موضوع : پژوهش | مقاله

تلویزیون تخریب کننده فرهنگ و هویت

نیل پستمن، نویسنده و نظریه‌‏پرداز رسانه‌‏های جمعی امریکایی،یکشنبه 15 اکتبر، مطابق با 13 مهر، در سن 72 سالگی درگذشت.

این متفکر امریکایی که بیش از چهل سال سابقه تدریس در دانشگاه نیویورک داشت, در آخرین سال‌‏های عمرش از سرطان ریه رنج می‌‏برد و به دلیل همین بیماری نیز درگذشت.

او سال‌‏ها به عنوان استاد" اکولوژی رسانه‌‏های جمعی" در دانشگاه‌‏های امریکا تدریس می‌‏کرد.

پستمن بارها بر این نکته تاکید کرده بود که غرق شدن بچه ها در فضای رسانه‌‏ای می‌‏تواند به صدمه خوردن آنها و جامعه‌‏ای که بعدها پایه‌‏گذاری خواهند کرد, بیانجامد.

سه کتاب "زندگی در عیش، مردن در خوشی"، " تکنوپولی" و " زوال در دوران کودکی" از سوی دکتر صادق طباطبایی به فارسی ترجمه شده است.

متن حاضر گفت‌‏وگویی با دکتر طباطبایی درباره نقد آراء نیل پستمن است که قسمتی از آن اردیبهشت سال 80 منتشر شده است.


در فضای پرشتاب جهان امروز, رسانه‌‏ها، بخصوص رسانه‌‏های تصویری دارای چه خصوصیاتی هستند؟
من در کتاب"طلوع ماهواره، افول فرهنگ" شاخصه‌‏های اصلی رسانه‌‏ها, خصوصاً رسانه‌‏های تصویری را بحث کردم. در آنجا و در پایان فصل دوم, رسانه‌‏های نوشتاری, شنیداری و دیداری را با هم مقایسه کردم و این نتیجه را تطبیق دادم که رسانه نوشتاری باعث تقویت توان دفاعی می‌‏شوند و برعکس رسانه‌‏های دیداری مثل ماهواره و تلویزیون به صرف مسائل بیولوژیک قوای دفاعی را تخریب می‌‏کنند.
مهمترین اثر تخریبی رسانه, تخریب قوه‌‏ی تخیل و فانتازی در مغز است, با تخریب قوه‌‏ی تخیل, قدرت تعقل فهم کاهش می یابد.
برای درک بیشتر این مساله مثال می‌‏زنم: من اگر به شما بگویم که به علت وجود ترافیک 10 دقیقه دیر به سر قرار رسیدم وقتی شما این جمله را از من می شنوید؛ یک خیابان با ترافیک سنگین تصور می‌‏کنید، اگر شما قدرت تخیل این تصویرسازی را نداشته باشید جمله من را نمی فهمید و زمانی که اعلام می کنید منظور مرا نفهمیده‌‏اید, من مجبور می شوم برای شما مثال دیگری بزنم. مثالی که بتوانید تصورش را در ذهنتان بوجود آورید. پس تصور و تخیل مقدم بر تعقل است.
در همین رابطه گفت و گوی لطیفی با انیشتن در محفلی صورت گرفته است که من نقل می‌‏کنم: در این محفل از انیشتن سوال می‌‏کنند: خداوند این دستگاه عظیم تعقل را در ذهنت کار گذاشته, وقتی به آن توجه می‌‏کنی چه احساسی نسبت به خالقت داری؟
انیشتن در پاسخ به این سوال می گوید: من قبل از اینکه به خالق این دستگاه بیندیشم به خالق آن دستگاهی می اندیشم که در ذهن ویکتور هوگو وجود داشته و آن شاهکار عظیم را با قدرت تخیلش بوجود آورد، آن خالقی که قدرت تخیل را بوجود آورد جای تامل بیشتری از خالقی دارد که قدرت تعقل را در وجود من گذاشته است.
این دال بر همین نکته است که من در ابتدا گفتم.
رسانه های تصویری به دلیل همین خصلت فیزیکی که دارند صرف نظر از تاثیرات روانی, ارزشی و فرهنگی به تخریب تواری تخیل می‌‏پردازند, وقتی این قوا تخریب شد خود به خود قدرت تعقل در انسان کاهش پیدا می‌‏کند.
به لحاظ آثار فرهنگی، تلویزیون دستگاهی است که برای پر کردن اوقات فراغت به کار می‌‏رود به همین دلیل برنامه‌‏هایی ارزش پخش دارند که با ساختار تفریحی و پرکردن وقت بیننده درست شوند.
اگر این رسانه رسالت و وظیفه دانشگاهی به عهده‌‏اش گذاشته شود یعنی اگر بخواهد فلسفه دین, تاریخ و اخلاق تدریس کند با نقض غرض مواجه می شویم. زیرا هدف رسانه، ساختار پیام و محتوای پیام را باید بصورت تفریحی سرگرمی و فیلم ارائه بدهیم؛ در این صورت باید فاتحه‌‏ مطالب اساسی را خواند و یا اینکه باید مطالب علمی را بصورت کلاس درس ارائه بدهیم.
در این‌‏صورت نیز کلاس درس را به خانه آورده‌‏ایم که باز هم به نقض غرض برخورد می‌‏کنیم.

دیگر خصلت‌‏های این رسانه چیست؟
خصلت دیگر تلویزیون گرفتن قدرت تفکر در لحظه‌‏ ورود اطلاعات است. شما می‌‏دانید وقتی یک داده به مغزتان وارد می‌‏شود مدت زمان معینی را لازم دارد تا ذهن آن را پردازش کند ولی تلویزیون این خصلت را هم از بین
می‌‏برد.
معمولترین مثال هم کانال اخبار است. پخش اخبار را ببینند، وقتی خبر تمام شد 10 دقیقه بعد از خودتان سوال کنید خبر چه می گفت؟ چند درصد در ذهنتان باقی مانده است اگر مساله ای هم باقی مانده از قبل ذهنتان سبوق به آن بوده است وقتی یک خبر خوانده می شود بلافاصله خبر دیگری را می‌‏شنوید. نتیجه اینکه این خبرها را پردازش نمی کنید.
این انقطاع, شما را نسبت به اخبار و رویدادها بی‌‏تفاوت می‌‏کند. شما می‌‏توانید جزء افرادی باشید که درصد کمی تعادل ارتباطاتی ایجاد کرده‌‏اند، یعنی درصدی را هم به رسانه‌‏های نوشتاری و شنیداری اختصاص داده‌‏اند اما اگر صرفا خودتان را به رسانه‌‏ای دیداری وابسته کنید، نسبت به رویدادها بی تفاوت می‌‏شوید. این امر نسل جوان را در دراز مدت نسبت به گذشته انقطاع پذیر کرده و نسبت به رویدادهای جاری و آینده بی تفاوت می‌‏کند.
بی اطلاعی از آینده یکی از شاخصه‌‏های اصلی انقطاع فرهنگی است که بیننده را دچار انقطاع از حوزه فرهنگی خودش می‌‏کند.

می‌‏خواهم تحلیل شما را درباره رسانه‌‏های بین‌‏المللی نیز بدانم؟
اگر ما این مساله را به رسانه‌‏های بین المللی مثل ماهواره‌‏ها تعمیم بدهیم به همان میزان که از حوزه فرهنگی خارج می شویم دامنه‌‏ تاثیر گذاری هم بیشتر می‌‏شود.
به میزانی که رسانه‌‏های تصویری بین المللی و ماهواره وارد زندگی من بشوند و قسمتی از محیط زیست من را تشکیل بدهند من را با جهان خارج مرتبط می‌‏کند، بدون اینکه ارتباط سازنده باشد و به همان میزان من را از حوزه ی ارتباطی خودم دور می کند.
البته این بریدگی و عدم پیوستگی در اختراع تلگراف ریشه دارد؛ چون تا قبل از اختراع تلگراف پیامهایی که انتقال داده می شد بهم پیوستگی داشت. وقتیکه تلگراف اختراع شد مطالب و اخبار تبدیل به کالا شدند. دیگر رسانه‌‏ نوشتاری اهمیتش را از دست داد و به سمتی رفت که خبرها را به سریعترین حالت ممکن بگیرد و منتشر کند.
اگر بخواهیم بحث را خلاصه بگویم, تلویزیون مطالبی را منتشر می‌‏کند که فاقد انسجام بین گذشته, حال و آینده است. بین خود مطالب هم انسجام وجود ندارد. نسلی که صرفا ارتباطش با جهان خارج از طریق تلویزیون باشد به کلی از گذشته بریده می شود.
تلویزیون به دلایل فیزیکی و بیولوژیکی که گفتم و هم به دلیل نوعی اثر گذاری که در ساختار ذاتی تلویزیون وجود دارد،موجب هویت زدایی و ربودن هویت در انسان نسل حاضرست.

صاحبنظرانی چون نیل پستمن معتقدند عوام زدگی, پایین بودن سطح فرهنگ و نزول قدرت تعقل و تفکر ناشی از کارکردهای رسانه تصویری است و عده‌‏ای نیز می‌‏گویند عوام زدگی در یک جامعه وجود دارد و تلویزیون آن را در غالب یک چارچوب گسترش داده است. به اعتقاد شما کدام نظر صحیح است؟
این دو یک رابطه‌‏ علت و معلولی دارد. مدیر شبکه‌‏ی CNN می‌‏گوید: "ما آن چیزی را عرضه می‌‏کنیم که مردم
می‌‏خواهند". حال این سوال پیش می‌‏آید که مردم چه می‌‏خواهند. این تاثیر متقابل از جانب بیننده به رسانه و از رسانه به بیننده است. به نظر من هر دو عامل بر روی هم نقش دارند. اما واقعیت این است که اگر نقش متقابل, قائل بشویم. عوامزدگی فرهنگی باعث می شود که تلویزیون برای درآمد بیشتر مخاطب بیشتر جذب کند. چون هر چه بیننده بیشتر باشد، هزینه و پولی که بابت آگهی پخش تبلیغاتی و بازرگانی پخش می‌‏شود، بیشتر خواهد شد.
اما در مجموع اگر بررسی کنیم, خواهیم دید که تاثیراتی که از طریق رسانه بر تخریب فرهنگ و عوامزدگی می شود، بیشتر از تاثیری است که یک جامعه عوام زده بر تلویزیون دارد.

بحث اصلی و چالش برانگیز همین جاست. دستندرکاران رسانه‌‏های تصویری معتقدند که رسانه‌‏ها با سنجش عمومی و متناسب با ذائقه‌‏ی مردم برنامه سازی می‌‏کنند و منتقدانی چون پستمن می‌‏گویند این رسانه ها هستند که باعث تغییر ذائقه مردم می‌‏شوند؟
هر دو گروه درست می‌‏گویند اما با تحقیقاتی که من کردم و با تجربیاتی که داشتم, تاثیر تلویزیون در ایجاد ذائقه مردم موثرتر است. تلویزیون با یکسری از برنامه‌‏ها، ذائقه‌‏ای را در مردم ایجاد می‌‏کند, بعد از اینکه این ذائقه ایجاد شد، می‌‏گویند حالا که مردم چنین ذائقه‌‏ای دارند ما آن را تامین می‌‏کنیم و دوباره می‌‏روند برای تامین آن ذائقه, یکسری برنامه‌‏هایی را تولید می‌‏کنند این امر بخصوص درباره پیامهای بازرگانی قابل مشاهده است.
مثلا شما یک دستگاه مصرفی ماننده قهوه جوش خریداری می‌‏کنید با این عمل نیازتان را تامین کرده‌‏اید.
حالا یک کمپانی دیگر می‌‏آید و قهوه جوش دیگری را عرضه می‌‏کند که امتیار بیشتری نسبت به قهوه جوش شما دارد. مثلا یک لیتر قهوه را در مدت زمان کوتاهتری به شما عرضه می‌‏کند.
اینجا اول از طریق تبلیغ این نیاز را در شما ایجاد می‌‏کند، نیاز که در شما بوجود آمد بعد از طریق میان برنامه, نیاز شما را متوجه کالای تولیدی خود می کند. حالا بگوییم این کالا امتیازی داشت و شما آنرا گرفتید, اما مرتب ایجاد نیاز در شما برای فروش کالاهای تولیدی شده ی صنعتی می کنند و در نهایت ایجاد زمینه های مصرف بیشتر در بیننده این کار یک تاثیر یک سویه دارد و در آخر هم مشاهده می کنید که از طریق همین برنامه باعث سودآوری برای آن کمپانی شده است.
من قبلا گفتم که اصولا ساختار تلویزیون ایجاب می کند که شما برای آشنایی با جهان خارج به طور انحصاری از طریق تلویزیون اررتباط برقرار کنید همین امر موجب می شود که تلویزیون از شما به جای یک انسان متعهد و علاقه‌‏مند انسانی به مراتب با تعهد کمتر بسازد.

من فکر می‌‏کنم اینجا یک تناقض وجود دارد از یک طرف ما قبول داریم که تلویزیون و ارتباطات جهانی یک واقعیت انکار ناپذیر در دنیای کنونی است و رسانه‌‏های تصویری را مهمترین وسیله‌‏ی ارتباط جمعی می‌‏دانیم و از طرفی نسبت به گسترش و فراگیر شدن آن هراس و ترس داریم و سیر روز این پدیده را به نقد می کنیم؟
حرف شما کاملا درست است. من نیز معتقدم این تناقص وجود دارد و از آن به عنوان «تناقض نامبارک» یاد می کنم. اما پذیرفتن هر واقعیتی به این معنی نیست که ما به آن احترام بگذاریم، امروز صهیونیزم یک واقعیت است ولی اگر به آن توجه نکنیم طبیعی است که به یک امر خسارت آفرین تبدیل می شود.
نگریستن به واقعیت دلیل تمکین در مقابل آن واقعیت نمی شود. من می خواهم سوالی کلی تر از رسانه های تصویری بگویم. تکنولوژی, فرهنگ را به یک میدان نبرد وجنگ نابرابر می‌‏کشاند، آیا هر وسیله تکنولوژیکی که ساخته می شود, ضرورت ساختش وجود داشته است؟ ما دیدم هر رسانه‌‏ای که بوجود آمد چیزی را از ما گرفت. اگر ما بوسیله «خانواده» , «نظام آموزشی» , «ارگانهای مذهبی و نهادهای تربیت اخلاقی و فرهنگی» , «ارگانهای قضایی» , «احزاب و گروههای سیاسی, فرهنگی» و اصولا «هرتشکیل اجتماعی که دارای ضابطه‌‏های برای التزامات عملی برای اعضاء خود می باشد» فرهنگ را تقویت کنیم در برخورد با یک پدیده‌‏ی جدید تکنولوژیکی می‌‏توان امید داشت که اثر تخریبی کمتری در درازمدت بگذارد ولی اثر تخریبی به صفر نخواهد رسید.
امروز در جامعه‌‏ی ما بیشترین ارتباطی که مردم با جهان خارج برقرار می‌‏کنند از طریق رسانه تلویزیون است از طرفی اگر یک انسان چهل ساله روزی یک ساعت و نیم تلویزیون ببیند. وقتی به سن شصت سالگی برسد قدرت کتابخوانی را از دست می‌‏دهد. تلویزیون باعث می‌‏شود این فرد به مرور زمان قدرت تمرکز و تخیلش تضعیف شود این آدم بوسیله تلویزیون ذهن خلاقش را از دست می دهد و تبدیل به یک انسان بی سواد می‌‏شود.
اما اگر همچنین خود آگاهانه و یا وقوف به این تاثیر منفی از چهل سالگی یک نسبت ارتباطی را با خودش بوجود آورد که مثل 40 درصد ارتباطش را از طریق کتابخوانی و روزنامه خوانی یعنی رسانه‌‏های نوشتاری , 20 درصد از طریق رسانه های شنیداری مثل رادیو و بقیه را از طریق رسانه‌‏های تصویری مثل تلویزیون برقرار کند، کمتر تحت تاثیر تخریب این پدیده قرار می‌‏گیرد.
یکی از نقدهایی که به تلویزیون و اصولا رسانه‌‏های تصویری می‌‏شود این است که مخاطب در برابر آن منفعل است و قدرت انتخاب برنامه را ندارد. این امر در رسانه‌‏ای مثل اینترنت تا حدودی برطرف شده است از طرف دیگر سن مخاطب در برنامه‌‏های تلویزیون مورد توجه قرار نمی‌‏گیرد. یعنی تلویزیون "یک زمانی و هم مکانی" را بین مخاطبین ایجاد می‌‏کند. آیا فکر نمی‌‏کنید این مسائل باعث ایجاد بحران هویتی در بین افراد و جامعه شود؟

مهمترین اثر تخریبی تلویزیون بر فرهنگ، همین عدم تکفکیک یک پیام برای تمام مخاطبان است، وقتی پدر و مادر با یک فرزند کوچک در خانه هستند در حضور او یکسری کلمات را نمی گویند یکسری اعمال را انجام نمی دهند همچنین ساخت بیولوژیکی ذهنی شخصیتی و روانی کودک مستعد گرفتن این گونه پیامها نیست. حال برگردیم به یک حادثه که از تلویزیون پخش می شود مثل کشتار صربها در گراژده - همه افراد خانواده در سنین متفاوت پای تلویزیون نشسته اند. تلویزیون صحنه سربریدن مسلمانان را نشان می دهند کودک به صورت پدر نگاه می کند که بی تفاوتی در آن موج می زند, حال کودک چه تصوری از این حادثه پیددا می کند دوم اینکه در نظر همچنین طفل آن چیزی که از جهان بزرگسال ساخته می شود قتل و کشتار و ناامنی است اینها در ساختار ذهنی کودک بی اعتمادی, ناامنی و نابسامانی می سازند. بنابراین یکسان کردن مخاطب بزرگترین بهتری است که تلویزیون برفرهنگ یک جامعه می‌‏گذارد.

ما امروز در فضای جهانی شدن و یکپارچگی فرهنگ ها قرار داریم. این مفاهیم خودشان محل نزاع هستند. اما در همین فضا ما شاهد ورود رسانه‌‏ی جدیدی به نام اینترنت می باشیم. در اینترنت کاربر قدرت انتخاب دارد. آن چیزی که در رسانه‌‏های تصویری وجود ندارد. با این توصیف آیا ورود اینترنت را به جهان رسانه‌‏ها باید مبارک دانست یا این رسانه نیز آثار تخریبی دارد؟

من عرض کردم رسانه‌‏های نوشتاری باعث تقویت قوای دفاعی می‌‏شوند در رسانه‌‏های تصویری این امکان را از بیننده می‌‏گیریم. اما در اینترنت وقتی شما باE-mail کار می‌‏کنید در واقع دست به نامه نگاری می زنید. باید کلمه بنویسید جمله بسازید, و برای عبارات ساختاری را مشخص کنید. با این کارها قوه‌‏ی تعقل شما به کار می‌‏افتد. و یا زمانیکه وارد شبکه‌‏ی جهانی می‌‏شوید با سلیقه‌‏ی خودتان قدرت انتخاب دارید.
اما اینترنت اثر تخریبی دیگری دارد که تلویزیون, این اثر تخریبی را نداشت. امروز بسیاری از شرکتهای جهانی ارتباطشان را با مشتریان از طریق اینترنت برقرار می‌‏کند. سابق بر این اگر شما مثلا در آلمان یا هرجای دیگر اتومبیلتان خراب می شد باید به شرکت بیمه مراجعه می‌‏کردید، مدارک را به کارمند بیمه می‌‏دادید تا کار شما انجام شود شما در مقابل خود یک انسان را داشتید و با او تعامل انسانی می‌‏کردید.
امروز دیگر با آن کارمند بیمه مواجه نیستید توسط اینترنت با شرکت بیمه ارتباط برقرار می‌‏کنید و آنها از طریق تصاویری که از اتومبیلتان گرفه شده و شما برایشان ارسال کرده‌‏اید، درصد خسارت را تعیین کرده و پول را به حساب شما واریز می‌‏کنند.
دیگر انسان در کار نیست. شما با جهان ارتباط دارید اما از طریق فیلتری که این وسط گذاشته شده، در اتاق خراب خود با انسانهایی که اصلا آنها را نمی بینی مواجه هستند و هیچ تاثیر روانی بر هم منتقل نمی‌‏کنید. این ارتباط در نهایت و درازمدت به انزوای انسانی منجر می شود و شما انسانی می‌‏شوید که اگر زمانی به یک محیط واقعی که افراد حقیقی حضور دارند برخورد کنید، دچار عدم تعادل می‌‏شوید.
مثل بچه‌‏ای که از خانه کمتر بیرون می‌‏آید و بیشتر پای تلویزیون است. وقتی وارد یک مهمانی می شود در آنجا بیقرار است. چون محیط مهمانی محیط ساخته شده‌‏ی ذهنش نیست و برایش غیر واقعی جلوه می‌‏کند. حتی امروز مشاهده می‌‏کنیم بچه های کوچک نسبت به فامیلهای درجه‌‏ی اول هم مانند پدربرزگ و مادربزرگ عمه خاله و.... احساس بیگانگی می‌‏کنند.
این عدم تعادل به مراتب برای انسانهایی که از طریق اینترنت با جهان خارج ارتباط برقرار می‌‏کنند بیشتر و اثر تخریبی فزایده تری دارد.

با این تفاسیر آینده رسانه‌‏های مکتوب و نوشتاری را چگونه می بینید؟ آیا آنها رو به اضمجلال و نابودی خواهند گرفت و یا به حیات خود ادامه می دهند؟
من این اعتقاد را ندارم که نیاز بشر به کتاب به کلی برطرف می شود و رسانه‌‏های نوشتاری تعطیل می‌‏شوند، ممکن است فرم و اشکال دیگری پیدا کنند اما صنعت چاپ ادامه خواهد یافت، هر چند رسانه‌‏های تصویری و اینترنت گسترش فزاینده ای پیدا خواهند کرد اما هرگز با جهان بدون کتاب مواجه نخواهیم شد.

فکر می‌‏کنم تعدادی از صاحبنظران چون پستمن که شما در سالهای اخیر برخی از کتابهای آنرا ترجمه کرده‌‏اید به بدبینانه‌‏ترین نگاه را به رسانه‌‏های تصویری دارند اما برخی از منتقدین که دست اندرکاران رسانه‌‏های تصویری هم هستند، انتقاداتی را که این منتقدین بیان می‌‏کنند، رد می‌‏کنند.
اگر این دیدگاه را داشته باشیم و بخواهیم با این دیدگاه حرکت کنیم، باید بگوییم گورپدر خلاقیت و سازندگی, گور پدر انقطاع فرهنگی و هویت فرهنگی, گور پدر تحلیل ذهنی و معیارهای اخلاقی و دینی, اما اینگونه نمی‌‏توان حرکت کرد.

آقای دکتر بگذارید کمی عملیاتی‌‏تر بحث کنیم. من از دیدگاه شما استفاده می‌‏کنم, "تلویزیون فرزند بی ادبی است که وارد خانه همه ما شده است و ما توان بیرون راندن او را نداریم" حال با این فرزند بی ادب باید چه کرد؟ با مباحث نظری که آثار تخریبی تلویزیون کم نمی شود.
آقای تلویزیون، بچه با ادب نیست. یک رسول است که تاثیراتش از فرزند بی ادب به مراتب بیشتر است. تاثیرگذاری این پول در خانواده بسیار زیاد است زیرا فرزند خانواده پنج برابر وقتی را که با پدر به سر می‌‏برد در کنار تلویزیون صرف می‌‏کند. اما چه باید کرد؟ باید در مسائل اجتماعی نقش هدایتی داشته باشیم. ما مدعی هستیم در جامعه علاوه بر دموکراتیک بودن عرصه اداره حکومت, نظام دموکراسی دینی هم وجود دارد. یعنی اکثریت مردم پذیرفته‌‏اند که یکسری از ارزشهای دینی در جامعه وجود دارد.
به همین دلیل نظام رهبری را هم پذیرفته‌‏اند این نظام رهبری فقط اداره کننده جامعه نیست, بلکه هدایت کننده جامعه نیز هستت می‌‏توانیم با نقش هدایتی اثرات تخریبی تلویزیون را کم کنیم. تلویزیون باید مخاطبانش را تفکیک کند و برای مخاطب های گوناگون برنامه‌‏های مختلف بسازد. شاید بتوان با این تفکیک آثار منفی برشمرده را به حداقل برسانیم اما فراموش نکنیم آثار بسیار زیادی از این تخریب ها باقی می ماند.

آیا رسانه‌‏ای مثل صدا و سیما در جامعه ایران نقش هدایتی را ایفا کرده است؟
رسانه‌‏ای که اقتضایش سرگرمی است برای هدایت ساخته نشده است؛ اما می‌‏توان این نقش را هم به او داد. حضرت امام (ره) از ابتدا گفتند صدا و سیما دانشگاه است به هر حال می‌‏توان یکسری از هدایت گریها را در برخی از برنامه های تلویزیون انجام داد. البته این نیازمند فکر و اندیشه است؛ اما ما عادت کرده‌‏ایم دنبال راحت ترین راهها برویم و معمولا تجربه نشان داده که راحترین راهها بدترین راه حل است.
تلویزیون باید هدایت گری داشته باشد اما این امر باید متناسب فضا جامعه باشد. گفتن این حرفها دردناک است. اما الان انجام دادن این کارها بسیار دیر شده است ما زمان بسیار زیادی را از دست داده‌‏ایم، با ورود ماهواره و سایر وسایل ارتباطی ما خیلی عقب افتاده‌‏ایم حتی اگر جلوی آنها را هم بگیریم تفاوت چندانی نمی‌‏کند.
به علاوه من پیام آورانی را که درد آشنا باشند و بتوانند پیام امروز را از طریق رسانه به مردم بدهند کم می بینم.
متاسفانه پای صحبت برخی از مسوولین که می نشینی جهان امروز را با فرض بیست سال پیش می شناسند. و به دلیل اشتغالات زیادی که داشته‌‏اند از تحولات عظیم و یکباره در پانزده سال اخیر بی خبر بوده‌‏اند و تحولات شگرف این پنج سال را هم درک نکرده‌‏اند.

اما ما در همین تلویزیونن توقع ترویج دین و مقابله با تهاجم فرهنگی را در جهان داریم در ایت راه چقدر موفق بوده‌‏ایم؟
در دنیای امروز گسترده ترین شبکه‌‏های ارتباطی و ماهواره‌‏ای وجود دارد و تردیدی نیست اقبال عمومی جهان به سوی این رسانه هاست.
باید بپذیریم در حوزه‌‏ی فرهنگی کسانی که دست‌‏اندرکار مسوولیت و مدیریت هستند و وظیفه آنها ایجاد هویت و مبارزه با عوامل تخریب کننده‌‏ی فرهنگ است به مسوولیت آن وقوف ندارند و گاهی صورت مساله را اشتباه می فهمند. خبر وی تاثیر گذاری و حوزه‌‏ی عمل را متوجه نشده‌‏اند دم از شبیخون و تهاجم فرهنگی می‌‏زنیم, بودجه بسیار هنگفتی را هزینه می‌‏کنیم اما نه می‌‏دانیم مهاجم کیست نه حوزه‌‏ی جغرافیایی آن کدام است، نه می‌‏دانیم فرهنگ چیست, تاثیر فرهنگی کدام است و ابزار تهاجم چه می‌‏باشد. در نتیجه در میدان دفاع هم دچار اشتباه می شویم.
وقتی پیام را نشناسیم و از محتوای آن آگاهی نداشته باشیم, شعارها و رجزخوانیهایمان بیهوده می شود. امروز می‌‏بینیم هر چه در این دهه برای امر نیاز و با تهاجم فرهنگی هزینه کرده‌‏ایم, اثر منفی داده است.
تلویزیون اگر بیاید از تاثیر برنامه‌‏های دینی اش آمار بگیرد متوجه می‌‏شود نه تنها موفق نبوده که تاثیر منفی هم داشته است.

ماهیت خود این مسائل که به دنبال ترویج آن هستیم را چگونه ارزیابی می‌‏کنید؟
برداشت های دینی ترویج شده متناسب با تحولات امروز نیست جوان مهمترین مخاطب امروز تلویزیون است. متاسفانه روشهای تربیتی دینی امروز متناسب با شرایط روز نیست و به سه نیاز اصلی جوان که "نشاط , زیبایی و آزادی" است پاسخ نمی‌‏دهد یا حتی دافعه بسیار قوی هم دارد. اگر از ده سال پیش درست برنامه‌‏ریزی کرده بودیم امروز مشکل نداشتیم.
با این تفاصیل معتقدم صداو سیما در انجام رسالتش موفق نبوده است. در قسمت هویت بخشی ناموفق بوده است. در قسمت معارف و دین ناموفق بوده است. می‌‏ماند سرگرمی و تفریحات که اگر من یک جوان 17-16 ساله بودم حتما برای دیدن سرگرمی و تفریحات جذب رسانه های بین المللی می شدم.

به نظر می رسد صدا و سیما, علت خصلت همه گیر بودنش کمتر به فرهنگ سنتی و اصیل توجه داشته و حوزه‌‏هایی چون موسیقی و بالاخص موسیقی محلی روبه زوال رفته است؟
کاملا درست است من هم اعتقاد دارم که صدا و سیما به خاطر عام بودنش کمتر مجال پرداختن به فرهنگ های سنتی ما را داشته است. این امر در موسیقی های محلی کاملا واضح است.
موسیقی محلی ایرانی از لحاظ فلومنولوژی بسیار پرقدرت است. نگرانی و دلهره من این است که نسل امروز و آینده با موسیقی محلی کاملا بیگانه شود. هنوز مجری تلویزیون فرق ترانه و سرود را نمی داند و یا جرات ندارد از کلمه‌‏ی ترانه استفاده کند.
تلویزیون باید تکلیف خود را با موسیقی مشخص کند. صدا و سیما هیچ گونه اهتمامی به موسیقی نمی ورزد, حتی از نشان دادن تصاویر آلات موسیقی هم ابا دارد. خوب یک جوان تهرانی می‌‏تواند برود تالار وحدت و موسیقی مورد علاقه می‌‏خواهد بشنود اما جوانان شهرستانی چطور موسیقی یکی از عناصر مهم فرهنگ است که متاسفانه مورد بی توجهی قرار گرفته است.
از این فرصت استفاده کنم و این مطلب را هم بگویم تلویزیون باید به اقلیت‌‏ها هم بها بدهد. هموطنان آشوری ما باید زمان مخصوصی را برای دیدن برنامه‌‏های خود را داشته باشند. یا در ایام کریسمس- تلویزیون تا چه میزان برای هموطنان عزیز ارمنی برنامه داشت.باید گروهی از ارامنه مثلا 2 ساعت برنامه در اختیار داشتند و برای خودشان برنامه سازی می کردند. متاسفانه تلویزیون به این بدیهیات اهتمام نمی ورزد.

جناب آقای دکتر طباطبایی, شما از آشنایان و نزدیکان حضرت امام (ره) بوده‌‏اید. ایشان قبل از انقلاب فرمودند" تلویزیون را چند دقیقه در اختیار ما قرار دهند تا ببینید چه می کنیم". اکنون بیش از بیست سال است که تلویزیون در اختیار حکومت است واقعا چه کاری صورت گرفته است؟
جمله حضرت امام (ره) به علت تاثیر بسیار گسترده و عمیقی است که تلویزیون می‌‏تواند داشته باشد. یک شب من خدمت امام (ره) بودم سرپرست وقت صدا و سیما هم حضور داشتند و از امام(ره) خواستند تکلیف موسیقی را روشن کنند، امام (ره) فرمودند: تکلیفتان نسبت به موسیقی روشن است اما همان زمان سروصدای بخشی از علمای قم درآمد که چرا تلویزیون موسیقی پخش می‌‏کند، حضور حضرت امام‌‏(ره) باعث می شد این اختلافات کاهش پیدا کند. اما بعد از ایشان عدم تساهل و تسامح در حوزه‌‏ی علایق فردی موجب بروز ضعف‌‏ها گردند.
امروز تلویزیون 24 ساعته در اختیار ماست اما مشکلات از جای دیگری بروز پیدا می‌‏کند. ما باید تعداد علایق و نظرها را در گفتگوها و تعاملها حل می کردیم ولی این مشکل حل نشد. این نقطه ضعف بزرگی است که باعث بوجود آوردن ناکامیهای بسیاری گردیده است.

یکی از بحث های چالش برانگیز در حوزه‌‏ی فرهنگی - اجتماعی کشور ایجاد تلویزیون, خصوصی است. با توجه به مضراتی که از رسانه‌‏های تصویری برشمردید, آیا صلاح می دانید ما در کنار تلویزیون ملی رسانه‌‏ی تصویری دیگری هم داشته باشیم؟

اگر قانون اساسی ما این اجازه را بدهد که رسانه‌‏ی تصویری به بخش خصوصی منتقل شود در مجموع تاسیس تلویزیون خصوصی مفید خواهد بود.
رسانه ی ملی مثل تلویزیون یکسری تنگناها و کمبودها دارد که این امر می‌‏تواند توسط شبکه‌‏های خصوصی برطرف شود. همانطور که امروز بسیاری از کمبودها را رسانه‌‏های نوشتاری مثل روزنامه‌‏ها, مجلات و نشریه برطرف می‌‏کنند.
بنابراین وجود تلویزیون خصوصی می‌‏تواند نقش تکمیل کننده و کارسازی داشته باشد واقع قضیه این است که امروز مرددم به رسانه های خارجی روی آورده‌‏اند و دلیل آن احساس نیاز و فقدان برنامه سازی در داخل است. تلویزیون , خصوصی می‌‏تواند این فضا را عوض کند.

در سالهای اخیر برخی برای مقابله با مشکلات رسانه‌‏ها, روشهای سلبی را در پیش گرفته‌‏اند، تعطیلی مطبوعات, جمع آوری آنتن های ماهواره, محدودیت اینترنت و.... آیا اینگونه برخوردها ثمر بخش خواهد بود؟
آن روشی که پدر و مادر من در تربیت دینی هم اعمال می کردند امروز دیگر جواب نمی‌‏دهد. امروز ما مطمئن هستیم با روش سلبی نمی‌‏توان کاری را پیش برد.
یک زمان ویدئو وارد بازار شد، امروز ماهواره و بعد وسایل دیگر هم می آیند. در برابر تکنولوژی نمی‌‏توان از روش سلبی استفاده کرد. خانواده و حکومت باید به سمت مصونیت افراد حرکت کنند مصوبه‌‏ای که دولت تصویب کرده می خواهد ورودیهای اینترنت را کنترل کند, اصلا مفید نیست چون کمتر از دو سال راههای دیگری برای ورود امواج پیدا می شود.
امروز دلمان را خوش کرده‌‏ایم که ورودیهای اینترنت را کنترل می‌‏کنم اما باید بدانیم دوره اینگونه فکر کردن گذشته است، تکنولوژی وارد یکسری تبعات کمتری و اجتناب ناپذیر است. متاسفانه به دلیل درگیریهای هشت سال دفاع مقدس و بعد از آن درگیریهای سیاسی بسیار وقت کشی کرده و انرژی خود را صرف مسائل بیهوده کرده ایم.
چنان دچار روزگرمی شده‌‏ایم که از بسیاری مسائل غفلت می‌‏کنیم. متاسفانه هشیار نیستیم و فرصت های طلایی را از دست می دهیم.

با توجه به سهل انگاریها, وجود نگرشهای سلبی و نبود مدیریت فرهنگی و مشکلات متعددی که در حوزه‌‏ی امور فرهنگی, اجتماعی و حتی سیاسی وجود دارد فکر می کنید نسل سوم انقلاب چه سرنوشتی را خواهد داشت؟
متاسفانه آنچه مشهود است وجود تشتت در مسائل فرهنگی, سیاسی و اجتماعی است. حتی این تشتت به اصول بدون قانون اساسی هم رسیده است این مسائل برای ما مشکل ساز خواهد شد. نباید دلمان را خوش کنیم که مثلا پنج هزار جوان در فلان برنامه مذهبی شرکت کرده و یا زیارتهای عمره جوانان زیاد شده است. اینها دلیل موفقیت در تمام زمینه ها نیست باید این پدیده ها را متناسب با جمعیت کشور ارزیابی بکنیم.
فکر نمی‌‏کنم نسل سوم از دست رفته است ولی مطمئن باشید اگر بخواهیم اینگونه ادامه بدهیم، نسل سوم از دست می رود.
اگر جوان احساس کند دین آن سه نیازی را که گفتم یعنی "نشاط, آزادی و زیبائی" را به او می دهد آن را رها نخواهد کرد.
وقتی می گویم نشاط منظورم طرب نیست، همان نشاطی که جوانان در رفتن به جبهه احساس کردند، متاسفانه امروز عده‌‏ای نشاط را برابر طرب دانسته و از حوزه‌‏ی برخی آزادیها هم کاسته شده است.
باید در بسیاری از روشهایمان تجدید نظر کنیم. فکر می‌‏کنم در برخی از حوزه‌‏ها حوصلمان سر رفته یا ظرفیتمان پر شده و یا قدرت انتقادپذیری ما کاهش پیدا کرده است.
من دادگاه یکی از روزنامه‌‏ها را پیگیری می کردم. قبل از انقلاب که هیچ، سالهای اول انقلاب هم هیچ, حتی سالهای اولیه جنگ که نیازمند امنیت و آرامش در جامعه بودیم و رسانه ها باید خیلی دقت می‌‏کردند و جمله منفی را نمی نوشتند, باز هم قدرت انتقادپذیری مسوولین خیلی بیشتر از امروز بود.
امروز مدعی العموم مطلبی را به عنوان توهین به یک ارگان مدیر مسوول روزنامه می‌‏گوید که این جمله با صدر مقاله مطابقت ندارد، آنگاه قاضی می‌‏گوید به هر حال شما این جمله را نوشته‌‏اید. حالا کافی است این روزنامه را با روزنامه های 10سال پیش که نه ماهواره بود، نه گستردگی مطبوعات و همه دست به عصا راه می‌‏رفتند، مقایسه بکنید متوجه می شوید انتقادپذیری آن زمان بسیار بیشتر از امروز بوده است.
این مسوولین پاسدار ارزش و فرهنگ با چه نگرشی به مسائل نگاه می‌‏کنند با این شیوه‌‏ها از انتقال بسیاری از اصول به نسل سوم انقلاب ناموفق خواهیم بود.
وقتی یک هجران در برنامه های خارجی می بیند که مثلا در آلمان تظاهرات عظیمی صورت گرفته؛ رئیس جمهور را به طنز می کشند. فیگور صدر اعظم را درست می‌‏کنند و هیچ اتفاقی هم نمی‌‏افتد با جامعه‌‏ی امروز مقایسه می کند و در تضاد می ماند.
در ایران رئیس جمهور برای روزنامه‌‏های منتقد دولت خط قرمز نیست ولی یک نشریه می‌‏آید بزرگترین توهین های اجتماعی و حتی شخصی را به رئیس جمهور می‌‏کند و دادگاه تجدید نظر آن را تبرئه می کند ولی اگر یک جمله را هزار بار رقیق تر در یک روزنامه ی دیگر گفته شود به اشد مجازات می رسد.
من جز نسل سوم نیستم، جز نسل پیش شماره و صفر انقلاب هستم من با این تناقضها خو گرفته‌‏ام , اما نسل امروز چطور؟
در شرایط حاضر فقط می‌‏توانم سرم را تکان بدهم و بگویم فرصت های زیادی را در دست داده و از دست می دهیم، دلگرمی زیادی برای نجات نسل سوم انقلاب ندارم و نمی‌‏توانم به آینده خوشبین باشم.

منبع: خبرگزاری ایلنا
انویسنده : صادق طباطبایی

نظر شما