سبز، خوب و کوچک
نویسنده مقاله حاضر، به بهانه به حاشیه رانده شدن و فراموشی شهرهای کوچک تر ایالات متحده به بهای پیشرفت شهرهای بزرگ تر و کلان شهرها و نیز پرداختن به نقشی که شهرهای کوچک تر می توانند در توسعه پایدار و به دور از آلودگی های زیست محیطی که محور برنامه های توسعه در قرن بیست و یکم به شمار می رود ایفا کنند، به نارسایی ها و کاستی هایی می پردازد که شهرهای کوچک آمریکایی با آنها مواجه هستند. برای مثال، نویسنده از شبکه تأمین و انتقال نیروی برق این کشور به عنوان شبکه ای جهان سومی نام می برد که هیچ تناسبی با شأنی که این کشور برای خود قائل است ندارد و یکی از موانع عمده بر سر راه گسترش استفاده از منابع تجدید پذیر برای تولید انرژی پاک محسوب می شود. مطالعه این مقاله می تواند از زاویه ای متفاوت، برخی از واقعیت های نهفته تر آمریکا را به ما بشناساند.
من که در یک شهر کوچک بزرگ شدم، به طور منظم با مادر و خواهر کوچکم، با اتوبوس به داخل شهر سیراکوس رفت و آمد می کردیم. مثل اکثر خانواده های طبقه متوسط دهه 1960 ، ما هم یک اتومبیل داشتیم که پدرم با آن سر کار می رفت و بر می گشت. بنابراین ما بلیت هایمان را از داروخانه روستامی خریدیم، سوار «بیگ داگ» می شدیم و از میان کیلومترها مزرعه و زمین های آباد و تنگ هم، آنقدر پیش می رفتیم تا به بزرگراه می رسیدیم. نزدیک آخرین تکه جاده، ما مجبور بودیم بوی گند کارگاه شیمیایی سولوی که در طرف راستمان قرار داشت و بوی زننده نعنای سبز دریاچه آلوده آنوداگا در طرف چپمان را تحمل کنیم. ولی وقتی وسط شهر پرتحرک سیراکوس پیاده می شدیم، نورهای درخشان و سطوح صاف افقی، پر از مغازه های یک طبقه، جواهر فروشی و شیرینی فروشی ها، تئاتر ها و سینما ها، غذاهای«نژادی» و مردمی که به شکل هیجان انگیزی شبیه به ما نبودند، به استقبال ما می آمدند.
شهرهای کوچک تر آمریکایی، مکان هایی مانند سیراکوس، ودکاتور، نیوبدفورد، کالامازو، بوفالو، ترنتون، اری و یانگزتاون، زمانی مراکز پر جنب و جوش صنعتی و تجارت درون شهری بودند؛ با حامیان محلی ثروتمندی که متعهد به یاری رسانی در بهبود وضعیت شهری و هنری بودند. در دهه 70 ، آنها به سراشیبی افتادند و دیگر نتوانستند موقعیت سابق خود را بازیابند. امروزه بیشتر این شهرها به مکان هایی غم زده، با مشاغل خدماتی دارای دستمزد های پایین سقوط کرده اند.
تغییرات گسترده میانه قرن بیستم در حمل و نقل، منطقه بندی، ساخت و ساز ساختمانی، مقررات رهن و وام مسکن و سلیقه داخلی، زمینه های به وجود آمدن مناطق بزرگی از «اتوپیاهای بورژوازی» را که اکنون شهرهای ما را تا دوردست ها، در داخل مناطق سابقاً شهری احاطه کرده اند، تسهیل کردند. آنها فرآورده های یک تغییر شکل رادیکال در سیاست های استفاده از زمین هستند که زنجیره های تأمین را با سیستم های بزرگراهی وسیع، جداسازی بیشتر مردم از محل های کارشان، تولید کنندگان انرژی از مصرف کنندگان، و مزارع از بازارهایشان، گسترده ترکردند. شهرهای بزرگ از این تغییرات جان سالم به در برده اند و به هجوم بازارهای خرید حومه شهرها ـ که خود، یک واکنش نسبت به زنجیره های تأمین توسعه یافته محسوب می شوند ـ در دهه 70 منجر شده اند.
نادیده گرفتن شهرهای کوچک تر، هم به عنوان یک مکان و هم یک ایده، در طول بقیه سال های قرن ادامه یافت. در سراسر دو کتاب اخیری که مدل هایی را برای یک اقتصاد دارای کربن پایین پیشنهاد می کنند ـ «داغ، مسطح و پر ازدحام» توماس فریدمن و«آتش آپولو» ی جی آینسلی و براکن هندیکز ـ از «روستاها» و «شهرهای بزرگ» صحبت می شود. بدون آنکه در باره نقش متمایزی که شهرهای کوچک تر می توانند در یک جهان برخوردار از کربن پایین ایفا کنند، کلمه ای حرف بزنند. این خیلی بد است. شهر های کوچک تر افسون های غیر متعارف شخصی برای خود ارزشی نسبت به توجه و احیای پایدار خود دارند و خوشبختانه آنها نقشی متمایز و حیاتی را در فضای قرن جدید ایفا می کنند. شهرهای کوچک تر در حرکت به سمت کشاورزی محلی و توسعه صنایع انرژی تجدید پذیر، نقش مهمی خواهند داشت. این کارکردها مستلزم بازاندیشی جامع نسبت به سیاست های استفاده از زمین و نیز این واقعیت هستند که شهرهای کوچک تر واجد دارایی هایی هستند که شهرهای بزرگ فاقد آنها هستند. استفاده کمتر از فضا های صنعتی خالی و گستره های زمین های کشاورزی اطراف آنها، آنها را به مکان هایی آرمانی برای سیاست های استفاده از زمین پایدار یا «رشد هوشمندانه» تبدیل می کنند. با این حال، مدل های برنامه ریزی شهری فعلی، توجه اندکی نسبت به این دارند که ما چگونه می توانیم این تغییرات بزرگ را آغاز کنیم. تا این اواخر، یک عرصه ملی وجود نداشته است که با ابتکارات احیای شهرهای کوچک تر نسبت به نیاز های ملی سازگار باشد.
مدافعان پایداری، مزایای عمده راهبردی، منطقه ای و اقتصادی شهرهای کوچک تر را که می توانند یک سیاست ملی را در طول دوره ای دراز مدت ارائه دهند، از نظر دور داشته اند.
پروژه «شهرهای بدون کربن» که در اورگان پورتلند واقع است، با فراخوان خود برای «باز محلی سازی» شهرها، شکلی از تمرکز زدایی مبتنی بر سیستم های غذایی و منابع انرژی محلی است و راهی روشن را برای شروع اندیشیدن در باره سیاست ملی ارائه می دهد. هدف باز محلی سازی، جایگزینی است برای ایده سنتی «متوازن کردن» نیازهای اقتصادی و زیست محیطی و به حداکثر رساندن بهره وری، از طریق کاهش شدید اتکا بر زنجیره های تأمین که پر هزینه و از نظر زیست محیطی مخرب است، همچون مسیرهای حمل و نقل طولانی هماهنگ با کامیون یا حمل و نقل هوایی؛ در حالی که نمی توان از منابع بیرونی، منابع لازم را برای افزایش کشاورزی پایدار و امنیت انرژی و ایجاد مشاغل محلی تأمین کرد.
ابتدا امنیت انرژی را در نظر بگیرید. شهرهای کوچک تر ایالات متحده با مناطق خالی گسترده شان، اموال کم ارزش یا با ارزش پایین و زمین های نزدیک اطراف آنها، به خوبی می توانند به عنوان جایگزینی برای صنعت انرژی عمل کنند. شهرهای کوچک تر فقط نباید به منابع انرژی پاک نزدیک باشند ـ نظیر آبراهه ها، جنگل ها و دشت ها و مزارع ـ بلکه آنها می توانند در مقایسه با اندازه خود، انرژی بیشتری نیز تولید کنند.
یک مانع بزرگ برای صنعت انرژی پاک و مدافعان آن این است که زیر ساخت های انرژی فعلی، آنها را از رقابت با زغال سنگ، گاز طبیعی و نفت که روی هم حدود هفتاد درصد نیروی برق ایالات متحده را تأمین می کنند، بی بهره می سازد. دستیابی به «برابری شبکه» ـ نقطه ای که در آن انرژی تجدید پذیر به ارزانی یا ارزان تر از نیروی برق تهیه شده از منابع متداول برسد ـ بسیار دشوار است. شبکه هایی که چندین دهه قبل برای انحصارهای مصرف محلی ساخته شده و اکنون از سوی یک صنعت انرژی ملی که قوانین آن تغییر کرده استفاده می شود، در یک حالت وضعیت وحشتناک عدم تعمیر قرار دارد. بی درنگ این شبکه به سمت «بارهای اساسی» عمده تغییر جهت می دهد که مسافت های بسیار طولانی را طی می کند تا به مراکز پر جمعیت برسد؛ مانعی که این سیستم شکننده را تهدید می کند. «شبکه جهان سومی» ایالات متحده ـ آن طور که اکنون بسیاری از افراد آن را به این نام می خوانند ـ به شکل خاصی برای ذخیره سازی یا انتقال بارهای کوچک و مکمل برق نامناسب است؛ آن نوع باری که منابع انرژی تجدید پذیر در شکل فعلی خود تولید می کنند. به علاوه، محلی تر نگه داشتن انرژی، مزیت پرت رفتن انتقال شبکه کمتری را نیز دارد که می تواند تا مرز ده درصد هم برسد.
اگر شهرهای کوچک تر می خواهند از مزایای توسعه انرژی تجدید پذیر برخوردار شوند، شبکه انتقال و توزیع باید هم مدرن سازی و هم تمرکز زدایی شود؛ تغییراتی که کارشناسان انرژی برق اتفاق نظر دارند که ضروری هستند. در این صورت، مشارکت محلی در یک شبکه انرژی جهان اولی، بسته به ناحیه و منابع طبیعی متنوع خواهد بود. نیروی هیدروالکتریک به دست آمده از جریانات اقیانوسی زیرآبی نشان می دهد که می توانند نیازهای مناطق ساحلی را برآورده سازند. برق آبی از رودها، انرژی بیشتری را در غرب و غرب میانه تولید خواهد کرد، یعنی مناطقی که ارتفاع ریزش آب در آنها بیشتر است و آب با شدت بیشتری به نسبت سایر نواحی کشور در آنها جریان دارد. انرژی برق خورشیدی در یک مقیاس بزرگ، بهترین گزینه برای مناطق آفتابی است و نیروی برق بادی در مناطق سواحل و بادخیز مناسب هستند. بر اساس گزارش «واشنگتن پست»، انرژی گرمایی به دست آمده از سیزده ایالت غربی که در داخل «حلقه آتش» ترانس پاسیفیک واقع شده اند، می تواند تا نیمی از سطح فعلی مصرف برق کشور را تأمین کند. ولی مشارکت های کوچک تر منابع انرژی جایگزین را نباید از نظر دور داشت. برق آبی اندک که به عنوان تولید برق تا ده مگاوات (کافی برای تأمین برق ده هزار خانه) تعریف می شود، در ایالات متحده به اندازه کافی توسعه نیافته است. آمریکا از این نظر از کانادا، استرالیا، نیوزیلند، بخش هایی از آسیا و اتحادیه اروپا که این منبع تأمین برق در شهرهای کوچک تر سریعاً در حال توسعه آنها مشاهده می شود، بسیار عقب تر است. در نیو انگلند، تعدادی پروژه در حال اجرا هستند که سه مگاوات یا کمتر تولید خواهند کرد و برق تولیدی آنها برای تأمین برق یک بیمارستان، یک مرکز خرید بزرگ یا یک کارخانه کوچک کافی است. شهرهای کوچک تر به عنوان مکان هایی آرمانی برای صنایع انرژی جدید، به نوبه خود شغل نیز ایجاد خواهند کرد.
فن آوری های انرژی جایگزین، در مراحل مختلف ساخت قرار دارند، اما یک نکته از هم اکنون روشن است: اگر این فن آوری ها کارآیی داشته باشند، مستلزم فضایی خواهند بود که کلان شهرهای متراکم نمی توانند فراهم آورند. برق خورشیدی که در میان انرژی های جایگزین در دستیابی به برابری شبکه از بقیه نزدیک تر است، می تواند روی بام ها و سایبان های شهرها ی بزرگ مورد استفاده قرار گیرد؛ ولی زمانی که بر روی تپه های پست و مناطق حومه شهرها یا زمین های باز قرار داده می شود، پتانسیل بسیار بیشتری از خود نشان می دهد. یکی از بزرگ ترین مزارع خورشیدی جهان که در بیشتر از یک هزار آکر واقع شده، در کرامار جانکشن در صحرای موجاو کالیفرنیا واقع شده و شامل ردیف پشت ردیف پنل های خورشیدی است که طبق اعلام شرکت اداره کننده این تأسیسات، در ظرفیت کامل خود، برق کافی (صد و پنجاه مگاوات) برای تأمین برق صد و پنجاه هزار خانه را تولید می کند. بر اساس یک حساب سرانگشتی در این مقطع، یک مگاوات برق خورشیدی تولید شده، به حدود هشت آکر زمین نیاز دارد.
برق بادی نیز جز در مناطق ساحلی، مستلزم مناطق وسیعی از زمین است. بر اساس تعریف فن آوری های «بیو ماس» و «بیوگاز»، مستلزم مزرعه و زمین های جنگلی برای تولید منابع خام مورد نیاز است و نیز فضای لازم برای کارخانه فیزیکی که عمل تبدیل را انجام دهد. «راه حل های بیو انرژی» سال جاری اعلام کرد، یک مشارکت با «وینتیج دیری» در ریوردیل کالیفرنیا ( درست بیرون فرزنو) برای تبدیل کودهای حاصل از پنج هزار گاو آنها به گاز متان ـ از طریق تبدیل فضولات حیوانی به یک هضم کننده باکتری ـ به یک تالاب تبدیل «معادل با مساحت تقریبی پنج زمین فوتبال و بیشتر از یک ساختمان سه طبقه عمق» نیاز دارد.
شهرهای کوچک تر به عنوان مکان هایی آرمانی برای صنایع انرژی جدید، به نوبه خود، ایجاد شغل نیز خواهند کرد. در گزارش سال 2007 «انجمن انرژی خورشیدی آمریکا» ادعا شده بود که انرژی تجدید پذیر و صنایع کم مصرف از نظر انرژی، تاکنون نزدیک به هشت و نیم میلیون شغل در آمریکا ایجاد کرده اند که کمی بیش از نیمی از آنها در زمینه های غیر مستقیم مرتبط نظیر حسابداری، فن آوری اطلاعات و حمل کامیونی قرار دارند. بسیاری از این مشاغل، کارگری و در بخش های تعمیر و نگهداری و تولیدی هستند. در پیشنهاد سال 2008 «آپولو آلینس» برآورد شده بود که «برنامه آپولوی جدید» این شرکت ـ که یک پیشنهاد انرژی تجدید پذیر در مقیاسی مشابه با برنامه فضایی دولت کندی خواهد بود ـ می تواند پنج میلیون شغل کارمندی «کیفیت بالا» در طول دهه آینده ایجاد کند. در واقع، بسیاری خاطر نشان کرده اند که ابتکارات سیاست های کربن پایین جسورانه، می توانند انقلاب صنعتی بعدی را به راه بیندازند. خوشبختانه «فرمان بازسازی و تجدید سرمایه گذاری آمریکا» که در ماه فوریه توسط پرزیدنت اوباما به امضا رسید، با اهداف آپولو منطبق و سازگار است و سطحی از تأمین بودجه را ملزم می کند. شهرهای کوچک تر آمریکایی می توانند خلاقانه در این جهان در حال ظهور مشارکت داشته باشند. در گذشته، اختلافات حقوقی بر سر استفاده از زمین، آفت توسعه شهری در شهرهای کوچک تر شده بود؛ بنابراین دولت فدرال در حمل و نقل منطقه ای و زیرساخت های انرژی، باید فشار برای حل اختلافات را نیز در نظر بگیرد.
جای سؤال ندارد که زیرساخت های مناطق کلان شهرهای بزرگ برای بهره وری در انرژی باید دوباره طراحی و تعمیر اساسی شوند. و تعجبی ندارد که طراحان شهری سبز، تلاش های شان را روی این امرمتمرکز کرده اند: «در درجه نخست، شهرهای بزرگ بیشترین سهم را در خروجی آلودگی جهان دارند.» اما تمرکز بر شهرهای بزرگ ممکن است انعکاس چیزی باشد که مورخ شهری جیمز جی.کانلی آن را «سوگیری کلان شهری» می نامد. او می گوید، حتی کسانی که در باره مناطق شهری کوچک تر قلم می زنند، «تلاش اندکی در جهت پاک نگه داشتن شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک تر به خرج داده اند» و با آنها به عنوان «مطالعاتی موردی از توسعه که ضرورتاً قابل تبدیل به یکدیگر در یک مقیاس ملی و حتی بین المللی هستند» برخورد می کنند. این مدل که توسط لوئیس ورت جامعه شناس در مقاله تأثیر گذار او «شهرنشینی به مثابه یک راه زندگی» بنا گذاشته شد، فرض را بر تداوم مدرنیزاسیون، رشد و متمرکز کردن قدرت سیاسی و اقتصادی در شهرهای بزرگ می گذارد. ایده «کلان شهر به مثابه شکل ناب شهر»، با رشد فرهنگ پست مدرن بیشتر که شهرهای جهان را به عنوان «مکان هایی» برای شکل گیری هویت های «فرا ملیتی» می دید، تقویت شد. او به تلویح، مکان های کوچک تر را به عنوان منابع «ناسیونالیسم های استانی تر، از مد افتاده تر و ویرانگرتر» می بیند.
قرار دادن شهرهای کوچک تر در مرکز تجزیه و تحلیل، به الگویی تخیلی رهنمون می شود که تمرکز زدایی شده و باز محلی شده است. سیاست سازان همزمان با بازاندیشی در باره اقتصاد کشاورزی آمریکا و سرمایه گذاری بر روی انرژی های تجدید پذیر، باید به شهرهای کوچک تر نیز نگاه کنند. چیزهای بسیار زیادی وجود دارد که رهبران محلی و شهری در قرن بیست و یکم می توانند به آنها دست یابند، اگر چشم دیدن آنها را داشته باشند.
منبع:ماهنامه سیاحت غرب / 1388 / شماره 75، مهر ۱۳۸۸/۷/۰۰به نقل از: www.bostonreview.net
نویسنده : کاترین تامبر
نظر شما