ماندلا بیداری ؟
«نیمه شب بیدار بودم و به سقف خیره شده بودم ـ هنوز تصاویری از محاکمه در ذهنم از این سو به آن سو میرفت ـ که صدای قدمهایی را که به طرف راهرو میآمد شنیدم. من جدا از دیگران در سلولی انفرادی زندانی بودم. ضربهای به در خورد و صورت سرهنگ اوکامپ را پشت میلهها... دیدم. او با صدایی خشن، آهسته زیر لب گفت: ماندلا بیداری؟»(راه دشوار آزادی، ترجمه مهوش غلامی، ص. 493).
آری، پیرمرد همیشه هوشیار و پر فروغ بود و هست، و در پایان راه دشوار آزادی صمیمی بود و ساده اما راسخ بود و استوار. به کلام خودش تازه بار مسئولیتش را احساس میکرد و راه، او را به سوی خویش میخواند: «وقتی از زندان آزاد شدم مأموریت من این بود که هم ظالم و هم مظلوم را آزاد کنم» (همان منبع، ص. 804). ماندلا کسی بود که ماهیت مبارزه سیاسی را عوض کرد و به دشمنانش تضمین داد که اگر در پیشگاه ملت حقیقت را بگویند، و اعتراف کنند به آنچه بر ملت رفت، امان دهد؛ و چنین نیز شد و آنان را از چنگال دیو درون رها ساخت. او به سیاه و سفید حریتی بخشید که جهان، امروز به ستایشش سراپا احترام است.
نلسون ماندلا، وقتی به یاد این سخنت میافتیم که گفتی«هرگز شناخت یک مرد، شخصیت او، اصول او، حتی داوری او، مسیر نیست تا آنکه قدرتمند شود، بر مردم حکومت کند، قانونگذاری کند. تجربه، محک آزمون است» (همان منبع، ص. 588) از خود میپرسید که آیا گاندی یا مارتین لوتر کینگ هم میتوانستند بعد از بعد قدرت رسیدن، چنین از آزمون زمان سربلند بیرون آیند؟ چرا تجربه لنین یا فیدل کاسترو نسبت به آنچه تو از سر گذراندی سراپا تفاوت بود؟ عملگراییات از چه نشأت میگرفت که در قامت اسطوره زمینی ماندی؟
خاطرات راه دشوار
کتاب راه دشوار آزادی که ترجمه آن نخستینبار در 1374 توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است مهمترین کتاب ماندلا محسوب میشود. به جز این ترجمه در سال 1392 انتشارات عطایی نیز ترجمه دیگری از آن را روانه بازار کرده است. مبنای ما چاپ انتشارات اطلاعات به خامه سرکار خانم مهوش غلامی است. در این کتاب ماندلا از دوران کودکی خودش تا زمان آزادی از زندان و انتخاب به مقام ریاست جمهوری میگوید. در واقع این کتاب سیمای ماندلای فعال سیاسی را ترسیم کرده است. ماندلا در دو سطر اول کتاب حرف آخر را درباره خودش زده است: «تنها چیزی که پدرم در بدو تولدم به من بخشید... نام رولیهِلاهِلا بود. این نام به زبان خوسایی به معنی هرس کردن شاخههای درخت است، اما این واژه در محاوره آشوبگر معنا دارد.» (ص13) این نام ناخواسته تقدیر ماندلا را رقم زد و از او فردی ساخت که بر نظام اپارتاید شورید. اما سبب نلسون نامیدن مربوط به سنت حاکم بر آفریقای جنوبی است که اکثریت دارای دو اسم آفریقایی و انگلیسی هستند. احتمالاً این امر برمیگردد به تلفظ سخت نامهای آفریقایی و چه بسا، سلطه فرهنگ انگلیسی بر نهاد رسمی آفریقای جنوبی. به هر حال باز هم دست تقدیر برای ماندلا چنان رقم خورد که نام نلسون «احتمالاً باید با نام لرد نلسون، ناخدای بزرگ انگلیسی ارتباط داشته باشد...» (ص 27). ماندلا وقتی در 19 سالگی وارد کالج کلیسای وسلیان یعنی هیلد تاون میشود نخستین تجربه خود را در مواجهه با پدیده نژادپرستی از سر میگذراند. ماندلا به قول استادش «انگلیسی سیاهپوست»ی است که باید یاد میگرفت «بهترین ایدهها متعلق به انگلیسیهاست، بهترین دولت، دولت انگلیس و بهترین انسان، مرد انگلیسی است» (صص. 52-51) اما دیدار شاعر سیاهپوست خوسا، کرون مکهایی، در سال آخر تحصیل و اجرای شعر و خطابه از سوی وی بارقههای وحدت سیاهان را در وجود ماندلا شعلهور میسازد. ورود به دانشگاه فورت هیر و مضحکه دست دانشجویان سال آخری شدن، حس حقارت را در او تشدید میکند اما نلسون سرکش در انتخابات شورای دانشجویی (قویترین تشکل سازمان یافته در فورت هیر) خودی نشان داده و در اعتراض به وضعیت نامطلوب رفاهی نخستین تجربه سازماندهی را از سر میگذراند. از این مقطع به بعد است که ماندلا در اغلب تجمعات اعتراضی شرکت میجوید و جایگاهش را به عنوان فعال سیاسی تثبیت میکند.
خودآگاهی ماندلا در اوایل 1943 چنان است که پرسش از وضعیت موجود را تا نقد ساختاری و هویتسازی جامعهاش پیش میبرد: «آفریقایی بودن در آفریقای جنوبی به این معنی است که فرد از همان لحظهای که چشم به جهان میگشاید یک فعال سیاسی است، خواه این حقیقت را تصدیق کند و خواه از آن سر باز زند.» (ص.123). همین تأمل بر خویشتن است که او را در کنار همقطارانی چون لمبد، امدا، سیسولو، تامبو و انکومو مینشاند و هسته اولیه «کمیته لیگ جوانان آفریقای جنوبی» با نقد اتحادیه مادر یعنی «کنگره ملی افریقا» شکل میگیرد. سیاست اصلی کمیته «با نخستین اساسنامه کنگره ملی آفریقا مصوب 1912 تفاوتی نداشت. اما ما در اساسنامه خود آن اهداف اولیه کنگره را که بسیاری از آنها کنار گذاشته شده بودند، بار دیگر مورد تأیید قرار دادیم و روی آنها تأکید کردیم» (ص.129). عملکرد موفقیتآمیز کنگره جوانان و نقش بیبدیل ماندلا موجب عضویت وی در کمیته اجرایی کنگره ملی آفریقا، شاخه جوانان میشود. اما در نظام آپاراتاید که به معنی جدایی است، این هوادار شاخه انقلابی ناسیونالیست آفریقایی چه تاکتیکی اتخاذ کرد؟ ماندلا بهترین راه را مطالعه آثار مارکس، انگلس، لنین و مائو دید. ماتریالیسم دیالکتیک به یاری او آمد تا اوضاع را جوری دیگر بنگرد. فراموش نکنیم در نظام آپارتاید که حق دستمزد کارگر بسیار ناچیز و قیمت تمام شده کالا فراتر از ارزش افزوده و در ید کارفرما بود، ایدههای مارکسیستی به دل مینشست. «آرمان مارکسیسم که دیگران را به انجام عملیات انقلابی میخواند برای یک مبارزه آزادیخواه طنین موسیقی را داشت» (ص. 157). اما در هنگامهای که ناسبونالیستهای آلمانی، هیتلر را به قدرت رسانده بودند و توتالیتاریسم کمونیست استالینیستی در اوج بود، توجیه ماندلا برای جمع ناسیونالیست با ماتریالیسم دیالکتیک چه میتوانست باشد؟ «از نظر من بین این دو هیچگونه تضادی وجود نداشت. من در درجه اول یک ناسیونالیست آفریقایی بودم که برای آزادسازی خود از حکومت اقلیت و بهدست آوردن حق کنترل سرنوشت خود مبارزه میکردم. اما در عین حال، آفریقا، بخشی از دنیای بزرگ بود و... من حاضر بودم برای تسریع روند از بین رفتن تعصبات بشری و پایان گرفتن ناسیونالیسم خشونتآمیز و توأم با تعصب، از هر وسیلهای استفاده کنم» (ص. 157). چنین برداشتی نشان میدهد که کنگره ملی آفریقا مساله کشور را از منظر تاکتیکی مینگریست و در پی روشی برای شکست دولت آپارتاید بود. در بحبوحه جدال بین اتخاذ شیوه مسلحانه یا روش پرهیز از خشونت، ماندلا با توجه به قدرت و سرکوب شدید دولتی به سمت روش گاندی متمایل میشود. «سبک گاندی را نه به عنوان یک اصل غیر قابل نقض بلکه به عنوان تاکتیکی میدیدم که باید در صورت لزوم و اگر شرایط ایجاب کند. مورد استفاده قرار گیرد» (ص. 166).
اما ماندلا با گذاشتن قید «لزوم شرایط» نشان میدهد که کاملاً روش خشونتآمیز را رد نمیکند چنان که به نقل از گاندی میگوید: «همان طور که گاندی نیز مغتقد بود این استراتژی [روش عدم خشونت] آنقدر هم مهم نبود که حتی وقتی قطعاً منجر به شکست میشد، به کار گرفته شود» (همان صفحه). بنابراین کمیته مرکزی کنگره با طرح عدم خشونت ماندلا موافقت میکند. طرح فوق در دو مرجله اجرا شد: نخست نقض قوانین تبعیض (مانند ساعات منع عبور و رور تا ورود به اماکن مختص سفید پوستان) و مرحله دوم اعتصاب و عملیات ضربتی در سراسر کشور. در نخستین ماههای اجرای این طرح نزدیک به 9 هزار نفر از داوطلبان که از همه اقشار کشور بودند دستگیر میشوند. اما نه تنها از خیل معترضین کم نمیشد بلکه آنان در راهپیماییهای خود به تأکید میگفتند: «آهای، مالان! درهای زندان را باز کن. ما میخواهیم وارد شویم» (ص.172). ماندلا و اعضای کنگره موفق شدند در طول شش ماه دولت و نظام آپارتاید را با چالش جدی مواجه کنند. از اینرو بود که دولت آپارتاید اعتراضات را از «وضعیت مخالفت»، به «وضعیت امنیتی» تعبیر میکند و در جلسه پارلمان در 1953 «قانون امنیت عمومی» را تصویب و به اجرا میگذارد. دولت آپارتاید در ادامه نیز سعی کرد از طریق تبلیغات گسترده رسانهای و نفوذ جاسوسان به درون کنگره، شکافی میان مردم و کنگره ملی آفریقا ایجاد کند. در 1950 رئیس منطقهای کنگره ملی آفریقا جی.بی. مارکس به موجب «قانون منع فعالیتهای کمونیستی» و بدون ارائه هیچگونه مدرک و اتهامی از هر گونه فعالیت سیاسی منع شد. «دولت برای ممنوع کردن فعالیت اشخاص به هیچگونه دلیلی نیاز نداشت و هیچگونه اتهامی به افراد وارد نمیکرد، بلکه وزیر دادگستری به سادگی علام میکرد که [این] اقدام نوعی استراتژی دور کردن افراد از خط مبارزه است...» (ص. 177). در این میانه ماندلا کاندیدای جانشین مارکس در شاخه جوانان میشود اما کمونیستهای دو آتشه کنگره و ملیگرایان تندرو مخالفت میکنند.
با وجود این، در روز موعود ماندلا با اکثریت قاطع اعضا به ریاست منصوب میشود. از این مقطع است که دستگیریهای پیدرپی ماندلا شروع میشود. نخستین موج آن در 30 ژوئن 1952 و در اوج عملیات تخلف از قوانین است که نتیجه آن 9 ماه زندان با اعمال شاقه بود. ماندلا با نقد این دوران علت شکست عملیات و دستگیری اعضا را چنین شرح میدهد: «عملیات کنگره آفریقا بیشتر حرف بود تا عمل. ما از داشتن سازمان دهنده و کادر مشخص که حقوقبگیر ما باشند محروم بودیم و اعضا نیز جز حمایت لفظی از آرمان ما کاری نمیکرد» (ص.181). اما بعد از موج دستگیریهاست که به یکباره کنگره ملی آفریقا با تجدید نظر به مبانی خود جان تازهای میگیرد که نتیجه آن افزایش تعداد اعضا به 100 هزار نفر است. با آرایش جدید کنگره ملی آفریقا منصوب میشود؛ و ماندلا نیز به حلقه چهار نفر معاونین وی میپیوندد. از آن به بعد کنگره هر یکشنبه شب در میدان آزادی، مردم را جمع میکند تا ضد طرحهای دولت مردم را بسیج کند. در یکی از این گردهماییها بود که ماندلای به قول خودش هیجانزده چنین شعاری سر میدهد: «دشمن در کمین است، بیایید سلاح برداریم و حمله کنیم»(ص.2.6). فصل جدید مبارزه آغاز شده بود. ایده گاندی، به گمان ماندلا و کنگره مناسب یک نیروی استعمارگری بود که «به مراتب واقع گراتر و دوراندیشتر از رژیم پرتوریا بود» (ص.107). در همین مقطع است که دولت آپارتاید، ماندلا را به موجب همان قانون سرکوب کمونیست، از تمامی فعالیتهای سیاسی منع میکند. ماندلا که خود را برای سخنرانی کنفرانس کنگره افریقا آماده کرده بود به ناچار متن نطقی را به دست آندره کنن میدهد که بعدها به نطق «راه دشوار آزادی» شهره میشود. در فرازهایی از این نطق آمده است: «روشهای قدیمی اکنون به منزله خودکشی است... مردم ستم دیده و ستمکار همواره در ستیزند. روز تصفیه حساب بین نیروهای آزادی خواه و نیروهای ارتجاع چندان دور نیست. من کوچترین تردیدی ندارم که در آن روز، نیروهای عدالت و حقیقت غالب خواهند شد... فلاکت عظیم مردم آنها را وادار خواهد کرد تا پای جان با سیاستها و شیوههای نفرتآور گانگسترهایی که بر کشور ما حکومت میکنند مقابله کنند... سرنگون کردن ستمکار، حکم انسانیت و بالاترین آرزوی هر انسان وارستهای است» (صص. 214 – 213). با اوج فعالیت کنگره و دستگیریهای پیدرپی اعضای کنگره در 1953 دستور به تشکیل «دشواری کنگره خلق» برای تدوین اصول آفریقای جنوبی جدید داده شد. اساسنامه هم مقرر شد از سوی مردم ارائه و ایدههای اصلی آنان منظور شود. با پیوستن «کنگره دموکراتهای آفریقا» که در 1952 تأسیس شده بود طرح آفریقای جنوبی نوین عملیاتی میشود. منشور نهایی کنگره حلق که به «منشور آزادی» معروف است در 25 و 26 ژوئن 1955 در جمع بیش از 3 هزار هوادار و با وجود جو ارعاب سنگین تصویب میشود. در برخی اصول این منشور آمده است: «آفریقای جنوبی به تمامی مردمی که در آن زندگی میکنند ـ سیاه و سفید ـ تعلق دارد، دولتی که بر پایه بیعدالتی و نابرابری بنیانگذاری شده حق مسلم مردم ما را در داشتن زمین، آزادی و صلح و آرامش گرفته است. فقط یک دولت دموکراتیک براساس اراده و خواسته مردم میتواند ضامن حقوق مسلم آنها بدون توجه به رنگ، نژاد، جنسیت یا اعتقادات آنها باشد.» (صص. 230 ـ 229).
با آغاز فصل جدید مبارزات سیل بازداشت اعضای کنگره از 1956 تا 1964 آغاز و یکی پس از دیگری به جرم خیانت به کشور به زندان میافتند. ماندلا در آخرین دور از دستگیریهایش روز جمعه 12 ژوئن 1964 در صحن دادگاه از خود دفاع و در نهایت به 27 سال زندان محکوم میشود. در ماه مه 1991 با توافقی که بین کنگره ملی آفریقا و دولت در پروتریا صورت میگیرد و به «پیشنویس پروتریا» معروف است، عفو عمومی اعلام میشود و تمامی زندانیان سیاسی آزادی میشوند. ماندلا در فردای روز آزادی دیگر آن جوان پرشوری که داعیه مبارزه تمام عیار را داشت، نبود بلکه با بلوغ فکری که یافته بود در روز آزادی، برای همه، حتی ستمگران، آرزوی آزادی کرد. او دلیل رسیدن به این دیدگاه با چنین شرح میدهد: «مردی که آزادی مرد دیگری را از او میگیرد خودش اسیر تنفر است و در پشت میلههای تعصب و کوتهاندیشی گرفتار است. من اگر آزادی فرد دیگری را از او میگیرم، واقعاً آزاد نیستم و قطعاً وضعیت من مشابه وقتی است که آزادی مرا از من گرفته باشند.» (ص.804)
درباره ماندلای متاخر
«پندارها و گفتارها»ی ماندلا با عنوان اصلی Conversation With myself دومین کتاب مهم اوست که برای نخستین بار توسط روزنامه اطلاعات در سال 1390 منتشر شد. در کمتر از دو سال این کتاب توسط دو ناشر دیگر؛ یکی هزاره سوم اندیشه در سال 1390 با عنوان «گفتوگو با خویشتن» و آخرین بار در سال 1392 توسط نشر قطره با عنوان «زندگی نامه خودنوشت» منتشر شده است. مبنای ما چاپ انتشارات اطلاعات به ترجمه جناب آقای عبدالرشیدی است. این کتاب درباره شخصیت جدید ماندلا در پایان دوران مبارزات اوست. مطالب کتاب که توسط دوستان او جمعآوری شده و در مرکز خاطرات و گفتوگوهای نلسون ماندلا و با مدیریت ورنه هریس منتشر شده است، مجموعه مصاحبه و یادداشت و نامه و روز شمار وقایع مهم زندگی اوست.
در صفحات نخست کتاب نقل قولی از ماندلا ذکر شده که به تمامی، منش و شخصیت حقیقی او را هویدا ساخته است:«سلول زندان جای مناسبی است برای اینکه زندانی خود را بشناسد، واقعبینانه و بهطور منظم ذهن و احساس خود را بکاود... عوامل درونی برای اندازهگیری موفقیت یک فرد به عنوان یک انسان اهمیت بیشتری دارد. صداقت صمیمیت، سادگی، تواضع، سخاوت خالصانه، نداشتن کبر و غرور و آمادگی برای خدمت به دیگران؛ مبانی زندگی معنوی و روحانی هر انسان است. تکامل در حوزه این معرفتها بدون شناخت جدی احساسات و بدون شناخت خویشتن، درک ضعف و اشتباهات خود قابل تصور نیست.»(ص7) کتاب به چهار بخش (زندگی روستایی، در صحنه نمایش، حماسه، کمدی تراژیک) تقسیم شده است. یکی از بهترین فصول کتاب «فصل دهم: روشها» است. در این فصل مهمترین دیدگاههای ماندلا درباره مبارزه، شیوهها و آرمانهای او در قامت فعال سیاسی و آنچه یک مبارزه واقعی را میسازد بیان و شرح داده شده است. بهعنوان نمونه درنامهای به سال 1985 برای پروفسور سمیوئل داش (عضو اتحادیه بینالمللی حقوق بشر و مشاور کمیته واترگیت در سنای آمریکا) که از محل زندانی او دیدن کرده بود، مینویسد:«شما نمیتوانید قفل زندان را باز کنید تا من به عنوان یک آزاد مرد از آن بیرون بیاییم. شما حتی نخواهید توانست شرایطی را که من در آن زنداگی میکنم تغییر دهید، اما باز دید شما توانسته است به من کمک کند [تا] همه مشقاتی را که طی 22 سال اخیر، گرداگرد من به وجود آمده است، تحمل کنم» (ص.294).
در پایان باید از کتب قابل تأملی که درباره ماندلا چاپ شده است، یاد کرد. نخست باید به تألیف هرمز همایونپور اشاره کرد با عنوان «سیاه جاودان» که در سال 1381 از سوی فرزان روز منتشر شده است. پس کتاب «ماندلا» از سری کتابهای قدم اول که در سال 1380 توسط شیرازه چاپ شده است. دیگر میتوان به «رهبری به شیوه مادیبا» (عطایی: 1389) و «فریاد آزادی» (علمی و فرهنگی: 1375) اشاره داشت.
منبع: هفته نامه آسمان شماره 69
نظر شما