بازگشت به پروسترویکا ی گورباچف
»دنیایی خلع سلاح شده و مسالمت آمیز، بدون بلوک های نظامی، که در دمکراسی، خود گردانی، حفظ محیط زیست و سوسیالیسمی اصلاح شده وجود دارد» . چنین بود وعده های میکائیل گورباچف وسیاست معروف به گلاس نوست و پرسترویکا.
اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، بلوک شرق منحل شد، این همه بیست سال پیش اتفاق افتاد. و تغییر و تحول نظم جهانی که در بهار ۱۹۸۵ در مسکو آغاز شده بود، همچنان ادامه دارد.
شبی، در زمستان ۱۹۸۴ در پیستونداُ واقع در ساحل ابکاز گرجستان، ادوارد شوارنادزه به گورباچف چنین گفت : »همه چیز پوسیده ، باید تغییرشان داد».
از مدتها پیش، جامعه زیر زمینی، در پس ظاهری از بتون صاف و یکدست ، تونل های خود را حفر می کرد. » در سال های گلاس نوست » ، هیچ لحظه رویارویی با « حقیقت « ای وجود نداشت که مدتها پیش از » چرخش بزرگ تاریخی » حاضر و پخته نشده باشد.
به دور از صحنه های وحشتناکی که از طرف رسانه های گروهی به نمایش گذاشته شدند، اتحاد شوروی بعد از استالین دچار تحولا ت عمیقی شده بود : قدرت، نظام، جامعه، فرهنگ، ذهنیت ها. علایم هشدار دهنده تغییرات جمع شده بودند؛ علایمی که برای دستگاه های تجزیه و تحلیل باسمه ای که متعصبانه ضد کمونیست بودند، نامریی ماندند : تغییر ساختار های رسمی و یا زیر زمینی، رفتار های مربوط به زاد و ولد و عادات اجتماعی، بازگشت احساسات ملی و مذهبی، کثرت گرایی واقعی در منافع و در افکار عمومی، ادبیات، سینما، موسیقی و حرکت های غیر رسمی جوان ها.(۱)
در بهار ۱۹۸۵، آنچه غیر قابل تصور بود، بوقوع پیوست: کرملین تغییر روش داد و میکائیل گورباچف بالای قلعه سرخ، ظهور کرد، کسی که با کارهایش چهره دنیا را تغییر داد. از سال ۶۸ به بعد، رژیم برژنفی در محافظه کاری، فساد، ماجراجویی نظامی در افغانستان و پیر سالاری فرو رفت و از فوریه ۸۲ در سطح بالای قدرت زنگ خطر بحران به صدا درآمد (۲). نیکلا ریژکف که بعد ها نخست وزیر گورباچف شد ،این چنین نقل می کند : «فضای کشورغیر قابل تنفس شده ، فراتر از آن مرگ بود. در سال ۸۲ برای اولین بار بعد از جنگ، در آمد واقعی مردم افزایش نیافت، همه چیز راکد مانده بود : سطح زندگی، خانه سازی، ساختن مغازه ، مدرسه، مهد کودک ... و از همه اینها بدتر فضای اخلاقی بود». (۳)
یوری آندروپوف که در نوامبر ۸۲ جانشین برژنف شد از روسای ک. گ. ب. بود؛ او شناخت عمیقی از خرابی اوضاع داشت و دست به نخستین اصلاحات زد. بعد ازمرگ زود رس او، کنستانتین چرننکو که طرفدار برژنف بود به قدرت رسید و این امر، باز یک سال انتظار را تحمیل کرد تا در یازده مارس ۸۵ با مرگش ، مقام دبیر اولی حزب کمونیست اتحاد شوروی، بدون کوچکترین اعتراضی به میکائیل گورباچف واگذار شد (۴). «همدست» های اصلی او در دفتر سیاسی، ادوارد شوارنادزه، وزیرجدید امور خارجه و الکساندر ایاکوولو،تئوریسین حزب بودند.
در طول سالی که سپری شده بود، گورباچف طی فراخوان های پی درپی در جهت بازبینی کلی حیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، تصویرخود را به عنوان اصلاح طلب، تکمیل کرد. در لندن، هنگام سخنرانی در مقابل مارگارت تاچر، نگرش خود را اعلام کرد که برای یک رهبر اتحاد شوروی عادی نبود، او گفت : «اروپا خانه مشترک ماست، خانه است و نه صحنه عملیات نظامی». و در شهر رم، منقلب از مرگ رهبر کمونیسم اروپایی، انریکو برلینگور، در بزرگداشت مرگ او که از طرف مردم ایتالیا برگزار شده بود، شرکت کرد: یعنی «کمونیسم دیگری» می تواند «واقعی» باشد ؟.
در آوریل۸۵ در پلنوم کمیته مرکزی و سپس در کنگره بیست و هفتم در فوریه - مارس ۸۶ (٥)، به اصلاحات ریشه ای، چراغ سبزداده شد و بدین سان، رده بالای حزب، انجام اصلاحات محتاطانه را برگزید.
اما متفکرین( مژدونارودنیکی : بین المللی ها ) کمیته مرکزی وامور سیاسی، اقتصاد دان های شهرک های علمی سیبری و یا مسکو، مخفیانه ایده های گستاخانه تری را بیان می کردند. آنها چیزی بیش از اصلاحات جزیی را تدارک می دیدند.
نویسندگان، سینماگران، شاعران، خواننده ها و خبرنگاران به صحنه آمدند وسد حقایق تلخ را شکستند. تابو ها و ممنوعیت ها در هم شکسته شد؛ باز بینی رنج آور با امید به دنیایی عادلانه تر در هم آمیختند. در چنین فضای پرشور، رنج آور و رمانتیکی، گلاس نوست هجوم آورد و صد ها مخالف سیاسی که هنوز در زندان ها بودند، آزاد شدند. گورباچف می گفت: «ملتی حیثیت خود را دوباره به دست آورد». در ابتدا، یعنی تا سال ۱۹۸۸ اوضاع بر این منوال بود. ابتکار عمل های اجتماعی مستقلی بوجود آمدند ، که بعد از ١٩٩١ از بین رفتند.
»سال های گلاس نوست» حامل ارزش های « بدیل»، سوسیالیستی، بشردوستانه و محیط زیستی بودند. ولی از این « صد ها گل » تنها گیاهان تجارتی باقی ماندند. بعضی ها آنرا آخرین بارقه اتوپی، قبل از به خاک سپردن هر نوع توهمی دانستند و دیگران آن را جلوس آزادی پنداشتند . درواقع مسئله ، ماجرای عینک و کیف پول بود یعنی مسئله دیدگاه و وضعیت مالی.
اگر امروز با بینشی که از « لحاظ سیاسی مقبول» است به واقعه پرسترویکا بنگریم به این نتیجه می رسیم که پروسترویکا، سالن انتظاری بود که در آنجا شاعران، پیش از حرکت به سمت بازار رهایی بخش، مردم را سرگرم می کردند.
در سال های ٨٥-٨٧ ، نویسندگان متن های نوید بخش مخفیانه عمل می کردند. اینها نمایندگان «تجاری» کومسومل ، شرکت های خودگردان شده ، « شرکت تعاونی» های خصوصی و یا شرکت های مشترک المنافع و شبکه های مافیایی بودند. محل رشد و نمو ثروتمندان صاحب امتیاز(الیگارک های) آینده سرمایه های مالی که به سرعت فعالیت های خود را در قبرس، جبل الطارق و سویس بسط دادند .
بازیگران خارجی نیز حضور داشتند مثل رونالد ریگان، رییس جمهور آمریکا که در سال ۱۹۸۳ فعالیت های خود را در جهت دفاع استراتژیکی درمقابل امپراطوری شر اعلام می کند. او قسم خورد که قدرت اتحاد شوروی را به زانو درخواهد آورد. وزارت امور خارجه ، سیا، کنگره آمریکا، رادیو آزاد اروپا و اسووبودا و بنیاد های متعددی خود را وقف مبارزه علیه کمونیسم کردند. در ۱۹۸۳ است که « سازمان ملی اندومنت برای دمکراسی » ( یکی از سازمان های هماهنگ کننده انقلابات اخیر در گرجستان، اوکراین و قرقیزستان) به وجود آمد. طبق استراتژی دور اندیشانه برژینسکی مخالفان کشور های بلوک شرق، جنبش همبستگی لهستان، مقاومت افغان ها و شبکه های اسلام گرا از حمایت های اخلاقی و مالی برخوردار شدند. در این میان نباید نقش تاریخی پاپ ژان پل دوم را فراموش کرد. مجمع جهانی علیه کمونیسم، اتحاد کشور های ضد بلشویک ( که در آن مهاجران ناسیونالیست بالت و اوکراینی فعالیت می کردند) ، فرقه « مون » و بخش دیگری از دست راستی های خشن نیز در این «جبهه» حضور داشتند.
رسانه های گروهی غربی نیز در جنگ سردی که توسط نبرد(ارومیسیل) موشک های اروپایی دامن زده می شد، فعال بودند. تصویر شیطانی ای از اتحاد شوروی داده می شد: نظامی « ژرژ اورولی» که آماده بلعیدن همه کره زمین است َِ؛ جامعه و فرهنگی توتالیتر که هیچ تغییری در آن قابل تصور نیست؛ و در نتیجه، افسانه گورباچف اصلاح طلب، اختراع صرف ماموران متنفذ ک . گ. ب. است : اما رویایی که خبرنگاران آن را ازبین می برند به سرعت مشاوران اصلاحات لیبرالی را جذب می کند. آندراس آسلوند، اقتصاد دان( که با جفری ساش و سازمان جهانی پول یکی از منابع الهام اصلاحات دوران یلسین هستند) از همان سال ۸۴ در اتحاد شوروی حضور دارد. ژرژ سوروس سرمایه دار، اولین بنیادش را در مسکو در سال ۱۹۸۷ بوجود می آورد، یعنی دو سال قبل از فروپاشی دیوار.
ولی در نهایت این واقعیت های مادی بودند که ورای فکر ها و آدمهای حاضر در صحنه، تغییرات را ناگزیر کردند.
نخست آنکه مواد اولیه ابدی نبودند، استخراج نفت راکد مانده بود و قیمت آن کاهش می یافت .ارزش آن در داخل به بیست در صد سطح جهانی رسیده بود؛ حتی صدور آن به کشور های سوسیالیستی نیز در حد پایین تر از قیمت جهانی باقی مانده بود؛ برای صاحبان این منابع( به ویژه روس ها) ، افزایش صدور مواد به قیمت بازار جهانی و به کشور هایی که واحد پول قوی داشتند، بسیار وسوسه آور بود.
سپس، برای مدرنیزه کردن، ناگزیر باید سرمایه گذاری می شد؛ اما به علت تحریم اقتصادی آمریکایی ها، به ویژه ماده قانونی« جاکسون وانیک» ، که امکانات تجارتی را منوط به حق مهاجرت یهود ی های شوروی می دانست ، و به سبب امتناع اتحاد شوروی از گشودن کشور به روی سرمایه های خارجی، این سرمایه گذاری ها با مانع روبرو می شدند.
بازوی کار کمیاب شد و مهاجرت های روستایی ( ۹۳ میلیون نفربین سال های ١٩٢٦-١٩٧٩) در جا زدند و رشدجمعیت در کشور های اسلاو کاهش یافت؛ در حالیکه بخش های مسلمان نشین رشدی بالا داشتند وبا مشکل کمبود کار روبروشدند. ولی هیچ کنترلی نه بر رفتار های زاد و ولد و نه در باره مشکل کار وجود داشت.
دیگر رویای شرق دور سیبری معنی نداشت وطرح های بزرگ مثل طرح راه حمل و نقل در سیبری بین «بایکال و امور» با کمبود بازوی کارروبرو شده بود. از غرب تا شرق، مهاجرت ها لغو شد. رویای شاعرانه پیش کسوتان از بین رفت وحتی حقوق های گزاف نیز دیگرشوقی به وجود نمی آورد.
«اقتصاد در سایه» ، مبادلات غیر قابل کنترل ( تجاری و یا پایاپای)، سرقت اموال عمومی، کار های غیر رسمی اعلام نشده، نظام برنامه ریزی شده را متزلزل کرد. این دنیای غیر رسمی که در دست شبکه های قبیله ای و جنایتکار قرار داشتند، دولت اتحاد شوروی را از درون به فساد کشاند و سپس به روسیه یوریس یلسین هجوم آورد(۶). و بالاخره مسابقه تسلیحاتی به راه افتاده توسط آمریکایی ها ، دیگر از لحاظ مالی قابل تحمل نبود و برتری تکنولوژیک آمریکایی ها ، به گواهی برنامه «ای. د. اس. » آشکارشده بود.
خلاصه، شیوه های وسیع توسعه دیگر کارکردی نداشتند و نظام، کنترل بر رفتار های اجتماعی را از دست داده و برای رقابت دیگر از نفس افتاده بود. مسکو دیگر نمی توانست همچنان به حمایت از کوبا و جنبش های کمونیستی و ضد امپریالیستی ادامه دهد.
با این وجود اتحاد شوروی در ١٩٨٥ کشوری نبود که مخالفین اعلام می کردند یعنی کشور «زئیر» به اضافه بمب اتمی؛ بلکه در بخش های پایه ای مثل ذغال سنگ، فولاد، مواد سوختی و در زمینه های پیشرفته تر مثل فضا، اتم، برق، پژوهش های پایه ای ، توانایی های انحصاری در زمینه فناوری های صنعتی، آموزش و پرورش، دستیابی توده ها به تعلیم و تربیت و فرهنگ، هواپیما، موشک، سلاح، ماشین ابزار و ماشین های کشاورزی، غله، کتاب، فیلم شهر ک های علمی و مدارس معروف در سطح جهانی در رشته های ریاضی، فیزیک ، کشاورزی، سینما و غیره کشوری پیشرفته بود ؛ اینها خیال و رویا نبودند.
سیستم برق رسانی واحدی به احتیاجات ۲۲۰ میلیون نفر جواب می داد( از ۲۸۰ میلیون نفر) .حدود هشتصد شهر به شوفاز مرکزی شهری مجهزبودند. در سالهای ۱۹۸۰،چهل و هشت در صد جمعیت فعال در بخش صنعت شاغل بودند در حالیکه این رقم در سال های ۵۰ فقط ۳۰ تا ۳۵ در صد بود. اکثریت جمعیت شوروی دیگر «شهری» شده بودند (۷). و در سال های ۸۰ آنها دیگر به جامعه ای که بطور گسترده ای شهری شده بود، تعلق داشتند؛ در حالیکه شیوه زندگی روستایی در شهر های کوچک ادامه می یافت. دبیرستان در همه جا عمومیت می یابد. سطح مصرف، تجهیزات خانگی، زندگی فامیلی و تفریحات از الگو های مقتصدانه سال های بعد از جنگ بسیار فاصله می گیرد. (۸)
این رفاه مادی، مانع نشد که نویسندگان، سینما گران، خوانندگان و گروه های موسیقی راک، نارضایتی اخلاقی عمیقی رادر آثارشان بیان کنند. بیمه های اجتماعی ابتدائی، آموزش و پرورش مجانی و سرویس های درمانی حداقل، وسایل حمل و نقل ناچیز، آب، شوفاژ، برق برای شهروندان تامین است. در سال های ۸۰-۷۰ دنیای روستایی از دهها سال عقب ماندگی مادی و اجتماعی و از موقعیت شبه شهروند بیرون می آید (۹). تحرک اجتماعی فوق العاده، غیر مذهبی کردن اذهان، عشق و علاقه به مطالعه، میل به هنر و پژوهش نیز بخشی از بیلان این مدرنیزاسیون هستند.(۱۰)
اما پیشرفت های اجتماعی و بهداشتی وسیع در جا می زند. امید حیات متوسط در سال ۱۹۲۳، سی و چهار سال بود و در سال ۶۵ به ٦/٦٤ ۶/۶۴ سال (برای مردها) و ٣/٧٣ سال (برای زنها) می رسد؛ امری که اتحاد شوروی را به کشورهای غربی شبیه می کرد. سپس این شاخص ها راکد می مانند و یا کاهش می یابند تا دوباره در سال ۸۷ افزایش پیدا کنند (۶۵ سال برای مرد ها و ٦/٧٤ سال برای زن ها ) قبل از آنکه از نو در سال های ۹۰ ، مانند بسیاری از شاخص های بهداشت عمومی فرو ریزند. کاهش زاد و ولد و افزایش ناگهانی مرگ و میر با هم جمع می شوند و موجب کاهش قطعی و پایدار جمعیت می شوند .(۱۱)
از طرف دیگر، در دوران برژنف، شیوه زندگی غربی شد: مسکن خصوصی، مسابقه برای خریداجناس، تضعیف سنت های قومی روستایی و یا مالکیت اشتراکی. جامعه مصرفی ( محرومی) به وجود آمد که مجذوب موفقیت های غرب بود.
اما وزن ویژه صنایع استخراجی و سنگین، عقب ماندگی درکشاورزی، صنعت، شیمی، الکترونیک و کامپیوتری کردن، دلایلی هستند که می توان به عنوان نقص این اقتصاد «بد» اداره شده، برشمرد، که از سوی دیگر محیط زیست را به شیوه مناطق صنعتی غربی سال های ۵۰-۳۰ با بی مسوولیتی تمام، ویران می کرد (۱۲). شاخص دیگر تاخیری که تشدید شد، سهم ماشین و تجهیزات در صادرات بود که کاهش می یافت ( ۲۰ در صد در سال های ۶۰ به ٥/١٥ در صد در سال ۷۸ رسید) در حالیکه صادرات مواد سوختی و انرژی زا از ۲۰ به ۶۰ در صد رسید .(۱۳)
» گلاس نوست « پیش بینی اقتصاد دان ها را عمومیت داد. سقوط نرخ رشد در آمد ملی و باز دهی کار، کاهش سود آوری سرمایه های جاری، افزایش طرح هایی که ناتمام ماندند، تاخیر در مکانیزه کردن های دشوار، ماشینی کردن، کامپیوتری کردن ( دهها هزار کامپیوتر شخصی در ۱۹۸۵ در مقابل هفده میلیون در آمریکا) و نسبت تجهیزات از کار افتاده و از دور خارج شده افزایش می یابد. این تازه آغاز کار است (۱۴). و بالاخره ضایعه های محیط زیستی شناخته شده مثل آلودگی ولگا و دریاچه بایکال، خشک شدن دریای آرال و یا آنهایی که قابل پیش بینی نبودند، مانند چرنوبیل در آوریل ۱۹۸۶.
از این پس بحران به «قلب نظام» سرایت می کند. این امر در «اقتصادی رخ می دهد که دیگر تقریبا همه مشخصات یک اقتصاد صنعتی توسعه یافته را دارد وحرکت انتقادی از نظام استالینی که از سال ۵۳ آغاز شده ولی هیچگاه به اتمام نرسیده بود، را کامل کرد»(۱٥) .
در فهرست موجود باید بر »بحران کار «تاکید کرد: بازدهی کم، غیبت در کار، مرخصی استعلاجی، استراحت برای سیگار کشیدن، جلسات سندیکایی و دیگر فعالیت های ورزشی یا فرهنگی حین ساعات کار، بی ثباتی نیروی کار. دلایلی که برای این امر عنوان می شد از این قرار بود: فقدان تشویق مالی، هم سطح بودن حقوق ها، کثرت کارمند و امنیت شغلی. از ٥/١٣١ میلیون جمعیت شاغل ده میلیون «اضافه» انگاشته می شوند ؛ در حالیکه در جاهای دیگر مشکل کمبود نیروی کار وجود داشت ( ۲۵ در صد پست ها خالی بودند). نه سازماندهی علمی کار و تایلوریسم در اتحاد شوروی موفق شد و نه فوردیسم: دیگر در آمد بیشتر برای تشویق به کار کافی نبود؛ زیرا محصولات مصرفی لازم به اندازه کافی وجود نداشتند. بین سال های ۷۱ و ۸۵ کمیت اجناس دو برابر شد و مقدار پول سه برابر. برای کارگران در جستجوی کار، دیگر تنها حقوق مناسب کافی نبود؛ بلکه آنها در جستجوی شرکت هایی بودند که به همراه کار، خانه، مهد کودک و کودکستان را با بهترین شرایط پیشنهاد می کرد.
توازن نیرو به ضرر کارفرمایان بود. در سال ۸۵ کارفرمایان خواستارحق اخراج شده و موفق شدند تا به اصلاحیه ای که یک سال قبل از آن طرح ریزی شده بود، دست یابند. این اصلاحیه طرحی بود برای «حرفه ای سازی» آموزش متوسطه که در آن هنوز آموزش های عمومی به عنوان پایه اصلی و مشترک، مسلط بودند.
از زمان اصلاحاتی که توسط نخست وزیر الکسی کاسیگین در سال ۶۵ انجام شد، نخبگان تکنوکرات ، نوعی « سرمایه داری » غیر قابل اعتراف را در خفا مطالبه وحتی طرح ریزی می کردند: سود وبازدهی، آزادسازی حقوق ها از قید هم سطح سازی ای که از طرف مرکز تحمیل می شد، بازار کار واقعی و بیکاری اعلام شده، هنر اداره کردن شرکت ( «ماناج منت») به شیوه آمریکایی، پیدایش »کار فرما» ی مالک، حق ثروت اندوزی شخصی، رقابت آزاد، تبلیغات تجارتی، کار خردسالان و نوجوانان، پایان کمک رسانی های اجتماعی، گشودن مرزها وغیره...
در آن زمان، جامعه از یک اکثریت قاطع حقوق بگیر تشکیل شده بود(۱٦). پایان رشد، مانعی برای ارتقا اجتماعی بود. دستیابی به مالکیت و به منابع ثروت مالی، شرایط را تغییر داد و توده کارگران که با وعده های «خود گردانی» و یا مالکیت گروهی فریب خورده بودند به این ترتیب از توزیع وسیع اموال عمومی بی نصیب ماندند. «طبقه متوسط» در شوروی( معلم، مهندس ، دکتر ، محقق) که دارای سطح در آمد پایینی بود، ولی به شکلی نمادین جز اقشار مورد توجه نظریه سوسیالیستی ای قرار داشت که برای ارزش های غیر مادی فرهنگ ارجحیت قایل بود، از همه بیشتر توسط بازار لطمه دید. لیبرالیسم پایه های اجتماعی خود را درمیان تجار جدید، روشنفکران همیشه حاضر در رسانه های گروهی و گروه صاحب منصبان متجدد، پیدا کرد.
اصلاحات ۸۶-۸۸ ابتکار عمل های شخصی را در شرکت های خصوصی و تعاونی ها آزاد کرد. این اصلاحات با از بین بردن انحصار دولتی بر تجارت خارجی ، برای جریاناتی که در «سایه» عمل می کردند امکان پول شوئی ، به دست آوردن منابع دیگر و « فرار» به بهشت های «آف شور»* را به وجود آورد. سرزمین اتحاد شوروی به طعمه ای برای غارت مواد اولیه و فروپاشی سرزمین ها تبدیل شد. علاوه بر تمایل کشور های حاشیه ای به استقلال، تمایل جدایی طلبانه نیز توسط گروه یلسین که طرفدار انحلال اتحاد شوری بود، تشویق شد. در واقع این شرطی بود برای گسست غیر قابل بازگشت به نفع نخبگان روس، برای آزاد سازی قیمت ها، خصوصی سازی گسترده وجذب رانت های نفتی. به این ترتیب موانع سال ۱۹۸۵ از میان برداشته شدند: نابرابری به عنوان عامل محرکه، مسابقه برای پول، مبارزه برای ادامه حیات، حذف « آدمهای زیادی» به مدد مرگ و میر شدید در تصادف های کاری و غیره، ظهور نسل جدیدی « که بدنبال همه اینهاست » ...
به مشکل « بحران کار» ، در توازن قوای جدیدی برخورد شد ، که در آن توده کارگران از لحاظ اجتماعی سقوط کرده و مجبوربه قبول «انعطاف پذیری» شغلی بودند. درسال ۲۰۰۵ یک آگهی تبلیغاتی برای » بیزنس ژورنال مسکو»، مکتب جدید کار را با عبارتی از هنری فورد پدر، این طور خلاصه می کرد: « برای بکار واداشتن آدمها دو راه وجود دارد ، میل به دستمزد و ترس از دست دادن آن»(١٧).
عامل کلیدی این تغییر جهت، همانا استحاله صاحب منصبان حکومتی است که با محافل تجاری نوین که از طرف قدرت حمایت می شوند، طبقه جدید ثروتمندان را تشکیل می دهند. آیا برای فروپاشی نظام و انحلال شوروی بدیل دیگری وجود داشت؟ ویکتور دانیلو، مورخ عالم دهقانی که رییس بخش پژوهش در باره طرح اشتراکی سازی استالینی در سال های ۳۰ بود، نظریه سرنوشت محتوم را مورد اعتراض قرار می دهد: « دست کم تا پاییز ۸۸ نه ورشکستگی اقتصادی ونه اجتماعی و نه مالی وجود داشت. این گروههای منافع طلب خود مرکز بین بودند که هرج و مرج به وجود آوردند». بر طبق انتقاد ی که می توان آنرا «کنزی وار» نامید، گورباچف فرصت یک گذار تدریجی تحت کنترل دولت را که تا سال ۸۸ ، اقتصاد دان هایی چون «ابل آگانبگیان » ، «نیکلائی پتراکف»، و «لیونید آبالکین» به او توصیه می کردند، را از دست داد. به عقیده آنها، این دوره می توانست کمی طولانی باشد و از ده تا پانزده سال طول بکشد؛ ساختکار های بازار می توانست با حفظ نقش دولت و تضمین های اجتماعی شوروی وارد عمل شود؛ «پروستریکا هنوز منزلت والایی داشت؛ مردم خوش بین بودند؛ شوروی وجود داشت؛ نیروهای دمکراتیک امتیاز داشتند. تازه، گورباچف می توانست با وجود آوردن یک حزب کمونیست اصلاح طلب، پایه های اجتماعی خود را گسترش دهد».(۱۸)
اما « مداوای معجزه گر» اگور گایدر و مشاورینش «انراس اسلاند» و «جفری ساکس» سرنوشت دیگری را رقم زد. تاریخی که راجع به پروسترویکا مدون می شود، باید بدون از یاد بردن فشار های بین المللی، روند اصلاحات و تصمیمات سیاسی را که موجب تسریع نتیجه نهایی شد، روشن کند. بین سال های ۸۵ تا ٨٩ میزان وام های خارجی از ۹/۲۸ به ٥٤ میلیارد دلار رسید. در سال های ۹۱-۹۰ کشور های موسوم به « گروه هفت» و« اف ام ای » راهی را که باید دنبال می شد، نشان دادند؛ به ویژه، راه خصوصی سازی که مشروعیت آن امروز به طور وسیعی زیر سوال رفته است. رئیس جمهور یلسین، وام های مشروط و به دنبال آن تحت قیمومیت قرار گرفتن دولت روس را پذیرفت و این چنین « گذار به سوی دمکراسی و بازار » بطور واقعی آغاز شد.
توزیع ثروت و قدرت با پویایی نابرابرانه و ستیزه گرش، فروپاشی اتحاد و گشودن سرزمین هایی که شوروی را تشکیل می دادند با عطش و اشتهای خارجی در هم آمیختند و بحرانی از نوع جدید بوجود آوردند که امروز، بیست سال بعد از ۱۹۸۵ ما شاهد شدید ترین نوع آن هستیم. «انقلاب ها» ی اوکراین، قفقاز و آسیای میانه به عنوان « پیامد دوم » پرسترویکا ظاهر می شوند: یعنی اینها ادامه فروپاشی است و همچنین محصول شرایط نوینی که در آن تنش ها به طور ماهرانه ای از طرف « تبلیغات سیاسی برای دمکراسی» غربی استفاده می شود .
اما چه کسی تصور می کرد که از همان سال ۱۹۸۵ ، سردمداران شوروی توسط سرمایه داری « متحول » شده باشند؟ «ایاکولت» رئیس تئوریسین های حزب کمونیست در نامه ای به گورباچف بازسازی و احیای اقتصاد بازار را توصیه کرد . « مالکیت به مثابه دلیل آزادی »، اداره اقتصادی در« اشکال وابسته به بانک ها» و بازارسرمایه ها و.... پایان موقعیت انحصاری حزب که به عنوان «انجمن شوالیه های شمشیر دار» از آن نام برده می شود!
این متن در ۳ دسامبر ۸۵ (۱۹) نوشته شد و به ایاکوف ، لقب «معمار پرسترویکا» اعطا گردید.
* مناطقی که در آن هیچگونه کنترل دولتی برای فعالیت های مالی اقتصادی وجود ندارد. م
پی نوشتها:
(۱) درباره «سی سال پرکاری » که اتحاد شوروی را پس از مرگ استالین در ١٩٥٣ تغییر دادند به کتاب «اتحاد شوروی جامعه ای در حرکت» مراجعه شود. انتشارات دو لوب ۱۹۸۸
» (۲) پراودا» ١٤ فوریه ١٩٨٢ با امضای اقتصاد دان اصلاح طلب ابل آگانبگیان
(۳) پرسترویکا، ایستوریا...نوشته نیکلای ریژکف، مسکو، ۱۹۹۲
(۴) به پیشنهاد آندره ی گرومیکو وزیر خارجه و آخرین رهبر تاریخی ، چیزی که رقبای احتمالی را ساکت کرد.
(۵)فهرست های برگزیدگان ، توسط حزب ـ دولت در سطوح مختلف قدرت مورد کنترل قرار داشتندُ، آنها اغلب با بوروکراسی اشتباه گرفته می شوند، که گسترده تر از آن بود ، ولی روشنفکران در آن جا نداشتند.
(۶) روسیه جرم و جنایت نوشته نادین ماری شوارزنبرگ، پاریس ، پوف، ۱۹۹۷
(۷) البته در مناطق نیمه روستایی و در شهر های روستایی.
(۸) جامعه معاصر شوروی ، بازیل کربله ، پاریس ، ۱۹۸۰
(۹) در این دوره است که ساکنان کولخوز ها ، صاحب گذرنامه داخلی می شوند، واین شناسنامه به شهروندان شوروی اجازه می دهد تا آزادانه در داخل اتحاد شوروی سفر کنند.
(۱۰) راجع به مدرنیزاسیون در اتحاد شوروی ، کتاب موشه لوین به نام قرن شوروی ، لوموند دیپلماتیک ۲۰۰۳
(۱۱) مراجعه کنید به کتاب چشمگیر کلود کابان و النا چیزتاکوا روسیه چشم انداز های اقتصادی و اجتماعی، پاریس ۲۰۰۲
(۱۲) از کمونیسم تخیلی تا سرمایه داری واقعی در منازعات سبز بروکسل ۱۹۹۲
(۱۳) تکان دادن کوهها، برای انقلاب اقتصادی شوروی، نوشته آگانبگیان، انتشارات لافون، پاریس۱۹۸۹
(۱۴) بیست سال بعد،این پیش بینی ها تشدید میشوند:تجهیزات، زیر ساخت ها، وسائل حمل و نقل عمومی ، مسکن و...ناگزیر کهنه و از کار افتاده بودند.
(۱۵) ژاک ساپیر: نوسانات اقتصادی در شوروی ۱۹۸۵-۱۹۴۱ پاریس ۱۹۸۹
(۱۶) در روستاها می باید کارگران کشاورزی که در مزارع دولتی(سولخوز) کار می کردند را از اعضای تعاونی ها (کالخوزها) که نیمه حقوق بگیر هایی بودند که در تعاونی ها مشغول کار بودند، جدا کرد، آنها هم از تولیدات کشاورزی خانوادگی زندگی می کردند و هم از دستمزد پولی و جنسی ای که به محصولات و یا کمک های اجتماعی وابسته بودند.
(۱۷) «ایزوستیا مسکو، ۲۸ دسامبر ۲۰۰۴
(۱۸) بخوانید لا. کوزال، ر.و. ریوکینا جامعه شناسی پرسترویکا.....سرمقاله ، مسکو ١٩٩٨
(۱۹) الکساندر یاکولف، گورکایا چاچا .....
منبع: / ماهنامه / لوموند دیپلماتیک / 2005 ۱۳۸۴/۰۰/۰۰
مترجم : آزیتا نیکنام
نویسنده : جین ماری کویر
نظر شما