موضوع : پژوهش | مقاله

پیامبر اسلام و معجزه ماندگار(2)

فهرست عناوینفهرست عناوین

فهرست عناوین

یکم - فصاحت و بلاغت0
الف) سبک و اسلوب1
تحدى در حوزه اینترنت‏3
اولین متحدّى‏4
هماوردان امروز5
الف) صفحه مسلمون‏7
ب) صفحه تجسّد8
ج) صفحه وصایا9
د) صفحه ایمان‏10
چگونه در کلام انسان اختلاف پدید مى‏آید؟14
ب) بعد دیگرى از فصاحت و بلاغت قرآن‏16
ج) وجهى دیگر در اعجاز کلامى قرآن‏18
د) مصونیت از تحریف‏19
دوم - اخبار غیبى پیش گویى‏هاى قرآن‏21
پیروزى رومیان بر ایرانیان‏21
سوم - معارف علمى قرآن22
چگونگى پیدایش پدیده حیات‏24
وحى عقلانى و قرآن‏25
پاسخ اشکال27
ساز جدید34
پاسخ اشکال فوق‏35
پرسش‏هاى متن پایه یک36
پی نوشت ها:38
منبع: معارف اسلامی : فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر 1386، شماره 6040

نویسنده : محمدباقر شریعتى سبزوارى

فهرست عناوین

یکم - فصاحت و بلاغت0
الف) سبک و اسلوب1
تحدى در حوزه اینترنت‏3
اولین متحدّى‏4
هماوردان امروز5
الف) صفحه مسلمون‏7
ب) صفحه تجسّد8
ج) صفحه وصایا9
د) صفحه ایمان‏10
چگونه در کلام انسان اختلاف پدید مى‏آید؟14
ب) بعد دیگرى از فصاحت و بلاغت قرآن‏16
ج) وجهى دیگر در اعجاز کلامى قرآن‏18
د) مصونیت از تحریف‏19
دوم - اخبار غیبى پیش گویى‏هاى قرآن‏21
پیروزى رومیان بر ایرانیان‏21
سوم - معارف علمى قرآن22
چگونگى پیدایش پدیده حیات‏24
وحى عقلانى و قرآن‏25
پاسخ اشکال27
ساز جدید34
پاسخ اشکال فوق‏35
پرسش‏هاى متن پایه یک36
پی نوشت ها:38
منبع: معارف اسلامی : فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر 1386، شماره 6040
  
  

 

کلام در باره اعجاز قرآن بود. نگارنده بر این باور است که با روشن شدن ابعاد اعجاز این کتاب آسمانى، کلیه شبهات از ساحت مقدس قرآن مجید زدوده مى‏شود. به همین دلیل، در تداوم بحث مى‏گوییم مجموعه وجوهى که تاکنون مفسران و قرآن شناسان در باره اعجاز این کتاب کریم بازگو ساخته‏اند، هشت وجه است که بسا در آینده ممکن است وجوه تازه‏اى نیز کشف شده و بر آن افزوده شود.

 

 

یکم - فصاحت و بلاغت

 

اولین وجه از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت بود که شمه‏اى از آن در شماره پیشین گفته شد. اینک در تکمیل و ادامه این موضوع، اسلوب و موازین کلامى آن را مورد بحث قرار مى‏دهیم، چرا که قرآن در عرصه کلام، اوزان عجیب و نظم و اسلوب بى‏بدیلى دارد؛ آن هم سبکى همواره جدید، ممتاز و بلکه منحصر به فرد که در هیچ یک از اسلوب فصیحان و بلیغان دیروز و امروز همانندى ندارد. اصولاً متدولوژى خاص این کتاب، چنین امرى را ایجاب مى‏کند؛ به عبارت دیگر فصاحت و بلاغت را ابعاد و شاخه هایى است که بدان اشاره مى‏کنیم:

 

1

 

 

الف) سبک و اسلوب

 

قرآن کریم از سبک و اسلوب معجزه آسایى برخوردار است که هیچ کتابى آن را ندارد. اسلوب این کتاب آسمانى، قابل تقلید نیست، چرا که سبک آن با معانى بلندى قرین مى‏باشد. اگر کسى بخواهد نظم و اسلوب کلامى را با مضامین بلند آیات هماهنگ سازد، معانى جمله‏ها مضحک و مبتذل مى‏شود و اگر بخواهد مفاهیم معقول و منطقى آیات الهى را در قالب آن اسلوب بریزد، امکان‏پذیر نخواهد بود؛ بلکه اسلوب از دست خواهد رفت. معانى بدیع با اسلوب بى بدیلِ این کتاب به گونه‏اى به هم آمیخته شده که در غیر آن، قابل جمع نمى‏باشد. اگر تنها اسلوب قرآن اعجاز بود، ممکن بود ادیبان زمان مانند آن بیاورند. آنچه تحدى و هماوردى را ناممکن ساخته، سبک و اسلوب، همراه با معانى و ترکیب جمله‏هاى آن است.

در تاریخ اسلام از مسیلمه کذّاب که آدمى فصیح، بلیغ و مدعى نبوت بود، آیاتى به تقلید قرآن شبیه سوره مرسلات نقل شده است که از نظر خوانندگان عزیز مى‏گذرانیم:

و المبدیات زرعا و الحاصدات حصدا و الذاریات قمحا و الطاحنات طحنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا و لاّقمات لَقْماً اهالة و سمناً؛ قسم به زن‏هاى آشکار کننده کشت و زرع، و سوگند به خانم‏هاى دروگر، و سوگند به پاشندگان گندم، و قسم به نانوایان که نان آن چنانى مى‏پزند، و سوگند به زن‏هاى پزنده آبگوشت کذایى، و سوگند به خانم هایى که لقمه‏هاى آن چنانى بر دهن مى‏گذارند، و لقمه‏هاى چرب و نرمى بر مى‏دارند.(1)

این کلمات، گذشته از اشکالات ادبى، معانى مبتذلى نیز دارد.

یکى دیگر از تحدّى کنندگان ایرانى، محمد على باب است که در آیه‏اى به سبک قرآن مى‏گوید:

ان فى المازندران رطبا و زنجبیلا؛ تحقیقاً در مازندران، خرماى تازه و زنجفیل وجود دارد.

هماورد دیگرى مى‏گوید:

یا ضفدع بنت ضفدعین،نقى ما تنقین، نصفک فى الماء و نصفک فى الطّین، لا الماء تکدرین و لا الشارب تمنعین؛ اى قورباغه دختر قورباغه،آنچه مى‏خواهى صدا کن، نیمى از تو در آب و نیم دیگر در گِل است. نه آب را گِل آلود مى‏کنى، و نه کسى را از آب خوردن باز مى‏دارى.

باز مسیلمه کذّاب مى‏گوید:

الفیل و ما الفیل، له خرطوم طویل، و له ذنب وبیل؛ چه مى‏دانید فیل چیست؟ براى او خرطوم دراز و دم کوتاهى است.

2

 

همان طور که ملاحظه مى‏فرمایید این هماوردان در خلق الفاظ و ترکیب کلمات به سبک و شیوه قرآنى، آنچه در توان داشته‏اند به کار گرفته‏اند، ولى حداقل معانى معقول را از دست داده‏اند. پرداختن به زنان، ماجراى فیل و خرطوم طویل و دم کوتاه آن، و وجود خرما و زنجفیل در استان مازندران - که وجود ندارد - چه هدفى را دنبال مى‏کند و چه رسالتى در این پیام‏ها نهفته است؟ این آیه از نظر مضمون مانند این است که گفته شود: نمد سبزوار، از پشم است، زیر ابروى مردمان چشم است، آنچه در جوى مى‏رود، آب است؛ آنچه بر چشم مى‏رود، خواب است و... داستان قورباغه و دختر قورباغه خانم هم به حد کافى خنده آور است و اصلاً نیازى به بحث و طرح آن نیست.

بى دلیل نیست ابوالعلاء معرّى، ادیب و فیلسوف معروف و متهم به لا مذهبى مى‏گوید: «این سخن در میان همه مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان مورد اتفاق است که کتابى که محمدصلى الله علیه وآله‏آورده است، عقل‏ها را در برابر آن مغلوب ساخت و تاکنون کسى نتوانسته است مانند آن را بیاورد. سبک این کتاب با هیچ یک از سبک‏هاى معمول در میان عرب‏ها، اعم از خطابه، رجز، شعر، سجع و نثرِ کاهنان و شاعران و ادیبان، شباهت ندارد. امتیاز و جاذبه این کتاب به قدرى است که اگر یک آیه در میان کلمات دیگران قرار گیرد، همچون ستاره فروزان در شب تاریک مى‏درخشد.»(2)

گوته، شاعر و دانشمند آلمانى مى‏نویسد: «قرآن، اثرى است که به واسطه سنگینى عبارت، خواننده آن در ابتداى امر رمیده مى‏شود، ولى سپس مفتون جاذبه آن مى‏گردد و بالاخره بى‏اختیار مجذوب زیبایى‏هاى متعدد آن مى‏شود.»(3)

اگر در نوشته‏هاى ادیبان و نثر و اشعار شاعران معروفِ عرب زبان دقت کنیم، در بسیارى از موارد، مضامین آنها مردود و متضاد مى‏باشد. مواردى هم که قابل اشکال نیست، بلکه یک موضوع صحیح است، بدون شک مانند سبک و اسلوب قرآن نمى‏باشد. خطبه‏هاى نهج البلاغه و دعاهاى صحیفه سجادیه و خطابه‏هاى پیامبرصلى الله علیه وآله‏با وجود صحت مضامین، هرگز با آیات قرآن قابل مقایسه نیست. به همین دلیل است که خداى متعال در قرآن مى‏فرماید: «اگر راست مى‏گویید، یک سوره مثل قرآن بیاورید، که هرگز نمى‏توانید مانند آن را بیافرینید. پس بهتر است خود را از عذاب دردناکى که آتش گیره آن، انسان‏ها و سنگ‏هاست، نگه دارید».(4) در آیه دیگر مى‏فرماید: «فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله؛(5) اگر نتوانستند پاسخ‏گوى شما باشند و مثل قرآن بیاورند، پس یقین داشته باشید که قرآن بر اساس علم خدا فرود آمده و قابل هماوردى نمى‏باشد.»

3

 

 

 

تحدى در حوزه اینترنت‏

 

پدیده «اینترنت» از پدیده‏هاى سودمند و شگفت‏انگیز مى‏باشد که جهان را به صورت دهکده واحدى در آورده است، به طورى که همه انسان‏ها مى‏توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، ولى در عین مفید بودن، مى‏تواند بسیار خطرناک نیز باشد.

با این که از عمر این پدیده چند صباحى بیش نمى‏گذرد، ولى طیف استعمارگران که منافع آنان در متزلزل ساختن باورهاى جوانان مسلمان و به ویژه شیعیان است، هجوم فرهنگى همه جانبه‏اى را از راه‏هاى مختلف آغاز کرده‏اند، که البته ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. لکن در عصر حاضر به فکر افتاده‏اند به میدان تحدى قرآن بیایند و به گمان خام خود، آیاتى نظیر آن را عرضه بدارند و از این طریق، مسلمانان را خلع سلاح نمایند.

مقصود از مبارزه با قرآن این است که فردى یا افرادى با سیاقت و انشایى نو، مفاهیم و مقاصد عالى را در قالب جمله‏ها و کلماتى بریزد که از نظر شیرینى و حلاوت و جذابیت و کشش، بسان آیات قرآن باشد؛ مثلاً هر گاه فرضاً سوره کوثر جزء قرآن نبود و بشرى آن را در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله‏یا پس از او عرضه مى‏کرد، این، یک نوع مبارزه با قرآن بود؛ اما اقتباس جمله‏هایى از قرآن و ردیف کردن یک رشته الفاظ و جملات با مفاهیمى پوچ به سبک ظاهرى قرآن، تحدى محسوب نمى‏شود، به دلیل این که کلمات آن از قرآن سرقت رفته است.

البته مبارزه با قرآن مربوط به عصر حاضر نیست، در گذشته نیز افرادى سعى مى‏نمودند با قرآن هماوردى کنند. در این جا ابتدا به متحدیان گذشته به صورت گذرا اشاره مى‏کنیم و سپس هماوردان امروزى را به بحث مى‏نشینیم.

 

4

 

 

اولین متحدّى‏

 

مسیلمه کذّاب، نخستین کسى بود که به فکر مبارزه با قرآن افتاد. او پس از ایمان به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏از اسلام خارج شد و ادعاى نبوت نمود و به آن حضرت نامه‏اى نوشت:(6)

«مِنْ مسیلمة رسول اللّه الى محمد رسول اللّه: سلام علیک، اما بعد، فانى قد اشرکتُ فى الامر مَعک، و اِنَّ لنا نصف الارض و لقریش نصف الارض و لکن قریشا قوم یعتدون؛

از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا: سلام بر تو. اما بعد، تحقیقاً من در امر رسالت با تو شریک شده‏ام؛ نیمى از سرزمین حجاز، ملک ماست و نیم دیگر اختصاص به قریش دارد؛ ولى قریش، قوم متجاوزى است.»

پیامبرصلى الله علیه وآله‏در پاسخ او نوشت:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمد رسول اللّه الى مسیلمة الکذاب: السلام على من اتبع الهدى.اما بعد، ''... ان الارض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین‏.»(7)

شما خواننده محترم اگر آیه‏اى را که پیامبرصلى الله علیه وآله‏براى او نوشت با جمله‏اى که او به عنوان تحدى آورده است، مقایسه کنید، خواهید دید تنها و تنها یک شباهت ظاهرى مختصرى دارند و گرنه از نظر مضمون و محتوا و بلاغت و فصاحت و رفعت کلام، قابل قیاس نمى‏باشند.

مسیلمه بار دیگر به فکر افتاد تا جملاتى بسازد که شبیه سوره اعلى باشد. قرآن مى‏فرماید: «سبح اسم ربک الاعلى الذى خلق فسوى والذى قدر فهدى والذى اخرج المرعى فجعله غثاء احوى...»؛(8) ولى او در قبال این آیات چنین گفت: «لقد انعم اللّه على الحبلى، اخرج منها نسمة تسعى بین صفاق و خشا؛(9) خداوند به زن حامله عنایت نموده و از آن، یک نسیمى که در بین شکم و بناگوش در تردد است، خارج کرده است.»

 

5

 

 

هماوردان امروز

 

آنچه نویسندگان مسیحى به عنوان تحدى در عصر اینترنت ساخته‏اند، همانند آیات مسیلمه کذّاب است. آنان تصور مى‏کنند که تنها وزن، آهنگ و وجود فواصل بین دو جمله، در تحدى کافى است، در حالى که یکى از شرایط تحدى، رفعت معانى، شیرینى جمله‏ها و جذابیت کلام است که این نویسندگان از آن غافل شده‏اند.

چندى قبل یک شرکت آمریکایى به نام «آمریکاآنلاین» با اقدامى شیطنت‏آمیز، براى معارضه با قرآن کریم، به اصطلاح سوره‏هایى را با نام‏هاى «مسلمون»، «تجسّد»، «وصایا» و «ایمان» با تقلید و تحریف از آیات قرآن، با مضامین باطل و خرافى بر روى شبکه اینترنت عرضه کرد. اخیراً نیز سایت دیگرى متعلق به یک شرکت انگلیسى به نام Suralikeit.UKاقدام به ارائه و نشر همان صفحات چهارگانه کرده و در بیانیه موذیانه‏اى ضمن تقسیم بندى مسلمانان به معتدل و افراطى، ادعا نموده که معتدل‏ها از این صفحات استقبال، و افراطى‏ها با آن شدیداً برخورد کرده‏اند.

نویسنده این صفحات با تقلید از قرآن و سرقت از آن و مونتاژ ناشیانه و مضحک که بیشتر به یک شوخى و طنز شبیه است، با تغییر الفاظ و ضمیرهاى آیات شریفه و با به کار گرفتن الفاظى که معمولاً یک یا دو بار در قرآن آمده است، یک سلسله مطالب رطب و یابسى به هم بافته و به خیال باطل خود در جهت مقابله با قرآن، به شبکه اینترنت عرضه کرده است؛ لکن هر کس با قرآن آشنایى داشته باشد، مى‏فهمد که این، در حقیقت تحریف قرآن است نه معارضه با آن.

معناى معارضه این نیست که شخص در مقام معارضه، از یک کلام فصیح و اسلوب و ترکیب آن، تقلید کند و تنها بعضى از الفاظ و کلمات آن را تغییر دهد و جمله دیگرى از آن بسازد. اگر معناى معارضه این باشد، مى‏توان با هر کلامى معارضه کرد.

در واقع این آسان ترین راه براى اَعرابى بود که با پیامبر عزیز اسلام‏صلى الله علیه وآله‏معاصر بودند و قصد معارضه داشتند؛ ولى چون آنها با اسلوب معارضه آشنا بودند و رموز بلاغت قرآن را درک مى‏کردند، به همین دلیل زیر بار معارضه با قرآن نرفتند و بر عجز و ناتوانى خویش اعتراف نمودند؛ عده‏اى ایمان آوردند و عده‏اى دیگر، آن را به سحر و جادو نسبت داده و گفتند: «اِنْ هذا الاّ سِحرٌ یُؤثَر».(10) گذشته از این، چگونه مى‏توان جملات ساختگى این نویسندگان را که آثار تکلف و تصنع در آنها نمایان است، با قرآن مقایسه نمود؟

6

 

خلاصه، در طول تاریخ، دشمنان اسلام به ویژه دستگاه مسیحیت و استکبار جهانى هزینه‏هاى سنگینى را متحمل شده و پول هاى گزافى را صرف کرده‏اند تا بلکه بتوانند از عظمت اسلام و مسلمانان بکاهند و مقام الهى و ارجمند پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله‏و قرآن مجید را کوچک جلوه دهند. این مبارزه، همچنان ادامه داشته و همواره با شدت عمل بیشتر، به صورت یک برنامه منظم و گسترده‏اى انجام مى‏شود. البته این تلاش‏هاى مذبوحانه، جز رسوایى بیشتر آنان، پیامدى نخواهد داشت.

اینک به طور اختصار، در دو زمینه، یعنى بافت ظاهرى و محتوایى، مطالب مدعیان تحدى را بازگو کرده و به نقد مى‏کشیم:

نمونه‏هایى از سرقت ها و تغییرات آیات قرآن کریم در صفحات چهارگانه‏

لازم به ذکر است که متحدیان در این صفحات مجعوله، در بعضى از موارد، از دو آیه و در جایى از سه، چهار، تا پنج آیه، سرقت نموده و جملاتى درست کرده‏اند. خوانندگان محترم با خواندن این صفحات مجعوله مشاهده خواهند نمود چقدر جملات ساختگى آنان با قرآن فاصله دارد.

 

7

 

 

الف) صفحه مسلمون‏

 

«الصم(1) قل یا ایها المسلمون انکم لفى ضلال بعید(2) ان الذین کفروا باللّه و مسیحه لهم فى الآخرة نار جهنم و عذاب شدید(3) وجوه یومئذ صاغرة مکفهرة تلتمس عفو اللّه و اللّه یفعل ما یرید(4) یوم یقول الرحمن یا عبادى قد انعمت على الذین من قبلکم بالهدى منزلا فى التوراة و الانجیل(5) فما کان لکم ان تکفروا بما انزلت و تضلوا سواء السبیل (6) قالوا ربنا ما ضللنا انفسنا بل اضلنا من ادعى انه من المرسلین(7) و اذ قال اللّه یا محمد اغویت عبادى و جعلتهم من الکافرین(8) قال ربى انما اغوانى الشیطان انه کان لبنى آدم اعظم المفسدین (9) و یغفر اللّه للذین تابوا ممن اغواهم الانسان یبعث بالذى کان للشیطان نصیرا الى جهنم و بئس المصیر(10) و ان قضى اللّه امرا فانه اعلم بما قضى و هو على کل شى‏ء قدیر(11)؛ بگو: اى مسلمانان! تحقیقاً شما در گمراهى دورى قرار دارید. تحقیقاً کسانى که به خدا و مسیح او کفر ورزیدند، براى آنهاست در روز قیامت آتش جهنم و عذاب سخت. در آن روز صورت‏ها کوچک و سیاه شده، عفو خدا را مى‏طلبند... خدا به محمد مى‏گوید: تو بندگان مرا گمراه کردى و کافر نمودى! گوید: خدایا! شیطان مرا گمراه نمود و او براى بنى آدم، از بزرگ‏ترین مفسدان است... .»

همان گونه که مشاهده مى‏کنید در این تحدى، به جاى «المص»(11) با جا به جایى حروف، «الصم» گذاشته شده و اغلب موارد آن با تغییر کلمات، از آیات قرآن به سرقت رفته است.

لازم به یاد آورى است که در جمله‏هاى مجعوله به نام سوره «مسلمون»، نود درصد آن از قرآن اقتباس گردیده است.

 

8

 

 

ب) صفحه تجسّد

 

«سبحان الذى خلق السموات فلم یجعل لها حدا(1) و خلق الارض و کورها و جعلها ماء و جلدا(2) قل للذین خدعوا بدعوة الشیطان عمیت بصائرکم فافتریتم على اللّه کذبا و کنتم للشیطان سندا (3) ان الشیطان کان للانسان عدوا الدا(4) لو شاء ربکم لاتخذ من الحجارة اولادا له اذ هو الذى قال للکون کن فکان و سبحانه ان یستشیر فى امره احدا(5) سبحانه رب العالمین ان یتخذ من خلائقه ولدا(6) قل للذین یمترون فیما انزل من قبل لیس المسیح خلیقة اللّه اذ کان مع اللّه قبل البدء و هو معه ابدا(7) فیه و منه کان مع روح قدسه الها سرمدیا واحدا احدا(8) و اذ بعث به الاب للعالمین کما وعد(9) حل فى بطن عذراء کلمة و خرج منه جسدا(10) عاشر الانسان، علم الانسان، مات عن الانسان فدى، و کالانسان رقد(11)و الى ابیه السماوى بعد ثلاثة ایام صعد(12) ان الذین کفروا بایاته و قالوا قولا ادا(13) لن یجعل اللّه لهم من امده بدا(14)اما الذین آمنوا باللّه و مسیحه فلهم مغفرة و جنات نعیم خالدین فیها ابدا(15).»

در حدود 75% صفحه تجسّد، از قرآن استفاده و سرقت شده است.

 

9

 

 

ج) صفحه وصایا

 

«المذ(1)انا ارسلناک للعالمین مبشرا و نذیرا(2) تقضى بما یخطر بفکرک و تدبر الامور تدبیرا(3) فمن عمل بما رایت فلنفسه و من لم یعمل فلسوف یلقى على یدیک جزاء مریرا(4) انا اعطینا موسى من قبلک من الوصیات عشرة و نعطیک عشرات اخرى اذ قد ختمنا بک الانبیاء و جعلناک علیهم امیرا(5) فانسخ مالک ان تنسخ مما امرناهم به فقد سمعنا لک ان تجرى على قراراتنا تغییرا(6) قل لعبادى الذین آمنوا ان تثاءبوا یستعیذوا بالرحمن ان لا یضحک منهم الشیطان و لیکبروا اللّه ان عطسوا تکبیرا(7) و ان لا یقتنوا فى بیوتهم کلبا و لا یضعوا على حیطانهم تصویرا(8) و اذا ارادوا انتعالا فلیبداوا بالیمین قبل الشمال و ان لم یفعلوا فقد افترقوا نهبا کبیرا(9) و ان تبرزوا فلیمسحوا مؤخراتهم بحجار ثلاثة و ینتهوا عن الروث اذ قد جعلناه للجن غذاء و على المؤمنین امرا محظورا(10) قل لعبادى الذین آمنوا یغزوا من ارادوا و یقتلوا من اجل رزقهم و من لم یغز منهم او لم یحدث نفسه بغزومات منافقا منکورا(11) و للذین یخشون سحرا یاکلوا سبع عجوات ینجیهم اللّه من السحر و یبعد عنهم شرا مستطیرا(12) قل لعبادى ان ارادوا ان یحلفوا فلیحلفوا باللّه و لا یخافوا تبذیرا(13) و ان ینکحوا ما طاب لهم من النساء مثنى و ثلاث و رباع او ما ملکت ایمانهم انا جعلنا لهم الدین امرا یسیرا(14)و اذا فرغت من بین یدیک الوصایا فاطلب الیک جبریل یاتیک ساعیا مأمورا(15) و ان شغل جبریل عنک فعلیک بورقة بن نوفل و استفذ منه قبل ان نتوفاه فیصبح الوحى علیک امرا عسیرا(16)؛ ... حکم کن به آنچه به فکرت مى‏رسد و در امور بیندیش اندیشیدنى... و در خانه سگ نگه ندارید و بر دیوارها تصویر نکشید. هر گاه خواستید کفش بپوشید، از پاى راست شروع کنید و اگر چنین نکردید، غارت بزرگى مرتکب شده‏اید. و اگر دست شویى رفتید، به سه سنگ استنجا کنید و از فضله‏ها بگذرید، زیرا آنها را غذاى جنّیان قرار دادیم و براى مؤمنان حرام نمودیم... کسانى که از سحر مى‏ترسند، هفت مرتبه شیر خشک بخورند، خداوند آنها را از سحر نجات مى‏دهد و از شرّ فراگیر رهایى مى‏بخشد... زن دل خواه بگیرید، دو تا و سه تا و چهار تا و یا ملک یمین؛ ما دین را براى شما آسان نمودیم. و زمانى که از عمل به این وصیت‏ها فارغ شدى، پس جبرئیل را بخواه که با شتاب همچون مأمورى پیش تو مى‏آید. و اگر نیامد، به ورقة بن نوفل روى آور و از او استفاده کن، چرا که در این صورت، وحى، امر سختى خواهد بود.»

10

 

 

 

د) صفحه ایمان‏

 

«و اذکر فى الکتاب الحواریین اذ عصفت الریاح بهم لیلا و هم یبحرون(1) اذ تراعى على المیاه لهم طیف المسیح یمشى، فقالوا اهو ربنا یهزابنا ام قد مسنا ضرب من جنون(2) فجاءهم صوت المعلم ان لا تخافوا انى انا هو افلا تبصرون(3)فهتف هاتف منهم یقول ربى مرنى ان کنت حقا هو، آتى على المیاه الیک، عسى ان یبدل اللّه شکى بیقین(4) قال فاسع الى و لتکن للناس آیة لعلهم یتذکرون(5) و اذ طفق الحوارى یمشى راى شدة الریح فخاف و بدا یغرق فصاح بربه یستعین(6) فمد بیمینه له فاخذه بها و قال یا قلیل الایمان هذا جزاء الممترین(7) و اذ رکب السفینة معه سکنت الریاح لتوها فسبح الحواریون بحمده، و هتفوا له قائلین(8) انت هو ابن اللّه حقا، بک نحن آمنا، و امامک نخر ساجدین(9) قال طوبى للذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بشک فاولئک هم المفلحون(10)؛ یاد کن در کتاب، حواریین را، وقتى که بادها وزید در شب و آنها در دریا بودند. به نظر آنها آمد که مسیح روى آب راه مى‏رود، پس گفتند: آیا او پروردگار ماست که ما را مسخره مى‏کند (با ما شوخى مى‏کند)، یا به ما دیوانگى روى داده است. پس صداى معلم آنها را خطاب کرد که نترسید، من او هستم، آیا نمى‏بینید؟! و چون حوارى به راه رفتن شروع کرد، دید باد سختى مى‏وزد، و ترسید و نزدیک بود غرق شود، پس فریاد زد پروردگارش را و از او استعانت جست. پس دست راست خود را به سوى او دراز کرد و به او گفت: اى کم ایمان! این جزاى شک‏کنندگان است... .»

در این صفحات، در جاهایى که از الفاظ قرآن کریم کمتر استفاده شده، جملات آن به صورت مهمل، بى محتوا و خنده آور، شبیه گفتار بذله گویان است.

این جملات بى محتوا و پوچ، شایستگى آن را ندارند که در تمام جوانب مورد بحث قرار گیرند، زیرا بى محتوایى و سبکى آنها با کمترین دقت و توجه، بر همگان روشن است.

آرى، کسانى که یک رشته الفاظ بى معنا و مهمل را به هم بافته و خواسته باشند به مقابله با قرآن برخیزند، نتیجه‏اى جز رسوایى عاید آنان نمى‏گردد و در واقع بهترین مصداق این شعر هستند:

11

 

اى مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست‏

عِرض خود مى‏برى و زحمت ما مى‏دارى

گفتارهاى متناقض در صفحات چهارگانه‏

آنچه مسلّم و قطعى است، این که آیات مبارکه قرآن کریم در مدت 23 سال به تدریج بر پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏نازل شده و در مجموع آن، کوچک‏ترین تضاد و اختلافى مشاهده نمى‏شود و این خود راه دیگر براى تحدى بوده و مبیّن وجه دیگرى از اعجاز قرآن است که غیر از اصل بلاغت، یک نواختى بلاغتِ آن را در طول تاریخ نزول به اثبات مى‏رساند. لکن این صفحات چهارگانه، با توجه به کمى الفاظ و فقدان فاصله زمانى، داراى تناقضات مختلفى است، که ذیلاً به چند نمونه از آن اشاره مى‏کنیم:

1 - در صفحه تجسّد، فقره ششم مى‏گوید: «سبحانه رب العالمین ان یتخذ من خلائقه ولدا؛ منزه است پروردگار عالمیان که فرزندى از مردمان براى خود قرار دهد». این عبارت تصریح مى‏کند که براى خداوند هیچ‏گونه فرزندى نیست و از طرفى، پدر کسى هم نیست؛ لکن در همین صفحه، فقره نهم و دوازدهم مى‏گوید: «و اذ بعث به الاب للعالمین کما وعد» و «و الى ابیه السماوى بعد ثلاثة ایام صعد؛ و زمانى که فرستاد او را پدر براى عالمیان، چون وعده داده بود. و به سوى پدر آسمانى خود بعد از سه روز بالا رفت.»

در صفحه ایمان، فقره نهم مى‏گوید: «انت هو ابن اللّه حقا؛ تو حقیقتاً فرزند خدا هستى.»

2 - در صفحه تجسّد، فقره هفتم مى‏گوید: «لیس المسیح خلیقة اللّه اذ کان مع اللّه قبل البدء و هو معه ابدا؛ مسیح، مخلوق خدا نیست، چون که او قبل از خلقت، با خدا بود و تا ابد با خدا هست.»

این عبارت دلالت دارد که خلقت مسیح، ابدى و ازلى است و به ناچار باید گفت که: نعوذ باللّه، دو خدا وجود دارد: یکى خداى آسمانى و دیگرى، مسیح؛ خداى زمینى. در همین صفحه، فقره هشتم مى‏گوید: «فیه و منه کان مع روح قدسه؛ در او و از او بود با روح قدس». و در نهایت قائل به تثلیث مى‏شود.

در صفحه «ایمان»، فقره دوم و سوم، مسیح را رب توصیف مى‏کند: «فقالوا اهو ربنا... (2) فجاء هم الصوت المعلم... انى انا هو؛ پس گفتند: آیا او پروردگار ماست... پس صداى معلم آنها را خطاب کرد... من او هستم»؛ اما در فقره نهم همان صفحه مى‏گوید: «انت هو ابن اللّه حقا؛ تو به راستى پسر خدایى.»

12

 

در فقره‏هاى نهم، دهم و یازدهم صفحه تجسّد مى‏گوید: «و اذ بعث به الاب للعالمین کما وعد (9) حل فى بطن عذراء کلمة و فرج منه جسدا(10) عاشر الانسان، علم الانسان، مات عن الانسان فدى و کالانسان رقد؛ و زمانى که فرستاد او را پدر براى عالمیان، چون وعده داده بود، حلول کرد در شکم عذراء کلمه‏اى و خارج شد از او با جسد. معاشرت کرد با مردمان، تعلیم داد مردمان را، خداى انسان شد و مرد و مانند انسان خوابید (که اشاره به مرگ است).»

در صفحه وصایا، فقره دوم و پنجم و بلکه مضمون و عبارات تمام آن صفحه دلالت مى‏کند که مسیح، رسول خداست؛ چنان که مى‏گوید: «انا ارسلناک للعالمین مبشرا و نذیرا(2) انا اعطیناک موسى من قبلک من الوصیات عشرة و نعطیک عشرات ارخى اذ قد ختمنا بک الانبیاء و جعلناک علیهم امیرا؛ ما شما را براى عالمیان بشیر و نذیر فرستادیم. ما قبل از تو به موسى ده وصیت دادیم، به تو ده وصیت دیگر مى‏دهیم، چون ختم کردیم به تو پیغمبران را و قرار دادیم تو را بر آنها فرماندار.»

تمام این عبارات بیانگر آن است که مسیح، مخلوق خداست.

به طور کلى از این صفحات چهارگانه استفاده مى‏شود که حضرت مسیح‏علیه السلام، هم خدا، هم مخلوق و هم رسول است. چگونه مى‏شود یک موجود، هم خالق باشد و هم مخلوق، هم رسول باشد و هم مرسل؟! چه کسى مى‏تواند این معما را حل کند؟ کدام عاقل مى‏تواند چنین امر محالى را قبول کند؟

خداوند خطاب به اهل کتاب مى‏فرماید:

«یا اهل الکتاب لا تغلوا فى دینکم و لا تقولوا على اللّه الا الحق انما المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و کلمته القیها الى مریم و روح منه فآمنوا و رسله و الا تقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لکم انما اللّه اله واحد سبحان ان یکون له ولد له ما فى السماوات و ما فى الارض و کفى باللّه وکیلا؛(12) اى اهل کتاب! در دین خویش غُلو مکنید و در باره خدا جز سخن حق مگویید. هر آینه عیسى، پسر مریم، پیامبر خدا و کلمه او بود... پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و مگویید که سه [تثلیث‏] است. از این اندیشه‏ها باز ایستید که خیر شما در آن خواهد بود... .»

13

 

و در جایى دیگر مى‏فرماید: «یا اهل الکتاب لِمَ تکفرون بایات اللّه و انتم تشهدون یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون؛(13) اى اهل کتاب! با آن که خود به آیات خدا شهادت مى‏دهید، چرا انکارش مى‏کنید؟ اى اهل کتاب! چرا با آن که از حقیقت آگاهید، حق را به باطل مى‏آمیزید و حقیقت را کتمان مى‏کنید؟»

شگفت این که در صفحه «تجسّد»، فقره هفتم و هشتم قائل به تثلیث (خدا، مسیح و روح القدس) مى‏شود، سپس در توصیف آنها مى‏گوید: «الها سرمدیا واحدا احدا». این عبارت نشان مى‏دهد که نویسنده این فقرات، چقدر سر در گم و غافل بوده که حتى عدد و ریاضیات را هم فراموش کرده و به هذیان گویى افتاده است. عدد یک را، سه مى‏خواند، و سه را یک مى‏گوید، سفید را سیاه و سیاه را سفید مى‏بیند، زن را مرد و مرد را زن قلمداد مى‏کند! خداوند چه زیبا فرمود: «و لو کان من عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؛(14) اگر قرآن از کانون دیگرى غیر از خدا بود، اختلافات زیادى در آن مى‏یافتند.»

 

14

 

 

چگونه در کلام انسان اختلاف پدید مى‏آید؟

 

اولاً: انسان مثل سایر موجودات مادى در این عالم، از هر جهت محدود و همواره در حال تغییر و تحول است. بدیهى است که موجود متغیر و محدود، نمى‏تواند نقش موجود نامتناهى و غیر محدود را به عهده بگیرد. توضیح این که تغییرات محیط و تغییرات درونى انسان، در حالات روحى و آثارى که از آنها ظاهر مى‏شود، مؤثر است. او پیوسته در حال تکامل است، چیزهایى را یاد مى‏گیرد که قبلاً نمى‏دانسته است. این دانش جدید مى‏تواند در نفس و جان او اثر گذاشته و دگرگونش سازد. همچنین در اثر کارهاى جدید، آماده مى‏شود تا کارهاى بالاترى را بهتر انجام دهد. و از طرفى، حالات انسان در غم، شادى، ترس، امید و... تحت تأثیر عوامل خارجى و احیاناً درونى، تغییر مى‏کند و در کلام او اثر مى‏گذارد، به طورى که در اوج شادى، یک جور سخن مى‏گوید و هنگام حزن و اندوه، طورى دیگر؛ بنابر این یک فرد نمى‏تواند در طول عمر، به گونه‏اى سخن بگوید که تمام آن از نظر بلاغت، یک نواخت باشد؛ اما قرآن کریم در تمام این موارد سخن گفته است؛ آن وقتى که پیامبرصلى الله علیه وآله‏در نهایت سختى و فقر مالى و یا تمکن و ثروت بود، یا زمانى که در حال صحت و سلامتى و یا احیاناً بیمارى بود و بالاخره در طول 23 سال، از حیث بلاغت یک نواخت سخن گفته است، به طورى که اولین آیات نازل شده به همان اندازه محکم و شامل حقایق علمى است که آخرین آنها، همان اعتبار و ارزش را دارد.

ثانیاً: خداى متعال هدفش را بهتر از مخلوقاتش مى‏شناسد و حال بندگانش را نیز در تمام ابعاد، بهتر از همه مى‏داند. مضافاً این که احاطه او بر ترکیبات الفاظ از همه بیشتر است، لذا فقط اوست که مى‏تواند هدف خود را بر اساس مقتضاى حال به بهترین وجهى بیان کند، اما دیگران نمى‏توانند چنین احاطه‏اى داشته باشند و نمى‏دانند دقیقاً چه نکته هایى را باید رعایت کنند و چگونه حال همه مخاطبان را در نظر بگیرند و بر اساس چنین فرمول پیچیده‏اى سخن بگویند. سرّ این که کسى نمى‏تواند مثل قرآن را بیاورد، همین است، چون ذهن انسان محدود است و هر اندازه سعى کند نمى‏تواند بر همه جهات مسلط شود؛ نهایت این که توجه او به یک یا چند مطلب خاص معطوف مى‏شود.

15

 

به راستى در جهانى که همه موجودات آن دستخوش تغییر و تحول هستند، آیا ممکن است انسانى که خود جزء این جهان طبیعت و محکوم به تغییر و تحول است، بتواند در همه شئون عالم بشرى دخالت نموده و کتابى مشتمل بر معارف، علوم، قوانین، مواعظ، امثال و قصص به دنیا عرضه نماید؛ کتابى که در آن از تمام ابعاد زندگى به صورت یک سان و در سطحى اعلا، سخن گفته شده و در هر رشته‏اى از علوم و معارف، اظهار نظر شده باشد؛ در عین حال، حتى یک حرف آن هم باطل نشده باشد؟

اشکالات و تناقضات دیگرى نیز در این صفحات چهار گانه وجود دارد، لکن به دلیل اطاله کلام، از آن صرف نظر مى‏کنیم، زیرا بطلان این عبارات و بى محتوایى و عدم بلاغت آنها، براى اهل علم و انصاف، روشن است.(15)

 

16

 

 

ب) بعد دیگرى از فصاحت و بلاغت قرآن‏

 

فیلسوف شهید، استاد مطهرى در این باره بیانى دارند که براى افزایش بصیرت خوانندگان عزیز خلاصه‏اى از آن را مى‏آوریم.

یکى از وجوه اعجاز قرآن که از دیر زمان مورد توجه فوق العاده قرار داشته، جنبه لفظى و ظاهرى یا فصاحت و بلاغت قرآن است. روشنى بیان، زیبایى تعبیر، شیرینى آهنگ و جذابیّت عبارات، نظم بى‏بدیل الفاظ و قالب‏هاى معانى، آن چنان آیات قرآن را زیبا و لطیف ساخته است که هر کسى مختصر ذوق و شناختى از ادبیات عرب داشته باشد، حلاوت و طراوت آن را به خوبى احساس مى‏کند.

اصولاً همه انسان‏ها زیبایى و جمال را مى‏فهمند و نیازى به تعریف ندارد. هنگامى که انسان اندام و صورت زیبا را مشاهده کند، یا منظره دل پذیر و یا شعر زیبایى را ببیند، بى اختیار جذب مى‏شود. به همین دلیل صورت‏ها و منظره‏ها با این که گوناگونند، ولى زیبا و جذّاب مى‏باشند. پیش از آن که علم و عقل، زیبایى را ادراک کند، احساس آن را مى‏فهمد که مرکز آن، قلب و دل است، نه مغز و سر؛ از این رو گفته‏اند: زیباترین شعر، دروغ‏ترین آنهاست.

فصاحت و بلاغت نیز از مقوله زیبایى است و به کانون احساسات مرتبط است، ولى یک ویژگى و امتیازى که در فصاحت و بلاغت قرآن موجود است این است که، در عین زیبایى و جذابیّت، از صمیم صداقت و درستى مایه مى‏گیرد؛ بر خلاف شعر زیبا که اگر دروغ و گزاف در آن نباشد، زیبایى نخواهد داشت؛ مانند قول شاعر:

یا رب چه چشمه‏اى است محبت که من از آن‏

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم‏

طوفان نوح زنده شد از آب چشم من

با آن که در غمت به مدارا گریستم‏

این رباعى، از نظر شعرى بسیار زیباست، ولى از نظر عقلانى، دروغ محض است، زیرا چگونه ممکن است انسانى یک قطره آب بخورد، اما یک دریا اشک بریزد، و یا آدمى که قد و قامتش 180 سانتى متر و وزنش هشتاد کیلو بیشتر نمى‏باشد، چگونه بتواند دریا را با خود حمل کند.

ولى قرآن با این که تشبیهات بى‏بدیلى دارد، اما مضامین آیاتش با عقل و روح و فکر انسان منطبق است. مسائلى که مطرح مى‏کند، هم عقل مى‏پذیرد و هم دل زیبایى آن را تصدیق مى‏کند. آرى، قرآن، هم کتاب عقل است و هم کتاب دل، زیبایى الفاظ را با جمال معنوى و اسلوب بدیع ادبى به هم آمیخته است.

17

 

فصاحت از مقوله جمال است که احساس، آن را مى‏یابد، لیکن با منطق و عقل سازش ندارد، ولى قرآن، جمال ظاهرى را با زیبایى معنوى و عقل و منطق را با احساس قلبى - با تمام تنوعى که دارند - یک جا جمع مى‏کند.

بدون شک احساسات بشر، انواعى دارد و هر جمال و زیبایى با یک نوع از احساسات انسان مطابقت و هماهنگى دارد؛ مثلاً موسیقى زیباست، ولى یک نوع جمالى است که گوش آن را مى‏شنود و دل لذّت مى‏برد. مناظر قشنگ با چشم انسان سر و کار دارد. یک غزل عاشقانه، زیباست، ولى اگر توأم با غریزه باشد، گوش و دل از آن لذّت مى‏برند.(16)

 

18

 

 

ج) وجهى دیگر در اعجاز کلامى قرآن‏

 

در اعجاز لفظى و معنوى قرآن مى‏توان به این حقیقت نیز اشاره کرد کتاب هایى که در دنیا نوشته مى‏شود، هر کدام سبک و موضوع خاصى دارد؛ مثلاً کتاب تاریخ بر محور تاریخ مى‏چرخد، کسى که در فن سخنورى کتابى تدوین نموده، مسائل مخصوص آن را مورد بحث قرار داده که با فلسفه و شیمى ارتباطى ندارد؛ ولى قرآن با این که یک هدف را تعقیب مى‏کند و آن، تعلیم و تربیت و هدایت و ارشاد انسان‏هاست، با وجود آن، با همه علوم و معارف آمیخته است؛ از جنین‏شناسى گرفته تا رنگ درختان، تنوع گیاهان، زمین‏شناسى، خلقت انسان، حرمت گوشت خوک و مردار، فلسفه آفرینش انسان و جهان، مبدأ و معاد و برزخ و قیامت، همه را به هم آمیخته و یک نوع ارتباط و هماهنگى بین آنها برقرار ساخته است. این کتاب منحصر به فرد، کتابى است که طبیعت را با فطرت در آمیخته و عقل را با دل به هم دوخته است؛ مثلاً در باره بهار مى‏فرماید: «فانظر الى آثار رحمة الله کیف یحى الارض بعد موتها ان ذلک لمحى الموتى»؛(17) نخست، توجه انسان را به سبزه زارها، درختان، گل‏ها و گیاهان توجه مى‏دهد که چگونه باران رحمت زمین مرده را زنده مى‏سازد و بعد بلافاصله ذهن آدمى را به احیاى مردگان در قیامت معطوف مى‏کند.

 

19

 

 

د) مصونیت از تحریف‏

 

قابل تحریف نبودن قرآن نیز مى‏تواند یک نوع اعجاز باشد، چرا که هر کتابى در دنیا قابل تحریف به زیادتى و نقصان است، ولى قرآن، نه کاستى را بر مى‏تابد و نه افزونى را، چرا که نسخه‏هاى آن بى‏حد و حصر است و افزودن به آن و کاستن از آن امکان‏پذیر نمى‏باشد.

اصولاً قرآن چون به صورت معجزه نازل شده است، قابل تحریف نمى‏باشد؛ بر خلاف تورات و انجیل که در قالب نثر معمولى نازل گردیده و قابل تحریف بوده‏اند. قرآن کریم به مصونیت خود از هر گزندى اشاره کرده و مى‏فرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انّا له لحافظون؛(18) ما این کتاب را فرستاده‏ایم و تحقیقاً آن را نگهبان و نگه داریم». در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: «و انّه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید؛(19) به تحقیق قرآن، کتاب ارجمند و پیروز است. باطل نه از پیش رو مى‏تواند به آن لطمه بزند و نه از پشت سر مورد هجمه قرار مى‏دهد.»

همان گونه که در عصر نزول و حضور پیامبر از تحریف در امان باقى مانده، پس از پیامبرصلى الله علیه وآله‏نیز دستخوش تحریف به زیادتى و کاستى واقع نمى‏شود. آیات یاد شده به معناى انصراف دشمن از تحریف نیست؛ بدین معنا که خداوند در قلب دشمن تصرف کرده و آنان را از تحریف باز دارد، بلکه مفهوم آیه از عجز و ناتوانى دشمن در جهت تحریف پرده بر مى‏دارد، چرا که اگر جمله و سطرى را از قرآن حذف کنیم و یا بر آن بیفزاییم، مانند وصله کهنه‏اى که به بهترین پارچه زده شده باشد، محسوس و مشهود خواهد بود.قرآن، کتاب شعر و غزلیات نیست که بتوان جمله‏اى را از آن تعویض کرد و یا شعرى را بر آن افزود. کاستن از قرآن نیز امکان ندارد، چرا که معنا و مفهوم خراب مى‏شود و براى هر عاقل و سخن سنجى به عیان روشن مى‏گردد که در این قسمت کلماتى حذف شده است.

از جانب دیگر، عده زیادى از مسلمانان صدر اسلام در تمام مقاطع تاریخى و هم اکنون، حافظان قرآن بوده و هستند، بنابر این چه کسى جرئت مى‏کرد و مى‏توانست تحریفى در آن صورت دهد، چرا که جان تحریف گران و مهاجمان به خطر مى‏افتاد. مضاف بر این که از حدیث ثقلین - که محدثان شیعه و سنى به طور متواتر نقل کرده‏اند - وجوب تمسک به قرآن و عترت استفاده مى‏شود. اگر بنا باشد تحریف در آن راه پیدا کند، چنین وجوبى، بى معنا و این گونه تأکید، لغو خواهد بود.

20

 

بعضى مى‏گویند: اگر تحریفى در قرآن صورت نگرفته است، پس قرآن حضرت على‏علیه السلام‏چیست؟ اولاً: مقصود از مصحف امام على‏علیه السلام، یا کتاب خدا با ذکر تفسیر و تأویل است و یا به قول برخى، ترتیب سوره‏ها با هم متفاوت‏اند. مضاف بر این که قرآن کنونى، با نظارت و تصویب شخص حضرت على‏علیه السلام‏گردآورى و تدوین شده و همواره مورد تأیید آن حضرت و فرزندان معصوم او بوده است. با وجود این دلایل، مجالى براى تحریف نبوده و نخواهد بود. مصحف فاطمه زهراعلیها السلام‏نیز قرآن نیست، بلکه کتابى است از نظر حجم سه برابر قرآن که در آن، حوادث غیبى و اتفاقات آینده ثبت شده است.

از سوى دیگر، تمام اوصافى که قرآن براى خودش ذکر نموده، عیناً در مجموع آن موجود است. و این هم مى‏تواند دلیلى دیگر بر عدم تحریف این کتاب آسمانى باشد.

در هر صورت، اهتمام مسلمانان در حفظ قرآن و تعلیم و آموزش آن به فرزندان و دیگران، دلیل روشنى بر عدم وقوع تحریف در این کتاب مجید است. شاهد دیگر این که قرآن در نسخه‏هاى مختلف و خطوط کوفى، نبطى و عربى نوشته شده بود، لیکن در نوع قرائت آن هیچ گونه اختلافى پدید نیامد.

یکى از قرآن شناسان مى‏نویسد: قرآن را با خط نسخى که در آن عصر متداول بود، مى‏نوشتند و در آن زمان، نقطه و حرکات و اعراب گذارى نبود. با وجود آن، عرب‏ها صحیح و یک نواخت تلاوت مى‏کردند؛ ولى پس از این که اسلام به سرزمین‏هاى غیر عربى نفوذ کرد، آنها نمى‏توانستند قرآن را درست بخوانند، بدین دلیل در عصر عبدالملک مروان، خلیفه اموى، به وسیله ابوالاسود دئلى که علم نحو را از حضرت على‏علیه السلام‏آموخته بود، قرآن مجید نقطه گذارى شد. سپس به دست خلیل بن احمد، واضع علم عروض، علامت‏هاى مدّ، فتحه، کسره، ضمه و تنوین وضع گردید تا خواندن قرآن آسان شد.(20)

 

21

 

 

دوم - اخبار غیبى پیش گویى‏هاى قرآن‏

 

دومین وجه از وجوه اعجاز، خبرهاى غیبى قرآن است که مسائل علمى، تاریخى و حوادث ماوراى طبیعت را نیز در بر مى‏گیرد. ما در این بخش به یکى از اخبار غیبى در بُعد تاریخى بسنده مى‏کنیم که در زمان نزول قرآن هنوز رخ نداده بود.

 

 

پیروزى رومیان بر ایرانیان‏

 

روم، امپراتور مقتدرى بود که بر بخش وسیعى از آسیا، اروپا و آفریقا حکومت مى‏کرد و ایتالیا نیز قسمتى از آن بود. جنگ هاى فراوانى میان روم و ایران واقع شده بود، اما در عصر ظهور اسلام، جنگ بزرگ و سرنوشت سازى رخ داد. ابوعبیده مى‏گوید: از امام باقرعلیه السلام‏از مضمون آیه: «الم غلبت الرّوم فى ادنى الارض و هم مِنْ بَعد غلبهم سیغلبون فى بضع سنین...»(21) پرسیدم، فرمود: این آیه، تأویلى دارد که جز خدا و راسخان در علم از آل محمدصلى الله علیه وآله‏کسى نمى‏داند. هنگامى که رسول خداصلى الله علیه وآله‏به مدینه هجرت کردند و اسلام به پیروزى رسید، حضرت نامه‏اى به پادشاه روم (قیصر) و نامه دیگرى هم به پادشاه ایران (خسرو پرویز) نوشت و توسط نمایندگانش براى آنان فرستاد. امپراتور روم، نامه رسول خداصلى الله علیه وآله‏را احترام گذاشت، ولى امپراتور ایران، نامه آن حضرت را پاره کرد و به نماینده ایشان اهانت نمود. در آن مقطع حساس بود که بین ایران و روم، جنگ و درگیرى نظامى رخ داد. مسلمانان مایل بودند که رومیان پیروز شوند، لیکن بر خلاف انتظار آنان، ایرانیان برنده جنگ شدند؛ مسلمانان غمگین و افسرده شدند، ناگهان آیه: «الم غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون»(22) نازل شد؛ یعنى رومیان در نزدیکى‏هاى این سرزمین (شامات و حوالى آن) شکست خوردند و ایرانیان پس از پیروزى بر روم، به زودى مغلوب مى‏شوند. پس از چندى جنگ دیگرى آغاز شد و رومیان بر فارسیان غالب شدند و مسلمانان شادمان گشتند.(23)

قرآن در ادامه مى‏فرماید: «یومئذ یفرح المؤمنون؛(24) در آن روز، مؤمنان خوشحال شدند». علت شادمانى، به دلیل اهانتى بود که امپراتور ایران به نامه رسان پیامبر کرده بود که باعث خوشحالى مشرکین و افسردگى مسلمان‏ها شده بود، نه به دلیل اهل کتاب بودن رومیان، چرا که ایرانیان نیز زرتشتى و اهل کتاب بودند.(25)

22

 

 

 

سوم - معارف علمى قرآن

 

یکى دیگر از وجوه اعجاز این گنجینه الهى، طرح مسائل علمى است: «سنریهم آیاتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى یتبیّن لهم انه الحق؛(26) به زودى آیات حکمت و نشانه‏هاى قدرت خود را در عرصه آفاق و ظرف وجودى خودشان ارائه خواهیم نمود تا حقیقت بر آنها مکشوف گردد» و بدانند که قرآن و پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏بر حق است. بدون شک با مشاهده کشفیات علوم جدید، اسرار الهى یکى پس از دیگرى بر بشر روشن شده و آیات علمى قرآن برملا مى‏گردد. اگر صاحبان عقل و اندیشه و انصاف به داورى بنشینند، حقیقت را دریافت خواهند کرد که چگونه ممکن است قرآن، زاده عقل بشر و یا مولود توهّمات و تأمّلات پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏باشد؟

على رغم هیئت بطلمیوسى که چهار هزار سال بر اندیشه بشرى حکومت مى‏کرد و جهان هستى را کراتى مانند پوست پیاز مى‏دانست که در میان هم قرار گرفته‏اند، قرآن در همان عصر با کمال صراحت اعلام کرد: «و کل فى فلک یسبحون؛(27) و هر کدام از کرات، در مدار خود شنا مى‏کنند.»

در آیه دیگر، پرده از حقیقت دیگرى برداشته، مى‏فرماید: «او لم یرى الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کلّ شى‏ء حىّ؛(28) آیا کافران نمى‏اندیشند که تحقیقاً تمام آسمان‏ها و زمین به صورت مجموعه به هم پیوسته بود [رتق‏] بود و ما آنها را از هم جدا [فتق ساختیم و هر موجود زنده را از آب زنده قرار دادیم.»

«رتق» در لغت، به مفهوم شى‏ء بسته و مسدود است، به طورى که هیچ شکاف و منفذى در آن نباشد؛ درست متضاد «فتق» که به معناى شکافتن و اجزاى آن را از هم جدا نمودن است. لباسى که تمام اجزایش به هم دوخته شده باشد، «رتق» است و اگر از هم جدا شود، «فتق» مى‏باشد. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «ثم فطر منه اطباقاً ففتقها سبع سموات بعد ارتتاقها؛(29) از آن پوسته جامد طبقاتى شکافت و آنها را پس از آن که به هم پیوسته بود، باز کرد و هفت آسمان قرار داد.»

امروز تحقیقات نجومى ثابت کرده که در گذشته، تمام کرات مجموعه‏اى به هم چسبیده بوده که بر اثر انفجار درونى از هم جدا و پراکنده شده و هر جزیى در کنار هم قرار گرفته‏اند، و پیش از آن، گازهاى متراکم و متکاثف بوده که سبب ایجاد کرات آسمانى شده است: «ثم استوى الى السماء و هى دخان؛(30) سپس خداوند به سامان دادن و خلق آسمان‏ها پرداخت، در صورتى که به شکل دود (گاز) بودند» و پس از انجماد، به صورت یک توده عظیمى در آمده و با انفجار مهیبى که در هسته مرکزى آن ایجاد گردید، از هم جدا شده و هر کدام به شکل خورشید، ستاره، ماه و کره زمین در آمدند و چنین رتق و فتقى در عالم صورت گرفت.

23

 

نظریه دوم این است که جهان ماده در ابتداى آفرینش، یک ماده بزرگ و در هم فرو رفته بود، ولى با گذشت زمان، آن ماده متراکم و غول پیکر از هم جدا شده و ترکیبات جدیدى پیدا کردند و بدین وسیله انواع مختلف کرات و منظومه‏ها به وجود آمد. قرآن با این دو نظریه، بر خلاف علم نجوم و هیئت بطلمیوسى، سازگارتر است.

در میان دانشمندان، نظریه دیگرى بر انبساط جهان ارائه شده است که اولین بار لومتر، منجم بلژیکى آن را اظهار نمود. به عقیده او، جهان از یک هسته بسیار متراکم و با حرارت شروع شده و بر اثر انبساط تدریجى، جهان فعلى به وجود آمده است و این انبساط، همچنان ادامه دارد.

قرآن مى‏فرماید: «و السّماء بنیناها بأید و انّا لموسعون؛(31) آسمان را به دست قدرت بنا نهادیم و تحقیقاً ما آن را توسعه و گسترش مى‏دهیم». این آیه نیز، یک حقیقت علمى را بازگو مى‏سازد که به هیچ وجه با هیئت قدیم سازش ندارد.

 

24

 

 

چگونگى پیدایش پدیده حیات‏

 

اعجاز دیگرى که در این کتاب الهى مى‏بینیم، پدید آمدن موجودات زنده از آب است. قرآن مى‏فرماید: «والله خلق کل دابّة من ماء فمنهم من یمشى على بطنه و منهم من یمشى على رجلین و منهم من یمشى على اربع یخلق الله ما یشاء؛(32) خداوند هر جنبده (موجود زنده) را از آب آفریده است. برخى از آنها روى شکم راه مى‏روند و برخى روى دو پا حرکت مى‏کنند و بعضى بر چهار پا راه مى‏روند». ریشه اصلى پیدایش موجودات زنده، از آب است و مایه بقا و حیات آنها نیز آب است: «و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى؛(33) ما به وسیله آب هر چیزى را زنده قرار داده‏ایم». اگر آبى نباشد، حیاتى باقى نمى‏ماند؛ چنانچه پیدایش نخستین جوانه‏هاى حیات، از دریاها به وجود آمده است. در هر کره که آب باشد، موجود زنده وجود دارد و اگر آبى نباشد، حیاتى نیست. بنابر این، هم پیدایش حیات به آب بستگى دارد و هم ادامه زندگى به وجود آن منوط است.(34)

 

25

 

 

وحى عقلانى و قرآن‏

 

برخى از مستشرقان خارجى به دلیل عدم آشنایى با مسائل فلسفى و مباحث الهیات و یا به انگیزه انجام مأموریت، هر از چند گاهى شبهاتى را در باره حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏و قرآن طرح کرده‏اند و اندیشمندان اسلامى نیز پاسخ داده‏اند، لیکن در عصر کنونى، خاورشناسان خارجى ترفندهاى تازه‏اى به کار گرفته‏اند و اِشکال‏ها را به شکل روان شناختى و در پوشش مدح و ستایش بیان داشته‏اند.

از آن جایى که این شبهه محترمانه با ذکر ابعاد مختلف زندگى رسول خداصلى الله علیه وآله‏و خاندان پاکش و تحمل ریاضت‏ها و مشقت‏ها در آمیخته و به شکل گسترده‏اى طرح شده است، ناگزیریم براى حفظ امانت، اِشکال را به همان صورت مبسوط بیان داشته، بلکه نظم بهترى بدهیم، سپس به پاسخ آن بپردازیم تا در اذهان جوانان و حق خواهان بهتر جایگزین گردد.

مى‏گویند: قرآن، زاده عقل باطنى و صفاى ذاتى حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏است. مستشکلین، قرآن را ناشى از تأمّلات عقلانى و تراوشات فکرى آن حضرت مى‏دانند، نه وحى الهى و چنین مى‏پندارند که حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏نابغه زمان و داراى عقلى وسیع و ذاتى شریف بود که با تحمّل ریاضت‏هاى سنگین و صفاى باطن، توانست تولیدات عظیم فکرى از خود بروز دهد. او با روان شناسى جامعِ تجربى و عقلانى‏اى که داشت، مردم زمان خویش را شناخت و راه نجات آنان را یافت. ولى چون در آن عصر، فصاحت و بلاغت در میدان نثر و شعر به اوج رسیده بود، بدین علت وى به یارى نبوغ و صداقت خود از این موقعیت و فرصت استفاده کرده، سوره‏هاى قرآن را با نثر، منظم و مسجّع ساخت و نوآورى‏هاى دینى و معنوى را با توجه به نیاز عصر و زمان به عموم توده‏ها عرضه داشت و بر پدیده دینى تجربه‏اى تازه افزود. او آنچه از مفاهیم و مراسم دینى را که نامعقول به نظر مى‏رسید، حذف کرد تا انقلابى در جزیرة العرب به وجود آورد، ولى همه ساخته‏هاى وى، از الهام باطنى و در پرتو نفس عالى و عقل نورانى او بود.

از جانب دیگر به یُمن تخیّل و آرمان‏هاى بلند و به یارى ایمان عمیقى که به آفریدگار پیدا کرده بود، توانست به چنین تحولى دست یازد. شاید پیش خود مى‏اندیشید که وى همان پیامبرى است که موسى و عیسى‏علیهم السلام‏از آمدنش خبر داده‏اند، به ویژه تعلیماتى که از آیین یهود و مسیحیت آموخته بود، اینها همه زمینه ادعاى او را تقویت مى‏کرد و به همین دلیل، نصوص قرآن هیچ گونه سندیت و منبع وحیانى ندارد؛ بلکه الفاظ و ترکیباتى است که از بشرى مانند حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏ساخته و صادر گردیده است؛ بنابر این نمى‏توان قرآن را وحى الهى شمرد.

26

 

به عنوان نمونه یکى از مستشرقین مى‏نویسد: «بدون شک حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏بزرگ‏ترین مصلح اجتماعى است، اما سر منشأ و مبدأ همه آنها، الهام درونى مى‏باشد و از ماوراى طبیعت و عالم غیب نیامده است، چرا که چنین جهانى براى ما ثابت نشده است. آنچه در باره حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏مى‏توان گفت: وجود نفس عالى و باطن نورانى، نیروى ایمان و خیال وسیع، عقل پهناور و هوش سرشار و وجدان بیدار و ذوقى سلیم بود که باعث شد باطن و روح خود را مشاهده نماید و حتى با او سخن بگوید. بدین سان او تصور و اعتقاد خود را الهى و آسمانى خوانده است. وى بدون واسطه، یا از طریق مردى که به او القا نموده و یا در خواب دیده، گمانه زنى کرده که قرآن از آسمان نازل شده است؛ در صورتى که تمام آیات آن، از عقل باطنى و ضمیر درونى او برخاسته است. ژاندارک فرانسوى هم، در قرن پانزدهم ادعاى پیامبرى کرد و معتقد بود از جانب خدا براى نجات وطنش آمده است و مدعى شد که آهنگ وحى را مى‏شنود.»(35)

وى دروغ نمى‏گفت، بلکه باورش این بود. این جانب اضافه مى‏کنم: احمد کسروى نیز در عصر ما مدعى شد که از سوى خدا یک نوع بعثت و برانگیختگى باطنى پیدا کرده و کتاب «ورجاوند بنیاد» را در چنین حالتى نوشته است. او معتقد بود فرشته‏اى نازل نشده است، ولى برانگیختگى باطنى دارد. وى امام جماعت یکى از مساجد تبریز بود که سخنان بدعت‏آمیزى بر زبان و قلم جارى نمود و مطرود جامعه واقع شد؛ پس از انزوا و طرد مردم، احساس پیامبرى او گُل کرد.

مستشرقان اضافه مى‏کنند: اگر شرایط اجتماعى و زمینه‏هاى تاریخى با هر شخصیت برجسته‏اى همراهى کند، او از شدت اشتیاق به هدف، چنین یادگارى از خود به جاى مى‏گذارد و از دیگران سبقت مى‏گیرد. با وجود این، آیا بر دیگران فرض است که قرآن را وحى الهى بدانند؟ ما قرآن را «وحى عقلانى» مى‏دانیم، نه وحى آسمانى، و آورنده آن را پیامبر اصطلاحى نمى‏دانیم؛ بلکه مصلح توان مندى و خردورزى آن را ساخته و به ملت‏ها عرضه داشته است. اکنون اندیشمندان جهان اسلام با این شبهه و پرسمان مواجه هستند، یا باید پاسخ در خور و قاطعى بدهند و یا در برابر این شبهه تسلیم شوند.

27

 

 

 

پاسخ اشکال

 

ما در مقاله گذشته و آغاز همین بحث ثابت کردیم که قرآن، معجزه جاودانى اسلام و بلکه تمام ادیان الهى است و مفهوم اعجاز بدین معناست که نابغه‏ترین افراد بشر از آوردن مثل آن در تمام عصرها و زمان‏ها، ناتوان مى‏باشند. اگر ماه به اذن الهى و اشاره پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏دو نیم شده، این معجزه است. اگر عصا به دست حضرت موسى تبدیل به اژدها گردید و اگر مرده و یا بیمارى غیر قابل درمان به دست حضرت عیسى زنده و یا درمان شده است، معجزه محسوب مى‏شود و احدى را یاراى آوردن مانند آنها نیست و نخواهد بود.

معجزات مذکور در زمانى خاص و با حضور پیامبران پیشین، به وقوع پیوسته است و امروز ما نمى‏توانیم صحت آنها را براى بشر معاصر که هنوز ایمان نیاورده به اثبات برسانیم، مگر این که نخست اعجاز قرآن را از نظر صورت و محتوا ثابت و مدلّل سازیم تا در نتیجه، اخبار آن از حوادث گذشته و پیامبران سابق نیز، مورد پذیرش قرار بگیرد.

همان گونه که گفته شد، پدیده اعجاز، یک امر خارق العاده و خدایى مى‏باشد که از توان بشر در تمام قرون و اعصار و در همه شرایط و حالات، بیرون است و براى اثبات نبوت پیامبران آورده مى‏شود. قرآن نیز یک نوع معجزه جاوید از جنس سخن و کلام است، اما نه از مقوله احیاى اموات و نه از سنخ درمان بیماران صعب العلاج و اژدها شدن عصا و شقّ القمر، اگر قرآن، مولود وحى نبود بلکه از تراوشات عقلانى و نبوغ باطنى پیامبر بود، قطعاً با گذشت زمان از رونق مى‏افتاد و انسان تکامل یافته امروزین، به مراتب بهتر از آن را خلق مى‏کرد و حال آن که در برابر تحدى قرآن، دیروز و امروز به صورت یک سان، تمام ادیبان عصر و زمان، عاجز و درمانده و زمین گیر شده‏اند. این عجز، نشان مى‏دهد که قرآن از هر جهت معجزه است و نمى‏توان با آن به مقابله برخاست.

آیا چنین کلام مرتب و نثر مسجّع و زیبا با محتویات متعالى مى‏تواند از ناحیه عقل بشر - گر چه نابغه‏ترین فرد باشد - صادر گردد؟ پاسخ، منفى است. اگر ما در آیات قرآن تأملى کنیم خواهیم یافت که:

28

 

اولاً: قرآن از حیث محتوایى، انسان را با حقایقى فراسوى عقل و تفکر آشنا مى‏سازد.

ثانیاً: نثر قرآن از نظر اعجاز لفظى و کلامى با ادبیات فصیح‏ترین زبان آوران جهان و ادیبان عرب زبان، قابل مقایسه نیست. با وجود این که پیامبر فرمود: «انا افصح العرب؛ من فصیح‏ترین عرب زبانان هستم»، ولى نثر و کلام ایشان نمى‏تواند با نثر زیباى قرآن برابرى کند. خطبه‏هاى پیامبر که به عنوان شاهکارهاى ادبى در کتاب‏هاى تاریخى و ادبى مانند: «جمهرة خطب العرب» به یادگار مانده، اگر در کنار نصوص قرآنى گذاشته شود، جز یک نثر کودکانه‏اى در برابر کلام عالى‏ترین و فصیح‏ترین ادیبان زمان، بیش نخواهد بود.

ثالثاً: این کتاب از نظر محتوا و مفاهیم نیز مشتمل بر مطالب علمى، اخبار غیبى، حوادث تاریخى و نکات برجسته و ممتازى است که عقل و دانش بشر در آن زمان، راهى براى فهم و ادراک آنها نداشته است؛ چنان که فصحا و بلغا نیز نمى‏توانستند با آن مقابله کنند. برداشتن شاهکارهاى ادبى و هنرى از دیواره‏هاى خانه خدا، دلیل روشنى بود بر عظمت فصاحت و بلاغت پر محتواترین و عالى‏ترین کلام؛ یعنى قرآن.

میان ماه من تا ماه گردون

تفاوت از زمین تا آسمان است

وانگهى، عقلى که با ریاضیات و یا ادبیات رشد کرده و مأنوس است، کمتر مى‏تواند ابداعات نجومى، یا جغرافیایى، یا تاریخى و یا علمى و موسیقى داشته باشد، چرا که در بُعد ریاضى و علم هندسه و یا ادب، عقلش اشباع شده و جایى براى فنون دیگر باقى نمانده است و حال آن که قرآن کریم بر علوم و فنون مختلف اشاراتى دارد.

از طرفى دیگر، هر انسانى تحت تأثیر محیط طبیعى و اجتماعى و خانوادگى قرار دارد. اگر منطقه‏اى از علم و دانش دور افتد و از تمدن و فرهنگ مترقى مهجور باشد، چگونه انسان مى‏تواند در آن محیط، فکر علمى تولید کند، تا چه رسد به تولید افکار تازه و بى بدیل؟ آن هم به گونه‏اى که اندیشمندان امروز و دیروز را به حیرت و اعجاب وا دارد. هر مولودى که در چنین محیط ظلمانى و جهل و نادانى پا به عرصه وجود بگذارد، طبیعتاً رنگ آن محیط را مى‏گیرد و اگر هم بالقوه نابغه باشد، بالفعل، ضایع و باطل مى‏گردد. کم نیستند نوابغى که در روستاها مانده‏اند و استعدادشان ضایع و باطل شده است. در حالى که اگر زمینه بروز و شکوفایى مساعدت مى‏کرد، مى‏توانستند فرا محیطى بیندیشند، بلکه محیط را متحول سازند.

29

 

خانواده صادق، پاک دامن، امین و راست گو، هرگز بى سواد را با سواد نمى‏کند؛ چنانچه انزواطلبى و اندیشیدن در مشکلات جامعه نیز هرگز کارى از پیش نمى‏برد و انسان وحشى را متمدن نمى‏سازد. نوابغ، همواره در محیطهاى علم و تمدن رشد کرده‏اند، نه در روستاهاى دور افتاده و محیطهاى جاهلانه. کدام بى‏سوادى را سراغ دارید که جامعه‏اى را بر خلاف مسیر طبیعى و میل نفسانى افراد، متحول کرده باشد؟ کدام رهبرى را مى‏شناسید که تمام افراد جامعه بر ضد او باشند و او بدون داشتن یار و یاور، بر ضد سنن و فرهنگ جامعه بشورد و على رغم غربت و تنهایى، جو سازى‏ها و شکنجه‏ها، بتواند این گونه آیات جذاب و پر محتوا بسازد که هزار و چهار صد سال است تاکنون هیچ ادیب و دانشمند نام آورى نتوانسته حتى یک آیه مانند قرآن بیاورد؟ مستشرقین از حقیقت وحى غافل‏اند و نمى‏دانند که وحى، فراسوى عقل قرار دارد و آن هنگام که بر قلب پیامبرى مى‏تابد، چنان ایمان و شور و اشتیاقى ایجاد مى‏کند که در راه انجام رسالت، سر از پا نمى‏شناسد و هر چه اذیت و آزار شود، مصمم‏تر و قاطع‏تر مى‏گردد. به قول شاعر:

آن که در پاى طلب خسته نگردد هرگز

پاى پر آبله بادیه پیماى من است‏

وحى، یک حقیقت روشن و عشق سوزانى است که ابراهیم خلیل را وادار مى‏سازد فرزندش اسماعیل را بدون تردید قربانى کند و به پاس اطاعت از وحى الهى، اراده عقلانى خویش را نادیده انگارد.

در پس آینه طوطى صفتم داشته‏اند

آنچه استاد ازل گفت بگو، مى‏گویم‏

آنچه در قلمرو ادراکات عقلانى قرار مى‏گیرد، حوزه طبیعت است، ولى آنچه وحى مى‏طلبد، بیرون از دایره طبیعت مى‏باشد؛ همان گونه که شیخ مفید از کندى، فیلسوف عرب (متوفاى 652 هجرى قمرى) نقل مى‏کند: «وحى، موهبتى است الهى که از جانب خداوند متعال بر پیامبران افاضه مى‏شود تا در حل دشوارى‏ها انسان را یارى نماید و بى گمان، مسبوق به کاربرد عملى و اعمال فکر و بحث و فحص نمى‏باشد.»(36)

و به گفته غزالى: «پیامبر مى‏تواند بدون واسطه یا با واسطه فرشته، با خداوند ارتباط برقرار نماید، بدون آن که به عقل فعال یا قوه متخیّله خاصى و یا هر چیز دیگرى که فلاسفه فرض کرده‏اند، نیازى داشته باشد.»(37)

30

 

عقل محدود بشر کى و کجا مى‏تواند بر کل نیازهاى انسان‏ها احاطه پیدا کند و برنامه جامع و جاویدى ارائه دهد، بلکه هر عقلى تنها در قلمرو خاص انتخابى خود مى‏تواند حرکت نماید. به قول فیلسوف فقید، علامه محمد تقى جعفرى: «انسان از جهت نیازمندى هاى اجتماعى و حل مشکلاتش، نیاز به قانونى دارد که سعادتش را تضمین نماید؛ چنین قانونى در نهاد آدمى کاشته نشده است، چرا که انسان حاضر است در راه شهوات زودگذر و خود کامگى‏ها، سالیان متمادى عمرش را سپرى کند، ولى کارى با جان خود نداشته باشد».(38) اگر به گونه طبیعى، آن قانون کامل و جامع به عهده عقل گذاشته شده بود، هر انسانى با عقل خود آن را دریافت مى‏کرد و این همه اختلاف در قوانین موضوعه بشرى رخ نمى‏داد. وانگهى، قوانینى که به دست بشر وضع و تشریع شده، براى اجتماع خاصى پیش بینى گردیده که جوامع دیگر آن را بر نمى‏تابند، مگر این که انسان باخلاّق عالم مرتبط شده و قوانین را از او الهام بگیرد.

علامه طباطبائى مى‏فرماید: «کسانى که در خواص نفس بحث مى‏کنند، در این حقیقت تردید ندارند که در انسان، یک نوع شعور نفسانى و مرموزى وجود دارد که در بعضى از اشخاص نمایان مى‏شود و به این وسیله درى به سوى عالم غیب برایش گشوده مى‏گردد. در این هنگام، معارفى شگفت آور به او عطا مى‏شود که برتر و عالى‏تر از معلومات فکرى و عقلى است. بنابر این، باب وحى پیامبر غیر از باب تفکر عقلى است.»(39)

صحیح است که عقل عملى، انسان را به سوى کارهاى خیر دعوت مى‏کند و از بدى ها باز مى‏دارد، ولى این امر در صورتى است که بداند چه چیزهایى بد و چه چیزهایى پسندیده مى‏باشد، و هزار نکته باریک‏تر از مو این جاست. از این رو پیامبران در اصلاح اخلاق، نقش طبیب را نیز ایفا مى‏کردند و بر خلاف میل مردم، نسخه مى‏دادند. به قول مولوى:

ما طبیبانیم شاگردان حق‏

بحر قلزم خواند ما را فانفلق‏

آن طبیبان طبیعت دیگرند

که به دل از راه نبضى بنگرند

ما طبیبان فعالیم و مقال‏

ملهم ما پرتو نور جلال‏

آن طبیبان را بود بولى دلیل

وین دلیل ما بود وحى جلیل

31

 

بنابر این بر خلاف پندار برخى از خاورشناسان خارجى و روشنفکران داخلى و مذهبى، وحى الهى یک تجربه عملى و تفکر عقلانى نیست که انسان در فراز و نشیب‏هاى زندگى به دست آورده باشد؛ همان گونه وحى اصطلاحى یا تشریعى، یک نوع جوشش باطنى و ذاتى نیز نیست که در اثر ریاضت حاصل شده باشد؛ بلکه وحى، یک نوع پیام غیبى و سرویس مخفى است که توسط فرشته و یا جنّیان در خواب و یا بیدارى، بر قلب بعضى از انسان‏ها افکنده مى‏شود.

البته وحى فطرى و یا غریزى، قسمتى از وحى است که از ذات موجودات زنده سرچشمه مى‏گیرد که در مورد انسان در قرآن به «الهامات فجور و تقوا» تعبیر شده است: «و نفس و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها؛(40) سوگند به نفس و جان و کسى که آن را نیکو ساخته و معتدل نموده، سپس امّهات بدى ها و خوبى را به او الهام کرده است». به همین دلیل است که تمام انسان‏ها به عدالت، پاکى، صداقت، گذشت و فداکارى گرایش دارند و از پلیدى‏هاى عملى و اخلاقى، سخت متنفر مى‏باشند. ولى این نوع الهامات، از باب وحى اصطلاحى نیست، بلکه یک نوع میل و گرایش و نفرت ذاتى و طبیعى است که در حیوانات به شکل فطرت و غریزه نهاده شده است و در آدمى به صورت الهام فطرى و طبیعى.

وحى تشریعى در واقع انتقال پیام از یک مبدأ خارجى بر قلب پیامبران است تا آنان این پیام را به مردم برسانند و رسالت تبلیغ را عهده دار گردند؛ به عبارت روشن‏تر، محتواى وحى الهى، یا احکام و مقررات دینى است، یا اخبار غیبى و یا رسالت تبلیغى است. پیامبرانى که داراى کتاب و شریعت مستقلى مى‏باشند، مأموریت پیدا کرده‏اند که آنها را به مردم برسانند و پیامبرانى که دین و کتاب مستقلى ندارند، مأموریت دارند که دین و کتاب‏هاى آسمانىِ مقارنِ با عصر و زمان خود را ترویج نمایند. بسیارى از پیامبران، مبلّغ پیامبران اولوالعزم بوده‏اند و به تبیین احکام و دستورات اخلاقى و یا ترویج عقاید توحیدى و نفى شرک و بت پرستى پرداخته‏اند، ولى همه آنها معجزه داشته‏اند؛با این تفاوت که به آنان وحى مى‏شده که از شریعت حضرت آدم، نوح، عیسى و موسى‏علیهم السلام‏تبلیغ نمایند.

32

 

وحى در مورد حیوانات، همان گونه که در شماره 57 مجله بیان شد، جنبه طبیعى و غریزى دارد. بدون شک جن و یا فرشته‏اى، در خواب و یا بیدارى، به زنبور عسل پیامى را منتقل نمى‏کند، بلکه مراد از وحى در این گونه موارد، تفهیم ذاتى است و کلمه «اوحى» تنها دلالت بر این دارد که کار عسل سازى این حشره، تصادفى نیست؛ بلکه به تعلیم و تفهیم الهى است.

گاهى وحى به مفهوم آفرینش و ایجاد است. قرآن مى‏فرماید: «یومئذ تحدث اخبارها بانّ ربک اوحى لها؛(41) روزى که زمین اخبارش را بازگو مى‏کند از آنچه که پروردگارت به او وحى کرده است»، اما از چگونگى بازگو کردن آن اطلاع نداریم. اصولاً خداوند متعال در مقام وحى، به صورت مستقیم با انسان وارد گفتمان نمى‏شود؛ یا ایجاد صوت مى‏کند، یا از طریق وحى و القاى باطن در خواب و بیدارى با او ارتباط برقرار مى‏نماید و یا به واسطه فرشته با او حرف مى‏زند.(42) وحى جن و شیاطین، القائات دروغین و گمراه کننده است و نمى‏توان آنها را وحى الهى دانست.

بنابر این، وحى عبارت است از: القاى پیام از طرف یک مبدأ عاقل خارجى در باطن انسان‏ها، که دفعى و تدریجى بودن آن، در ماهیت وحى تأثیرى ندارد و مطابق بودن کارهاى انسان با وحى، باعث نمى‏شود که این کارها تجربه وحیانى و عقلانى تلقى گردد.(43)

اما وحیى که در مورد امامان و اوصیاى انبیا مطرح مى‏شود، «وحى تسدیدى» است نه عقلانى؛ یعنى وحى براى تحکیم صحت احکام و مقررات دینى و بیان انشعابات و احکام تازه‏اى است که از روح دین و اشارات کتاب‏هاى آسمانى گرفته مى‏شود، چرا که ابزارهاى معرفت و عقل انسان نمى‏تواند به حقایق ماوراى طبیعت راه پیدا کند و یا سعادت و بدبختى واقعى خویش را در تمام عرصه‏ها به دست آورد، بلکه نیاز به تجربه فراوان و دادن قربانى‏هاى زیاد و اتلاف عمرهاى گران بها دارد.

اما وحى تشریعى، بیان واقعیت‏ها از جانب آفریدگار است: «اَلا یعلم من خلق؛(44) آیا خدا نمى‏داند چه کسى را خلق کرده [و سعادت و شقاوت او در چه چیزهاست؟] بى گمان خدا بر همه چیز توانا و بیناست»؛ به عبارت دیگر، بشر براى دست یابى به بعضى از حقایق در زندگى مادى، نخست باید تجربه کند، آن گاه از سود و زیان آنها آمارگیرى نماید، سپس به قضاوت بنشیند و نتیجه بگیرد که مثلاً زیان‏هاى مشروبات الکلى و قمار، از منافعش بیشتر است. ولى قرآن به پیامبرش‏صلى الله علیه وآله‏بدون تجربه عملى و عقلانى، وحى مى‏کند: «یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیها اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما؛(45) مردم از مشروبات الکلى و قمار مى‏پرسند، بگو: گناه بزرگى در خوردن شراب و بازى کردن قمار نهفته است و منافع و سودى نیز براى مردم دارد؛ لیکن زیان و گناه آن دو از سودشان به مراتب بزرگ تر است»؛ یعنى زیان آن دو براى مرتکب شونده و جامعه و مملکت، قابل مقایسه با منافع اندک آنها نیست. در آن روزگار که هنوز تجربه عملى و آمارى در کار نبود، قرآن انگشت روى نتیجه مى‏گذارد.

33

 

مثال دیگر: امروز بشر متمدن پس از سال‏ها تجربه و آزمایش‏هاى علمى و عملى پى برده که خوردن خون و گوشت خوک و مردار حیوان و پرندگان، عوارض خطرناکى دارد. علوم تجربى به تدریج کشف کرد که گوشت خوک، کرم کدو، میکروب تریشین و بیمارى‏هاى انگلى تولید مى‏کند. البته هنوز کشفیات در این گونه موارد متوقف نشده است و همواره ادامه دارد. به قول شاعر:

هر دم از این باغ برى مى‏رسد

تازه‏تر از تازه‏ترى مى‏رسد

ولى قرآن در چهارده قرن قبل، حرمت آن را قاطعانه اعلام کرد: «حرمت علیکم المیته و الدّم وَ لَحْمَ الخنزیر؛(46) خوردن مردار، خون و گوشت خوک، بر شما حرام شده است.»

البته حرام و حلال بودن هیچ کدام از دستورات الهى بدون علت نمى‏باشد، لیکن بسیارى از حکمت‏ها باید به وسیله علم بشر کشف شود تا قرآن آیت و اعجازى براى انسان‏ها به حساب آید، و در ضمن روشن شود که این کتاب الهى، مولود فکر و اندیشه حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏نیست، چرا که او هم بشرى مانند ماست.

 

34

 

 

ساز جدید

 

برخى از نویسندگان نو اندیش مسلمان که تحت تأثیر القائات روشنفکران مسیحى قرار دارند، گمان کرده‏اند که چون خداى متعال بعضى از جنگ‏ها و کارهاى خوب پیامبر، حضرت على‏علیه السلام‏و مسلمانان را تأیید کرده است، مى‏توانیم این اعمال را وحى عقلانى بنامیم، چرا که حُسن و خوبى آنها در نظر آنان بدیهى و روشن است و دلیل لازم ندارد؛ چنانچه ارسطو براى کشف بدیهیات اولیه، به استدلال روى نمى‏آورد، چون قابل استدلال نیست. بعضى از کارها از نظر عقلانى روشن است و نیازى به وحى به اصطلاح تشریعى ندارد.

این نویسندگان مى‏گویند: مراد از آیه: «اقرأ باسم ربک الذى خلق؛(47) بخوان به نام پروردگارت»، فهم جدید و علم تازه است که همان عقل وحیانى مى‏باشد، چرا که پیامبر از خواندن و نوشتن محروم است، چون سواد اصطلاحى ندارد؛ مقصود، فهم مسائل تازه و بى سابقه است. وحى تدریجى هم در واقع تأیید عمل پیامبرصلى الله علیه وآله‏و على‏علیه السلام‏است.

 

35

 

 

پاسخ اشکال فوق‏

 

در پاسخ مى‏گوییم: آیه نفرموده از روى نوشته بخواند، بلکه مقصود این است که پیامبر مى‏تواند آنچه را وحى شده، تکرار کند. وحى تدریجى هم در راستاى تأیید عمل پیامبر نیست، بلکه عمل رسول‏صلى الله علیه وآله‏مطابق با وحى الهى است، چون قرآن مى‏گوید: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الاّ وحى یوحى».(48) سخنان پیامبر از وحى سرچشمه مى‏گیرد. گاهى عین کلام خدا را به مردم منتقل مى‏فرماید که آیات قرآن مى‏شود، و گاهى مضامین وحى را بازگو مى‏نماید که سنت و حدیث نام مى‏گیرد و عمل او نیز برگرفته از وحى مى‏باشد.

ما بر این باوریم که گفتار و کردار حضرت محمدصلى الله علیه وآله‏مطابق با عقل نیز هست؛ یعنى وحى الهى بعضاً منطبق بر احکام عقلى است: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع؛ هر جا که عقل، حکم صریح، مستقل و روشنى داشته باشد، شارع مقدس نیز حکمى مطابق آن دارد»؛ به این معنا که حکم عقلانى، مطابق حکم وحیانى است؛ مثلاً گسترش عدالت، یک حکم عقلانى است؛ قرآن هم مى‏فرماید: «اعدلوا هو اقرب للتقوى؛(49) عدالت به خرج بدهید که به تقوا نزدیک تر است.»

در موارد خاصى که حکم عقلانى وجود داشته باشد، وحى الهى نیز آن را تأیید مى‏کند. در باره رهبران الهى مى‏فرماید: «و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین»؛(50) این همان وحى به معناى اصطلاحى است؛ یعنى احکام و افعالى را در قالب فرایض، اخلاق و مقررات به آنان وحى کردیم. فعل اخلاقى و عمل اجتماعى مى‏تواند با عقلانیت سازگار باشد.

اگر مقصود از وحى عقلانى چیزى شبیه به الهامات فطرى و وجدانى باشد، مناقشه در اصطلاح نداریم؛ یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله‏و على‏علیه السلام‏به مرتبه‏اى رسیده‏اند که وحیانى مى‏اندیشند و وحیانى عمل مى‏کنند. در ادامه مى‏نویسد: این که امام زمان‏علیه السلام‏را شریک قرآن لقب مى‏دهند، به دلیل این است که قرآن را تبیین و احیا مى‏سازد و به اجرا مى‏گذارد، و کتاب خدا و عترت پیامبر بدین دلیل امانت سنگین و گران بها هستند، چون که قرآنى فکر مى‏کنند و مبیّن و مجرى آن مى‏باشند و همه ابعادش را براى مردم روشن مى‏نمایند. مى‏توان گفت عترت پیامبرصلى الله علیه وآله‏وحیانى مى‏اندیشند و عمل مى‏کنند، و در همین راستاست که انتصاب حضرت على‏علیه السلام‏به عنوان خلیفه، موجب تکمیل دین و اتمام نعمت است، ولى وحى اصطلاحى به معناى القا در دل افراد از مبدأ خارجى است و اگر به مفهوم جوشیدن حقایق از باطن عقل و فطرت باشد، از نوع وحى ذاتى و الهام درونى است، نه وحى اصطلاحى.

36

 

وانگهى، امامان معصوم‏علیهم السلام‏به هدایت الهى هدایت شده و علم لدنّى دارند و هر چه را بخواهند براى آنان مکشوف مى‏گردد. البته علم لدنّى یک نوع علم حضورى و افاضى است که ابواب آن را پیامبرصلى الله علیه وآله‏به امامان معصوم‏علیهم السلام‏تعلیم داده، سپس به یُمن عصمت و عنایت بارى تعالى، چنین استعدادى در امام معصوم‏علیه السلام‏نهاده شده است که هر گاه اراده کند، حقایق برایش مکشوف مى‏گردد. این سخن بگذار تا وقت دگر.

 

 

پرسش‏هاى متن پایه یک

 

1 - کدام مورد از موارد زیر اعجاز قرآن به شمار مى‏رود؟

الف) نظم و اسلوب کلامى.

ب) هماهنگى مضامین بلند آیات با یکدیگر.

ج) هماهنگى سبک و اسلوب با مضامین بلند آیات.

د) مفاهیم معقول و منطقى آیات الهى.

2 - آیات نازل شده بر پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏در طول 23 سال:

الف) از نظر بلاغت، متفاوت بوده است.

ب) در زمینه بلاغت با هم فرقى نداشتند.

ج) از حیث استحکام و در برداشتن حقایق علمى، متفاوت بودند.

د) از نظر اعتبار و ارزش با هم فرق داشتند.

3 - کدام مورد به کانون احساس مربوط است؟

الف) بلاغت.

ب) مفاهیم آیات قرآن.

ج) بلاغت و فصاحت و مضامین عالى قرآن کریم.

د) منطق و عقل.

4 - کدام گزینه صحیح نیست؟

الف) چون قرآن کریم با همه علوم و معارف بشرى آمیخته است، یک هدف را دنبال نمى‏کند.

ب) مضامین آیات قرآن با عقل و روح و فکر انسان، منطبق است.

ج) فصاحت، از مقوله جمال است.

د) قرآن کریم، جمال ظاهرى را با زیبایى معنوى و عقل و منطق را با احساس قلبى یک جا جمع مى‏کند.

5 - مصحف حضرت زهراعلیها السلام:

الف) بخشى از قرآن است.

ب) با مصحف حضرت على‏علیه السلام‏یکى است.

ج) سه برابر قرآن کریم است.

د) با نظارت و تصویب شخص حضرت على‏علیه السلام‏تنظیم شده است.

6 - این جمله از کیست؟ «اگر یک آیه در میان کلمات دیگران قرار گیرد، همچون ستاره فروزان در شب تاریک مى‏درخشد.»

الف) بوعلى سینا.

ب) مسیلمه.

ج) گوته (شاعر آلمانى).

د) ابوالعلاء معرّى.

7 - کدام گزینه در باره وحى صحیح است؟

الف) از طریق وحى، مطلبى بدون تجربه عملى و عقلانى در اختیار انسان قرار مى‏گیرد.

37

 

ب) آنچه شیطان و جن القا مى‏کند، از موارد وحى الهى به شمار مى‏رود.

ج) وحى، عبارت است از القاى پیام از طرف یک مبدأ داخلى در باطن انسان.

د) وحى در مورد امامان، تشریعى است.

8 - کدام مورد مناسب نقطه چین است؟ اگر جمله‏اى را از قرآن حذف کنیم یا بر آن بیفزاییم، مانند وصله ......... به ........ پارچه است.

الف) ابریشم - بهترین.

ب) کهنه‏اى - بدترین.

ج) محسوس - یک.

د) کهنه‏اى - بهترین.

9 - قرآن کریم در عصر کدام خلیفه نقطه گذارى شد؟

الف) خلیفه دوم.

ب) عثمان.

ج) عبدالملک مروان.

د) خلیفه اول.

10 - کدام گزینه در مورد تحدى صحیح است؟

الف) مقصود از تحدى با قرآن این است که جمله‏ها و عبارت هایى را با مفاهیم عالى یا پوچ با اقتباس از آیات قرآن بسازیم.

ب) در تحدى با قرآن کریم، آوردن جملات هموزن با آهنگى یک نواخت و وجود فواصل بین جمله‏ها، کافى نیست.

ج) اگر فرضاً سوره کوثر جزء قرآن نبود و شخصى آن را در زمان پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏یا پس از آن عرضه مى‏کرد، تحدى با قرآن به شمار نمى‏رفت.

د) اقتباس جمله هایى از قرآن و ردیف کردن آنها به سبک قرآن، سرقت به شمار نمى‏رود و تحدى است.

11 - کدام مورد، یک نوع پیام غیبى مخفى است که از سوى فرشته یا جن، در خواب یا بیدارى بر قلب بعضى انسان‏ها القا مى‏شود؟

الف) الهامات غریزى انسان‏ها.

ب) وحى.

ج) الهام فطرى.

د) تفهیم ذاتى.

12 - این جمله از کیست؟ «باب وحى پیامبر، غیر از باب تفکر عقلانى است.»

الف) علامه محمد تقى جعفرى‏رحمه الله.

ب) علامه طباطبائى‏رحمه الله.

ج) متفکر شهید مرتضى مطهرى‏رحمه الله.

د) امام محمد غزالى.

13 - چه چیزى باعث رشد نوابغ شده و به آنان کمک مى‏کند تا با استفاده از نبوغ خود، محیط را متحول سازند؟

الف) ماندن در محیطهاى ساکت.

ب) زندگى کردن در محیطهاى جاهلانه.

ج) مستقر بودن در محیطهاى علم و تمدن.

د) متأثّر شدن از محیط طبیعى و اجتماعى حاکم بر جامعه.

14 - به عقیده نویسنده، قرآن کریم:

الف) معجزه‏اى است همانند اژدها شدن عصاى موسى‏علیه السلام.

ب) از سنخ درمان بیماران صعب العلاج به دست حضرت موسى‏علیه السلام.

38

 

ج) معجزه است از جنس کلام که نوابغ و ادیبان دیروز و امروز، در برابر تحدى آن عاجزند.

د) مولود تراوشات عقلانى و نبوغ باطنى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله‏است.

15 - چرا مسلمانان در صدر اسلام مایل بودند رومیان پیروز شوند؟

الف) چون آنان اهل کتاب بودند.

ب) زیرا مسلمانان با آنان پیمان بسته بودند.

ج) براى این که رقیب آنان به مسلمانان اهانت کرده بود.

د) چون ایرانیان زرتشتى بودند و اهل کتاب شناخته نمى‏شدند.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

 

1) ابن اثیر، تاریخ کامل، ج 2، ص 244.

2) ناصر مکارم شیرازى، قرآن و آخرین پیامبر.

3) مقدمه کتاب سازمان‏هاى تمدن امپراتورى اسلام، ص 91.

4) بقره (2) آیات 23 - 24.

5) هود (11) آیه 14.

6) سیره ابن هشام، ج 2، ص 600؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 394 و 399.

7) اعراف (7) آیه 128.

8) اعلى (87) آیات 1 - 5.

9) ما بین شکم و بناگوش را، صفاق و خشا گویند: المنجد فى اللغه.

10) مدثر (74) آیه 24.

11) اعراف (7) آیه 1.

12) نساء (4) آیه 171.

13) آل عمران (4) آیات 70 - 71.

14) نساء (4) آیه 82.

15) براى توضیح بیشتر در معجزه بودن قرآن کریم و مسئله تحدى قرآن و مباحث مربوط به آن، به مصادر فارسى زیر مراجعه شود:

آیة الله خوئى‏رحمه الله‏البیان؛ آیة الله مصباح یزدى، رسالت‏جهانى پیامبران؛ علامه طباطبائى‏رحمه الله‏اعجاز قرآن، قرآن در اسلام و تفسیر المیزان، ج 1؛ فضل اللّه کمپانى، ماهیت و منشا دین.

16) برداشت از: مرتضى مطهرى، نبوت، ص 206 - 209.

17) روم (30) آیه 50.

18) حجر (15) آیه 9.

19) فصلت (41) آیات 40 و 41.

20) تاریخ قرآن، ج 1، ص 44.

21) روم (30) آیات 1 - 4.

22) همان، آیات 1 - 3.

23) روضه کافى، ج 2، ص 397.

24) روم (30) آیه 4.

25) کریستین سن» در کتاب ایران در زمان ساسانیان صفحه 468 - 490، پیروزى خسرو پرویز را در حدود 615 میلادى و غلبه روم بر ایران را در حدود 623 میلادى مى‏داند. خسرو پرویز آسیاى صغیر، الرها، الظاکیه دمشق و اورشلیم را تسخیر کرد و صلیب مقدس آن جا را به تیسفون برد. قیصر، امپراتور روم نیز آسیاى صغیر و ارمنستان و آذربایجان را فتح کرد و به سال 623 میلادى شهر کنیزک را تسخیر و آتشکده بزرگ آذرگشسب را ویران کرد و در سال 628، کاخ سلطنتى را در دستگرد به تصرف در آورد و تیسفون را محاصره کرد. خسرو پرویز پایتخت را ترک کرد و چندى بعد از دنیا رفت.

39

 

26) فصلت (41) آیه 53.

27) انبیاء (21) آیه 33.

28) ] . همان، آیه 30.

29) نهج البلاغه شهیدى، خطبه 211.

30) فصلت (41) آیه 11.

31) ذاریات (51) آیه 47.

32) نور (24) آیه 45.

33) انبیاء (21) آیه 30.

34) ر.ک: کرسى موریسن، راز آفرینش انسان، ترجمه محمد سعیدى.

35) شیخ فؤاد کاظم مقدادى، الاسلام و شبهات المستشرقین، ج 1، ص 80.

36) شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 11.

37) تهافت الفلاسفه، چاپ بیروت، ص 178.

38) ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 1، ص 133.

39) المیزان، ج 2، ص 152.

40) شمس (91) آیات 7 - 8.

41) زلزال (99) آیات 4 - 5.

42) شورى (42) آیه 51.

43) براى اطلاع بیشتر، ر.ک: مجله با معارف اسلامى آشنا شویم، شماره 57، ص 68.

44) ملک (67) آیه 14.

45) بقره (2) آیه 219.

46) مائده (5) آیه 3.

47) علق (96) آیه 1.

48) نجم (52) آیات 3 - 4.

49) مائده (5) آیه 8.

50) انبیاء (21) آیه 73.

 

40

 

 

منبع: معارف اسلامی : فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیر 1386، شماره 60

نظر شما