اصول و مبانی لبخند
ما هم مثل بعضیها که نصفهشب از خواب میپرند و دیگر خوابشان نمیبرد تا دم صبح، دیشب بیخوابی به سرمان زد و با خومان فکر کردیم که حالا که هرکسی برای خودش دم و دستگاهی به راه انداخته و شوخی شوخی «استاد» شده، ما چرا کارگاهی راه نیندازیم و الکی الکی کارهای نشویم؟!
خوب که حواسمان را جمع کردیم، متوجه شدیم که هر کار و باری، سرمایه و دوست و آشنا میخواهد و اگر آدم حواسش جمع نباشد و غفلتاً دمش تو بشقاب شخص محترمی سبز شود، آن وقت خر بیار و باقالی بار کن.
توی همین عوالم بودیم و جوانب امر را سبک و سنگین میکردیم که خروس همسایه شروع کرد به خواندن و از پنجره که به بیرون نگاه کردیم، دیدیم هوا در حال روشن شدن است و تا دیر نشده باید تصمیم مهمی بگیریم، والاّ تمام روز را در خماری خواهیم گذراند. پس زد به سرمان که چه بهتر از اینکه دکانمان ـ یعنی به تعبیر امـروزی و هنریتر کارگاهمان ـ را در قلمرو طنز باز کنیم و از مزیتهای فراوان این کار هم بهرهمند شویم. اولین مزیتش این است که نیازی به دوندگی در شهرداری برای کسب جواز ندارد. درثانی، این کارگاه مشمول قانون مشاغل آلاینده و غیره نمیشود که فردا درش را تخته کنند و بگویند بفرمایید خارج شهر! ثالثاً بابت این کارگاه هیچگونه عوارض و مالیاتی نخواهیم پرداخت و همانطور که مستحضر هستید در قلمرو، طنز وزارت دارایی دستش به ما نمیرسد. رابعاً وزارت بازرگانی و گمرکات آنجا هم جوری است که ما میتوانیم تا دلمان میخواهد طنز صادر کنیم. خامساً به بعد را نمیگویم تا دست زیاد نشود!
حالا باز هم بگویید فلانی مغزش خوب کار نمیکند و پست سر ما هی صفحه بگذارید. فردا که کار کارگاه ما رونق گرفت پشیمان خواهید شد که چرا قدر شخص شخیصی مانند ما را ندانستهاید و آن روز یقیناً قیمت سرقفلی مغازههای تهران سقوط خواهد کرد و همه بهدنبال ما راه خواهند افتاد تا در قلمرو طنز صاحب کارگاه و ارج و منزلتی بشوند.
برای اینکه بدانید حرف ما باد هوا هم نیست، خدمتتان عارضم که به محض رسیدن به این نتیجه بسیار بسیار طلایی، کار نوشتن کتاب (بخوانید جزوه) اول طنز را آغاز کردیم.
در نخستین قدم به مطالعه در آراء و نظریات علمای منطق و فلسفه پرداختیم و دریافتیم که یکی از مهمترین ویژگیها و مشخصات انسان نسبت به دیگر موجودات عالم خلقت، «خندیدن» است و به همین لحاظ است که برای مشخص کردن انسان از سایر پرندگان و خزندگان و چرندگان و غیره آدمی را «حیوان ضاحک» نامیدهاند؛ یعنی موجودی که قادر به خندیدن است. پس درس اول را شناخت خنده و انواع و اقسام آن قرار دادیم که تا به حال این موضوع مهم هرگز مورد بررسی و تجزیه و تحلیل علمی قرار نگرفته و ما این کار را به نام خودمان ثبت کردیم و از این کار کلی خوشحال شدیم و خندیدیم.
علامه میرزا علیاکبرخان دهخدا صاحب کتب شریف «امثال و حکم» و «چرند و پرند» که در شمار طنزنویسان پیشکسوت هستند و روزگاری با نام مستعار «دخو» طنز مینوشتهاند، در تعریف «خنده» در کتاب ارجمند «لغتنامه» چنین آوردهاند: «حالتی که در انسان به واسطه شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا میشود و در آن حالت لبها و دهان بهحرکت میآیند و غالباً این حالت با آواز مخصوصی همراه است.» این تعریف را نه جهت همگان و یا افتتاح باب به روش علمی و آکادمیک، بلکه جهت آن دسته از موجوداتی نوشتیم که گرچه در شمار انسان محسوب شده و یا میشوند، اما بلد نیستند بخندند و پیش خودشان فکر میکنند که خنده هیبت و وقار ناداشته آنان را به باد میدهد، و اگر اخمو باشند در نزد خاص و عام محترمترند (خدا به داد زن و بچهها و کلیه آشنایانشان برسد!).
و اما خنده را اقسام و انواع و مراتب و درجاتی است که بر اهل فهم آشکار است، لیکن جماعت نادان از تمیز این موضوع همچون سایر موضوعات عاجز و ناتوانند و غالباً همه نوع خنده را حمل بر رضا میدانند و از این درک غلط چه مصایب و مشکلها که نمیآفرینند.
پس شناخت خنده، فضیلتی بس سترگ است آدمیان را، و این وجیزه تأملی است صاحبدلان و اجارهدلان را:
خنداخند: خنده متصل و از روی دل
خندان: متبسم، مانند برخی از مسئولان در پشت دوربین صدا و سیما.
خندانخند: در حال خنده. روایت مرفهان بیدرد.
خنداندل: (ص مرکب) خوشحال. خندیدن صنف دل و جگرفروش.
خنداندن: به خنده درآوردن. عمل از یادرفته و فراموش شده.
خندانروی: بشاش. بازیگران نقشهای کمدی.
خندان لب: کنایه از شادان. آنکه باید باشیم و نیستیم.
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود
«حافظ»
خندانمند: کسانی که با پسته خندان دارای نسبتی هستند.
خنداننده: به خنده وادارنده. مثلاً برنامه طنز تلویزیون!
خندانیدن: به خنده واداشتن. یکی از گناهان کبیره.
خندستان: مجلس سخره. اجتماع دوستان.
خندناک: شاد. مراد دلالان است.
خنده آفتاب: (ترکیب اضافی) کنایه از طلوع خورشید. آغاز سگدو زدن.
خنده آمدن: به خنده درآمدن. خنده بر کار خویش و روزگار.
ز خر برگیرم و بر خود نهم بار
خران را خنده میآید بدین کار
«نظامی گنجوی»
خندهآور: عمل خندهآورنده. همانند شعارهای موسمی ایام انتخابات.
خنده الکی: بر وزن نمکی. مخصوص سنین کودکی و نوجوانی، خــاصه در مدارس بیشتر رؤیت میشود.
خندهانگیز: مضحک. وعده اصلاح معابر در عصر معاصر.
خنده تلخ: خنده جماعت حقوقبگیر و حسرتکش.
خنده دنداننما: مخصوص تبلیغاتچیهای مسواک و خمیردندان، و دارندگان دندان طلا.
خندهرو: رجوع به خندهروی شود.
خندهروی: مقابل اخمو و ترشرو. یکی از صفات مدیریت!
خندهریش: همان ریشخند خودمان است.
خنده زمین: کنایه از دمیدن سبزه و ریاحین (غیاثاللغات). قابل توجه زمینخواران و سلفخران.
خنده زنان: وصف حال جناح غالب در همه اعصار و در چهار گوشه جهان.
خنده زورکی: مختص به مواقعی است که آدمی بدجوری گیر میافتد و نمیتواند به طرف مقابل حالی کند که حرفهایش خیلی کسالتآور است.
خنده زهرآلود: (ترکیب وصفی) کنایه از خندهای که از روی قهر باشد و آن را خنده خونآلود نیز گویند.
به رغم حاسد و بدخواه پیش دشمن و دوست
چو صبح خنده زنم، خندههای زهرآلود
«جمال عبدالرزاق»
خنده زیر لب: خندهای که علت و موجب نفسانی از او حاصل شود. ولی اثر ظاهری آن آشکار نشود. همانند خندههای مستکبران و مفسدان.
خنده شب: (ترکیب اضافی) رجوع شود به خنده آفتاب.
خنده شکرین: خنده شیرین. مختص قنادان در ایام شب عید و مناسبتهای پررونق.
خنده طراز: خندهمانند. خنده سیاسیون است که آنرا تفسیر و تأویل بسیار باید.
خنده فرمایشی: خندیدن به جهت خوشایند امرا و رؤسا بر هر آنچه که آنان را خوش آید.
خنده قبیح: مالکیت چنین خندهای غالباً دوقبضه اراذل و اوباش است.
خنده موذیانه: خنده روباهان است در هنگامی که شیران را با تملق نعل میکنند.
خنده وقیح: خنده ریاکاران است که شرم و پروایی از خداوند تبارک و تعالی ندارند.
خندیدنی: مضحک. حکایت خوشباوریهای مردم و برنامههای درازمدت.
خوشخنده: آن که خوب خندد، و آنان که بر خر مراد سوارند و ایام به کام آنان است.
ریسه: بر وزن کیسه. خنده ممتد به لحاظ شیطنت و یا به یادآوردن شیرینکاری خاصی.
شلخند: خندههای بیرمق اشخاص خیطشده.
ظفرخند: خنده مغرورانه اشخاص فاتح که بیخبر از فردایند و غالباً دچار عارضه نزدیکبینی.
FOL خند: خنده هنگام خطا و دسته گل به آب دادن. آنگاه که کاری از دست در میرود!
قهقهه: خنده پیوسته با صدای بلند، که گویند شایسته نباشد و قلب را قسی نماید.
GOL خند: خنده ورزشکاران به هنگام زدن گل یا گل زدن!
لبخند: تبسم. آنچه روز به روز کیمیاتر شود.
لبخند آنچنانی: تبسم الافان و مزاحمین خیابانی.
لبخند پیشدرآمد: مختــص کســـانی که به محض شنیدن اسم جـــوک، لطیـــفه، طنز و از این قبیل چیزها نیششان تا بناگوششان بیاراده باز میشود.
لبخند جابرانه: تبسم خوفناک آدمنماهایی که از آزار دیگران لذت میبرند.
لبخند جاهلانه: در فیلم فارسیهای قدیم چنین تبسم سبکسرانهای را میتوان تماشا کرد.
لبخند رضایت: تبسم ناموافق دردسرآفرین که مورد استناد ابلهها و قالتاقها واقع میشود.
لبخند شیطانی: تبسم جناب کنت دراکولا، منتسبین و منصوبینش در فیلمهای ترسناک.
لبخند طوطیوارانه: تبسم چاکران، چاپلوسان و دستبوسان عافیتپیشه.
لبخند کودکانه: تبسم اطفال بر زرنگبازیهای بزرگسالان دنیادیده.
لبخند مصنوعی: تبسم ویژه اشخاصی که عادت کردهاند زیاد فیلم ببینند.
لبخند معصومانه: تبسم دزدان و کلاهبرداران با چاشنی تظاهر به صداقت.
لبخند ملیح: رجوع شود به اثر مونالیزا شاهکار لئوناردو داوینچی معروف به لبخند ژوکوند.
هرهر و کرکر: خنده دوران کوتاه سختکوشی در بازیگوشی.
هولخند: خنده آدمی که از رو نمیرود و با آنکه ترسیده است اما میخواهد خود را شجاع نشان دهد.
صدالبته که خنده صدها جور انواع و اقسام دیگری هم دارد و جدیداً نیز چند مدل هم به بازار آمده که به منظور جلوگیری از گرانی افزونتر از ذکر آنها چشم میپوشیم و سعی میکنیم به جای آن یک جرعه تبسم بنوشیم تا خستگیمان در برود.
منبع: روزنامه اطلاعات
نویسنده : کامران شرفشاهی
نظر شما