موضوع : پژوهش | مقاله

حقوق بشر؛ امری معرفتی یا پروژه ای سیاسی؟

متن زیر بخش اول از مقاله حسام‌الدین برومند است که بخش دوم آن با عنوان «فلسفه فقه شهروندی» در همین وب‌گاه منتشر شده و در فایل‌های پیوست قابل دسترسی است.

بعدها و بعد از زمانی که دموکراسی در نیمه سده پنجم پیش از میلاد در بخشی از یونان ــ آتن ــ برقرار شد، کوشش‌ها و تلاش‌ها بر این مدار متمرکز بود که حقوق شهروندان بر پایه برابری شکل بگیرد؛ چرا که دموکراسی آتن بر این مبنا و شعار استورا شده بود تا همه حق شرکت در حکومت را داشته باشند. اما گویا حقوق شهروندان از مسیر دموکراسی هم نگذشت و این شاهکار سقراط قابل اعتناست که گفت: در دموکراسی کسی رای می‌آورد که «خوب حرف می‌زند.» نه کسی که «حرف خوب می‌زند.»[1] و با این حساب، سقراط، دموکراسی را حکومت بی فضیلت‌ها می‌دانست... و آیا این جماعت بی فضیلت ولو اکثریت می‌توانند حقوق شهروندان را تأمین نمایند؟ جالب اینجاست که در اندیشه سیاسی و محیط اجتماعی روم نیز خلأو شکاف حقوق شهروندان کاملا عیان و نمایان به نظر می‌رسد و برای همین است که اولین نبردها و ستیزه‌های اجتماعی میان دو گروه برده داران و بردگان بوده و این نبرد نفسگیر تا سده‌ها ادامه داشته است. البته در میان، آباء نخستین (متفکران مسیحی) با طرح اندیشه‌ها و نوشته‌های خود کوشیدند تا انسان را در کارزار و مبارزه پردامنه در پهنه حقوق شهروندی نجات دهند. سنت آگوستین از آباء پرنفوذ کلیسا، کتاب «شهر خدا» را نوشت. هرچند او در این کتاب همت گماشت تا از اندیشه‌های کلیسا دفاع نماید ولی مهم‌ترین حرف آگوستین این بود که انسان شهروند دو شهر است؛ شهر زمینی (محل تولد او) و شهر آسمانی (شهر خدا). به قول آگوستین، شهر زمینی قلمرو شیطان است و شهر آسمانی قلمرو مسیح و تاریخ داستان کشاکش دو نیروی خدایی و شیطانی است و البته به پیروزی شهر خدا خواهد انجامید.[2] اما سخن او امتداد دیگری دارد و آن اینکه منافع انسان دو گونه است؛ زمینی و آسمانی. منافع زمینی همین تعلقات و علقه‌های شدید به دنیاست و منافع آسمانی به حیات اخروی و روح انسان مربوط است. مشکل بزرگ این بود که اندیشه آگوستین و امثال او با انحرافاتی که در مسیر کلیسا به وجود آمد محقق نشد و ادامه نیافت و حتی تجربه تلخ دستگاه انگیزیسیون و تفتیش عقاید در قرون وسطی و به اسم حاکمیت کلیسا ضربه سنگینی بر حقوق شهروندی به جا گذاشت که تبعات آن تا سده‌ها بعد ماندگار ماند.

بعدها در راستای مبارزه با این رفتار انحرافی، اصول و تفکراتی پایه‌گذاری شد تا شهر آسمانی به تاریخ بپیوندد. شاید بتوان گفت اینجاست که جولانگاه مدرنیته است تا دینی برای دنیای مردم به وجود آورد که به اصطلاح حقوق شهروندی تأمین شود.!

کدام حقوق شهروندی؟
بنابراین وقتی سخن از حقوق شهروندی است، ابتدا باید پرسید کدام حقوق شهروندی تا خاستگاه آن مشخص شود. حقوق شهروندی در دایره مدرنیته شامل حقوق فردی، حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی است که از حق حیات، حق آزادی، حق وکیل تا حق مشارکت در انتخابات و عضویت در احزاب و سندیکاها و اصناف و... را در برمی‌گیرد. امروزه ترجمان این حقوق و شاخه‌های آن در قوانین اساسی کشورها بروز و ظهور یافته است.

بدیهی است که همه عقلای عالم بر این حقوق صحه می‌گذارند و هیچ کس در مقام رد این حقوق نیست. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که در سده‌های اخیر حقوق شهروندی و یا آنچه که حقوق بشر می‌نامند به لحاظ اندیشه و معرفتی در ساحت مدرنیته کاربست می‌یابد. اساس مدرنیته، حذف دین به ما هو دین، دین وحیانی بوده است و به طریق اولی حقوق شهروندی با خاستگاه غربی خود حقوق عرفی و دنیوی منهای مبانی دینی را دنبال کرده است.

بنابراین نیاز به اجتهاد و یا استنباط نیست، بلکه به وضوح روشن است که حقوق شهروندی به معنای مصطلح آن، که در غرب به دیگر کشورها نفوذ کرده است یک نسخه ناقص و بعضا دارای ایرادات ماهوی برای کشورهایی است که نمی‌خواهند یک دین سکولار و دنیوی را بپذیرند.

در داخل پرانتز به این نکته هم باید اشاره کرد که امروزه حقوق شهروندی یا حقوق بشر یک امر معرفتی صرف نیست؛ بلکه شواهد و قرائن غیرقابل خدشه نشان می‌دهد یک «پروژه سیاسی» با هدف رادیکالیسم سیاسی در چنبره قدرت و باج خواهی است که بسط این ادعا و آراء استنادات و استدلالات، خود مجال دیگری می‌طلبد.

نیاز و امتیاز ما
مبانی دینی ما نشان می‌دهد انسان جاویدان است. امام علی(ع) در وصیت به امام حسن(ع) می‌فرمایند: «و اعلم انک انما خلقت للاخره لاللدنیا و للفناء و للموت لاللحیاه و انک فی منزل قلعه و داربلغه و طریق الی الاخره»[3]: «بدان توبرای آن جهان آفریده شده‌ای نه برای این جهان، و برای نیستی نه برای زندگی ماندگار، و برای مردن نه برای زنده بودن و بدان تو در منزلی هستی که از آن رخت خواهی بست و خانه ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست و در راهی که پایانش آخرت است». بنابراین اگر اصل جاودانه بودن انسان را باور داشته باشیم باید حقوق انسان ــ بخوانید به قول امروزی‌ها حقوق شهروندی ــ را مبتنی بر آن قرار دهیم.

حقوق شهروندی در خاستگاه غربی نمی‌تواند این مسئله را بفهمد چرا که کارکرد و مأموریت آن حذف دین از صحنه اجتماع و سیاست و فرهنگ و.. است. برای همین می‌بینیم یکی از حقوق بنیادین شهروندی، در معنای اصلی و مورد بحث، حقوق همجنسگراها و دگرباشان است؛ یعنی حقوقی در مخالفت کامل با نهاد و فطرت انسان که نام این رذیله به خاطر آن زیاده‌خواهان و زورگویان و هوس‌رانان، حقوق و فضیلت گذاشته می‌شود و دیگرانی که این پلشتی را از افراد جامعه خود دور کرده‌اند ناقض حقوق بشر و حقوق شهروندی نام گرفته‌اند.

برای مطالعه بخش‌ دوم این مقاله، لینک‌های پیوست در منوی سمت چپ را دنبال نمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1و2. تاریخ فلسفه سیاسی غرب، عبدالرحمن عالم
3. نهج البلاغه، نامه 31
4. قرآن مجید، سوره بقره، آیه 179
5. سخنان آیت الله جوادی آملی در باب عدل و اعتدال

 

منبع: ماهنامه  عصر اندیشه  شماره 1
نویسنده : حسام‌الدین برومند

نظر شما