موضوع : پژوهش | مقاله

چگونگی تأویل در قرآن از دیدگاه قرآن

فهرست عناوین

فهرست عناوین

واژه «تأویل» در قرآن1
نتیجه بحث7
نقد یک اشکال9
پی نوشت‌ها:11
منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی11

عباس اسماعیلی‌زاده

چکیده: نویسنده پس از بیان تفاوت دیدگاه‏ها، راجع به مفهوم تأویل، به بررسى معناى آن از دیدگاه قرآن پرداخته در این راستا آیاتى را که واژه تأویل در آن به کار رفته یک به یک مورد بحث قرار داده است و از مجموعه بررسى‏ها به این نتیجه مى‏رسد که دیدگاه علامه طباطبایى راجع به تأویل با مدلول آیات قرآن سازگارتر از سایر نظریات است. بنابراین تأویل عبارت است از آن حقیقتی حقیقتى که مرجع و اصل شى‏ء است و نسبش با آن نسبت طولی قوس صعودى یا نزولی است. در پایان به نقد استاد معرفت بر نظریه علامه طباطبایى راجع به تأویل پرداخته و از آن پاسخ داده است.

 

کلید واژه‏ها: تأویل/ علامه طباطبایى/ تأویل غایى/ تأویل مبدئى/ ذى التأویل/ استاد معرفت.

 

تأویل قرآن همواره در کنار تفسیر آن مطرح بوده است، تا آنجا که در نظر مفسران پیشین، تأویل همان تفسیر قلمداد شده است.1 و بر اساس همین پندار بوده است که طبری تفسیر خود را «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» نام نهاده و در ابتدای تفسیر آیات، با بیان «الکلام فی تأویل الآی» به تفسیر آنها پرداخته است. ولی بیشتر مفسران و قرآن پژوهان و به ویژه معاصران، تأویل را غیر از تفسیر دانسته و تفاوت هایی میان این دو قائل شده اند. برخی چون علامه طباطبایی حدود یازده نظریه را در این باب ذکر کرده اند.2

درباره اینکه تأویل چیست و تأویل قرآن چگونه است، سخن ها رفته و مقاله ها نوشته شده است. در این میان آنچه بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد این است که تا چه اندازه این گفته ها و نوشته ها مورد تأیید قرآن بوده، و تا چه میزان در طرح این بحث، قرآن و دیدگاه آن مورد توجه قرار داشته است؟

در میان صاحب نظران علوم قرآنی و مفسران قرآن، علامه سید محمدحسین طباطبایی از عهده این کار برآمده و تأویل را از دیدگاه خود قرآن به نیکویی بیان نموده است که در این نوشتار ضمن تبیین نظرگاه علامه در تأویل،3 تأویل قرآن را از دیدگاه خود قرآن بیان خواهیم نمود. در پایان نیز برخی از اشکالات وارد شده بر این نظریه را پاسخ خواهیم گفت.

نخست باید یادآوری کرد که تأویل در لغت از مادهٌ «أول» به معنای رجوع و بازگشت به اصل گرفته شده است4؛ از این رو «تأویل» که مصدر باب تفعیل است به معنای ارجاع و بازگرداندن به اصل می باشد.

 

1

 

 

واژه «تأویل» در قرآن

 

این واژه در قرآن تنها به همین صورت مصدری آن در پانزده آیه از هفت سوره، هفده بار آمده است5 که در ادامه هر یک از این موارد را بررسی می نماییم.

? سوره آل عمران آیه 7:

«هو الّذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب و أخر متشابهات فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون مـا تشـابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنّا به کلّ من عند ربّنا وما یذّکّر إلاّ أولوا الألباب»

در این آیه واژه تأویل دوبار به کار رفته است و با تعبیر «تأویله» آمده که نسبت به مرجع ضمیر هاء در آنها دو احتمال مطرح است:

1. ظاهر آیه این است که در «وابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ الله» هر دو ضمیر به «ماتشابه» باز می گردد. بر این اساس معنای این عبارت چنین خواهد شد:

«بیمار دلان به قصد فتنه انگیزی و رسیدن به تأویل متشابهات در پی آنها هستند؛ حال آنکه تأویل متشابهات را جز خدا نمی داند.»

البته چنان که در ادامه خواهد آمد این بازگشت ضمیرها به «ماتشابه» موجب نمی شود که بگوییم تأویل تنها مختص به آیات متشابه می باشد.

2. احتمال دوم این است که ضمیر هاء در هر دو مورد به مانند «ماتشابه منه» به «الکتاب» یعنی قرآن باز گردد که در این صورت معنی چنین می شود:

«بیماردلان با دو هدف به دنبال متشابهات هستند: نخست آنکه می خواهند با پیروی از آنها مردم را نسبت به آیات خدا گمراه کنند، و دوم آنکه به تأویل قرآن و مأخذ حلال و حرام دست یابند تا از پیروزی محکمات دین بی نیاز شوند و در نتیجه دین خدا از اساس از بین برود و حال آنکه تأویل قرآن را تنها خداوند می داند.»

به هر حال با توجه به معنای لغوی تأویل، که رجوع و ارجاع به اصل است، باید گفت که تأویل متشابه، آن اصل و مرجعی است که به آن رجوع می کند که البته این اصل و مرجع، آیات محکم نمی باشد؛ چرا که در این صورت به دنبال تأویل متشابه رفتن نباید نکوهیده باشد و تأویل قرآن نیز آن مأخذی است که معارف قرآن از آنجا گرفته شده است.

? آیه های 59 سوره نساء و 35 سوره اسراء بیانی شبیه به هم دارند:

«یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلک خیر و أحسن تأویلاً»

«و أوفوا الکیل إذا کنتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و أحسن تأویلاً»

ظاهر این دو کریمه این است که تأویل امری خارجی و اثری عینی است که بر فعل خارجی مخاطبان، یعنی مراجعه و ردّ امور به خدا و رسول، ایفای کیل و اقامه وزن، مترتب می باشد، نه بر امری تشریعی که فعلهای «ردّوا»، «أوفوا» و «زِنوا» متضمّن آن هستند. به عبارت دیگر عمل به امرهای یادشده تأویل آنها به شمار نمی رود، بلکه تأویلشان آن اثر خارجی است که بر عمل به این امرها مترتب می باشد.

2

 

بدین رو باید گفت که تأویل امری خارجی است که مرجع و مآل امر خارجی دیگری می باشد؛ یعنی هم تأویل و هم ذی التأویل هر دو امری خارجی هستند، جز اینکه دو مرتبه وجودی اند که یک رابطه طولی میانشان برقرار می باشد؛ ازاین رو وقتی که می گوییم آیات قرآن دارای تأویل هستند؛ یا از این جهت است که از یک دسته معانی خارجی حکایت دارند که آن معانی خارجی تأویل دارند؛ چنان که در آیاتی که مضمونی اِخباری دارند این گونه است ـ یا از این جهت که به یک سلسله افعال و امور خارجی تعلق دارند که آن افعال و امور خارجی دارای تأویل می باشند. ـ چنان که در انشاء است ـ در این حال این توصیف، وصف متعلق شیء است نه وصف خود شیء، پس در واقع خود آیه تأویل ندارد، بلکه متعلق آیه تأویل دارد.

? آیه 52 و 53 سوره اعراف:

«و لقد جئناهم بکتاب فصّلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون. هل ینظرون إلاّ تأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربّنا بالحقّ»

و آیه 38 و 39 سوره یونس:

«أم یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین. بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله»

در این دو آیه تأویل به قرآن اضافه شده است، نه بخش خاصی از آیات آن، مانند آیات محکم یا متشابه، پس به حکم این دو کریمه تمام قرآن تأویل دارد.

همچنین نمی توان گفت که تأویل در این دو آیه آن امر خارجی است که خبر صادق بر آن مطابقت می کند. مثل اینکه گفته شود تأویل اخبار انبیا و رسل و کتاب های آسمانی آن اموری هستند که در روز قیامت مشاهده خواهند شد؛ زیرا در این صورت تأویل مختص به آیاتی خواهد بود که از قیامت خبر می دهند، ولی آیاتی که تشریع احکام می کنند، آیات مربوط به قصص پیامبران و امت های گذشته و برخی دیگر از آیات، تأویل نخواهند داشت؛ در حالی که در این دو آیه تأویل به تمام قرآن اضافه شده است.

نکته دیگر نسبت به خود آیات خبردهنده از احوال قیامت این است که رجوع گزارش های قرآن و پیامبر(ص) از مضامین آنچه در قیامت ظهور می کند به تحقق در قیامت، مانند رجوع اخبار از امور آینده به تحقق مضامین آنها در آینده نیست؛ یعنی چنین نیست که عین آنچه در این قبیل آیات آمده در قیامت بروز و ظهور یابد، بلکه آیاتی مانند «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید»(قاف/22) نشان می دهند که دیدن آنچه پیامبران و کتاب های آسمانی از آن خبر داده اند در روز قیامت از سنخ مشاهده حسی و یادآشنای ما در دنیا نیست، چنان که نظام حاکم در آن جهان نیز غیر از نظام حاکم در دنیا می باشد. بنابراین آنچه در قیامت ظهور می یابد نمودی از رویدادهای یادشده در آیات است نه خود آن وقایع، و اینکه در قالب الفاظ درآمده است جهت تقریب به ذهن و تفهیم چگونگی وقوع آنها در قیامت است.

3

 

از آنچه گفتیم روشن می شود که هر چند تأویل عبارت است از مرجعی که به آن رجوع می شود، ولی این رجوع، نوعی بازگشت خاص می باشد. مثلاً مرئوس به رئیسش رجوع می کند، ولی رئیس هیچ گاه تأویل مرئوس نیست. پس باید پذیرفت که تأویل گونه ای از رجوع خاص است نه مطلق رجوع و بازگشت.

این مطلب مورد تأیید دیگر استعمالات تأویل در قرآن نیز می باشد. از جمله در داستان حضرت موسی و خضر ـ علیهما السلام ـ در آیات 71 تا 82 سوره کهف که حضرت خضر از آنچه انجام داده بود صورت ها و عناوینی را به حضرت موسی ارائه می کند که وی نسبت به آنها غافل بوده و به جای آنها، صورت ها و عناوین دیگری را تصور کرده بود و همین مسأله موجب اعتراض ایشان شده بود. یعنی آنچه را که حضرت موسی(ع) به عنوان تأویل آن کارها تصور کرده بود، جز تأویلی بود که حضرت خضر(ع) از آنها خبر داد.

در مورد اول: «حتّی إذا رکبا فی السفینة خرقها»؛ تا آنکه سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد.6 تلقی حضرت موسی(ع) این بود:

«أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئاً إمراً»

آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!

ولی تأویلی که حضرت خضر(ع) بیان می کند این است:

«أمّا السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر فأردت أن أعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینة غصباً»

اما آن کشتی از آنِ گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و من خواستم آن را معیوب کنم، (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را به زور می گرفت!

در مورد دوم: «حتی إذا لقیا غلاماً فقتله»؛ تا اینکه نوجوانی را دیدند و او (خضر) آن نوجوان را کشت، برداشت حضرت موسی(ع) این بود :

«أقتلت نفساً زکیة بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکراً»

آیا انسان پاکی را بی آنکه قتلی کرده باشد کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!

ولی تأویل آن به گزارش حضرت خضر چیز دیگری است:

«و أما الغلام فکان أبواه مؤمنین فخشینا أن یرهقهما طغیاناً و کفراً فأردنا أن یبدّلهما ربّهما خیراً منه زکاةً و أقرب رحماً»

و أمّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! از این رو خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاک تر و با محبت تر به آن دو بدهد!

در مورد سوم آمده است:

«حتّی إذا أتیا أهل قریة استطعما أهلها فأبوا أن یضیفوهما فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ فأقامه»

تا به مردم قریه ای رسیدند، از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند، ولی آنان از مهمان کردن شان خودداری نمودند (با این حال) در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد، و آن را بر پا داشت.

در اینجا تصور حضرت موسی چنین بود: «لو شئت لتخذت علیه أجراً»؛ (لااقل) می خواستی در مقابل این کار مزدی بگیری!

ولی حضرت خضر غیر از آن می گوید:

«و أمّا الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة و کان تحته کنز لهما و کان أبوهما صالحاً فأراد ربّک أن یبلغا أشدّهما و یستخرجا کنزهما رحمة من ربّک»

4

 

و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت، و پدرشان مرد صالحی بود، و پروردگار تو می خواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند، این رحمتی از پروردگارت بود.

نتیجه آنکه مراد از تأویل در این آیات، بازگشت چیزی به صورت و عنوان خاص خود خواهد بود، همانند بازگشت به تأدیب یا رگ زدن به درمان است، نه مانند رجوع «جاء زید» به آمدن زید در خارج.

به کاررفتن هشت مورد واژه تأویل در سوره یوسف که بیشترین کاربرد آن در یک سوره است نیز نزدیک به معنای گذشته است. مثلاً در داستان حضرت یوسف(ع) و جریان رؤیای وی:

«إذ قال یوسف لأبیه یا أبت إنّی رأیت أحد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین» (آیه 4)

(به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من درخواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!

در خاتمه داستان، حضرت یوسف پس از مشاهده سجده اعضای خانواده اش عرضه می دارد:

«یا أبت هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربّی حقّاً»(آیه100)

پدر! این تأویل و تعبیر خوابی است که پیش از این دیدم، پروردگارم آن را حق قرار داد!

این عبارت نشانگر آن است که رجوع آنچه حضرت یوسف در خواب دیده بود به آنچه در خارج واقع شد، رجوع خاصی است، مانند رجوع مثال به ممثل که میان شان رابطه طولی برقرار است ـ توضیح بیشتر پس از این خواهد آمد ـ .

یا در داستان زندان حضرت یوسف؛ آنجا که مصاحبان ایشان در زندان خواب خود را به او عرضه کردند:

«و دخل معه السجن فتیان قال أحدهما إنّی أرانی أعصر خمراً و قال الآخر إنّی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً تأکل الطیر منه»(آیه36)

و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ یکی از آن دو گفت: من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم! و دیگری گفت: من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند و تقاضای تأویل آن را می کنند.

«نبّئنا بتأویله إنّا نراک من المحسنین»

و حضرت نیز آن را چنین تأویل می کند:

«یا صاحبی السجن أما أحدکما فیسقی ربّه خمراً و أما الآخر فیصلب فتأکل الطیر من رأسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان»(آیه41)

ای دوستان زندانی من؛ اما یکی از شما (دو نفر آزاد می شود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد، و اما دیگری به دارآویخته می شود و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید قطعی و حتمی است!

در قصه خواب دیدن عزیز مصر نیز همین گونه است:

«و قال الملک إنّی أری سبع بقرات سمان یأکلهنّ سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و أخر یابسات» (آیه43)

پادشاه گفت: من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیده ها بر سبزه ها پیچیدند و آنها را از بین بردند).

درباریان پس از ناتوانی از بیان تأویل آن گفتند:

5

 

«قالوا أضغاث أحلام و ما نحن بتأویل الأحلام بعالمین»

خواب های پریشان و پراکنده ای است و ما از تأویل و تعبیر این گونه خواب ها آگاه نیستیم. برای دانستن تأویل آن به سراغ حضرت یوسف می روند.

«و قال الّذی نجا منهما و ادّکر بعد امّة أنا أنبّئکم بتأویله فأرسلون. یوسف أیها الصدیق أفتنا»(آیه45 و 46)

و یکی از آن دو که نجات یافته بود ـ و بعد از مدتی به خاطرش آمد ـ گفت: من تأویل آن را به شما خبر می دهم، مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید! او به زندان آمد و چنین گفت: یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن.

تا آنجا که حضرت یوسف (ع) تأویل آن را چنین بازگو می کند:

«قال تزرعون سبع سنین دأباً فما حصدتم فذروه فی سنبله إلاّ قلیلاً ممّا تأکلون»(آیه47)

گفت: هفت سال با جدیت زراعت می کنید، و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید).

در دیگر موارد استعمال واژه «تأویل» در این سوره نیز سخن از تعبیر خواب است: «و یعلّمک من تأویل الأحادیث»، آیه6، «و لنعلّمه من تأویل الأحادیث»(آیه21) و «علّمتنی من تأویل الأحادیث»(آیه101)

بنابراین واژه تأویل در تمام مواردی که در سوره یوسف به کار رفته مربوط به رویدادهایی است که رؤیا به آن بازگشت می کند، و آنچه در خارج اتفاق می افتد همان چیزی است که شخص خوابیده در صورت مثالی متناسب با آن در خواب دیده است؛ یعنی چنین نیست که درخارج عین همان چیزی واقع شود که وی در خواب می بیند؛ مثل سجده خورشید و ماه و ستارگان برای حضرت یوسف، بلکه آنچه که در خواب دیده است صورت مثالی آن چیزی است که در خارج تحقق یافته یا محقق خواهد شد، و این بیانگر آن است که نسبت تأویل به ذی التأویل مانند نسبت معنی به آن صورتی که با آن در خارج ظاهر می شود و نسبت حقیقت متمثل در خارج به آن مثالی که با آن تمثل یافته می باشد ـ چنان که در جریان خواب ذکر شد ـ و یا مانند نسبت مثل است به ممثل.

مانند اینکه به کسی که اسباب و زمینه کاری را خودش قبلاً در فرصت مناسب آن از بین برده و اکنون در پی تحقق آن است، گفته می شود: «فی الصیف ضیعت اللبن». در این مَثَل مفهومی که الفاظ بر آن دلالت دارد ـ اینکه زنی شیر را در تابستان از بین برده و تلف کرده است ـ هیچ چیز از آن به مسأله مورد نظر انطباق ندارد، ولی به هر حال بیان کننده حالت مخاطب است.و در ذهن شنونده تصویری ازحالت مخاطب ارائه می دهد که شنونده به خوبی می تواند با مقایسه میان مثال و مطلب گوینده مقصود وی را دریابد.

از آنچه گذشت روشن می شود که تأویل قرآن یک حقیقت واقعی است که بیانات قرآن از حکم و حکمت و موعظه مستند بدان می باشد و برای تمام آیات قرآن، چه محکم و چه متشابه، وجود دارد. از سنخ مفاهیم مدلول الفاظ نیز نیست، بلکه از امور عینی بوده که فراتر از احاطه شبکه الفاظ هستند و خداوند متعال تنها برای تقریب به ذهن آن را به قید و بند الفاظ درآورده است مانند مثالهایی که برای تقریب مقصود به ذهن شنونده زده می شود.

6

 

نکته دیگری که نسبت به مسأله تأویل از آیه 7 سوره آل عمران به دست می آید این است که دراین کریمه پس از ذکر این مطلب که اهل زیغ به قصد فتنه جویی در پی آیات متشابه هستند، بیان می کند که با این کار در فکر رسیدن به تأویل آیات متشابه یا قرآن ـ به بیانی که گذشت ـ هستند و بدیهی است در صورتی که آنچه آنان به آن رسیده اند تأویل حقیقی باشد دیگر مذموم نخواهد بود، حال آنکه این کار آنها نکوهش شده است؛ یعنی آنها می خواهند با رسیدن به تأویل حقیقی آیات، تغییر آن و ارائه مطلبی باطل به عنوان تأویل آنها مرادشان را تغییر دهند، و این مسئله بیانگر آن است که در صورت بروز تغییر در تأویل آیات ـ آن حقایق خارجی که آیات مستند به آنها هستند ـ مضامین آیات نیز دگرگون خواهد شد.

مثلاً وقتی کسی به دیگری می گوید به من آب بنوشان این دستور از طبیعت انسانی او که جویای کمال است نشأت گرفته است و این حقیقت خارجی ـ طبیعت جویایی کمال ـ همان است که اقتضای حفظ وجود و بقا دارد. این اقتضا درخواست جایگزین برای آنچه که از بدن به تحلیل رفته است دارد. این درخواست جایگزینی، اقتضای غذا و این اقتضای غذا نیاز به نوشیدن دارد و در نتیجه دستور نوشانیدن آب را می دهد. بنابر این تأویل «اسقنی» همان طبیعت خارجی انسانی است که اقتضای کمال در وجود و بقا دارد. حال اگر مثلاً این حقیقت خارجی به چیز دیگری تبدیل شود امر به آب دادن نیز به حکم دیگری تبدیل خواهد شد. تأویل قرآن نیز به همین صورت است.

آنچه گفته شد، همه با آیات ابتدایی سوره زخرف هماهنگ است:

«حم. و الکتاب المبین. إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلّکم تعقلون. و إنّه فی أمّ الکتاب لدینا لعلی حکیم»

این آیات دلالت دارند که قرآن فرودآمده از سوی خدا فراتر و استواتر از آن است که عقل ها به آن نائل آیند یا تقطیع ـ یعنی آیه آیه، سوره سوره و فصل فصل شدن ـ بر آن عارض شود. ولی خداوند متعال از روی لطف و عنایت بر بندگان آن را به صورت کتابی قابل خواندن درآورده و لباس عربیت بر آن پوشانده است تا مردم آنچه که توان فهمش را تا زمانی که در امّ الکتاب است ندارند درک کرده و بفهمند. امّ الکتاب نیز همان است که در آیه 29 سوره رعد: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده أمّ الکتاب» و نیز دو آیه آخر سوره بروج: «بل هو قرآن مجید. فی لوح محفوظ» به آن اشاره شده است. آیه 106 سوره اسراء نیز به این مرتبه دومی که مستند به آن مرتبه اول است دلالت دارد:

«و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزّلناه تنزیلاً»

یعنی قرآن به صورت غیرمنقطع و به هم پیوسته بوده و بعد به صورت مفرّق و قطعه قطعه شده درآمده و آن گاه به تدریج نازل شده است.

 

7

 

 

نتیجه بحث

 

از دقت در کاربردهای قرآنی واژه «تأویل» به دست می آید که جامع بین آنها این است که تأویل هر چیز، آن اصل و حقیقتی است که بدان بازمی گردد. حال این رجوع، یا رجوع به مبدأ و ریشه مثالی ذی التأویل است که در خارج محقق می باشد، یا به غایت و منتهای آن در آینده محقق خواهد شد. و این بسته به این است که رابطه بین تأویل و ذی التأویل در قوس نزول باشد یا در قوس صعود. مثلاً تأویل مبدئی قرآن عبارت است از آن حقیقتی که آیات قرآن مستند به آن بوده و معارفش از آنجا سرچشمه گرفته است و تأویل غایی آن عبارت است از آن حقیقت واقعی و اثر عینی و خارجی قرآن که در قیامت ظهور خواهد یافت؛ از این رو بین تأویل و ذی التأویل رابطه ای طولی برقرار می باشد. برای شناخت اینکه کدام یک تأویل و کدام ذی التأویل است نیز باید دید که کدام راجع و کدام مرجع است؟ آن که راجع است ذی التأویل و آن که مرجع است تأویل می باشد.

در مثال خواب از آنجا که بین آن صورت مثالی که در خواب دیده می شود و بین آن حقیقت عینی که در خارج تحقق می یابد رابطه ای نزولی برقرار است؛ آن وجود خارجی و عینی تأویل مبدئی صورت مثالی می باشد. در قصه موسی و خضر(علیهما السلام) نیز از آنجا که بین خرق سفینه، قتل نفس و اقامه دیوار و آن حقایق خارجی که حضرت خضر از آنها خبر داد، رابطهٌ نزولی برقرار است آن حقیقت خارجی تأویل مبدئی کارهای حضرت خضر می باشد.

آنچه نسبت به تأویل غایی قرآن گفتیم همان است که در کریمه 53 سوره اعراف «و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون. هل ینظرون إلاّ تأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسل ربّنا بالحقّ»و آیه 39 سوره یونس «أم یقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین. بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله» به آن اشاره شده است.

همچنین باید گفت که در تأویل غایی لازم نیست که تمام آیات قرآن تأویل داشته باشند، چنان که در دو کریمه یادشده نیز تنها اشاره شده به اینکه قرآن تأویل دارد.

تأویل مبدئی قرآن نیز در کریمه 7 سوره آل عمران مطرح شده است:

«هو الذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب و أخر متشابهات فأمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلاّ الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کلّ من عند ربّنا و ما یذّکّر إلا أولوا الألباب» و همان است که علامه طباطبایی از آن به مأخذ آیات قرآن و حقیقت واقعی که بیانات قرآن، از حکم، حکمت و موعظه، مستند به آن می باشد، یاد نموده است.

البته اگر بپذیریم که ضمیر در «تأویله» به «الکتاب» باز می گردد مطلوب ما ثابت است. و اگر بگوییم که ضمیر به «ماتشابه»، یعنی آیات متشابه، برمی گردد توجیه آن این است که چون تنها در تأویل آیات متشابه، بیمار دلان امکان فتنه جویی دارند، به آنها اشاره شده است، و این منافاتی با تأویل داشتن آیات محکم ندارد که به خاطر عدم امکان فتنه جویی در دست یافتن به تأویل آنها در این کریمه سخنی از آن به میان نیامده باشد.

8

 

نکته دیگر اینکه بدیهی است که تنها در دست یافتن به تأویل مبدئی و ریشه ای امکان فتنه انگیزی و گمراه کردن دیگران وجود دارد، ولی در تأویل غایی قرآن که قیامت عرصه ظهور آن است چنین امری میسر نمی باشد.

همچنین آن تغییری که به فرموده علامه طباطبایی موجب انقلاب ذی التأویل می شود تنها در تأویل مبدئی می باشد که ریشه ذی التأویل است، ولی در تأویل غایی چنین چیزی متصور نمی باشد.

نکته پایانی که با توجه به آنچه درباره ارتباط تأویل و ذی التأویل در قوس نزول، تأویل مبدئی، و قوس صعود، تأویل غایی، گفتیم، باید گفت که ذی التأویل اثر تأویل مبدئی و تأویل غایی اثر ذی التأویل می باشد، به قرار زیر:

تأویل مبدئی قوس نزول ذی التأویل قوس صعود تأویل غایی

 

9

 

 

نقد یک اشکال

 

از جمله کسانی که دیدگاه علامه طباطبایی را در باب تأویل نپذیرفته و آن را به نقد کشیده اند حضرت استاد آیت الله معرفت هستند که در مقاله ای گسترده ضمن تبیین دیدگاه علامه به نقد آن پرداخته اند.7 در پایان این نوشتار با توجه به تبیینی که از دیدگاه علامه طباطبایی ارائه شد اشکالات ایشان آورده و پاسخ داده می شود:

در ابتدا ادعا شده است که «دیدگاه علامه در تأویل مورد قبول مشهور نیست».8 اگر مراد این باشد که دیگران به چنین تبیینی از تأویل دست نیافته اند پذیرفته است، ولی اگر مراد این باشد که دیگران این تبیین علامه را دیده و آن را رد کرده اند باید گفت که مؤیدی برای آن نمی توان یافت؛ چنان که خود ایشان نمونه ای نیاورده اند. البته خود ایشان در جای دیگری اشاره کرده اند که «آیات مورد استناد علامه هر یک از نظر مشهور معنی و تفسیری دارد، جدا از آنچه علامه تفسیر نموده است».9 و پر واضح است که این مسأله نمی تواند دلیلی بر نپذیرفتن نظرعلامه از سوی مشهور باشد.

حضرت استاد معتقدند که تأویل در قرآن به سه معنی به کار رفته است:

1. توجیه کردن متشابهات؛ 2. تعبیر رؤیا؛ 3. عاقبت امر.10 و ذکر می کنند که در تمام موارد کاربرد این واژه در قرآن، جز معانی یاد شده چیز دیگری نمی تواند مقصود باشد. ولی به نظر می رسد که این معانی یاد شده معنای تأویل نیستند، بلکه مستعمل فیه های تأویل درقرآن هستند. هر چند که معنای اول مناقشه پذیر می باشد.

معنای اول چنین تبیین شده است:

«تأویل متشابه، آن گاه است که بیننده را از حیرت درآورده نظر او را به وجه درست آن معطوف دارد، و در واقع چهره لفظ را به آن سوی که تنها حق خودنمایی می کند بازگرداند. واژه تأویل در آیه 7 سوره آل عمران به همین معنی می باشد».11

ولی باید گفت این جز تفسیر متشابه چیزی نمی باشد؛ زیرا در تفسیر نیز مفسر در صدد آن است که لفظ را به سوی حق و مراد متکلم بازگرداند. خود ایشان نیز در ردّ نظر ابن تیمیه که تأویل را مصداق خارجی آیه می داند همین را فرموده اند؛ آنجا که می نویسند:

«آیا فتنه جویان به دنبال مصداق خارجی متشابهاتند؟ یا در پی آنند تا متشابهات را طبق خواسته خویش، تفسیر و تأویل نمایند؟! یعنی آیه را آن گونه که می خواهند توجیه کرده به آن سو برند، و نیز خداوند، آیا مصداق متشابه را می داند، یا تفسیر صحیح آن را؟»12

در ادامه، ایشان با توجه به اینکه سه معنای یاد شده از سنخ مفاهیم می باشند، وجود خارجی بودن تأویل را نپذیرفته و پس از ذکر تمامی کاربردهای واژه تأویل در قرآن و تبیین دیدگاه علامه نظر ایشان را نقد کرده اند، و از آیه 6 و 21 سوره یوسف و «یعلّمک من تأویل الأحادیث»، «و لنعلّمه من تأویل الأحادیث» نتیجه گرفته اند که تأویل از امور آموختنی و مربوط به ذهن است؛ نه یک امر خارجی.13

ولی این فرمایش صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا در آیاتی ازمسأله وحی و نزول قرآن بر پیامبر(ص) نیز با واژه «تعلیم» یاد شده است؛ مانند «علّمه شدید القوی» (نجم/5) یا «الرحمن. علّم القرآن»(الرحمان/1و2) اکنون آیا می توان گفت که وحی و نزول قرآن از سنخ امور آموختنی می باشد؟!

10

 

از داستان خواب دو زندانی همراه حضرت یوسف(ع)، پادشاه مصر و حضرت یوسف که عباراتی چون «أنا أنبّئکم بتأویله»، «نبّئنا بتأویله»، «یا أبت هذا تأویل رؤیای» و «نبّأتکما بتأویله» آمده است نتیجه گرفته شده که تأویل رؤیا چیزی جز گزارش از تعبیر خواب نیست؛ زیرا «نبأ» خبر است و خبردادن از تأویل، گزارش تأویل است. انباء و گزارش نیز ازمقوله علم و آگاهی می باشد؛ یعنی از سنخ معانی و مفاهیم ذهنی هستند نه امور خارجی.14

ولی باید گفت که انباء و گزارش از تأویل چیزی جز تأویل است و از سنخ مفهوم و معنی بودن گزارش، ربطی به تأویل ندارد؛ زیرا انباء از تأویل عبارت است از گزارش دادن از یک حقیقت خارجی، چنان که تعبیر خواب نیز عبارت است از به عبارت درآوردن متمثل خارجی آن صورت مثالی که شخص در خواب دیده است. یعنی در تعبیر خواب نیز تعبیرگزار از آن حقیقت عینی که در خارج واقع خواهد شد گزارش می دهد.

نکته دیگراینکه در هر سه مورد، تأویلی که برای خواب بیان شده است یک حقیقت عینی وخارجی می باشد. البته اگر گفته شود که خود عبارات «أما أحدکما فیسقی ربّه خمراً و أما الآخر فیصلب فتأکل الطیر من رأسه»، «تزرعون سبع سنین دأباً فما حصدتم فذروه فی سنبله» و «هذا تأویل رؤیای من قبل» تأویل آن رؤیاها هستند، می توان گفت که تأویل از سنخ مفاهیم و مقوله معانی می باشد.

ولی بر هیچ خردمندی پوشیده نیست که این پندار کاملاً ناروا می باشد؛ زیرا هر یک از این عبارات، بیان از یک حقیقت خارجی می باشند، به ویژه در رؤیای حضرت یوسف(ع) به روشنی دیده می شود که حضرت پس از مشاهده سجده پدر، مادر و برادرانش که یک وجود خارجی عینی می باشد. می گوید: «هذا تأویل رؤیای»؛ یعنی آنچه در خارج اتفاق افتاده است تأویل آن خواب من می باشد.

نسبت به داستان موسی و خضر(علیهما السلام) نیز حضرت استاد فرموده اند:

«واژه تأویل دراین داستان، چیزی از قبیل آگاهی و تفسیر و توضیح است؛ زیرا عبارت «نبأ» را به کار برده سپس به گفته های خود اشاره کرده و آن را تأویل دانسته است».15

اینکه انباء از تأویل غیر از تأویل است بیان آن گذشت. گفته های حضرت خضر نیز همان اخبار از تأویل است نه خود تأویل؛ در حالی که حضرت استاد خودِ عبارات را تأویل گرفته اند؛ یعنی آن واقعیت عینی و خارجی که در عبارات «أمّا السفینة فکانت لغلامین یتیمین…» گزارش آن آمده است تأویل کارهای حضرت خضر می باشد، نه خود این عبارات.

در سایر موارد، استاد معرفت تنها به نقل نظر برخی ازمفسران در معنای آیه در کنار نظر علامه بسنده کرده اند و بر درستی مطالب دیگران و نادرستی دیدگاه علامه برهانی اقامه نکرده اند.16

در خاتمه این سخن ارزشمند ایشان را یادآور می شویم که در جای دیگری فرموده اند:

«به عقیده من بسیاری از اشکالاتی که بر ایشان (علامه طباطبایی) وارد شده بر اثر این است که به حق مطلب ایشان پی برده نشده است. نمی خواهیم بگوییم ایشان ازهرگونه اشکال مبرّاست، ولی بسیاری از اشکالات از این قبیل است».17

 

 

 

11

 

 

پی نوشت‌ها:

 

 

 

1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417ق،3/51.

2. همان، 3/51 تا 54.

3. همان، 26 به بعد.

4. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الالفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دارالعلم دمشق و الدار الشامیة بیروت، 1416ق ـ 1996م، 99.

5. محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم.

6. ترجمه های این نوشتار از ترجمه قرآن آیت الله مکارم شیرازی می باشد.

7. معرفت، محمد هادی، «تأویل از دیدگاه علامه طباطبایی»، پژوهشهای قرآنی، شماره 9ـ10، بهار و تابستان 1376،صفحه 54 تا 94.

8. همان، 80.

9. پیشین.

10. همان، 64.

11. همان، 55.

12. همان، 65.

13. همان، 81.

14. همان، 82.

15. همان، 87.

16. همان، 81 به بعد.

17. «گفت وگو با استاد محمدهادی معرفت»، پژوهشهای قرآنی، شماره 9ـ10، بهار و تابستان 1376، صفحه 281.

منبع: فصلنامه پژوهشهای قرآنی

نظر شما