موضوع : پژوهش | مقاله

محیط های کالبدی فرهنگی در شهرها

مقاله حاضر سعی دارد تا ضمن ارایه تعریفی روشن برای آنچه که آن را محیط فرهنگی _ کالبدی شهر تعبیر کرده است، به تبیین ارتباط میان کیفیت زندگی این محیط با ساختار نظام مدیریت شهری بپردازد. نگارنده معتقد است تمام فراز و فرودهای مدیریتی که محیط کالبدی _ فرهنگی شهرها را پیش از این متأثر ساخته است، چه آن زمان که به دور آن حصاری کشیده و مدیریت آن را خارج از حوزه اختیار مدیران محلی شهر تعریف کرده و یا آن زمان که بی نگاه به ارزش های آن رفتاری همسان را در تعامل با آن جایز شمرده، همواره آگاهانه یا ناآگاهانه در پی کاهش ارزش های فرهنگی و در نهایت تخریب کالبدی آن بوده است. این خود گاه به دلیل تعریف نشدن ساز و کار مدیریتی منطبق بر شرایط و گاه به دلیل نبود شناخت و نقصان دانش کافی بوده است.
در این میان به نظر می رسد که تنها راه نجات و بهره برداری از ارزش های نهفته در این محیط برقراری ارتباطی آگاهانه، منظم و مبتنی بر محدودیت ها و امکانات آن با سایر اجزا و عناصر شهری است. تبیین نوع و کیفیت چنین ارتباطی در کنار بسیاری از تعاملات میان محیطی دیگر شهر به عهده نظام مدیریت شهری است.
چنین نظامی می تواند و باید از یک سو با توجه به الزامات ملی و دستگاه های اجرایی سیاستگذار، علاوه بر اعتلای فضای ذهنی و دانش تجربی، سیاست های کلان خود را سامان دهد و از دیگر سو در عرصه کاملا مشارکت جویانه زمینه اجرایی برقرای ارتباط پیش گفته شده را فراهم کند.
لازم است در ابتدا با نگاهی ژرف به اصلی ترین واژه بحث یعنی شهر مروری بر مفاهیمی که مترادف این واژه قرار گرفته اند، صورت گیرد. در این مرور بیش از آن که انتصاب یا ترسیم یک معنا و تعریف مدنظر باشد، تحدید فضای ذهنی مشترک با مخاطب دنبال می شود.

شهر
برای شهر تعاریف مختلفی را می توان ارایه داد: تعاریف عددی، حقوقی، تاریخی و ... اما نکته اینجاست که با ارایه تعریفی از این نوع در حقیقت بر پاره ای از ویژگی های شهر تاکید می شود و شاید تعاریفی از این دست پیش از آن که گرهی بگشاید، گمراه کننده باشد. به نظر می رسد مفهوم شهر به اندازه خود آن، پیچیده، غیرثابت و چند بعدی هست. «شهر مجموعه ای از ترکیب عوامل طبیعی، اجتماعی و محیط های ساخته شده توسط انسان است که جمعیت در این مجموعه به صور منظمی درآمده و آداب و رسومی را برای خود ابداع کرده اند.»
شهرها «لایه هایی از محیط های خلق شده و اشکال اجتماعی هستند که فضای طبیعی را دگرگون می سازند و روی آن جا می گیرند، با گذشت زمان انباشته می شوند و همگی در کنار هم فضای شهری را می سازند. بدین ترتیب شهر پدیده ای اجتماعی _ مکانی است با بعدی زمانی که ذاتی، اما مدنی است. شهر محصولی از زمان است، خلقتی است تاریخی، در برگیرنده تاریخ و بدین علت خود فرآیندی تاریخی است.»
«شهر مکان زندگی مردمی است که تحرک، رمز تشکل، توسعه و استمرار آن است. تحرک در فضای اجتماعی و اجتماعی فرهنگی، تحرک در فضای اقتصادی _ اجتماعی و همچنین تحرک در فضای مکانی. این تحرک ها در تمام مکان های شهر و سرزمین آن اثر ملموس می گذارد و سازنده شکل جدیدی از معادله ای می شود که هیچ گاه پایدار نمی ماند.»
تمامی تعاریف پیش گفته به نکته ای واحد تکیه دارند و آن محیط ها یا لایه های متفاوت و درگیر ساخت فضای شهری است.
شهر در هر لحظه و زمان کیفیت زندگی خود را وامدار تعامل میان محیط انسانی با ویژگی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی خاص خود از یک سو و محیط کالبدی به مفهوم فضای ساخته شده از سوی دیگر است. و این در حالی است که هر دوی این عرصه ها با ارتباطی متقابل، فضای طبیعی شهر را از طریق تصمیمات و دخالت هایی که در آن به اقتضای نیازهایشان داشته، دگرگون ساخته اند. البته محیط طبیعی نیز پیش از این به واسطه محدودیت ها و امکاناتش به عنوان بستر عمومی شکل گیری همه تحرکات در عرصه شهر، نیز ویژگی های فضای کالبدی را متاثر ساخته و همچنین شرایط فیزیولوژیکی اجتماعی و فرهنگی ساکنان شهر را تحت تاثیر قرار داده است. از این طریق چیستی و معنای زندگی شهر در هر زمان و به ازای هر اتفاق تازه، عبارت است از حاصل فرآیند اندر کنش محیط های درگیر ساخت شهر و تا آنجا که در عرصه این تعامل، توازن میان اجزا برقرار است، زندگی شهری کیفیتی مطلوب دارد.

محیط کالبدی _ فرهنگی شهر
در داد و ستد مستمر میان محیط فرهنگی اجتماعی شهرهای قدیمی و فضای کالبدی آنها به تدریج نوعی از فضای کالبدی شکل گرفت که حتی در یک نگاه تصویری روشن از ویژگی های فرهنگی ساکنان خود را باز می نماید. این فضا همانند ساکنان خود متأثر و همراه با شرایط اقلیمی و محیط طبیعی، هندسه مکانی بی نظیری را شکل می دهد. در مجموع این محیط کالبدی با شهروند ارتباطی برقرار می کند که صرفا ارتباطی مکانیکی و از جنس رفع نیازهای فیزیکی نیست. در واقع رابطه ای اجتماعی است که در عمیق ترین ژرفای اندیشه و احساس شهروندان جای می گیرد. این میراث فرهنگی با جنسیت کالبدی اش هویت خود را همچون سایر میراث فرهنگی (دین، زبان، هنر، آداب و رسوم) در طول سال ها در عرصه شهر به نسل بعدی منتقل می کند و از آنان می ستاند تا کماکان به نسل های بعد آن را منتقل کند.

از دیروز تا امروز
در پیگیری این روند و در سیر تاریخی به لحظه هایی از زمان می رسیم که زندگی شهر دستخوش تغییرات عمده ای شده است. نظم و توازن ارگانیک از میان رفته و هجوم فناوری در ناسازگاری مطلق با محیط عمومی شهر، شعور ذاتی آن را مختل کرده است. در این میان هیچ کدام از عرصه و محیط های شهری نقش واقعی خود را نخواهند داشت.
فضای فرهنگی شهر، آشفته و متفاوت است یا در بروز خارجی خود این تفاوت را نشان می دهد. شهر باز هم متحرک است اما پویا نیست و توسعه می یابد اما این توسعه نیز پایدار نیست و در این میان آسیب پذیرترین محیط ها، ‌محیط کالبدی و فرهنگی شهر است. در این آشفته بازار ما نیز از راه دلسوزی با تقلیل معنایی این محیط آن را آسیب پذیرتر کرده ایم. با اطلاق واژه بافت تاریخی به محیط کالبدی فرهنگی شهر در نخستین گام همراهی، محیط طبیعی را از او سلب کرده ایم.
در این صورت بدون در نظر گرفتن هیچ گونه بار معنایی برای محیط طبیعی و همدست با فناوری روزآمد، مجاز به تعرض و تخریب او هستیم. مناظر طبیعی که پیش از این در همراهی با عرصه مصنوع شهر، ارزش های فرهنگی را می ساخت امروز به تنهایی به عرصه ای در انتظار فتح تبدیل شده است.
بنابراین در حقیقت آنچه امروز تحت عنوان بافت تاریخی شهرها، دلسوزانه در پی حفظ آن هستیم، تقلیل یافتن موجودیت و میراثی با ارزش است و اگر امروز استدلال، ابزار و خواست ما برای نگهداری و تضمین زندگی در آن کافی نیست، شاید عمده ترین دلیل همین تقلیل معناست. با تبدیل هویت فرهنگی شهرها به اندامی صرفا تاریخی به سختی می توان دلایل کافی برای حفاظت آن در برابر روند مهاجم سایر اندام های شهری یافت. این در حالی است که ارزش های والای فرهنگی موجود در این عرصه ایفای نقشی سازنده را در تبیین هویت شهر برای او الزامی می سازد. واقعیت این است که این عرصه پیش از آن که فضایی برای تماشا و بازدید باشد، فضایی برای بودن، زیستن و شدن است. تنها از این طریق است که این محیط قادر خواهد بود نهفته های فرهنگی خود را برای ما باز گوید و تاثیر خود را بر جای گذارد.
به نظر می رسد که برای باز زنده سازی این محیط در نخستین گام باید از زندانی کردن این بافت در حصار خود و قطع ارتباط آن با بستر طبیعی و متن زندگی شهر پرهیز کرد. برای حفظ این هویت فرهنگی باید این بافت در تعامل با محیط طبیعی شهر هماهنگ شود. از این طریق نگاه ما نیز به محیط طبیعی شهر صرفا معطوف به شرایط زیست محیطی نخواهد بود و ایجاد شرایط زندگی و بودن به هنجار سالیان دور برای این محیط صرفا اهداف زیست محیطی را دنبال نمی کند. بلکه به دنبال احیا و بروز ویژگی های نهفته فرهنگی در آن نیز هست.
محیط کالبدی _ فرهنگی در روند بازگشت دوباره به زندگی تغییرات عمده ای در نقش و کارکرد خود خواهد پذیرفت. ولی به محض ورود به عرصه زندگی در صورتی که برای این تحرک جدید مسیری هوشمندانه را برگزیده باشیم، کل فضای شهر از منافع آن منتفع خواهد شد.

مدیریت محیط کالبدی _ فرهنگی شهر
روندی را که توضیح آن گذشت، جز از راه برقراری توازن از دست رفته شهر، نمی توان اجرا کرد و مسئول برقراری این توازن نظام مدیریت شهری است. این نظام مدیریت از آنجا که در قالب یک شعور ذاتی یا نظام ارگانیک تعامل متوازن عرصه های مختلف را ممکن می ساخت، در تمامی این گستره ها مسئولیت حفظ، نگهداری و انتقال میراث فرهنگی شهر را به نسل های بعدی داراست. با هیچ استدلال و بهانه ای نمی توان مدیریت قسمتی از نظام های شهری را از سایر ارکان آن جدا کرد و انتظار نتایج مطلوبی داشت. به محض جدایی قسمتی از فضای شهر، زندگی از آن رخت بر می بندد و اگر صرفا حفاظت کالبدی مدنظر باشد، بدون بهره گیری از ارزش های فرهنگی بافت با صرف هزینه های متمرکز و زیاد باز هم توفیقی به دست نخواهد آمد. زندگی محیط کالبدی _ فرهنگی شهر که با زندگی سایر فضاهای شهری عجین است، مدیریت دوگانه ای نمی طلبد. از سوی دیگر مدیران شهری نیز به واسطه مسئولیت تاریخی شان تحت هیچ شرایطی نمی توانند شانه از زیر بار مدیریت این قسمت از شهر خالی کنند. در یک کلام شهر موجودی نیست که بتوان آن را از چند سو به صورت متمرکز و محلی مدیریت و کیفیت فضاهای آن را نیز با چنین روشی تضمین کرد.
نمونه بارز ناهنجاری فضاهای شهری امروز بیش از همه معلول نبود یکپارچگی در نظام مدیریت شهری است.
درآمیختگی محیط طبیعی با محیط کالبدی شهر سرمایه ای است که حفظ و بهره برداری از آن همچون سایر سرمایه ها و ارزش های شهری هم خواست مدیران شهر و هم مسئولیت بلافصل آنهاست.
در این میان توجه یک نکته ضروری است. بسیاری از موضوعاتی که در شهر مدیریت می شوند، در یک نگاه کلان با منابع، محدودیت ها و امکانات ملی ارتباط دارند. دقیقا به همین دلیل است که اصولا توسعه و رکود شهرها، متضمن توسعه و رکود ملی است. بنابراین همیشه تعامل و هماهنگی میان سطوح مدیریت محلی و سطوح متمرکز مدیریت ملی الزامی است. بر همین اساس موفقیت مدیریت شهری متضمن تعریف ارتباط اداری و مالی دقیق با دولت مرکزی در زمینه برنامه ریزی و اجراست.

* فریبرز دولت آبادی: مدیر دفتر مدیریت توسعه شهری سازمان شهرداری ها در وزارت کشور

منابع
- شیعه، اسماعیل؛‌ «مقدمه ای بر مبانی برنامه ریزی شهری، انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، 1371، ص 4.
- فلامکی، محمد منصور؛ «فارابی و سیر شهروندی در ایران» نشر نقره، تهران، 1367. ص 57.
- مدنی پور، علی؛ «طراحی فضای شهری، نگرشی بر فرآیند اجتماعی و مکانی»، شرکت پردازش و برنامه ریزی شهر تهران، 1379. ص 54.


منبع: خبرگزاری میراث فرهنگی ۱۳۸۳/۰۶/۱۸
نویسنده : فریبرز دولت آبادی

نظر شما