دگرگونی نظام و الگوی برده داری در اسلام
مقدمه
از مسائلی که همواره برای اندیشمندان و حتی غیر اندیشمندان سؤال ایجاد کرده، برده داری است. این سوال در میان مسلمانان که دین اسلام را معطوف به ارزشهای الهی می دانند برای عده ای چونان شبهه ای کمتر پاسخ یافته است. چنان که از متون تاریخی و حتی در گفتههای دانشمندان عهد قدیم به دست میآید برده داری از دیرباز با تاریخ حیات بشر اجین بوده. این که این پدیده از چه تاریخی و چگونه پدید آمده به هیچ وجه مربوط به بحث حاضر نیست، از این رو به آن نخواهیم پرداخت. گرچه مطالعه تاریخ برده داری در حوزه های غیر اسلامی تصاویر متفاوتی ایجاد خواهد کرد که تمام پیش داوری ها درباره اسلام و عملکردش در خصوص مسئله برده به کلی تغییر خواهد یافت. برای مثال قرنها پس از آنکه مسئله برده داری در جغرافیای سرزمینهای اسلامی افول کرده و شاید به کلی محو شده بود، در غرب در حال شکل گیری به شیوه ای جدید بود. به قول جرج فردیکسون بعد از 1440م پرتغالی ها سیاهان را به عنوان برده خرید و فروش می کردند. به گفته وی " حتی پیش از کشف امریکا برخی از مسیحیان ایبری[پرتغالی ها و اسپانیایی ها]سیاهان را نه نمونه هایی از افراد پاک مسیحی بلکه به عنوان کسانی می دیدند که خداوند تقدیرشان را چوب بریدن و آب آوردن قرار داده است ". در آثار منابع موجود در باره تعداد بردگان سیاه منتقل شده از افریقا به اروپا و امریکا کمترین رقم دوازده میلیون و بالاترین بیست میلیون ذکر شده و اغلب نویسندگان بر رقم پانزده میلیون توافق دارند!همچنین توافق دارند که حدود ده درصد از این بردگان می مردند. یعنی حدود یک و نیم میلیون برده سیاه فقط در دوره انتقال از افریقا به امریکا به کام مرگ فرستاده شدند که اگر این نرخ مرگ و میر در میان جمعیت مردان جوان انگلیسی آن زمان اتفاق می افتاد فاجعه همگانی قلمداد می شد. مسئله اصلی این نوشتار مربوط است به ارتباط میان برده داری و نقش اسلام در چگونگی تحول الگوهای اجتماعی آن و موضع گیری در برابر این گونه از نابرابری اجتماعی. مکاتب فکری متفاوت درباره این موضوع جنجال برانگیز دیدگاههای خاصی دارند و هر یک به تبع مبانی خود، موضع گیریهایی داشتهاند. مسلم آن است که بردگی در تاریخ، جزء اولین جلوههای نابرابریهای اجتماعی است. و پیشاپیش یک نکته ضروری به نظر میرسد و آن اینکه به دلیل روشهای ظالمانه و ضد انسانی بسیاری که در تاریخ این پدیده رخ داده، کلیت این جریان و پدیده اجتماعی تاریخی همواره در مقام تحلیل شکل احساسی به خود گرفته و در نتیجه، کمتر تحلیلی عاری از قضاوتهای ارزشی ـ احساسی به چشم میخورد.
برای ارائه تحلیل دقیق اجتماعی به نظر میرسد کمی باید بتوان میان داوری های ارزشی و ضرورت و اقتضای زمان تفاوت قائل شد و از آمیختگی این دو دست کم در زاویههایی تمایز ایجاد کرد.
درمسئله برده داری در اسلام نیز داوری های ارزشی منجر به شبهات و ابهاماتی بی پاسخ در این باره شده است؛ اما در نگاهی عمیق تر اگر شرایط اجتماعی و ضرورتهای آن و بافت زمانی ـ مکانی آن را نیز با هم بنگریم و آن گاه به تبیین بپردازیم، قطعاً قضاوتها و سنجشهایمان متفاوت خواهد شد.
نکته مهم دیگر این که گرچه بر اساس قواعد روش شناختی شایسته است که دو شرایط اجتماعی و زمان متفاوت پیش از اسلام و پس از آن با هم مقایسه شود و ویژگیهای بردهداری در هر دو زمان ذکر گردد، ولی ما از ذکر تفصیلی شرایط پیش از اسلام صرف نظر میکنیم با اعتماد و اکتفا به این نکته که تمام قرائن، شواهد، تاریخ و اوضاع اجتماعی دوران پیش از اسلام گواه وضع نامطلوب و اوج وجود نابرابریهای اجتماعی نسبت به قشر بردگان است و علائمی از برخورداری از حقوق برای آنان به دست ما نرسیده و اتفاقاً با آمدن دین جدید اسلام، وضع قوانین و احکام و تغییرات ساختاری اساسی در کلیت نظام اجتماعی این قشر نیز دستخوش تحول شده، اما این که چرا و به چه شکل، همان مسائلی است که این مقاله در صدد پاسخ به آنهاست.
نوشتار پیش رو به دنبال بیان این مسئله است که با آمدن اسلام به عنوان یک دین و ایدئولوژی جدید، دگرگونیهای ساختاری و بنیادینی ایجاد شد که همه سیستمهای اجتماعی را دچار تحول کرد که از جمله آنها دگرگونی در نظام قشر بندی حاکم بر برده داری بود که به تبع آن با پذیرش ارزشهای بنیادین انسان شناسی جدید و بالتبع هنجارهای خاص آن، این قشر از حقوق بسیاری برخوردار گردید و بدین ترتیب یکی از خدمات اجتماعی در خور توجه یعنی تغیر در نظام و الگوی برده داری رقم خورد.
کلید واژه ها: برده داری، بنده، آزادسازی، اسلام، دگرگونی، تحرک اجتماعی، خدمات اجتماعی.
تبیین واژگان
پیش از ورود به اصل بحث توضیحی درباره چند واژه مفید به نظر میرسد: 1. خدمات اجتماعی: «خدمات اجتماعی به مفهوم عام عبارت است از ارائه هرگونه خدمت مادی و معنوی به اقشار مختلف جامعه در جهت تامین نیازهای مشترک و عمومی آنها. و خدمات اجتماعی به مفهوم خاص در رابطه با دگرگونیهای خاص اجتماعی است و منظور اقشاری از جامعه است که به علل مختلف جسمانی، روانی، شخصیتی، اقتصادی، سیاسی و... علاوه بر نیازهای مشترک نیازهای ویژه ای دارند که ممکن است این نیازها کوتاه مدت، میان مدت یا دائمی باشد».
2. قشر است: قشر را میتوان مجموعه ای از پایگاههای اجتماعی دانست که در میزان برخورداری از ثروت، قدرت، و منزلت منتسب به این پایگاهها وضعی تقریباً مشابه دارند و این مجموعه همچون یک واحد اجتماعی به نظر میرسد. از این رو قشر به پایگاه اجتماعی بسته است و ناظر به سلسله مراتب است.
3. تغییرات اجتماعی: منظور، ایجاد دگرگونیها و تغییراتی در نهادهای اجتماعی، سازمان ها و ساختارهاست به گونه ای که پیامد و آثار متفاوتی با پیش از این تغییرات داشته باشد و به گونه ای عام و وسیع باشد که از محدوده و شعاع تغییرات فردی و گروهی بیرون رفته و حوزههای عامتری را در برگیرد و به علاوه طوری باشد که آن تغییرات را در موارد ممکن بتوان اندازه گیری کرد و به حد کافی مشهود باشد.
ارتباط دگرگونیهای اجتماعی و ایدئولوژی
تعیین عوامل یا عامل تحولات اجتماعی محل اختلاف اندیشمندان است. مسلم است که پدیدههای اجتماعی را نمی توان بر مبنای عاملی واحد تفسیر و تحلیل کرد؛ اما در میان عوامل مختلف، تاثیر گذار ترین عوامل عبارت اند از: تکنولوژی ـ ایدئولوژی ـ محیط طبیعی ـ جمعیت ـ رهبری.
عطف به موضوع مقاله، ایدئولوژی(باورها، عقاید، ارزشها و هنجارها) را مهمترین عامل می شماریم و به آن خواهیم پرداخت. نقش ایدئولوژی در تغییرات چیست و عاملیت ان چگونه است؟
نه تنها ایدئولوژی که اندیشهها به مفهوم عام نیز دارای ظرفیت ایجاد تغییرات اند. «برخی اندیشهها به ویژه ایده آلهای اخلاقی بشر نمونه اعلای اندیشههایی هستند که آگاهانه به نظم در آمده اند و مانند نیروی محرکه ای عمل میکنند که موجب گذار از یک وضعیت اجتماعی به وضعیت دیگری میشود».
در نگاهی کلی در این که آنچه از جنس اندیشه هاست تاثیر گذار در تغییرات است اختلافی وجود ندارد و اختلافها بر سر میزان و چگونگی آن است.
اما در این که عوامل مادی در ایجاد دگرگونی موثراند یا اندیشه ها، چهار رویکرد متفاوت موجود است:
1. دیدگاه مارکسیستی؛ که بر اساس آن ، اهمیت و تاثیر نهایی از آن عوامل مادی است.
2. دیدگاه ایده آلیستی؛ که بر نقش اندیشه ها، ایدئولوژیها یا ارزشها در ایجاد دگرگونی تاکید میشود. البته این بدان معنا نیست که آنان عوامل مادی را انکار کنند، بلکه نقش عوامل ایدئولوژیک را پررنگ میبینند.
3. دیدگاه کنش متقابل؛ که میان اندیشهها و عوامل مادی کنش متقابل موجود است و هر یک کم و بیش وزن یکسانی دارند.
4. دیدگاه تغییر متقارن؛ اندیشهها و عوامل مادی همراه با هم دگرگون میشوند و تشخیص هرگونه رابطه علّی میان آن دو ممکن نیست.
در هر چهار موضع یاد شده اندیشهها همیشه بخشی از متغیرهای دخیل در امر دگرگونی را شامل میشوند و این نکته قابل درک است؛ زیرا انسان موجودی است که باید دنیای خود را فهم کند. کارکرد کلیه توهمات، همه مذاهب، همه علوم و همه ایدئولوژیها معنا بخشیدن به جهان است. بنابراین با توجه به این که انسان با اموری از جنس اندیشهها و باورها پیرامون خود را میفهمد و ارزیابی میکند و تغییر میدهد، میتوان حتی به این امر نیز باور داشت که اندیشهها از ارکان اساسی تغییرات اجتماعی اند. از سویی در تمامی رویکردها به ایدئولوژی و اندیشهها این نکته مشترک است که اندیشهها در امر دگرگونی موثرند، اما این که ایدئولوژی چگونه موجب این دگرگونی است باید گفت: به طور کلی عملکرد ایدئولوژیها عبارت است از: بازداری، کند سازی، تسهیل و یا هدایت دگرگونی.
برای ذکر مثال از تاثیر ایدئولوژی، میتوان به تز وبر اشاره کرد که حاکی از این مدعاست که توسعه کاپیتالیسم بر اثر گرایش ویژه ای در اندیشه پروتستانی بسیار تسهیل گردیده است.
در نمونههای دیگر در نقش تسهیل کنندگی ایدئولوژی در دگرگونی میتوان به تائوئیسم و بودائیسم اشاره کرد که بر خلاف اندیشههای کنفوسیوسی که نیرویی محافظه کار محسوب میشود، این ایدئولوژی مذهبی زمینههای ایدئولوژیکی بسیاری از شورشهای دهقانی را که تاریخ چین تجربه کرده فراهم آوردند. تائوئیسم برخلاف اندیشه کنفوسیوسی بر خودجوشی تاکید داشت. مسیحیت (در شورش تاپینگ) و بودائیسم نیز با عمل انقلابی در چین ربط داشتند. بنابراین هر سه این مذاهب (بودائیسم، تائوئیسم و مسیحیت) برای پر کردن خلأ ای که آیین رسمی کنفوسیوسی در روح مردم ایجاد کرده بود و برای توجیه قیام و شورش (که از نظر اندیشههای کنفوسیوسی عملی شنیع بود) به کار گرفته میشدند. بدین ترتیب «تاریخ شواهد فراوانی از نقش جاودانه مذهب در مبارزات سیاسی علیه دودمانهای حاکم را به نمایش گزارده است».
بنابراین تاثیر ایدئولوژیها بر دگرگونی ها امری انکار ناپذیر است. این جا بحث در اصل پذیرش تاثیر بود؛ اما نکته اساسی اینجاست که ایدئولوژیها و به ویژه ایدئولوژیهای مذهبی چگونه و به چه طرقی در دگرگونیها اثر گذارند. برخی از این طریق عبارت است از:
1. ایدئولوژی مسیر جدید را مشروع می سازد که این را هم از طریق درهم شستن نظم کهنه و هم از راه توضیح و معتبر ساختن نظم نوظهور عملی میکند.
2. از طریق مشروع ساختن یا هدایت رفتاری که منجر به تغییرات پیش بینی نشده میشود (مثلاً رشد اقتصادی نتیجه خارج از انتظار دلبستگی مذهبی بود که توسعه سرمایه داری در غرب ناشی از ویژگیهای اخلاقی پروتستان به این صورت شکل گرفت).
3. سومین طریق تسهیل کنندگی ایدئولوژی، فراهم کردن اساسی برای همبستگی است.
4. چهارمین، توان و نیرویی است که ایدئولوژی در انگیزه مند کردن افراد دارد.
5. و پنجمین طریق، مواجه ساختن جامعه با یک تضاد است.
توضیح این که میان ایدئولوژی و واقعیت میتواند تضاد آشکاری موجود باشد به طوری که مردم مجبور باشند برای حل این تضاد اقدام کنند.
پس از شناخت عوامل دگرگونی و چگونگی تاثیر عاملی چون ایدئولوژی، شناخت موانع دگرگونیها حائز اهمیتی بسیار است. یکی از فایدههای عنوان شدن این مسئله در این بخش آن است که با توجه به وجود موانع بسیار در همه جوامع و استثنا ناپذیری آن، اگر ایدئولوژی و مذهبی با وجود مانعیت این موانع توانست تغییرات بنیادین، ساختاری و معناداری در جامعه ای ایجاد کند، این باور تقویت میشود که آن ایدئولوژی از قدرت و نفوذ ویژه ای برخوردار است و ظرفیتهای فوق العاده ای دارد که بی شک در ایجاد دگرگونی های خواسته و مدیریت شده قابل اجراست به ویژه اگر این تغییرات در زمانهای نسبتاً کوتاهی اتفاق بیافتد.
در بررسی موانع سد راه دگرگونی، موارد بسیاری قابل کشف است که برخی از آنها عبارتند از: نظام ارزش ها، نگرش ها، نظامهای قشربندی انعطاف ناپذیر، نابرابری شدید اجتماعی، جدا بودن اجتماعات از یکدیگر، ذی نفع بودن برخی افراد و گروهها در وضع موجود، الگوهای حرکتی مبتنی بر فرهنگ و.... در نتیجه از یک منظر می توان موانع دگرگونی را به دو دسته عمده تقسیم کرد: اجتماعی و روانی: مانند مقاومت برخی گروه های اجتماعی در برابر بخشی از خدمات دولتی
مسئله مهم و مرتبط دیگر، بحث دگرگونیهای اجتماعی و آسیب زایی است. گرچه دگرگونی را به خودی خود نمی توان آسیب زا دانست، اما آهنگ دگرگونی میتواند با فشار روحی وارده در ارتباط باشد. به عبارتی هر گاه آهنگ تغییرات ایجاد شده در زندگی فرد بسیار سریع باشد و تغییرات متعددی در فاصله زمانی کوتاه رخ دهد، معمولاً بیماریهای جسمی و روحی در پی خواهد داشت. این رابطه علی در روابط اجتماعی و مدل های کلان تر اجتماعی نیز قابل صدق است.
از طرفی نویسندگان دریافته اند که علاوه بر نوع تغییر (مطلوب یا نامطلوب) آهنگ تغییر نیز با ایجاد فشار روحی در ارتباط است. آهنگ نسبتاً کند دگرگونی نیز مثل آهنگ سریع ممکن است در افراد فشار روحی ایجاد کند، اگرچه شواهد این امر اندک و به دست آوردنش دشوار است... بنابراین قاعدتاً باید یک حد مطلوب دگرگونی برای سعادت انسان موجود باشد.
مسئله قابل توجه دیگر، اهداف دگرگونی است. در مجموع سه نوع هدف برای دگرگونیهای اجتماعی بر شمرده اند: 1. فرد 2. گروه 3. ساخت اجتماعی.
برخی هدف اولیه دگرگونی را فرد میدانند و برخی گروه و عده ای ساخت اجتماعی. این اهداف در واقع از این ناشی شده که کسانی که میخواهند دگرگونی اجتماعی ایجاد کنند، چه چیزی را باید در ابتدا هدف قرار دهند. البته پر واضح است که دگرگونیها در فرایند نهایی شان هر سه سطح را تحت تاثیر قرار میدهند. یعنی هدف دراز مدت، هر سه را در بر میگیرد؛ اما سول این جاست که هدف اولیه کدام است و ضربه دگرگونی باید بر کدام یک فرود آید؟
در نظر گرفتن افراد به عنوان اولین هدف دگرگونی بر این فرض استوار است که اشخاص دگرگون شده موجد تغییراتی در نظم اجتماعی (یا در گروه یا سازمان) میشوند؛ پس اگر افراد تغییر کنند، دگرگونیهای مطلوب را در واحد اجتماعی بزرگ تر ایجاد خواهد کرد.
هنگامی که فرد آماج دگرگونی باشد، استراتژیهای متفاوتی مطرح است. استراتژیهای مبتنی بر روانکاوی، روان شناسی اجتماعی، اصلاح رفتار، و آموزش و پرورش.
زمانی که فرد هدف دگرگونی است واسطه ای که دگرگونی از طریق آن اعمال میشود غالباً گروه است (خانواده، کلاس درس و حتی گروهی که به منظور تغییر افراد عمداً ایجاد شده باشد) به این منظور غالباً گروههای کوچک را به کار برده اند. این تلقی ناشی از این تصور است که هنجاری تنظیم کننده رفتار، بر اثر کنشهای متقابل گروهی شکل میگیرد؛ پس مکانی که در آن هنجارها را باید دگرگون ساخت گروه است.
اما بحث در جایی که گروه یا ساخت اجتماعی هدف قرار میگیرد متفاوت است. در این مورد فرض بر این است که یک زمینه تغییر یافته موجب بروز تغییراتی در مردم میشود. از طریق دگرگون سازی ساخت اجتماعی یا گروهی که انسانها در آن میاندیشند و عمل میکنند، ارزشهای فردی، نگرشها و رفتار تغییر خواهد یافت.
همانند دگرگون سازی افراد، برای دگرگونی گروه نیز راههای متفاوتی موجود است:
1. روشهایی که ترکیب گروه را تغییر میدهند؛
2. روشهایی که فرایندهای موجود در گروه یا ساخت آن را دگرگون میکنند.
تغییر ترکیب گروه به معنای تعویض اعضای آن است. مثلاً برای دگرگونی در نگرشهای تعصب آمیز نژادی میتوان ترکیب نژادی یک گروه را تغییر داد.
اما در روش تغییر ساخت یا فرایندهای موجود برای ایجاد دگرگونی در گروه، با تغییر انگارههای ارتباطی داخل یک گروه ممکن است این تغییرات ایجاد شود.
منظور از هدف قرار دادن ساخت اجتماعی برای دگرگونی، آن دگرگونیهایی است که دامنه دارترند و در سراسر بخش بزرگ تری از جامعه نشر مییابند. هم چنین منظور آن دگرگونیهایی است که بر بیش از یک وضعیت واحد از کنش متقابل تاثیر میگذارند. یعنی این دگرگونیها در چارچوبهایی وسیع تر از یک گروه یا سازمان خاص بر مردم تاثیر میگذارند. نگاهی گذرا به تاریخ صدر اسلام و به ویژه پس از پیروزی اسلام و حکمیت آن بر جزیره العرب و تشکیل حکومت از سوی پیامبر مثالی مناسب برای این مسئله است. ارزشگذاری های گوناگون پیامبر و پس از وی از جانب امامان شیعه(ع)بخشی از مثالهای مدعای این نوشتار است. ارزشهایی نظیر ارزش علم آموزی، ارتقای دانش افراد، ارزشهای حقوقی چون برابری و عدالت و مساوات، تحرک اجتماعی زنان و... و در نتیجه احراز برخی حقوق دست نیافتنی. البته نکته قابل تامل آنکه مشخص کردن هدف مناسب برای وارد آوردن ضربه دگرگونی همیشه کار ساده ای نیست.
گذری به برده داری
برده داری به عنوان پدیده ای اجتماعی که در گذشته حیات اجتماعی پیوسته مشهود بوده همواره از جلوههای بارز تضادها و نابرابریهای اجتماعی بوده. در تعریفی گذرا بردگان افرادی از جامعه اند که از حقوق بسیاری محرومند، حقوقی که قانونا و طبیعتا افراد جامعه از آن برخوردارند، گرچه اندک باشد. از منظری دیگر بردگان را می توان قشر بیشر تکلیف پذیر جامعه نامید؛ قشری که بیش از حقوق تکالیف متوجه آنان است.
در این که چه عاملی باعث پدید آمدن بردگی شده برخی معتقدند تشکیل خانواده انگیزه آن بوده به ویژه از ناحیه مرد که در مقابل زن قدرت بیشتری داشته و بدین ترتیب انسان تجربه کرد که میتواند از نیروی دیگران استفاده کند. این مسئله تا حدودی نسبت به فرزندان نیز صادق بود و رفته رفته این نوع رابطه از طریق قبیله و رئیس قبیله دنبال شد و نوعی از الگوهای مشابه برده داری قابل مشاهده است. از این جا بود که تصور بردگی دیگران به میان آمد به ویژه در دوران کشاورزی که در این دوران، طبقه فقیر جامعه که قادر به تامین ابتدایی ترین نیازهای طبیعی خود نبودند از سوی صاحبان زمین استخدام شدند و کم کم وارد خانواده آنان شدند و احساس تعلقشان به این خانواده بیشتر شد و این فرهنگ احساس تعلق و فروتر بودن تثبیت شد و از خصیصه این قشر خاصی گردید تا این که این نظام جدید رفته رفته در جوامع پذیرفته شد. این جریان استخدام و بهره کشی به اسرای جنگی نیز سرایت یافت برخی از اسرا نیز به تدریج به عنوان بردگان به خانوادهها راه یافتند که این جریان از سویی باعث تشویق به جنگ هم میشد به ویژه که این نوع استخدام بردگان فواید اقتصادی فراوان داشت. اما زمانی که دولتها در جوامع انسانی پدید آمد، این نوع نظام برده داری به قانون تبدیل شد و از حالت عرفی درآمد و تثبیت قانونی شد.
به هر حال در این که بردگی از چه تاریخی شروع شده محل اختلاف است؛ زیرا برخی آن را از دوره شکار میدانند و برخی از دوره کشاورزی و البته از یک نظر هم بردگی مصطلح را باید از شروع تاسیس دولتها دانست؛ زیرا پیش از آن بردگی خانوادگی مطرح بوده و این نوع موقعیت و دسته بندی در واقع نوعی خدمتگزاری بوده نه بردگی؛ چرا که در آن دوره همه مملوک بودند و روسای خانوادهها مالک، اما مالکیت آنها ناشی از حق حاکمیت و اقتدار بود و این نسبت برای همگان یکسان بود از خودی و خدمتگزار و فرزند بنابراین این احتمال تقویت مییابد که نمی توان طبقه خدمتگزار آن دوران را برده نامید.
بر اساس آنچه گفته شد، می توان بردگی را در یک نگاه بر دو قسم برشمارد: بردگی خانوادگی، بردگی قانونی.
بردگی خانوادگی با بردگی حقیقی متفاوت است؛ زیرا بردگی حقیقی حقی است ناشی از قانون که به موجب آن انسان بتواند مالک انسان دیگر شود. به هر حال با تاسیس حکومتهای سلطنتی، قانون جای عرف خانوادهها و اراده روسای خانوادهها را گرفت و بیشتر آداب و رسوم در مجموعه قوانین کشورها وارد شد یکی از این رسوم هم حق مالکیت بنده بود که برای مردم آزاد قائل شدند و از همین جا حق اقتدار پدر به حق مالکیت تبدیل و بردگی ناشی از قانون در میان مردم شناخته و پذیرفته شد.
نگاه ارزشی قرآن به برده و برده داری
بررسی آیات قرآن گویای نوعی ارزشگذاری ویژه و جدید برای این قشر خاص است و از قضا این نوع ارزشها به سرعت در میان افراد جامعه پذیرفته شد و تاریخ صدر اسلام گواه آن است و کم ترین اثر این تغییر و تحول در مسئله حاضر، ایجاد دگرگونی در نظام ارزشی نظام برده داری بود. البته به دلیل رعایت اختصار تنها به چند آیه اکتفا میشود و ادعای وجود آیات فراوان در این باره بی دلیل و مدرک نخواهد بود. به عبارتی در ایجاد این نوع تغییرات شگرف در نظام برده داری در صدر اسلام تنها آیات ناظر به مسئله برده و برده داری دخالت نداشته، بلکه تمام آیاتی که سهمی در ایجاد و توسعه نظامی خاص از ارزشهای اسلامی داشته اند، به واسطه یا مستقیم به این مسئله مربوط اند. اینک به برخی از این آیات اشاره می شود:
1. از جمله ارزشهای عام قرآنی که دلالت بر اصول و بنیانهای ارزشی اسلامی ـ انسانی دارد، آیه 12 سوره حجرات است. بر اساس این آیه هیچ یک از عوامل نژاد، ملیت، ثروت و... و آزادی و بندگی ملاک فضیلت و ارزش اصیل نزد خدای متعال نیست بلکه تنها شاخص ارزشگذاری الهی عبارت است از مجموعه ای از الگوهای تعریف شده رفتاری با نام پرهیزگاری:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقیکم...»
2. بر اساس نوع نگاه خاص ارزشی قرآن که پایه بسیاری از ارزشهای انسانی است، نتایج ارزشی خاص در پهنای روابط اجتماعی انسان تجلی می یابد که می تواند کنشگران را متاثر سازد آیه 221 سوره بقره از جمله دال بر این معناست:
«ولا تنکحوا المشرکات حتی یومن و لامة مومنة خیر من مشرکة و لو اعجبتکم...»
یعنی در مقایسه میان دو مجموعه ارزش بندگی ـ آزادی با ایمان ـ شرک؛ ارزش بندگی ـ آزادی مطلقا تابع ارزش ایمان ـ شرک است و هیچ اصالتی ندارد، بنابراین ارزشی تبعی است.
3. در برخی آیات توجه به مسئله بردگان و تبعا ایجاد تغییر شیوه تعامل افراد با این قشر و برخورد با این مسئله، با حوزه اقتصاد ارتباط یافته بدین صورت که در قالب تشریع احکامی برای معتقدان به اسلام در جامعه، شیوه ای از آزادی بندگان را تسهیل نموده است:
«لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و اتی المال علی حبّه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوة و اتی الزکوة و الموفون بعهد اذ عاهدوا و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس اولئک...»
عبارت فی الرقاب در این آیه ناظر به آزاد سازی بندگان است. در این آیه از طریق فرایند ارزشگذاری که از ناحیه هنجار سازی تشریعی حاصل می گردد شیوه ای از آزادسازی و محصور شدن این قشر با کنشهای اقتصادی افراد پیوند می یابد. به ویژه این که عمل کننده به این دستور (کسی که بنده ای از این راه آزاد کند) نیکوکار تلقی میشود و حائز حد مطلوبی از امتیازات ارائه شده از سوی دین. بنابراین رابطه ذیل از این آیه قابل استفاده است: ارزشگذاری الهی ← دینی ← تشویق به آزاد سازی بندگان ← آزاد سازی ← برخورداری آزاد کننده از امتیاز و منزلت اجتماعی در جامعه اسلامی.
قابل توجه آنکه در این آیه عمل آزاد سازی بندگان جزء کنشهای هنجاری ای است که در کنار ایمان دینی باید محقق گردد تا فرد به برخی از امتیازیابی(اتصاف به نیکی)نائل شود. طبق این آیه سهمی از مصارف زکات (صدقات) صرف آزاد سازی بندگان میشود و تشریع چنین احکامی نشان از در نظر داشتن اسلام برای آزاد سازی تدریجی بندگان و ایجاد تحرک اجتماعی برای این قشر جامعه است و البته به گونه ای که دفعی نباشد و با واکنشهای نامطلوب و نظم ستیز اجتماعی رو به رو نشود. و اهمیت این استراتژی در این نکته نهفته است که در واقع با ایجاد دگرگونی در سطح باورها و ارزشها، یعنی زیر ساختها، موجبات تغییرات و تحول را فراهم می آورد.
4. در سوره بلد آیات 7 ـ 13 ضمن این آیات و پیوست به آیات پیشین و پسین، آزاد سازی بندگان را جزء بایستههایی بر شمرده که با وجود آن می توان به درجات والایی در نظام ارزش گذاری در دین(اسلام) دست یافت. هم چنین از سیاق و نحوه چینش این آیات فهمیده میشود که این امر ( آزاد سازی بندگان)اولا از سطح واجبات فقهی(آزاد سازی در مقام کفاره رفتار خطا)فراتر رفته و فرد را به حوزه ارزشهای حداکثری ارتقا می دهد؛ یعنی فراتر از حوزه حقوق و عرصه کسب امتیاز.
5. در سوره توبه آیه 60 نیز یکی از مصارف صدقات تامین هزینه آزاد سازی بندگان است:
«انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المولفة قلوبهم و فی الرقاب و... فریضة من الله و الله علیم حکیم»
فارغ از هر نوع برداشت و تفسیر از این آیه شاید از موجه ترین و کمتر تردیدپذیر تفسیر، دلالت آیه بر برخورداری بندگان از بخشی از مزایا و منافع اجتماعی(صدقات)باشد.
6. آیه 25 سوره نساء نیز ناظر به جایگاه بندگان در نظام خانواده در اسلام است:
«و من لم یستطع منکم طولاً ان ینکح المحصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیتکم المومنات و الله اعلم بایمنکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهنّ...».
در این آیه چون تنها فقرا توصیه شده اند به این که با کنیزان ازدواج کنند احتمالا عموم مردم از این بیان نسبت به طبقه کنیزان احساس خواری و پستی کرده، خیال کنند خداوند نیز این طبقه را خوار و بی مقدار میداند و از سوی دیگر خود این طبقه هم از این خطاب دلگیر شوند و مخصوصاً مردان از ازدواج با کنیزان و زنان از ازدواج با غلامان خودداری ورزند، از این روی با جمله " بعضکم من بعض " از این سوء برداشت جلوگیری نموده و به حقیقتی صریح اشاره کرده که: برده نیز مانند آزاد، انسان است و از نظر انسانیت و معیاری که با آن یک موجود، انسان میشود هیچ تفاوتی با هم ندارند. برده نیز مانند آزاد واجد همه شئون انسانی است و تنها تفاوت میان این دو در سلسله احکامی است که به منظور چینش نقشها، پایگاهها و روابط منظور شریعت است به گونه ای که تعادل میان اقشار موجود برقرار گردد و این تفاوتها به هیچ وجه نزد خداوند معیار نیست و ارزش انسانی آزاد و بنده یکسان است.
7. آیه 36 سوره نساء نیز در مقام ارزشگذاری برای قشر بردگان، حقوقی اخلاقی برای آنان متوجه دیگران کرده و حوزه تعاملی فراتر از حقوق حداقلی برایشان تدارک دیده است:
«و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً و بذی القربی و الیتمی و المسکین و الجار ذی القربی... و ما ملکت ایمانکم، ان الله لا یحب من کان مختالاً فخوراً»
یعنی در کنار احسان به افرادی چون پدر و مادر، احسان به بندگان هم واجب است. قابل تامل، وجوب این رفتار است! بنابراین حتی اگر همین یک آیه درباره بندگان وجود می داشت، کلیت تعامل و روابط میان آزادها و بندگان دستخوش تحول میشد؛ زیرا رفتار ناشی از تکبر و خود بزرگ بینی و طبقه محوری و خوار شماری این قشر اصلاً جایی نمی داشت؛چرا که خلاف احسان و نیکی است. پس اگر در امکان و آنگاه وقوع تحرک اجتماعی، برخورداری از ارزش و منزلتهای معنوی نیز دخیل باشد؛ این آیه و مانند آن را میتوان از موجبات این نوع تحرک اجتماعی برای قشر بردگان در آن جامعه اسلامی صدر اسلام تلقی کرد. و ارزش این احسان به بندگان هنگامی دو چندان میشود که در این آیه این نیکی در کنار عبادت خدا و شرک نورزیدن(برترین اعمال نظام ارزشی کنشی اسلام) ذکر شده. بنابراین یکی از مجموعههای رفتاری مورد انتظار خداوند که خود منشوری است گویای یک شخصیت و هویت فرد مومن به اسلام، مجموعه ای متشکل از: پرستش خدا و شرک نورزیدن و احسان به والدین و... و بندگان است!
9. از دیگر آیات قرآنی که بر ارج و ارزش گذاری عام به بردگان دلالت دارد آیه 195 آل عمران است:
«فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عمل منکم من ذکرا و انثی بعضکم من بعض...»
علامه طباطبائی در المیزان درباره تعبیر " بعضکم من بعض " میگوید: یعنی عمل هیچ کس از مرد و زن را بی مزد نمی گذارم (چه آن که همه در نظر خدا یکسانند بعضی از مردم بر بعضی دیگر برتری ندارند مگر به طاعت و معرفت). پس ملاک قشربندی یا تقسیم بندی های اجتماعی در نظام ارزشی اسلام کاملا تابع ارزشهاست.
طبق این آیه نیز ریشههای اندیشه و تصور نابرابریهای ذاتی و اصیل میان دو قشر بنده و آزاد از بین میرود و این مفهوم تقویت میشود که به لحاظ ارزشهای انسانی میان این دو نیست و تابعی از شرایط تاریخی اجتماعی است.
شواهد تاریخی
گذری بر منابع تاریخی و رجوع به سیره امامان شیعه(ع)در تعامل با بندگان گویای هنجار سازی و الگوسازی رفتاری و حاکی از تلاش آنان برای هدفی بزرگ یعنی آزاد سازی بندگان بوده که اختصارا به مواردی اشاره می گردد:
1. روزی اعرابی نزد پیامبر (ص) رفت و گفت: مرا به کاری رهنما شو که داخل بهشتم سازد. فرمود: عتق النسمة و فک رقبة... در توضیح فرمود: عتق نسمه آن است که خودت به تنهایی بنده را آزاد کنی و منظور از فک رقبه این است که در بهای آزادی او کمک و مساعدت کنی.
2. پیامبر اسلام(ص) زینب بنت حجش را که از خاندان هاشمی بود به تزویج زید در آورد که پسر خوانده حضرت شده بود و خود حضرت وی را آزاد کرده بود.
که آزاد سازی و سپس پسر خواندگی آن هم در خانواده ای که میان افراد آن جامعه برترین منزلت را داراست بسیار پر معنا است.
3. ایجاد رابطه برادری میان غلامان و غیر غلامان: در ابتدای هجرت، رسول خدا (ص) میان حمزه عموی خود و زید؛ ابوبکر و خارجة بن زید؛ خالد بن رویحه خثعمی و بلال بن ریاح و بسیاری دیگر. ایجاد این نوع روابط میان افراد که ظاهرا تجربه ای مختص اسلام است، در واقع الزام افراد به تعهدات تعاملی حداکثری است. با این وصف قشر بندگان، دست کم برخی از آنان به پیوسته ترین پیوندهای اجتماعی دست می یابند و این راهکار هرگز با هدف برده داری منطبق نمی باشد. و چنین نمونه هایی در جوامع دیگر نظیری ندارد.
ایجاد این نوع روابط از نوع روابط غیر رسمی پایداری است که بیشترین میزان همبستگیهای اجتماعی را به دنبال خواهد آورد. برای فهم بهتر این نوع همبستگی میتوان دو نوع روابط موجود میان افراد در محیط خانواده و محیط اجتماع را در نظر گرفت که در مقایسه با اجتماع بزرگ تر، علقهها و پیوندهایی که در متن خانواده ایجاد میشود بسیار عمیق تر است. بنابراین در صدر اسلام پیامبر با برقراری این نوع پیوند میان این دو قشر در شکافهای بزرگی را از میان آنان برداشته است و این از قدرت و نفوذ مکانیسمهای اجتماعی مبتنی بر عاطفه پرده بر میدارد! که در نهایت بی شک به سود بندگان منجر شده است.
5. اعطای جایگاههای حکومتی که حاکی از ارتقای منزلت اجتماعی شخصی و قطعاً تحرک اجتماعی را در پی خواهد داشت از دیگر نمونههایی است که از سیره معصومان (ع) و رواج تعامل با بردگان فهمیده میشود:
زمانی پیامبر(ص) زید غلام خود را رئیس سپاه در جنگ موته میکند و سپس فرزندش اسامة بن زیر را فرمانده سپاهی میکند که بسیاری از مهاجران و انصار از سپاهیان آن لشگر بودهاند. و از قضا این نقش و بالتبع پایگاه اجتماعی پر منزلت در سن 18 سالگی به اسامه اعطا شد!
بنابر این آموزههای اسلام توانسته بود جایگاه اجتماعی غلامان را چنان ترفیع دهد که حتی بسیاری از مهاجران و انصار و صحابه نیز نه تنها با این موقعیت از سوی اسامه مخالفت نمی کنند، بلکه فرماندهی او را پذیرفته و به سپاه وی ملحق میشوند. و گواه این پذیرش، پیروزی در آن جنگ است! و شاید مخالفت و تمرد از این فرمان از سوی ابوبکر و عمر و ملحق نشدن آنان به این سپاه نیز به دلیل اشکال آنان به سن اسامه بود نه پیشینه بردگی اش.
6. بلال حبشی موذن پیامبر(ص)و منزلت و پایگاه اجتماعی خاص وی نیز دلیل روشن دیگر این نوشتار است.
7. از جمله ویژگیهای اخلاقی امامان شیعه(ع) این بوده که بسیار برده میخریدند و مدتی در خانه نگه میداشتند که تربیت اسلامی یابند و سپس آزاد میکردند. به گواه تاریخ از میان این بندگان مسلمانان بسیار اصیل بر میخواست.
در خانه امام سجاد(ع) بردگان بسیاری بودند. در طول سال که بردگان خطا میکردند، امام اعمالشان را در دفتری ثبت میکرد تا این که در آخر ماه رمضان ایشان همه آنان را جمع میکرد و در وسط آنان میایستاد، دفتر را میآورد و رو به آنان میفرمود: فلانی یادت هست در فلان وقت چنین جرمی مرتکب شدی... بعد میفرمود: خدایا اینها که زیردست من بودند به من بدی کردند و من که بنده تو هستم از همه اینها گذشتم. خدایا من بنده تو هستم و در درگاه تو مقصرم. خدایا از این بنده مقصر خودت بگذر. و آن گاه همه آنان را آزاد میکرد!
8. علی بن ابی طالب (ع) هزار بنده آزاد کرد که تمام آنها را از مزد کار و دست رنج خود خریده بود.
9. به نقل از عبدالعزیز سید الاهل از کتاب اعیان الشیعه (ص 453) تعداد بندگانی که امام سجاد(ع) آزاد کرده اند پنجاه هزار نفر مینویسد.
10. جرجی زیدان در تمدن اسلام (ج 4، ص 206) مینویسد: وقتی که علی بن الحسین (زین العابدین) کنیز خود را آزاد کرد و به عقد خود در آورد، عبدالملک نامه ای به او نگاشت و او را سرزنش کرد. ایشان در پاسخ وی نوشت که خداوند با اسلام این تعصبات را از میان برد و مسلمان را از پستی و عار و سرزنش منزه نمود. پیغمبر اکرم (ص) با کنیز خود و زن غلام خود ازدواج نمود. عبدالملک که نامه را خواند گفت: عجیب است چیزی که برای مردم اسباب پستی میشود برای علی بن الحسین موجب افتخار میگردد.
نکته آنکه: امامان شیعه(ع) تنها به دنبال آزاد سازی نبوده اند، بلکه شواهد نشان دهنده آن است که در پی تحرک اجتماعی و ارتقاء منزلت بردگان نیز بوده و بزرگ ترین دلیل بر این مدعا اعمالی مثل ازدواج با آنان است زیرا ازدواج همان پذیرش فرد به عنوان عضوی از خانه و برقراری نزدیک ترین رابطهها و پیوندهاست و قطعاً به دنبال این پاک سازی ذهن مردم از این نوع باورها و نگاههای نژاد مدارانه بوده اند و اتفاقاً سخن عبدالملک نیز نشان از آن است که این گونه تصورات درباره بردگان حتی تا زمان امام سجاد (ع) نیز در سطوحی وجود داشته و هنوز از جامعه اسلامی زدوده نشده بود.
10. از دیگر نمونهها رفتار صریح امام حسین(ع) با غلامان خود در واقعه عاشوراست. حضرت به آنان القابی داده و به اوصاف آنان را میخواند که نشان از برخورداری از جایگاههای ممتاز در دنیا و آخرت دارد و بزرگ ترین منزلتها را برای آنان بدین وسیله تثبیت میکند. اوصافی مثل شهید.
و چون بهره مندی از ارزشهایی که دلالت بر پذیرفته شدگی اخروی کند در جامعه اسلامی از برترین ارزشهای اسلامی است؛ بالتبع منزلت زمینی(اجتماعی ایشان نیز ارتقا خواهد یافت.
حاصل آنکه سیره معصومان امامان شیعه(ع) سرشار از رفتارهایی است که به وضوح نشان دهنده این مدعاست که آنان در مسیر آزاد سازی بندگان بیشترین و تاثیر گذارترین نقش را در تغییر الگوهای ارزشی افراد جامعه داشته اند؛ به ویژه در مسئله آزاد سازی بردگان.
بندگان و احکام اسلامی
بررسی کلیت احکام فقه شیعی درباره موضوع عبد(بنده) مدعای این نوشتار را بسیار به ذهن نزدیک میکند. این احکام به جهات مختلفی قابل بحث و بررسی است و ابعاد متفاوتی را در بر میگیرد. مسائلی چون احکام حقوقی، جزایی، استحباب و کراهت انواع بندهداری ومانند. در خور تامل آنکه بحث مربوط به بردگی در کتب فقهی با عنوان " عتق " مطرح شده نه " رقّیة " ! یک جلد از مجموعه وسائل الشیعه( از معتبرترین مجموعههای روایی شیعه) با عنوان «العتق» به این بحث پرداخته که برای آگاهی اجمالی و تایید آنچه تاکنون گفته شد، گذرا به فهرست مطالبش اشاره می گردد و برای نمونه تنها به برخی از بابهای آن اشاره میکرده، نتیجهگیری را به عهده خواننده وامیگذاریم:
1. باب استحباب العتق؛ و این اولین باب این مجموعه است!
2. باب تاکد استحباب العتق عشیة عرفة و یومها؛ و این تشویق به آزادسازی و نظایر آن در گزاره های دینی که نوید به پاداش دهی اخروی است، به گونه ای بیان گشته که در ترغیب مسلمانان جستجو گر پاداشهای اخروی صدر اسلام بی شک موثر واقع می گشته است.
3. باب استحباب اختیار عتق العبد علی عتق الامة! و به عبارتی ارجحیت آزاد سازی بندگان مرد بر زن که مسئله ای است شایان توجه. شاید تقدم به این دلیل باشد که با عطف به شرایط اجتماعی بندگان زن آن روزگار و عدم حمایتهای خاص و تأمینها ویژه اجتماعی برای آنان و اینکه در صورت آزادی، بیشتر در معرض انواع آسیبهای قرار میگرفتند چنین حکمی صادر شده و پیداست که در صورت سکونت و خدمت در خانه مالک خود، قطعاَ مشمول بسیاری از حمایتها بودند و چون این شرایط آسیب زا شد مسلماَ در آن روزگار وجود داشته؛ بر مبنای حمایتی دین از این قشر، این فرض فراتر از یک احتمال می نماید!
4. باب استحباب کتابة العتق و کیفیته؛ این باب شامل روایتی قابل تأمل است. قال: قرأت عتق أبی عبدالله(ع) فاذا هو: هذا ما أعتق جعفر بن محمد، اعتق فلاناً غلامه لوجه الله، لا یرید به جزاءً و لا شکوراً، علی أن یقیم الصلاة، و یؤتی الزکاة، و یحج البیت، و یصوم شهر رمضان، و یوالی اولیاء الله، و یتبرأ من اعداء الله، شهر فلان و فلان و فلان ثلاثة. به اختصار باید گفت نکته اول اینکه آزادسازی بندگان در مسیر تربیتی و هدایتی خاص صورت میگرفته و در واقع این شیوه تربیتی بندگان بر این اساس بوده که هم هدایت یابند و هم به منزلت مناسب اجتماعی دست یابند و دیگر اینکه استحباب مکتوب ساختن عتق، می تواند نوعی سندسازی و رسمیت بخشی به این مسئله تلقی گردد. یعنی با سندسازی و شاهد گرفتن عدهای، ارزش آزادسازی تقویت میشود و همین انتقال از سطح شفاهی به سطحی کتبی، تثبیت و تداوم فزونتری را در پی خواهد داشت.
5. باب اشتراط صحة العتق بنیة التقرب! جریان آزادسازی و تلاش برای آن از اهداف جدی دین اسلام بوده است و مورد حاضر گویاترین سند. به واقع این هدف از طریق این نوع ارزشگذاریها تسهیل میشده. وقتی آزادسازی بدین گونه رفتار عبادی تلقی میگردیده، در واقع با بهترین شیوه و به سرعت تحقق مییافته.
6. باب ان الاصل فی الناس الحریة حتی تثبت الرقیة!(این اصل نشان دهنده جهتگیری اسلام است).
7. باب کراهة عتق المملوک عند حضور موته!
8. باب تأکد استحباب عتق المملوک المؤمن بعد سبع سنین.
9. باب جواز بیع المدبر و عتقه و کراهة بیع. ؟
10. باب استحباب مکاتبة المملوک المسلم اذ کان له مال.
11. باب أنّ ام الولد مملوکة مادام سیدها حیّا.
و بابهای بسیار دیگر که بسیاری از آنها مبین این معناست که جهتگیری اسلام آزادسازی بندگان به همراه خدمترسانی به این قشر و حمایت از آنان است. شایان ذکر آنکه از مجموع 118 باب کتاب عتق در وسائل الشیعه، 43 باب منحصراَ به بحث تدبیر و مکاتبه و استیلاء اختصاص دارد که هر سه از شیوهها و راهکارهای عتق و آزادی بندگان و احکام مربوط به آن است و حتی از 75 باب باقی از مجموع 118 باب کتاب عتق نیز چنان که نمونههایی ذکر شد؛ احکام و بابهای بسیاری به بحث آزادسازی و حمایت و خدمت به بندگان ارتباط دارد. با این بررسی جهتگیری کلی روایات عتق مربوط به بندگان اثبات فرضیه نوشتار حاضر است.
اما مباحث گوناگون و احکام فرعی فقه شیعی در باب برده داری نیز بسیار حائز اهمیت است. اسلام در مسئله عتق تا آنجا پیش رفته که به عقیده اکثر فقها در عتق مستحب و قهری، اسلام شرط نیست و فقط در موارد کفارات(کفاره قتل مسلمان)باید بنده مسلمان آزاد شود. اهمیت این حکم از آنجا معلوم میشود که حساسیت اسلام نسبت به تفاوت میان مسلمان و کافر را در نظر داشته باشیم. این حکم میتواند گویای این نکته باشد که در مسئله آزاد سازی بندگان علیرغم حساسیت ویژه اسلام به مسئله کفر و اسلام، به دلیل حصول حداکثری هدف آزاد سازی و البته حکمتهایی دیگر از میزان این حساسیت در این مسئله خاص کاسته شده.
برخی از احکام
1. هر گاه مالک از کنیز خود صاحب فرزند شود فروختن آن کنیز جایز نیست و باید بعداً از سهم ارث فرزندش آزاد شود. با جعل این حکم معلوم است که قاعدتاً عده بسیاری از کنیزان به آزاد نایل می شدند؛ زیرا کنیزانی که از مالک خود صاحب فرزند میشدند کم نبودند.
2. کفاره بسیاری از تخلفات در اسلام آزاد کردن بندگان معین شده است. و از آنجا که به طور طبیعی و قابل پیش بینی بسیاری از مسلمانان مرتکب تخلف میشدند و فرهنگ مبتنی بر الگوهای ارزش مدار و تعهد به دستورات شریعت در صدر اسلام و دوران متقدم تر جدی تر بوده، تخمین فراوانی معنادار بندگان آزاد شده از ناحیه عمل به احکام شریعت( ادای کفارات) دشوار و بی دلیل نخواهد بود.
3. اگر صاحبی مجازاتهای سنگینی بر غلامشان اعمال کند، آن غلام خود به خود آزاد خواهد شد. (این حکم دلیل وجود نظام حقوقی دو سویه شریعت برای مالکان و بندگان است).
4. مجازات زنای مردان و زنان برده کمتر از افراد آزاد است.
موارد بسیار دیگری نیز وجود دارد که نوعی تخفیف در مجازات بندگان را میرساند. این گونه تخفیف مجازاتها می تواند به دلیل تلازم رابطه میان حقوق و مجازات است؛ یعنی حال که این قشر اجتماع از برخی امتیازات و حقوق محروم است، باید مجازات آنان نیز تقلیل یابد که این با عدالت سازگارتر است.
5. عوامل برده شدن شخص در میان ملل غیر مسلمان در دوران رواج بردهداری چند چیز بود: اسارت، سرقت، وام، معامله و قانون؛ اما با ظهور اسلام و مخالفت با هر نوع استغلال انسان، این عامل تنها به اسارت در جنگ تقلیل یافت بود.
پر واضح است که با وجود چنین حکمی ازدیاد این قشر بسیار محدود میشود. از سویی، جنگ نیز از امور نادر در ایام سال بوده و مطابق اقتضای جنگهای آن روزگار، تعداد کشتهشدگان بیشتر از اسرا بوده. پس بیشتر شرایط ناظر به هدف گذاری اسلام برای تامین بندگان است.
6. از نکات قابل توجه دیگر تفاوت در بهرهمندی از حقوق است. در میان غیرمسلمانان هیچ آزاد شدهای در دوران رواج بردهداری نمیتوانست از جمیع حقوق مدنی برخوردار شود و حتی اولاد او نیز با سایر انسانهای آزاد حقوق مساوی نداشت. اما در اسلام به محض اینکه بندهای آزاد شد در همه حقوق با سایر مسلمانان برابر است. و جالبتر اینکه بر اساس برخی از احکام اسلامی مربوط به حمایت از بندگان، پس از آزادی اگر شخصی بندهای آزاد کرد ملزم به رعایت حال اوست و در مواقع مرض و تنگدستی یا صغیر بودن باید به کمک او بشتابد!
7. و از مهم ترین نکات بحث حاضر، آن است که در حالی که اسلام موجبات بردگی را تنها به یک عامل (اسارت) محدود کرده، از طرفی دایره عتق و احکام آن را بسیار وسعت بخشیده. به طور کلی سه شیوه و حکم برای آزادی بندگان در اسلام موجود است:
1. عتق قهری: در جایی که علتی پیش آید که قهراً عبد آزاد میشود که اصطلاحاً انعتاق گویندش.
2. عتق واجب: آنجا که کفاره آزاد کردن عبد بر شخصی واجب شود.
3. عتق مستحبی: در برخی شرایط و برخی ایام و بعضی فرضها، عتق مستحب شمرده میشود.
بررسی انواع عتق در فقه شیعه منجر به تقویت فرضیه نوشتار حاضر می گردد. زیرا بیش از نیمی از گونه های عتق، قهری و وجوبی است!
نمودار تفصیلی گونه¬های عتق در اسلام
گونه¬های عتق
عتق
قهری
1. شخص مالک اقربای طولیاش شود (والدین و اجداد و اولاد و نوادگان)
2. سرایت
الف) سرایت از جزء به جز
ب) سرایت از شخصی به شخصی
3. مکاتبه
4. تدبیر
5. تنکیل (قطع عضوی از بنده)
6. مرض (عوارض متفرقه مثل ابتلا به کوری، جذام یا مثل آن(
7. وراثت
8. استیلاء
9. ادعای آزادی
10. تنبیه (در صورت اگر جرح و ضرب شدید)
عتق
واجب
اجباری
1. قتل عمد
2. افطار به حرام
3. قتل غیرعمد
4. ظهار
5. قسم به برائت
واجب اختیاری
1. افطار روزه در رمضان
2. شکستن نذر و عهد
3. تخلف از قسم (در این موارد، آزادسازی از گونه¬های کفاره¬های واجب است که کفاره¬دهنده می¬تواند برگزیند)
عتق
مستحب
1. عتق مطلق
2. مکاتبه
3. تدبیر (اصل تدبیر و مکاتبه عملی مستحبی است ولی پس از انقعاد آن عتقش واجب است)
4. وصیت
الف) وصیت به نفع عبد
ب) وصیت به عتق
5. عتق در مرض موت.
6. خدمت: مضمونش این است که بنده مسلمان پس از 7 سال خدمت آزاد میشود
بدین صورت با نگاهی اجمالی به کلیت احکام عتق، این نتیجه قابل انتظار است که روند این پدیده اجتماعی به سوی آزادسازی سریع این قشر و حصول تحرک اجتماعی برای آنان پیش رود و اینکه به مرور زمان جز اندکی معدود از این افراد باقی نماند. اما بحث از اینکه چگونه این پدیده طبق انتظار و بر اساس هدفهای پیشبینی شده اسلام پیش نرفت، مربوط است به مباحث تحلیلی ـ تاریخی و عواملی چون حوادث سیاسی صدر اسلام، عملکرد خلیفهها و دولتمردان و نقش حکومتها در تغیرات فرهنگی و در نتیجه نفوذ دوباره فرهنگ جاهلیت و کند شدن آهنگ آزاد سازی.
زوایایی از نگاه اسلام به مسئله بردگی
در نظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان، دیدگاه اسلام درباره این پدیده اجتماعی به گونهای است که با گزینش راهکارهای تدریجی به سمت آزادی همه بندگان نایل آمد. برنامههای کلان اسلام برای این آزادی تدریجی به اختصار عبارت است از:
الف: اختصاص یکی از مصارف هشتگانه زکات به خریدن بندگان و آزاد کردن آنها.
بدین صورت در اقتصاد مسلمانان به طور دائم سهمی در نظر گرفته میشود که از طریق آن بندگان آزاد شوند تا جایی که این پدیده به کلی از میان برود.
ب: تشریع احکامی که طبق آن بندگان سرانجام به آزادی نایل شوند مانند مکاتبه (عبد مکاتب) که بر اساس آن بندگان با قراردادی که با مالک خود میبندند میتوانند از حاصل دسترنج خود آزاد شوند. یعنی این قشر با ارائه خدماتی و مشارکت در فعالیتها و ایفای نقش موقعیت خود را نیز ارتقا میدهند و آزاد می گردند.
ج: ارزشگذاری آزادی بندگان به عنوان یکی از مهمترین عبادات و اعمال.
د. احیای شخصیت بردگان: در دورانی که بردگان مسیر آزادی را میپیمودند، اسلام برای احیای حقوق آنان اقدامات وسیعی کرده و شخصیت آنان را احیا کرده است. این کار با ارزش گذاری هایی مانند نزول آیاتی چون «ان اکرمکم عند الله اتقیکم» و مانند آن صورت گرفته. بنابراین از سویی به تغییر تدریجی نظام ارزشی به سود این قشر و از سوی دیگر به اعطای برخی از پایگاههای مهم اجتماعی و نقشهای پر منزلت پرداخته تا جایی که بردگان در آن دوران صدر اسلام به مقام قضاوت و فرماندهی لشگرهای بزرگ نیز دست یافتهاند.
برخی از یاران بزرگ پیامبر اسلام(ص) از بردگان بودند( یا بردگان آزاد شده) و بسیاری از بردگان معاون بزرگان اسلام بودند و ایفای نقش میکردند و در نزد عامه نیز بسیار مورد پذیرش بودند. سلمان، بلال، عمار یاسر و قنبر را میتوان از این افراد خواند. پس از غزوه بنی المصطلق پیامبر اسلام(ص) با یکی از کنیزان آزاد شده این قبیله ازدواج کرد و همین امر بهانة آزادی تمام اسرای قبیله شد.
بزرگان دین و به ویژه پیامبر اسلام(ص) از آنجا که تمام رفتارها و گفتههایشان حمل بر دین خواهد شد؛ اگر عملی انجام دهند که با سنتها و آداب و رسوم پیشین و تثبیت شده پیش از آنان منافات داشته باشد (مانند ازدواج با کنیز آزاد شده) این سوال پدید میآید که بازخورد این رفتار چگونه خواهد بود؟ در پاسخ باید گفت این مسئله دو صورت دارد: یکی اینکه بگوییم آن سنت و الگوی پیشین با آمدن این دین رنگ باخته و دگرگون شده بود. دیگر اینکه بگوییم هنوز تا حدودی حساسیتهایی وجود داشته اگر چه شاکله آن سنت پیشین دیگر در جامعه جاری نباشد. ظاهراً احتمال دوم قویتر باشد. زیرا در دوران پیامبر(ص) و به ویژه در ماجرای یاد شده (غزوه تبوک) که در ده سال مربوط به مدینه است بعید به نظر میرسد که آن ذهنیتهای مربوط به نظام بردهداری و الگوهای تعامل با بردگان به کلی عوض شده باشد، بلکه احتمال قوی این است که آن دوران دوره گذار و دگرگونی این نظام و الگوهای مربوط به پذیرفته شدگی آنان بود و اعمالی چون این رفتار پیامبر(ص) نیز در واقع به جهت ضمانت بخشی و جهت دهی و معنادار کردن این دگرگونی و برای جایگزینی فرهنگ جدید بوده؛ بله البته این مسئله را هم نمیتوان انکار کرد که آهنگ دگرگونی این فرهنگ در دوران حضرت رسول(ص) بسیار سریع بوده و تغییرات بسیاری ایجاد شده بود؛ زیرا اگر هنوز در گامهای اولیه این تغییر میبود قاعدتاً با توجه به نفوذ ریشههای این نوع نظام (بردهداری) پیامبر(ص) نیز این گونه دفعی عمل نمینمود بلکه صبر مینمود و در وقت مقتضی چنین کاری میکرد. به هر حال آیه 221 بقره نیز با تعبیر «ولو اعجبتکم» مؤید این ادعاست که هنوز رگههایی از سنن و باورهای جاهلیت وجود داشته و کاملاً این باورها زدوده نشده بود.
بنابراین در بحث احیای شخصیت بردگان میتوان به طور کلی به چند جهتگیری کلی و راهبردی اسلام اشاره کرد:
1. در ناحیه رفتار با بردگان: که نزول آیاتی چون آیه 40 سوره نساء «و اعبدالله و لاتشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً... و ما ملکت ایمانکم...» و همچنین تاریخ سیره اهل بیت(ع) بهترین گواه این مدعاست.
در اسلام دستورات بسیاری درباره رفق و مدارا با بردگان وارد شده تا جایی که آنها را در زندگی صاحبان خود نیز به نوعی شریک میکند.
از امام صادق(ع) آمده است: هنگامی که پدرم به غلامی دستور انجام کاری میداد ملاحظه میکرد اگر کار سنگینی بود بسم الله میگفت و خودش وارد عمل میشد و به آنها کمک میکرد.
این نوع رفتارها و فرهنگسازی در این دوره انتقال به حدی تأثیرگذار بوده که غیر مسلمانان نیز آن را تمجید کردهاند. جرجی زیدان در تاریخ تمدن خود میگوید:
اسلام به بردگان فوق العاده مهربان است. پیامبر اسلام درباره بردگان سفارش بسیار نموده است. از آن جمله میفرماید: کاری که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید و هر چه خودتان میخورید به او بدهید.
وی در جایی به نقل از پیامبر اسلام(ص) میگوید:
ایشان فرمودند: به بندگان خود کنیز و غلام نگویید بلکه آنها را پسرم و دخترم خطاب کنید....
2. یکسان نگری بنده و آزاد در بعد انسانیت و شخصیت: آیاتی نظیر آیه 12 سوره حجرات از این جمله است: «یا ایها الذین انا خلقناکم من ذکر و انثی.... ان اکرمکم عند الله اتقیکم»
همچنین آیه 221 سوره بقره: «و لأمة مؤمنه خیر من مشرکة و لو أعجبتکم...»
البته این مدعا از همسانی بنده و آزاد در احکام عبادتی نیز فهمیده میشود؛ زیرا این همسانی حکم دلیل بر آن است که قشر بندگان نیز با آزادهها در رسیدن به خدا و طی مسیر عبودیت تفاوتی ندارد و این انتسابهای اجتماعی مانعی برای آنان محسوب نمیگردد و آن دو از ظرفیتهای مشابهی برخوردارند؛ زیرا اگر استعداد و ظرفیت ابتدایی و فطری و انسانی آنان یکسان نمیبود این عدم تفاوت در احکام عبادی لغو محسوب میشد که آن هم از خدا محال است. و در نهایت اینکه بسیاری از گفتارها و عملکرد معصومان(ع) نیز شاهد ادعای همین برابری اند.
3. توجه به حقوق بندگان: برخی از حقوق جعل شده در اسلام برای بندگان دلیل آن است که نگاه نظام حقوقی اسلام به بندگان نگاهی یکسویه و آزاد مدار نیست بلکه قشر آزاد نیز در برابر این قشر مکلف است و وظایفی دارد و این رابطه نیز با این قاعده کلی منطبق است که براساس انسان شناسی اسلامی، انسان در حیاتش در مداری از مجموعه حقوق و تکالیف زیست میکند و هرگز و در هیچ شأنی از حیات خود این جریان یکسویه نمیشود و هیچ انسانی در هیچ شأنی از زندگیاش و در مقابل هیچ موجود و پدیدهای نیست که تنها حق داشته باشدیا فقط تکلیف داشته باشد(مگر در برابر خدا).
این اختصاص حقوق به بندگان در میان ملل غیرمسلمان بیسابقه بود واینک به دو مورد با اهمیت اشاره میکنیم:
الف. حق نفقه: پرداخت نفقه به عهده مالک است و او باید همه مخارج بندگانش را بپردازد که در غیر این صورت حاکم میتواند دخالت کند و مالک را مجبور به این کار کند.
این مسئله با تامل در این معنا پر اهمیت جلوه میکند که میبینیم اتفاقاً همین وجوب پرداخت نفقه برای اصلیترین و نزدیکترین اعضای خانواده یک مرد یعنی زن و فرزندان و پدر و مادر واجب و الزامی است!
ب. ارجاع کار: این حکم به این معناست که مولی نباید بنده را به کار فراتر از طاقت تحمیل کند یا به کار نامشروع وادارد و او را به سختی تنبیه کند که اگر چنین کند، حاکم در این مسئله(به نفع بنده) دخالت خواهد کرد.
یعنی حتی در کارکردن که از وظایف اصلی بندگان بود و امری انسانی محسوب میشد باز قوانین یکسویه نیست و حمایتهایی برای بندگان در نظر گرفته شده بود.
ج: نکاح بردگان: چنانکه از بررسی تاریخ بسیاری از ملل غیرمسلمان و حتی پیش از اسلام به دست میآید؛ با چنان منزلت پستی که بندگان در جوامع داشتند و حتی در بسیاری از جوامع از ضروریترین حق یعنی حق حیات بیبهره بودند به راحتی میتوان درباره اصل حق ازدواج یا چگونگی الگوهای آن تصویری قریب به واقعیت داشت. وقتی که بردگان از حقوق اولیه مدنی چون حق داشتن خانه مستقل، فرزند آوری، کار و درآمد و... بیبهره باشند طبیعی است که حق ازدواج نیز جایی برای آنان نخواهد داشت یا دست کم قواعد بسیار دشواری بر آن حاکم خواهد بود. اما در اسلام ازدواج بین بردگان کاملاً مشروع و قانونی است و تنها یک تفاوت با ازدواج در میان احرار دارد و آن نیاز به اجازه مالک است. بدین ترتیب تمام آثار نکاح همچون ایجاد قرابتهای سببی و نسبی، مهریه، نفقه و... درباره غلامان نیز صادق است.
نکته دیگر اینکه در میان غیرمسلمانان، ازدواج یک آزاد با برده قاعدتا علاوه بر تحقیر، موجب طرد آزاد از خانواده و مجازاتهایی دیگر میشد. برای مثال در فرانسه اگر آزادی با بردهای ازدواج میکرد از آزادی محروم و بنده میشد. استروگنها زن آزادی را که با غلامی ازدواج میکرد میکشتند. قوانین اغلب کشورها از جمله ایران، ازدواج با طبقات عادی جامعه را باطل میدانستند چه رسد به ازدواج با بردهها. اما در اسلام ازدواج با بندگان هرگز بیارزش نیست چنانکه هم در گزارههای قرآن و هم در الگوهای رفتاری امامان شیعه این معنا مشهود است.
هـ: بدترین کار انسان فروشی: علاوه بر اینکه اسلام اثباتا به ارزشگذاری، فرهنگسازی و اقدامات فراوانی درباره بندگان اقدام نموده، سلبا نیز به نفی ارزشهای منفی در این باره اهتمام ورزیده که تنها به دو نمونه اکتفا میکنیم:
در احادیثی به نقل از پیامبر اسلام(ص) آمده است: «شرّ الناس من باع الناس». «ان الله تعالی غافر کل ذنب الاّ من جحد قهراً او اغتصب اجیراً اجره او باع رجلاً حراً».
این نمونهها بیانگر شدت اهتمام شریعت به مسدود ساختن یکی از موجبات برده شدن انسانهای آزاد(طریق تجارت)است.
هدف بردهداری در اسلام
هدف از آنچه در اسلام به شکل بردهداری جلوه می کند نمیتواند برده داری به معنای شناخته شده آن (بهرهکشی) باشد(به عکس ملل غیرمسلمان)؛ بلکه هدف آن است که آنان اجباراً مدتی در خانوادههای مسلمان زندگی کنند و تربیت اسلامی یابند و در نتیجه خود به خود به اسلام آنان و تربیت اسلامیشان منجر گردد. این عقیده درست است اما بیشتر درباره بردگانی صادق است که از طریق اسارت در جنگ اسیر مسلمانان شدهاند. البته در این مورد هم باز هدف نهایی بهرهکشی نیست بلکه آزادی پس از بردگی موقت است.
فقهای اسلام نیز ناظر به اینکه هدف اسلام اصالتاً آزادی است نه بندگی باب مباحث مربوط به این پدیده را «باب العتق» نامیدهاند نه «باب الرّق»!
باید گفت به دلیل مصالح اجتماعی خاص و اهداف دینی ـ تربیتی و شرایط اجتماعی و اقتصادی آن روزگار و مجموعهای از عوامل دیگر نفی یکباره اصل نظام بردهداری ممکن نبود. به همین بیان برای جاسازی و چینش مطابق با شرایط و اهداف، اسلام به ناچار احکامی را برای بندگان وضع کرده که به ظاهر بهرهکشی مینماید ولی با نگاهی غیر احساسی و یادآوری آن همه تغییرات ایجاد شده از سوی اسلام در متن جامعه اسلامی برای این قشر این باور تقویت میگردد که گرچه این قشر ملتزم به انجام کارهای بسیاری بوده و نقش نسبتاً پایینتری داشتند؛ سوال اینجاست که آیا ممکن است مکتبی به دنبال بهرهکشی از قشر خاصی و فرو دست نگاه داشتن آنان باشد و در عین حال این آن گزارههای ارزشی درباره آنان ارائه و تبلیغ کند و این گونه صاحبان موقعیت و پایگاههای بلند اجتماعی و بزرگان آن مکتب پایگاه بندگان را ارتقا دهند و موجب تحرک اجتماعی آنان شوند.
تفاوت نظریه اسلام با دیگر نظریات
برای فهم دقیق نوع تفاوت نظریات در این مسئله باید به نظرات درباره نابرابری ها مراجعه کرد. درباره منشأ نابرابریها از دوران باستان نیز اندیشمندان سخن گفتهاند. حتی امروزه با اینکه اکثر جامعهشناسان معاصر بیشتر از قشربندی اجتماعی سخن میگویند تا نابرابری اجتماعی اما باید دانست که این دو اصطلاح مترادفاند و در واقع سخنان آنان کاملاً بر مسئله نابرابری نیز ناظر است.
در میان اندیشمندان تاریخ متقدم تاکید بر عوامل ذاتی، غیراکتسابی و طبیعی بیشتر به چشم میخورد و انگارههای مربوط به نجابت و وراثت اهمیت فوق العاده بلکه اصیل داشت. در واقع در اندیشههای مربوط به نابرابریها، اجتماع و تاثیر آن کمتر مورد توجه بود و به عنوان عامل ایجاد نابرابری تلقی نمیگردید.
به طور اجمال به برخی از این اندیشهها و تحول تدریجی آن در فرهنگ غرب اشاره میکنیم که در نتیجه، نظریه اسلام در این باره نمود بهتری خواهد داشت.
مثلاً در اندیشه افلاطون، اساساً دنیا به دو قسمت متمدن و غیرمتمدن تقسیم میشود و در نتیجه، متمدنان بر غیرمتمدنان برتری داشتند.
به عقیده ارسطو نژاد سفید ـ یا دست کم نژاد یونان ـ یک نژاد برتر و تمدنساز و فرهنگساز بوده و نژادهای دیگر از این استعداد خالیاند. نظریات وی در باب بردگان طبق این دیدگاه شکل گرفته است. در نظر او اینکه بردگان چنین جایگاهی دارند خلاف عدل نیست؛ چون خلاف طبیعت نیست و در واقع طبیعت آنان را این مقدار جلو آورده است. یعنی به بردگی گرفتن منع قانونی ندارد؛ چون جنبه نژادی دارد و این نژادها فقط برای بردگی ساخته شدهاند، نه اینکه این مسئله امری موقت باشد برای یک مصلحت موقت.
در پی تحول و تعالی مفهوم برابری، پیروان مکتب فلسفهای رواقی عقل یا فرد را معیاری برای برابری افراد بالغ و عاقل شمردند و در نتیجه، نابرابریهای اجتماعی و نهادی را خاستگاه نابرابریها میدانستند. در تمدن رومیان معیارهای مبتنی بر تبار قومی و نژادی و دولت و اعتقادات، حدود برابری و نابرابری را مشخص میساخت.
به دنبال تحولات عصر رنسانس و پس از آن، اصلاح دینی و انقلاب صنعتی در غرب، مفهوم جدیدی از فرد، سرشت انسانی و تمایلات و حقوق او مطرح شد. جان لاک عقیده داشت که انسان به طور سرشتی همانند لوح سفید زاده میشود و تنها از راه یادگیری، تجربه و درک هستی اجتماعی ـ فرهنگیاش تکوین مییابد. نظر وی موجب شد که پندارهای مربوط به اصالت و نجابت و وراثت در هم فرو ریزد.
به نظر روسو(در عصر روشنگری) انسانها از نظر سرشتی برابر و معصوم به دنیا میآیند و این نهادهای اجتماعیاند که در جریان رشد و یادگیری آنان را به سوی پلیدی و نابرابری میرانند به ویژه نهاد مالکیت...
به هر حال صرف نظر از تغییراتی که در نظریههای قشربندی رخ داده امروزه سه نظریه عمده درباره علل قشربندی مطرح است:
1. نظریه مارکسیستی: وجود طبقات اجتماعی ریشه در سازماندهی تولید دارد.
2. نظریه کارکردگرای قشربندی: قشربندی اجتماعی نتیجه مستقیم نظام تقسیم کار است.
3. نظریهای که براساس آن پدیدارهای قشربندی، حاصل ساز و کارهای بازار است، یعنی پاداشها (منزلتها) ناشی از قانون عرضه و تقاضاست.
و چنانکه شاهدیم در نظریات جدید دیگر اثری از عوامل طبیعی و ذاتی و مانند آن نیست و تنها عوامل اجتماعی تعیین کننده اند.
اما نگاه اسلام: اسلام علاوه بر پذیرش اصل سرشت و طبیعت و اجمالا برخی ویژگیهای ذاتی، از تاثیر عوامل اجتماعی غافل نمیماند. البته بدین معنا که اصل سرشت و برخی ویژگیها اجمالا برای برخی انسانها ثابت است و ممکن است در متن روابط اجتماعی تقویت یا کاسته شود ولی در عین حال این نوع ویژگیها، طبقه یا قشر یا گروهی اجتماعی را تشکیل نمیدهند و موجب ایجاد دستهبندیهای اجتماعی و برخورداری از امتیازات اجتماعی خاص نمیگردد. البته وقوع تاریخی طبقه بندی و قشربندی در جوامع اسلامی لزوماً به معنای تایید اسلام و انطباق با اصول ارزشی آن نیست! به هر حال هویت انسانی افراد تابع ارزشهای انسانی است و از همین رو است که اسلام در مسئله بردهداری زمینههای لازم را برای ارائه خدمات به این قشر و تحرک اجتماعی آن و در نهایت حذف این قشر ایجاد کرده است و بدون لطمه به نظم و تعادل اجتماع به بیشترین و سریعترین تغییرات در این خصوص نائل آمده است و بسیار پیش از آنکه مکاتب اجتماعی و فشارهای اجتماعی و اقتصادی زمان درصدد رفع این نابرابری گردد، ایدئولوژی اسلام به آن نائل آمده و صدها سال قبل جلوههایی از تمدن را ظاهر و عملی ساخته است.
مغایرت الغای دفعی بردگی با منافع حیاتی طبقات اجتماعی
از سوالات اساسی در مسئله بردهداری این است که اسلام در موارد بسیاری توانست تغییرات اساسی ایجاد کند و بسیاری از نظامها و الگوهای اجتماعی را تغییر دهد؛ حال چرا در عین مخالفت با اصل بردگی، آیه را یکجا لغو نکرد و مبارزهای دفعی را برنگزید؟ برای پاسخ توجه به دو نکته لازم است: اولاً: اسلام هرگز ابداع کننده بردگی نبوده؛ بلکه در آن زمان این نظام در سراسر جهان به شکل حادی موجود و حاکم بوده. ثانیاً: تمام شواهد گواه وجود برنامه اسلام برای ایجاد تغییر در این نظام است البته تغییری تدریجی که هم متن، قواعد، اصول وارزشهای دین و هم عملکرد صاحبان شریعت و حتی تاریخ جامعه آن دوران این مدعا را تصدیق میکند. راهبرد کلی اسلام برای عملی کردن هدف نهایی خود نیز دو طریق عمده داشته:
الف. بستن سرچشمههای بردگی
1. چنانکه گفته شد، در حالی که اسباب به بردگی کشیدن انسانها متنوع بوده و شامل اسارت، دین، زور، غلبه و مانند آن بوده؛ با ظهور اسلام این طرق به مورد اسارت تقلیل یافت که حتی در آن مورد نیز جنبه الزامی نداشت و به برده گرفتن یا آزادسازی اسرا به تشخیص امام مسلمین بوده. و از طرفی به فرض برده شدن اسرا نیز به نظر میرسد با توجه به شرایط آن دوران چارهای جز این نبوده و بهترین موضعگیری همین بوده؛ زیرا دراین باره چند فرض مطرح است: 1. اسرا را آزاد کنند و به حال خود واگذارند؛ 2. آنان را از بین ببرند؛ 3. تصمیم به بندگی یا آزادی با شرایط.
بیشک فرض اول مطابق هیچ نوع مصلحت و سیاستی نیست. صورت دوم نیز مخالف اصول انسانی اسلام است؛ بنابراین تنها فرض سوم با کمی تامل عاقلانه مینماید؛ به ویژه که این اسرا در میان خانواده های مسلمانان تقسیم شده و پس از مدتی مسلمانان میشدند و نهایتاً آزاد میگشتند و این کاملاً منطقی است که هر جامعهای میان دشمنان خود (که اکنون اسیر شدهاند) و اعضای خودی تفاوت قائل شود!
اما اینکه طبق شرایط اجتماعی آن روزگار چارهای جز بردگی اسرا نبوده؛ از این حیث قابل فهم است که با توجه به کمبود امکانات آن روزگار(اقتصادی و زندان و مانند آن) نمیتوانستند اسیران را در قالب اسارت به مدت طولانی نگه دارند (ضمن توجه به پیامدهای منفی سیاسی ـ امنیتی را هم نباید ازچشم دور نگه داشت) در نتیجه راهکار جای سازی در میان خانوادههای مسلمانان به عنوان برده را برگزیدند تا در موقعیت بالاتر یا مساوی با اعضای جامعه قرار نگیرند. از این رو طبیعی است که پس از تغییر شرایط ذکر شده، امام نیز دیگر دلیلی برای بردگی اسرا نبیند و در نتیجه در ازای فدیه، آنان را آزاد کند. نکته دیگر اینکه به راحتی میتوان استدلال کرد که با سیاستهای اسلام، جمعیت این قشر روز به روز کاهش یابد؛ زیرا گفتیم که تنها عامل بردگی اسارت بوده؛ از طرفی جنگ نیز امری دائمی نیست بلکه به طور معمول امری نادر است؛ هم چنین در آن روزگار تعداد کشتهشدگان دشمن با توجه به ویژگیهای جنگها و صفت جنگجویان آن دوران بیشتر از اسرا بوده؛ بنابراین کمی تعداد اسرا در جنگ کاملا قابل قبول به نظر می رسد. از سویی میدانیم که فرزندان کنیزان ازدواج کرده با آزادها نیز ملحق به مرد و آزاد محسوب می شده اند. بنابراین تقلیل جمعیت این قشر امری حتمی الوقوع بوده.
ب. تسهیل راههای آزادی
چنانکه گفتهایم، اسلام برنامه همه جانبه ای برای آزادی بردگان تنظیم کرده بود که اگر مسلمانان به آن عمل میکردند در مدتی نه چندان، بردگان همگی آزاد میشدند و چنین قشری باقی نمی ماند.
اما توضیح بیشتر در تبیین تدریجی بودن برنامههای راهبردی اسلام در آزادسازی. گفتیم که این تدریجی بودن مطابق اقتضای شرایط اجتماعی آن زمان و منافع و مصالح جامعه بوده که در غیر این صورت موجب هرج و مرج و عدم تعادل کلیت جامعه میگردید. زیرا این مسئله با تمام ابعاد حیات اجتماعی آن زمان در ارتباط بود، حوزه فرهنگ، سیاست، اقتصاد و... و تبعاً این تغییرات ساختاری ناگهانی پیامدهای غیرقابل پیشبینی و کنترل ناشدنی می داشت. اما تحلیلهای دیگری نیز در این باره ارائه شده، برخی گفتهاند: با آنکه اساس دعوت اسلام آزادی بخشی و... است ولی الغای دفعی این سرمایة پرسود عمومی، مانع دیگری از سوی سرمایهداران برای پیشرفت ندای آزادی بخش اسلام پیش میآورد و عکس العمل شدیدی را موجب میشد.
همچنین گفته شده است: اسلام مقررات و نظاماتی پدید آورد که میتوانست اصول بردگی را محو کند، ولی طوایف عرب و سایر اقوام به این قضیه علاقه داشتند و مسلم است که پیغمبر نمیتوانست موضوعی را که مردم به آن عادت کرده بودند و بدان علاقه داشتند یک باره ممنوع سازد.
در پاسخ به این گونه تحلیلها باید گفت: اسلامی که با تمام عقاید و گرایشهای باطل و الگوهای ناپسند مبارزه میکند آیا بردهداری را که با روح آزادی و با رسالتش مغایرت دارد برمیتابد یا اینکه عملکرد و برنامههای تدریجی و ضروری ای دارد که از آن ناگزیر است؟
باید گفت الغای دفعی به دو دلیل عمده با نظم و شرایط اجتماعی آن روزگار ناسازگار بود:
1. مغایرت با طبقه بردهداران: در زمانی که اسلام ظهور کرد، بردهداران تنها مردم ثروتمند و طبقات مرفه نبودهاند. همچنین طبقه ای که کنیز و برده فراوان داشته باشد و بساط تجارت پهن کرده باشند محدود بوده و چیزی کمتر از سی درصد افراد جامعه بودهاند. در مقابل، اکثریت باقی کسانی که مالک بردگان بودند، مردمانی بودند که سرمایهشان تنها یکی دو برده یا گاهی جزئی از یک برده بوده و اینان در جنگ یا در اثر ارث مالک این مقدار شده بودند. با توجه به وضعیت اقتصادی جزیرة العرب و اینکه کشاورزی و دامداریشان نیز بسیار محدود بوده و جزء مناطق پر رونق تجاری نبوده و اینکه بردگان در این شرایط نوعی نیروی کار، ابزار تولید و هم چنین سرمایه محسوب میشدند و برآورده شدن حداقلهای زندگی برای بسیاری از مردم بسته به این نظام بوده؛ پس در هم ریختن فوری و دفعی این نظام به منزله مصادره یا از بین رفتن تمام یا قسمت عمده سرمایه این عده فقیر از طبقه مالکین بود. و البته این را هم نباید فراموش کنیم که به آن طبقه بردهدار سرمایه دار نیز لطمات بسیار سنگینی میخورد بدون آنکه جایگزینی برای آن در نظر آید و این هم مهم است که در شرایط آن روزگار و به ویژه زمانهای ابتدایی دعوت به اسلام و شکلگیری حکومت و پیش از سرازیر شدن غنائم جنگی در فتوحات بزرگ، بنیه اقتصادی اسلام بسیار ضعیف بود و در صورت برهم زدن این نوع نظام چگونه اسلام میتوانست مایحتاج ضروری آن را تأمین کند و ثانیاً با آن قشر آزاد شده که عدهای کمی هم نبودند چه میکرد؟! بنابراین الغای دفعی به منزله صدمهای بزرگ بر اقتصاد اکثریت افراد جامعه و برهم زدن نظام اقتصادی میبود، بی آنکه در کوتاه مدت بتوان جایگزینهای مناسب ارائه کرد.
2. مغایرت با مصلحت و حقوق بردگان: هنگام ظهور اسلام (قرن هفت میلادی) بردگی به قدری شایع بود جمعبت قابل توجهی از افراد جامعه را بردگان تشکیل می دادند. در چنین شرایطی آزادی همه بندگان به صلاح آنان نبود زیرا:
الف) حکم آزادیشان به منزله بیکار شدن عده بسیاری از افراد جامعه بود. به علاوه به علت برده بودن، زمین و دامی و اصولا مایملکی برای تامین حیاتی ترین نیازهای خود نداشتند.
ب) بندهها فاقد هرگونه دارایی بودند و در صورت آزادی حتی دولت اسلامی هم آن قدر ممکن نبود که همه را تأمین کند.
ج) آزادی دفعی مستلزم هرج و مرج و اختلال نظم اجتماعی بود.
در اینجا نکتهای به ذهن میرسد و آن اینکه در صورت الغای دفعی و آزادی بندگان و انتشار آنان در جامعه چه تضمینی وجود داشت که بندگان در قالب قشری جدید پذیرفته شوند و اصولاً این پذیرش چگونه صورت میگرفت؟ تعارض عمیق میان این قشر و دیگر قشرهای جامعه (آزادها) چگونه حل میشد؟ و نوع روابط میان بندگان آزاد شده با آزادها را چه الگوهایی تعریف میکرد؟ و آیا این عده بسیار به منزله افراد تازه وارد به متن جامعه و به نوعی مهاجران یا بیگانگان تلقی نمیشدند؟! و سوالات بسیاری که بیشک پاسخ روشنی برای آنها وجود ندارد. بنابراین فرض الغای دفعی بدون سیاستگذاری و تولید و تبلیغ باورها و ارزشهای متعالی که پذیرفته شدگی آنان را تضمین کند، نوعی تحمیل بر خلاف سنتها و ارزشهای جاری تلقی میشد که قطعاً پیامدهای متفاوت و از جمله تعارض فرهنگی را موجب می گشت. و از سویی با تدریجی بودن فرایند آزاد سازی، زمینههای مناسبی برای بسط و تعمیق ارزشهای اسلامی پدید آورد و ارزشهایی چون آزادی، نوع دوستی، تساوی و برابری، نفی عصبیتهای قومی و نژاد مدارانه نهادینه شد و مسلمانان چنین ارزشهایی را مختارانه برگزیدند و تجربه کردند.
سخن پایانی
در میان جامعه شناسان کمتر کسی یافت می شود که به نقش و تاثیر گذاری اندیشه ها و ایدئولوژی ها توجه نداشته باشد. اسلام به مثابه یک ایدئولوژی فعال، تغییرات بسیاری در نظام اجتماعی ایجاد کرده است؛ از جمله دگرگونی در نظام برده داری. این ایدئولوژی از طرق گوناگون به این تغییرات دست یافته است؛ طرقی چون تسهیل وهدایت دگرگونی. در واقع آنچه به عنوان موثرترین عامل، نقش نیروی محرکه ای را ایفا کرد که موجب گذار در وضع برده داری گردید همین ایدئولوژی و ظرفیتهای آن بود. این عامل بود که مسیر جدید را مشروع و معتبر ساخت و رفتارهای منتهی شونده به تغییرات پیش بینی شده را هدایت و مشروع ساخت. همچنین برای حصول این هدف، زمینه های همبستگی بیشتر را فراهم کرد و انگیزه افراد را نیرومند ساخت و جامعه را با تضادی روبه رو کرد(تضاد میان آن ایدئولوژی با واقعیت) که افراد مجبور باشند برای حل آن اقدام کرده و اهداف و رفتارهای خاصی را اختیار کنند. از طرفی اسلام با وجود موانع بسیار بر سر راه دگرگونی در نظام برده داری نظیر نظام ارزشها، قشربندی انعطاف ناپذیر، نابرابریهای اجتماعی، نفوذ برخی افراد وگروهها در این نظام و... سرانجام توانست تغییرات بسیاری در آن ایجاد کند و در واقع بر هر دو دسته عوامل روانی و اجتماعی فائق آید. اما در بحث سرعت دگرگونی و آسیب زایی آن باید گفت: تغییرات ایجاد شده در نظام برده داری بسیار و سریع بود، ولی هرگز آسیب های جدی روانی و اجتماعی پدید نیاورد و تعارض فرهنگی در جامعه پدیدار نگشت. از قضا و به ویژه در صدر اسلام شاهد این واقعیت ایم که خود افراد نیز در شتاب یافتن این جریان موثر بودند و در واقع این افراد جامعه بودند که زمینه های دگرگونی های ساختی در این نظام را پدید می آوردند(یعنی اسلام در هدف قرار دادن فرد به مثابه هدف دگرگونی نیز موفق بوده). بنابراین این ایدئولوژی آن قدر پذیرفته شده بود که حتی سرعت بیش از این نیز موجب آسیب زایی نمی شد، در حالی که به طور طبیعی حرکت شتابان یا بسیار کند تغییرات، آسیب زاست.
در ناحیه هدف دگرگونی نیز باید گفت که این دگرگونی خاص نهایتا در هرسه سطح فرد، گروه و ساخت اجتماعی اثر گذاشت. اما شاید بتوان چنین استنباط کرد که از گزاره های ارزشی قرآن وسیره پیامبر و امامان شیعه(ع) در این پدیده استنباط می گردد که هم فرد و هم ساخت اجتماعی توامان هدف ابتدایی دگرگونی بوده اند که البته نقش گروه نیز به عنوان عاملی واسطی همیشه منظور بوده. برای مثال تصمیم به جاسازی بردگان در خانواده ها می تواند به مثابه هدف قرار گرفتن فرد باشد که از طریق آن، هم فرد و در نهایت ساخت اجتماعی تاثیر پذیرفت. زیرا این عمل از یک نظر به این معناست که با تغییر ترکیب یک گروه، نگرشهای تعصب آمیز آن گروه نیز تغییر یافته است که در واقع هم چنین شد. نشانه این تغییرات دامنه دار در افراد، آزاد سازی های انگیزه مند در سطح وسیع و نشانه تغییر ساخت نیز تغییر نظام برده داری و الگوهای آن است به گونه ای که با پیش از خود و با سیستم های این نظام در میان دیگر ملل شباهتی ندارد. در واقع اسلام، هم با ایجاد و تقویت زمینه های عقیدتی و اخلاقی_ ارزشی در افراد، به تغییرات اساسی در ساخت نائل شد و هم با دگرگون سازی ساخت اجتماعی یا گروهی که انسانها در آن می اندیشند و عمل می کنند، ارزشهای فردی، نگرشها ورفتار آنان را تغییر داد.
بنابر این با ظهور اسلام به مثابه ایدئولوژی جدید، تغییرات بنیادین و ساختاری در نهاد جامعه رخ داد که به تبع آن، این تغییر در دین به تغییر در دیگر نهادها منجر شد و در نتیجه، الگوهای موجود مرتبط با آن نهادها نیز تغییر یافتند که از جمله، الگوهای برده داری بود که این تغییر نیز منجر به ایجاد تغییراتی در قشر بندی های اجتماعی شد و در پایان، نظام برده داری تحول یافت و این قشر خاص اجتماعی از منزلتها و پایگاههای جدید اجتماعی برخوردار شدند و به بسیاری از حقوق و آزادی های مدنی دست یافتند و این یکی از خدمات اجتماعی کلان اسلام بود:
ظهور اسلام (ایدئولوژی) تغییرات در نهاد دین تغییر در دیگر نهادها
دگرگونی الگوها (الگوی برده داری) تحرک اجتماعی و بهره مندی از حقوق مدنی.
منابع
. قرآن کریم.
1. آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، 1368 1369.
2. اسلام و مالکیت، محمود طالقانی، تهران، دفتر پخش کتاب، 1355.
3. بردگی در اسلام، محمد صادق ایرجی، تهران، کتاب فروشی محمدی، 1338.
4. تغییرات اجتماعی، رابرت اچ لاور، کاووسی سید امامی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1373.
5. ترجمه تفسیر المیزان، محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات جامعه مدرسین، 1363.
6. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.
7. ریشه های شرقی تمدن غرب، جان ام. هابسون، ترجمه مسعود رجبی و موسی عنبری، چ اول، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1387.
8. جامعهشناسی قشربندی و نابرابریهای اجتماعی، ملوین تامین، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، تهران، نشر توتیا، 1373.
9. سیری در اندیشههای اجتماعی شهید مطهری، علی باقی نصرآبادی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.
10. عدالت اجتماعی در اسلام، سید قطب، ترجمه محمد علی گرامی و هادی خسروشاهی، تهران، شرکت سهامی انتشارات، 1352.
11. فلسفه تاریخ، مرتضی مطهری،
12. مقدمهای بر خدمات اجتماعی در اسلام، محمد زاهدی اصل، تهران، انتشارات داشکده علامه طباطبائی، 1371.
13. وسائل الشیعه، حر عاملی، قم، موسسه آل البیت.
مطالعه بیشتر:
تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون(صفحات 467 و...)
تاریخ جهان باستان، ج2(درباره بردگی،صفحات164 172)
تاریخ برده داری، نورمن ال. ماخت و مری هال، ترجمه سهیل سمیِ، انتشارات ققنوس، چ اول، تهران، 1385.
منبع: سایت باشگاه اندیشه ۱۳۸۸/۰۴/۲۱
نویسنده : سید رضا کلوری
نظر شما