موضوع : پژوهش | مقاله

کیفیت نزول قرآن و رهیافت‏هاى گوناگون آن (1)

فهرست عناوینفهرست عناوین

فهرست عناوین

چکیده0
رهیافت اوّل: نزول لفظى (قرآن، کلام خدا)1
دلیل نظریه2
1. نسبت وحى قرآن به خدا2
2. نسبت انزال قرآن به خداوند3
3. نسبت تلاوت قرآن به خدا4
4. نسبت قول به قرآن5
5. نسبت قرائت قرآن به خداوند5
تحلیل و بررسى پنج دلیل پیش‏گفته6
6. نسبت قرآن به فرشته و مشاهده آن7
تحلیل و بررسى8
7. ناشناخته ماندن فرشته و خوف از او9
تحلیل و بررسى10
8. یادآورى تاریخ امّت‏هاى پیشین11
9. خطاب‏هاى پیامبر و تهدیدهاى وى12
10. قطع و تأخیر وحى (دوره فترت)13
11. اعتراف‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله14
تحلیل کلّى نظریه و آیات پیش‏گفته15
چگونگى تحوّل قرآن عقلى به لفظى17
منبع:فصلنامه قبسات، شماره 2918
منبع: خبرگزاری فارس18

نویسنده : محمّدحسن قدردان قراملکى

فهرست عناوین

چکیده0
رهیافت اوّل: نزول لفظى (قرآن، کلام خدا)1
دلیل نظریه2
1. نسبت وحى قرآن به خدا2
2. نسبت انزال قرآن به خداوند3
3. نسبت تلاوت قرآن به خدا4
4. نسبت قول به قرآن5
5. نسبت قرائت قرآن به خداوند5
تحلیل و بررسى پنج دلیل پیش‏گفته6
6. نسبت قرآن به فرشته و مشاهده آن7
تحلیل و بررسى8
7. ناشناخته ماندن فرشته و خوف از او9
تحلیل و بررسى10
8. یادآورى تاریخ امّت‏هاى پیشین11
9. خطاب‏هاى پیامبر و تهدیدهاى وى12
10. قطع و تأخیر وحى (دوره فترت)13
11. اعتراف‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله14
تحلیل کلّى نظریه و آیات پیش‏گفته15
چگونگى تحوّل قرآن عقلى به لفظى17
منبع:فصلنامه قبسات، شماره 2918
منبع: خبرگزاری فارس18
  

 

در این نوشتار، روشن خواهد شد نظریه اوّل که نظریه معروف متکلّمان و مفسّران است، هر چند با ظواهر آیات سازگارى دارد، مبانى و اصول فلسفى و عرفانى، آن را بر نمى‏تابد که در متن مقاله به نظریه بزرگانى مانند محیى‏الدین، صدرالمتألهین و امام خمینى اشاره خواهد شد. نظریه چهارم، برگزیده عارفان و حکمت متعالیه است که با آیات و مبانى عقلى و فلسفى جمع مى‏شود.

 

چکیده

 

چگونگى نزول قرآن از مباحث کهن تفسیرى و کلامى است که مطمح نظر عالمان اسلامى قرار گرفته است. امروزه با پیش کشیدن مباحث تجربه دینى و تفسیر حقیقت دین و نبوّت بر آن، برخى از روشنفکران، به انکار نزول آسمانى پرداخته و حقیقت قرآن را معلول تجربه دینى پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تفسیر کرده‏اند.

نویسنده در این مقاله به تدوین و تحلیل دیدگاه‏هاى کهن و معاصر از چگونگى نزول قرآن مى‏پردازد که عبارتند از: 1. نزول لفظى (قرآن عین کلام خدا)؛ 2. نزول معنایى (قرآن کلام نبوى)؛ 3. انکار نزول (قرآن محصول تجربه دینى پیامبر)؛ 4. نزول حقیقت مجرّده قرآن (تفسیر عرفانى).

در این نوشتار، روشن خواهد شد نظریه اوّل که نظریه معروف متکلّمان و مفسّران است، هر چند با ظواهر آیات سازگارى دارد، مبانى و اصول فلسفى و عرفانى، آن را بر نمى‏تابد که در متن مقاله به نظریه بزرگانى مانند محیى‏الدین، صدرالمتألهین و امام خمینى اشاره خواهد شد. نظریه چهارم، برگزیده عارفان و حکمت متعالیه است که با آیات و مبانى عقلى و فلسفى جمع مى‏شود.

واژگان کلیدى: قرآن، نزول لفظى، نزول معنایى، نزول مجرّد، حقیقت محمّدیه، وحى، جبرئیل، تجربه دینى.

قرآن کریم، یگانه کتاب اصیل آسمانى است که امروزه، بشر از آن کسب فیض و هدایت مى‏کند. قرآن، طىّ 23 سال دوره نبوّت حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تجربه‏هاى وحیانى گوناگون به وسیله خداوند بر حضرت نازل مى‏شد. از آن جا که نزول قرآن و مخاطب آن به حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اختصاص یافته است، شناخت حقیقت نزول آن براى دیگران که در واقع نامحرم تلقّى مى‏شوند، امرى دشوار و شاید محال باشد. بارى مى‏توان اضلاعى از آن را با اتّکا به آیه‏هاى قرآنى و نیز کلمات نورانى مخاطب وحى حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اصول فلسفه و عرفان باز شناخت؛ امّا در تفسیر چگونگى نزول قرآن با اتّکا به قرآن و روایات، دیدگاه‏هاى گوناگونى ارائه شده است که در این جا به اختصار به تحلیل و بررسى آن‏ها مى‏پردازیم.

1

 

 

رهیافت اوّل: نزول لفظى (قرآن، کلام خدا)

 

دیدگاه مشهور بر این اعتقاد است که عین آیات و الفاظ قرآن را فرشته وحى (جبرئیل) از خداوند دریافت مى‏کند و به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله انتقال مى‏دهد؛ امّا چگونگى دریافت وحى یا با صعود و تلبّس پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به صورت فرشته است که رهاورد تکامل روحى او است یا این که فرشته، به صورت بشر متمثّل مى‏شود، و پیامبر، وحى را از آن دریافت مى‏کند.

زرکشى در این باره مى‏نویسد:

والتنزیل له طریقان: احدهما: ان رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله انخلع من صورة البشریة الى صورة الملائکة و اخذه من جبرئیل و الثانى: ان الملک انخلع الى البشریة حتى یأخذ الرسول منه (زرکشى، 1422: ج 1، ص 290).

دیدگاه پیشین دیدگاه اکثریت اندیشه‏وران متقدّم و معاصر است که این جا به نظریه علاّمه طباطبایى بسنده مى‏شود.

فان الفاظ القرآن نازلة من عنده تعالى کما ان معانیها نازلة من عنده على ماهو ظاهر قوله تعالى(2) (المیزان، ج 15، ص 317).

برخى معاصران نیز (جوادى آملى، مبدأ و معاد، ص 78؛ مصباح یزدى، 1376،: ج 1، ص 93) از این نظریه جانبدارى کرده‏اند.

 

2

 

 

دلیل نظریه

 

طرفداران این نظریه به آیات متعدّدى تمسّک کرده‏اند که اشاره مى‏شود.

 

1. نسبت وحى قرآن به خدا

 

خداوند، وحى آیات قرآن را به مقام قدسى خویش نسبت مى‏دهد و با صراحت مى‏فرماید که ما وحى کردیم، و قرآن، جز وحى نیست.

کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (شورى (42): 3).

وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ (شورى (42): 52).

أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (یوسف (12): 3).

وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لاِءُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ (انعام (9): 19).

قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَى إِلَیَّ مِن رَبِّی (اعراف (7): 203 و نیز کهف (18): 110؛ فصّلت (41): 6؛ آل عمران (3): 44؛ نجم (53): 10؛ شورى (42): 7).

 

3

 

 

2. نسبت انزال قرآن به خداوند

 

آیات دال بر وحیانى بودن قرآن، خود روشنگر نزول وحى از سوى خداوند است؛ امّا احتمال ضعیفى وجود دارد که گفته شود: منظور از وحى خداوند، همان الهام قلبى و وحى نفسى است و بر نزول وحى از سوى خداوند به وسیله فرشته وحى دلالت نمى‏کند. براى دفع چنین احتمالى به آیاتى مى‏توان استناد کرد که در آن‏ها به جاى وحى، از واژگان نزول، تنزیل و انزال استفاده شده که در رساندن نزول وحى و قرآن از بیرون نفس نبوى رساتر است. آیات ذیل با صراحت از نزول وحى، قرآن، تورات و انجیل بر پیامبر از سوى خداوند سخن به میان مى‏آورد:

نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ (آل عمران (3): 3).

وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ (نساء (4): 113).

وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِکُلِّ شَیْءٍ (نحل (16): 89).

تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ (حاقّه (69): 44).

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر (15): 9).

وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ (بقره (2): 23 و نیز: زخرف (43): 3؛ عنکبوت (29): 47).

آیه اخیر که به آیه تحدّى معروف است، از همه انسان‏ها مى‏خواهد با صرف همه توان علمى خود، یک سوره مثل قرآن را بیاورند. خود این تحدّى و عدم معارضه انسان، گواه دیگر بر الاهى بودن قرآن مجید است.

 

4

 

 

3. نسبت تلاوت قرآن به خدا

 

استعمال واژه تلاوت در معناى خواندن و ابلاغ گزاره به مخاطب، کاربرد رایج و متداول است. خداوند براى تبیین مسأله وحى، در چند آیه از واژگان تلاوت استفاده کرده است تا توهّم وحى نفسى و الهام نشود.

ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ (آل‏عمران (3): 58).

تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالحَقِّ (بقره (2): 252).

آیه پیشین بعینه در آیه 108 آل‏عمران تکرار شده است. نکته دیگر این که آیات تلاوت، افزون بر دلالت، بر آسمانى بودن قرآن بر نزول لفظى آن نیز تأکید مى‏کند.

آیات پیش‏گفته، تلاوت قرآن را به خداوند و فرشتگان نسبت مى‏داد. چهار آیه دیگر وجود دارد که در آن‏ها تلاوت به خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت داده شده است.

قُل لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ (یونس (10): 16).

قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ (انعام (6): 151).

وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُم مِنْهُ ذِکْرا (کهف (18): 83).

وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ (نمل (27): 92).

دلالت آیات پیشین از آیات پیش از آن روشن‏تر است؛ زیرا تلاوت همان طورى که گفته شد، فعل خواندن و قرائت از روى نسخه‏اى است. از آن جا که خود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله امّى و قادر بر نوشتن نبود نمى‏توانست نسخه‏اى بنویسد و از روى آن بخواند؛ پس تلاوت حضرت به قرآن و نسخه‏اى مربوط مى‏شود که فرشته وحى آورده است.

 

5

 

 

4. نسبت قول به قرآن

 

بعضى آیات، وحى را قول و سخن الاهى وصف مى‏کنند که خود روایتگر نسبت الفاظ وحى به خداوند است و این که وحى از سنخ قول و گفتار است.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (حاقه (61): 40).

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (طارق (86): 13).

 

5. نسبت قرائت قرآن به خداوند

 

برخى دیگر از آیات بر قرائت و خواندن قرآن از سوى خداوند بر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دلالت مى‏کند که مثبِت گزاره‏اى بودن وحى است.

سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَى (اعلى (87): 6).

فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (قیامت (75): 18).

آیه اوّل، از قرائت و خواندن قرآن خبر داده و پیامبر را از فراموشى آن نهى مى‏کند و آیه دوم، ضمن تأکید بر قرائت قرآن، پیامبر را به تبعیت از قرائت قرآن امر مى‏کند که مثبت نزول لفظى قرآن است.

 

6

 

 

تحلیل و بررسى پنج دلیل پیش‏گفته

 

در تبیین نظریه عارفان (نزول حقیقت مجرّد قرآن) بیان خواهد شد که مقصود از «وحى»، «انزال»، «تلاوت»، «قول» و «قرائت»، معناى ظاهرى تلاوت و قول و قرائت به وسیله خداوند نیست؛ چرا که آن به وجود مادّى منحصر است؛ بلکه مقصود، اعطا و انزال وجود مجرّد قرآن به وسیله حق متعالى به پیامبر خویش است، که این اعطا و انزال، نخستین بار بر صادر اوّل (حقیقت محمّدیه) تجلّى و ظهور یافته است؛ سپس به وسیله صادر اوّل به مراتب پایین وجود و در واپسین مرحله، به عنصر مادّى نفس نبوى، اعطا شده است. از آن جا که فیاض و مبدأ وجود حقیقت مجرّده قرآن، خداوند است و علّت‏هاى واسطه نیز در حدوث و بقا به آن نیازمندند، مى‏توان نزول قرآن را به نسبت حقیقت به خداوند نسبت داد، و این، با نظریه عارفان منافاتى ندارد که حقیقت محمّدیه را در نزول قرآن دخیل مى‏دانند. توضیح بیش‏تر آن در تحلیل نظریه عارفان خواهد آمد.

 

7

 

 

6. نسبت قرآن به فرشته و مشاهده آن

 

آیات پیشین، نزول را به صورت متکلم وحده یا مع‏الغیر به خداوند نسبت مى‏داد؛ امّا بعضى از آیات، نزول و تعلیم قرآن را به فرشته مخصوص الاهى نسبت مى‏دهند.

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ، بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (شعراء (26): 193).

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ (نحل (16): 102).

قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ (بقره (2): 97).

سه آیه پیشین بر وجود واسطه در نزول وحى الاهى بر پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تأکید مى‏کند که نام این واسطه‏ها، «روح الأمین»، «روح القدس» و «جبرئیل» است.

تحقیق این که آیا سه اسم پیش‏گفته، حقیقت واحد یا متغایر از یک‏دیگرند و فعل و فاعلیت آنان در طول یک‏دیگر است، مجال دیگرى را مى‏طلبد (المیزان: ج 15، ص 346)؛ امّا قدر متیقّن بر وجود واسطه در نزول قرآن، دلالت صریح دارند.

آیه ذیل، وحى را به فرشته حق با وصف «شدید القوى» نسبت مى‏دهد که مفسّران آن را بر جبرئیل تطبیق مى‏کنند (مجلسى، 1362: ج 18، ص 247).

إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى (نجم (53): 4 و 5).

آیات بعدى، از مشاهده فرشته حامل وحى، به صورت اصلى خود در دو زمان خبر مى‏دهد.

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى (همان: 6 و 14).

براساس دیدگاه مفسّران، فرشته مذکور جبرئیل است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله او را به صورت اصلى مشاهده کرده است.

 

8

 

 

تحلیل و بررسى

 

در تحلیل آن باید گفت که نزول یک لایه از حقیقت مجرّد قرآن به وسیله فرشته (جبرئیل) بر عنصر مادّى حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با مبانى عرفانى قابل تبیین است. در عرفان، مبرهن شده است که نخستین وجود ممکن، حقیقت محمّدیه است که وجودهاى دیگر از آن کسب فیض کرده‏اند. فرشتگان، از آن جمله جبرئیل، معلول و متجلّى حقیقت محمّدیه و تحت تعلیم و تربیت آن حقیقت است. جبرئیل، با دریافت بخشى از حقیقت مجرّد قرآن از حقیقت محمّدیه، آن را به کالبد مادّى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله انتقال مى‏دهد و این منافاتى ندارد که نفس نبوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏تواند با اتّصال به عالم غیب و حقیقت محمّدیه، خود بدون واسطه قرآن را از آن وعا دریافت کند. توضیح بیش‏تر آن خواهد آمد.

 

9

 

 

7. ناشناخته ماندن فرشته و خوف از او

 

از بعضى آیات استفاده مى‏شود که خداوند، فرشتگان و نمایندگان خود را در بعضى مواقع به صورت ناشناس و چهره آدمى به صورت مهمان نزد پیامبران مى‏فرستاد و پیامبر نیز چهره آنان را نمى‏شناخت؛ چنان که چند انسان به صورت مهمان وارد خانه حضرت ابراهیم شدند و میزبان نیز براى مهمان خود گوشت گوساله بریانى آماده کرد و سر سفره گذاشت. با عدم توجّه مهمان به غذا که در عرف نشان از سوء نیّت مهمان مى‏کند، خوفى بر ابراهیم عارض شد. این جا است که مهمانان خودشان را معرّفى مى‏کنند و خودشان را رسولان الاهى مى‏خوانند.

وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَما قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ»، فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ (هود (11): 69 و 70).

داستان پیشین با کمى تفاوت در سوره حجر (15) آیات 51 به بعد تکرار شده است.

فرستادگان، پس از ترک حضرت ابراهیم، به محضر حضرت لوط وارد مى‏شوند و او نیز آنان را نمى‏شناسد.

فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قَالَ إِنَّکُمْ قَومٌ مُّنکَرُونَ (حجر (15): 61 و 62).

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعا وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ (هود (11): 77).

از این آیات برمى‏آید که نزول فرشتگان، با علم و امر نبوى نیست؛ بلکه گاهى نفس نبوى، از وجود فرشته حامل پیام آسمانى آگاه نمى‏شود و در این نوع وحى هیچ صعودى از سوى نفس نبوى وجود ندارد؛ بلکه همه‏اش تنزّل است و آن نه با نظریه فیلسوفان و عارفان که با دیدگاه ربّانى وحى سازگار است.

حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خود دو مرتبه، یکى در آغاز وحى در افق اعلا و مرتبه دوم در اثناى وحى (و در معراج بنا به نقلى) مشاهده کرد؛ امّا به صورت متمثّل (به شکل یکى از صحابه به نام دحیه کلبى که چهره‏اى بسیار زیبا داشت) جبرئیل را فراوان مشاهده مى‏کرد (مجلسى، 1362: ج 20، ص 210).

نسبت وحى و قرآن به جبرئیل و مشاهده وى، در آیه ذیل نیز آمده است.(3)

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (حاقه (69): 40)؛ وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ (تکویر (81): 23).(4)

10

 

آیه دیگر، وحى از طریق فرشته را یکى از راه‏هاى سه گانه وحى بر مى‏شمارد.

أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ (شورى (42): 51).

 

تحلیل و بررسى

 

این که پیامبران پیشین در برخى موارد، فرشتگان را نمى‏شناختند یا وحى را از آنان دریافت مى‏کردند، به مورد بحث یعنى نزول قرآن به وسیله پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ارتباطى ندارد. مرتبه وجود پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با دیگر پیامبران قابل مقایسه نیست؛ چرا که پیامبر اسلام صادر اوّل و دیگر وجودها حتّى پیامبران اولوالعزم، پرتو وجود حضرت هستند؛ پس وحى پیامبران دیگر مى‏تواند از طریق «رسول» باشد.

نکته دیگر این که پیش‏تر گفته شد: انتقال وحى به وسیله جبرئیل و مشاهده آن، با نظریه عارفان منافاتى ندارد؛ امّا این که حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جبرئیل را به صورت دحیه کلبى مشاهده مى‏کرد، به کالبد مادّى پیامبر بر مى‏گردد که از حقیقت محمّدیه خویش منقطع بود.

 

11

 

 

8. یادآورى تاریخ امّت‏هاى پیشین

 

قرآن کریم، علم و خبر دادن پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از تاریخ و جزئیات احوال پیامبران و امّت‏هاى پیشین را به خداوند نسبت مى‏دهد که علم و قصّه آن بر حسب نیاز طّى وحیى در اختیار پیامبر قرار مى‏گرفت.

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (یوسف (12): 3).

آیه پیش گفته ضمن نسبت دادن بازگویى تاریخ امتّ‏ها به خداوند، با صراحت تأکید مى‏کند که علم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر این تاریخ‏ها فقط با وحى آسمانى تحقّق یافته است و پیامبر پیش از این، از تاریخ آن‏ها غافل بود.

آیه مذکور، این ادّعا را که پیامبران پیشین به وسیله پیامبران، از مجارى عادى مانند مطالعه تاریخ یا شنیدن از مورّخان و دین‏پژوهان عصر خویش از وقایع تاریخى آگاه مى‏شوند، رد مى‏کند.

آیه دیگر به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یادآورى مى‏کند که آن چه از قصّه پیامبران بازگو و وحى شده، به بعضى از پیامبران مربوط مى‏شود و به قصّه پیامبران دیگر پرداخته نشده است.

وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ (نساء (4): 164).

پاسخ این اشکال نیز از پاسخ پیشین روشن مى‏شود. از آن جا که کالبد عنصرى پیامبر از گذشته خبر نداشته است، اخبار پیشین به وسیله فرشته و وحى به حضرت منتقل مى‏شد؛ افزون بر این که اخبار و وحى به وسیله جبرئیل صورت مى‏گرفت که پرتو وجود حقیقت محمّدیه است.

 

12

 

 

9. خطاب‏هاى پیامبر و تهدیدهاى وى

 

یکى دیگر از شواهد و ادّله نسبت قرآن و وحى به خداوند، خطاب‏هاى متوجّه بر شخص پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در قرآن است؛ براى مثال، در چندین مورد آمده است: اى پیامبر! «بگو» یا امر خدا را به مردم ابلاغ کن و از آن دل‏نگران نباش؛ چرا که خداوند، تو را پشتیبان است. افزون بر این خطاب‏ها، تهدیدها و توبیخ‏هایى متوجّه شخص پیامبر است که در صورت تخطّى از فرمان الاهى، شامل حال پیامبر خواهد شد. این گونه خطاب‏هاى و تهدیدها با نسبت قرآن به شخص پیامبر سازگار نیست؛ بلکه دلیل بر وجود وحى کننده‏اى است که با امر و نهى، پیامبر را همیشه مراقب و کنترل کرده، وى را از هر گونه سستى و سهل‏انگارى در امر وحى باز مى‏دارد.

با مراجعه به قرآن مى‏یابیم که خطاب خداوند بر شخص پیامبر متعدّد است؛ به طورى که خطاب‏هاى با ادبیات «قل»، حدود 300 مرتبه پیامبر را مورد مخاطبه قرار داده است.

قُلْ لاِءَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ ... (احزاب (33): 59).

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ (اعراف (7): 29).

خطاب‏هاى با واژگان «یا ایّها النّبى»، 23 مرتبه و «یا ایّها الرّسول» 3 مرتبه نیز به کار رفته است؛ مانند:

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ (انفال (8): 65).

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ (انفال (8): 64).

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ (احزاب (33): 1).

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ (مائده (5): 6).

روشن است که اگر قرآن، کلام خود پیامبر مى‏بود، به کار بردن ادوات ندا به خود نبى بى‏معنا مى‏شد؛ امّا تهدیدهاى قرآن و نهى از هر گونه تحریف و تبدیل وحى آسمانى، بر تغایر وحى و پیامبر دلالت واضح دارد.

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ، لاَءَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَـمِینِ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ (حاقه (69): 44 ـ 46).

وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ ... إِذا لاَءَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ (اسراء (17): 73 ـ 75).

در تحلیل این دلیل باید گفت که صاحب خطاب‏هاى «قل» حقیقت محمّدیه است که آن هم به خداوند بر مى‏گردد. حقیقت محمّدیه با اشرافى که بر عنصر مادّى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دارد، براى تعلیم و تربیت وى، او را خطاب و در برخى موارد مورد تهدید و توبیخ قرار مى‏دهد. توضیح بیش‏تر آن خواهد آمد.

13

 

 

10. قطع و تأخیر وحى (دوره فترت)

 

در اوایل بعثت و پس از نزول چندین آیه، ارتباط پیامبر با وحى به مدّت سه سال قطع شد که در اصطلاح قرآنى، از آن به «دوره فترت» نام مى‏برند. اگر وحى و جبرئیل به طور کلّى در اختیار پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏بود، براى قطع وحى نمى‏توان توجیه یافت؛ افزون بر این که گاهى نزول آیات به تأخیر مى‏افتاد و با وجود اصرار مخالفان مبنى بر نزول آیه‏اى، وحى نازل نمى‏شد که این، گاهى اضطراب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سوء استفاده مخالفان را در پى داشت.

آیه ذیل به تأخیر وحى و عدم اتیان آیه‏اى از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در پاسخ مشرکان اشاره مى‏کند.

وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَى إِلَیَّ مِن رَبِّی (اعراف (7): 203).

سوره الضحى پس از قطع وحى به مدّت چند روز و نگرانى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شد و در آن به حضرت دلدارى داد که پروردگارت تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده؛ بلکه پس از این، بخشش و عطاى الاهى در آن اندازه خواهد بود که انتظار و رضایت تو را برآوَرَد.

مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ... وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى (ضحى (93): 3 و 5).

درباره مدّت زمان تأخیر وحى، روایات گوناگون و از دوازده تا چهل روز روایت نقل شده است (ر.ک: تفاسیر گوناگون، ذیل آیه). آیه ذیل نیز از تأخیر وحى خبر مى‏دهد.

وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّا (مریم (19): 64).

آیه پیشین در جریان پرسش مخالفان از پیامبر درباره داستان اصحاب کهف و ذى‏قرنین و روح نازل شده است که پیامبر، زمان پاسخ آن را زود هنگام (فردا) معرّفى کرد؛ امّا نزول وحى به تأخیر افتاد. وقتى حضرت درباره جبرئیل از علت تأخیر پرسید، آیه پیش‏گفته نازل شد که مفاد آن این است: نزول فرشته وحى فقط به امر الاهى بستگى دارد و فرشته، مأمور و معذور است (تفاسیر گوناگون، ذیل آیه؛ بحار الانوار، ج 18: ص 245).

اگر وحى و اطّلاع پیامبر از غیب، محصول تجربه پیامبر مى‏بود، این تأخیر آیات و عدم پاسخ‏دهى پیامبر به مخالفان بى‏معنا مى‏شد.

14

 

پاسخ این دلیل نیز مانند دلیل پیشین است. از آن جا که حالات معنوى کالبد مادّى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله داراى فراز و نشیب است، امکان تأخیر وحى در مواجهه وحیانى وجود دارد، و این، با نزول مجرّد قرآنى منافاتى ندارد.

 

11. اعتراف‏هاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

 

مخاطب مستقیم وحى، یعنى پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در آیات متعدّد با صراحت، وحى را به خداوند نسبت داده، خود را فقط مأمور و واسطه انتقال وحى وصف مى‏کند که به تغییر در ماهیت وحى قادر نیست.

قُلْ مَایَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ (یونس (10): 15).

در آیات دیگر، پیامبر با نفى علم غیب خویش، و ردّ اتهام‏هاى مخالفان مبنى بر اختراع قرآن از پیش خود، وحى را به خداوند نسبت مى‏دهد.

قُل لاَأَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعا وَلاَ ضَرّا إِلاَّ مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ (اعراف (7): 188).

قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلاَ تَمْلِکُونَ لِی مِنَّ اللَّهِ شَیْئا ... مَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلاَ بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌّ مُبِینٌ (احقاف (46): 8 و 9).

این آیات، یگانه نقش پیامبر را نقش واسطه و مأمور انتقال پیام عرشى به فرشى ذکر مى‏کند.

در تحلیل اعتراف‏ها باید گفت: این اعتراف‏ها به کالبد مادّى پیامبر تعلّق دارد و درست است که این عنصر مادّى پیامبر، حق تغییر وحى مجرّد را که به وسیله حقیقت محمّدیه نازل مى‏شود، را ندارد. آیات پیشین، منکر نظریه سوم (تجربه دینى) است که با نظریه عارفان متفاوت دارد و بیان خواهد شد.

 

15

 

 

تحلیل کلّى نظریه و آیات پیش‏گفته

 

در تحلیل نظریه و آیات پیش‏گفته، نکات ذیل قابل تأمّل است.

1. مشکل عمده نظریه پیشین، مسأله قاعده «الواحد» است. طرفداران این قاعده بر این اعتقادند که فعل مستقیم خداوند فقط همان آفرینش عقل و صادر اوّل است و بقیه افعال از طریق عقل اوّل و دیگر عقول انجام و به خداوند نسبت داده مى‏شود. در این فرض، نسبت نزول لفظى قرآن به خداوند و نادیده انگاشتن نقش واسطه، با قاعده «الواحد» ناسازگار است، مگر این که مانند اکثر متکّلمان، قاعده مذکور را نپذیریم.

2. اگر قرآن با الفاظ و اصوات معمول و مادّى نازل مى‏شد، چرا شنیدن آن به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله اختصاص مى‏یافت؟ باید دست کم حضرت على علیه‏السلام آن را مى‏شنید. خفا و عدم شنیدن کلام فرشته، خود دلیل بر آن است که این ندا با صوت و لفظ عادى نبوده است.

3. پرسش‏ها و ابهام‏هاى گوناگونى درباره کیفیت نزول قرآن مطرح است که مجال دیگرى را مى‏طلبد؛ مانند: نخستین لفظ و صوت قرآن به وسیله خداوند در کجا خلق، تولید یا نازل شد؟ آیا بر جبرئیل نازل مى‏شد یا بر ملائکه پیشین او یا بر لوحى (محفوظ) ظاهر مى‏شد و فرشته، وحى را از آن اخذ مى‏کرد یا این که قرآن لفظى در قلب فرشته الهام مى‏شد؟ قرآن که حقیقت پیشین و مجرّد دارد، چگونه به امر مادّى و اعتبار تحوّل یافته است؟

4. نکته دیگر، فاعلیت طولى حق تعالى است. همان طور که بنا بر قاعده الواحد و اصل علیّت و سببیّت، فاعلیت و تصرّف خداوند در عالم امکان را با تفسیر طولى و فقر ذاتى عالم ممکن توجیه مى‏کنیم، در بحث نزول قرآن نیز به همان شیوه عمل مى‏شود. درست است که خداوند، نزول، قرائت، و تلاوت قرآن را به خویش نسبت داده است، امّا این در طول علیّت و نزول قرآن به وسیله پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است؛ مانند نسبت حرکت ابرها و رشد و نموّ گیاهان به خداوند که در طول علّیت الاهى، علّیت طبیعى در بین هست (قدردان قراملکى، 1375: 30). به دیگر سخن، نزول قرآن دو سویه دارد: سویه اوّل آن نشأت گرفتن حقیقت غیبى و مجرّد آن از ذات حقّ است و این که اراده حق تعالى بر ظهور قرآن، از طریق حقیقت محمّدیه و عنصر جسمانى وى تعلّق گرفته است و چون خداوند، مصدر نزول قرآن و حقیقت محمّدیه است، از این جهت انزال قرآن را مى‏توان به خداوند نسبت داد؛ امّا سویه دوم قرآن، انتقال حقیقت عقلى و مثالى آن از حقیقت محمّدیه به نفس نبوى و تحوّل وجود عقلى و مثالى غیبى به وجود مادّى و لفظى به وسیله پیامبر است. از این حیث، قرآن را کلام نبوى مى‏توان نامید؛ پس دو نسبت پیشین، قابل جمع و سازگارند.

16

 

5. محتمل است که خطاب‏هاى تکلیفى و عتابى و توبیخى قرآن به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را نیز بر همین منوال تفسیر کرد به این معنا که حقیقت محمّدیه، روح متعلّق در نفس دنیایى پیامبر را خطاب قرار مى‏دهد و به آن امر و نهى و عتاب مى‏کند و این خطاب، چون در علّیت طولى الاهى و منبعث از ذات الاهى است، به خداوند هم نسبت داده مى‏شود.

احتمال پیش گفته را مبناى عارفان در تربیت عنصر مادّى پیامبر به وسیله حقیقت محمّدیه و عین ثابت او تأیید مى‏کند که توضیح آن در نظریه عارفان گذشت.

6. نکته دیگر این که زبان قرآن، زبان خاصّى است که در آن بیش‏تر سبک‏هاى زبانى از قبیل کنایه، استعاره، و اسطوره به کار رفته است. از آن جا که مخاطبان قرآن به ویژه در صدر اسلام که مقارن عصر جاهلیت بود، از درک حقایق و نکات غیبى و مجرّد ناتوان بودند و قرآن نمى‏توانست به نکات و اسرار غیبى نزول (نکاتى که عارفان پس از چندین قرن بدان دست یازیدند) اشاره کند، قرآن بر حسب فهم عرفى، مسأله نزول وحى را مطرح کرد؛ چرا که فهم متداول مردم و همچنین اهل کتاب از نزول وحى، همان نزول لفظى بود (قدردان قراملکى: قبسات، پاییز 81).

 

17

 

 

چگونگى تحوّل قرآن عقلى به لفظى

 

برخى از معاصران، در صدد حلّ ابهام‏هاى پیشین برآمدند. آقاى جوادى آملى بر این اعتقاد است که خداوند، حقیقت مجرّد قرآن را از طریق مجارى ادراکى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تنزّل داده و از این معبر و واسطه، کلام الاهى تجلّى یافته و در قالب لفظ ظاهر مى‏شود؛ زیرا با تعالى نفس نبوى، قواى نفس و ادراکى پیامبر، مظهر فعل الاهى به شمار مى‏آید:

آن مسیرى که شایسته پیوند بین تکوین و اعتبار باشد، محمّلاً نفس مبارک رسول اکرم است؛ زیرا روح پاکى که از رنگ تعلّق به غیر حق آزاد گشت و به قرب فرایض همانند قرب نوافل راه یافت، مجارى ادراکى او مجالى سمع و بصر و نطق و ... خدا خواهد بود و از این معبر مشترک، هم آن حقایق تکوین عقلى تنزّل مى‏کند و هم مسائل اعتبار نقلى تجلّى مى‏کند (جوادى آملى: پیرامون وحى و رهبرى، ص 78).

در این نظر، اوّلاً لفظى یا عقلى بودن قرآن پیش از نزول به پیامبر، مشخّص نشده است که آیا جبرئیل، وحى را به صورت عقلى در اختیار قوا و مجارى پیامبر قرار داد ـ چنان که ظاهر آن است ـ یا این که به صورت لفظى.

در صورت اوّل، خلاف آیات و روایات لازم مى‏آید و در صورت دوم، چگونگى تبدّل قرآن مجرّد به لفظى به وسیله فرشته روشن نشده است.

نکته دوم و اساسى این که وى به قاعده «الواحد» قائل است. با این فرض، چگونه نزول لفظى قرآن را بدون واسطه به خود خداوند نسبت مى‏دهد؟ اگر واسطه‏اى در بین است، این واسطه‏ها سرانجام به صادر و عقل اوّل (حقیقت محمّدیه) منتهى خواهد شد که در این صورت، نظریه «کلام نبوى» قوّت خواهد گرفت که در تفسیر عرفانى توضیح آن خواهد آمد.

نکته سوم این که در این نظر، نقش مظهر و مجلى (نفس نبوى) روشن نشده است که آیا نفس نبوى تأثیرى در این تنزل دارد یا نه؟ ظاهر صعود نفس نبوى به عالم عقل و الوهى و اتّصاف فعل و حرکات نبى و انسان کامل به فعل و قول الاهى، مطابقت آن افعال و اقوال با مقام قدسى الاهى و رضایت آن مقام است و به دلیل تطابق و سنخیت فعل انسان با مقام الوهى، عنوان مظهریت صدق مى‏کند؛ امّا این سبب نمى‏شود که فعل و قول انسان کامل را از خودش سلب و آن را عین فعل و قول حق تعالى تفسیر کرد.

18

 

ظاهر عبارت صدرالمتألهین مبنى بر این که کلام انسان کامل و عارف بعد از بیدارى و رجوع به حال عادى، کلام رب العالمین باشد،(5) به معناى پیشین ناظر است.

نکته پیش‏گفته، از حدیث قدسى نیز استظهار مى‏شود:

و لایزال العبد یتقرب الىّ بالنوافل حتى احبه فاذا احببته کنت له سمعا و بصرا و یدا و مؤیدا (الاتقان فى علوم القرآن: ج 1 و 2، ص 57).

 

منبع:فصلنامه قبسات، شماره 29

 

 

منبع: خبرگزاری فارس

نظر شما