موضوع : پژوهش | مقاله

«آلزایمر»؛ اعتراض به استیلای منطق معرفتی مدرنیته

«آلزایمر» فیلمی است که در آن هنر در خدمت انتقال معارف الهی و سخن نوین انقلاب اسلامی برای جهان معاصر قرار گرفته و تلاش کرده تا یکی از تناقض‌های نظری مدرنیته را به تصویر درآورد. اما آیا مدیران فرهنگی نظام آن گونه که شایسته است، تعهد خویش را نسبت به معارف انقلاب اسلامی و اثری که در پی انتقال این معارف بوده، اثبات کرده‌اند؟!
1- انسان مدرن غربی از دوران نوزایی به بعد، چند مرحله تاریخی را پشت سر نهاده است؛ در ابتدا «معرفت دینی» را بی‌اعتبار انگاشت و به «معرفت عقلی» رو آورد، سپس از «معرفت عقلی» نیز عبور کرد و تنها به «معرفت تجربی» تکیه کرد. امروز موضع معرفت‌شناختی انسان مدرن غربی، به وضوح، تجربه‌گرایی است؛ به گونهای که او اساساً «علم» را در «معرفت تجربی» منحصر کرده است و غیر از آن را نامعتبر و مشکوک انگاشته است. برخی از متفکران از این وضعیت با تعبیر «سیطره کمّیت» یاد کرده‌اند.[1] «مادی‌گری اخلاقی و رفتاری» انسان مدرن نیز ریشه در همین «مادی‌گری اعتقادی و فکری» او دارد. برای انسان غربی، آن چه موضوعیت دارد، «لذت شخصی» است.
آن‏چه برای ما اهمیت دارد این است که فرهنگ و تاریخ غرب بر خارج از گستره‌ی جغرافیای آن نیز سایه افکنده است. بر این اساس، جامعه کنونی ما در اثر «غرب‌زدگی تاریخی» خود، به «بیماری‌های فرهنگی» گوناگونی دچار شده است. از مشروطیت به این سو، این بیماریهای فرهنگی به تدریج در بنیان‌های فکری و رفتاری جامعه ما رسوخ کرده و ریشه دوانده است؛ به صورتی که هویت فرهنگی جامعه معاصر ایرانی، یک «هویت دو پاره» شده است، هویتی که بخشی از آن برگرفته از تماس فرهنگی جامعه معاصر ایرانی با «غرب» است. از جمله بیماری‌های فرهنگی جامعهی معاصر ایرانی که متأثر از غرب شکل گرفته، «تجربه‌زدگی» و در نتیجه، سست شدن اعتقاد به امور غیرتجربی و فرامادی (البته به صورت نسبی) است.
«هویت دینی» جامعه ما از نظر معرفت‌شناختی، قدری آسیب دیده و تغییر یافته است، فیلم «آلزایمر»، یک اعتراض فاخر هنری به این «آسیب معرفت‌شناختی» است. ساحت معرفت‌شناختی فرهنگ جامعه ایرانی ـ که همان فرهنگ اسلامی است ـ «غیب‌باوری» و «قائل بودن به امور فرامادی و تجربه‌ناپذیر» را موجه می‌نگارد؛ حال آن که فرهنگ عمومی محقَق و بالفعل، آن گونه که باید، چنین دلالتی ندارد. چرا باید همه چیز به تأیید تجربه برسد تا مقبول افتد؟! چرا باید صدق یا کذب گزاره‌ها، تنها به واسطه آزمون تجربی روشن شود؟! آیا انسان، ابزارهای دیگری برای تحصیل معرفت ندارد؟!
2- برخلاف این انگاره وارداتی، در ساحت معرفت‌شناختی فرهنگ اسلامی ما، نامعتبرترین و متزلزل‌ترین معرفت بشری، «معرفت تجربی» است؛ به گونه‌ای که یافته‌های برخاسته از «وحی» و «عقل» می‌توانند متصف به قطعیت و حتمیت شوند، اما دستاوردهای معرفت تجربی، هیچ راه گریزی از «تزلزل» و «بی‌ثباتی» ندارند و همواره خصلت «احتمالی» دارند.[2]
با وجود چنین رویکرد فلسفی مورد اتفاقی، اکنون تجربه، «منزلت قدسی» یافته و به معیار مطلق سنجش و قضاوت تبدیل شده است! «دیدن»، «حس کردن» و «مشاهده‌پذیری»، این اندازه اعتبار ندارند! چرا نیاید دریچه قلب خود را به روی معرفت باز کنیم؟! مگر در قرآن کریم، قلب به مثابه یکی از ابزارهای کسب معرفت معرفی نشده است؟! مگر قرآن کریم تصریح نمیکند که بر «قلب» کافران، مُهر زده شده و ابلاغ و انذار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در آن‌ها بیتأثیر است؟!
«ختم الله علی قلوبهم»[3] خداوند بر قلب آنها [کافران] مُهر نهاده است.
«افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها»[4] آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند یا بر دل‌های آنها قفل‌ها زده شده است؟!
به راستی، آیا ما نیز در پی مسدود کردن «قلب» خود به روی حقایق عالی و نامحسوس هستیم؟! آیا انس با مادیات و محسوسات، ما را تجربه‌زده کرده است؟! در چنین فضا و پهنه‌ای، «عقل» در ذیل «تجربه» قرار می‌گیرد و «خادم» آن می‌شود؛ چنان که از مرتبه عالی‌اش سقوط می‌کند و به ابزاری برای «محاسبه‌گری» و «منفعت‌سنجی» تبدیل می‌شود. مراد از تعبیر «عقلانیت ابزاری» در ادبیات جامعه‌شناختی، همین معناست. عقل از عهدی تعیین «هدف» بر نمی آید، این تجربه غریزه‌مدار است که هدف را برمی‌گزیند.
پس از این مرحله است که عقل، فعال می‌شود، اما فعالیت آن چیزی به جز فراهم‌سازی بهترین «وسیله» برای دستیابی به «هدف» تعریف شده نیست! به این ترتیب، کنشی عقلانی قلمداد می‌شود که معطوف به «منافع محسوس» و «حوایج مادی» انسان ـ و نه «مصالح معنوی» و «غایات فرامادی» ـ باشد! از این رو، «جهت‌گیری آخرت اندیشانه» انسان ارزش‌گرا، کاملاً ناموجه و نامعقول انگاشته می‌شود و کنشی احساسی یا سنتی به شمار می‌آید. عقلانیت به چنین معنایی، کانون هندسه معرفتی جهان افسون زدوده و مدرن است. بی‌تردید، این عقل، هیچ نسبتی با آن معنا از عقل که در قرآن کریم و سنت اسلامی آمده است، ندارد و تنها یک اشتراک لفظی است که بسیار دستمایه مغالطه اشتراک لفظی واقع شده است.
در فیلم «آلزایمر»، «آسیه» که تسلیم اقتضائات چنین عقلانیتی نمی‌شود، «دیوانه» انگاشته و روانه «تیمارستان» می‌شود. در واقع، از آنجا که تعریف «رسمی» و «حاکم» از عقلانیت در جهان مدرن و غرب‌زده، «عقلانیت ابزاری» است، انسانی که از چارچوب این هنجار معرفت‌شناختی و ایدئولوژیک خارج شود، «دیوانه» و «بیمار روانی» شمرده و از حوزه جامعه و زندگی اجتماعی رانده می‌شود. در واقع، مدرنیته، در پی هژمونی و جهان‌شمولی است و به هیچ‌رو، «تنوع» و «تکثر» را بر نمی‌تابد و سایر انگاره‌ها را به شدت «تحقیر»، «طرد» یا «سرکوب» می‌کند.
مدرنیته آن چنان تا درونی‌ترین لایه‌های زندگی ما رسوخ و نفوذ کرده که حتی در حوزه زندگی خصوصی خود نیز، می‌باید تابع و تسلیم قواعد آن باشیم؛ یعنی همان واقعه‌ای که برای آسیه رخ داد و مهار سرنوشت و زندگی شخصیاش را از دست او خارج کرد. شاهدی روشن‌تر و گویاتر از این، برای اثبات «جهانی‌سازی» مدرنیسم وجود دارد؟! غرب و مدرنیته حتی اجازه نمی‌دهد بشر در حریم خصوصی خود، به صورتی دیگری از «اندیشه» و «عقلانیت» روی آورد.[5]
انسان مدرن نسبت به علم تجربی، فریفته و مغرور شده و پنداشته هم چیز را می‌تواند از زوایه آن بنگرد. قرآن کریم تصریح می‌کند که اساساً علم انسان، بسیار اندک و ناچیز است، به گونه‌ای که با تکیه بر آن نمی‌تواند مجهولات بسیاری را به چنگ آورد:
«و یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»[6]
و از تو درباره روح می‌پرسند، به آنان بگو روح از امر پروردگار من است و از علم، جز مقدار اندکی به شما داده نشده است.
انسان در جهان آخرت، تازه دیدگانش بر بسیاری از نادیدنی‌ها باز می‌شود و آنچه را که انکار می‌کرد، آشکارا مییابد:
«فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید» [7]
پرده را از مقابل چشمان تو کنار زدیم؛ پس امروز دیدگانت تیز میبینند.
3- معتمدی در «آلزایمر»، تصویر چندان صحیحی از «دین» عرضه نمی‌کند. روحانی فیلم که نماد نهاد دین در جامعه معاصر است، چند گام از خود آسیه عقب‌تر است؛ چراکه با تکیه بر انگاره‌های مدرن، سخن می‌گوید و استدلال می‌کند. او در چنبره «تجربه» و «حساب‌گری» گرفتار است: او در مسجد به آسیه می‌گوید اگر تو «دو سال» همسر «امیر قاسم» بودی، «نعیم» که برادرش است، «سی سال» با او بوده است و بنابراین، نعیم بهتر می‌تواند برادر خود را شناسایی کند. همچنین در کلانتری وقتی مشخص می‌شود جواب آزمایش، منفی است، روحانی در برابر رویگرداندن آسیه از این نتیجه تجربی می‌گوید: «این سند و مدرک، پس به چه دردی می‌خورد؟» چنین تصویرسازی‌هایی نمایانگر این ادعا است که روحانی هم در بخشی از اقتضائات عالم مدرن مستحیل شده و به قواعد آن تن در داده است. این تنها آسیه است که مقاومت می‌کند و دست از باور خود نمی‌کشد و در آن کوچکترین تردیدی روا نمی‌دارد. این در حالی است که همواره دین و روحانیت، مستحکمترین پایگاه مقاومت در مقابل استیلای فرهنگی مدرنیته بوده و جامعه ایرانی، سنت دینی خویش را با تکیه بر نیرو بخشی و الهام‌آفرینی روحانیت، صیانت کرده است. چنانچه روحانی فیلم «آلزایمر» این اندازه «منفعل» و «رنگ‌پذیر» نبود و به جای همراهی با عقلانیت منفعت‌اندیش جمع و داده‌های تجربی برآمده از علم تجربی، از خود ایستادگی نشان می‌داد، تصویری واقع‌گرایانه‌تر ترسیم شده بود.
4- برخی معتقدند معتمدی، نیاز مخاطب امروز را نمی‌شناسد از این رو، فیلم‌هایش با استقبال مواجه نمیشوند و در حاشیه باقی می‌مانند. اینان، «انتخاب سوژه‌های سنگین و نامتعارف» و «دور بودن پرداخت از مسایل روز جامعه» را از دلایل این امر معرفی کرده‌اند.[8]
چنین نظری، بسیار محل تأمل است:
الف) برخلاف این ادعا، فیلم «دیوانه‌ای از قفس پرید» با وجود سنگ‌اندازی‌ها و مانع‌تراشی‌های گوناگون، با استقبال قابل توجه و گسترده‌ای از سوی مردم روبه‌رو گردید. بنابراین، نمی‌توان به صورت مطلق ادعا کرد که فیلم‌های معتمدی، گیشه ندارند.
ب) ملاک میزان استقبال مخاطبان از فیلم، ملاکی منطقی برای قضاوت درباره «موفقیت» یک فیلم نیست، همچنان که استقبال مخاطبان از فیلم‌های قشری و تجاری، دلیلی برای مطلوبیت این نوع فیلم‌ها قلمداد نمی‌شود.[9] بسیاری از فیلم‌های هنری قوی و پُرمایه، پُرفروش نبوده و با استقبال عمومی روبه‌رو نشده‌اند. میان مطلوبیت فیلم و فروش آن، رابطه علّی برقرار نیست. به این سبب، برای قضاوت درباره یک فیلم ـ به مثابه یک اثر هنری ـ باید به «ساختار درونی» خود فیلم ارجاع داد، نه عوامل بیرونی که جزو آن و مقوّم ماهیتش نیستند.
ج) فیلمهای معتمدی به سبب برخورداری از «لایه معنایی زیرین»، اغلب برای «مخاطب خاص» ساخته می‌شوند و نه برای «مخاطب عام» مخاطب عام به ابزارهای نظری و مفهومی لازم برای فهم و تفسیر لایه‌های معنایی زیرین معتمدی مجهز نیست که بتواند از نمادها، شخصیت‌ها و موقعیت‌های خلق شده، رمزگشایی کند و «پیام پنهان» فیلم را دریابد. برای مثال، فهم لایه معنایی زیرین فیلم «دیوانه‌ای از قفس پرید»، متوقف بر آگاهی کلان و راهبردی مخاطب از مناسبات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران در دوران پس از جنگ و رحلت امام است. هم‌چنین فیلم «آلزایمر» آنگاه معنای اصلی خود را برای مخاطب می‌نمایاند که او، حداقلی از درک و معرفت فلسفی را دارا باشد. در غیر این صورت، مخاطب توان فکری و نظری لازم برای عبور از «قشر و پوسته ظاهری» فیلم و دستیابی به «پیام و غایت کانونی» آن را نخواهد داشت؛ این اتفاقی است که برای «مخاطب عام» رخ می‌دهد. مخاطب عام در نمی‌یابد هر یک از شخصیت‌های فیلم، کدام دسته از نیروهای فکری یا اجتماعی را نمایندگی می‌کنند و یا مضمون فیلم، دلالت بر اعتراض به چه فضا و مناسباتی دارد.
د) باید این نویسنده و کارگردان را به سبب انتخاب سوژه‌های «جدّی» و «بنیادی»، تحسین کرد و نه محکوم. بسیارند نویسندگان و کارگردانانی که دغدغه‌ای فرهنگی و هنری ندارند و سینما را به ابزاری برای «تجارت» تبدیل کرده‌اند. سینمای امروز ایران از هجوم وسیع فیلم‌های «عامهپسند» و «سطحی» رنج میبرد. در چنین اتمسفری که «قشریگری» حاکم است، کسی که به مسأله‌های «عمیق» و «عالی» می‌اندیشد، شایسته تقدیر است.
فیلم‌ساز متعهد و مسئول، در جست‌وجوی اکتشاف «حقیقت» و انتقال آن به مخاطب است، نه پیچیدن به «علایق مبتذل» و «سلایق زودگذر» مخاطبانی که به سینما در حد «تفنن» و «سرگرمی» نگاه می‌کنند. رویکرد او در فیلمسازی به روشنی نشان می‌دهد که دغدغه‌های عمیق و ریشه‌دار «دینی» دارد. این نوع حساسیت‌های او، در جزییات فیلم‌هایش نیز حضور دارند. او یک مضمون را در فیلم‌هایی که تاکنون ساخته دنبال نکرده، اما جهت‌گیری و خط «ارزشی» واحدی در تمامی آنها وجود دارد.
روحیه او یک روحیه کاملاً «انتقادی» است، به همین سبب، رگه‌های پُر رنگی از «نقد جامعه معاصر» و «اعتراض به انسان معاصر» در آثار او مشهود است. در حالی که فضای غالب و رسمی در عرصه هنر و به ویژه سینما، دلالت بر باورمندی نسبت به ضرورت و حقانیت «گذار از سنت به مدرنیته» دارد؛ او نشان می‌دهد که هیچ‌گونه اعتقادی نسبت به این گذار ندارد، بلکه همواره «مخالفت» و «ستیز» ایدئولوژیک خویش را با آن اعلام می‌دارد. او در «آلزایمر» به وجود یک بحران در جامعه معاصر ایرانی اشاره می‌کند، اما یک «بحران معرفتی». معتمدی می‌گوید: «دچار بحران هویت هستیم و چیزهایی را فراموش کرده‌ایم».[10]
«آلزایمر» فیلمی است که هم مخاطب عام آن را می‌فهمد و هم مخاطب خاص؛ اما مخاطب عام تنها با لایه سطحی و ظاهری فیلم ارتباط برقرار می‌کند، در حالی که مخاطب خاص، به لایه معنای زیرین و اصلی فیلم ـ که هویتی فلسفی دارد ـ نیز نفوذ می‌کند و پیام نهفته و ناپیدای آن را در می‌یابد. فیلمی که واجد چنین خصوصیتی باشد، برقراری ارتباط همزمان با مخاطب عام و خاص، فیلم ارزنده‌ای است. فیلم‌ها را از جهت مضمون می‌توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: فیلم‌های «فاخر» که تنها مخاطب خاص، مضمون آنها را می‌فهمد[11] و فیلم‌های «زرد» و «سطحی» که شاید برای مخاطب عام، جذاب باشد. معتمدی در «آلزایمر» توانسته از این هر دو سطح، عبور کند و در سطح سومی قرار بگیرد که کمتر تجربه شده است. پرداخت فیلم به صورتی است که همه مخاطبان را با داستان، درگیر و آنها را تا پایان فیلم با خود همراه می‌سازد.
5- «احمدرضا معتمدی»، نویسنده و کارگردان توانا و متعهدی است که موفق به خلق آثار متمایز و ممتازی در عرصه سینمای ایران شده است. وی توانسته چند خصیصه مطلوب را در هویت فکری ـ هنری خود جمع کند که کمتر مشابه و نظیری می‌توان برای آن یافت: «آشنایی با ماهیت تفکر دینی»، «آگاهی از فلسفه»، «غور در زبان و ذات سینما»، «تعهد و دغدغه‌مندی نسبت به آرمان‌های انقلاب اسلامی» و «سعی نظری دیرینه و پرمایه در تولید مبانی هنر دینی»[12].

فیلم‌های او را در درون چارچوب همین هویت فکری ـ هنری خاص می‌باید فهم و معنا کرد. معتمدی فیلمسازی است که در مسیر وصول به غایت از پیش طراحی شده خود (سینمای دینی)، تجربه‌های سینمایی را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد و به نظر می‌رسد فارغ از فرازها و فرودهای جزیی، او یک روند تکاملی و رو به پیش را پیموده است و خواهد پیمود.[13]
افزون بر این، «آلزایمر» را باید با نظر به تجربه‌ها و دستاوردهای کنونی سینمای ایران نقد کرد و نه وضعیت ایده‌آل و نقطه نهایی. در غیر این صورت، توقع ما در مقام منتقد و تحلیلگر، غیرواقعی و فراتر از مقدورات شکل خواهد گرفت. اگر این گونه بنگریم و تأمل کنیم، باید این فیلم را یک فیلم موفق در کارنامه فیلمسازی معتمدی قلمداد کنیم.
6- بنابراین، «آلزایمر» فیلمی است که از جهت مضمون، در درون «گفتمان انقلاب اسلامی» قرار می‌گیرد و به دنبال بیان یکی از مؤلفه‌های معرفت‌شناختی آن با زبان هنر است. در اینجا، هنر در خدمت انتقال معارف الهی و سخن نوین انقلاب اسلامی برای جهان معاصر قرار گرفته و تلاش کرده تا یکی از تناقض‌ها و زیاده‌خواهی‌های نظری مدرنیته را به تصویر درآورد. اما از آن سو، آیا مدیران فرهنگی نظام آن گونه که شایسته است، تعهد خویش را نسبت به معارف انقلاب اسلامی و اثری که در پی انتقال پارهای از این معارف بوده، اثبات کرده‌اند؟!
صریح‌تر بگویم: آیا فیلم «جدایی نادر از سیمین» که هم سازنده آن، وفادرای خود را به هوادران فتنه سال 88 نمایان کرده و هم مضمون و محتوای اثر، دلالت بر تخریب ارزش‌های اسلامی و چهره جامعه ایرانی دارد، درخور معرفی شدن به عنوان «نماینده نظام اسلامی» برای اسکار است یا فیلم‌های ارزشی دیگری از قبیل «آلزایمر»؟! این انتخاب متناقض‌نما، گویای کدام معادلهی سیاسی پنهان است؟! چرا هیأت انتخاب فیلم ایرانی برای معرفی به اسکار 2012م. فیلم«جدایی نادر از سیمین را برگزید؟!14]
با وجود تأکید چندباره و اخیر رهبر معظم انقلاب بر ضرورت برخورداری فعالیت‌های فرهنگی دولت از «جهت‌گیری‌های انقلابی و ارزشی»، این انتخاب ـ که البته تبعات فرهنگی ناگزیری را به همراه خواهد داشت ـ چه توجیهی دارد؟!
«کار فرهنگی، کار بسیار مهمى است؛ با ملاحظه‌ى جهت‌گیرى‌هاى انقلابى و اسلامى. در زمینه فرهنگ، دچار رودربایستى نشوید. در همه شعبه‌هاى فرهنگى ـ چه در موضوع کتاب، چه در کارهاى هنرى، چه در مؤسسات فرهنگى ـ جهت‌گیرى‌ها را انقلابى و اسلامى قرار بدهید. اولویت‌ها را در این‌جا هم ملاحظه کنید، چون منابع بالاخره محدوداست.»[15]

پی نوشت‏ها:
1. رنه گنون؛ سیطره کمّیت و علایم آخرالزمان.
2.مرتضی مطهری؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم؛ جلد اول، تهران: صدرا؛ ص 150.
3. سوره بقره؛ آیه 7 .
4. سوره محمد؛ آیه 24.
5. به صورت کلی، هندسه تعریف شده از سوی مدرنیته برای جامعه مدرن که در این فیلم به نمایش درآمده را می‌توان در جدول زیر خلاصه کرد:
نوع انسان
انسان مدرن
انسان سنتی
محل اصلی زندگی
جامعه
آسایشگاه روانی
کمّیت
اکثریت
اقلیت
ابزار معرفتی
معرفت تجربی
معرفت فراتجربی
6. سوره اسراء؛ آیه 85.
7. سوره ق؛ آیه 22.
8. احمد فاتح‌پور؛ «نگاهی به فیلم آلزایمر: توهم یا فراموشی؟!»؛ مجله فیلم و سینما‌ی دوم شهریور 1390؛ ص 11.؛ سال بیست و یکم؛ نیمه
9. مولوی چه زیبا در مثنوی معنوی می‌سراید:
راه هموار است و زیرش دام‌ها قطحی معنا میان نامها
لفظ‌ها و نامها چون دام‌هاست لفظ شیرین، ریگ آب عمر ماست
(نگاه کنید به: محمدتقی جعفری؛ تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی؛ جلد اول؛ ص 483).
علامه جعفری درباره فریفته شدن مردم نسبت به باطل‌های مزیّن و آراسته می‌نویسد:
«تایخ بشری، از آرایش الفاظ و اصطلاحات، ضربه‌ها و ضررهای بزرگی دیده است. چه باطل‌ها که با الفاظ و گفتارهای زیبا به کرسی نشسته و مردم را تحت سیطره خود گرفته و حیات آنان را برده بی‌اختیار خود ساخت و چه حق‌ها که به جهت ناتوانی صاحبانشان، از دست رفت.» (نگاه کنید به: محمد تقی جعفری؛ علم و دین در حیات معقول؛ تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری؛ چاپ چهارم؛ 1387؛ ص 128).
10 . احمدرضا معتمدی؛ «مرگ ایمان در روزگار عقلانیت مدرن»؛ ماهنامه صنعت سینما؛ سال نهم؛ شماره‌ی 110؛ 15 شهریور 1390؛ ص 21.
11 . فیلمهای روشنفکرانه از این دست است، به طوری که چنین فیلمهای در فضایی به شدت غرب­گرایانه و مدرنیستی به سر می‌برند..
12برای نمونه نگاه کنید به: احمدرضا معتمدی؛ مبانی هنر موعود؛ تهران: انتشارات برگ؛ چاپ اول؛ 1368.
13. نگارنده بر این باور است که اوج هم‌آوازی توانایی و تعهد او در فیلم درخشان «دیوانه‌ای از قفس پرید» تحقق یافته است، آنچنان ـ که کمتر فیلمی را می‌توان هم‌تراز آن یافت که با زبانی استعاری، فکری پخته و ادبیاتی فاخر، مسائل سیاسی و اجتماعی پس از جنگ تحمیلی و رحلت امام خمینی(ره) را تحلیل نقادانه کرده باشد.
14 . در بیانیه نهایی این هیأت آمده است: «اعضای این هیأت ضمن تقدیر از سازندگان فیلم‌های اینجا بدون من، مرهم، ورود آقایان ممنون با توجه به جمیع جهات و به اتفاق آرا، فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی را در مقام نماینده سینمای ایران در رقابت بهترین فیلم خارجی زبان در هشتاد و چهارمین مراسم اسکار (سال 2012) معرفی می‌نماید.» اعضای هیأت انتخاب عبارتند از: «رویا تیموریان، پوران درخشنده، محمد بزرگ‌نیا، شهرام جعفری‌نژاد، محمد داودی، علیرضا شجاع‌نوری، مهدی صباغ‌زاده، رسول صدر عاملی و امیر اسفندیاری.»
15. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار رییس‌جمهور و اعضای هیأت دولت در تاریخ ۱۳۹۰/۰۶/۰۶؛ برگرفته از:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=8514


منبع: سایت خبری تابناک ۱۳۹۰/۷/۶
نویسنده : مهدی جمشیدی

نظر شما