موضوع : پژوهش | مقاله

انسان در فلسفه عملی کانت‌

مفهوم بنیادین فلسفه اخلاق کانت انسان است. همان‌گونه که منشاء احکام و قوانین اخلاقی انسان است غایتی نیز جز خود او برای قوانین اخلاقی قابل تصور نیست.
در دیدگاه او هر فرد انسانی و در واقع هر موجود عاقل غایت بالذات است. در میان موجودات نیز تنها انسان‌ها کرامت دارند. کانت معتقد است هر موجود عاقل نه تنها تابع امر مطلق است بلکه خود نیز آفریننده آن است. در نتیجه تابع و متبوع ، آمر و مأمور یکی می‌شوند. چنین دیدگاهی که آدمی‌هم تابع وهم واضع قوانین خویش باشد تحولی شگرف در افکار سیاسی غرب به وجود آورد که مجال بسط و تفصیل آن در اینجا نیست. کانت معتقد است اگر اراده موجود عاقل تابع قوانین یا اصول اخلاقی باشد که از وجدان و درون او نشات نگرفته باشد او به دیگر آیینی دچار شده است؛ پدیده‌ای که منشاء وضع نابسامان علم اخلاق در عصر کانت بود. بنابراین می‌توان گفت انسان کانتی انسانی اخلاقی و صرفاً عقلانی است با 2 گوهر اصیل خودمختاری و آزادی.
فلسفه‌های پیش از کانت بر آن بودند که بنیان‌های اخلاق را بر مابعدالطبیعه استوار کنند؛ موضوعی که کانت بشدت از آن گریزان بود. او تلاش نمود که شیوه ای برخلاف پیشینیان اتخاذ کند و مابعدالطبیعه را بر اخلاق استوار کرد. از سوی دیگر، او مناط خیر و شر را وجدان یا همان فتوای باطن دانست. در عین حال بشدت بر نظام‌های اخلاقی که تلاش می‌کردند قانون اخلاق یا وظیفه را بر حسب خوب بودن هدف تعریف کنند، حمله کرد. او بصراحت اعلام کرد که خطای فلسفه‌های گذشته، بنا کردن اخلاق بر شالوده فرمان الهی و مبنا قرار دادن دیگر آیینی بوده است.

برآیند کلی فلسفه اخلاق کانت‌‏
(1): خرد عملی نزد کانت آن جنبه از خرد است که اراده آدمی‌را بر انجام عمل نیک بر می‌انگیزاند و از ارتکاب به عمل باز می‌دارد. به عبارت دیگر، خرد عملی قوه خواستن و اراده کردن است و نه قوه شناختن. اراده نزد کانت نیز به معنای اراده خیر و عقلانی است و مراد از اراده خیر، پیروی از تکلیف یا عزم برای ادای تکلیف آن هم تنها به خاطر خود تکلیف و نه چیز دیگر است.
(2) :اخلاق نزد کانت نه بر بنیادهای علم بنا شده و نه متکی به مابعدالطبیعه است، بلکه ویژگی اصلی آن خودبنیادی «»self - subsistence است. در بینش کانت براستی بیش از یک آیین اخلاقی نمی‌توان تصورکرد.
(3) :اخلاق کانت اخلاق نیتی است بدین معنا که نمی‌توان عمل را معیار اخلاقی بودن قرار داد. دلیلش نیز آشکار است زیرا در حیطه عمل همه شرایط تحت کنترل انسان نیست. از سوی دیگر، اخلاق کانتی به اخلاق صوری مشهور است و دلیل آن نیز تأکید بر صورت‌ها بدون تعیین مصداق‌هاست.
(4) :کانت معتقد بود دنیای پدیدارها قلمروی اصل موجبیت است و اختیاربه عالم موجودات فی نفسه [ناپدیدار] تعلق دارد. از دیدگاه او کسی می‌تواند ادعای آزادی کند که اراده و خواسته‌هایش از قوانینی پیروی کند که خود منشاء آنها بوده است. از طرف دیگر، او تاکید می‌کند که دریافت و فهم قانون اخلاق، خود بالاترین نشانه برای اختیار است. اختیار یکی از صور عقل و غیر قابل شناخت است. به عبارت دیگر اختیار مربوط به سطحی از هستی آدمی‌است که حیطه ذات معقول است. ما می‌دانیم که دارای اختیار هستیم، اما این‌که چگونه این کار انجام می‌شود برای ما ناشناختنی است.
(5): کانت معتقد بود ما نه تنها حق داریم مدعی داشتن اعتقادات اخلاقی و دینی باشیم، بلکه این موضوعی اجتناب‌ناپذیر است. او در پاسخ به این پرسش که آیا شما می‌دانید و علم دارید که چیزی به اسم اختیار یا آزادی اراده وجود دارد؟ پاسخ می‌دهد: «من به هیچ وجه به چنین چیزی علم ندارم. تنها چیزی که می‌دانم این است که محلی برای این مکان وجود دارد.» (6): نظریه اخلاقی کانت زمینه ای برای آنچه او ایمان عقلی به خدا خوانده است، فراهم می‌کند. از نظر کانت اعتقاد به خدا مبتنی بر آگاهی اخلاقی است نه اینکه قانون اخلاقی مبتنی بر اعتقاد به خدا باشد. (7): کانت معتقد است کرامتdignity) )انسان‌ها از این واقعیت نشأت می‌گیرد که آنها نسبت به قوانین طبیعت آزاد هستند و تنها از قوانینی که خود واضع آن هستند، پیروی می‌کنند. (8): برخی به غلط کانت را شهودگرای اخلاقی «»ethical intutionist دانسته اند و نادرستی این اظهار نظر از آنجاست که خرد عملی نزد کانت قوه بصیرت در مضمون قانون اخلاقی نیست، بلکه استعدادی برای عمل کردن است.


منبع: روزنامه جام جم ۱۳۸۶/۱۱/۱۷
نویسنده : محمد مهدی میرلو

نظر شما