خرافهگرایی؛ چیستی و چرایی(1)
خرافات با انحطاط فرهنگی ارتباطی نزدیک دارد، خرافات، علم اندیشی و باورهای عقلانی را با چالش روبه رو و در مقابل خرافهپژوهشی در برقراری حیات عقلانی و زندگی فضیلتمندانه نقش مهم و اساسی دارد.
"خرافهگرایی؛ چیستی، چرایی و کارکردها" کتابی است که از سوی پژوهشگاه تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت منتشر و در آن خرافه به عنوان یکی از چالشهای عصر حاضر به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته که در آستانه محرم بخشهایی از این کتاب مرور می شوند:
یکی از موضوعاتی که گاه و بیگاه مورد توجه قرار می گیرد، انواع خرافات (ذهنی و عینی / فکری و رفتاری) و میزان انتشار و شیوع آن در جامعه است.
کسانی که از وجود خرافات در جامعه می هراسند، دست کم دو گونه دغدغه و نگرانی دارند: اولا پیامدها و نتایج منفی خرافات در فهم حقیقت، سامان دادن زندگی عاقلانه و مناسبات اجتماعی نظرشان را جلب می کند و ثانیا: از نظر آنان رشد، گسترش و نفوذ خرافات در ساحتهای مختلف زندگی و آلوده شدن اندیشه علمی و اندیشه دینی به این ویروس، مضمحل کننده است.
از این نظر خرافات، گویی روندی رو به تزاید نگران کنندهای داشته و دارد. اما سؤالات بنیادی و پرسشهای پیشینی وجود دارد که قبلا باید پاسخهایی در خور آنان یافت و سپس به کارکردها و روند جاری خرافات اندیشید.
خرافه چیست؟، چه تفاوت و یا تشابهاتی با سایر باورها و معتقدات دارد؟، آیا می توان ماهیتی برای خرافات برشمرد و آن را از سایر مقولات جدا کرد؟، آیا می توان جهانی بدون خرافه را تصور کرد؟ به عبارتی دیگر، آیا بدون خرافه می توان زیست؟ از جمله این پرسشها هستند.
تاریخ نشان می دهد که باورها و اعتقادات بی پایه و اساس - آنچه به نام خرافه می شناسیم - از همان بدو تاریخ و با بالا آمدن آفتاب بر آسمان آبی و نمایان شدن ماه بر شب تیره زاییده شده است.
در میان انواع پدیده ها، چهار موضوع برای انسانهایی که در شروع تاریخ می زیسته اند مهمترین محسوب می شد: مرگ، بیماری، خسوف و کسوف.
بنابراین پیرامون این چهار مقوله بیشترین خرافه شکل گرفته است. مجموعه پاسخهایی که در طول تاریخ به پرسشهایی از این دست داده اند، به تدریج باورها و معتقدات را شکل داده است. این باورها (چه آنها را صادق بدانیم و چه کاذب)، معطوف به شرح هستی و شناخت طبیعت و نحوه مواجهه با این پدیده ها بوده اند. این عکس العملها را می توان واکنشها و تلاشهای عقلانی برای فهم هستی دانست.
دومین واکنش در برابر رخدادها و وقایع طبیعی، از نوع واکنشهای روان شناختی است. مواجهه آدمی با پدیده های بزرگ و غیر قابل دسترس و از سوی دیگر ضعف و ناتوانی وی در کنترل و یا مقابله با آنها، ترس و بهت آدمی را دامن می زند. او می داند در برابر وقایع دستانش خالی است، نه می تواند آنها را پیش بینی کند، نه از وقوع آنها جلوگیری نماید و نه در برابر آنها مقاومت کند.
آدمی وقتی در برابر آنها خود را ناتوان می یابد، لاجرم به ابداع شیوه هایی رو می آورد تا اولا، بر خطرات و سهمگینی وقاع اثر بگذارد و ثانیا، از روان پریشانی و نگرانی خود کاسته و به آرامش برسد. آدمیان با ابداع خرافات، دست کم آرامش از دست رفته را احیا می کنند. اگر باورها و معتقدات از فرهنگهای ابتدایی معطوف به شرح و فهم هستی بود، کنشها، اعمال و شعائر آنها را می توان معطوف به عمل در برابر رویدادها دانست. آدمیان با خلق شعائر، آداب و شیوه ها، بر آن شدند تا از شر و بدی جهان خارج شده و خیرها و مطلوبها را جذب کنند. به واقع مناسک و شعائر (مانند جادوها) بر دو گونه استوار شد: دفع شر و جذب خیر.
علاقه به فهم و کشف جهان پیش روی، با انگیزه شناختن و کنترل آن، بنیان جهان بینی و کیهان شناسی انسان ابتدایی را پی ریزی کرد. به واقع پرسشهایی که در برابر هستی شکل می گرفت - در همه اقوام - تقریبا مشترک بود. همچنین انگیزه و علاقه برای فهم این جهان به نحو یکسانی تلقی می شد اما پاسخهایی که در طول تاریخ به انواع پرسشهای هستی شناسانه داده شده متکثر، متعدد و متفرق شد.
باورهای خرافی که ناشی از عدم شناخت درست وقایع و رخدادها بود، با رشد علوم جدید رو به افول نهاد. پیشرفت علم، آن دسته از یافته های ابتدایی را که با واقعیت عینی همخوانی نداشت، کنار گذاشت. اما کسانی به این یافته ها و باورها دل سپرده بودند و در برابر از دست رفتن آنها مقاومت نشان می دادند زیرا دست کم برخی از آن باورها را در زیر سایبان تقدس جای داده بودند و یا به سنت دیرپایی تبدیل شده بودند.
به واقع، خرافات در عصر کنونی در برابر سه واقعیت جدی قرار گرفته و از سوی این سه عرصه تحدید و تهدید می شود. ساحتهایی که مبطل برخی باورهای نادرست می شوند عبارتند از: علم، دین و عقلانیت زمانه.
تاریخ باورها و اعمال خرافی نشان می دهد خرافه اندیشی و اجرای شعائر و مناسک خرافی مجموعه تلاش آدمیان است، اولا برای فهم این جهان و روابط بین پدیده ها و ثانیا تأثیرگذاری بر پدیده ها برای رسیدن به وضعیت مطلوب.
نزاع اصلی علم و خرافه، نزاع بر سر اهداف نیست، بلکه اختلاف اساسی آنها در موضوع شیوه ها و مدلهایی است که برای فهم و ادراک جهان طبیعی و نحوه کنترل و مدیریت آن به کار می گیرند.
دین و خرافه نیز در نقاطی مشترک هم مرز هستند و در منطقه های وسیعی اختلاف و تعارض دارند وجه مشترک آنها در سنجش ناپذیری ادعاها و گزاره ها است. عموم گزاره های دینی نیز به چنگ تجربه علمی و سنجشهای متعارف نمی افتند. همچنین باورهای خرافی (همچون اعتقادات دینی) ظرفیت بالایی دارند تا خود را زیر چتر تقدس جای دهند. از این رو عمل نکردن به آنها انحراف و گناهی نابخشودنی محسوب می شود.
خرافه، محصول انسان است، اما دین از یک کانون مقدس جاری می شود. همچنین خرافه نتیجه انفعال و جهل انسان در برابر جهان است، اما دین تلاش فعالانه آدمی برای معنابخشی رویدادها است.
نتیجه آن که خرافات را می توان دست کم از پنج زاویه و پنج رویکرد مطالعه و بررسی کرد: رویکرد تاریخی - مدل شناسانه، رویکرد جامعه شناسانه، رویکرد روان شناسانه، رویکرد الهیاتی و رویکرد معرفت شناسانه - فلسفی.
رویکرد تاریخی، عموما به منشا تاریخی، وسعت آنها در میان ملل مختلف، انواع خرافات و تنوع آنها، فراز و نشیب تاریخی و تشابهات مصادیق در میان فرهنگها و مقایسه آنها می پردازد. در رویکرد جامعه شناختی، علل اجتماعی شکل گیری باورهای خرافی، پیامدها و کارکردهای آیینها و اعمال خرافی مورد بحث قرار می گیرند. از این نظر می توان این پرسش را مطرح کرد که در کدام ساختار اجتماعی و در چه شرایط و موقعیت خرافه رشد می کند.
نسبت بین ساختار اجتماعی و کارکردهای خرافه کانون توجه جامعه شناسی است. رویکرد روان شناسی نیز به علل رشد خرافات در جامعه می پردازد. اما در نحوه بررسی بین ساختار روانی و خرافات نسبت برقرار می کند. همچنین اثرات و نتایج باورهای خرافی در حوزه روان آدمی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. در بررسی خرافات از منظر الهیات به آثار و نتایج مخرب باورهای بی بنیان در حوزه اندیشه دینی پرداخته می شود. تحلیل و تفسیر درون دینی خرافات و نحوه مقابله با آن در متن رویکرد الهیاتی قرار دارد و در نهایت توجه و تأکید فلسفی - معرفت شناختی به ماهیت باورهای خرافی و نسبت آنها با صدق و کذب معرفت شناسانه است.
تعریف خرافه
تعریف و توصیف خرافه اگر محال نباشد، دست کم امری بسیار سخت است. زیرا خرافه چارچوب و مرزهای روشن، دقیق و متمایزی از ساحتهای دیگر ندارد.
در مجموع می توان گفت: خرافه آن دسته از باورها و اعتقاداتی است که از نظر عقلانیت عصری و مفروضات دوره ای، شعور عرفی، علم، عقل و تفسیری که از دین موجود است، امری بیهوده، مردود و نکته ای انحرافی محسوب می شود. کسی که از رویکرد شعور عرفی و یا عقلانیت عصری به باورها و معتقدات جامعه نظر می افکند دست کم مصادیق خرافات را آنچنان نمی بیند که آن فردی که از پنجره عقل و علم پدیده ها را بررسی می کند.
الگوی سه گانه برای تعریف خرافه
مدل فهم عرفی
فهم عرفی نگرشی مبتنی بر عقلانیت عصری - توجه به زیست جهان - تحلیل فضاهای فکری و منظومه ای فکری است. در این مدل، خرافه به آن دسته از باورهایی اطلاق می شود که در قالب الگوهای اندیشه مسلط و عقلانیت حاکم زمانه می گنجد و فضای فکری و اندیشه عصر، آن را خرافه بپندارد. بنابراین، باورهای خرافی، آن گروه از باورهایی است که مردم آن را خرافه تلقی کنند. در این تعریف و رویکرد، مفهوم، معیار و شاخص پیشینی و مطلق برای تمیز خرافه از غیر خرافه وجود ندارد، بلکه برای تعریف و شناخت آن، باید به وجدان عمومی و شعور عرفی مراجعه کرد.
مدل فهم دینی
مدل نگرشی مبتنی بر دین و گزاره های دینی
در این مدل، خرافه آن دسته از باورها و معتقداتی است که ظاهرا کارکرد باورهای دینی را برعهده دارند، اما در متون مقدس و یا تفسیر از دین نیامده است. در این رویکرد و تعریف، خرافات، گویی در رقابت با دین تعریف می شود زیرا رنگ و لعاب دین و مقدسات را یدک می کشند.
تعریف دینداران از خرافه و تعیین مصادیق آن، به تفسیرها و نگرشهای دینی وابسته است که جمع دینداران به آنها معتقد هستند. از منظر دین، تفاوت بنیادینی که برای تفکیک و تمایز گذاری بین گزاره های دینی و باورهای خرافی می توان برشمرد، عبارت است از:
1- باورهای دینی از یک منبع قدسی و الهی سرچشمه می گیرند. از این نظر، اعتقادات از ساحتی بالاتر از وجود مادی و خاکی برای انسان ارسال می شود. اما باورهای خرافی از تلاش آدمی در فهم و تسلط بر این جهان نشأت می گیرد و لذا زاییده تفکرات فرهنگی جوامع مختلف است.
2- دین واجد گزاره هایی ورای عقل و فراتر از عقل است، مقام این گزاره ها فوق عقل است، به نحوی که اگر نور قدسی بر عقل بتابد و عقل تعالی یابد، آنگاه آدمی به برخی اسرار الهی نائل می شود. سااحت دین حیرت فزا است. اما گزاره های خرافی فروتر از عقل می نشینند و گزاره هایی بی معنا هستند که سازگار با منطق عقل نیستند و لذا مورد سنجش عقلانی قرار نمی گیرند.
مدل فهم علمی
در مدل سوم که بر نگرش علمی (علوم تجربی) مبتنی است، تعریف خرافه کاملا متفاوت از دو روش دیگر است. در این مدل، گزاره ای که ناظر به امر واقع نباشد و گزاره هایی که ابطال پذیر و سنجش پذیر نباشند، از حوزه علم خارج می شوند؛ زیرا نمی توان صدق و کذب آنها را ارزیابی کرد. البته در این الگوی اندیشه، طیفی از نظرات ملحوظ است. برخی گزاره هایی را که سنجش پذیر نباشند، گزاره ای بی معنا محسوب می کنند و برخی دیگر مانند ویگتنشتاین بدون آنکه این گزاره ها را خرافی و بی معنا تلقی کنند، معتقدند در برابر گزاره هایی که صدق و کذبشان قابل سنجش و ارزیابی نیست، باید سکوت کرد.
نکته قابل توجه در مدلها و نگرشهای سه گانه برای تعریف و تبیین خرافه، این است که در هر یک از این الگوها و مدلهای تبیینی، طیفی از موضع گیریها و برداشتهای بعضا متفاوت وجود دارد؛ به گونه ای که قضاوت درباره آنها را پیچیده تر و سخت تر می نماید. به عبارت دیگر، درون هر یک از مدلها و الگوهای تفسیر و تبیین خرافه، آرا و نظرات متفاوتی ابراز می شود.
بنابراین با تفسیرها و فهم های متکثر در حوزه عرف و دین روبه رو هستیم. آنگاه می توان تعریف خرافه را در هر یک از این چارچوبهای نظری جستجو کرد. نتیجه آنکه یک تعریف از خرافه وجود ندارد بلکه تعاریفی از خرافه می توان ارائه داد. با اغماض و تسامح می توان تعاریف را این گونه ارائه داد:
1- مطابق با فهم عرفی و عقلانیت عصری، خرافه - باورهایی است که با عقلانیت دوره و زمانه سازگار نباشد و فهم عرفی آن را خرافه بپندارد.
2- مطابق با فهم دینی، خرافات، باورهایی هستند که با متن دین و تفسیر مؤمنان از دین، سازگار نباشد و جمع مؤمنان و معتقدان آن را خرافه تلقی کنند.
3- مطابق با فهم علمی، خرافات، باورهایی هستند که با شیوه و متد علمی سازگار نباشند و جمع عالمان آن را خرافه تلقی کنند.
تفاوت خرافه با برخی مفاهیم نزدیک به آن
خرافه به مثابه امر کاذب
هر باور خرافی را می توان کذب تلقی کرد. اما هر امر کاذبی، خرافه محسوب نمی شود. خرافه چیزی بیشتر از گزاره کاذب است. بنابراین، در عین اینکه امر کاذب و امر خرافه در همسایگی یکدیگرند، اما هر امر کاذبی الزاما خرافه نیست.
خرافه - تحریف
خرافه متضمن تحریف است. اما هر امر خرافه ای تحریف نیست. تحریف منحرف کردن و کج کردن یک چیز از مسیر و مجرای اصلی است. تحریف بر دو نوع است: لفظی و قالبی و پیکری، دیگر معنوی و روحی، شهید مطهری تحریف را از سوی دو گروه دوستان و دشمنان می داند. جهل دوستان و عداوت دشمنان، باعث تحریف در یک اندیشه و یا یک باور می شود.
تحریف بسیار مستعد گسترش خرافه است، زیرا برخی تحریفها در حوزه اندیشه و تاریخ، به امر کاذب منتهی می شوند. اگر تحریف مستلزم دستکاری و تغییر در امر واقع باشد به نحوی که به عدم مطابقت با واقعیت برسد، آنگاه تحریف، معنای سخن و ادعای کذب می دهد زیرا پروای انطباق با آنچه واقعا اتفاق افتاده را ندارد.
ضرورت و اهمیت
چرا به خرافه می پردازیم؟ خرافه پژوهی چه اهمیتی دارد و ضرورت پرداختن به این پدیده از کجا ناشی می شود؟ آیا تنها، دلایل عواقب رفتاری منفی منتج از خرافه است که ما را به خرافه پژوهی وادار می کند؟، آیا توجه به کارکردها و پایداری خرافات در حوزه اندیشه و ساحت فردی و اجتماعی و عینی جامعه است که ما را ملزم به سنجش باورها و دقت در حقایق می کند؟
پاسخ به پرسشهایی که به چرایی و ضرورت خرافه پژوهی داده می شود، به چند گونه قابل انقسام است و البته هر یک از این رویکردها دارای درجاتی از اهمیت هستند.
1- پاسخ اول را می توان از رویکرد توجه به پیامدها استخراج کرد. در این رویکرد بزرگترین علت (اگر نگوییم یگانه علت یا علت العلل) بسامانیها و نابسامانیهای زندگی بشر، چه در ساحت فردی و چه در ساحت جمعی، باورهای اوست. آدمیان همواره بیشتر قربانی جهل و خطا بوده اند. فهم و درک وضعیتی که در آن قرار داریم نیازمند شناخت حقیقت و تمایز بین باورهای حقیقی از باورهای خرافی است. بنابراین اولین ضرورت خرافه پژوهی در حوزه شناخت مطرح می شود.
2- ضرورت دوم خرافه پژوهی، از حوزه هنجاری و چه باید کردها به دست می آید. بدون فهم دقیق علل شرایط نامطلوب، راه حلی کارآمد به ذهن خطور نخواهد کرد. بنابراین مقتضی آن است که بیشترین اهتمام دلسوختگان بشر و مصلحان اجتماعی مصروف تعلیم و ترویج و اشاعه باورهای درست تر و پیرایش اذهان و نفوس آدمیان از همه مصادیق جهل و خطا شود. شناخت باورهای خرافی و علت آن، از آن جهت مهم است که توجه ما را به سمت و سوی مسئله های اصلی و زیربنایی راهنمایی می کند. بنابراین تجزیه - تحلیل و پیراستن باورهای عمومی از خرافات ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
3- بنیان توسعه و ترقی بر علوم دقیقه و باورهای بی اساسی استوار است که پایه های سست و شکننده ای برای فرهنگ فراهم می کند. توسعه با فرهنگ خرافی در تضاد است، به نحوی که جامعه به سمت توسعه نخواهد رفت مگر آنکه عقلانیت علمی به جای اعتقادات غیر عقلانی برگزیده شوند. این سخن، بدان معنا است که اصلاح اجتماعی در گرو اصلاح باورها و معتقداتی است که به مثابه موانع فرهنگی توسعه محسوب می شوند.
خرافات نیز با انحطاط فرهنگی ارتباطی دقیق دارد. حجم و گستره خرافات نشان دهنده و شاخص مهمی برای شناخت انحطاط فرهنگی است. گسترش خرافه، نه تنها نشانه فرهنگ عقیم در مواجهه با مسئله های هستی شناسی، جهان شناسی و روبه رو شدن با مسئله های زندگی است، بلکه خرافات به نوبه خود، علم اندیشی و باورهای عقلانی را با چالش روبه رو می کند.
خرافه اندیشی (در حوزه نظر) سامان عقلی را دچار مشکل می کند و اعمال خرافی (در حوزه عمل و رفتار) سامان و ساختار زندگی فردی و اجتماعی را به انواع آسیبها و آفات آلوده می نماید.
4- ضرورت چهارم از وظیفه عقلانی آدمی به دست می آید. ارسطو معتقد بود: سعادت کامل، همان فعالیت نظری و تأمل در باورها و تقریر حقیقت است "بنابراین سعادت بسته به بسط تأمل است؛ به گونه ای که هرقدر استعداد تأمل کردن بیشتر باشد، به همان نسبت سعادت بیشتر خواهد بود و این سعادت بالعرض نیست. بلکه بنا بر اساس خود تأمل است؛ زیرا چنین سعادتی فی حد ذاته ارزش عظیمی است".
در این رویکرد، معرفت، فضیلت است نه تنها از آن جهت که به زندگی مطلوب انسانی می انجامد، بلکه حیات عقلانی و جستجوی حقیقت، فی نفسه، هدف است. در واقع دغدغه اندیشه صحیح داشتن و کاوش برای باورهای معطوف به حقیقت، نقش ابزاری ندارند بلکه فارغ از پیامدهای آن باورها، امری عقلانی و انسانی است. از این منظر، خرافه پژوهی، در برپایی حیات عقلانی و زندگی فضیلت مندانه نقش مهم و اساسی دارد.
روش شناسی
در این پژوهش، از شیوه کتابخانه ای و تاریخی استفاده شده است. اهتمام اصلی بر علت شناسی خرافات و پیامدهای ناشی از آن است. همچنین سعی شده با روش تبیینی و پدیدارشناسانه به تحلیل و تفسیر خرافه بپردازد. در این روش، بر بعد کیفی و ذهنی پدیده و پیچیدگیهای آن تأکید می شود.
ساماندهی پژوهش حاضر بر مبنای تمایزگذاری بین ساحتهای مختلف جامعه شناسی، فلسفه و روان شناسی و طرح خرافه در هر یک از این حوزه ها استوار است. به عبارت دیگر طرح خرافه پژوهی، سه رویکرد و سه منظر اصلی را در تحلیل و تبیین خرافه برگزیده و معتقد است: فلسفه در حوزه معرفت شناسی و صدق و کذب باورها به خرافه و چگونگی این باوها نزدیک می شود.
جامعه شناسی به علتهای اجتماعی و پیامدها و رویکردهای اجتماعی خرافه می پردازد، و همچنین روان شناسی علل روان شناختی پذیرش خرافات و نتایج ناشی از آن را در ساحت روان آدمی مورد مطالعه قرار می دهد.
ادامه دارد...
منبع: خبرگزاری مهر ۱۳۸۷/۱۰/۰۸
نظر شما