اصول و مبانى فهم و تفسیر قرآن
فهرست عناوین
فهرست آیات
فهرست اشعار
آیت الله عبد الله جوادى آملى
چکیده
قرآن نظیر سایر متون بشرى که به صرف آشناى با زبان و معلوماتى بتوان به فهم و تفسیر کامل آنها نایل آمد، نیست; بلکه علاوه بر آن لازم دارد که از طهارت نفس نیز برخوردار شد. هرچه طهارت نفس افزونتر باشد، فهم و تفسیر قرآن ژرفتر و گستردهتر خواهد بود. در این مقاله مهمترین اصول که فهم و تفسیر قرآن از آنها پیروى مىکند، بیان مىشود.
کلید واژهها: فهم قرآن، تفسیر قرآن، طهارت نفس
1
1. مقدمه
قرآن کتاب تدوینى اسماى حسناى الهى است; به همین رو، فهم و تفسیر آن از اصولى ویژه پیروى مىکند که در این مقاله برخى از مهمترین آنها بیان مىشود.
2. تقرب به خدا کلید غیب قرآن
قرآن کریم کتاب تدوینى اسماى حسناى خداست، چه اینکه نظام آفرینش کتاب تکوینى اسماى زیباى اوست. آنچه در پایان بسیارى از آیات قرآن حکیم یاد شدهاست، به منزله تبیین و تحلیل محتواى آنهاست; همان طورى که مفاتیح غیب عینى نزد خداست و تقرب به او سهمى در افاضه الهى نسبتبه واگذارى بخشى از آن کلیدها دارد، مفاتیح غیب علمى نیز پیش خداست و توجه به او تاثیرى در افاضه ربوبى نسبتبه اعطاى بخشى از آن کلیدها خواهد داشت.
مهمترین عامل تقرب به سوى خداوند تقواست که ثمره امتثال دستورهاى الهىاست; ﴿ یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون (بقره، آیه21 ﴾ . اساسىترین شرط صلاحیتشاگردى خداوند پرهیزکارىاست; ﴿ و اتقوا الله و یعلمکم الله و الله بکل شیء علیم (بقره، آیه282 ﴾ متعلمى که فیض اسماى خدا را در قلمرو عین تلقى کرد، فوز آنها را در منطقه علم فرا مىگیرد و جامع بین علم و معلوم مىشود.
محور اصلى تعلیم الهى همانا حقایق اسماى حسناست که به منظور تعیین خلیفه و استحقاق کرامت و شانیتسجود فرشتگان شدناست; و ﴿ علم آدم الاسماء کلها (بقره، آیه31 ﴾ ; زیرا گرچه خداوند به هر چیزى عالماست و گاهى برخى از فروع جزئى را به گروهى خاص یاد مىدهد مانند: ﴿ و ما علمتم من الجوارح مکلبین تعلمونهن مما علمکم الله (مائده، آیه4 ﴾ ; لیکن مدار اصیل تعلیم الهى نسبتبه اتقیا همان اسماى حسناست که مصداق کامل تعلیماست و در اثر بىنیازى از ذکر متعلق آن در آیه مزبور یاد نشد. بهترین ثمر شجر علم الاسماء همانا فرقان بین «بود و نبود» در حکمت نظرى و «باید و نباید» در حکمت عملى و سرانجام بین «بود و نبود» در عرفاناست که انسان باتقوا بر پایه پرهیزکارى ویژهاش به آن نایل مىشود و به همان حد مصداق آیه ﴿ ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (انفال، آیه29 ﴾ خواهد بود. چنین انسان پرواپیشهاى که توفیق فراگیرى علم اسماى حسنا را به دست آورد و صاحب مقام فرقان بین حق و باطل، صدق و کذب و حسن و قبیح شد، مقتدرانه مىتواند عهدهدار سباحت در بحر وحى شود و بدون غرق غواصى کند و ره توشه او در این غوص، میزان ارزیابى صاحب نظران عقلى و معیار سنجش صاحببصران قلبى گردد وگرنه:
عقل جزوى کى تواند گشتبر قرآن محیط
عنکبوتى کى تواند کرد سیمرغى شکار
(دیوان سنائى، ص190)
2
3. تاثیر متقابل صفاى قلب و صفاى وحى
فتواى خداى سبحان در نعوت سلبى وحى ایناست که قرآن نه افسانه و افسوناست، نه اسطوره و نه افیون، و حکم حضرت بارى در اوصاف ثبوتى وحى ایناست که قرآن حیات بخشاست; یعنى نه تنها خود زندهاست، بلکه قوام حیات جامعه انسانى به اواست. پس قرآن مظهر حى قیوماست. ﴿ استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم (انفال، آیه 24 ﴾ .
حیات مراتبى دارد و ادراک آن نیز درجاتى. هر اندازه که به وحى اعتماد شود حیات شکوفاتر مىگردد و هر اندازه زندگى بشر کامل شد، بهرهورى از تفسیر قرآن بیشتر خواهد شد. این تعامل متقابل بین عقل و وحى از یک سو و بین قلب و وحى از سوى دیگر، همچنان مستمراست; همچون داد و ستد پىگیر بین معلم و متعلم.
در نهان بشر گوهر خلافت الهى نهادینه شد که از آن به عنوان دفائن العقول یاد مىشود. پیامبران خدا آن گنجینههاى مستور را مشهور مىکنند; تا صاحبان این گنجینههاى مشهور، دفائن مغمور وحى را مسفور نمایند و آن پردهنشین را شاهد آزارى کنند. کژراهه رفتن بشر قفل دلاست و گرایش به غیر پیام الهى تدسیه نفس. از آن به عنوان ام على قلوب اقفالها (محمد (ص)، آیه 24) یاد شد و از این به عنوان و قد خاب من دساها (شمس، آیه 10) تعبیر شد. خاماندیشى که به دانش محدود بشرى بسنده نمود و به آن خرسند شد; فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن (غافر، آیه 83) گرفتار آن قفل و این خیبتاست.
مصطفى اندر جهان آنگه کسى گوید که عقل
آفتاب اندر سما آنگه کسى گوید سها
(دیوان سنائى، ص43)
اگرکسى در ساحت قرآن ادب عبودى را نسبتبه پیام ربوبى حفظ کرد و در قبال نفحه رحمان از خود دم بر نیاورد، و اذا قرئ القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلکم ترحمون (اعراف، آیه 204) زنده مىشود و از آن قفل مىرهد و از این تدسیه و خیبت مىجهد و با اثاره وحى الهى دفینه او شکفته مىگردد و توان تدبر در آیات الهى بهره او مىشود و با این دلمایه خزائن قرآنى را مىگشاید و با حظ تازه از آن، دفائن دیگرى را از نهانخانه جان مىشکفد و با بهترین وضع خود را مىشناسد و با معرفتبرتر مجددا به دمتخزائن قرآنى مىرود و این سعى سامى را بین صفاى وحى و مروه دل همچنان ادامه مىدهد و به غرر آیات قرآنى که پیرامون توحید خداست مىرسد و در آن مقطع خاص سعى عادى را به هروله تبدیل مىنماید تا به قصور خود و سائر ما سوى آگاه مىگردد و تقصیر مىنماید; یعنى از غیر خدا منفصل و به قرب الهى متصل مىشود، و زادراهى براى منتظران آن تعامل متقابل محمود، و این سعى و تقصیر مسعود به همراه مىآورد. اولین شرط رهیابى به قله تفسیر ناب تضحیه ارقه دماست.
اسرار طریقت نشود حل به سئوالنى نیز به در باختن حشمت و مال
تا خون نکنى دیده و دل پنجه سالهرگز ندهند راهت از قال به حال3
(اوحدالدین کرمانى)
4. سه مرحله بودن تفسیر
کوثر وحى مرده را زنده مىکند، زنده بیمار را درمان، سالم را کامل و تام مىنماید و جامع بین کمال و تمام را مکمل و متمم جامعه بشرى قرار مىدهد. لذا این جامه پرنیانى بر اندام متعادل آن جام جهاننما برازندهاست که وى گذشته از ماءالحیات، ماءمعین نیز مىباشد; یعنى حیات سارى و احیاى جارى، به طورى که اگر جایى این حیات برین را فاقد بود، آن جا مردهاست.
معناى مرگ و زندگى و تصدیق به وجود آنها براى همگان، از لحاظ علم حصولى روشناست، ولى معناى مرگ گذشته از ادراک مفهوم ذهنى آن و نیز صرف نظر از تصدیق به تحقق آن، در موطن مناسب خود دو مرحله دیگرى دارد که خواه و ناخواه پدید مىآید; یکى عبور از علم الیقین به عین الیقین مرگاست که در حال احتضار نصیب انسان مهاجر و منتقل از دنیا به برزخ مىشود، و دیگرى گذر از عین الیقین به حق الیقین موتاست که شخص محتضر بعد از عبور از دوران احتضار آن را کاملامى چشد; ﴿ کل نفس ذائقة الموت (عنکبوت، آیه 57 ﴾ چه اینکه جریان دوزخ نیز همین سه مرحله را دارد، حقیقتحیات و بهشت نیز واجد این سه مرحله بوده و خواهد بود. بر مردان و زنان باتقواست که در ظل اهتمام به قرآن کریم، با همراهى خضر ولایت این مراحل را طى نمایند. مرحله نخست آن ادراک حصولى مفهوم حیات و بهشت و نیز تصدیق ذهنى به وجود آنها به طور علم الیقیناست که تحصیل آن دشوار نیست. مرحله دوم آن شهود حیات و بهشتبه طور علم الیقیناست که خالى از صعوبت نیست، هر چند نیل به علمالیقین وسیله صعود به عین الیقیناست; ﴿ کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم (تکاثر، آیات 6 - 5 ﴾ .
آنچه در باره دوزخ آمد، یقینا در جریان بهشت مطرحاست و سر نام بردن جحیم براى آناست که بسیارى از مردم از راه انذار، تخویف و تحذیر بهتر به مقصد مىرسند، گرچه راه اصلى ادراک درجات معاد محبت و بعد از آن تبشیر و ترغیب و تشویق به بهشتاست. لذا در قرآن کریم مسئولیت رسول اکرم (ص) در تبشیر منحصر نشد; ولى در انذار محصور شد; هرچند این حصر حقیقى نیست: ﴿ ان هو الا نذیر مبین (اعراف، آیه184 ﴾ ; ﴿ ان انت الا نذیر (فاطر، آیه23 ﴾ ﴿ و انما انا لکم نذیر مبین (حج، آیه49 ﴾ .
و مرحله سوم آن زنده و بهشتى شدن به طور حق الیقیناست. همانطورى که مرده به نحو حق الیقین مردهاست، زنده قرآنى نیز به طور حق الیقین زنده مىباشد. چنین انسان با تقواى ویژه، حیات قرآنى را در تمام هویت اصیل خود مىیابد و با آن مىاندیشد و با آن تصمیم مىگیرد; یعنى اندیشه و انگیزه او هر دو قرآنى خواهد بود.
علم جویاى یقین باشد بدانوان یقین جویاى دیداست و عیان
مىکشد دانش به بینش اى علیمگر یقین بودى بدیدندى جحیم
اندر الهاکم بیان این ببینکه شود علم الیقین عین الیقین
آنچه گل را گفتحق خندانش کردبا دل من گفت و صد چندانش کرد4
(مثنوى مولوى، ط کلاله، ص203، بیت23)
مفسران وحى الهى حیاتهاى متفاوت دارند; برخى حیات مفهومى و ماهوى دارند که با ابزار علم الیقین مىفهمند و با همان وسیله از چهره آیات قرآنى پرده بر مىدارند و مفاهیم ذهنى آنها را به دیگران منتقل مىکنند. بعضى حیات مصداقى و فردى دارند، لیکن از منظر عین الیقین این طائفه هر چند خود مصادیق مفهوم و افراد خارجى ماهیت را مىبینند; ولى آنچه به دیگران بازگو مىنمایند، از سنخ مفهوم و ماهیتاست; نه مصداق و فرد. البته شاید در جمع اینان، اوحدى از صاحب بصر پیدا شود که عین الیقین او براى دیگران وسیله شهود گردد و شاگردان خود را همراه با تعلیم کتاب و حکمت اشهاد نمایند و ملکوت آیات را به آنان ارائه کند تا آنها نیز ببینند چیزى را که مشایخ آنان مشاهده مىنمایند.
حیات قرآنى این دو طائفه علمىاست; با این تمایز که یکى زنده به علم الیقیناست و دیگرى زنده به عین الیقین. حیات بعض دیگر عینىاست; یعنى زنده به معلوماند نه علم، و این طائفه گرچه نه پیامبرند و نه امام معصوم (ع)، اما همانطورى که در متون دینى آمدهاست: فکانما ادرجت النبوة بین جنبیه و لیس بنبىء (اصول کافى، ج2، ص604). این گروه عین الیقین سند علم الیقین آنهاست و حقالیقین پشتوانه عین الیقین آنان.
5
5. مطهران پاسداران فهم صائب قرآن
سپهر وحى نه تنها در اوج معرفتاست و نیل به آن ویژه طاهراناست; ﴿ انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون (واقعه، آیات79 - 77 ﴾ و طاهران در قلمرو انسانیت، بالاصاله اهل بیت عصمت و طهارت (ع) اند و بالتبع پیروان راستین آنان در علم و عمل، بلکه در حصن حصین الهىاند و هرگونه سوء قصدى نسبتبه آن وحى با شهاب قرآنى دفع مىشود و هماره از تطاول کژاندیشان و محرفان مصون خواهد ماند; زیرا آخرین کتاب خدا در زمین اگر به سرنوشت مشئوم کتابهاى گذشته مبتلا مىشد، هیچ میزانى براى تشخیص احکام الهى در دسترس نبود و چنین ضایعهاى مخالف برهان قطعى بر ضرورت اصل وحى و نبوتاست; ﴿ فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا (جن، آیه 9 ﴾ .
گرچه این آیه ناظر به صعود شیاطین و استراق سمع آنها نسبتبه مخازن وحى بوده و هست، لیکن پیام آیات دیگر قرآن مجید ایناست که خداوند آیات خود را از صدر تا ساقه رصد مىنماید و براى تمام مراحل هبوط آن حرس مىگمارد تا متن حکم خداوند که حجت قطعىاست، به جامعه بشرى برسد و صریح وحى الهى بدون افزایش و کاهش معلوم گردد. آنگاه قبول با نکول آگاهانه بوده، عذرى در بین نباشد: ﴿ فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل شیء عددا (جن، آیات27 و 28 ﴾ قبول وحى الهى با حیات برین همراهاست و نکول آن با هلاکتبین قرین; ﴿ لیهلک من هلک عن بینة و یحیى من حی عن بینة (انفال، آیه 28 ﴾ . نگهبانان وحى در صحنه آسمان فرشتگان ویژهاند که از آنان گاهى به عنوان بایدی سفرة کرام بررة (عبس، آیات15 و 16) یاد مىشود و حافظان آن را در زمین غیر از فرشتگان مخصوص و امامان معصوم (ع) مىتوان عالمان وحىشناس و عادلان ولایتمدار دانست که در معرفت صائب قرآن و عترت ساعىاند و در عمل صالح کوشا هستند. اینان طبق بیان نورانى حضرت رسول اکرم (ص) وارثان پیامبراناند (بحارالانوار، ج1، ص164 و ج2، ص92) و در برابر گفتار حضرت امام جعفر صادق (ع) مرزداران مکتب اهل بیت عصمت (ع) اند (احتجاج طبرسى، ج1، ص13).
همانطورى که مجاهدان نستوه مدافعان حریم نظامى میهن اسلامىاند، عالمان عادل مدافعان حریم فرهنگى مکتب الهىاند; ﴿ و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله (حج، آیه40 ﴾ . حافظان مکتب دینى آگاه به زمان و مطلع از زمانهاند، شبهات مهاجم را که در دلهاى خالى و مستعد و شفاف نسل نو، سریعا اثر سوء مىگذارند، شناسایى نموده و با تبیین، تعلیل و تحلیل عقلى و نقلى به آنها پاسخ مناسب داده مىشود; العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس عکس نقیض این قضیه آناست: من هجمت علیه اللوابس فلیس بعالم و چون قرآن اولین منبع دین پژوهىاست، با تفسیر متقن آن بسیارى از اهداف سامى مدافعان مکتب الهى حاصل مىشود; زیرا حل شبهات هر عصر در بستر این مائده و مادبه میسوراست.
6
6. شناخت هماهنگ قرآن شرط تفسیر صائب آن
تفسیر هر متنى مبتنى بر شناخت محدوده آن متن از یک سو و پرهیز از اختلاف و تخلف از سوى دیگراست. تفسیر متن مطلق از منظر مقید یا تفسیر متن مقید از دیدگاه مطلق کامیاب نخواهد بود. چه اینکه اگر برخى از اجزاى متن طبق روش مطابق با آن متن تفسیر شود و بعضى با روش موافق با متن بیگانه، اعم از خود مفسر یا دیگران، و همچنین تفکیک کردن اجزاى متن واحد به اخذ بعضى و طرد بعض دیگر روا نیست.
قرآن کریم از آن جهت که ابدىاست; یعنى واجد کلیت و دوام بوده، همگانى و همیشگىاست و از سوى دیگر، دعواى میزان عام بودن دارد، لازماست مفسر تمام آراى راجع به جهان بینى و مبدء و منتهاى عالم و راه بین آغاز و انجام را بر قرآن مجید عرضه بدارد و حق و باطل آن را طبق میزان آسمانى تشخیص دهد. البته این کار مربوط به مکاتبىاست که تا عصر مفسر مطرح شدهاند و اما آراى دیگرى که هنوز طرح نشدند، عرضه آنها بر قرآن مجید به عهده خردورزان آینده است.
بنا بر این عرضه مکاتب بر وحى آسمانى محتاج چند تفسیر صحیحاست اولا، و تطبیق غیر جانبدارانه آراى دیگران با فتواى خداست ثانیا، و آماده دریافت فیض فائق وحى بودناست ثالثا.
اما مطلب اول اگر متن غیر قرآنى به دقت تفسیر نشود و مراد گوینده به طور صحیح به ترازوى وحى وارد نگردد، پاسخ راستیا داورى عادلانه صورت نمىپذیرد، و اما مطلب دوم تطبیق جانبدارانه نتیجه غیر عالمانه و عادلانه ترجیح دادناست که دور از ساحت صحابه تفسیر ناباست. اما مطلب سوم قرآن به منزله فن عروض شاعران یا منطق حکیمان و متکلمان نیست که صرفا کالاسنجباشد نه کالابخش، بلکه وحى الهى گذشته از توزین هر مکتبى که با او سنجیده شود و اظهار نظر در باره صواب و خطا بودن آن و انجام سمت مهم قضاى عادلانه در باره آنها، سهم به سزایى در تعلیم و ارشاد دارد که در مکاتب دیگر یافت نمىشود و براى ارزیابى آن عطاى زاید میزانى را ارائه کرده و موزونى را عطا مىنماید; زیرا خداى سبحان گذشته از آنکه قرآن را به عنوان «میزان» معرفى کرد; ﴿ الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان (شورى، آیه 17 ﴾ ﴿ و انزلنا معهم الکتاب و المیزان (حدید، آیه 27 ﴾ آن را به عنوان مهیمن ستود; یعنى هیمنه و نفوذ و سلطه وحى الهى بر سایر کتابهاى آسمانى، چه رسد به کتابهاى بشرى ایجاب مىنماید که قرآن هم سطح با سایر مکاتب نباشد، بلکه چیزهاى حقى که در آنهاست، امضاء نماید; ﴿ مصدقا لما بین یدیه من الکتاب (مائده، آیه 48 ﴾ و مطالبى که در آنها نیست و به منزله تکمیل و تتمیم آنها محسوب مىشود، افاضه نماید; ﴿ و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (بقره، آیه 151 ﴾ یعنى خداوند توسط قرآن کریم مطالبى به شما مىآموزد که هرگز توان عالم شدن آنها را ندارید. تعبیر ما لم تکونوا تعلمون غیر از تعبیر ما لا تعلمون است. ویژگى هیمنه قرآن به ایناست که هم قابلیتهاى موجود را شکوفا مىکند اولا، و هم قابلیت مفقود را موجود مىنماید ثانیا، آنگاه برابر آن فیض عطا مىنماید ثانیا;
7
چاره آن دل عطاى مبدلىاستداد او را قابلیتشرط نیست
بلکه شرط قابلیت داد اوستداد لب و قابلیت هست پوست
قابلى گر شرط فعل حق بدىهیچ معدومى به هستى نامدى
(مثنوى مولوى، ص5 و 3 و 9)
آنچه مهماست عنایتبه ظرفیت قابلیتاست; یعنى جام ملکوتى انسان قابل توسعه ظرفیت و استعداد و صالح براى افاضه قابلیت هست; به طورى که مىتواند با عنایت الهى فقیر گردد; آنگاه از مبدء مغنى و مقنى غنا و قنیه دریافت نماید;
آن یکى فیضش گدا آرد پدیدوان دگر بخشد گدایان را مزید
نشان صلوح دل براى توسعه قبول و شرح صدر ایناست;
گوشه بى گوشه دل شهرهىاستتاب لاشرقى و لاغرب از مهىاست
البته بعد از چنان توسعه قابلى مىتوان بحرپیما شد;
هر پرى بر عرض دریا کى پردتا لدن علم لدنى مىبرد
(همان، ص155)
تفسیر متن مهین بدون هیمنه مفسر میسور نخواهد بود; چون هیمنه مفسر از ناحیه قرآن کریم به وى رسیدهاست. لازماست او پیام قرآنى را بر باورهاى پیشین خود و دیگران ترجیح دهد; یعنى هم مهیمن بر آراى شخصى خود باشد و هم بر افکار صاحبان مکاتب. تمام دانشهاى پیشین در صورت صواب، براى توسعه ظرف و گسترش قابلیتاست تا پیام وحى بهتر از ادراک گردد و هرگز مبانى مقبول قبلى که قلمرو تاثیر آنها فقط در محدوده شرح صدر و بسترسازىاست نه بیشتر از آن، به جاى مظروف قرار نمىگیرد، تا مفسر آهنگ خویش را در آى قافله غیب تلقى مىکند و جریان خودمحورى و انسانمدارى به جاى حقمحورى و وحىمدارى قرار گیرد.
8
7. جذبه ملکوتى وسیله رهیافتبه ژرفاى تفسیر
جان ملکوتى اگر رهن تن نشود، مىتواند دانش و زمین را براى رهیافتبه بینش آسمانى وسیله قرار دهد; زیرا ریشه تمام دانشهاى صائب مخزن الهىاست. عقل برهانى پیام خدا را در نهاد خود دارد و با اثاره وحى شکوفا مىگردد و مىتواند رهنمودهاى وحى را بهتر ادراک کند و یافتههاى خود را بدون اختلاط یا التزاح با باورهایى که خارج از قلمرو حجیتاست، به عنوان تفسیر قرآن عرضه نماید. بهترین نردبان این ترقى سجده در پیشگاه خداونداست;
گفتم که بنما نردبان تا بر روم بر آسمان
گفتا سر تو نردبان سر را در آور زیر پا
(دیوان شمس، ص56)
اولین فیض چنین ترقىاى، تحول روحى یافتن و مشاهده چیزى است که بر دیگران مستوراست و احساس طمانینهاى است که در طبیعتیافت نمىشود و بالاخره سالک را مجذوب نمودناست. حضرت استاد علامه طباطبائى در این باره چنین مرقوم نمودهاند:
در اوائل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مىخواندم نمىفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یکباره عنایتخدایى دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگى و بىتابى نسبتبه تحصیل کمال حسنمودم... (آیینه مهر، ص 13 - 11).
هیمنه دولت قرآن بر دولتهاى دیگر را مىتوان در ارزیابى ملک رسول گرامى (ص) و ملک سلیمان (ع) یافت; زیرا دولتسلیمان (ع) بر مدار غدوها شهر و رواحها شهر (سبا، آیه 12) راه یک ماهه را شامگاه مىپیمود; چون مرکب رهوار او «باد» بود; فسخرنا له الریح (ص، آیه 36) ; ولى دولت قرآن بر محور لیلة القدر خیر من الف شهر (قدر، آیه 3) راه هزار ماهه (هشتاد سال) را یک شبه طى مىنماید. گذشته از آن که طى الزمان از طى المکان ممتازتراست. آنان که بهرهمند از دولت قرآناند، گاهى چنان مىسرایند: «کاین طفل یک شبه ره صد ساله مىرود» (دیوان حافظ) و زمانى چنین مىسرایند: «یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود» (دیوان حافظ).
اینگونه از بارقهها که در سیره علمى و عملى بزرگ مردان تاریخ رخ مىدهد، محصول رضاى به قضاى الهى و تخضع در پیشگاه اواست; لذا مىتوان گفت:
بر وفق رضاى حق رسان روز به شب
تا بخسبى عربى بر خیزى
کسى که چنین لامعى بهره او شد، از منطقه موجودهاى ناقص پرواز مىکند و به مرز مستکفى مىرسد;
یونسى دیدم نشسته بر لب دریاى عشقگفتمش چونى جوابم داد بر قانون خویش
گفتبودم اندرین دریا غذاى ماهىاىپس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش
(دیوان شمس، ص 488)
رسول اکرم (ص) فرمود: من اخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه (نهج الفصاحه، ج2، ص894). البته اخلاص جزء متمم قابلیتاست، و گرنه مبدا فاعلى بالذات خداى سبحاناست.
9
8. نتیجه
از آنچه آمد، چنین نتیجه گرفته مىشود که فهم و تفسیر ژرف و گسترده قرآن از رهگذر تقرب به خدا و تقواست. میان صفاى قلب و فهم صائب قرآن تعامل و تاثیر متقابل بر قرار است و هریک دیگرى را مىافزاید. فهم و تفسیر قرآن از سه مرحله علم الیقین، حق الیقین و عین الیقین مىگذرد. مطهران پاسدار فهم صائب قرآن اند و آن را از هجوم شبهات پاسدارى مىکنند. تفسیر صائب قرآن در گرو شناخت جامع و غیر متهافت قرآن است. جذبه ملکوتى وسیله رهیافتبه ژرفاى تفسیر قرآن به شمار مىرود.
منابع
قرآن کریم
نهج الفصاحه، ط1، تهران، جاویدان، 1364ش
اوحدالدین کرمانى، حامد; دیوان رباعیات، ط1، تهران، سروش، 1366ش
پژوهشکده حوزه و دانشگاه; آیینه مهر، ط1، قم، دارالتفسیر (اسماعیلیان)، 1380ش
حافظ شیرازى; دیوان، چ1، کانون انتشارات پیام محراب، 1370ش
سنائى، مجدود بن آدم; دیوان، بىچا، تهران، ابنسینا، بىتا
طبرسى، احمد بن على; احتجاج، ط1، بیروت، دار النعمان للطباعة و النشر، 1386ق
کلینى، محمد بنیعقوب کلینى; اصول کافى، بىچا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهلبیت (ع)، بىتا
مجلسى، محمدباقر; بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، تهران، بىتا
مولوى، جلال الدین محمد; دیوان شمس، چ3، تهران، امیر کبیر، 1363ش
مولوى، جلال الدین محمد; مثنوى معنوى، تهران، امیر کبیر، 1363ش
نظر شما