علم اسلامی از دیدگاه آیت الله جوادی آملی
از دیدگاه آیت الله جوادی آملی از هنگامی که بحث دانشگاه اسلامی مطرح شده، بیشتر تلاشها به سمت اصلاح ظواهر دانشگاه ها معطوف شده است. حال آنکه اسلامی شدن دانشگاه ها منوط به اسلامی شدن محتوای آنها یعنی علم می باشد.درگذشته هماهنگی علوم طبیعی و فلسفه و الهیات موجب رشد هماهنگ و رو به تعالی آنها گشته بود ولی کم کم در دوره جدید، جدایی شاخه های حوزه های علوم از یکدیگر موجب محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیده ها و غفلت تام از سیر عمودی صعودی طبیعت و جهان است. تمامی علوم از جهت اینکه رهاورد عقل یا نقل میباشند اسلامی هستند. البته توجه به نظام فاعلی و غایی و نیز بهرهگیری از اصول و خطوط ارائه شده در کتاب و سنت از دیگر شروط علم دینی و اسلامی میباشند.
نگاهی به بحث اسلامی شدن دانشگاه ها
«پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هماره یکی از دغدغه های ملت و دولت، اسلامی شدن دانشگاه ها بوده و هست و در این راه تلاش های زیادی صورت پذیرفته است. هرگاه از این مقوله سخن به میان آمده، گمان عده زیادی آن بوده است که باید ظواهر اسلامی در محیط دانشگاه ها، جلوه آشکاری داشته باشد. مثلاً هر دانشکده یک نمازخانه داشته باشد، شب های جمعه دعای کمیل و سه شنبه شب ها دعای توسل برقرار و کلاس دخترها از پسرها جدا شود» (جوادی آملی، 86 ب: 15). البته «همه این ها، امور مفید و لازمی است که فضای دلپذیر دانشگاه ها را اسلامی ارائه می کند، لیکن سهم این امور، مسلمان تربیت کردن دانشجویان است؛ نه اسلامی کردن علوم و دانشگاه ها» (همان).
لازم است توجه نماییم که «با توصیه و بخشنامه و نمازخانه ساختن و تاکید بر ظواهر شرعی، نمی توان علوم دانشگاه ها را اسلامی کرد، هر چند ممکن است فضای غالب و جوّ حاکم بر آن اسلامی شود و دانشجویان متدیّنی از تحصیلات عالی دانشگاه فراغت یابند. امّا باید عنایت کرد که دانش اسلامی است که مرکز یادگیری خود به نام دانشگاه را اسلامی خواهد کرد نه عکس آن» (همان، 139). به عنوان نمونه «همگان معترفند که حوزه های علمیه اسلامی است. آیا اسلامی بودن آن به این دلیل است که در محیط حوزه، مسجد وحسینیه وجود دارد و اقامه نماز و دعا می شود و زن ومرد طلبه از هم جدا هستند ؟ با اینکه همه امور حق و لازم است ولی واقعیت این است که حوزه های علمیه از این رو اسلامی هستند که علم رایج در آن اسلامی است. اسلامی شدن دانشگاه ها به آن است که نگاه به محتوای علمی دروس آنها عوض شود و علوم دانشگاهی اسلامی گردد.» (همان، 16 - 15)
وضعیت اجمالی علوم در گذشته و حال
«در گذشته تمام علوم و معارف مختلف در یک جا مجتمع [و] از حال هم باخبر بودند و در تلاؤم با یکدیگر رشد می کردند. در حوزه ها و مراکز علمی آن زمان، هم طبیعیات تدریس می شد و هم ریاضیات و فلسفه و کلام و دیگر علوم و معارف رایج بود. این ها همه در یک مجموعه بودند و محتوای خود را با هم هماهنگ می کردند. معارفِ عهده دارِ تبیین جهان شناسی و جهان بینی، مبادی و مبانی و پیش فرض ها را تحلیل و تثبیت می کردند و در اختیار شاخه های دیگر دانش، نظیر علوم طبیعی قرار می دانند و علوم طبیعی به استناد و اتّکای آن مبانی و پیش فرض هایی که در حکمت و الهیاتِ فلسفه، مدلل و تنقیح شده بود، به کار خویش ادامه می داد؛ امّا پس از قرن سیزدهم میلادی به تدریج شاخه های علوم از یکدیگر جدا و مستقل شدند و جریان تخصصی شدن علوم، آرام آرام دامن گستر شد و حوزه های معرفت و دانش از هم گسیختند و علوم طبیعی کاملاً از جهان بینی جدا شد و علم مصطلح؛ یعنی دانش تجربی از فلسفه بیگانه گشت و خود را از الهیات و حکمت بی نیاز دید.علم دوران مدرن مانند علوم گذشته، باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است. با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دینی جدا کرده، به علت فاعلی و علت غایی عالَم کاری ندارد و دایره نظام علی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود می سازد. همه همّت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز، پیش از این چه بود و اکنون چه هست و سرانجام تحت تاثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد. این مساله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیده ها و غفلت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است» (همان، 108-107).
نکته دیگری که باید در معضل علم کنونی از آن یاد کرد، جداسازی عقل از معرفت دینی و محدود نمودن دین به نقل است. «این تصور ناصواب که مرز دین را می شکافد و عقل را از هندسه معرفت دینی جدا و آن را بیرون آن قرار می دهد و نقل را در درون آن باقی می گذارد، شرایط را به گونه ای فراهم می آورد که عقل بیگانه شده از دین، عالم آفرینش را دیگر خلقت نداند، بلکه آن را طبیعت بنامد و مبدأ فاعلی و غایی (هو الاول و الاخر) [ 1 ] را از آن بگیرد و عالم طبیعی مُثله شده و معیوبی را که منقطع الاول و الاخر است، تحویل دهد. عقلی که [ چنین شد] دیگر حاصل تلاش خود را نقاب برگرفتن از چهره خلقت و فعل الله نمی داند، بلکه صرفاً به تبیین طبیعت می نشیند» (همان، 109).
به طور خلاصه «داشتن دانشگاه اسلامی منوط به داشتن علوم اسلامی است و این علوم زمانی فراهم می شود که اولاً علم را به حریم هندسه معرفت دینی راه دهیم و چتر دین را بر سر آن بگسترانیم. ثانیاً طبیعت را خلقت ببینیم و میان طبیعت شناسی و الهیات وفاق و آشتی برقرار کنیم و از سیر افقی فقط در مسیر علم دست برداریم و هرگونه فکر ناب، اندیشه سَرَه، عقل صِرف و رهاورد عالم صائب را موهبت الهی بدانیم که به انسان عطا کرده است.» (همان، 141-140)
درپایان این بخش می بایست متذکر شویم که «البته کار سترگی چون دینی نمودن علوم، بالاصاله و اسلامی کردن فضاهای آموزش عالی و مراکز تحقیق، تألیف و پژوهش دانشگاهی بالتّبع، سهلِ ممتنع و به تعبیر روایی صعب بلکه مستعصب است؛ لیکن هر صعب و سختی نسبت به عنایت الهی سهل خواهد شد: اذا هبت امراً فقع فیه، فانّ شدّة توقّیه اعظم مما یخاف منه [ 2 ] هنگامی که مصیبت و هراس کاری در شما اثر کرد، درمان آن ورود شجاعانه و وقوع دلیرانه در آن است، زیرا گاهی شدت پرهیز و خودداری از انجام آن ازخود آن چیزِ هراسناک، سخت تر و بیشتر است.» (همان، 96- 65)
1. ابعاد و عناصر علم اسلامی
در بخش پیشین به طور اجمال، به عیوب و نواقص علم رایج از نظر آقای جوادی آملی اشاره و نگاهی گذرا به راهکارهای اسلامی نمودن علم انداخته شد. در این بخش با تفصیل بیشتری ابعاد مختلف علم اسلامی را از دیدگاه آقای جوادی آملی آورده می شود. لازم به ذکر است که از دیدگاه ایشان، علم اسلامی دارای ابعاد و عناصر مختلفی به لحاظ روش و موضوع و نیز منابع معرفتی می باشد که توضیح آن ها خواهد آمد. آنچه ضروری است همین جا متذکر شویم آن است که – به نظر ایشان – همین علوم رایج از جنبه برخی ابعاد، دارای ویژگی های لازم برای علم اسلامی می باشند و ظاهراً به همین دلیل ایشان در بعضی قسمت ها همه علوم رایج را اسلامی می نامند و البته این علوم نواقصی دارند که باعث می شود که ایشان همین علوم را در مواضع دیگری معیوب و ناقص و مردار بنامند و از احیاء و اسلامی سازی آن سخن بگویند. [ 3 ] با این توضیح مهم و سرنوشت ساز به سراغ نظریات ایشان می رویم و به ابعاد و شاخصه های علم اسلامی می پردازیم:
1- الف) اسلامی بودن رهاورد عقل و نقل
اولین عنصر علم اسلامی، عقلی بودن – اعم از عقل تجریدی و تجربی – است، به این معنا که اسلامی بودن علوم نقلی و مبتنی بر وحی الهی امری مسلم محسوب می شود [ 4 ]، امّا معمولاً عقل در مقابل دین محسوب می گردد و لذا رهاورد آن دینی و اسلامی به حساب آورده نمی شود. آقای جوادی آملی با رد چنین موضعی «عقل را در برابر نقل می داند نه در برابر دین. اگر نقل معتبر ما أنزَلَه الله است، عقل برهانی [و نیز عقل تجربی] نیز ما ألهَمَه الله است و این هر دو، منبع معرفت دینی و هر کدام بال وصول بشر به شناخت حقایق دینی اند» (همان، 13) در واقع همانطور که اشاره شد معمولاً رهاورد عقل که علوم و دانش تجربی نیز جزء آن محسوب می گردد خارج از محدوده معرفت دینی محسوب می شوند امّا در دیدگاه آقای آملی «عقل به معنای وسیع آن [ 5 ] حجت شرعی است.» (همان، 71) بنابر این نگرش، «پیام و محتوای هر دلیل عقلی یا نقلی، پیام و محتوای دین را نیز تشکیل می دهد» (همو، 86 الف:120). لازم به ذکر است که «معیار و میزان در اعتبار و پذیرش دستاورد عقل حصول یقین یا اطمینان عقلایی است... در علوم عرفی، یقین برهانی و فلسفی، کم و طمأنینه و اطمینان عقلایی فراوان است، همچنان که همین وضعیت در عقل تجربی و علوم طبیعی وجود دارد؛ در علومِ تجربی، یقین ریاضی و فلسفی به ندرت به دست می آید امّا طمأنینه فراوان است. زمانی که می گوییم عقل در کنار نقل، حجّت شرعی است ومنبع معرفت شناسی دین را تامین می کند به این مصادیق وسیع طمأنینه عرفی و عقلایی نیز [علاوه بر یقین ریاضی و فلسفی ] نظر داریم» (همو، 86 ب: 71) بنابراین «اگر عقل حجت دینی است و حکم دین را می رساند، پس محصولات عقلی به معنای وسیع آن که شامل علوم طبیعی، انسانی، ریاضی و فلسفه می شود مطالب دینی را می رسانند نه آنکه بیگانه و متمایز از دین باشند» (همان، 16). البته همانطور که در ابتدای این بخش گفته شد این دینی بودنِ همة علوم ناظر به جنبه ای از آنها می باشد. یعنی چنانچه علوم ساختمان خود را با آجر عقل بنا نماید این ساختمان از جهت این ماده تشکیل دهنده، دینی و اسلامی محسوب می گردد. لازم به ذکر است این نحوة از نگاه به علم، آثار و تبعات قابل توجهی می تواند داشته باشد که یکی از آنها حجت بودن علوم - به لحاظ دینی – است البته به شرطی که علم باشند:
«فهم روشمند عقلانی، حجت است؛ اگر کسی کافر یا خواه مسلمان در زیست شناسی، گیاه شناسی، دارو شناسی، جانور شناسی یا زمین، دریا و کیهان شناسی مطلبی را عالمانه فهمید، حجت بین او و خدای سبحان است. اگر مسلمان باشد و مطلب عبادی را مطابق فتوای عقل عمل کند، ثواب دارد و اگر آن مطلب توصلی باشد و با قصد قربت امتثال کند، ثواب می برد و اگر مخالفت کرد، در قیامت مؤاخذه خواهد شد. همچنین اگر کافر مطابق فتوای عقل عمل کند، در قیامت تخفیف در عذاب دارد و اگر مخالفت کرد عذابش مضاعف می گردد؛ زیرا که کافران بر فروع مکلفند همچنان که بر اصول تکلیف دارند. بنابراین اگر صاحب نظری روشمندانه تحقیق کرد و بدین نتیجه رسید که برای مهار آب باران و بهبود زندگی مردم لازم است سدّ بتونی احداث شود تا افزون برحفظ و نگهداری از آب، مانع زیانهای احتمالی سیل شده، در محیط زیست موثر و در بخش کشاورزی، دامداری و صنعت مفید باشد و آب شرب مردم نیز تامین گردد، اگر با یافته های عقلی خویش مخالفت کرده و به گونه ای دیگر عمل کند، در قیامت عذاب خواهد شد. او نمی تواند ادعا کند که در قرآن یا روایات اسلامی چنین دستوری برای سدسازی بیان نشده است؛ زیرا عقل او را راهنمایی کرده و حجت خدا بر او تمام شده بود» (همان، 116 - 115)
بنابراین «هر آنچه عقل بر آن دست می یابد و از فرضیه به علم منجر می شود، حجت فقهی است» (همان، 116).
تأثیر دیگر این نگاه در تغییر نگرش به علم است به طوری که باعث می شود بدانیم «همچنان که نقل همتای عقل، عطای خداوند و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است عقل وعلم نیز [ با واسطه] موهبت خدا و حجت او برای فهم دین و هدایت بشر است» (همو، 86 ب: 142) از دیدگاه آقای جوادی نقطه مقابل این نگاه تفکر قارونی است که ایشان آن را از موانع اسلامی کردن [ یا به تعبیر دیگر اسلامی شدن ] علم می دانند. مشکل قارون آن بود که ثروت و توفیق خویش را مرهون و زحمت و دانش و تعقل خود می دانست چنانچه عده ای نیز در علم از منطق قارون پیروی می کنند «زیرا معلم واقعی را نمی بینند و علم را یکسره مرهون تلاش و کوشش و استعداد فردی خویش می دانند غافل از آنکه در تمام دوران تحصیل بر سر سفره احسان معلم واقعی؛ یعنی خداوند دانسته اند و واهب و ساقی معارف و علوم [ از طریق ابزارهای شناخت و عقل و الهامات ] حضرت حقّ جل و علا است» (همان: 139 -138) [6]
1-ب) اسلامی بودن علوم ناظر به قول یا فعل خدا
از نظر آقای جوادی آملی، علوم به لحاظ معلوم چنانچه قول یا فعل خدا باشد، اسلامی است. در اسلامی بودن علوم مرتبط با قول خداوند مثلاً علوم قرآنی ومانند آن حرفی نیست (همو، 1،86،117) و همگان آنها را اسلامی می دانند [7] اما در دیدگاه ایشان علوم طبیعی و مانند آن بدان لحاظ که ناظر به عالَم هستند و عالَم نیز فعل خداوند است، اسلامی محسوب می گردند:
«چون حقیقتاً عالَم، صنع خدای تعالی است پس علم، لاجرم الهی و دینی است و هرگز علم الحادی نداریم و از آن جهت که علم، کشف و قرائت طبیعت و جهان است و صدر و ساقه جهان فعل خداست، [پس] پرده از فعل خدا بر می دارد چون علم، تبیین و تفسیر فعل خداست الهی و دینی است.» (همو، 86 ب: 130)
این نکته ارتباطی ندارد به اینکه عالِم توجهی به فعل خدا بودنِ جهان و هستی داشته باشد یا خیر. برای مثال «علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین و طمأنینه عقلائیه است و در مرز فرضیه و وهم و گمان به سر نمی برد، یقیناً اسلامی است، هر چند فیزیکدان ملحد یا شاکّ باشد. اینکه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبیعت با خدا را قطع کرده و خلقت را باور ندارد، موجب آن نیست که فهم او از طبیعت در صورتی که حقیقتاً علم یا کشف اطمینان آور باشد، فاقد حجیت و اعتبار شرعی تلقی گردد و تفسیر فعل خدا قلمداد نشود. همانگونه که اگر کسی ملحدانه ارتباط قرآن که کتاب تدوینی است با خداوند قطع کرد و این حقیقت را نادیده گرفت که خدای سبحان این کتاب را برای اهداف والایی، نظیر هدایت متقیان و اقامه قسط نازل کرده است، با این حال به بررسی و تفسیر قرآن پرداخت و جهات ادبی و لطایف و فصاحت و بلاغت آن را بررسی نمود و به مطالعه قصص و تاریخش پرداخت و معارف حکمی و کلامی آن را ارزیابی کرد، نمی توان به استناد الحادش، فهم و تفسیر او را – گرچه با شرایط کامل فهم را درک معتبر و مضبوط صورت گرفته باشد – مخدوش و ناموجّه اعلام کرد؛ زیرا تفسیر قول خداوند سبحان، اگر وهم و حدس نباشد و تفسیر صحیح و فهم درست باشد به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نمی شود، هر چند که صاحب این فهم به مسلمان و غیر مسلمان تقسیم می شود» (همان، 144 -143) [8 ]
این بدان معنا است که اصولاً «ما هرگز فیزیک و شیمی غیر اسلامی نداریم. علم اگر علم است نمی تواند غیر اسلامی باشد زیرا علم صائب تفسیر خلقت و فعل الهی و و تبیین کار خدا، حتما اسلامی است گرچه فهمنده این حقیقت را درنیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد. اینان بخشی از حقیقت را می گیرند و بخشی از آن (ارتباط طبیعت با خداوند و مبدأ تعالی را انکار می کنند. کنار گذاشتن بخشی از حقیقت، مانع از آن نیست که بخش مثمر و مثبت آن که علم صائب و مطابق با واقع است، مطرود شود. آنچه علم صحیح و ثمربخش است، قطعاً اسلامی و حجت شرعی است و آن دسته از محتوای علوم که وهم است و خیال در واقع جهل مرکب است و علم نیست تا سخن از اسلامی بودن و غیر اسلامی بودن علوم، شامل حال آن شود.» (همان، 144) [ 9 ]
براین اساس «از یک سو علوم و دانش طایفه ای از مشتغلین به دین شناسی که متمرکز بر ادله نقلی هستند و در حوزه های علمی به فهم و تفسیر آنچه خدا گفته مشغول اند و قولِ خدا را محور و موضوع تلاش علمی خویش قرار داده اند دینی و اسلامی است. از سوی دیگر در کنار حوزه های علمی، دانشگاه های اسلامی قرار می گیرد که همّت خود را مصروف ادراک و فهم فعل خداوند قرار داده و درصدد تفسیر جهان خلقت است. اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می شود» (همان، 140) [10]
نکته دیگر آنکه «ایمان و کفر عالِم و مفسر دراصل فهم کتاب تکوین و اصل علم به کتاب تشریع تأثیر نمی گذارد و علم را اسلامی و غیر اسلامی نمی کند..... [ امّا ] در رشد فهم و درست تر و عمیق تر فهمیدن، مؤثّر است.» (همان، 146) [ 11 ]
2) توجه به نظام غایی و فاعلی: شرط سّوم علم اسلامی
همان طور که در ابتدای این مقاله گفته شد «در گذشته که رشته های گوناگون دانش به شکل کنونی آن تخصصی و مجّزا نشده بود، علوم در یک نوع هماهنگی و ارتباط محتوایی به رشد خود ادامه می دادند. تخصصی شدن گسترده علوم و دانش ها این اثر مهم را به دنبال دارد که داده ها و نتایج آنها بیگانه و بی ارتباط با هم شکل می گیرند و تصویری مبهم و متجانس و عیبناک از عالم و آدم عرضه می کنند» (همان، 134) در واقع «وضعیت دانش در گذشته به گونه ای بود که ریاضیات و طبیعیات در دامن الهیات و در تعامل مستقیم با فلسفه و حکمت الهی رشد می کرد. فلسفه الهی عهده دار برخی مبانی مهم و اساسی علوم تجربی بود و دادو ستد علمی بین آنها برقرار بود..... اینکه مشاهده می شود که کتاب منظومه مرحوم سبزواری در حقیقت مشتمل بر چهار کتاب منطقیات، طبیعیات، الهیات و اخلاقیات است، نه از آن جهت است که این چهار فن بی ارتباط با هم تنها در یک جا صحافی شده و جُنگی را به نام کتاب شکل داده اند، بلکه از آن روست که مؤلف کتاب، همچون اسلافِ متألّه خویش، هماهنگ می اندیشیده و میان این شاخه های معرفت تجربی و تجریدی ارتباط و تعامل و هماهنگی می دیده است. چنین نیست که بتوان درباره طبیعت سخن گفت و علوم طبیعی را بنا نهاد، بی آنکه به الهیات و فلسفه کلّی توجه کرد. آنچه دربارة حقایق هستی در حکمت و الهیات به کرسی می نشیند باید خود را در علوم طبیعی و انسانی نشان دهد و با حضور محتوای معرفتی آنها این علوم رقم بخورد؛ چنانکه در مواردی نیز دستمایه این علوم به کار حکمت و الهیات و دین پژوهی می آید» (همان، 135- 134)
اما متأسفانه در وضعیت رایج «رشته های علوم تجربی و همچنین برخی از علوم انسانی، تنها به تبیین نظام داخلی اشیاء بسنده نموده، هیچ بحثی درباره نظام فاعلی و غایی آنها ندارند و آن بحث ها را به جهان بینی واگذار نموده، در نتیجه بریده از مبدأ و معاد به پدیده- های جهان نظر می شود و در آن باره پژوهش به عمل می آید. روشن است که پژوهشی چنین در تفسیر پدیده های جهان، گرچه نظام داخلی آنها را تبیین می نماید ولی گسیخته از نظام فاعلی و بریده از نظام غایی آنهاست. به تعبیر دیگر هویت تمام موجودات عینی را عنوان خلقت تشکیل می دهد. هنگام ربودن این عنوان ویژه که ارتباط تکوینی به آفریدگار را به همراه دارد [و جایگزینی آن با مثلاً عنوان طبیعت] اثری از اسلامی بودن در معلوم [وجود] نخواهد داشت.» (همو،86 الف: 130) به عبارت دیگر «نظام داخلی پدیده ها را بررسی نمودنْ و از آغاز و انجام هدفداری اش بی بهره بودن، تبیین ناقصی از اسرار جهان بوده، تفسیر نارسایی از آن می باشد؛ چه بسیاری از فوائد ارزنده شناخت اسرار جهان را از دست دادن و گرفتار سیئات بی شماری شدن [ از نتایج آن] است که نمونه های بارز آن در دنیای عقل منهای وحی و علم منهای عقل مشهود است» (همان، 131 – 130) اما در مقابل می بینیم که «وحی الهی در تبیین پدیده های جهان، هر یک را به عنوان آیت و علامت مبدأ جهان دانسته، در ضمن توجیه آن و تفسیر ادوار گذشته و تحولات آینده و توضیح سیر افقی آن به تبیین نظام فاعلی و نخستین مبدأ آن و همچنین به تشریح نظام غایی و نهایی ترین هدف آن که همان خداوند جهان است، می پردازد و توضیح سیر عمودی آن را در کنار سیر افقی آن ذکر می کند و این دو نظام فاعلی و غایی را چون دو بال نیرومند به بدنه نظام داخلی علوم تجربی و برخی از علوم انسانی مرتبط می داند و به آن قدرت پرواز می دهد» (همان، 131)
اهمیت این شاخصه به حدی است که حتی علوم نقلی و در رابطه با وحی نیز تحت تأثیر آن نیز قرار دارند. مثلاً ایشان درباره علوم قرآنی مثال می آورند که «اسلامی بودن علوم قرآن، امری است مسلم ولی اگر کسی مبدأ نزول آن را که خدای سبحان است، انکار و از طرفی انجام آن را که مربوط به حشر و نشر و معاد است نپذیرد، قرآن نیز تنها یک متن عربی می شود؛ در این حال اگر کسی ادبیات، فصاحت و بلاغت، داستان و دیگر علوم آن را مطالعه کند می تواند مدعی شود که قرآن اسلامی و غیر اسلامی ندارد؛ زیرا او مبدأ و معاد را انکار کرده است وبه عنوان کتاب ادبیات عرب، به آن نگریسته است» (همو، 86 الف: 117)
بررسی عمیق تر این بحث در گرو دقت به مبانی علم است: «علم زیر مجموعه فلسفه علم است که فلسفه مضاف شمرده می شود و فلسفه مضاف خود زیرمجموعه فلسفه مطلق است» (همو،86 ب: 128) به بیان دیگر هر علمی به فلسفه علم خاصی تکیه دارد و فلسفه علم وی نیز به فلسفه مطلق تکیه می کند. (همان، 129) بنابراین، «زمانی عقل و در نتیجه علم به درون هندسه معرفت دینی بار می یابد که آبشخور آن علم و تعقل، فلسفه الحادی وکفر نباشد. علم و عقلانیتی که خداباور است و هستی و طبیعت را مخلوق خدا می بیند، می تواند در کنار دلیل معتبر نقلی تأمین کننده معرفت دینی باشد.» (همان، 128)
لازم به توضیح است که چنانچه در ابتدای همین بخش اجمالاً اشاره شد، شاخصه اولی که مطرح گردید عملاً در مورد تمام علوم- به شرط آنکه علم باشند نه امر باطلی که علم نپنداشته میشود- صدق می کند و این علوم از جنبه های ذکر شده – استفاده ازعقل یا نقل و نیز تبیین و قول یا فعل خداوند– اسلامی هستند امّا در نگاه جامع تر، این اسلامی بودن صرفاً به جهات ذکر شده برمی گردد و همین علوم موجود از جنبهای بسیار حیاتی و مهمی، ناقص و معیوب و غیر اسلامی محسوب می شوند – یعنی گسیختگی آنها از نظام فاعلی و غایی و درنتیجه عدم هماهنگی و یکپارچگی بین علوم طبیعی و انسانی و فلسفه و الهیات – که توضیح آن گذشت. به خاطر اهمیت این نکته در اندیشه آقای آملی، توضیح دیگری از آن را یادآور می شویم:
«علوم موجود و متعارف و طبعاً دانشگاه ها و مراکزی که در چهارچوب این ناهماهنگی درونی و بیگانه سازی ناموجّه به تحقیق و پژوهش مشغول اند، از اساس عیبناک هستند؛ چه عیبی بالاتر از اینکه در عرصه ای از دانش و معرفت، حقایق و واقعیاتی که دیگر شاخه های معرفتی در اختیار می نهند نادیده گرفته شوند و نسبت به وجود آنها تغافل و تجاهل روا داشته شود و عده ای بر اثر این کثرت، به وحدت نرسیده کوثرِ معرفت را رها کرده به تکاثرِ وهمْ آلود بسنده نمایند. علوم تجربی موجود معیوب است، زیرا در سیر افقی به راه خود ادامه می دهد؛ نه برای عالم و طبیعت مبدئی می بیند و نه غایت و فرجامی برای آن در نظر می گیرد و نه دانشی که خود دارد عطای خدا و موهبت الهی می یابد. این نگاهی که واقعیت هستی را مُثله می کند و طبیعت را به عنوان خلقت نمی بیند و برای آن خالق و هدفی در نظر نمی گیرد، بلکه صرفاً به مطالعة لاشة طبیعت می پردازد و علم را زاییدة فکر خود می پندارد نه بخشش خدا، در حقیقت علمی مُردار تحویل می دهد، زیرا بر موضوع مطالعه خویش به چشم یک مردار و لاشه می نگرد، چون بال مبدأ فاعلی و مبدأ غایی از آن کنده شده است [ و در نتیجه توانِ حرکت و زندگانی متعالی را از دست داده است ]. احیای این مردار و برطرف کردن نقص این دانش معیوب که از این احیاء به اسلامی کردن علوم و دانشگاهها تعبیر می شود، به آن نیست که مَظاهر و برنامه های اسلامی را در محیط و فضای دانشگاه ها و مراکز علمی وارد نماییم؛ مثلاً در محیط های علمی و دانشگاه ها نمازخانه و مسجد بسازیم یا کتاب های درسی دانشگاه ها را با بسم الله الرحمن الرحیم و آرم جمهوری اسلامی چاپ کنیم. این کارهای صوری و ظاهری توان آن را ندارند که علوم را احیاء کنند و دانش معیوب و هماره افسرده را صحت و شادابی بخشند.
اسلامی کردن علوم، در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسیِ سرآمد و صاعد و هماهنگ دیدن حوزه های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است. تا هنگامی که علوم و دانشگاه ها از سیر محدود و افقی خویش دست برنداشته و در مسیر صعودی گام برندارند، هرگونه کار و اقدام شکلی و ظاهری، تغییر ماهوی در ساختار معیوب علوم ایجاد نمی کند» (همان، 136- 135).
3) بهره گیری و ابتناء بر اصول و خطوط کتاب و سنت [12]
«یکی از وظایف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) افزون برابلاغ آیات قرآن کریم بر مردم، تبیین آن است و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز این رسالت را ادامه دادند و پیروان خویش را به تحقیق، اجتهاد و پویایی در آن تشویق می کردند، چنان که هشتمین امام حضرت علی بن موسی الرضا می فرماید: علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع. این سخن اختصاص به فقه، اصول و علوم دینی ندارد؛ بیان کلی است. می فرماید ما در هر رشته ای از علوم، قوانین اولیه را القاء می کنیم و شما فروعات آن را استخراج کنید، خواه در علوم دینی، تجربی، تجریدی و خواه تلفیقی باشد و به تعبیر دیگر چه علوم انسانی و چه طبیعی» (همو، 86 الف:107-106) به بیان دیگر «دین نه تنها تشویق به فراگیری علوم را به عهده دار است و انسان های مستعد را به تحصیل کمال های علمی ترغیب می نماید بلکه خطوط کلی بسیاری از علوم را ارائه کرده و مبانی جامع بسیاری از دانش های تجربی، صنعتی و نظامی و مانند آن را تعلیم داده است» (همان، 110).
البته ضروری است توجه شود که گاهی وحی – اعم از قرآن و سنت – تمامی جوانب یک مطلب را ذکر می نمایند که بسیاری از مسایل عبادی فقه از این دست می باشد و گاه «مطلبی به صورت یک اصل کلی و جامع که مبیّن قاعده علمی و اصل تجربی، فلسفی و مانند آن است، بدون آنکه حدود، قیود، شرایط و شطور آن بیان شده باشد، در متن دین طرح می شود مانند بسیاری از مسایل علم اصول فقه که از علوم اسلامی به شمار می رود و بعضی از مسائل مربوط به معاملات در فقه که از علوم دینی محسوب می گردد» (همان) لذا اگر «مباحث مطرح شده در قرآن در رشته های کشاورزی، دامداری، شیلات، هواشناسی، معادن و... فنون وابسته به آنها وارد شود، بیش از آنچه از آیه «و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولا» [اسراء 15] در بحث برائت علوم اصول استفاده شد، از آیات مربوط به این علوم استفاده خواهد شد.» (همان، 114)
به بیان دیگر «اگر همانطور که فقهای عظام در این دست روایات فقهی و اصولی تأمل می کنند، عالمان علوم طبیعی نیز در مورد آیات و روایات کیهان شناسی و مربوط به طبیعت تأمل کنند برکات زیادی نصیب علم تجربی خواهد شد» (همو،86 ب: 149) بنابراین «معنای دینی بودن یک علم آن نیست که همه فرمول های ریز آن را اسلام بیان کرده باشد بلکه اگر خطوط کلی آن را ارائه نموده باشد، کافی است» (همو، 81، 357) خلاصه این بحث آن است که کتاب و سنتْ خطوط، اصول و مباحثی را درباره طبیعت و انسان و... دارند که میتواند [ یا می بایست ]با روش مقتضی آنها را استخراج کرد و به کار بست و علوم را بر آنها استوار نمود:
«لذا باید گفت اصول و کلمات جامعی که قرآن و حدیث درباره جهان و عالم و آدم و نیز ترسیم خطوط اصلی جهان بینی در بردارند هرگز کمتر از روایات فقهی نیست و همان طور که با استمداد از قاعد عقلی و قوانین عقلایی، بعضی از نصوص دینی مورد بحث اصولی قرار گرفت تا کلید فهم متون فقهی شود، لازم است به همان ابزارِ فنی، برخی از نصوص دینی دیگر که به عنوان ابزار شناخت عالم و آدم صادر شده اند، محور بحث و فحص قرار گرفته، ابزار مناسب شناخت مجتهدانه علوم و فنون دیگر تبیین می شود و آن گاه به نصوص وارد درباره جهان بینی، تاریخ، سیره و اخلاق، صنعت، فن زیست محیطی و مانند آن پرداخته شود» (همو، 86 الف: 126)
چند نکته درباره علم اسلامی
نکته اول: اسلامی بودن علوم زیان بار!؟
«آیا علوم زیان بار به جامعه بشری مانند سحر یا فراگرفتن دانش هسته ای و ساخت و تولید سلاح های شیمیایی، میکروبی و آموختن کیفیت تولید سلاح های هسته ای که محیط زیست بشر را تهدید می کند، از علوم اسلامی است ؟ پاسخ آن است که علم یعنی آگاهی از ربط واقعی اشیاء که فعل خدای سبحان است. آگاهی از نظم درونی اتمها و کیفیت ترکیب و تجزیه آنها ممنوع نیست، آنچه منع شده است ساختن سلاح های کشتار جمعی است ولی بهره برداری صحیح از آن که مورد تأیید عقل و نقل است جایز است و چنانکه بُعد پیش گیرانه داشته باشد، نه تنها جایز بلکه لازم است. همان طور که در مسئله سحر گفته شد اگر کسی به وسیله آن ادعای نبوت، امامت یا دعوای خاصی داشته باشد، می توان به وسیله همین علم، ادعای متنبّیان را باطل کرد و جلوی تأثیر سوء سحر و مانند آن را گرفت» (همان، 125)
نکته دوم: ایده علم اسلامی؛ رفع نواقص نه علمی جدید
«در زمینه اسلامی کردن علوم و دانشگاه ها از هر گونه افراط و تفریط باید دوری جست و نباید تصور کرد علم اسلامی، یعنی فیزیک و شیمیِ اسلامی، تافته ای جدابافته از علوم طبیعی رایج است [ و نباید ] تخیّل کنیم که علم دینی محتوایی کاملاً متفاوت از علم رایج در اختیار می گذارد و چون مشاهده می کنیم از دلِ علمِ دینی، فیزیک و شیمی متفاوتی به دست نمی آید، به این تصور کشانده می شویم که از اساس منکر امکان اسلامی کردن علوم شویم» (همو، 86 ب: 142 با اندکی تلخیص).
به بیان دیگر «ایده اسلامی کردن علوم، در نتیجه آشتی دادن علم با دین و رفع غفلت از جایگاه عقل در هندسه معرفت دینی و برطرف کردن بیگانگی و فاصله ای که به نادرست میان علم و دین برقرار شده، حاصل می آید؛ نه آنکه از روش تجربی دست برداشته و ساز وکارهای کاملاً جدید و بدیعی برای علوم طبیعی پیشنهاد شود.حقیقت آن است که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه های مختلف علوم انتظار بکشیم.» (همان، 143)
نکته سوم: نتیجه نامطلوب اسلامی کردن علم: خدشه در علم؛ خدشه به دین!؟
«ممکن است تصور شود که قول به اسلامی بودن علوم و اینکه اساساً علم غیر اسلامی نداریم و علم عقلی در کنار علم نقلی حجت شرعی است و داخل در معرفت دینی، این محذور را به دنبال دارد که با آشکار شدن نادرستی یک قاعده یا معرفت علمی، خدشه ای به معرفت دینی وارد می آید.
[پاسخ آن است که] این تصور نادرست است، زیرا همین اتفاق بارها در حوزه معرفت دینی مستند به نقل اتفاق می افتد. اختلاف در تفسیر قرآن و یا فتوای فقهی [ و روشن شدن اشتباه قبلی و رو به نظریه جدید نمودن ] امری روشن و طبیعی و پذیرفته شده است و خللی به منبع دینی و حجیت عقلی آن وارد نمی آورد.در باب علوم طبیعی نیز همین امر جاری است که اگر مطلبی که امروز به صحت آن اطمینان داریم و برای ما حجت شرعی است، باطل بودن آن در آینده بر ما منکشف گردد، چاره نداریم جز چشم پوشی از آن و اخذ مطلب جدید علمی که موجب طمأنینه و اطمینان ماست. سِّرش آن است که که نقد، متوجّه فهم بشر از متون دینی [وکتاب تدوین] است نه متوجه صاحب شریعت. البته باید از جهت روشمند بودن دقت کافی را مبذول داشت و هر فرضیه را علم ندانست و هر گمانی را طمأنینه نپنداشت.» (همان، 148-147)
نکته چهارم: چگونگی استناد نتایج ظنی علوم به دین
نکته آخری که وجود دارد این است که چگونه نتایج ظنّی علوم تجربی و مانند آن به دین نسبت داده می شود ؟ پاسخ آن است که «همان گونه که ظنّی بودن نتایج فقهی در محدوده ای که حجّیت آن برای فقیه مسلّم است، مانع از قداست علم فقه نمی باشد، ظنی بودن استنتاج در برخی علوم از علوم کاربردی مانع از قداست آن نیست» (همو، 81: 354) بلکه در این موارد «درجه استناد مضامین آنها به اسلام مرهون درجه علمی آنهاست؛ یعنی اگر ثبوتِ علمی آنها قطعی باشد، استناد آنها به اسلام یقینی است و اگر میزان ثبوتِ آنها ظنّی باشد، مقدار اسناد آنها به اسلام در حد مظنّه است و اگر ثبوتِ آنها احتمال صِرف و مرجوح باشد، اسناد آنها به اسلام در همین حد است؛ نظیر استناد های گوناگون مسایل فقه و اصول فقه و تفسیر و سیره و اخلاق و سایر علومی که اسلامی بودن آنها مورد پذیرش است» (همو، 86 الف: 112) به عبارت دیگر «با آنکه تلاش عالم، تلاش مقدس و دینی است استناد نتایج حاصل به دین [ در موارد ظنّی ] اِسنادی ظنّی و گمانی خواهد بود یعنی درجه قداست به مقدار درجه علمی (قطع، ظن و احتمال مرجوح) است» (همو، 81: 353)
یادداشت ها
٭ تأکیدات این مقاله از نگارنده است.
1- حدید، 3
2- نهج البلاغه، حکمت 175
3- در صورتی که این توضیح را مطابق با نظرات آقای جوادی آملی ندانیم، باید به تناقض در مباحث ایشان درباره علم دینی قائل شویم چرا که ایشان در جایی، همه علوم و دانش ها را اسلامی می داند و در جایی دیگر از اهمیت فلسفه علوم و امکان الحادی بودن یا نبودن این فلسفه و به تبع آن علوم و دانش ها سخن می گویند و ضرورت اسلامی سازی دانشگاه ها و علوم را مطرح می نمایند و علم رایج را «معیوب» و «مردار» معرفی می کنند؛ که موارد آن در طی مقاله می آید.
4- البته ممکن است کسی صرف روش نقلی – یا به عبارت دیگر صرف ابتناء ظاهری بر نقل– را کافی نداند امّا اسلامی بودن این روش نزد آقای جوادی ظاهراً پذیرفته شده است.
5- «مراد از عقل در این سلسله مباحث، خصوص عقل تجریدی محض که در فلسفه و کلام، براهین نظری خود را نشان می دهد نیست بلکه گستره آن، «عقل تجربی» را که در علوم تجربی و انسانی ظهور می یابد، «عقل نیمه تجریدی» را که عهده دار ریاضیات است و «عقل ناب» را که از عهده عرفان نظری برمی آید نیز در برمی گیرد» (جوادی آملی،86 ب: 25)
6- «اساساً اگر منطق قارونی را کنار بگذاریم متوجه می شویم علم از آن جهت که علم است الهام الهی است و از جانب او افاضه می شود. علم افاضه و تعلیم الهی است، گرچه عالم ممکن است ملحد و سکولار باشد؛ امّا علم سکولار و غیر الهی نیست» (همان، 146-145) برای توضیحات تکمیلی در این زمینه و خصوصاً روشن شدن تأثیرات این نگاه بر عالم ر.ک (همان، 88-87)
7- ممکن است عده ای صِرف علوم مبیّن قول خداوند را اسلامی ندانند چنانچه خود آقای آملی نیز ظاهراً آن را کافی نمی داند هر چند بخش تبیین کننده و حکایت از واقع آن را اسلامی می دانند. ر.ک (همو، 86 الف: 117) و (همو،86 ب:144 -143)
8- برای توضیح بیشتر ر.ک (همان، 145 -144)
9- می توان گفت از دیدگاه ایشان تفاوتی بین علوم محض و علوم کاربردی و تکنیکی نیست چنانچه می گویند: «فرقی میان طبیعت شناسی و صنعت شناسی نیست، زیرا هر دو مخلوق خدایند؛ یکی بی واسطه و دیگری با واسطه. همان طور که بازگشت طبیعت به خلقت است، مرجع صنعت نیز به خلقت است، زیرا صنعت بشر جز مونتاژ اجزای موجود در جهان خلقت چیز دیگری نیست و خردورزی، ابتکار، فن آوری و هر وصف دیگری که در بشر ظهور کند، موهبت الهی است» (همان، 89).
11- ایشان در جایی دیگر می گویند: «علم، اگر علم باشد نه وهم و خیال و فرضیه، هرگز غیر اسلامی نمی شود. علمی که اوراق کتاب تکوین را ورق می زند و پرده از اسرار و رموز آن برمی دارد، به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی و غیر دینی و اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کنیم.» (همان، 143)
12- برای توضیح بیشتر ر.ک: (همان، 147- 146)
13- به نظر می رسد که این شاخصه از علم اسلامی، در نگاه آقای جوادی آملی به نوعی شرط مقوّم برای علم اسلامی باشد تا شرط لازم. هر چند که برخی از عبارات ایشان حالت دوم را نیز می رساند؛ برای نمونه ایشان تقدّس الهی را شامل آن علومی می دانند که اسلام(قرآن و عترت) درباره آنها قواعدی را ارائه می نمایند. (همو، 81: 352)
منابع:
جوادی آملی، عبدا...، اسلام و محیط زیست، قم، نشر اسراء، اول،86 (الف)
همو، شریعت در آینه معرفت، قم، نشر اسراء، اول،86 (ب)
همو، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، قم، نشر اسراء، اول،86 (ب)
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : هادی قره شیخ بیات
نظر شما