شکاف نسلها و مشارکت اجتماعی(2)
گسترش وندالیسم و علل آن
عصیان روزافزون انسان، به خصوص نسل جوان، نه تنها نشان دهنده احساس اجحاف و درماندگی توأم با خشم، پرخاشگری و آشوبگری آنان است، بلکه معرف تحمیلات اجتماعی و تجویزهای نیروهای قاهر و سرکوبگر بیرونی در جامعهای است که به جای در نظر گرفتن نگرشها، باورها، رفتارها و الگوهای فرد، گروه، قشر یا نسلی دیگر، تنها نگرشها و الگوهای خود را به آنان تجویز میکند. در حقیقت وندالیسم واکنشی است در مقابل برخی از صور فشارها، تحمیلات، ناملایمات، حرمانها، اجحاف و شکستها که مبین تمایل به تخریب آگاهانه، ارادی و خودخواسته اموال، تأسیسات و متعلقات عمومی است. (ژانورن، 1367: 28؛ تبریزی، 1367: 194 ـ 195) البته تحقیقات پژوهشگران نشان می دهد وندالیسم دارای انواع بسیاری است (ویلسون و هیلی، 1986) که بسیاری از آنها خارج از حوزه بحث ماست و ما برحسب چارچوب نظری بحث که به کنشها و واکنشهای نسلها عطف می کند، گونه وندالیسم گروه های بزهکار و گونه جدید از وندالیسم را تحت عنوان "وندالیسم نسلی" برای اولین بار معرفی می کنیم.
محققان آسیبهای اجتماعی دریافتهاند که شرایط و محیط اجتماعی افراد در شکلگیری شخصیت وندال در آنها نقشیتعیینکننده داشتهاند که ریشههای آن را می توان در محیط خانواده یافت. در این خصوص دو دیدگاه متفاوت و حتی در برخی موارد متضاد در مورد وندالیسم ارائه شده است. دیدگاه نخست بر این باورست که وندالیسم معمولاً در خانههایی غیرمنضبط با والدینی سردرگم و مردد و نامطمئن از ارزشها و فلسفه اجتماعی خویش پرورش مییابد و غالباً احساس درماندگی و احساس اجحاف خود را به صورت قهرآمیز و پرخاشگرانه در مقابل نسل بزرگتر، صاحبان قدرتو همه نهادها و سازمانهای تأسیسشده در جامعه نشان میدهند. (فیور، 1973: 8) دیدگاهی دیگر وندالیسم را نتیجه مستقیم بریدگی و عدم پیوندی میداند که بین ارزشهای تحمیل شده از سوی نهادهای پرورشی با آنچه به منزله شرایط و واقعیتهای حاکم بر جامعه مطرح است، پدید میآید. (فلکس، 1971: 63؛ فلکس، 1986: 52 - 75) آن تجویزها از والدین و مدرسه گرفته تا دولت و رسانهها را در برمیگیرند. با یک بررسی دقیق و نگاهی ژرفتر میتوان دریافت که دلیل چنین تمایزی در چیست. دیدگاه نخست وندالیسم را به جوانان محدود میکند و خانواده آنان را به چشم وندال نمیبیند، از این روی بینظمیها و سهلانگاری والدین را دلیل آن میبیند، در حالی که در دیدگاه دوم والدین خانواده نیز میتوانند جزو اشخاص وندال باشند، بنابراین هنجارگریزی و بینظمی آنها همچون فرزندانشان معلول تجویزات و سختگیرهای جامعه است، نه سهلانگاریها و نظمگریزیها. توجه به این نکته بسیار ضروری است، زیرا با معکوس شدن علت واقعی وندالیسم از سختگیری و تجویزات به سهلانگاری و بینظمی، پدیده وندالیسم نه تنها برطرف نمیشود، بلکه گسترش مییابد. (احمدی، 82 ـ1381: 83 ـ 84)
تحلیل کنشی وندالیسم
هنگامی که فاصله بین فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی زیاد باشد، فاصله بین معیارهای تنظیم کننده واقعیات با شرایط واقعی حاکم بر واقعیات زیاد میشود و عکسالعمل نسلی را در پی دارد که هنجارها، قواعد، رسوم، الگوها و عادات و قوانین نسلی دیگر را که واقعیات و شرایط او را در نظر نمیگیرد، طرد میکند. فاصله هر چه بیشتر و عمیقتر بین فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی نیز یکی از عوامل تعیین کنندهای است که مشخص میسازد، یک نسل تقابل دیدگاهها، رفتارها و الگوهای خود با نسلی دیگر را به شکلی مشارکتی و اصلاحی ببیند یا تعامل را راهحل مناسبی ندید چرا که شکاف را آنقدر اساسی و عمیق بیابد که تنها راه را در خرابی و فروپاشی تمامی نظامی ارزیابی کند که انعطافی برای در نظر گرفتن خواستها، نگرشها و الگوهای نسل او قائل نمیشود. به بیان دیگر، کنش و واکنش نسلها نسبت به شرایط موجود و نسبت به یکدیگرست که میتواند موجب شود آسیب اجتماعی وندالیسم پدید آمده، گسترش یافته و متجلی شود. اگر تفاوتهای نسلی در جامعهای به حدی برسد که شکاف محسوسی را نشان دهد، آنگاه نسلهای در تقابل با یکدیگر چند راه پیش روی دارند. اگر نسلی که نهادهای جامعه را در کنترل هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهای خود دارد به نگرشها، ایدهها، هنجارها، رفتارها و الگوهای نسلی که در زیر دست او پرورده میشود، توجه نکرده و کاملاً تجویزی و یک طرفه، نحوه کنش مورد انتخاب او نسبت به شرایط موجود و نسل مقابل باشد، اولین گام را برای تشکیل پدیده وندالیسم برداشته است. نسل زیر دست چند راه پیش روی خود دارد، یا آنچه را که در تقابل با نسل مسلط میبیند از طریق تعامل و همفکری و همجوشی برطرف سازد، که در این صورت از سرایت وندالیسم به خود تا این مرحله از کنش اجتناب کرده است، ولی انتخابهای بعدی او تحت تأثیر واکنشهای نسل مسلط قرار دارد. اگر نسل مسلط همچون گذشته بر شیوه تجویز و تحدید یک طرفه خود استمرار ورزد، علاوه بر آن که خود را از نگرشها، باورها و الگوهای دیگری که برخاسته از شرایط جدید حاکم بر واقعیت و جامعه است محروم ساخته، خود را در خطر واکنش بعدی نسل زیر دست به شکل خرابکاری و آشوبگری وندال قرار داده است. اما واکنش بعدی نسل زیر دست چگونه میتواند باشد؟ اگر بنا بر هر دلیلی، کنش مناسب خود را برای حل مشکل رها کرده و به مقابله به مثل بپردازد، در راه آشوبگری گام برداشته است و به جای حل مشکل، مشکل را حذف کرده است و اگر روزی بخواهد برای برطرف کردن نیازهای خود از آن استفاده کند، باید مجدداً خرابهای خود را آباد کند. در نهایت نحوه عمل و عکس العمل نسلهای مسلط و زیردست نسبت به یکدیگر و نسبت به واقعیات موجود است که تعیین کننده غایی است. (همانجا، 84 ـ 85) این امر هنگامی بیشتر از کنترل افراد خارج شده و وندالیسم را تابع شرایط موجود میسازد که اولاً فاصله بین واقعیات و شرایط اجتماعی جامعه با هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهای نسلها زیاد بوده و ثانیاً شکاف بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی عمیق و گسترده باشد و هنگامی بیشتر متأثر از انتخاب کنشهای نسلهاست که آنها بهجای مشارکت و تعامل با یکدیگر، تجویز و حذف یکدیگر را دنبال کنند و برای دیدگاهها، هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهای دیگری مشروعیت قائل نشوند. باید دقتکرد که در بسیاری از موارد تفاوتهای موجود در هنجارها، نگرشها، رفتارها و الگوهای هر نسل برخاسته از شرایط حاکم بر تعامل یک نسل است و از منظر نسلی که با تعاملات دیگری سر و کار داشته و از شرایطی دیگری متأثر شده به شکلی اجتناب ناپذیر متفاوت است. (همانجا، 85 ـ 86) به نظر میرسد که میتوان به بررسی برخی از این علل اجتناب ناپذیر پرداخت.
رویارویی نسلها به صورت تقابل سنت و مدرن
دیر زمانی است که موضوع سنت و مدرن و تضاد بین آنها به یکی از چالشهای اساسی جامعه ما بدل شده است و باید از آن به عنوان یکی از مهمترین عواملی یاد کرد که موجب تقابل بین نسلهای مختلف شده و شکاف بین آنان را تشدید میکند.
در هر جامعه، نسلی که به تعاملات گذشته پاسخ میگوید، افراد سنتی را مشخص میسازد و نسلی که از تعاملات جدید پیروی میکند، از آنها تحت عنوان مدرن یاد میشود. (احمدی، 80 ـ1379: 27)
اما هر دو نسل، تعاملات مشترکی نیز دارند که معمولاً نادیده گرفته میشود. تعاملاتی که هیچ یک را به طور کامل از سنت و مدرن بینیاز نمیسازد. این بخش از قضیه همواره از طرف هر دو گروه نادیده گرفته میشود; بخشی که به فصل مشترک تعاملات افراد با گستره واقعیت برمیگردد. آنها معمولاً هر یک سنت یا مدرن را پدیدهای اجتماعی میانگارند که با تغییر بینش یا آگاهی میتوان یکی را به نفع دیگری حذف کرد. اشتباهی که آنها مرتکب میشوند آن است که بینش یا آگاهی را علتی برای تحقق سنت یا مدرن میدانند. در حالی که، شناخت، آگاهی و بینش مبتنی بر آنها، خود معلولی است همچون سنت و مدرن که از علتی دیگر به نام نوع تعامل و شرایط تعاملی ناشی میشود. تغییر شناخت و بینش از طریق آگاهی عامه صورت نمیگیرد تا با نصیحت و گفتار به توان تغییرش داد. تغییر شناخت و بینش، بخشی بزرگ از واقعیت دنیای پیرامون ماست، واقعیت به این مفهوم که از شرایط تعاملی خاصخود برمیخیزد و معلولهای خاص خود را تحت عنوان مدرن و سنت بیرون میدهد. هنگامی که ماشین وارد زندگی بشر میشود تعاملات جدیدی را بهعرصه زندگی عامه تحمیل میکند که برنامهها و دستاوردهای نوینخود را در قالب شناخت و بینشیجدید پدید میآورند، چه افرادی با آن مخالفت کنند و چه نکنند. ما هنگامی که عنصری مثل ماشین را وارد عرصه زندگی خود ساختیم، شرایط تعاملیجدید و بهتبع آن، شناخت و بینشی نوین را در افراد پدید آوردیم، حتی اگر هیچ کشور خارجیای وجود نداشته باشد که آن را تبلیغ کند تا از آن به عنوان اشاعه دهنده مدرن یاد کنیم. (همانجا، 27 ـ 28)
بسیاری از افراد هر دو نسل تصور میکنند سنت و مدرن در حافظه افراد موجودند و افرادی که در حافظه به سنت تمایل دارند، از مدرن بینیازند و آنهایی که در حافظه خود به مدرن استناد میکنند، از سنت بینصیباند. در حالی که، هر یک از دو نسل مذکور، به میزان قابل ملاحظهای از برنامههای ذهنی برخوردارند که از تعاملاتی ناشی میشوند که پدید آورنده هم سنت و هم مدرناند. افراد هر دو نسل تصور میکنند، یکی از دو پدیده سنت یا مدرن باید تغییر کرده به طوری که به نفع دیگری کنار رود، و آنها جانشینهایی برای یکدیگر هستند که اگر هنوز هر دو موجودند به خاطر آن است که هیچ یک به طور قطعی پیروز این نبرد نشده است! افراد و گروههایی با این دو دیدگاه را "سنتگرا" و "مدرنگرا" مینامیم. آنهایی که در تصورند، حذف و دفع یکی به نفع دیگری مقدور است و این نحوه تفکر و عمل منجر به آن میشود که سنت و مدرن، خود را به شکل اجتناب ناپذیر در مقابل هم تصور کنند و همین شیوه از تفکر و عمل است که جهانبینی جمعی را در مقابل و بر علیه جهانبینی فردی دگراندیشان و نخبگان قرار میدهد و موجب میشود که دگراندیشان و نخبگان جامعه ما به جوامعی سوق داده شوند که به جای دفع، جذبشان کنند. اما آیا چنین تقابل و تصادمی اصالت دارد یا برطرف شدنیاست؟
سنت و مدرن به عنوان بخشی از تعاملات همواره وجود داشته و وجود خواهند داشت; چرا که علتشان که تعاملاتی متفاوت با یکدیگر و مربوط به حوزه متفاوت هر یک از آنهاست مدام وجود داشته و معلولهای خود را همواره پدید خواهند آورد. (احمدی، در نوبتچاپ، 328 ـ 329) به عبارت دیگر، هم سنت و هم مدرن مدام از نو زاییده و آفرییده میشوند. هر نسلی که به اقتضای انواع شرایط تعاملیحاکم، دست به تعامل میزند، مدام برنامههایی را در ذهن درونی میسازد که در قالب سنت و مدرن بیرون داده میشود. آنها با یکدیگر و در کنار یکدیگر از هر نسل به نسلی دیگر و از تعاملگری به تعاملگر دیگر از نو زاده میشوند، و این همجواری است که هرگز برنده و بازنده نخواهد داشت. بنابراین، هنگامی که واقعیت وجودی اجتنابناپذیر یکدیگر را پذیرفتند، مناسب است که بدانند چگونه یکدیگر را در جوار هم، نه این که تحمل کنند، بلکه بپذیرند و چنین همجواری تحقق نخواهد یافت مگر با مشارکت در تعاملاتی که سنت و مدرن را پدید میآورند. (احمدی، 80 ـ 1379: 28 ـ 29)
این موضوعی در گستره سنتو مدرن است کهیکی از بزرگترین عوامل بازآفرینی شکاف نسلها و چه بسا آشوبگری در جامعه ماست. باورها و رفتارهایی که به اقتضای تغییر تعاملات، به شکلی نوین عرضه میشود و با برچسبهای سنتی و مدرن، به صورت تقابل شدید نسلها با یکدیگر بروز میکند.
نتیجهگیری
اگر در جوامع پیشرفته جهان و به خصوص نظامهای مبتنی بر دموکراسی، به مشارکت تا به آن حد اهمیت داده میشود، به سبب این نیست که چنین واژگانی مد بوده یا جملات زیبا و مردمپسندی در دوره کنونی هستند (در جامعه ما بسیاری از طرفداران آن چنین برداشتی از مشارکت، توجه به افکار عمومی و نظایر آنها دارند)، بلکه بدینجهت استکه آنها در دقیقترین مطالعات علمی خود به این نتیجه رسیدهاند، که تنها مشارکت است که موجب میشود، در هر جامعه، نسل جدید، بدون آن که به یک آرمانگرا، شکست خورده یا آشوبگر بدل شود، از تجارب و دستاوردهای نسل گذشته استفاده کرده و در عین حال، چیزی را نیز بر آن افزوده و زندگی در دنیای پیرامون را برای خود و سایر انسانها مطلوبتر سازد.
اکنون در جامعه ما، شکاف و تمایز بین ایدهآلها و واقعیات در نزد نسل جدید، حقیقتی انکارناپذیر است، همانگونه که در نسل گذشته حقیقت داشته است و علل بازآفرینی مداوم آن چیزی نیست، بهجز این که در جامعه ما الگوهای تربیتی و جامعهپذیری در تمامی عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیاز به تجدیدنظر جدی و فوری دارد، تا دستاوردهای چندین و چند نسل را، نه به گونهای تجویزی و بیچون و چرا، بلکه با مشارکت به نسل بعد انتقال دهد و به نسل جدید اجازه دهد تا خود تجربه، تعامل و لمس کرده و آن گاه بیندیشد، برگزیند و پی ببرد.
فهرست منابع
فارسی
[1]- احمدی علیآبادی، کاوه (1380). شناختشناختها، انتشارات فرهنگکاوش، تهران.
[2]- احمدی علیآبادی، کاوه (80 ـ 1379). جایگاه عرف و باورها و رفتارهای عامه در کسب دانش و شناخت خلاق، نمونهای موردی در جامعه ایران، مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها، تهران.
[3]- احمدی علیآبادی، کاوه (82 ـ 1381). برنامهریزی بلندمدت بخش اجتماعی و فرهنگی، سازمان مدیریت و برنامهریزی، تهران.
[4]- احمدی علیآبادی، کاوه (در نوبت چاپ) نظریه جامع تعاملیـ تناقضی، تهران.
[5]- محسنی و همکاران (1380) بررسی آگاهیها، نگرشها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی در تهران، آئینهپژوهش، تهران، موسسه پژوهشی فرهنگ، هنر و ارتباطات.
[6]- محسنی تبریزی، علیرضا (1367) مبانی نظری و تجربی وندالیسم، نامه علوماجتماعی، شماره7.
لاتین
[1]-Feuer. L, The Conflict of Generation, N.Y.Basic Books. 1973.
[2]-Flacks. R, Social and Cultural Meaning of Student Revolt, Social Problems, 1971,17.
[3]-Flacks. R, The Liberated Generation: An Exploration of the Roots of Student Protest, Jst.1986.3.
[4]-Wilson. P.R & Healy. P, Graffity and Vandalism, Australian. Institute of Criminolgy, 1986, Caberra.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده : کاوه احمدی علی آبادی
نظر شما