موضوع : نمایه مطبوعات | همشهری

رکود فکری اواخر سده بیستم قسمت آخر تورم روشنفکران دانشگاهی

سه شنبه 5 تیر ,1375 25 ژوئن ,1996 سال چهارم , شماره 1002

با افزایش تقاضا برای مدارج و مدارک پایین تر, تعداد کسانی که مدارک
عالی دارند و باید سطوح پایین تر خود را تربیت کنند بیشتر می شود. . .
وقتی که یک مقطع تحصیلی به حد اشباع می رسد و از ارزش خالی می شود,
بازار مدرک گرایی داغ تر می شود
تیغ دو دمه آکادمیایی شدن با مخمصه عجیبی روبه رو هستیم.
مدارس فراهم آوردنده پایگاه مادی و وسیله صیانت از افکار و عقاید
عادی و عامی اند که به اهل تفکر فرصت ادامه فعالیتهایشان را می دهد.
اما همین مدارس محل عادت زدگی و فضل فروشی اند. گرایش به حفظ صورت کار
خود را می کند;متون درسی به حافظه سپرده و در شرح و تفسیر غرق
می شود و تهذیب آنها بسیار ضعیف و بی مایه می شود. پس از 1300 با چنین
وضعی در دانشگاههای مسیحی روبه رو هستیم: حتی ظهور موسسات جدید در
این دوره هم حیات تازه ای به تعلیم و تعلم ندمید. مدارس اسلامی نیز
از همان بدو پیدایش گرفتار مدرسه زدگی مشابهی بودند; گسترش این مدارس
تنها فعالیتی که از خود نشان می دهد انباشت شدن انواع و اقسام شرح و
تحشیه بر متون اولیه است. در دوره یونان و روم باستان نیز میزان
حمایت از تحصیلات رسمی مقارن با دوره رونق علم و دانش نیست; مدارس
شهری سالهای 250 تا 500 بعداز میلاد که سطح حقوقشان بالا و نماینده
مکاتب فلسفی رقیب بودند کاری جز تکرار مواضع رایج به صورتهای مقرر
در تقریر و تدریس نداشتند. محور اصلی همه این نظامهای آموزشی بحث و
جدل بود و هیچ حرکتی به سوی نوآوری نداشتند; این مشاجرات و رقابتها
خود به صورت نوعی تعلیم و تعلم بسته و متحجر درمی آید.
نه مدارس اسلامی دانشگاه به معنای اروپایی کلمه بودندو نه مدارس
یونانی. موسسات آموزش عالی چین شباهت بیشتری به این ساختار دارند.
دانشگاه سلطنتی هان خاصه گسترش این دانشگاه در دوره سلطنت سلسله
تانگ و خاندانهای بعدی, ویژگی دیگری داشت. دانشجویان را برای یک
رشته درجات دانشگاهی تعلیم می داد. این دانشگاه هم بیشتر به همان
ضوابط و موازین توجه داشت که در قرون وسطای مسیحی عیار اعتبار مشاغل
دیوانی بود. اما دوره های رواج و رونق دانشگاهها به طور معمول مصادف
با بیشترین رکود وجمود فکری بوده است. بیشترین تعداد دانشجو در
دانشگاه هان زمانی است که آیین کنفوسیوس جزء متون درسی رسمی می شود;
دستگاه عظیم امتحانات در دانشگاه مینگ آیین نو کنفوسیوسی را
به عنوان مجموعه ای درس و تکلیف مقرر و بی پایان تعیین می کرد. به همین
قیاس, فعالیتهای فکری بوداییها در اواخر دوران سلطنت هان فروکش کرد
زیرا حکومت وقت امتحانات رسمی برای کسب مدارک تحصیلی رهبانیت را
الزامی کرده بود.
گرایش مدارس که برنامه ای رسمی ومدون و امتحان دارند محافظه کارانه
است. با این حال در مواردی هم منشاءخلاقیت اند. مصداق این مطلب
تاسیس آموزش رسمی در آتن و اسکندریه است و خاصه در اسکندریه شاهد
دوره های شکوفایی علم و دانش هستیم. در چین, دوره شکوفایی افکار
نوکنفوسیوسی مصادف با ظهور مدارس خصوصی و نهضت اصلاح دانشگاهها و
امتحانات رسمی بود. تاسیس مدارس اروپایی در سده 1100 فضایی مساعد
برای خلاقیت است; در سده بعد جریان رسمی کردن در دانشگاه, تکثیر
بیش از اندازه مراجع و حجج که باعنوان حکمت مدرسی, می شناسیم وسیله
پیشرفت فلسفه به مراحل بالاتر بود. فقط در مدارس اسلامی است که با
فقدان دوره خلاقیت روبه رو هستیم; حتی در این جا نیز می توانیم از تهافت
فلسفه به دست غزالی یاد کنیم که در مدرسه دولتی بزرگ بغداد و در
نخستین دوره تاسیس آن بنیاد گذاشت.
دانشگاهی کردن آموزش تیغی دودمه است. تامین پایگاه عادی برای
فعالیتهای فکری از سوی مدارس می تواند هم مشوق خلاقیت باشد و هم مانع
آن. گرایش به یادگیری طوطی وار, محدودیت شیوه کار و تکرار درس و مشق
و امتحان همیشه هست. زمانی که این گرایشها تحت الشعاع انگیزه و نیروی
ایجاد مسیرهای تازه و سازمانی جدید برای فضای فکری قرار گیرد, حاصل
آن تصرفات همراه با خلاقیت در قلمرو امور انتزاعی برتر است. فقط در
صورتی که بین جناحهای معارض تعادل و توازنی کافی حول یک محور اصلی
برقرار شود, خلاقیت هم ظهور می کند. اگر این تعادل از بین برود یا
مرکز ثقل اصلی در هم بپاشد, چیزی جز مشتی مرکز و موسسه و جماعت
عظیمی اهل فکر و ادب که درگیر مسائل مدرسی روزمره اند باقی نمی ماند.
در این جاست که با رکود حاصل از سایه متقدمان و دقت در جزئیات فنی
روبه رو می شویم و نهایتا به فضایی می رسیم که در آن نقطه های اوج
شکفتگی فکر فراموش می شوند. رکود به هر شکل و صورتی آفت پیشرفت علم و
دانش است.
کلام آخر: ضعف فکری اواخر سده بیستم
. و حالا حکایت ماست. چند دهه ای است که شاهد گسترش عظیم محصولات
فرهنگی هستیم. سالانه بیش از یک میلیون انتشارات در زمینه علوم طبیعی
و بیش از 100000 قلم در علوم اجتماعی و رقمی در همین حدود در علوم
انسانی داریم. تصور عالم همچون یک متن توصیفی نه آنقدرها نادرست ,
اگر نه از خود جهان بلکه از حیات فکری اهل علم و دانش, نیست. ما به
معنای واقعی کلمه در کاغذ دفن شده ایم. هر قدر حجم خالص تولیدات فکری
بیشتر شود, بهره و نصیب فرد متوسط, دست کم از حیث استفاده های فکری
خالصی که از بابت افکار و عقاید خود می برد و از نظر تاثیر آن
تولیدات بر دیگران, کمتر می شود. بدبینی و بدگمانی روشنفکر جماعت به
خود در چنین شرایطی تعجب آور نیست.
حال ببینیم روزگار ما مصداق کدام انواع سه گانه رکود است. فقدان
سرمایه فرفنگی (رکود نوع الف) که محرز است: ناتوانی روشنفکران
اواخر سده بیستم درایجاد بنای موثر و سازنده برپایه دستاوردهای
پیشینیان اما پرستش و پیروی متقدمان (رکود نوع ب) را هم داریم: میل
به تاصل و تحقیق و تتبع استشهادی در این روزگار که در آن تحصیل
تاریخ علم و دانش بر خلق آن مزیت دارد. (مقاله حاضر مصداق بارز همین
مطلب است) ما رکود نوع ج یعنی رکود حاصل از دقت و وسواس در جزئیات
را هم داریم: وسواس در ریزه کاریها و انواع و اقسام فرمالیسم فلسفه
منطقی و زبانی در مورد کوچکترین مسائل و موضوعهای تخصصی که مشتی از
خروار است, علاوه بر این, در جمع همه جناحهای فکری کنونی, شاهد رواج
انواع گرایشهای مهجور و مرموز, خرده بینی و فرهنگ لغاتی هستیم که خاص
یک گروه و بیگانه برای دیگران است. توجه روشنفکر جماعت امروز به
دقایق فنی نیز مثل نومینالیستها و سایر مدرسی های قرون چهادرهم و
پانزدهم, در مواردی شناخت ما نسبت به حیطه های فکری آنها را بیشتر
می کند اما تصفیه و تهذیب آنها به قدری است که راهی به بیرون
نمی برد.
در روزگار ما نیز همچون قرون وسطای مسیحی هر سه نوع رکود وجود و در
هم تاثیردارند. علت اصلی نه ضعف و قصور کسی است نه نوع و کیفیت
افکار و تصورات این دوران بلکه ساختار جوامع علمی و فکری ما و
بنیادهای مادی آنهاست. همچون گذشته, اعصار تاریک اندیشی نه در
زمانه عسرت مادی که در روزگار تنعم پیش می آید, یکی از علتهای این
وضع وفور بیش از حد و پراکندگی اسباب و موجبات مادی تولید علم و
دانش است.
وضعیت ساختاری روشنفکر جماعت را می توانیم دراین عبارت خلاصه کنیم:
فقدان یک مرکز ثقل برای برخورد و تبادل افکار, فقدان حلقه ای کوچک که
جمع حلقه های مختلف و محلی برای تمرکز افکار و آرا باشد. مشکل ما
فقدان مرکزی برای تجمع افکار موافق نیست زیرا در ادوار رونق تفکر
نیز هرگز چنین مرکزی وجود نداشته است. مشکل ما فقدان یک هسته اصلی
به معنای شبکه ای از نقاطی است که افکار مخالف و معارض به شکلی
تنگاتنگ و سازنده را در خود جمع کند.
این وضعیت ساختاری که از 1950 حادتر هم شده است مبتنی بر گسترش عظیم
فعالیتهای دانشگاهی و عدم تمرکز آنها از آن سال تاکنون است. ایالات
متحد امریکا که این فرایند را زودتر از سایر قدرتهای صنعتی شروع کرد
بیش از 3000 کالج و دانشگاه دارد و تعداد زیادی از آنها سودای عنوان
مرکز تولید علم و دانش دارند. گسترش دانشگاهها و کالجها در مسیری
مشابه اما نه به همین مقدار در دهه های پس 1950 در فرانسه , آلمان ,
انگلیس و ایتالیا روی داد که حاصل آن از بین رفتن مرکزیت بود.
توسعه به این صورت پایه ای ساختاری دارد و احتمالا در آینده ای دراز
مدت, و با نوسانهایی موقت ادامه خواهد داشت. امکان اشتغال موکول
به میزان تحصیلات شده است هم به صورت مجوزهای رسمی و هم به شکل علائم
غیررسمی اجتماعی با گسترش آموزش و پرورش در حال حاضر مستقلا و از
خلال عوامل و نیروهای موثر در تورم مدارک تحصیلی که بی شباهت به تورم
ارزی نیست صورت می گیرد و حاصل رقابت بر سر تحصیلات رسمی بیشتر است و
نتیجه بعدی آن بالا بردن شرایط لازم برای کار و استخدام است. رابطه
بین عرضه و تقاضای آموزش رابطه ای است دایره گونه که به دست خود تقویت
و تشدید می شود و افزایش رشد و توسعه آن فقط موکول به بارآوری پایه و
پایگاه اقتصادی آن است.
تولید روشنفکران دانشگاهی براین موج تورم سوار است. باافزایش
تقاضا برای مدارج ومدارک پایین تر, تعداد کسانی که مدارک عالی
دارند و باید سطوح پایین تر خود را تربیت کنند بیشتر می شود و در
نتیجه با انبوه کسانی که مدرک دکتری دارند روبه رو می شویم و به علت
جنگ و رقابت بین این افراد بر سر پست و مقام هست و سعی می کنند با
استفاده از اعتبار خود بر تعداد کارهای علمی و تحقیقی خود اضافه
کنند, لذا بازده محصولات علمی و تحقیقاتی نیز ناگزیر همان مسیری را
به سوی تورم طی می کند که مدارک دانشگاهی پایین تر. بالا رفتن تولیدات
دانشگاهی و تحقیقاتی موجب گرمی یک بازار دیگر برای آموزش عالی می شود
وقتی که یک مقطع تحصیلی به حد اشباع می رسد و از ارزش خالی می شود,
بازار مدرک گرایی داغ تر می شود.
جریانهای مشابهی نیز در حوزه های غیر دانشگاهی تولید فرهنگ روی
می دهد. در حوزه فرهنگ عامه پسند (پاپ,) بازار نوار و صفحه موسیقی و
فیلم و اجرا و پخش زنده بسیار داغ است, همین عوامل به سهم خود موجب
رواج و رونق زر و زیورهای مرتبط با ستارگان موسیقی راک و فیلم, از
زرق و برق در لباس گرفته تا اراجیف کلامی, می شود. در گرمی بازار این
قبیل تولیدات فرهنگی که روی هم تل انبار می شوند, تعجبی ندارد که
محتوای فرهنگ مدرن هم آینه تمام نمای خودشده باشد و هم شوخ مزاج.
ما این معنا را هم در فرهنگ پاپ و میل این فرهنگ به بیگانه نمایی و
نیهیلیسیم نمایشی اش می بینیم و هم در امواج بی امان شوخانگاریهایی
رایج در جمع روشنفکران که پسامدرنیسم آخرین موج آن است. . محتوای
پیام پسامدرن نفی و انکار حقیقت عینی است, شاید بتوانیم این طرز
تلقی را ایدئولوژی تولیدکنندگان فرهنگ در بازاری بدانیم که ساختاری
تزایدی دارد و در آن هیچ چیز علی الظاهر تماسی با واقعیت ملموس
ندارد. این گونه ساختار تولید فرهنگ ناگزیر باید خودآگاه باشد و این
خود آگاهی را از عوامل ضروری جریان دادن به فرهنگ قرار دهد. انواع
مختلف و مجزای پسامدرنیسم آینه تمام نمای ساختارهای تولید فرهنگ و
از آنها مایه و نشات گرفته است. . از دیدگاهی وسیعتر, این ساختارها
واقعیت عینی دارند همان طور که گسترش مبارزات طولانی امروز که
دنیائیسم بازار را می سازند واقعی هستند.
فراز و فرودهای تاریخی تولیدفرهنگ که از آنها با عنوان خلاقیت و
رکود یاد می کنیم, خود حاصل تغییرات واقع در زیر بنای شرایط مادی لازم
برای تولید علم و دانش اند. این ارتباط یک ارتباط خطی سهل و ساده
نیست, همان طور که گفتیم اوج شکوفایی تفکر زمانی نیست که شالوده های
مادی در نهایت وفور باشد بلکه هنگامی است که بین چند مرکزعلمی و
فرهنگی رقیب ارتباطی همسنگ برقرار و این مراکز درشبکه ای واحد به
هم متصل باشند. این همان چیزی است که در این روزگار فاقد آنیم
بازگشت این وضع در آینده بسته به تجدید ساختمان همان شالوده
سازمانی است.
نوشته: رندال کالینز ترجمه: محبوبه مهاجر

 

نظر شما