موضوع : پژوهش | مقاله

هویت و بحران هویت اجتماعی

هویت در معنای ساده اش یعنی ویژگی هایی که متمایز کننده ی یک فرد از دیگری است. این ویژگی ها شامل دین، زبان، نژاد، تاریخ، جغرافیا، معماری و ... است. هویت بیان کننده ی رابطه فرد به صورت صحیح با جامعه به عنوان یک کل است.


آگاهان بر مسایل ایران معتقدند که برخورد ایران با غرب بعد از برخورد ایران با اسلام، دومین برخورد فرهنگی ایرانیان با غیر بوده است. منتها در برخورد اول سازگاری و در برخورد دوم ناسازگاری پدید آمد.

با ورود ناخوانده ی مدرنیته تحولات ژرفی در روابط و ساختارهای اجتماعی و کلا طرز تفکر جامعه ی ایرانی حادث شد. فرهنگ غرب به همراه ورود و گسترش روز افزون کالاهای مصرفی و دستاوردهای مادی اش در جامعه ی ایران بیش از پیش فزونی یافت . به طوری که بر دو نوع فرهنگ قبلی جامعه ایران یعنی فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی، نوع سومی از فرهنگ اضافه شد که همان فرهنگ غرب است، جمعی ناهماهنگ که در بلند مدت اثراتش به صورت بروز بحران هایی خودنمایی کرد، هویت ایرانی کم رنگ و رفتارهای غربی به صورت مد در نوع گفتار و کردار شخص ایرانی بیشتر شد. از طرفی دیگر جلوه های هویت و فرهنگ اسلامی نیز تحت الشعاع قرار گرفت. آن چیزی که بیشتر مورد توجه قرار گرفته غرب بوده و بس. در چنین وضعیتی فرد ایرانی نه تنها به خود نمی بالید، بلکه آن چه که موجب فخر و سربلندی وی می شد نوع پوشاک، خوراک و ... غربی بود. بنابراین بحرانی ریشه دار از تقابل دنیای جدید سکولار با دنیای بومی - مذهبی ما بوجود آمد که از آن می توان به بحران هویت یاد کرد.

پاسخ به سؤال من کیستم؟ و از کجا آمده ام؟ و در کجا زندگی می کنم؟ و ... در واقع مشخص کننده ی هویت فرد است که این زمان از سوی فرد ایرانی پاسخ روشن به آن داده نمی شد. بحث هویت و احیاء و تکیه بر هویت ملی بعد از انقلاب اسلامی نیز از سوی روشن فکران و محافل علمی مورد توجه قرار گرفته است. خصوصا با پیشرفت های ارتباطی و گسترش شبکه های اطلاع رسانی (اینترنت) که مرزها را در نوردیده و فرد بیشتر از گذشته در معرض هجوم تبلیغات قرار گرفته است. امروزه دیگر اراده ی افراد دخیل در شنیده ها و دیده ها نیست. بدون این که بخواهد می بیند و می شنود. بنابراین جامعه و خصوصا جوانان بیش از حد آسیب پذیر شده اند. جوانانی که در میان دنیایی از آرزوها و امیدها مسلما آمادگی بیشتری در رها ساختن خود و پیوستن به دیگری دارند. قرب فرهنگی و از خود بیگانگی بدون شک ناشی از فراموشی اصل خویشتن خویش است.

هویت (Identity)

هویت در معنای ساده اش یعنی ویژگی هایی که متمایز کننده ی یک فرد از دیگری است. این ویژگی ها شامل دین، زبان، نژاد، تاریخ، جغرافیا، معماری و ... است. هویت بیان کننده ی رابطه فرد به صورت صحیح با جامعه به عنوان یک کل است. در این معنا در یک تقسیم بندی کلی هویت را می توان به هویت فردی و جمعی تقسیم نمود.

الف) هویت فردی: همان ویژگی های منحصر به فرد است که وی را متمایز از دیگری می کند. هویت فردی بیشتر در چارچوب روابط بین اشخاص صورت می پذیرد.

ب) هویت جمعی: در واقع ویژگی های جمعی و گروهی است که یک گروه یا جمع را متمایز ازجمع یا گروه دیگر می سازد. هویت جمعی در چارچوب روابط گروهی مطرح می شود. با این تعریف هویت ملی نوعی هویت جمعی است.

هویت و فرهنگ (Culture)

بحث هویت و هویت جمعی جدا از بحث فرهنگ نیست. خصوصا در ایران با توجه به تنوع و تکثر قومی و وجود خرده فرهنگ های قومی و ملی فرهنگ در برگیرنده ی هویت با همان مشخصه های فرهنگی یک جامعه است. لذا سؤال و یافتن پاسخی از چیستی و کیستی انسان (هویت) بدون بحث فرهنگی ممکن نیست. به عبارتی دیگر اگر فرهنگ را مجموع اندیشه های مشترک بشری بدانیم، در بستری از تفاوتها قرار دارد که همین تفاوت های اندیشه ای تفاوت های فرهنگی را به همراه دارد. لذا هویتها نیز متفاوت خواهد بود.

بنابراین تفاوت های فرهنگی منجر به تفاوت های هویتی می شود و از سوی دیگر بدون شک تفاوت های هویتی ناشی از تفاوت های فرهنگی است. لذا بحث هویت عین بحث فرهنگ است. چرا که بسیاری از مؤلفه های هویتی که متمایز کننده ی یک فرد یا گروه از دیگری است در دل نظام فرهنگی جای گرفته و شکل یافته اند.

فلاسفه معتقداند که هویت انسان را دو چیز می سازد: نخست رابطه فرد با دیگران (رابطه گفتمانی)، دوم رابطه انسان با خودش. بنابراین هویت مجموعه ایست از ویژگی ها، وابستگی ها و پیوندهای مذهبی، عاطفی، تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی، قومی و حماسی که زندگی انسان را در برمی گیرد و عضو این جامعه به آن می بالد و افتخار می کند. بنابراین هویت پدیده ای تاریخی است. تاریخی به قدمت حیات انسان. از این روست که جامعه شناسان معتقدند که اصلا فرد بی فرهنگ وجود ندارد چرا که به هر صورت فرد نشانه هایی از فرهنگ (دین، زبان، اندیشه و عادت و ...) را دارد.

رابطه خود و دیگری

خود آنگاه معنا و مفهومن می یابد که دیگری موجود باشد. دیگری نیز وضوح و شفافیت خویش را مرهون تشخیص و تعیین حدود و ثغور خود است. لذا رابطه ای دوسویه و متقابل بین این دو وجود دارد. (1) هویت انسانی، زمانی شناخته می شود که آدمی با دیگر آدمیان مواجه گردد. از این رو گفته اند که هر امری با ضد آن شناخته می شود. (تعریف الاشیاء با ضدادها)

بنابراین مبنا و پایه ی هویتی خویشتن بستگی تام به رابطه و گفتگو با دیگری دارد. در جستجوی دیگری بودن به معنای جستجوی خویش است. به تعبیری دیگر یافتن خویش در آینه ی دیگران. گفتگو با دیگری شکل دهنده ی هستی و هویت انسانی است و این امری است که در هر ارتباطی از جمله ارتباط با منشاء هستی و امر قدسی نیز لازم است. جستجوی خود در دیگران، به روز دهنده ی فردیت حقیقی و تکاملی آدمی است. (2) هویت متضمن یگانگی و هماهنگی است و گفتگو نشانگر داشتن متاعی برای عرضه است، اما ممکن است این هماهنگی و گفتگو با ضرباتی همراه باشد، که بتوان نام بحران را بر آن گذاشت. امروزه مدرنیسم هویتهای متفاوتی را ناگزیر ساخته است. لذا از یک سو مدرنیسم ارتباط دهنده است و از سویی دیگر بحران آفرین. بحران هویت یعنی هضم فردیت در دیگری. آدمی دارای ایده ها، دانسته ها، معتقدات و تجاربی است که سازنده ی شخصیت اوست. وضوح یا ابهام در این مرتبط با هویت اوست. بدین معنا که اگر افراد یا جامعه شناخت خود را از میراث فرهنگی و اندوخته های درونی خود تکمیل ننمایند، بیرون آمدنشان از بحران هویت ناممکن است. دراثر این عدم شناخت، خود حقیقی فراموش می شود. انسان به غیر خود مبدل می گردد. از خود بیگانگی از این جهت با هویت آدمی در ارتباط است. خصوصا الیناسیون فرهنگی که عبارت است از مستحیل شدن در فرهنگ بیگانه و یا تشابه به آن و فراموش کردن فرهنگ اصیل خود.

نسبت دو مفهوم از خود بیگانگی و هویت

مدرنسیم تحولاتی ژرف در کلیه ی روابط و ساختارهای اجتماعی کهن و سنتی کشورها خصوصا جوامع جهان سوم پدید آورده است. جلوه های هویتی سابق کمرنگ گردید، و افراد را در برابر تبلیغات گسترده ی غرب مسخ شده اند. لذا امروزه از سوی روشنفکران این گونه جوامع شعار بازگشت به خویشتن مطرح می شود. لذا چنین می توان گفت که بی هویتی از خود بیگانگی است. چرا که فرد جدا از مشخصات اصیل خود شده و خود حقیقی خویش را به فراموشی سپرده است.

هویت منبع شناخت و راهنمای رفتار انسان، احساس و ... می باشد. در اثر حلول دیگری در وی فلج گردیده است. بی هویتی همچون از خود بیگانگی ، مقوله ای است روانی و ذهنی که به روزش در فرد حیات منظم و طبیعی او را مختل می سازد. بحرانی عظیم که از مقابله ی خود و من با دیگری حادث می شود. بی هویتی به راستی همچون از خود بیگانگی، خود فروختن ارزان خود است. هم چنان که امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید: «و لبئس المتجرأن تری الدنیا لنفسک ثمنا و ممالک عندالله عوضا» (3) -(چه بد تجارتی است که دنیا را به بهای جان خود بدانی و با آن چه که در نزد خداست معاوضه نمایی). و نیز قرآن می فرماید: «... و لبئس ماشروا به انفسهم لو کانوا یعلمون» (4) -(البته آنان خود را به طرز بدی فروختند، اگر می دانستند).

چنین انسان هایی بریده از گذشته و بدبین به آینده هستند، ظواهر را می پذیرند بدون این که باطن را دریابند. در سطح اجتماعی نیز چون افراد سازنده ی اجتماع هستند و اجتماع نیز در صحنه ی رقابت بین جوامع قرار می گیرد، لذا نیازمند به افرادی هدفمند، خودآگاه و با اراده است، نه افرادی خود باخته که از عناصر دانایی، آزادی و اختیار بی بهره اند. هویت دارا بودن، عین هدفدار بودن است. هدف یعنی آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن محرک انسان به انجام دادن کارها و انتخاب وسایلی است که آن حقیقت را قابل وصول نماید. (5) در حالیکه افراد خودباخته شخصیت مستقلی ندارند و همچون افراد با هویت نمی توانند هدف گیری نمایند:

مولانا نیز به بهترین وجه از خود بیگانگی انسان را شرح داده است:

گفت آن یعقوب با اولاد خویش

جستن یوسف کنید از حد بیش

هر حس خود را در این جستن به جد

هر طرف را نید شکل مستعد

گفت از روح خدا لاتیا سوا

همچو گم کرده پسر رو سو به سو

از ره حس دهان پرسان شوید

گوش را بر چاره راه آن نهید

هر کجا بوی خوش آید بو برید

سوی آن سرکاشنای آن سرید

هر کجا لطفی بینی از کسی

روی اصل لطف ره یابی عسی

این همه جوها ز دریایی است ژرف

جزء را بگذار و بر کل دار طرف

جنگهای خلق بهر خویی است

برگ بی برگی نشان طوبی است

خشمهای خلق بهر آشتی است

دام راحت دایما بی راحتی است

هر زدن بهر نوازش را بود

هر گله از شکر آگه می کند

بوی بر از جزء تا کل ای کریم

بوی بر از ضد تا ضد ای حکیم

جنگها می آشتی آرد درست

مارگیر از بهر یاری مار جست

بهر یاری مار جوید، آدمی

غم خورد بهر حریف بی غمی

اون همی جستی یکی ماری شگرف

گرد کوهستان و در ایام برف

اژدهایی مرده دید آنجا عظیم

که دلش از شکل او شد بر زبیم

مارگیر اندر زمستان شدید

مار می جست اژدهایی مرده دید

مارگیر از بهر حیرانی خلق

مارگیرد اینت نادانانی خلق

آدمی کوهی است چون مفتون شود

کوه اندر مار حیران چون شود

خویشتن نشناخت مسکین آدمی

از فزونی آمد و شد در کمی

خویشتن را آدمی ارزان فروخت

بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

صد هزاران مار و که حیران اوست

او چرا حیران شده ست و مار دوست

دفتر سوم ابیات 982 - 1002

در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می دهی

جوهر خود را نبینی فربهی

گر میان مشک تن را جا شود

روز مردن گند او پیدا شود

مشک را بر تن نزن بر دل بمال

مشک چه بود جز نام پاک ذوالجلال

دفتر دوم ابیات 261 - 267

با توجه به مطالب مطروحه می توان اشتراک دو مفهوم از خود بیگانگی و بی هویتی را در چند بند ذیل اشاره کرد:

1- اصالت دادن به دیگری: در وضعیت بی هویتی و از خود بیگانگی فرد امورات خود را با معیار دیگری می سنجد. انتخاب و عمل چنین افرادی تابع انتخاب و عمل دیگری است.

2- عدم اعتدال و تعادل روحی: انسان های از خود بیگانه و بی هویت عنان اختیار خویش را از دست می دهند و دیگری به مقتضای نیازهای خود او را به انجام عمل وادار می نماید.

3- بی هدفی و بی معیاری: واضح ترین مشخصه ی افراد بی هویت و از خود بیگانه است.

4- نداشتن قدرت در تغییر وضعیت به مطلوب: انسان از خود بیگانه ی بی هویت که دیگری را خود می پندارد و غافل از واقعیتش است، قادر به تغییر وضعیت فعلیش نیست، تاب مقاومت در برابر دیگری را ندارد، چرا که او اولا مقلد است، ثانیا تغییر بدون شک ناشی از انتخاب و اراده ی آگاهانه است.

هویت ملی: (National Identity)

به لحاظ سیاسی هویت و هویت ملی با استقرار دولت های ملی و گسترش ناسیونالیسم وارد گفتمان و ادبیات سیاسی شد. در یک تعریف ساده هویت ملی عبارت است از یک احساس تعلق و تعهد نسبت به اجتماع ملی و نسبت به کل جامعه. هویت ملی و تلاش در جهت احیاء و تقویت آن به منظور ایجاد یک جنبش اجتماعی برای استقلال در برابر بیگانگان مهم ترین اقدام روشنفکران جهان سوم است. و امروزه این تلاش ها در ابعاد وسیع تر واکنشی است در برابر استحاله فرهنگی و از خود بیگانگی.

مفهوم روانشناسانه ی خود (Self - Concept) پایه ی اصلی مطرح شدن بحث هویت است. خودی که در مطالعات بسیاری از روانشناسان به صورتی جامع مورد بررسی قرار گرفته است. خود در مفهوم ساده اش جوهره ی انسان، معرفت نفس و خودآگاهی است. هویت ملی، هویتی اجتماعی است و در کشاکش تصور ما از دیگران شکل می گیرد. ایرانی در برابر غیر ایرانی، ترک در برابر کرد و ... به عبارتی دیگر مقایسه کردن ویژگی های خود با دیگران، تفاوت های نمایان می شود که به هر یک از طرفین هویتی منحصر به فرد می دهد که وجه تمایز او از دیگری است.

هویت ملی زمانی شکل می گیرد که افراد عضو یک واحد سیاسی در سرزمینی مشخص با هم زندگی می کنند، در چنین نظامی فرد خود را موضوع قوانین و از لحاظ روانی عضو آن جامعه می داند، و با چنین تصور و احساسی است که بقای جامعه و نظام سیاسی تضمین می شود . به عبارت دیگر در جامعه ویژگی های مشترک و عمومی جانشین ویژگی های خاص و خصوصی می شود. مشترکات عامل وحدت می شود.

هویت ملی با ملی گرایی (ناسیونالیسم) همزاد و هر دو با تشکیل دولت های ملی (Nation - States) مطرح شده اند. لذا مفهومی جدید است.

هویت ملی و ملی گرایی شکل دهنده به زندگی اجتماعی بر اساس اشتراکات اجتماعی است و از این جهت جامعه متمایز از قوم، قبیله، طبقه و ... است.

نقطه ظهور و آغاز هویت، به لحاظ سیاسی و تاریخی، در ایران به دوران حکومت صفویه و آغاز سلطنت قاجاریه بر می گردد. زمانی که ایرانی در برابر غیر ایرانی قرار می گیرد و خود را با او مقایسه می کند. به عبارتی دیگر دوران برخورد ایران با مدرنیته، اما هویت ملی در آثار و گفتمان اندیشمندان ایرانی از اواخر دوره ی قاجار یعنی دوران انقلاب مشروطیت مطرح می شود. زمانی که دولت ملی در ایران تشکیل گردید.

هجوم مظروف های فرهنگی غرب به ظرف فرهنگی ما و باز بودن آغوش فرهنگی ما بر روی هر کالا و پدیده و تفکر غربی زمینه ساز به روز هویتی شد که لوسین پای آن را نشانه زوال و اضمحلال دولت ها می داند، یعنی بحران هویت.

بحران هویت (Identity crisis)

جمعی از تجدد گرایان با طرح تفکرات مکتب نوسازی (Modernization) خواستار ادغام یکسان سازی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشورهای جهان سوم هستند. این مکتب که بعد از جنگ جهانی اول شکل یافته است تلاشی وسیع در ارائه الگویی نموده است که ارتباط کشورهای جهان سومی را با نظام سرمایه داری جهانی حفظ کند و از وابستگی به این گونه کشورها به کمونیسم شوروی جلوگیری نماید. از نظر این نظریه پردازان اصل مرحله ای بودن تاریخ و گذار اجتناب ناپذیر از این مراحل تاریخی جهت پیشرفت و تقسیم جوامع به سنتی و نوین، راهی جز تقلید از الگوی غرب برای توسعه یافتگی نمی دانند. لذا لزوما و ضرورتا همه ی جوامع عقب مانده برای گذار از مرحله سنت و تجدد باید از شیوه ی غرب استفاده نمایند عناصر اصلی این الگو انسان گرایی، فرد گرایی، خرد گرایی و لیبرالیسم است.

تجدد گرایان تأکید شان بیشتر بر ساخت ذهنی، فرهنگی و ارزشی است. و معتقدند که اعتقادات سنتی جوامع عقب مانده مانع از رشد و توسعه آنهاست. لذا تحول و استحاله فرهنگی مقدم بر تحول اقتصادی است. در ایران نیز این جریان فکری هوادارانی دارد که اخذ فرهنگ غرب، ورود به نظام سرمایه داری جهانی، کمرنگ کردن هویت و نفی مبارزه با استعمار را پیش شرطهای توسعه می دانند. با ترویج چنین الگویی واکنش هایی در جامعه ی ایران پدید آمد. و بسیاری از متفکرین به ترویج و احیای مفاهیمی از قبیل ایرانی، هویت مذهبی، هویت قومی و ... با جریان فکری تجددگرایان به چالش پرداختند. اوج تأکید بر هویت ملی در دوران مشروطه است. دو نگرش نسبت به هویت ملی در ایران وجود دارد:

برخی بر گفتمان هویتی مبتنی بر ملی گرایی باستانی ایران تأکید می کنند. به عبارتی دیگر به نوعی ایران گرایی رمانتیک معطوف به دوره ی ساسانی نظر دارند. (پایان ایرانیسم)

دیدگاه دوم دیدگاهی است که به جای تأکید بر هویت قومی و نژادی، بر هویت فرهنگی تأکید می کند. و اساس هویت ملی در ایران را فرهنگ مشترک ایرانی - اسلامی می داند. این نوع قرائت در بین مذهبیون بیشتر مطرح بود، مانند سید جمال الدین اسد آبادی.

از نظر اینان علت زوال و انحطاط جوامع شرقی، دور ماندن از اصل خویش، هویت ملی و دین است، و فراموش کردن فرهنگ و توانایی های خود علت عقب ماندگی و تسلط بیگانگان است. آنان خواستار بازگشت به خویشتن خویش هستند. آنها به جای غربی شدن به رسیدن به جامعه ای بر اساس ارزش های اصیل و اسلامی پای می فشارند. آنها از یکسو فناوری و علم غرب را می پذیرند، اما از سوی دیگر با وجه استعماری تمدن غرب به مبارزه برخاستند. اینان دنیا را به دارالاسلام و دارالکفر تقسیم نموده و دفاع از هویت و ارزش های دارالاسلام در مقابل دارالفکر را مهم ترین عامل جهت دفاع از هویت اسلامی می دانند. جلال آل احمد، در زمره ی این نحله قرار می گیرد.

پی نوشت:

1. حسین کاجی. کیستی ما از نگاه روشنفکران ایرانی، انتشارات روزنه تهران 1307- ص 16

2. حسین کاجی. کیستی ما از نگاه روشنفکران ایرانی، انتشارات روزنه تهران 1307- ص 19

3. (خطبه 32) نهج البلاغه - بحارالانوار ج 34 - ص 98

4. (سوره توبه، آیه 102)

5. محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر اسلامی، ج اول، ص 80

 

منبع: خبرگزاری  فارس ۱۳۹۰/۰۹/۱۱به نقل از: کتاب طرح تحقیقاتی شهر اسوه

نظر شما