داستان کهنه پدران و پسران
وقتى از شکاف نسل ها حرف مى زنیم دقیقاً از چه چیزى حرف مى زنیم، آیا مى توانیم مواردى را به شکل مصداقى از این پدیده شماره کنیم یا خیر نسل ها به طور طبیعى از هم فاصله مى گیرند، این فاصله خود را در مسیر طبیعى زندگى به خوبى نشان مى دهد: چهره آدم ها، لباس آدم ها و چهره زندگى تغییر مى کند و جریان زندگى و ذهنیت آدم ها هم به همین شکل، البته معناى این سخن آن نیست که بگوییم همه چیز از ریشه دگرگون مى شود خیر، چیزى از ریشه دگرگون نمى شود و مفاهیم پایه اى بشر مثل عدالت خواهى و آزادى و عشق و دیگر پدیده هاى ذاتى انسان یعنى همان چیزى که ادیان آسمانى براى تجلى شان نازل شده اند، ثابت هستند، چون با ذات و ماهیت انسان، سرشت او و سرشت زندگى پیوند دارند اما سلایق، رفتارها، آداب و رسوم و اکثر ظواهر تغییر مى کنند.
گاهى سرعت این تغییر بالاست و نسل ها در ادامه هم نمى توانند به خوبى آن را درک کنند و یا به اصطلاح هضمش کنند مثل همین دوره اى که ما در آن زندگى مى کنیم؛ دوره اى که تکنولوژى و فناورى مدرن به این شکل از تغییرات شتاب مى دهد. اما در برخى دوره ها سرعت تغییر، کند است و طى چند نسل یک فاکتور جایگزین فاکتورى دیگر مى شود. یک کارشناس در این زمینه معتقد است:
«سلایق و ذهنیت خاص یک نسل با ظواهر بروز فرهنگى آن مثل نوع لباس پوشیدن، نوع رفتار یا بهتر بگوییم شکل رفتار و بسیارى مصادیق دیگر پیوند داشته و بر هم تأثیر و تأثر دارند. طى چند دهه اخیر هم این تغییرات تقریباً شدید بوده اگر چه در جوامع دیگر تغییراتى شدیدتر از این هم قابل رصد است. این تغییرات در نهایت سبب مى شود که نسل هاى پیشین نوعى ترس و هراس از انحراف نسلى داشته باشند. آن ها معمولاً براى بیان و توصیف چنین شکافى در میان نسل ها مى گویند که ادبیات جوانان تغییر کرده، آنها مثل ما حرف نمى زنند، مثل ما لباس نمى پوشند، معلوم نیست اصلاً به چه چیزهایى در زندگى اعتقاد دارند، اصلاً معلوم نیست هدفى دارند یا نه، آن ها به هیچ چیز پایبند نیستند و ... که برخى از این عبارات به شکل افراطى مسائل ذهنى و عقیدتى آن ها را هدف قرار مى دهد و برخى ظواهرشان را.»
بسیارى از کارشناسان و تحلیلگران مسائل اجتماعى اعتقاد دارند تغییرات در بستر اجتماع ایران طى دهه هاى اخیر بسیار شدید بوده است؛ حتى برخى از آن ها از تجربیات متفاوتشان طى زندگى در چند دهه یاد شده مى گویند اگر چه بسیارى از شهروندان نیز در مراودات روزمره و با زبانى متفاوت تر به چنین پدیده اى اشاره مى کنند و بسیار مى شنویم:
«یادم مى آید از تهران تا تبریز را با اتوبوس هاى دماغه دار قدیمى مى رفتیم، الان هم وقتى حرف از مسافرت پیش مى آید آن تصویر جلوى چشمم ظاهر مى شود. همان زمان بسیارى از مردم پیاده به مسافرت مى رفتند، مثلاً شخصى از اینجا پیاده مى رفت کربلا و یا مکه و برمى گشت گاهى یکى دو سال در سفر بودند، آب لوله کشى و برق و تلفن شخصى جزو پدیده هاى عجیب بود، تهران وقتى در اوج پیشرفت خودش بود در چند خط مستقیم مثل خیابان کارگر یا انقلاب، اتوبوس داشت، آن هم سوار شدنش عذاب بود، مردم سیگار مى کشیدند، شلوغ بود، در آن شلوغى حرف هاى رکیک رد و بدل مى شد و خلاصه این که وضعیت عجیب و غریبى بود. خب آن موقع ما جوان هاى پایتخت محسوب مى شدیم و همان موقع هم از طرف پدر و مادرمان متهم به هزار و یک چیز بودیم، این که لباسمان عوض شده، مدل موى سرمان تغییر کرده، به چیزهایى فکر مى کنیم که آنها فکر نمى کنند.» و یا اینکه:
«سرعت تغییرات خیلى بالا بود، طورى که یک نفر مثل من با ۵۵ سال سن تمام این تغییرات را درک کرده است؛ از ماشین دودى گرفته تا اینترنت. همین تهران به سرعت چهره عوض کرده، همه چیز به سمت مدرن شدن رفته و قاعدتاً طبیعى است که نسل ها هم تغییر کرده باشند، وقتى سنگ و آجر و خیابان و ماشین شهر تغییر مى کنند، چطور مى توان انتظار داشت آدم ها تغییر نکنند.»
نسل ها از پى هم مى آیند
در برابر تغییرات سریع که معمولاً پیش از هرچیز خود را در نسل هاى جوان نشان مى دهد، رویکردهاى متعددى وجود دارد، برخى آن را حاصل حرکت طبیعى جامعه، انسان و یا در دیدگاهى کلى تر زندگى و هستى ارزیابى مى کنند. در این نظرگاه تغییر، نتیجه حرکت تکوینى و رو به رشد انسان است، چیزى که غیر از آن هستى معناى خود را از دست خواهد داد. این حرکت حتى در مسیر زندگى یک فرد هم باید اتقاق بیفتد چه رسد به نسل هایى که از پى هم مى آیند.
اما برخى در مقابل تغییرات واکنش هاى منفى از خود نشان مى دهند، آنها در هراسند که مبادا با تغییر نسل ها، همه چیز از دست برود که این واکنش خود دو خاستگاه اساسى دارد؛ ابتدا مى توان به کسانى اشاره کرد که در طول زندگى شخصى کمتر تغییر پذیرفته اند و کمتر توانسته اند با جریانات روز، پیشرفت تکنولوژى و مدرن شدن پدیده ها پیش بروند، بنابراین کمترین شناخت را از اتفاقات پیرامون خود دارند و همیشه در هراسند که مبادا آنچه اتفاق مى افتد نوعى کجروى باشد، شاید تعدادى از این افراد به نوعى جزمیت و بسته شدگى فکر هم رسیده باشند یعنى نه تنها از جریانات و اتفاقات پیرامون کمترین اطلاع را ندارند، چنین مى اندیشند که تنها تفکر، ذهنیت و نوع منش آنها مى تواند درست و قابل احترام باشد.
در این میان دسته دیگرى نیز وجود دارند که آنها را مى توان منصف ترین گروه نامید؛ این گروه افرادى هستند که خود با جریانات روز پیش آمده اند و تغییر و تحول را نیز جزو ذات زندگى و روند رو به رشد جوامع بشرى ارزیابى مى کنند اما در عین حال از انتقاد به برخى کجروى نسلى نیز ابایى ندارند.
تغییر در ذات زندگى
مسلماً اگر تغییر و تحولى میان نسل ها اتفاق نمى افتاد و پسران از پیش مانند پدران بودند، قطعاً هیچ پیشرفتى براى بشر به دست نمى آمد و انسان هم اکنون هم در میان غارها محصور بود اما این تفاوت فرزندان با پدران و مادران است که جاده پیشرفت و ترقى را هموار مى کند. تا اینجا قبول ولى اگر فرزندان به بهانه پیشرفت و ترقى و نوخواهى مستقیماً رودرروى پدر بایستند، درک درستى از تغییر و تحول نداشته باشند و به جاى فهم مسائل ریشه اى تر صرفاً تغییر ظواهر را جایگزین تحولات بنیادین در فکر بدانند چه
محمدتقى ناظمى راد کارشناس مسائل اجتماعى در این باره مى گوید:
«مسلماً تغییرات بویژه تغییرات تند، هزینه دارد اما نکته مهم این است که یک جامعه تا چه اندازه توانایى آن را دارد که پیشاپیش با نوعى برنامه ریزى این هزینه را کاهش دهد. قاعدتاً جوامع مختلف برنامه هاى مختلفى را در این زمینه آزموده اند و تا حد ممکن نسل ها را به هم نزدیک کرده اند، چون وقتى شکاف بیش از حد طبیعى باشد، تبعات زیادى دارد و خسارات زیادى هم بر جامعه وارد مى شود زیرا نسل ها اصلاً زبان هم را نمى فهمند و نمى توانند روى یک موضوع به تفاهم برسند و وقتى چنین پدیده اى بروز پیدا کند اکثر برنامه ریزى ها و هزینه ها هدر مى رود چون اول باید تلاش کرد تا یک ادبیات مشترک بین آنها برقرار شود.»
وى در مورد خصوصیات یک برنامه خوب براى کاستن آسیب شکاف نسل ها و انحراف نسلى مى گوید: «ما وقتى از شکاف نسل ها حرف مى زنیم دقیقاً به این معنى نیست که از انحراف شدید نسلى جوانان حرف مى زنیم. ما از شکاف نسل ها مى گوییم بنابراین سویه دیگر قضیه به جز جوانان، نسل هاى پیرتر جامعه هستند، پس اگر بخواهیم برنامه ریزى کنیم قاعدتاً باید به جز جوانان نسلهاى دیگر را هم هدف قرار دهیم، در چنین برنامه هایى مسن ترها باید قانع شوند که تا حدودى آرام تر با پدیده هاى مبتلا به جوانان برخورد کنند، چرا که برخوردهاى شلاقى به طور کامل مى تواند آنها را از مسیر اصلى زندگى دور کند. در عین حال مدیران و برنامه ریزان نیز باید خود نگاه واقعى و متعادلى داشته باشند.
باید باور داشته باشیم که بسیارى از هیجانات، ناشى از سن و سال جوانان است. این هیجانات زود گذرند و با بالا رفتن سن خود به خود تعدیل پیدا مى کنند، ما نباید سریع آن را نوعى تهدید و بحران به حساب آوریم، اتفاقاً هیجانات جوانى اگر در فضاى رشد قرار گیرد مى تواند نتایج خوبى به بار آورد.
بنابراین یکى دیگر از ویژگى هاى برنامه ریزى براى تعدیل شکاف نسلى تعدیل نوع برنامه ریزى است بسیارى از کارشناسان اعتقاد دارند نباید چنین برنامه هایى را دولتى و برخى دیگر با خود واژه برنامه ریزى مشکل دارند و معتقدند که براى چنین امرى و نیز پدیده هاى مشابه نمى توان برنامه ریزى بویژه از جنس دولتى داشت چرا که این موضوعات را در قالب یک پروسه باید ارزیابى کرد نه پروژه و همچنان که پروسه و روند تاریخى و اجتماعى چنین نتایجى به باور آورده باز این پروسه و روند تاریخ است که مى تواند آن را جبران کند.
منبع: روزنامه ایران ۱۳۸۷/۰۷/۲۸
نویسنده : علی حسینی
نظر شما