عشق از چشم علم
خبرهای خشونتهای عشقی را حتماً در روزنامهها خواندهاید یا از این و آن شنیدهاید. این خشونتها امروز به یکی از عجیبترین و خونینترین حوادث کشور ما تبدیل شده است. با این وصف، کمتر دیدهام کسی تحلیلی اصیل از این حوادث به دست داده باشد. واقعاً علت این همه حوادث مرگبار و فجیع چیست. چه چیزی در جامعهی ما در این ده بیست سال تغییر کرده است که یک خواستگاری ساده یا یک دوستی ساده به چنین فجایعی میانجامد. دیگر از رابطههای آنچنانی زوجهای بهظاهر قانونی و عاشقها و معشوقههایشان و توطئههای غیرانسانیشان چیزی نمیگویم. من خودم وقتی چند سال پیش شکست عشقی سختی خوردم دست کم از درون فهمیدم که عاشق چه میکشد. در این حال بود که من تقریباً همهی عکسالعملهای محتمل را هم در ذهنم گذراندم. حالا، هم با توجه به آنچه از سر گذراندهام و هم با توجه به آنچه از فیلسوفان و دانشمندان آموختهام، میتوانم بگویم که دانشی در «عشق» گرد آوردهام و میتوانم در این زمینه کار تحقیقی خوبی انجام دهم. این تحقیق در وهلهی نخست هم برای خودشناسی خودم بود و هم برای درمان خودم. اما، اشتباه نکنید، منظورم از درمان این نیست که دیگر گرد در «عشق» نمیگردم و توبه میکنم که دیگر از این غلطها نکنم یا در دلم را به روی هر دیدار تازه یا یار تازه میبندم. نه، منظورم این است که میدانم چطور از عشق «بال» درآورم و نه «وبال». آنچه افسوس میخورم این بود که چرا در جوانی «علم عشق» را نیاموختم، تا این همه صدمه به خودم نزنم، یا به کسی دیگر. من گمان میکنم، گرچه عشق شاید خودش بیاید و به اصطلاح آموختنی نباشد، نوعی «مدیریت عشق» وجود دارد که بسیار میتواند به ما کمک کند و این «مدیریت» را در «حکمت» قدما بهتر میتوان میآموخت تا در «فلسفه و علم» متأخران. اما بحث امروزم چیست؟ چندماه پیش در همین فضای مجازی بحثهایی دیدم درخصوص تبیین «علمی» از عشق. و همان روزها هم مطلب زیر را نوشتم، اما در بایگانی گذاشتم تا امروز.
یکی از ویژگیهای عصر نو را بیگمان نه تنها باید در چیرگی و برتری «علم تجربی» بر دیگر انواع دانش بشری بلکه حتی باید در چیرگی نگرش علمی بر دیگر نگرشهای بشری، مانند دینی و فلسفی و اخلاقی، دانست. «جهانبینی علمی» البته با خود «علم تجربی» یکی نیست، اما «علم تجربی» امروز بدون «جهانبینی علمی» خاص خود به ظهور نمیرسید. «جهانبینی علمی» در دورهی جدید مفروضاتی بنیادی دارد: ۱) آنچه به شناخت درمیآید صرفاً عالم شهادت یا پدیداری است؛ ۲) شناخت رابطهی پدیدارها در این جهان برحسب اصل علیت است. همین دو فرض برای علم تجربی کافی بود تا نگرشی تازه به جهان اختیار کند و میان جهان قدیم و جهان جدید فاصلهای شگرف اندازد. دگرگونی طبیعت به دست علم بزرگترین نتیجهی این نگرش جدید بود. اما نگرش علمی جدید هر حُسنی هم که در نگاه به طبیعت داشته باشد، وقتی پای روح یا احساسات و عواطف آدمی به میان آید، نه تنها ناتوانی بلکه زیانباری خود را نیز آشکار میکند.
با پیشرفت علوم تجربی و پدید آمدن جهانبینی پوزیتیویستی و شکلگیری علوم انسانی (علوم اجتماعی و تاریخی و رفتاری) از نیمهی دوم قرن نوزدهم و تشبّه این علوم به علوم تجربی فهم خود انسان از طبیعتش نیز دچار دگرگونی بنیادی شد. روانشناسان و فیلسوفان و دانشمندان دیگر تنها نمیکوشیدند که با شهودی درونی به طبیعت انسان نزدیک شوند. اکنون با تعمیم اصل علیت و ماشین انگاشتن انسان خود انسان هم تابع قوانینی جبری شده بود که دیگر نه مشیت پروردگار بلکه جبرهای زیستی و روانی و اقتصادی و اجتماعی تعیینکنندهی رفتار او بودند. از این میان، شناخت طبیعت زیستشناختی انسان، اینکه انسان موجودی زنده است با رشتهای از عصبها و سلولها و غدد درونریز و ترشحات آنها، جای مهمی را در تبیین رفتارهای انسان یافت و این گمان پدید آمد که روزی میتوان حتی خصوصیات مختلف روحی و روانی و احساسی و عاطفی انسان را در اختیار گرفت و آنها را تشدید کرد یا تخفیف داد یا برانگیخت یا برانداخت. بخشی از آنچه داروسازان امروز موفق به کشف آنها شدهاند در درمان بسیاری از ناراحتیهای عصبی و روانی به کار گرفته میشود و بیماران از رنج خود آسوده میشوند. حال میتوان پرسید که اگر «عشق» موضوع «مطالعه»ی زیستشناسان و روانشناسان و داروسازان قرار گیرد آنان از عشق چه چیزی میفهمند و اگر بخواهند «عشق» را به وجود آورند یا «عشق» را از میان ببرند چه درمانی پیشنهاد میکنند. در دو مقاله دیدم که این موضوع طرح شده است: قویترین میل جهان و عشق بیمارگونه. در مقالهی اول خبرنگار اشپیگل از متخصصی دربارهی «درد عشق» میپرسد:
اشپیگل: شما برای این مشکل تجویز قرص را نیز پیشنهاد می کنید.
فیشر: وقتی برای مقابله با افسردگی از دارو استفاده می شود، چرا برای مقابله با درد عشق از این روش استفاده نشود؟ البته با اینکار قادر نخواهید بود یک رابطه را نجات دهید، ولی می شود با اینکار مثلا جلوی خودکشی از سر عشق را گرفت. البته من اخطار می دهم که از این داروها به مدت زمان طولانی استفاده نشود، این داروها ترشح دوپامین و سروتونین در مغز را کم می کنند، و این در دراز مدت می تواند باعث شود که شخص میل به پیدا کردن رابطه( جدید) و میل به ارتباط جنسی را از دست بدهد.
اشپیگل: داروهایی که میل جنسی را تشدید می کنند ، مدتهاست که ساخته شده اند. آیا زمانی علم قادر به ساختن ماده ای برای ایجاد عشق و برقراری یا تشدید آن خواهد بود؟
فیشر: فرمهای مخصوصی از LSD باعث میشود که شخص راحتتر عاشق شود. اما در کل من احتمال نمی دهم که چنین دارویی در آینده واقعا ساخته شود. باید پارامترهای مختلفی کنار هم جمع شوند که شخصی عاشق شود: زمان مناسب و تحریکات حسی مختلفی که پاسخ دادن به آنها از دوران کودکی ما شکل گرفته است. البته من فکر می کنم ماده ای ساخته خواهد شد که میزان ترشح دوپامین و نورآدرنالین را در مغز افزایش دهد و با اینکار آمادگی مغز را برای عاشق شدن بالا ببرد.
این پرسشها و پاسخها مرا به یاد دو فیلم سینمایی انداخت: پرتقال کوکی کوبریک و شربت شمارهی ۹ عشق. این فیلمها در مثالی تخیلی از دستاوردهای علمی برای جلب عشق و کاهش خشونت و از میان بردن میل جنسی پرسشی اخلاقی و فلسفی را مطرح میکنند. اگر روزی شربتی یا عطری اختراع شود که ما با خوردن یا زدن آن بتوانیم هرکسی را بی هیچ مشکلی به سوی خودمان بکشانیم و به آنچه مقصود داریم برسیم، آن وقت «انسان بودن» ما چه خواهد شد. میدانیم که آنچه برخی حیوانات را به سوی جفتگیری در مواقعی خاص میکشاند، بویی است که از مادهای واقع در مادینگی جنس «ماده» یا نرینگی جنس «نر» آن حیوان بر میخیزد. این ماده را «فرمون» میگویند و «مُشک» که از ناف جنس نر «آهوی ختن» گرفته میشود دقیقاً چنین چیزی است. از این ماده در «مادینگی» یا «نرینگی» اکثر حیوانات و حتی «انسان» نیز وجود دارد و امروز در عطرسازیها نیز برای تحریک جنسی از آن استفاده میشود. واقعاً اگر آن طور که علم میخواهد ما بتوانیم با خوردن قرص یا شربتی همهی دردهای روحی و عاطفی خود را فراموش کنیم، یا حالات روحی و عاطفی خاصی را در خود به وجود آوریم، دیگر از فرهنگ و اخلاق و دین چه چیزی باقی میماند. آیا در این حالت ما انسانهای شادتری خواهیم بود؟ یا حیوانات شادتری؟ فریدریش نیچه زمانی گفت «علم انسان را بیفرهنگ و بیرحم میسازد» و از همین رو او خواستار آن بود که «فلسفه باید حد و مرز علم را تعیین کند» و گرنه ما از خود حیوانی خواهیم ساخت.
منبع: / سایت / فل و سفه ۱۳۸۴/۰۴/۱۸
نویسنده : سعید حنایى کاشانى
نظر شما