حج و روابط زن و مرد
«حج در قرآن»، عنوان مجموعه مباحثى است که دانشمند مجاهد و فقیه توانا، آیتاللَّه شهید دکتر بهشتى در سالهاى 1352 و 1351 به عنوان تفسیر آیات 202 تا 196 سوره بقره در موضوع حج ارائه کرده است. آن شهید مظلوم، در این مجموعه بحث، در کنار مباحث علمى و اجتماعى خویش، با بهره جستن از برخى مشاهدات و تجربههاى سفر حج خود، نکات ارزندهاى را در خصوص مناسک حج و ظرافتهاى عبادى، اجتماعى، تربیتى و سیاسى آن بازگو کرده است. در استقبال و بزرگداشت ماه ذىحجه و برگزارى این مراسم بزرگ اسلامى، بخش کوتاه و مناسبى از این مجموعه را که توسط شوراى احیاى آثار آن سیّد شهید تهیه و منتشر شده است تقدیم علاقهمندان مىکنیم.
یکى از آثار اجتماعى حج، روابط میان زن و مرد در آنجاست. دو مسئله خیلى جالب عرض مىکنم:
همان گونه که در رسالهها خواندهاید یکى از واجبات احرام این است که اگر زن حج مىگذارد نباید روبنده به صورت خود بیندازد که صورت او را بگیرد. بنابراین زنان با موى پوشیده اما با صورت باز در مراسم حج شرکت مىکنند (حال آیا نقابى که با صورت فاصله داشته باشد بیندازد، جایز، واجب و مستحب یا مکروه است بحث دیگرى است). این حکم اسلامى است که زنهایى که حج مىگذارند باید با چهره و صورت باز در مراسم حج شرکت کنند. از طرف دیگر هر نوع لذتگیرى جنسى (در این ایام) از چیزهایى است که بر خلاف احکام اسلام است. یعنى در حالت احرام، زن و مرد باید از هر نوع لذتگیرى جنسى (حتى نوع حلال آن) اجتناب کنند. «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِى الحَجِ». (1)
نوع حرام آن که همیشه حرام است (مثل دروغ بر خدا و رسول که همیشه حرام است اما در حال روزه حرام اندر حرام مىشود براى اینکه روزه را هم باطل مىکند) در آنجا نوع حلال آن هم حرام مىشود. لذتیابى جنسى در موقع حج و در موقعى که انسان در حال احرام است، اگر از راه حرام باشد که همیشه حرام است، ولى در آنجا حرام اندر حرام است. زیرا از نظر احرام هم حرام است. این امر حتى نسبت به همسر خود هم که حلال است در آنجا حرام مىشود. به هر حال در مراسم حج، زن و مرد باید اصلاً فکرشان در پى لذت جنسى نباشد و حتى انسان در این چند روز باید از لذت حلال جنسى هم صرف نظر بکند. به این ترتیب اگر انسان بخواهد موفق بشود که چند روز تمرین روحى را درست انجام دهد خود به خود باید اصلاً فکرش در این راه نباشد تا بتواند آن چند روز را به سلامت بگذراند.
یک نمونه نقش مؤثر تربیت عفت، در زن، و تنظیم بهبود برخورد اجتماعى زن و مرد، در صحنه حج دیده مىشود. آزمایشى که هر سال تکرار مىشود. درست است که باید به کمک بسیارى از نظامات اجتماعى دیگر جلوى طغیان جنسى را گرفت اما نقش ایمان، نقش عامل معنوى، نقش عفت متکى به ایمان را در این مورد نباید نادیده گرفت. زن باید در جامعه طورى بیاید که لااقل هوسانگیزى او کم بشود. خیلى فرق است بین زنى که اندامش، سرش، موهایش، دستش، تنش و پاهایش پوشیده است (حالا با چادر یا با روسرى و پالتو و شلوار ولى بالاخره پوشیده است) با زنى که نیمه برهنه یا پوشیدهاى بدتر از برهنه بیرون مىآید. درست است که رعایت حجاب اسلامى در کم کردن فساد جنسى و فساد اخلاقى ناشى از بىبند و بارى جنسى عامل مؤثرى است و درست است که باید بر روى آن تکیه کرد اما این فقط یک سوى مطلب است ولى یک سوى بزرگ مطلب، تربیت مرد و زن مسلمان است به گونهاى که در برخورد با یکدیگر مواظب باشند چه مىکنند و کجا هستند. قرآن یک جا، به زن و مرد مىگوید (نور «24» آیات 31 و 30) و جاى دیگر به زنان مسلمان مىگوید پوشیده بیایید (احزاب «33»، 59) و بیش از یک جا به زن و مرد مسلمان مىگوید در برخورد با یکدیگر چشمچرانى نکنید:
«اى پیغمبر به مردان بگو در برخورد با زنان، چشمشان را به روى آنها ندوزند و به زنان مسلمان بگو که در برخورد با مردان، به آنها چشم ندوزند». (2)
هیچ به هم نگاه نکنند، برخوردشان برخوردى پاک و نگاهشان نگاهى پاک باشد.
این تربیت خیلى مهم است. من خوب یادم مىآید که در یک بخشى از زمان خودمان، در میان گروهى، حداقل این تربیت بسیار نیرومند بود و حالا این تربیت نیرومند، در فاصله سى سال، بسیار ضعیف شده است. چقدر هم خسارت است.
در دوران حج، ما نقش «حفاظت» را با چشم مىبینیم. چگونه مىشود که یک زن از میان گروه مردان عبور کند اما مردها چشم چپ هم به او نگاه نکنند. از یکى از اهالى تهران که مسلمان بود و به عزم تجارت به آلمان رفته و در هامبورگ ساکن بود روزى در بین صحبت پرسیدم: تو کى به ایران برمىگردى؟ (3) آن تاجر تهرانى گفت: چه بگویم؟ کجا برگردم؟ واقعیتش این است که اینجا محیط خیلى فاسد است و حتى از نظر روابط زن و مرد، اما این فساد تا این حد است که اگر یک زنى خودش منحرف نباشد مردها در این محیط اجتماعى نمىتوانند به او تجاوز کنند (مگر بسیار به ندرت). یک نوع امنیت اینجا وجود دارد که زن من که از خانه بیرون مىرود، در خیابان کمتر کسى دنبال او مىافتد و تعقیبش مىکند و به او متلک مىگوید یا احیاناً نقشه بکشد که او را بدزدد، و حال اینکه در تهران ما، اگر دخترم سه ساعت بعد از غروب آفتاب از کوچه به خانه بیاید نگرانم و حال اینکه اینجا ساعت دوازده هم اگر بیرون بروند نگران نیستم.
من این طعنه اجتماعى را بر جامعه خودمان بسیار تلخ دیدم. این عیب بزرگى است. باید عفت اخلاقى جامعه مسلمان و امنیت اجتماعىاش هر دو تأمین باشد، در این زمینه، اتفاقاً نقش حکومت خیلى قوى است، باید طورى باشد که واقعاً یک زن اگر نیمه شب از خیابانى خلوت و تنها عبور مىکند امنیت داشته باشد.
اخلاق یک پیامبر و اخلاق یک زمامدار جاهطلب
فکر نکنید این مطلبى که مىگویم صِرف یک آرزوست. «ابناثیر» در «کامل» (4) که یک دوره تاریخ است که در حدود پنج قرن و نیم از دورههاى اسلامى را در بردارد مىگوید: «عدى بنحاتم» مسیحى بود. پس از گسترش اسلام با زن و بچهاش کوچ کرد به شام، چون آنجا یک اقلیت بزرگ مسیحى به نام «غسانى»ها زندگى مىکردند، خواهرش را آنجا گذاشت و رفت. خواهر «عدى» آنجا بود تا سپاه اسلام به آنجا رسید و مثل دیگر مناطق در قلمرو اسلام قرار گرفت و وى ناچار شد با نظام اسلامى زندگى کند. نامهاى به برادرش عدى نوشت و او را ملامت کرد که تو رفتى و دیگران را بردى و فکر نکردى که نسبت به خواهرت هم مسئولیت دارى. من را اینجا گذاشتى و رفتى و اگر رفتنت خوب بود چرا من را نبردى؟ اگر هم بد بود چرا خودت رفتى؟ حالا چرا در آنجا ماندهاى؟ برگرد و بیا با این نظام و رهبر این نظام آشنا شو. از دو حال خارج نیست. اگر آن را پسندیدى و به اسلام گرویدى چه سعادتى است و اگر آن را نپسندیدى باز هم در اینجا مىتوانى در میان قوم خودت با عزت بیشترى زندگى کنى تا در آنجا (زیرا نظام اسلام به کسانى که مسیحى بودند اجازه مىداد با پرداخت یک مالیاتى به عنوان «جزیه» در آنجا زندگى کنند). «عدى» تحت تأثیر این نامه قرار گرفت و پیش خود گفت برویم ببینیم محمد (ص) چه مىگوید؟ دین جدیدى که آورده واقعاً چیست؟ «عدى» به مدینه آمد. پیغمبر در مسجد بود. یکراست به مسجد آمد و با پیغمبر آشنا شد. پیغمبر از او دعوت فرمود که با هم به سوى منزل بروند. با هم راه افتادند که به منزل بروند. «عدى» دو مطلب اجتماعى در بین راه دید که خیلى تحت تأثیر قرار گرفت. چون «عدى» قبلاً خیال کرده بود که مردى به نام محمد (ص) از طایفه قریش در مکه قیام کرده است تا به قدرت برسد ولى کارش نگرفته و مخالفانش نگذاشتهاند. لذا او به مدینه آمده چون در آنجا شرایط مساعد بوده است به قدرت رسیده و رئیس و فرمانروا شده است تا بتواند به خواستههاى خود برسد؛ یعنى همان تصویرى که امروز نویسندگان غربى از شخصیت پیغمبر (ص) دارند. «عدى» دو تا مطلب دید و فهمید که مسئله این طور نیست. این اخلاق کسانى که شیفته جاه و جلال هستند نیست. یکى اینکه در وسط راه پیرزنى رسید به پیغمبر گفت: یا رسولاللَّه! پیغمبر ایستاد - اینکه من یک مهمان دارم آن هم یک حاکم از اشراف قریش و نباید معطل بشوم و امثال آن در کار نبود - پیغمبر با کمال بردبارى ایستاد. «عدى» دید که آن فرد سؤالات بسیار عادى کرد و پیغمبر هم با کمال بردبارى، متانت و محبت جواب گفتند. مدتى طول کشید و «عدى» از این وضع خسته شد. او دید که اگر خودِ او به یک زنى برخورد مىکرد و اینقدر او را معطل مىکرد معذب مىشد. به چهره پیغمبر نگاه کرد ببیند آیا در درونش ناراحت است و دندان روى جگرش گذاشته است؟ دید نه. او آنقدر انسان عالىطبع است که در چهره او هم آثار اوقات تلخى دیده نمىشود. با خود گفت: نه، این زمامدارانى که من دیدهام و حتى خود بنده که رئیس قومى هستم، هرگز حاضر نیستم با مردم زیردستم این گونه رفتار کنم. این اخلاق، اخلاق یک پیغمبر مىتواند باشد اما اخلاق یک زمامدار جاهطلب نمىتواند باشد. ایستادند تا حرف آن پیرزن تمام شد و آمدند تا به منزل رسیدند. در منزل پیغمبر (ص) در آن موقعى که وضعشان خوب شده بود یک تشک داشتند که رویش مىنشستند، بقیه اتاق یا حصیر بود یا خالى. پیغمبر این تشک را به «عدى» واگذار کرد و خود روى حصیر نشست. آه، این چه زمامدارى است؟ پیغمبر (ص) قدرت دارد، در جنگهایى پیروز شده، اصحابى و پیروانى دارد، شکوه و جلالى دارد، در خارج اسم محمد (ص) که برده مىشود عده زیادى لرزه بر اندامشان مىافتد و اکنون چنین پیشوایى و چنین مرد باقدرتى از مهمان غیر مسلمان و مسیحى خودش این طور پذیرایى مىکند که جاى خود را به او مىدهد.
«عدى» مىگوید در دل گفتم این هم خصلت هیچ یک از زمامداران جاهطلبى که طالب ملک و پادشاهى و فرمانروایى هستند نیست.
پیغمبر (ص) با او شروع به صحبت کرد. روح «عدى» هم آماده بود، دید مطالبى هم که پیغمبر براى او مىفرماید از آن قبیل نیست که: «عدى»، تو سر جاى خود برگرد و هر چه در آنجا به دست تو مىآید چند قسمت کن. یک قسمت براى ما بفرست و بقیه هم براى خودت و هر چه هم دلت مىخواهد پدرِ مردم را در بیاور. «عدى» دید چنین خبرهایى نیست، مذاکرات اصلاً سیاسى نیست. مذاکرات بر اساس ساختن فکر است. او مىخواهد آدم بسازد. نهضت او، نهضت آدمسازى است. «عدى» تحت تأثیر قرار گرفت. پیغمبر (ص) ضمن سخنان تشویقآمیزى که با «عدى» داشت فرمود: «عدى»، تو این وضع امروز ما را نگاه کن (چون آن موقع که پیغمبر سخن مىگفت مسلمانها به زحمت نان سیرى مىخوردند.) فرمود وضع امروز ما را نبین. روزى خواهد آمد که قلمرو اسلامى در شرق و غرب و شمال و جنوب گسترش پیدا کند و در این قلمرو چنان انسانهایى زندگى کنند و چنان نظام اجتماعى و حکومتى بر سر کار باشد، که اگر یک زن تنها بخواهد از سرزمین فلات یعنى عراق کنونى به اینجا که مکه است بیاید یعنى از آن بیابانهاى لمیزرع عبور کند هرگز ترسى نداشته باشد و اگر در تمام این قلمرو بگردید براى پرداخت زکات بخواهید مستحق پیدا کنید، مستحق زکات را به زحمت بتوانید پیدا کنید. یعنى هم تأمین رشد اقتصاد و تقسیم نسبى ثروت عمومى و هم امنیت اجتماعى.
مزایایى را که پیغمبر براى جامعه آینده اسلام براى «عدى» مىشمرد و او را به اسلام دعوت مىکند اینهاست. یکى آن «امنیتى» است که عرض شد که زنى تنها از عراق به مدینه حرکت کند و نه از دزد و نه از تجاوز نترسد. براى رسیدن به این وضعیت، جامعه به ساختن انسانهایى نیاز دارد که از نظر سلطه بر هوى و هوس تربیت شده باشند. در جامعهاى که انسانهاى هوسکیش، زندگى کنند اعم از زن هوسکیش و مرد هوسکیش تأمین چنین آیندهاى محال است.
«عدى» بعداً مسلمان مىشود. او مىگوید قسم به خدا، آن امنیتى را که زنى بتواند از عراق از بینالنهرین به حجاز تنها حرکت کند و نترسد دیدم که به وجود آمد و آهنگ بهبود اقتصادى زندگى عمومى هم به سمتى است که در آینده نزدیکى پیشبینى مىکنند که آن مطلب دوم، یعنى یافتن مستحق زکات در جامعه اسلامى به زودى مشکل نصیب ما شود.
پىنوشتها:
1) بقره (2)، آیه 197.
2) نور (24)، آیه 30.
3) چون من عقیدهام نسبت به خودم این بود که تا وقتى که کار دارم حق دارم در آنجا باشم و هر وقت کار ندارم باید به جامعه خودمان برگردم و هر کارى را که مىخواهم انجام دهم همان جا در جامعه خودمان عمل کنم. همین منطق را (من نسبت به) دانشجویان و تجّار و همه کسانى که آنجا بودند از ایرانى یا غیر ایرانى و افراد جامعه مسلمان بودند داشتم. به آنها مىگفتم اگر نظام اجتماعى اینجا را هم مىپسندید شما براى این نظام مهمان ناخوانده هستید. شما چه نقشى در ایجاد این نظام داشتید؟ این همان زندگى انگلى است. دیگران کوشش کردند نظامى به وجود آورند که به نظر شما خیلى خوشایند است. بسیار خوب، شما اینجا چکار مىکنید؟ شما برگردید و بروید در همان جامعهاى که هستید و بکوشید نظام خوبى ایجاد کنید.
4) الکامل فى التاریخ، ابناثیر، ج2، ص285، چاپ بیروت، 1965.
منبع: ماهنامه پیام زن / 1382 / شماره 143، بهمن ۱۳۸۲/۱۱/۰۰
نویسنده : سید محمد حسینی بهشتی
نظر شما