارستان، دانشگاه، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و دیگر صور فرهنگی و اجتماعی مدرن ایجاد کنیم. مترجمان ایرانی در آشنایی ایرانیان با فرهنگ و زندگی اجتماعی مدرن، سهم بسیار برجستهای داشتند.
اگر ما امروز به تحولاتی که جامعه ایران در یک قرن و نیم گذشته تجربه کرده است نگاه کنیم و به نوآوریهایی که در علم، فرهنگ، فناوری، هنر و فلسفه رخ داده است توجه کنیم، به روشنی درخواهیم یافت که بخشی از این تحولات و نوآوریها، محصول آشنایی جامعهو مردم ایران با نهادها و نوآوریهای رخ داده در سرزمینها و فرهنگهای دیگر هستند. برای مثال در شعر و ادبیات ما، شعر نو به مثابه یک گونه یا سبک شعری متمایز از شعر کلاسیک فارسی وجود دارد. شعر نو که با اشعار علی اسفندیاری(نیما) آغاز شد، اگرچه سابقهای بیشتر از نیما هم داشت، اما بخشی از ظهور شعر نو، ریشه در تسلط شاعران نوپرداز به زبان فرانسه و بعدها به زبانهای دیگر دنیا بود. نیما از اوایل جوانی به تهران آمد و در دارالفنون زبان فرانسه آموخت و بعد از آشنایی او با زبان فرانسه، نخستین شعرهای نو را سرود.
ما میتوانیم این تحول را در زمینه نوآوریهای فرهنگی در حوزه فلسفه و فکر هم دنبال کنیم. آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب با ترجمهو تالیف ارزشمند کتاب سیر حکمت در اروپا، نوشته محمدعلی فروغی آغاز میشود و پس از آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب از طریق این کتاب و البته ترجمههای کتابهای دیگر، بهتدریج اندیشههای فلسفی با نام فلسفههای معاصر یا فلسفههای غرب، در کنار فلسفه اسلامی و فلسفه کلاسیک ایرانی-اسلامی، در جامعه ما به منصهظهور میرسد.
در زمینه هنر نیز آشنایی نخستین نسل نوآوران هنری ما با زبانها و مکاتب هنر مغربزمین، سهم بسیار زیادی در پیدایش صورتهای هنری جدید در جامعه ما داشتهاند. در این زمینه کافی است به نقش کمالالملک به عنوان مبدع نقاشی نو در ایران اشاره کنیم. او پس از آشناییاش با سبکهای نقاشی نو در فرانسه، توانست به مثابه یک نقاش بزرگ نوپرداز نقش مهمی در تحول نقاشی ایران ایفا نماید.
من گمان میکنم برای درک نقش اجتماعی ترجمه در تحول فرهنگی جامعه ما، باید به ابعاد مختلف تحولات حوزه هنر، فلسفه، علوم و فناوری توجه داشته باشیم. شاید هنوز تاریخ تحریری و علمی دقیقی از فن ترجمه در تحولات فرهنگی جامعه ایران، نوشته نشده باشد؛ ازاینرو به سختی میتوان بادقت درباره این حوزه سخن گفت؛ اما آنچه که مسلم است، این است که مهمترین منابع دست اول برای آموزش، تحقیق و حتی ترویج دانش، کتابهای ترجمه است. البته گاهی این امر موجب تاسف است، زیرا در نهایت ما باید دانش اصیل، باتوجه به نیازها، شرایط اجتماعی، زبان، تجربه تاریخی و نوع جهانبینی و شرایط زیستجهان خودمان تولید کنیم.
ازاینرو توجه به ترجمه و گرامیداشت آن، گاه نوعی پارادوکس و احساس ضدونقیضی در انسان برمیانگیزد. این پارادوکس ناشی از حس تاسفی است که ما از عدم کامیابی خودمان، در شکل دادن به اندیشه، علم و هنر اصیل برخاسته از کلیت تاریخ و فرهنگ خودمان داریم و گاه نیز شاهد هستیم که منتقدان مدرنیته ایرانی و روشنفکران و دانشگاهیان، با زبانی انتقادی و تند، به نحوی کنایهآمیز، از واژه <تفکر ترجمهای> نام میبرند. منظور از تفکر ترجمهای، تفکری است که خود قادر نیست به نحوی خلاقانه، دانش، بینش یا منشی را خلق نماید و صرفا از راه برگردان یا گرتهبرداری از دانش، بینش و منش دیگری خود را سیراب میسازد.
ضمن اینکه باید اهمیت تالیف را به واقع ستود و اذعان داشت که هدف غایی اندیشیدن، تولید فکری اصیل برخاسته از خاستگاهها و زیستبومهای هر جامعه است اما نباید و نمیتوان اینگونه اندیشید که ترجمه متون و مترجمان، باعث عدم توسعه علمی و فرهنگی در جامعه ایران بودهاند؛ برایاینکه اگر ما در تولید علم، فکر و فرهنگ با کاستیهایی مواجه هستیم، علل این امر نه در فرهنگ ترجمهای ما، بلکه در مشکلاتی ریشه دارد که نهادهای مولد علم، فرهنگ و فناوری در ایران دو قرن گذشته با آن مواجه بودهاند؛ برای مثال محدودیت آزادیهای بیان و اندیشه و همچنین ضعف تفکیکپذیری نهادی نهادهای مولد علم، فرهنگ و هنر و عدم استقلال نهادی این نهادها و همچنین ضعف در روند عمومی توسعه اقتصادی و اجتماعی و بسیاری عوامل دیگر، موانعی بودند و هستند که اجازه ندادهاند تا جامعه ایران بتواند در حوزه تولید و تالیف دانش و بینش متناسب با ایدهآلها، آرمانها، نیازها و خواستهای خود عمل کند؛ نه آنکه مترجمان و آثارشان تفکر ترجمهای را بر فضای فرهنگی ایران غالب کرده باشند و از این راه مانع توسعه علمی و فرهنگی ایران شدهباشند.
باید با نگرش واقعبینانه به پدیده فرهنگی ترجمه در جامعه ما پرداخت و سهم مترجمان و ترجمههایشان را در توسعه علمی و فرهنگی کشور دید. واقعیت ایناست که اگر انتقال دانش از غرب و جهان توسعه یافته علمی و فرهنگی از طریق مترجمان صورت نمیگرفت، ما در زمینه توسعه علمی و فرهنگی حتی از وضعیت موجود نیز به مراتب در وضعیت نازلتری قرار داشتیم؛ زیرا علم و فناوریهای جدید خاستگاه غربی دارند و این یک واقعیت تاریخیاست که انقلابهای بزرگ دنیای مدرن؛ یعنی انقلاب صنعتی در انگلستان و انقلاب کبیر فرانسه، به عنوان بزرگترین انقلاب سیاسی و تولیدکننده دموکراسی نوین و حتی انقلابهای اجتماعی مانند انقلاب آموزش که منجر به ظهور نظام آموزش عمومی جدید شد و انقلابهای دیگر، تماما در اروپا و آمریکای شمالی ریشه دارند. هر جامعهای که بخواهد خود را با مقتضیات کاروان علم و معرفت جدید سازگار نموده و پیش ببرد لاجرم باید با مبانی، اصول و فرآیندهای این کاروان علم و معرفت آشنا شود و آنرا بهدرون جامعه خود انتقال دهد.
ترجمه، رسانهای است که وظیفه انتقال علم، فناوری و فرهنگ دنیای جدید را برعهده دارد و میتوان گفت، بهرغم کاستیهایی که در ترجمه در ایران معاصرما وجود دارد، نهاد ترجمه توانستهاست نسبت به سایر نهادهای فرهنگی دیگر وظیفه خود را به نحو شایستهتری بهانجام برساند. در نگاه عمیقتر کارکرد نهاد ترجمه را نوعی گفتوگوی فرهنگی بین خود و دیگری دانست. این نقش را همواره نهاد ترجمه بر عهده داشته است. گاه این دیگری یا دگربود، یونان، گاه جهان عرب، و امروز غرب است. اینکه ما از طریق ترجمه چه دگربودی را شکل دادهایم، موضوعی نیست که بتوان بدون بررسیهای دقیق تجربی به آن پاسخ داد. اما میتوان در یک تحلیل کلی گفت که دیگری شکل گرفته از راه ترجمه تابع مناسبات کلی اجتماعی و سیاسی ایران با غرب یا جهان عرب بوده است.
نهاد ترجمه مانند دیگر نهادهای اجتماعی، عملا ریشه تاریخ دارد و در همه جوامع، ازجمله جامعه ما، پدیدهای نیست که امروز شکلگرفته باشد. در تاریخ ایران پیش از اسلام تا امروز شاهد این هستیم که ترجمه به مثابه رسانهای برای مبادله پیامهای عمیق فکری، فرهنگی و هنری بین فرهنگها و ملل، وظیفه و رسالت مهمی را برعهده داشتهاست.
در تاریخ علم و فلسفهایران، شاهد دورانی هستیم که در قرون چهارم و پنجم، نهضت ترجمه رخ میدهد و ایرانیان به ترجمه گسترده آثار اندیشمندان یونان باستان میپردازند و همچنین اندیشمندان ایرانی، به زبانهای فارسی و عربی که آن زمان زبان جهانی علم بود، آثار خود را مینویسند یا با ترجمه آثار عربی به فارسی و فارسی به عربی، نقش مهمی را درتوسعه مبادله پیامهای عمیق علمی، فکری، فلسفی و هنری ایفا میکنند.
مرحله دیگر توسعه نهاد ترجمه در ایران به دوران مشروطیت باز میگردد؛ در این دوره ایرانیانی که به غرب رفته بودند و روشنفکرانی که به روسیه و امپراتوری عثمانی رفته بودند، پس از آشنایی با زبان و فرهنگ اینملل، اقدام به انتقال اندیشهها و نو آوریهای فکری، فرهنگی و هنری از این کشورها به داخل ایران کردند.
از دوره رضاشاه به بعد با تاسیس نهادهای جدید علمی و آموزشی، روند ترجمه آثار در ایران شکل تازهای به خود گرفت. در این روند جدید ما شاهد توسعه ترجمه به صورت نهادیشده هستیم؛ یعنی موسساتی که عهدهدار وظیفه ترجمه متون و انتشار این آثار شدند. البته این روند، ابتدا با تاسیس دارالفنون به دست میرزا تقیخان امیرکبیر شروع شد و میتوان گفت که فرآیند نهادیشدن ترجمه در ایران از دارالفنون تا انقلاب مشروطه بود و دور دوم آن از رضا شاه و بهخصوص با تاسیس دانشگاه تهران در سال 1313 بود.
موج سوم ترجمه در ایران در چند دهه اخیر به وقوع پیوستهاست. مهمترین ویژگی نهاد ترجمه در سه دهه اخیر در جامعه ما، این است که ترجمه را بخشهای خصوصی، یعنی سازمانهای مستقل از دولت عهدهدار شدند و موسسات انتشارات خصوصی، سهم عمدهای را در زمینه ترجمه آثار جدید بر عهده گرفتند. البته این سخن به معنی این نیست که دانشگاهها و بخشهای دولتی، نقشی در ترجمه نداشتند اما ویژگی بارز دوره اخیر، ترجمه و انتشار آثار، از زبانهای دیگر، توسط موسسات خصوصی است.
مقصود من از مرور تاریخی بر نهاد ترجمه، بیان این نکته بود که ترجمه یک نهاد است مانند سایر نهادهای دیگر؛ اولا ریشه در تاریخ دارد و در یک بستر تاریخی طولانی شکل گرفته و توسعه یافته است. ثانیا نهاد ترجمه مانند هر نهاد دیگر اجتماعی، در پاسخ به بخشی از نیازهای واقعی جامعه بهوجود آمده است. انسانها برای توسعه فکر، نیازمند مبادله دستاوردها، نوآوریها، ابداعات و اکتشافات خود هستند. سومین نکتهای که ترجمه به مثابه یک نهاد اجتماعی را توجیه و تبیین میکند، این است که ترجمه مانند سایر نهادهای اجتماعی از این ویژگی برخوردار است که با کلیت زندگی و حیات اجتماع و فرهنگی در تعامل است؛ به این معنا که برای سهم ترجمه و شناخت کارکردها، تاثیرات و جایگاه آن در زندگی اجتماعی، باید نسبتهایی که بین ترجمه با فناوری و تکنولوژی، حیات سیاسی، حیات فرهنگی و هنری، حیات اقتصادی و سامان اجتماعی برقرار است را بشناسیم.
با توجه به این سه ویژگی که بیان کردیم؛ یعنی بعد تاریخی، بعد کارکردی و همپیوندی آن با کلیت نظام اجتماعی، میتوان گفت ترجمه یک نهاد اجتماعی است و نمیتوان آن را نوعی فعالیت فرهنگی منفرد و مجزا از جامعه در نظر گرفت. ازاینرو اهمیت آن را باید در فراز یک نهاد اجتماعی مطالعه کرد؛ بهویژهاینکه با توسعه فرآیند جهانی شدن و توسعه فناوریهای ارتباطی و گسترش تعاملات بین ملتها، ترجمه روزبهروز اهمیت بیشتری پیدا میکند.
شاید در گذشته ترجمه عمدتا وجهی نخبهگرایانه داشت؛ یعنی تنها در اجتماعات علمی و فرهنگی، ترجمه به مثابه رسانهای برای مبادله پیامهای عمیق بین عدهای از نخبگان فعال در حوزه فرهنگ، هنر، علم و فناوری به آن توجه میکردند اما با گسترش مبادلات فرهنگی، ارتباطات، توسعه مهاجرتها و آمدوشدهای بین ملتها و توسعه فناوریهای مانند اینترنت و ماهواره، تلویزیون رادیو و مطبوعات، عملا هر شهروندی امروزه به نوعی نیازمند آشنایی با زبانها متعدد و لاجرم نیازمند ترجمه کردن است. امروزه با تولد شهروند جهانی، ترجمه جایگاه متفاوتی پیدا کرده است و دیگر از مرزهای محدود تلقیهای نخبه گرایانه از ترجمه عبور کرده و به یک نیاز فراگیر در زندگی اجتماعی تبدیل شدهاست.
هیچ جامعهای نمیتواند بهصورت تافتهای جدابافته یا جزیرهای دورافتاده به حیات خود ادامه دهد و به همین دلیل داشتن پیوندها، تعاملات و ارتباطات میان فرهنگها برای مبادله پیامهای عمیق، یک نیاز حیاتی برای همه جوامع بشری است. نهاد ترجمه پاسخگوی بخشی از این نیاز است؛ نهادهای دیگری نیز هستند که در پاسخ بهاین نیاز شرکت دارند اما بدون تردید، ترجمه یکی از مهمترین آنها است. با توجه به این رویکرد که من ترجمه را یک نهاد اجتماعی میدانم، ضرورت دارد که درباره آن به مثابه یک ابژه مطالعاتی به نحو عمیقتری بیندیشیم.
یکی از کاستیهایی که در زمینه ترجمه در جامعه ایران وجود دارد، این است که اگرچه خوشبختانه اقدام به ترجمه آثار و متون از زبانهای مختلف کردهایم اما کمتر درباره ترجمه به مثابه نوعی پدیده فرهنگی و اجتماعی یا آنگونه که گفتم، به مثابه یک نهاد اجتماعی به تجزیه و تحلیل و بررسیهای عمیق علمی جامعهشناسانه و انسانشناسانه مبادرت ورزیدهایم.
اگرچه جامعه همواره باید از خادمان حوزههای علمی و فرهنگی حمایت و ستایش کند اما تشویق مترجمان، هدفی متعالیتر را نیز دنبال میکند و آن توجه به اهمیت، ابعاد، کارکردها و نقشهای ترجمه و توجه به مشکلات، تحولات و چالشهای آن در جامعه است. به ندرت درباره ترجمه و بهویژه درباره ترجمه از دیدگاه جامعهشناسی سخن گفته میشود. آیین تقدیر از مترجمان شاید زمینهساز فراهم ساختن بستر اجتماعی و فرهنگی برای قرار دادن ترجمه به مثابه نهاد اجتماعی در دستور کار مطالعه علوم اجتماعی در ایران باشد.
با توجه به این امر که علوم انسانی و اجتماعی بیش از شاخههای دیگر با ترجمه سروکار دارند، لازم است که برای ارزیابی وضعیت این علوم در جامعه ایران ما به بررسی ترجمه متون علوم اجتماعی و پدیده ترجمه در اجتماع علمی ایران بپردازیم.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که ترجمه به مثابه پدیده اجتماعی، یک ابژه مطالعاتی مهم در علوم اجتماعی است. برای اینکه بتوانیم ترجمه را به مثابه یک نهاد اجتماعی، در دستور کار علوم اجتماعی قرار دهیم، ابعاد گستردهای وجود دارد که میتوان به آنها توجه کرد. من فهرستوار به برخی از این اشاره میکنم.
مسائل زیادی وجود دارد که انسان شناسان، بهویژه انسانشناسان زبان، میتوانند در مطالعه ترجمه، به آن توجه کنند؛ برای مثال زبان فارسی که در پنجاه سال گذشته تحت تاثیر پدیده ترجمه، توسعه و تحول کرده است؛ همچنین تحولات در حوزه زبان فارسی چه تاثیر بر انگارهها و الگوهای فرهنگی جامعه ایران به جای نهاده است. علاوه بر این با توجه به توسعه صنعت ترجمه میتوان گفت که مترجمان بهعنوان یک گروه اجتماعی، قابل مطالعه هستند. مراد من از انسانشناسی ترجمه، توجه به نسبت بین فرهنگ و ترجمه است.
همچنین در مساله زبانهای اجتماعی، جامعهشناسی زبان، انسانشناسی زبان و زبانشناسی اجتماعی و مباحث مربوط به مطالعه روابط فرهنگی بین ملتها، میتوان به ترجمه و نقش و کارکردهای آن توجه کرد.
برای شناخت ابعاد گسترده پدیده ترجمه، نیازمند گفتوگوهای بیشتری هستیم تا بتوانیم ترجمه به مثابه یک ابژه مطالعاتی را بهتر بشناسیم. در زمینه شناخت ترجمه از دیدگاه علوم اجتماعی، هنوز در ابتدای راه هستیم؛ شاید درستتر این باشد که بگوییم، ما هنوز راهی را آغاز نکردهایم. آنچه بهطور خلاصه میتوان گفت این است که ترجمه دارای فرایند، کارکردها، تاثیرات و همبستگیها و همپیوندیهای عمیقی با بستر جامعه است. ما تاکنون کمتر این ابعاد ترجمه در ایران را کاویده و اندیشیدهایم.
منبع: روزنامه اعتماد ملی ۱۳۸۶/۱۲/۱۲
نویسنده : نعمت الله فاضلی
نظر شما