موضوع : پژوهش | مقاله

نیم نگاهی به هیدگر

فیلسوف آلمانی مارتین هیدگر نقشی اساسی در توسعه ی مکتب فلسفی قرن بیستمی یعنی پدیدارشناسی وجودی داشت، یعنی فلسفه ایکه رابطه بین پدیدارو آگاهی فرد را می آزماید.پژوهشهای او در معنای هستی ”اصیل“ و”غیراصیل“به نحو گسترده ای طبقه بزرگی از متفکران را تحت تاثیر خود قرار داد، از آن جمله میتوان فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی ژان پل سارتر را نام برد. نویسنده این مقاله مایکل اینوود قصد هیدگرازمفهوم دازاین، یا ”هستی“ را، که برای اولین بار در اثر مهم اش یعنی هستی و زمان(1972) به تفصیل بیان شده بود را بررسی میکند.
این مقاله ترجمه ایست از برداشتی آزاد از کتابی تحت عنوان:
Heidegger: A Very Short Introduction
By: Michael inwood
Oxford university press 1997


فیلسوف آلمانی مارتین هیدگر(1) نقشی اساسی در توسعه ی مکتب فلسفی قرن بیستمی یعنی پدیدارشناسی وجودی(2)داشت، یعنی فلسفه ایکه رابطه بین پدیدارو آگاهی فرد را می آزماید.پژوهشهای او در معنای هستی ”اصیل“(3) و”غیراصیل“به نحو گسترده ای طبقه بزرگی از متفکران را تحت تاثیر خود قرار داد، از آن جمله میتوان فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی ژان پل سارتر(4)را نام برد. نویسنده این مقاله مایکل اینوود (5) قصد هیدگرازمفهوم دازاین، یا ”هستی“ را، که برای اولین بار در اثر مهم اش یعنی هستی و زمان(6)(1972) به تفصیل بیان شده بود را بررسی میکند.

چرا دازاین(dasien)؟
دازاین عبارتست از روش هیدگر برای ارجاع هم به انسان و هم به نوعی از هستی که انسانها دارند.این واژه از فعل dasein ریشه میگیرد، که به معنای ”وجود داشتن“(7) یا ”آنجا هستن(8) و، اینجا هستن(9)“ میباشد.اسم دازاین بوسیله فیلسوف دیگری، برای مثال توسط کانت، برای هستی هرموجودی(10)بکار رفته است.اما هیدگر دامنه این واژه را تنها به انسانها محدود میکند.او اغلب برمعنای ریشه ای اسمی آن، به عنوان مثال ” هستی آنجایی“ یا ”هستی اینجایی“ تاکید میکند. Da در زبان معمولی آلمانی گاهی اوقات به عنوان ”آنجا“و گاهی اوقات هم به معنای”اینجا“، که ترجمه آن بسته به متن متغیر است، ترجمه می شود.( هیدگر گهگاه پیشنهاد میکند که درحالیکه ”اینجا “(hier)جایی است که من، در نقش گوینده، هستم، و ”آنجا “(dort) جایی است که او، در نقش کسی که درباره اش سخن رفته است، هست، da جایی است که شما، به عنوان مخاطب توجهات من، در آنجا هستید(xx.343).اما او معمولا نسبت به دازاین آنچنانکه من وشما فکرمیکنیم، فکر نیمکند.) کلمه زاین به معنای ”هستن“(11) است و، به عنوان یک اسم(sein)، ”هستی“(12) در معنای انتزاعی آن میباشد.گاهی اوقات، اما نه همیشه، هیدگر کلمه دازاین را برای تاکید بر معنای ”هستی اینجایی/آنجایی“با خط تیره از هم جدا میکند، یعنی به صورت” Da-sein“.
چرا او انسانها را چنین خطاب میکند؟زیرا انسانها به شکل قابل ملاحظه ای از دیگر موجودات جهان متفاوت هستند.”دازاین عبارتست ازموجودی که، در هستی اش، یک فرایند است“(13) (هستی و زمان، بند191). برخلاف دیگر موجودات، ذات دازاین تعریف ناپذیراست:
ذات دازاین دروجوداش(14) قرار میگیرد.بنابراین آن خصوصیاتی که میتوانند در این موجود به نمایش درآیند [به مانند]”خصوصیات “(15)توی دستی درموجودی خاص نیستند که چنین و چنان”به نظر میرسد“(16) و خودش موجودی توی دستی است؛بلکه آن خصوصیات در هرموردی نحوه های ممکنی از هستن برای دازاین به حساب می آیند، و نه چیزی بیش از این...بنابراین وقتی ما این موجود را با اصطلاح ”دازاین“مشخص میکنیم، ما هستی اش را بیان میکنیم نه”چیستی اش“(مثل میز، خانه یا درخت بودن) را. (هستی و زمان بند 42)
اینکه هستی دازاین عبارت از یک فرایند است، تا اندازه ای، مبتنی بر این واقعیت است که این هستی ”در هر موردی برای من “(17)است، و اینکه دازاین نیازمند این است که با یک ضمیر شخصی، مثل ”من“یا ”او“، مخاطب قرار گرفته شود.هستی موجوداتی که صرفا یا توی دستی(18)هستند یا اینکه نیستند بنابراین به شکلی درست به عنوان ”من“یا ”او“یی نشان داده شده است که برای آنها چیز بی اهمیتی است.از آنجاییکه آنها، به مانند دازاین، نمیتوانند عهده دار هستی شخص خودشان باشند، آنها نیازمند، اگر آنها اصلا چیزی باشند، یک ”چیستی“(19)تعریف پذیر هستند. اما یک انسان عبارتست از هر آنچیزی که او تصمیم میگیرد یا تصمیم گرفته است که باشد:یعنی”دازاین امکان خویش است“(20) (هستی و زمان، بند42).دازاین وجودشناسی از نوع ارسطویی آن را از دوجنبه نقض میکند.یکم اینکه، آن یک جوهر با یک طبیعت ذاتی و با خصوصیات یا ”اعراضی“(21) مشخص نیست.و دوم اینکه، توانایی یا امکان دازاین مقدم بر فعلیت اش میباشد: دازاین یک چیز بالفعل تعریف پذیر نیست، بلکه امکان نحوه های متفاوتی از هستی است.

”بودن یا نبودن، مسئله این است“
با چنین عنوانی طبیعتا به یاد هَملت می افتیم. دازاین موجودی است که بر بودن یا نبودن خویش توانایی تصمیم گرفتن دارد.اما هملت چنین پیشنهاد نمیکند که انسان چیزی باشد که بر بودن یا نبودن خویش توانایی تصمیم گرفتن داشته باشد. چرا ممکن است که او، ”به مانند میز، خانه یا درخت“، ماهیت مشخصی نداشته باشد؟ براستی او بایستی ویژگیهای بیشتری را جدای از توانایی برای تصمیم گیری درباره بودن یا نبودن خویش داشته باشد. هیچ چیزی نمیتواند به تنهایی چنین گنجایشی را دربر داشته باشد، همچنانکه آن نمیتواند به عنوان تنها ویژگی خودش وجود داشته باشد.در هر حالتی یک انسان قدرت نامحدودی برای تصمیم گیری ندارد حال به هر صورتی که باشد.او ممکن است مردن را انتخاب کند، اما او نمیتواند متولد شدن را انتخاب کند، یعنی متولد شدن در موقعیتی [دلبخواه] و نه در موقعیتی دیگر.همچنانکه هیدگر تعبیر میکند، او به جهان ”پرتاب شده “(22) است. اما دازاین تنها یکبار پرتاب شده است و آن کنترل خیلی زیادی بر هستی شخصی خود دارد و انتخاب خودکشی برای دازاین بجاست اگر از آنچه هست ناراضی باشد.(هیدگر در[هستی و زمان] سخنی از خودکشی به میان نمی آورد، اما واضح است... که او آنرا به عنوان یک واکنش نامناسب و ”نااصیل“(23)به امکان مرگ تلقی کرده است.)بنابراین، آنچه من تصمیم میگیرم چندان عبارت ازبودن یا نبودن نیست، بلکه چگونه بودن است.در اینجا ما کاربرد متفاوتی از بیاناتی به مانند ”چگونه هستن“(24)، و ”شیوه، حالت، یا نحوه بودن “(25)را داریم.تا اینجا ما فرض کردیم که یک موجود یک، و تنها یک، نحوه از بودن را دارا میباشد، اما حالا ما میبینیم که نحوه بودن دازاین شامل توانایی انتخاب کردن در بین راههای ممکن گوناگونی از بودن میشود. من میتوانم کشیش بودن، دکتر بودن، و یا فیلسوف بودن را انتخاب کنم.یک پاسخ مناسب به پرسش ”من چه هستم؟“ نه از یک اظهار بی علاقگی به خویش شکل میگیرد، بلکه از یک تصمیم درباره چگونه بودن من شکل میگیرد، حتی اگر آن تنها تایید تصمیمی باشد که من قبلا گرفته ام. هیدگر این ویژگی مخصوص را توسط بیان اینکه دازاین، تنها در بین همه موجودات، می زید یا هستی(26) دارد نشان میدهد. فعل existieren و اسم Existenz، همچون معادل های انگلیسی اش، از کلمات لاتین که به صورت تحت اللفظی به معنای” به پیش فرارفتن“(27) و ”به پیش فراروی “(28)هستند ریشه میگیرد. دازاین با فرارفتن به پیش، راههای هستی خودش را شکل میدهد، آنهم به نحوی که هیچ موجود دیگری چنین عمل نمیکند.این خصوصیت دازاین بسیار محوری است و برای همین هیدگر تصمیم میگیرد که ما بایستی به جای سخن گفتن از ”مقولات“(29)، آنچنانکه ما این کار را هنگامیکه هستی دیگر موجودات را بررسی میکنیم انجام میدهیم، باید ترجیحا از”اگزیستانسی ها“(30)(Existenzialien) برای نشان دادن خصیصه های اصلی هستی دازاین سخن بگوییم.
آیا گفتن این امر که دازاین هیچگونه ”چیستی“و هیچگونه ”خصوصیتی“ را در بر ندارد، بلکه به طور کامل عبارت از ”امکان“اش میباشد، مبالغه نیست؟در نهایت من باید خیلی احمق باشم که کشیش، دکتر، ویا فیلسوف شوم. ممکن است که من کچل شوم، بدون هیچ گونه انتخاب شخصی خویش و بدون امکان رشد مجدد موهایم. بیشتر انسانها دارای ساختار بدنی و زیست شناختی مشخصی هستند که این ساختار مشخص به شکل برجسته ای آنها را از نوع دیگری از مخلوقات متمایز میسازد و آنها تنها در امکان اینکه بتوانند این خصوصیات را تغییر بدهند محدود شده اند.برخی از فیلسوفان، طبیعت متمایز انسانی را در عقلانیت او قرار داده اند، و انسان را به عنوان حیوان ناطق(31)تعریف میکنند.البته هیدگر هم چنین استدلال نمیکند که دازاین میتواند هر آنچه که میخواهد بشود.شرایط گوناگون(32)محدودیتهایی را در آنچه من میتوانم انجام دهم قرار میدهند. ” اگزیستانس بنیادی(زندگی بنیادی) (33)همواره بواسطه ی واقع بودگی(34)است که مشخص میگردد“ (هستی و زمان بند192).اما خصوصیات و شرایط فردی من هرگز صرفا ”خصوصیات توی دستی “نیستند.من میتوانم همیشه نسبت بدآنها از راههای گوناگونی واکنش نشان دهم.اگر من کچل باشم، ممکن است از توافق در مورد این امر که من کچل هستم سر باز زنم، و محکم بر این امر که من سری پر از مو دارم پافشاری کنم : ممکن است که من درکچلی خویش غوطه ور شوم، و بگذارم تا آن مرا به سمت نومیدی به عقب براند: ممکن است که کلاه گیسی به سر بگذارم : وممکن است که به سادگی آنرا نادیده بگیرم: و یا اینکه ممکن است که با خوشحالی کچلی خود را قبول کرده، و بدان ببالم، و شاید آنرا به عنوان مبنایی برای یک حرفه ی موفق مثل عاشق پیشگی یا هنرمندی قرار دهم. هر کدام از این انتخابها را که من انجام دهم تنها بواسطه ی کچلی من صورت نگرفته است، بلکه به شکل آزادانه ای بوسیله ی من انتخاب شده است.

نااصالتی و ”آنها“
اما آیا آن به نحوی آزادانه توسط من انتخاب شده است؟ این واقعیت که کچلی یک ویژگی مهم، و یا یک ویژگی ناپسندِ شخصی باشد، مستلزم واکنشی خاص مبتنی بر قراردادهای اجتماعی است که من مبدع آنها نیستم، و از این رو طیفی از واکنشهای درخورآن صورت میگیرد. کلاه گیس برسرگذاشتن واکنشی قابل قبول به نظر میرسد، درحالیکه تلاش برای تراشیدن سر هر کس دیگری آنهم بدین خاطر که من نمیخواهم به عنوان فردی کچل بیش ازفردی غیرمعمول نسبت به دیگران به نظر برسم واکنش مناسبی به نظر نمی رسد.اگرمن چنین بیاندیشم که، چون’هرکسی چنین کارهایی را انجام نمیدهد‘، و درانجام چنین عملی این انتخاب را از خویش سلب کنم، من مرتکب عملی نااصیل گردیده ام. تاآنجاکه من ازانجام یکسری از افعال اختیاری خاصی آنهم بدین خاطر که ’آنها‘، ’کسی‘، یا ’ما‘ اقدام به انجام چنین چیزهایی نمیکنند، سرباز میزنم، موقعیت من، موقعیتی ’نااصیل‘ ونه ’اصیل‘ به حساب می آید، و من تصمیم خویش را به ’دیگران‘ یا ’آنهایی‘ ناشناس واگذار کرده ام.
عبارت هیدگر برای ”اصیل“ eigentlich است، که در کاربرد معمولی آلمانی ”راستین“(35)یا ”شایسته“(36) معنی میدهد. از اینجاست که او عبارت Eigentlichkeit، یا ”اصالت“(37)را خلق میکند. ”نااصیل“هم uneigentlich است –که معمولا ”واقعی نبودن(38)، مجازی بودن(39)“ معنی میدهد و ”نااصالت“هم معادل Uneigentlichkeit است. دازاین گاهی اصیل است گاهی هم چنین نیست. آیا مقصود هیدگر این است که تنها دازاین اصیل دازاین حقیقی، و انسان حقیقی است؟ آیا دازاین نااصیل، انسانی شایسته نیست؟ نه. وی eigentlich را با صفت eigen، به معنای ”خود“(40)همراه میکند، که در چنین زمینه ای به معنای ”داشتن فضایی از آن خود“(41)، یا ”داشتن ذهنی از آن خود“(42)، و یا اینکه ” ارباب خود بودن“(43)میباشد.
پس نااصالتی چیست؟ ذهنی که ممکن است من بدین نحو داشته باشم، و شخصی که ممکن است من بدین نحو باشم، اگر برای من نیست، پس برای چه کسی است؟ ”خود“معمولا با ”دیگرانی“(44)مقایسه میشود، و eigen هم با fremd، که ”بیگانه(45)، دیگران(46)“ معنی میدهد. ممکن است که من از گروهی یا فرد دیگری تقیلد کنم—خواه این فرد خودِ هیدگر باشد، یا همسرم، ویا همکار دانشگاهی ام—ومانند آنها عمل کنم و بیاندیشم. اما هیدگر به کرات، براین باور است، که من ازآنچه که ”آنها“(47)بدان عمل میکنند و می اندیشند پیروی میکنم. در اینجا او یک اسم ساده ی آلمانی را یعنی، man، به معنای ”کسی“(48) را به کار میگیرد، مثل عبارت ”کسی پول میدهد و کسی دیگر مقروض میشود“، گرچه در آلمانی در آنجاییکه man به کار میرود اغلب در انگلیسی ”ما“(49)، ”آنها“(50)، ”شما“(51)، و یا ”مردم“(52)استعمال میشود. هیدگر این اسم را به یک اسم خاص، یعنی dasman، به معنای ”کسی“یا ”آنها“ تبدیل میکند. ”آنها“دیگران هستند، اما آن شامل خود من هم خواهد شد آنهم تا آنجاییکه من به نحوی که آنها عمل میکنند، می اندیشند، و احساس میکنند، عمل میکنم، می اندیشم، واحساس میکنم. آن دیگران مشخصی نیستند، آن عبارتست از هرکسی و هیچ کس. من به انگلیسی می نویسم، زیرا این کاری است که هرکسی بدین نحو انجام میدهد. من در مراسم تدفین غصه دار میشوم زیرا این کاری است که هرکسی مبادرت به انجام آن میکند. تا آنجاکه من با ”آنها“مطابقت میکنم، من خودِ شخصی خویش نیستم، بلکه ”خودِ-آنها“(53)هستم.’خود روزمره ی دازاین خودِ-آنهاست، آنچه که وجه تمایز ما از خود اصیل است ‘(هستی و زمان بند129).دازاین تا آنجاکه مبادرت به انجام کارهایی میکند صرفا به این خاطر که آنها کارهایی هستند که توسط هرکس دیگری انجام میپذیرند، نااصیل است. آن اصیل است تا مادامیکه خودش ذهن خودش را شکل میدهد، و شخصِ خودش است، یا به نحوی راستین برای خودش است. البته اصالت نیازی نیست که بر بی قاعدگی(54)دلالت کند. بی قاعدگی میتواند نااصیل باشد، درحالیکه انطباق با تکالیف متعارف میتواند به نحوی غیراصیلانه انتخاب شده باشد.
نااصالتی به هیچ وجه نقصی نامناسب به شمار نمی آید. آن شرایط معمولی اکثر ما برای اکثر زمانهاست، و بدون آن ما به هیچ وجه قادر به گرفتن تصمیمی نیستیم. اگر من زبانی مثل انگلیسی را بدست نیاورده بودم، من نمیتوانستم برای نوشتن کتابی تصمیم بگیرم. پس، با فرض اینکه مخاطب مورد نظر من فردی انگلیسی زبان است، سبب گیج شدن من نمیشود که آیا من باید کتابم را به زبان یونانی باستانی بنویسم و یا انگلیسی، از چپ به راست یا از راست به چپ، و یا اینکه آیا باید کلمه ی ”خوب“را در معنای ”بد“استعمال کنم یا خیر. از طرفی دیگر، این واقعیت که من به نوشتن در انگلیسی محدود شده ام مرا متعهد به این امر نمیکند که جملات و عباراتی که توسط دیگران مورد استعمال قرار گرفته است، یا ”کلیشه ها“و حالاتِ دیگران را به کار بندم؛ اگر من مبادرت به انجام این کار بکنم، بدون اینکه تلاش کنم تا منتهای استفاده را از افکار خویش به کار بندم
و یا اینکه بیانی مناسب، اگرتا کنون بکار نرفته باشد، برای آنها دست و پا کنم، نا اصالتی من ناشایست
است. حال، خواه نااصالتی من ناشایست باشد و یا چنین نباشد، پرسشی که مطرح میشود عبارتست از اینکه: آیا به من میتواند گفته شود، تا حدی که من نااصیل هستم، که درباره ی هستی خویش تصمیم بگیریم؟ پاسخ هیدگر عبارتست از اینکه درست است که من نااصیل هستم، و درست است که من تصمیماتم را به ”آنها“ واگذار کرده ام، اما به نحو ضمنی، این من هستم که مبادرت به انجام همه ی این کارها کرده ام. درهرصورت همیشه برای من این امکان وجود دارد که تصمیمات خویش را اصلاح کنم؛ گرچه ضرورتا آن کار خیلی آسانی به نظر نمیرسد، اما حداقل کاری ممکن است. و اگر من بتوانم به واسطه ی تصمیم خویش از نااصالتی بگریزم، پس شکست من برای انجام چنین کاری، گرچه به نحوی ضمنی، بستگی به تصمیمی دارد که مرا هیچ راه گریزی از آن نیست. پس نااصالتی دازاین به معنای این نیست که آن ”وجود“، یا کنترلی بر خویش ندارد، بلکه بدین معناست که، آن از هستی خودش فراترمیرود...

دازاین و روح
هیدگر دلیل خوبی برای این امر دارد که با آدمیان تحت عناوینی همچون دازاین، پرسشگران(55)، انتخابگران (56)، وخود تولیدگران(57)آغاز میکند؛ به این معنا که، سرانجام، این همان جایی است که همه ی ما از آن آغاز میکنیم، خواه زیست شناس باشیم، خواه تاریخدان، و خواه هنرمند. اما، ممکن است چنین اعتراض کنیم که، دازاین تنها جنبه ای از آدمیان درکنار دیگر جنبه هاست، گذشته از جنبه ی زیست شناختی، و نیزجنبه ی روانشناختی و آنچه که فیلسوفان آلمانی اغلب بدان نام ”روح“(58)(Geist) یا ”روحی“(59)را نهاده اند، اعم از علوم، نظریه ها، آثار هنری، حتی ساختارهای اجتماعی و سیاسی ای که ما خلق میکنیم. آیا هیدگرازهمه ی اینها غفلت ورزیده است؟ خیر. همه ی اینها پذیرفته میشوند، اما تنها به عنوان نحوه های هستی دازاین. هیدگر نه به ناحیه ای به لحاظ روانشناختی بکلی درونی، و نه به هیچ ناحیه ای از موجودات منطقی و ریاضی اقرار نمیکند. بیان او درباره ی ”هستی“دازاین واقع گرایی(60) محکمی را دربر میگیرد که، چنین رشته هایی مانند منطق، روانشناسی، و معرفت شناسی، اگر منسوخ نشوند، تنزل رتبه پیدا میکنند. دازاین، حتی در عمیق ترین حالات و احساساتش، همیشه با جهان و موجوداتِ درون آن درگیر است. نظریه های علمی، حتی حقایق منطق و ریاضیات، نحوه هایی از هستی وجودِ خود دازاین در جهان محسوب میشوند.

پی نوشت:
1 Martin heidegger
2 Existential phenomenology
3 authentic
4 Jean paul sartre
5 Michael inwood
6 Bing and time
7 to exist
8 to be there
9 to be here
10 entity
11 to be
12 being
13 Being is an issue
14 existence
15 properties
16 looks
17 In each case mine
18 present at hand
19 what
20 Dasein is its possibility
21 accidents
22 thrown
23 inauthentic
24 What it is
25 Manner,mode,or way of being
26 existence
27 to stand forth
28 standing forth
29 categories
30 existentials
31 Rational animal
32 circumstances
33 existentiality
34 facticity
35 real
36 proper
37 authenticity
38 Not literal
39 figurative
40 own
41 Having a room of ones own
42 Having a mind of ones own
43 Being ones own master
44 (an)others
45 alien
46 anothers
47 they
One48
49 we
50 they
51 you
52 people
53 They-self
54 eccentricity
55 questioners
56 choosers
57 Self-producers
58 soul
59 spiritual
60 Realism

منبع: سایت باشگاه اندیشهبه نقل از: www.facticity.blogfa.comصفحه اینترنتی مرتبطhttp://www.philosophy.ox.ac.uk/members/michael_inwood
مترجم : بهنام خداپناه
نویسنده : مایکل اینوود

نظر شما