موضوع : پژوهش | مقاله

اصول و مبانى فهم و تفسیر قرآن

فهرست عناوینفهرست آیاتفهرست اشعار

فهرست عناوین

آیت الله عبد الله جوادى آملى0
چکیده0
1. مقدمه1
2. تقرب به خدا کلید غیب قرآن1
3. تاثیر متقابل صفاى قلب و صفاى وحى2
4. سه مرحله بودن تفسیر3
5. مطهران پاسداران فهم صائب قرآن5
6. شناخت هماهنگ قرآن شرط تفسیر صائب آن6
7. جذبه ملکوتى وسیله رهیافت‏به ژرفاى تفسیر8
8. نتیجه9
منابع9

فهرست آیات

یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون (بقره، آیه‏211
و اتقوا الله و یعلمکم الله و الله بکل شی‏ء علیم (بقره، آیه‏2821
علم آدم الاسماء کلها (بقره، آیه‏311
و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن مما علمکم الله (مائده، آیه‏41
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (انفال، آیه‏291
استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم (انفال، آیه 242
کل نفس ذائقة الموت (عنکبوت، آیه 573
کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم (تکاثر، آیات 6 - 53
ان هو الا نذیر مبین (اعراف، آیه‏1843
ان انت الا نذیر (فاطر، آیه‏233
و انما انا لکم نذیر مبین (حج، آیه‏493
انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون (واقعه، آیات‏79 - 775
فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا (جن، آیه 95
فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل ...5
لیهلک من هلک عن بینة و یحیى من حی عن بینة (انفال، آیه 285
و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله (حج، آیه‏405
الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان (شورى، آیه 176
و انزلنا معهم الکتاب و المیزان (حدید، آیه 276
مصدقا لما بین یدیه من الکتاب (مائده، آیه 486
و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (بقره، آیه 1516

فهرست اشعار

اسرار طریقت نشود حل به سئوال    ==    نى نیز به در باختن حشمت و مال2
تا خون نکنى دیده و دل پنجه سال    ==    هرگز ندهند راهت از قال به حال2
علم جویاى یقین باشد بدان    ==    وان یقین جویاى دیداست و عیان3
مى‏کشد دانش به بینش اى علیم    ==    گر یقین بودى بدیدندى جحیم3
اندر الهاکم بیان این ببین    ==    که شود علم الیقین عین الیقین3
آنچه گل را گفت‏حق خندانش کرد    ==    با دل من گفت و صد چندانش کرد3
چاره آن دل عطاى مبدلى‏است    ==    داد او را قابلیت‏شرط نیست7
بلکه شرط قابلیت داد اوست    ==    داد لب و قابلیت هست پوست7
قابلى گر شرط فعل حق بدى    ==    هیچ معدومى به هستى نامدى7
آن یکى فیضش گدا آرد پدید    ==    وان دگر بخشد گدایان را مزید7
گوشه بى گوشه دل شه‏رهى‏است    ==    تاب لاشرقى و لاغرب از مهى‏است7
هر پرى بر عرض دریا کى پرد    ==    تا لدن علم لدنى مى‏برد7
یونسى دیدم نشسته بر لب دریاى عشق    ==    گفتمش چونى جوابم داد بر قانون خویش8
گفت‏بودم اندرین دریا غذاى ماهى‏اى    ==    پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش8

آیت الله عبد الله جوادى آملى

چکیده

 

قرآن نظیر سایر متون بشرى که به صرف آشناى با زبان و معلوماتى بتوان به فهم و تفسیر کامل آنها نایل آمد، نیست; بلکه علاوه بر آن لازم دارد که از طهارت نفس نیز برخوردار شد. هرچه طهارت نفس افزون‏تر باشد، فهم و تفسیر قرآن ژرف‏تر و گسترده‏تر خواهد بود. در این مقاله مهم‏ترین اصول که فهم و تفسیر قرآن از آنها پیروى مى‏کند، بیان مى‏شود.

کلید واژه‏ها: فهم قرآن، تفسیر قرآن، طهارت نفس

 

1

 

 

1. مقدمه

 

قرآن کتاب تدوینى اسماى حسناى الهى است; به همین رو، فهم و تفسیر آن از اصولى ویژه پیروى مى‏کند که در این مقاله برخى از مهم‏ترین آنها بیان مى‏شود.

 

 

2. تقرب به خدا کلید غیب قرآن

 

قرآن کریم کتاب تدوینى اسماى حسناى خداست، چه اینکه نظام آفرینش کتاب تکوینى اسماى زیباى اوست. آنچه در پایان بسیارى از آیات قرآن حکیم یاد شده‏است، به منزله تبیین و تحلیل محتواى آنهاست; همان طورى که مفاتیح غیب عینى نزد خداست و تقرب به او سهمى در افاضه الهى نسبت‏به واگذارى بخشى از آن کلیدها دارد، مفاتیح غیب علمى نیز پیش خداست و توجه به او تاثیرى در افاضه ربوبى نسبت‏به اعطاى بخشى از آن کلیدها خواهد داشت.

 

مهم‏ترین عامل تقرب به سوى خداوند تقواست که ثمره امتثال دستورهاى الهى‏است; ﴿ یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون (بقره، آیه‏21 ﴾ . اساسى‏ترین شرط صلاحیت‏شاگردى خداوند پرهیزکارى‏است; ﴿ و اتقوا الله و یعلمکم الله و الله بکل شی‏ء علیم (بقره، آیه‏282 ﴾ متعلمى که فیض اسماى خدا را در قلمرو عین تلقى کرد، فوز آنها را در منطقه علم فرا مى‏گیرد و جامع بین علم و معلوم مى‏شود.

 

محور اصلى تعلیم الهى همانا حقایق اسماى حسناست که به منظور تعیین خلیفه و استحقاق کرامت و شانیت‏سجود فرشتگان شدن‏است; و ﴿ علم آدم الاسماء کلها (بقره، آیه‏31 ﴾ ; زیرا گرچه خداوند به هر چیزى عالم‏است و گاهى برخى از فروع جزئى را به گروهى خاص یاد مى‏دهد مانند: ﴿ و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن مما علمکم الله (مائده، آیه‏4 ﴾ ; لیکن مدار اصیل تعلیم الهى نسبت‏به اتقیا همان اسماى حسناست که مصداق کامل تعلیم‏است و در اثر بى‏نیازى از ذکر متعلق آن در آیه مزبور یاد نشد. بهترین ثمر شجر علم الاسماء همانا فرقان بین «بود و نبود» در حکمت نظرى و «باید و نباید» در حکمت عملى و سرانجام بین «بود و نبود» در عرفان‏است که انسان باتقوا بر پایه پرهیزکارى ویژه‏اش به آن نایل مى‏شود و به همان حد مصداق آیه ﴿ ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (انفال، آیه‏29 ﴾ خواهد بود. چنین انسان پرواپیشه‏اى که توفیق فراگیرى علم اسماى حسنا را به دست آورد و صاحب مقام فرقان بین حق و باطل، صدق و کذب و حسن و قبیح شد، مقتدرانه مى‏تواند عهده‏دار سباحت در بحر وحى شود و بدون غرق غواصى کند و ره توشه او در این غوص، میزان ارزیابى صاحب نظران عقلى و معیار سنجش صاحب‏بصران قلبى گردد وگرنه:

 

عقل جزوى کى تواند گشت‏بر قرآن محیط

 

عنکبوتى کى تواند کرد سیمرغى شکار

 

(دیوان سنائى، ص‏190)

 

2

 

 

3. تاثیر متقابل صفاى قلب و صفاى وحى

 

فتواى خداى سبحان در نعوت سلبى وحى این‏است که قرآن نه افسانه و افسون‏است، نه اسطوره و نه افیون، و حکم حضرت بارى در اوصاف ثبوتى وحى این‏است که قرآن حیات بخش‏است; یعنى نه تنها خود زنده‏است، بلکه قوام حیات جامعه انسانى به اواست. پس قرآن مظهر حى قیوم‏است. ﴿ استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم (انفال، آیه 24 ﴾ .

 

حیات مراتبى دارد و ادراک آن نیز درجاتى. هر اندازه که به وحى اعتماد شود حیات شکوفاتر مى‏گردد و هر اندازه زندگى بشر کامل شد، بهره‏ورى از تفسیر قرآن بیشتر خواهد شد. این تعامل متقابل بین عقل و وحى از یک سو و بین قلب و وحى از سوى دیگر، همچنان مستمراست; همچون داد و ستد پى‏گیر بین معلم و متعلم.

 

در نهان بشر گوهر خلافت الهى نهادینه شد که از آن به عنوان دفائن العقول یاد مى‏شود. پیامبران خدا آن گنجینه‏هاى مستور را مشهور مى‏کنند; تا صاحبان این گنجینه‏هاى مشهور، دفائن مغمور وحى را مسفور نمایند و آن پرده‏نشین را شاهد آزارى کنند. کژراهه رفتن بشر قفل دل‏است و گرایش به غیر پیام الهى تدسیه نفس. از آن به عنوان ام على قلوب اقفالها (محمد (ص)، آیه 24) یاد شد و از این به عنوان و قد خاب من دساها (شمس، آیه 10) تعبیر شد. خام‏اندیشى که به دانش محدود بشرى بسنده نمود و به آن خرسند شد; فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن (غافر، آیه 83) گرفتار آن قفل و این خیبت‏است.

 

مصطفى اندر جهان آنگه کسى گوید که عقل

 

آفتاب اندر سما آنگه کسى گوید سها

 

(دیوان سنائى، ص‏43)

 

اگرکسى در ساحت قرآن ادب عبودى را نسبت‏به پیام ربوبى حفظ کرد و در قبال نفحه رحمان از خود دم بر نیاورد، و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلکم ترحمون (اعراف، آیه 204) زنده مى‏شود و از آن قفل مى‏رهد و از این تدسیه و خیبت مى‏جهد و با اثاره وحى الهى دفینه او شکفته مى‏گردد و توان تدبر در آیات الهى بهره او مى‏شود و با این دلمایه خزائن قرآنى را مى‏گشاید و با حظ تازه از آن، دفائن دیگرى را از نهانخانه جان مى‏شکفد و با بهترین وضع خود را مى‏شناسد و با معرفت‏برتر مجددا به دمت‏خزائن قرآنى مى‏رود و این سعى سامى را بین صفاى وحى و مروه دل همچنان ادامه مى‏دهد و به غرر آیات قرآنى که پیرامون توحید خداست مى‏رسد و در آن مقطع خاص سعى عادى را به هروله تبدیل مى‏نماید تا به قصور خود و سائر ما سوى آگاه مى‏گردد و تقصیر مى‏نماید; یعنى از غیر خدا منفصل و به قرب الهى متصل مى‏شود، و زادراهى براى منتظران آن تعامل متقابل محمود، و این سعى و تقصیر مسعود به همراه مى‏آورد. اولین شرط رهیابى به قله تفسیر ناب تضحیه ارقه دم‏است.

 

 

اسرار طریقت نشود حل به سئوالنى نیز به در باختن حشمت و مال

 

 

تا خون نکنى دیده و دل پنجه سالهرگز ندهند راهت از قال به حال3

 

(اوحدالدین کرمانى)

 

 

4. سه مرحله بودن تفسیر

 

کوثر وحى مرده را زنده مى‏کند، زنده بیمار را درمان، سالم را کامل و تام مى‏نماید و جامع بین کمال و تمام را مکمل و متمم جامعه بشرى قرار مى‏دهد. لذا این جامه پرنیانى بر اندام متعادل آن جام جهان‏نما برازنده‏است که وى گذشته از ماءالحیات، ماءمعین نیز مى‏باشد; یعنى حیات سارى و احیاى جارى، به طورى که اگر جایى این حیات برین را فاقد بود، آن جا مرده‏است.

 

معناى مرگ و زندگى و تصدیق به وجود آنها براى همگان، از لحاظ علم حصولى روشن‏است، ولى معناى مرگ گذشته از ادراک مفهوم ذهنى آن و نیز صرف نظر از تصدیق به تحقق آن، در موطن مناسب خود دو مرحله دیگرى دارد که خواه و ناخواه پدید مى‏آید; یکى عبور از علم الیقین به عین الیقین مرگ‏است که در حال احتضار نصیب انسان مهاجر و منتقل از دنیا به برزخ مى‏شود، و دیگرى گذر از عین الیقین به حق الیقین موت‏است که شخص محتضر بعد از عبور از دوران احتضار آن را کاملامى چشد; ﴿ کل نفس ذائقة الموت (عنکبوت، آیه 57 ﴾ چه اینکه جریان دوزخ نیز همین سه مرحله را دارد، حقیقت‏حیات و بهشت نیز واجد این سه مرحله بوده و خواهد بود. بر مردان و زنان باتقواست که در ظل اهتمام به قرآن کریم، با همراهى خضر ولایت این مراحل را طى نمایند. مرحله نخست آن ادراک حصولى مفهوم حیات و بهشت و نیز تصدیق ذهنى به وجود آنها به طور علم الیقین‏است که تحصیل آن دشوار نیست. مرحله دوم آن شهود حیات و بهشت‏به طور علم الیقین‏است که خالى از صعوبت نیست، هر چند نیل به علم‏الیقین وسیله صعود به عین الیقین‏است; ﴿ کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم (تکاثر، آیات 6 - 5 ﴾ .

 

آنچه در باره دوزخ آمد، یقینا در جریان بهشت مطرح‏است و سر نام بردن جحیم براى آن‏است که بسیارى از مردم از راه انذار، تخویف و تحذیر بهتر به مقصد مى‏رسند، گرچه راه اصلى ادراک درجات معاد محبت و بعد از آن تبشیر و ترغیب و تشویق به بهشت‏است. لذا در قرآن کریم مسئولیت رسول اکرم (ص) در تبشیر منحصر نشد; ولى در انذار محصور شد; هرچند این حصر حقیقى نیست: ﴿ ان هو الا نذیر مبین (اعراف، آیه‏184 ﴾ ; ﴿ ان انت الا نذیر (فاطر، آیه‏23 ﴾ ﴿ و انما انا لکم نذیر مبین (حج، آیه‏49 ﴾ .

 

و مرحله سوم آن زنده و بهشتى شدن به طور حق الیقین‏است. همان‏طورى که مرده به نحو حق الیقین مرده‏است، زنده قرآنى نیز به طور حق الیقین زنده مى‏باشد. چنین انسان با تقواى ویژه، حیات قرآنى را در تمام هویت اصیل خود مى‏یابد و با آن مى‏اندیشد و با آن تصمیم مى‏گیرد; یعنى اندیشه و انگیزه او هر دو قرآنى خواهد بود.

 

 

علم جویاى یقین باشد بدانوان یقین جویاى دیداست و عیان

 

 

مى‏کشد دانش به بینش اى علیمگر یقین بودى بدیدندى جحیم

 

 

اندر الهاکم بیان این ببینکه شود علم الیقین عین الیقین

 

 

آنچه گل را گفت‏حق خندانش کردبا دل من گفت و صد چندانش کرد4

 

(مثنوى مولوى، ط کلاله، ص‏203، بیت‏23)

 

مفسران وحى الهى حیات‏هاى متفاوت دارند; برخى حیات مفهومى و ماهوى دارند که با ابزار علم الیقین مى‏فهمند و با همان وسیله از چهره آیات قرآنى پرده بر مى‏دارند و مفاهیم ذهنى آنها را به دیگران منتقل مى‏کنند. بعضى حیات مصداقى و فردى دارند، لیکن از منظر عین الیقین این طائفه هر چند خود مصادیق مفهوم و افراد خارجى ماهیت را مى‏بینند; ولى آنچه به دیگران بازگو مى‏نمایند، از سنخ مفهوم و ماهیت‏است; نه مصداق و فرد. البته شاید در جمع اینان، اوحدى از صاحب بصر پیدا شود که عین الیقین او براى دیگران وسیله شهود گردد و شاگردان خود را همراه با تعلیم کتاب و حکمت اشهاد نمایند و ملکوت آیات را به آنان ارائه کند تا آنها نیز ببینند چیزى را که مشایخ آنان مشاهده مى‏نمایند.

 

حیات قرآنى این دو طائفه علمى‏است; با این تمایز که یکى زنده به علم الیقین‏است و دیگرى زنده به عین الیقین. حیات بعض دیگر عینى‏است; یعنى زنده به معلوم‏اند نه علم، و این طائفه گرچه نه پیامبرند و نه امام معصوم (ع)، اما همان‏طورى که در متون دینى آمده‏است: فکانما ادرجت النبوة بین جنبیه و لیس بنبى‏ء (اصول کافى، ج‏2، ص‏604). این گروه عین الیقین سند علم الیقین آنهاست و حق‏الیقین پشتوانه عین الیقین آنان.

 

5

 

 

5. مطهران پاسداران فهم صائب قرآن

 

سپهر وحى نه تنها در اوج معرفت‏است و نیل به آن ویژه طاهران‏است; ﴿ انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون (واقعه، آیات‏79 - 77 ﴾ و طاهران در قلمرو انسانیت، بالاصاله اهل بیت عصمت و طهارت (ع) اند و بالتبع پیروان راستین آنان در علم و عمل، بلکه در حصن حصین الهى‏اند و هرگونه سوء قصدى نسبت‏به آن وحى با شهاب قرآنى دفع مى‏شود و هماره از تطاول کژاندیشان و محرفان مصون خواهد ماند; زیرا آخرین کتاب خدا در زمین اگر به سرنوشت مشئوم کتاب‏هاى گذشته مبتلا مى‏شد، هیچ میزانى براى تشخیص احکام الهى در دسترس نبود و چنین ضایعه‏اى مخالف برهان قطعى بر ضرورت اصل وحى و نبوت‏است; ﴿ فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا (جن، آیه 9 ﴾ .

 

گرچه این آیه ناظر به صعود شیاطین و استراق سمع آنها نسبت‏به مخازن وحى بوده و هست، لیکن پیام آیات دیگر قرآن مجید این‏است که خداوند آیات خود را از صدر تا ساقه رصد مى‏نماید و براى تمام مراحل هبوط آن حرس مى‏گمارد تا متن حکم خداوند که حجت قطعى‏است، به جامعه بشرى برسد و صریح وحى الهى بدون افزایش و کاهش معلوم گردد. آنگاه قبول با نکول آگاهانه بوده، عذرى در بین نباشد: ﴿ فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل شی‏ء عددا (جن، آیات‏27 و 28 ﴾ قبول وحى الهى با حیات برین همراه‏است و نکول آن با هلاکت‏بین قرین; ﴿ لیهلک من هلک عن بینة و یحیى من حی عن بینة (انفال، آیه 28 ﴾ . نگهبانان وحى در صحنه آسمان فرشتگان ویژه‏اند که از آنان گاهى به عنوان بایدی سفرة کرام بررة (عبس، آیات‏15 و 16) یاد مى‏شود و حافظان آن را در زمین غیر از فرشتگان مخصوص و امامان معصوم (ع) مى‏توان عالمان وحى‏شناس و عادلان ولایت‏مدار دانست که در معرفت صائب قرآن و عترت ساعى‏اند و در عمل صالح کوشا هستند. اینان طبق بیان نورانى حضرت رسول اکرم (ص) وارثان پیامبران‏اند (بحارالانوار، ج‏1، ص‏164 و ج‏2، ص‏92) و در برابر گفتار حضرت امام جعفر صادق (ع) مرزداران مکتب اهل بیت عصمت (ع) اند (احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏13).

 

همان‏طورى که مجاهدان نستوه مدافعان حریم نظامى میهن اسلامى‏اند، عالمان عادل مدافعان حریم فرهنگى مکتب الهى‏اند; ﴿ و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله (حج، آیه‏40 ﴾ . حافظان مکتب دینى آگاه به زمان و مطلع از زمانه‏اند، شبهات مهاجم را که در دل‏هاى خالى و مستعد و شفاف نسل نو، سریعا اثر سوء مى‏گذارند، شناسایى نموده و با تبیین، تعلیل و تحلیل عقلى و نقلى به آنها پاسخ مناسب داده مى‏شود; العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس عکس نقیض این قضیه آن‏است: من هجمت علیه اللوابس فلیس بعالم و چون قرآن اولین منبع دین پژوهى‏است، با تفسیر متقن آن بسیارى از اهداف سامى مدافعان مکتب الهى حاصل مى‏شود; زیرا حل شبهات هر عصر در بستر این مائده و مادبه میسوراست.

 

6

 

 

6. شناخت هماهنگ قرآن شرط تفسیر صائب آن

 

تفسیر هر متنى مبتنى بر شناخت محدوده آن متن از یک سو و پرهیز از اختلاف و تخلف از سوى دیگراست. تفسیر متن مطلق از منظر مقید یا تفسیر متن مقید از دیدگاه مطلق کامیاب نخواهد بود. چه اینکه اگر برخى از اجزاى متن طبق روش مطابق با آن متن تفسیر شود و بعضى با روش موافق با متن بیگانه، اعم از خود مفسر یا دیگران، و همچنین تفکیک کردن اجزاى متن واحد به اخذ بعضى و طرد بعض دیگر روا نیست.

 

قرآن کریم از آن جهت که ابدى‏است; یعنى واجد کلیت و دوام بوده، همگانى و همیشگى‏است و از سوى دیگر، دعواى میزان عام بودن دارد، لازم‏است مفسر تمام آراى راجع به جهان بینى و مبدء و منتهاى عالم و راه بین آغاز و انجام را بر قرآن مجید عرضه بدارد و حق و باطل آن را طبق میزان آسمانى تشخیص دهد. البته این کار مربوط به مکاتبى‏است که تا عصر مفسر مطرح شده‏اند و اما آراى دیگرى که هنوز طرح نشدند، عرضه آنها بر قرآن مجید به عهده خردورزان آینده است.

 

بنا بر این عرضه مکاتب بر وحى آسمانى محتاج چند تفسیر صحیح‏است اولا، و تطبیق غیر جانب‏دارانه آراى دیگران با فتواى خداست ثانیا، و آماده دریافت فیض فائق وحى بودن‏است ثالثا.

 

اما مطلب اول اگر متن غیر قرآنى به دقت تفسیر نشود و مراد گوینده به طور صحیح به ترازوى وحى وارد نگردد، پاسخ راست‏یا داورى عادلانه صورت نمى‏پذیرد، و اما مطلب دوم تطبیق جانب‏دارانه نتیجه غیر عالمانه و عادلانه ترجیح دادن‏است که دور از ساحت صحابه تفسیر ناب‏است. اما مطلب سوم قرآن به منزله فن عروض شاعران یا منطق حکیمان و متکلمان نیست که صرفا کالاسنج‏باشد نه کالابخش، بلکه وحى الهى گذشته از توزین هر مکتبى که با او سنجیده شود و اظهار نظر در باره صواب و خطا بودن آن و انجام سمت مهم قضاى عادلانه در باره آنها، سهم به سزایى در تعلیم و ارشاد دارد که در مکاتب دیگر یافت نمى‏شود و براى ارزیابى آن عطاى زاید میزانى را ارائه کرده و موزونى را عطا مى‏نماید; زیرا خداى سبحان گذشته از آنکه قرآن را به عنوان «میزان‏» معرفى کرد; ﴿ الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان (شورى، آیه 17 ﴾ ﴿ و انزلنا معهم الکتاب و المیزان (حدید، آیه 27 ﴾ آن را به عنوان مهیمن ستود; یعنى هیمنه و نفوذ و سلطه وحى الهى بر سایر کتاب‏هاى آسمانى، چه رسد به کتاب‏هاى بشرى ایجاب مى‏نماید که قرآن هم سطح با سایر مکاتب نباشد، بلکه چیزهاى حقى که در آنهاست، امضاء نماید; ﴿ مصدقا لما بین یدیه من الکتاب (مائده، آیه 48 ﴾ و مطالبى که در آنها نیست و به منزله تکمیل و تتمیم آنها محسوب مى‏شود، افاضه نماید; ﴿ و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (بقره، آیه 151 ﴾ یعنى خداوند توسط قرآن کریم مطالبى به شما مى‏آموزد که هرگز توان عالم شدن آنها را ندارید. تعبیر ما لم تکونوا تعلمون غیر از تعبیر ما لا تعلمون است. ویژگى هیمنه قرآن به این‏است که هم قابلیت‏هاى موجود را شکوفا مى‏کند اولا، و هم قابلیت مفقود را موجود مى‏نماید ثانیا، آنگاه برابر آن فیض عطا مى‏نماید ثانیا;

7

 

 

 

چاره آن دل عطاى مبدلى‏استداد او را قابلیت‏شرط نیست

 

 

بلکه شرط قابلیت داد اوستداد لب و قابلیت هست پوست

 

 

قابلى گر شرط فعل حق بدىهیچ معدومى به هستى نامدى

 

(مثنوى مولوى، ص‏5 و 3 و 9)

 

آنچه مهم‏است عنایت‏به ظرفیت قابلیت‏است; یعنى جام ملکوتى انسان قابل توسعه ظرفیت و استعداد و صالح براى افاضه قابلیت هست; به طورى که مى‏تواند با عنایت الهى فقیر گردد; آنگاه از مبدء مغنى و مقنى غنا و قنیه دریافت نماید;

 

 

آن یکى فیضش گدا آرد پدیدوان دگر بخشد گدایان را مزید

 

نشان صلوح دل براى توسعه قبول و شرح صدر این‏است;

 

 

گوشه بى گوشه دل شه‏رهى‏استتاب لاشرقى و لاغرب از مهى‏است

 

البته بعد از چنان توسعه قابلى مى‏توان بحرپیما شد;

 

 

هر پرى بر عرض دریا کى پردتا لدن علم لدنى مى‏برد

 

(همان، ص‏155)

 

تفسیر متن مهین بدون هیمنه مفسر میسور نخواهد بود; چون هیمنه مفسر از ناحیه قرآن کریم به وى رسیده‏است. لازم‏است او پیام قرآنى را بر باورهاى پیشین خود و دیگران ترجیح دهد; یعنى هم مهیمن بر آراى شخصى خود باشد و هم بر افکار صاحبان مکاتب. تمام دانش‏هاى پیشین در صورت صواب، براى توسعه ظرف و گسترش قابلیت‏است تا پیام وحى بهتر از ادراک گردد و هرگز مبانى مقبول قبلى که قلمرو تاثیر آنها فقط در محدوده شرح صدر و بسترسازى‏است نه بیشتر از آن، به جاى مظروف قرار نمى‏گیرد، تا مفسر آهنگ خویش را در آى قافله غیب تلقى مى‏کند و جریان خودمحورى و انسان‏مدارى به جاى حق‏محورى و وحى‏مدارى قرار گیرد.

 

8

 

 

7. جذبه ملکوتى وسیله رهیافت‏به ژرفاى تفسیر

 

جان ملکوتى اگر رهن تن نشود، مى‏تواند دانش و زمین را براى رهیافت‏به بینش آسمانى وسیله قرار دهد; زیرا ریشه تمام دانش‏هاى صائب مخزن الهى‏است. عقل برهانى پیام خدا را در نهاد خود دارد و با اثاره وحى شکوفا مى‏گردد و مى‏تواند رهنمودهاى وحى را بهتر ادراک کند و یافته‏هاى خود را بدون اختلاط یا التزاح با باورهایى که خارج از قلمرو حجیت‏است، به عنوان تفسیر قرآن عرضه نماید. بهترین نردبان این ترقى سجده در پیشگاه خداونداست;

 

گفتم که بنما نردبان تا بر روم بر آسمان

 

گفتا سر تو نردبان سر را در آور زیر پا

 

(دیوان شمس، ص‏56)

 

اولین فیض چنین ترقى‏اى، تحول روحى یافتن و مشاهده چیزى است که بر دیگران مستوراست و احساس طمانینه‏اى است که در طبیعت‏یافت نمى‏شود و بالاخره سالک را مجذوب نمودن‏است. حضرت استاد علامه طباطبائى در این باره چنین مرقوم نموده‏اند:

 

در اوائل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مى‏خواندم نمى‏فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یکباره عنایت‏خدایى دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگى و بى‏تابى نسبت‏به تحصیل کمال حس‏نمودم... (آیینه مهر، ص 13 - 11).

 

هیمنه دولت قرآن بر دولت‏هاى دیگر را مى‏توان در ارزیابى ملک رسول گرامى (ص) و ملک سلیمان (ع) یافت; زیرا دولت‏سلیمان (ع) بر مدار غدوها شهر و رواحها شهر (سبا، آیه 12) راه یک ماهه را شامگاه مى‏پیمود; چون مرکب رهوار او «باد» بود; فسخرنا له الریح (ص، آیه 36) ; ولى دولت قرآن بر محور لیلة القدر خیر من الف شهر (قدر، آیه 3) راه هزار ماهه (هشتاد سال) را یک شبه طى مى‏نماید. گذشته از آن که طى الزمان از طى المکان ممتازتراست. آنان که بهره‏مند از دولت قرآن‏اند، گاهى چنان مى‏سرایند: «کاین طفل یک شبه ره صد ساله مى‏رود» (دیوان حافظ) و زمانى چنین مى‏سرایند: «یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود» (دیوان حافظ).

 

این‏گونه از بارقه‏ها که در سیره علمى و عملى بزرگ مردان تاریخ رخ مى‏دهد، محصول رضاى به قضاى الهى و تخضع در پیشگاه اواست; لذا مى‏توان گفت:

 

بر وفق رضاى حق رسان روز به شب

 

تا بخسبى عربى بر خیزى

 

کسى که چنین لامعى بهره او شد، از منطقه موجودهاى ناقص پرواز مى‏کند و به مرز مستکفى مى‏رسد;

 

 

یونسى دیدم نشسته بر لب دریاى عشقگفتمش چونى جوابم داد بر قانون خویش

 

 

گفت‏بودم اندرین دریا غذاى ماهى‏اىپس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش

 

(دیوان شمس، ص 488)

 

رسول اکرم (ص) فرمود: من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه (نهج الفصاحه، ج‏2، ص‏894). البته اخلاص جزء متمم قابلیت‏است، و گرنه مبدا فاعلى بالذات خداى سبحان‏است.

 

9

 

 

8. نتیجه

 

از آنچه آمد، چنین نتیجه گرفته مى‏شود که فهم و تفسیر ژرف و گسترده قرآن از رهگذر تقرب به خدا و تقواست. میان صفاى قلب و فهم صائب قرآن تعامل و تاثیر متقابل بر قرار است و هریک دیگرى را مى‏افزاید. فهم و تفسیر قرآن از سه مرحله علم الیقین، حق الیقین و عین الیقین مى‏گذرد. مطهران پاسدار فهم صائب قرآن اند و آن را از هجوم شبهات پاسدارى مى‏کنند. تفسیر صائب قرآن در گرو شناخت جامع و غیر متهافت قرآن است. جذبه ملکوتى وسیله رهیافت‏به ژرفاى تفسیر قرآن به شمار مى‏رود.

 

 

منابع

 

قرآن کریم

 

نهج الفصاحه، ط‏1، تهران، جاویدان، 1364ش

 

اوحدالدین کرمانى، حامد; دیوان رباعیات، ط‏1، تهران، سروش، 1366ش

 

پژوهشکده حوزه و دانشگاه; آیینه مهر، ط‏1، قم، دارالتفسیر (اسماعیلیان)، 1380ش

 

حافظ شیرازى; دیوان، چ‏1، کانون انتشارات پیام محراب، 1370ش

 

سنائى، مجدود بن آدم; دیوان، بى‏چا، تهران، ابن‏سینا، بى‏تا

 

طبرسى، احمد بن على; احتجاج، ط‏1، بیروت، دار النعمان للطباعة و النشر، 1386ق

 

کلینى، محمد بن‏یعقوب کلینى; اصول کافى، بى‏چا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل‏بیت (ع)، بى‏تا

 

مجلسى، محمدباقر; بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، تهران، بى‏تا

 

مولوى، جلال الدین محمد; دیوان شمس، چ‏3، تهران، امیر کبیر، 1363ش

 

مولوى، جلال الدین محمد; مثنوى معنوى، تهران، امیر کبیر، 1363ش

نظر شما